فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 95-1394 » فقه دوشنبه 1394/12/17 مکاسب محرمه (77)

مدت 00:41:00
دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 95-1394 شمسی حضرت آیت الله استاد سید احمد مددی الموسوی زمان:ساعت 10- 11 صبح مکان :قم صفاییه کوچه17 پلاک33 معهد الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشزیف)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة دائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحثی که بود اخذ اجرت بر شهادت بود.
البته عرض کردم این مسئله اخذ اجرت بر شهادت را مثل مرحوم شیخ و اینها، عده‌ای در همین بحث مکاسب آوردند، عده‌ای در بحث قضاء آوردند. شاید بعضی از سنی‌ها هم همین طور، در بحث خود شهادت هم آورده باشند. در سه باب تناسبش هم واضح است.
عرض کنم که ما در باب قضاء تقدم الکلام روایت داریم اجر القاضی، اجور القضات، اما در باب شهود نداریم. مگر با همان نکاتی که دیروز عرض کردیم بگوییم روایات اشعار دارند به این مطلب. نحوه اشعارش هم گذشت.
یک راه دیگرش هم راهی است که صاحب جواهر نوشتند. حالا ایشان شاید احتمال داده و آن اینکه بگوییم وقتی در دلیل آمد که برای قضاوت نمی‌تواند پول بگیرد، مقدمات قضاوت هم همان حکم را دارد به نظر عرف.
یعنی ما بیایم این طور بگوییم وقتی گفتیم قضاوت پول نمی‌شود در آن گرفت، آنچه که قبلش است، مثل شهادت دادن و اینها، آنها هم نمی‌شود، اما آنچه که بعدش است اشکال ندارد.
این طوری تفصیل قائل بشویم.
بعدش مثلا قاضی حکم کرد بعد به یک آقا می‌گوید این حکم را بنویس، به یک آقا می‌گوید مثلا این حکم را ابلاغ بکن، اینها پول بتوانند بگیرند. اما آن چیزهایی که قبل از حکم است و حکم یتوقف علیها، آنها هم مثل حکم، مثل قضاوت، حق گرفتن پول ندارند، بقیه دارند.
و عرض کردیم این مسئله اخذ اجرت بر قضاوت از اول مطرح بوده، از اول به صورت والی مطرح بود. و به امیر المومنین(ع) هم نسبت داده شده مسئله به اصطلاح برای قضاوت و امارت و اینها و حاسب و لابد من قاض و رزق للقاضی، این توضیحاتش گذشت و گفته شد که حالا این روایت ما بین ضعیف و صحیح و خلاصه بحث این شد که بعید نیست در باب قضاوت و حتی در باب شهادت به اصطلاح گرفتن اجرت درست نباشد.
آن وقت عرض کردیم در میان اهل سنت در بحث اذان اضافه بر اینکه اخذ اجرت را عده‌ای گفتند درست نیست، قائل شدند ارتزاق اشکال ندارد، یکی در باب قضاء یکی در باب همین اذان، یکی در باب شاید شهادت هم بله در باب شهادت هم دارند، در باب شهادات، فرق گذاشتند بین اجرت و بین مسئله رزق از بیت المال، ماهانه، شهریه بگیرند از بیت المال.
حالا ما برای بعضی از این نکات عبارت مرحوم صاحب شرایع را با یک شرح اجمالی تا بعد هم نتیجه نهایی‌اش را عرض بکنیم، عبارت مرحوم شرایع را می‌خوانیم.
طبیعتاً عرض کردم همیشه ما وقتی که نحوه تعرض ما به به اصطلاح مسائل فقهی خب طبیعتاً از رسول الله(ص) آیات مبارک باشد، روایاتی منسوب به رسول الله(ص) باشد یا ثابت باشد، طبیعتاً متعرض آن می‌شویم. اگر نبود طبیعتاً اگر از صحابه باشد متعرض می‌شویم، و وجهات نظر صحابه که از چه وجهه نظری این مطلب را گفتند. اگر صحابه هم نبود، تابعین، متعرض آنها می‌شویم. باز نشد فقهایشان در حد مقدور آن که معروف است و نکاتی که دارد، مثلاً به اصل عملی مراجعه کردند، قیاس کردند، نه آن تفصیل، به نحو اشاره متعرض می‌شویم.
طبعاً وقتی عهد فقها باشد خواهی نخواهی مقابلش هم در میان شیعه از صحابه ما به امیر المومنین(ع) تا حدی که میسور است، بعدش هم به عهد فقهاء، تابعین هم مثلاً حضرت سجاد(ع). کمتر داریم روایت اما خب، بعدش هم عهد فقهاست که غالبا روایت....
عهد فقهاکه روایت می‌آید بعد انتقال به نصوص، راه بین خود ما را داریم می‌گوییم. که عرض کردیم این مطلب را اهل سنت ندارند. اهل سنت هیچ مذهبشان این نحوه را ندارند. انتقال از نصوص به فتاوا. که به نظر ما هم این مرحله خیلی مهم است در فقه ما. فوق العاده مرحله مهمی است انتقال از نصوص به فتاوا، و توضیحاتش را دادیم دیگر نمی‌خواهیم تکرار بکنیم. سر اهمیتش را چند بار بیان کردیم.
این مرحله، مرحله مهمی است، انتقال به نصوص. و این نصوص را بیشتر می‌کشیم ابتدائاً به مثل فقه الرضا و بعد به صدوق پدر اگر داشته باشد، صدوق پسر، و بعد تا حدی کتاب مقنعه، تا حدی حالا با بعضی خصوصیات مثل مراسم، حتی کافی ابی الصلاح حلبی، اینها، بعد عرض کردیم از زمان شیخ طوسی قدس الله نفسه در اصحاب ما فقه تفریعی جا باز کرد. که شیخ این کار را کرد، و فقه تفریعی شیخ انصافا یک مقدار بهم ریخته است، یعنی از یک کتاب اهل سنت را گرفته و سعی کرده تفریعش را از آنها بیاورد، نتیجه را، یعنی موضوع را از آنها بگیرد فرع را، و حکم را طبق اصول اصحاب ما بکند، طبق قواعد اصحاب ما. و موفق هم نیست، انصافش خیلی موفق نیست.
و اصلا فقه تفریعی ایشان مبسوط، جداست، یک تافته جدابافته است اصلا. اصلا یک جای دیگر است اصلا، جداست اصلا نحوه دخول و خروجش. مثلا شما اگر در یک مسئله در یک باب صوم یا در باب صلاة یا در زکات، اگر نهایه شیخ را ببینید با مبسوط خود شیخ، مبسوط توسعه آن نهایه نیست، طرح دیگری است، همان طرح اهل سنت است. اما نهایه شیخ تقریباً صورت مرتب طرح مقنعه است، طرح مقنع است، این طوری است یعنی فقه ما است. کاملا واضح است.
و عرض کردیم بعد از مرحوم شیخ خب اخذ و رد شد و معلوم شد که اصحاب مقلد ایشان هستند. و مثل ابن ادریس، ابن ادریس را خیلی متعرض، چون خب خیلی مبنا را ضعیف می‌دانیم، خود ایشان هم اصلا جوان بوده دیگر خیلی حال تعرض آراء ایشان را نداریم. چهل و خرده‌ای سال می‌گویند ایشان، مرد فوق العاده‌ای است، استعدادش قابلیتش خیلی جهاتش فوق العاده است، لکن به نظر من هنوز پختگی علمی ایشان پیدا نکرده است.
کار مهمی که بعد از شیخ شده کار محقق است قدس الله سره. محقق اصلا روشی را که پیش گرفته سعی کرده فقه مبسوط را یعنی فقه تفریعی را بیاورد روی فقه مأثور اهل بیت(ع)، یعنی اینها را با... کاری است که خود شیخ هم نکرده، نمی‌دانم نکته فنی من، مراد من واضح می‌شود یا نه؟ یعنی شیخ در کتاب مبسوط که فقه تفریعی است، فرض کنید مثلا ریشه‌ها را از فقه اهل بیت(ع) بگیرد، آن فروع و شاخه‌ها را مثلا از فقه سنی‌ها بگیرد، روی مبنای شیعه فتوا بدهد. نه، اصلا شکلش و بحثش و طرحش مال اهل است. اما در شرایع سعی بر این شده آن قوام اصلی بحث به روایات باشد، به همان فقه مأثور ما باشد، مثل نهایه شیخ. یعنی در حقیقت کاری را که مرحوم محقق کرده مبسوط را مندمج کرده روی نهایه. اما در خود کارهای شیخ نهایه یک عالم است، مبسوط یک عالم دیگری است. دو تا عالم هستند، هر کدام به یک طرف هستند. نهایه رفته روی فقه شیعه، مبسوط رفته روی فقه سنی حتی در چارچوب‌هایش.
اما شرایع سعی کرده که فقه مأثور شیعه را حفظ بکند، آن فقه تفریعی هم به آن هی اضافه بکند، بعضی جاها به آن شاخه بزند. ام روحش، روح، روح فقه شیعه است. روح مأثور خودمان و فقه منصوص خودمان. کار خوبی است کار محقق انصافا خیلی دقیق است.
البته این به طور کلی. و لذا خواهی نخواهی گاهی اوقات اصلا عوض می‌شود. ما هم عادتاً متعرض محقق نمی‌شویم یعنی علامه محقق، قاعدتاً دیدیم در بحث‌ها کمتر چون غالبا متأثر به گذشتگان هستند. اما گاهی اوقات خب چرا عوض می‌کنند مرحوم محقق قدس الله سره مثلا این تعبیر یا این صیغه یا این بیان در متون قبلی ما نبوده، ایشان عوض می‌کند، حکم را عوض می‌کند، و این هست در کتاب شرایع لکن نسبت به کل کتاب زیاد نیست. اما هست چرا.
در اینجا ایشان تقریبا این کار را به اشد انواعش انجام داده، یعنی چیزهایی که ما در روایت نداشتیم، ایشان برداشته ممزوجش کرده با آن مطالبی که البته بعضی‌هایش را در روایت داشتیم در باب قضاء، قضاء و غیر قضا را ممزوج کرده با آن چیزهایی که به اصطلاح جنبه تفریعی دارند. ولو در کلمات قدماء و بزرگان قبلی ما اینها به اصطلاح ذکر نشده است. این کار را ایشان انجام دادند. این مطلب را ایشان به کار بردند.
الان برای شما عرض شد که مسئله قضاوت را ما در آن روایت داریم اجور القضات، صحت به معنای اجور القضات. تفصیلی هم ندارد شهادت هم نداریم. آن وقت مسئله رزق و بیت المال هم در روایات معروف ما نداریم. لابد من قاض و رزق للقاضی داریم اما تفاصیل و خصوصیات ندارد.
در مباحث قضا که من الان از جلد چهل همین چاپ معروف جواهر اوایل مبحث قضا، مسئله دوم، در این جلد چهل صفحه 307 است. ایشان در مسئله دوم، اول عبارت مرحوم صاحب شرایع را کامل می‌خوانیم، این عبارت روی قواعد و مجموعه مطالب گفته شده است. نه عین روایت نه باز قاعده محض است، همچین بین بین جمع کردند.
ایشان نوشتند تول القضاء بله من اشتباه کردم. من گفتم مسئله دوم اشتباه کردم، مسئله پنجم حواسم پرت بود. صفحه 51 در جلد 40.
اذا ولی یا وُلی من لا یتعین علیه القضاء، ایشان از اینجا وارد شدند، یتعین علیه القضاء این در روایات ما نداریم، یتعین لا یتعین، فان کان له کفایة من ماله، این هم ما نداریم، فالافضل، اگر پولش وضع مالی‌اش خوب است، ان لا یطلب الرزق من بیت المال، تقاضا نکند، ولوطلب جاز، با اینکه کفایت دارد وضع مالی‌اش خوب است اگر خواست درست است، لانه من المصالح، چون این از مصالح مسلمین است، حالا می‌خواهد پول داشته باشد یا نداشته باشد. و ان تعین علیه القضاء، اما اگر قضا بر او متعین است.
خب این تعین قضا بین اهل سنت به چه صورتی است؟ خلیفه بگوید آقا تو قاضی بشو، این تعین قضا پیش آنها، تعین علیه القضاء در اصطلاح اهل سنت خلیفه معینش بکند. در اصطلاح ما اگر فقیه باشد، جامع الشرایط غیرش هم نباشد، دقت بکنید، یک عبارت ممکن است در یک فضا یک معنا بدهد، همان عبارت در فضای دیگر معنایش عوض می‌شود. پس این تعین سنی‌ها هم دارند این عبارت عین عبارت سنی‌ها هم هست، این تفریع را سنی‌ها هم دارند.
ان تعین علیه القضا یعنی خلیفه قرارش داد، یا تعین علیه القضا پیش ما، یعنی فقیهی است در یک شهری، در یک منطقه‌ای است، در یک دهی است، غیر از ایشان نیست و ایشان منصوب است و نصب عام از طرف عام برای قضاوت.
و ان تعین علیه القضا و لم یکن له کفایة جاز له اخذ الرزق، نگفت اجرت، اخذالرزق، در روایات ما هم اصلا، ببینید من هدف من روشن شد؟ مرحوم محقق با این جلالت شأن، یک تفصیلی در مسئله می‌دهد در هیچ روایتی نیست. اصلا کلا نیست. برداشت ایشان با حسب قواعد.
و ان کان له کفایة اما اگر این وضع مالی‌اش خوب است، لا یجوز له اخذ الرزق، لانه یؤدی فرضا،
س: قیل هم دارد اینجا
ج: قیل، نخواندم قیل را؟ چشمم دارد می‌بیند از لفظم افتاد.
و ان کان له کفایة قیل لا یجوز له اخذ الرزق لانه یؤدی فرضا، این لانه یؤدی فرضا عرض کردیم کرارا و مرارا و تکرارا عبارتی بوده که سابقا در همین مبحث از علمای اهل سنت و بعد هم شیعه کاملا تکرار شده است. لمنافاة الوجوب لاخذ الاجره. این اشکالشان این است. لانه یؤدی فرضا، یعنی اگر واجب شد دیگر حق گرفتن اجرت ندارد.
اما لو اخذ الجعل من المتحاکمین، اما اگر از متحاکمین پول بگیرد، جعل بگیرد، جعل یعنی معین نکند، عمل معین، مثلا می‌گوید من دو ساعت قضاوت می‌کنم این قدر می‌گیرم، این می‌شود اجاره، اجرت، اما اگر گفت من بین شما را محاکمه می‌کنم و قضاوت می‌کنم و این قدر می‌گیرم، این می‌شود به اصطلاح جعل.
ففیه خلافا، کلمه جعل و اجرت و بیت المال به این تفصیل در روایتی نیامده، بله لابد من قاض و رزق للقاضی داریم، اجور القضات هم داریم، اما مثلا جعل قضات نداریم.
والوجه التفصیل، آن وقت بیان تفصیل می‌فرمایند. فمع عدم التعیین وحصول الضروره اگر معین نشد بر او، و ضرورت هم هست، معین نیست. قیل یجوز، غیر از این هم هست، می‌گوید آقا بروید پیش کس دیگری قضاوت بکند، لازم نیست پیش من، آن یکی دیگر هم پول می‌گیرد، می‌گوید یا پول بدهید یا بروید پیش شخص دیگری.
و حصول الضروره قیل یجوز، یجوز اخذ المال، و الاولی المنع، لکن نه انصافا در این صورت که نمی‌تواند به حساب پول بگیرد.
س: جایز است اجرت به او داده بشود یا او هم برایش جایز است که بگیرد؟
ج: نه، اجرت اگر بدهند هدیه اشکال ندارد، اجرت اگر هم بدهند باطل است.
تا اینجا مال قضاوت بود که خواندیم، اما الشاهد. این که الان محل کلام ماست در شهادت است.
اما الشاهد فلا یجوز له اخذ الاجره؛ چرا؟ لتعین الاقامة علیه مع التمکن، و لا تکتم الشهاده، آن نکته‌ای را که عرض کردیم، باز امروز همین الان عرض کردیم کرارا و مرارا چون واجب است، واجب با اخذ اجرت منافات دارد.
بعد از آن می‌فرمایند و یجوز للموذن و القاسم و الکاتب القاضی و المترجم و صاحب الدیوان و والی بیت المال، این چند تا شغل را مثال می‌زند، ان یأخذ الرزق من بیت المال المؤدی للمصالح، می‌توانند از بیت المال بگیرند. و کذا بله، بیت المال المؤدی للمصالح و کذا من یکیل للناس و یأذن و من یعلم الاداب و السنن، اسم قرآن را اینجا نبرده اما تعلیم قرآن هم جزو این بحث‌هاست.
س: شرایع قرآن داریم
ج: آنجا قرآن هم دارد؟
س: بله، 17:23
ج: و کذا من یکیل للناس یإذن و من یعلم الاداب،
س: و من یعلم القرآن و الاداب، سنن ندارد
متن شرایع کمی با آن که شما می‌خوانید فرق دارد استاد.
ج: حالا در این حاشیه هم نوشته و فی الشرایع و من یعلم القرآن و الاداب، اینجا نوشته در حاشیه. نوشته که متن شرایع با آن فرق می‌کند. ما در بحث‌هایی که تا اینجا انجام دادیم، بحث تعلیم القرآن را متعرض نشدیم تا حالا؛ چون می‌خواهیم بحث را هم جمع بکنیم. تا حالا وارد بحث تعلیم القرآن نشدیم. فکر کردم چون مسئله بعدی نه در کتاب، در کتاب مکاسب، بیع المصحف است. اصلا بعد از این مسئله مرحوم شیخ قدس الله نفسه خاتمة تشتمل علی مسائل، دیگر تمام شد، پنج نوع کردند مکاسب محرمه را به این اخذ اجرت تمام شد.
بعد یک خاتمه‌ای دارند که تشتمل علی مسائل. مسئله اولی بیع مصحف است.
اگر خداوند باز به ما حالی بده و حواسم پرت نشود و فراموش نکنم، در بیع مصحف، شؤون مصحف را آنجا انشاء الله متعرض می‌شویم.
خب دیدید الان شما عین عبارت را خواندیم. فتوایی که ایشان داده درکتاب در حقیقت شرایع، این فتوا در عین نصوص نیامده است. این از مجموعه اصلا کتاب مبسوط شیخ و بعضی کتاب‌های دیگر و بعد اجمالا بعضی کتب فقه ما که اجور قضات از صحت است، از مجموعه اینها این تفصیل را درآورد. در حقیقت تفصیل است دیگر، یک تفصیل خاصی است، به این عین تفصیل در روایت نیست، درآوردند تفصیل.
خب در اینکه این تفصیل را می‌شود درآورد و مواردش فرق می‌کند اجمالا جای بحث نیست. آنچه که الان من محل بحث من است و محل تأمل بنده هست، این است که آیا می‌توانیم همچنان که مرحوم صاحب شرایع این تفصیل را با این خصوصیت درآورد، مثلا در سال ششصد و خرده‌ای ایشان، خب ما هم الان که در سال 1437 هستیم، اصلا تفصیل دیگری مناسب با شرایط زمان دربیاوریم. معلوم شد که از نص عبارت از نص روایت، می‌شود تعدی کرد. تقید به نصی نبوده، این تفاصیل که در روایات نیست که، خواندم برایتان دیگر امروز من مخصوصا تفصیل را خواندم برای همین جهت.
آن نکته اساسی که ما داریم، آن که روح شریعت حفظ بشود، حالا روح شریعت این است که قضاوت باید باشد، دادگستری باید باشد. روح شریعت بر این است که برای واجبات بنا بر آن تصوری که ما کردیم، اخذ اجرت نشود. روح شریعت این است که ولو این روح شریعت اواخر حیات پیغمبر(ص) به صورت غیر واضحی مطرح شد، روح شریعت این است که بیت المالی باشد برای مؤد برای مصالح مسلمین. یعنی به عبارت اخری همچنان که در بحث مصلحت سلوکی عرض کردیم، مصلحت گاهی قائم است به خود عمل، مثلا فرض کنید خوردن گوشت خرگوش، مصلحت دارد یا مفسده دارد؟ گاهی مصلحت قائم است به جامعه، حتی خود خوردن گوشت خرگوش، این یک مصلحت دیگری است. ما این توضیحاتش را دادیم.
این نیست که خیال بکنیم جامعه یک هیئت فرضی است، انتزاعی است؛ چون مصلحت باید یک موضوعی باشد که عروض مصلحت بر آن بشود. هیئت اجتماعی یک امر فرضی است، امر فرضی نمی‌شود عروض مصلحت بر آن باشد. این را خوب دقت بکنید.
یکی از افکاری که الان در علوم اجتماعی رویش خیلی بحث است، همین است. آنهایی که قائل به اصالت فرد هستند، اصلا می‌گویند فرد تمام چیز جامعه است. شما هر چه برنامه ریزی می‌خواهید بکنید، برای فرد برنامه بریزید. مثلا می‌خواهید جامعه‌تان علمی باشد، هر فرد عالم بشود جامعه می‌شود علمی. چرا؟ چون جامعه یک امر وهمی است، یک امر انتزاعی است، واقعی نیست. افراد همه پولدار بشوند، افراد همه خوشحال بشوند، جامعه خوشحال است.
س: هرج و مرج یک امر فردی نیست.
ج: بله، امر فردی این است، اما این ربطی به هیئت اجتماعی ندارد.
در مقابل این معتقدند نه فرد دارای یک مصالحی است، آن هیئت اجتماعی هم دارای مصالحی است. هیئت اجتماعی هم چیزی است خودش. هیئت اجتماعی وهم نیست. چند بار این مثال را زدم، این دیوار مستقیم بودن دیوار یک مصلحتی است که بر دیوار عارض شده، دیوار هم یک هیئت اجتماعی از آجرهاست، یعنی اضافه بر اینکه شما وقتی می‌خواهید یک دیوار بچینید آجر خوب انتخاب می‌کنید، چه می‌گویند؟ آجر سفید می‌گوینددر مقابل آجر قرمز یک اصطلاحی می‌گویند بناها، آجر خوب انتخاب می‌کنید اضافه بر این که آجر خوب انتخاب می‌کنید، اینها را باید قشنگ یک جوری بچینید که رابطه خاصی، این مال هیئت اجتماعی است، آن رابطه مال هیئت اجتماعی است.
آن غیر از هیئت فردی است. شما یک پنجره بسیار خوبی می‌سازید، اما این پنجره را روی زمین نمی‌گذارید، مثلا توی ساختمان روی اینجا بگذارید، یا روی سقف بچسبانید. پنجره اضافه بر اینکه خودش باید خوب باشد، در هیئت اجتماعی هم جای خودش را دارد. گفت که هر چیزی به جای خویش نیکوست. بله، هر چیزی جای خودش را دارد. این هیئت اجتماع است. اگر شما پنجره را در جای غیر مناسب گذاشتید، بهترین جنس پنجره هم باشد، فایده ندارد.
پس ما یک موضوع داریم که محل عروض است برای مصالح فردی، یک موضوع هم داریم که برای خود اجتماعی و هیئت اجتماع، شما اگر در یک جامعه‌ای آمدید و کاری کردید که تک تک افراد سعید شدند، سعادت داشتند اما جامعه هیچ با هم رابطه ندارند، این همسایه با او کار ندارد، او با این کاری ندارد، جامعه در حالت اجتماعی‌اش به هم ربطی ندارند، این معلوم نیست جامعه خوشبخت باشد.
البته در مقابل این دقیقا کسانی که می‌گویند اصلا ما مهم آن هیئت اجتماعی است، فرد را ولش کن. ما یک دیوار صاف می‌خواهیم، حالا ممکن است آجرش به اصطلاح درجه یک باشد، درجه دو باشد، درجه سه باشد، اصلا آجرش را از خاک درست بکنید، مهم این است که این دیوار صاف باشد. مهم این است. آن هیئت اجتماعی مهم است.
در صورتی که به ذهن من عقل انسان اقتضاء می‌کند شاید از مجموعه روایات هم همین در می‌آید، هر دو مهم‌اند، چرا بگوییم یکی مهم است؟ هم آن آجر اجزاء تشکیل دهنده باید درست باشند، هم هیئت اجتماعی درست باشد.
لذا ما گفتیم اگر مراد مرحوم شیخ انصاری از مصلحت سلوکی، خوب دقت کنید، این مصلحت اجتماعی باشد، حق با ایشان است. این مشکلات هم حل می‌شود در باب حجیت امارات، چون مصلحت سلوکی یعنی مصلحت اجتماعی خودش یک مصلحتی است اصلا.
فرض کنید دو نفر با همدیگر دعوا کردند سر یک عبایی فرض کنید مثل ماها، عبایی، بعد قاضی داد به یک نفر، خب این اگر واقعا مال او نباشد، خوب دقت بکنید، اذا حکمت الاحدکم و لم یکن له کأنما اکل قطعة من النار، خب این کأنما یک قطعه از آتش است. شخص اگر عبا.. این درست است مفسده دارد، عبای من از من گرفته شد به یک شخص دیگر داده شد، این مفسده است دیگر. لکن در مقابل چه شد؟ در مقابل در جامعه نزاع برداشته شد. این مصلحت مال هیئت اجتماعی است. لذا ما در باب حجیت به اصطلاح امارات، امارات غیر علمی عرض کردیم، حتی علم، علم هم به نظر ما، آنچه که معروض این مصلحت است هیئت اجتماعی است.
ما یک هیئت اجتماعی داریم، یعنی این معروض مصلحت فرق می‌کند. پس بنابراین این حساب را باید بکنیم. ما با این مسائل مثل قضاوت مثل شهادت، اینها را می‌دهیم به هیئت اجتماعی. هر چه نمی‌دانم مفهوم و مراد من، وقتی دادیم به هیئت اجتماعی، برای آن هم بودجه‌ای در نظر می‌گیریم، برای هیئت اجتماعی. لذا این فرقش با اجرت روشن می‌شود.
اجرت به فرد بر می‌گردد. فرد بذل جهد می‌کند، زحمتی می‌کشد، کاری انجام می‌دهد، شما در مقابل به او پول میدهید. اما رزق بیت المال، اجازه بفرمایید من کلام را تمام کنم بعد، اما رزق، نمی‌دانم روشن شد؟ رزق موردش جامعه است نه فرد.
لذا ماهیت ارتزاق با ماهیت اجرت فرق می‌کند. دو تا ماهیت هستند. یکی از قبیل مصالح و مفاسدی است که در شخص هست. یکی از قبیل مفاسد و مصالحی است که در جامعه هست. این به ازای هیئت اجتماعی است. این به ازای هیئت اجتماعی است. این معنایش این است که اما اجرت به ازای هیئت فردی است، به ازای حالت فردی است. این آقا زحمت کشیده کاری انجام داده پولش را بدهید. این می‌شود فردی. اما دادگستری خودش یک هیئت اجتماعی است، دادگستری. این که در جامعه خلاف نباشد، این که در جامعه حق مردم داده بشود، آن وقت هم چون جامعه مختلف است، شرایط مختلف، مثلا جامعه ما الان جامعه ماشینی شده، زندگی مشکل شده، این اقتضاء می‌کند آن نظام اداری که ناظر به جامعه است، خوب دقت بکنید، آن نظام اداری مطابق با شرایط زمان باشد. ممکن است این نظام اداری در یک شهرستان یک جور باشد، در پایتخت جور دیگری باشد. در یک کشور یک جور باشد، در جای دیگر با شرایط آب و هوا و فرهنگ و تمدن و اینها اصلا فرق بکند. ممکن است در یک بخش مملکت مثلا می‌دانیم نژادهای مختلف در یک مملکت است، با یک نژاد یک تمدن، یک برخورد خاصی بشود، با یک نژاد دیگر برخورد دیگر، ممکن است، با یک زبان یک جور برخورد بشود...
پس بنابراین بیاییم این طور ما طراحی بکنیم اصل مسأله را، اصل این مسأله که مسأله قضاوت است. اصل این مسأله یک پدیده اجتماعی است، در عین حال که جهت فردی هم دارد.
و ما عرض کردیم این که آقایان می‌گویند که طبق قاعده اگر انکشاف خلاف شد، باید بگوییم آن اماره ساقط است. این نیست. اینها ادعا می‌کنند عقلا این را می‌فهمند، معلوم نیست این باشد. الان شاید زیاد دیده باشید، گاهی در یک مسابقه فوتبال مثلا، داور یک چیزی می‌گوید، بعد می‌گذارند در یک تشکیلاتی و زیر دوربین و نگاه می‌کنند دقت می‌کنند، داور هم اشتباه کرده، خیلی واضح هم هست برایشان که داور آنجا اشتباه کرده، مع ذلک حکم داور را نقض نمی‌کنند. چرا حکم داور را نقض نمی‌کنند؟ چون اگر نقض کنند بازی فوتبال به هم می‌خورد، همه داورها اوضاعشان، کار پیشرفت نمی‌کند.
بله، کار دیگری، نکته این است. کار دیگری بشر می‌کند، ممکن است یواش یواش داوری را از فرد خارج کنند، اجهزه مفصل بگذارند همان لحظه داوری با دوربین و با تمام کامپیوتر و همه را همان لحظه انجام بدهند، نه آن بررسی که می‌خواهند بعد از داوری.
چون به هر حال به این نتیجه رسیده انسان فعلا و این درست هم هست، ما هر چه بتوانیم از دایره فرد و ذوق فرد خارج بکنیم، این احتمال خطا درش کمتر می‌شود. بگذاریم با واقعیت، فرض کنید به جای فرد بگذاریم دوربین، الان اگر دقت بکنید، در خیلی از کشورهای خارج، نظام اداری خودش هشتاد درصد مشکلات را حل می‌کند، اصلا نظام وضعش این طور است. نه فردی که آنجاست، این را خیلی‌ها دقت نمی‌کنند. لذا اگر فردی را گذاشتند که خیلی واجد صلاحیت، فرض کنید یک زنی را گذاشتند که مثلا عادی باشد، مشکل ندارد او، چون هشتاد درصد مشکلات را از فردخارج کردند، نظام دادند، بحث نظام‌مندش کردند. وقتی از فرد خارج شد، اما اگر فرض کنید در کشورهای عقب افتاده، مخصوصا کشورهایی که مثلا نظام سلطنتی دارد، آن تقریباً نود درصدش روی دوش، بلکه صد در صد، روی دوش جناب پادشاه است. به قول مرحوم آقای نائینی در اول این رساله تنبیه المله که در ضد استبداد نوشته ایشان. ایشان دارد امروز پادشاه به صفات الهی است، لا یسئل عن ما یفعل و هم یسئلون، خب کسی که حق ندارد از پادشاه سوال بکند خب، خب این طبیعتاً چه می‌شود؟ تمام می‌رود روی فرد. دقت می‌کنید؟ تمام می‌رود روی فرد.
پس بنابراین اگر ما این مطلبی را که مرحوم، ببینید صاحب شرایع طبق، من امروز عمدا عبارت شرایع را برای این جهت خواندم، نه این که حالا چون ما قاعدتاً شرایع نمی‌خوانیم، می‌دانید که اهل خواندن شرایع نیستم، یک مقدار هم حالا عبارت جواهر را می‌خوانیم برای توضیح عبارات ایشان، اصولاً عبارت شرایع را خواندم که ببینید از شما عبارت شرایع را بیاورید، فرض کنید با عبارت فرض کنید صدوق، بعد حتی با عبارت شیخ طوسی، عبارت شیخ طوسی را در نهایه، عبارت شیخ طوسی در نهایه، عبارت شیخ طوسی در مبسوط، این اصلا کلا فرق می‌کند.
این عبارتی که در شرایع دارد با بعضی از تفریعات عامه می‌سازد که در مبسوط آمده است. متعین باشد، متعین نباشد، له کفایة من الرزق، لیس له کفایة، اصلا در روایات ما این حرف‌ها را ندارد. کلاً لابد من قاض و رزق للقاضی، تمام شد، یک کلمه. لابد من امارت و رزق للامیر، دقت می‌کنید؟ آن یک تعبیر است، این یک تعبیر دیگری است.
پس بیاییم این طور بگوییم، بگوییم همچنان که مرحوم صاحب شرایع می‌آید مسئله را باوجود بعضی از نصوصی که طبیعتاً خیلی مثلا کامل کامل نیست، جابجا می‌کند، یعنی فروع توش ندارد، ریشه مطلب در این نصوص هست، این اصولا نحوه توسعه فقه است، اصلا نحوه توسعه فقه را این جوری انجام می‌گیرد. حالا چون امروز دیگر وقت هم گذشت و بعد می‌خواهیم کمی عبارت ایشان را بخوانیم
س: 31:32 با اصالة الفرد یک اجتماع است
ج: هر دو ظاهرش،
س: توأمان است؟
ج: بله هر دو توأمان
و لذا اگر آمد گفت قول قاضی حجت است، این به اصالة الاجتماع می‌خورد. اصلا جعل امارات، فرض کنید خبر واحد را حجت قرار دادن، خبر ثقه، ولو مرحوم نائینی و خود آقای خویی قائلند به باب تتمیم کشف. به نظر ما همین حرف شیخ انصاری درست است، لکن اسمش را گذاشتیم مصلحت اجتماعی. مصلحت سلوکی شیخ را عوض کردیم. 
چون مرحوم نائینی اشکال می‌کند می‌گوید مصلحت سلوکی یعنی چه؟ بالاخره سلوک عین مسلوک است. اگر روایت زراره آمد گفت که گوشت خرگوش بد است، حرام است، این معنایش این است که مفسده دارد. بگوییم سلوکش مصلحت دارد، یعنی چه سلوکش مصلحت دارد؟ سلوک چیست دیگر همان خوردن گوشت خرگوش است، خوردن گوشت خرگوش سلوک است دیگر یا نخوردنش است.
اگر روایت زراره آمد گفت گوشت خرگوش حلال است، سلوک مصلحت دارد، مسلوک، و در واقع هم حرام است، این طوری فرض کنیم، گوشت خرگوش در واقع حرام است، زراره آمد گفت حلال است. شما می‌گویید فرض می‌کنید که مفسده مال مسلوک است، مال خوردن گوشت است، اما سلوک قبول خبر این خودش مصلحت دارد. خب مرحوم نائینی اشکال می‌کند که سلوک که چیزی نیست که، سلوک یک امر طریقی صرف است، سلوک چیزی نیست که، سلوک عین مسلوک است. چطور شما تصور می‌کنید که مسلوک دارای مفسده است، اما سلوک دارای مصلحت است. چه جور تصور می‌کنید؟
سلوک شما چیست؟ خوردن گوشت است. چیز دیگری نیست که، سلوک یک چیز دیگری که نیست، مسلوک هم چیست؟ خوردن گوشت است. آن هم چیز دیگری نیست. آن می‌گوید خوردن گوشت را فرض کردید خوردن گوشت مفسده دارد، درست شد؟ سلوکش مصلحت دارد، یعنی چه سلوکش مصلحت دارد؟
س: دو تا حیثیت متمایز هستند
ج: نه حیثیتی ندارند، سلوک ومسلوک یکی هستند، مثل فعل و انفعال هستند، مثل ایجاد و وجودند. لذا اشکال مرحوم نائینی می‌گوید شما می‌آیید تصویر می‌کنید که سلوک مصلحت دارد، مسلوک مفسده دارد، و به این ترتیب امارات را درست می‌کنید، حجج به اصطلاح غیر علمی را درست می‌کنید. خب اینها می‌گویند که بابا آقای خویی هم همین اشکال را دارند، فرقی نمی‌کند، سلوک با مسلوک یکی است. سلوک یعنی چه؟ یعنی شما گوشت خرگوش را می‌خورید، این می‌شود اسمش سلوک، یعنی عمل به خبر زراره می‌کنید گوشت خرگوش را می‌خورید، مسلوک هم همان است، مسلوک هم چیز دیگری نیست، خوردن گوشت خرگوش.
س: سلوک اماره بر خبر زراره نیست؟ یعنی خود خبر زراره مصلحت دارد.
ج: خب این چه نکته‌ای دارد؟ چون حیث اینها به اصطلاح حیثیات نمی‌تواند کاری بکند. عملاً در خارج چه شد؟
س: تبعیت از خبر زراره
ج: نه خوردن گوشت خرگوش شد
س: خب همین خوردنش است دیگر
ج: بله، این دیگر نمی‌شود بگوییم خوردن از این لحاظ خوردن است، از آن لحاظ ... این خوردن از این لحاظ وآن لحاظ ندارد که.
و لذا این سلوک، یعنی نکته فنی‌اش سلوک یک امر طریقی صرف است. اگر امر طریقی صرف شد، این ایجاد مفسده نمی‌کند، مصلحت نمی‌کند. چیزی نیست، طریق صرف است. مثلا بگویید رفتن شما به شهر مثلاً فرض کنید به شهر فرض کنید ساوه حرام است، اما اگر زید به شما چیزی گفت، قبول کنید، زید هم به شما گفت آن در واقع حرام، شما واجب است بروید شهر ساوه، خب شما چه، این قبول خبر زید، شما بگویید نه رفتن به شهر ساوه حرام است، من سوار ماشین همین جوری رفتم، رفتید بعد دیدید تو ساوه در آمدیم، خب این هم حرام است دیگر، این طریق صرف است، جاده که کاری نمی‌کند که.
زید هم که خبر بده، طریق صرف است یا زراره خبر بدهد.
ما توضیحاتش را عرض کردیم حق با آقایان است. آن که مقدار، چرا؟ همیشه نکته فنی اشکال را پیدا بکنید. نکته فنی اشکال اینها مصلحت را روی ذات شیئ بردند، یعنی به اصطلاح ما روی فرد حساب کردند. اینکه سلوک ایجاد مصلحت می‌کند قبول نکردند، راست هم می‌گویند خب سلوک آنها طریق صرف، ما سلوک را زدیم به جامعه. سلوک مصلحت ایجاد می‌کند برای جامعه، آنها چون جامعه را جدای از فرد تصور نکردند. جامعه را امر یعنی هیئت اجتماعی را امر نه جامعه، هیئت اجتماعی را امر وهمی گرفتند.
این که می‌گوییم شنیدن خبر زراره مصلحت دارد، یعنی اگر خبر زراره نبود، اهل کوفه ده نفر، بیست نفر، سی نفر، باید می‌آمدند هر کسی هم شک کرد، دو مرتبه از اهل کوفه بلند شوند، حالا کوفه نزدیک است، بروند مدینه از امام سوال کنند، کوفه که نزدیک است، قم هم بروند سوال بکنند، خراسان هم بروند سوال بکنند که آقا، خب این معلوم است یک راهی قرار می‌دهند و آن راه این است که مثلا ثقه اگر آمد گفت حالا بنابر آن طریق، این مراد از سلوک این مصلحت عارض شده بر هیئت اجتماعی. پس آنها در حقیقت هیئت اجتماعی را تصویر نکردند. ما هم هیئت اجتماعی را تصویر می‌کنیم.
فرق بین اجرت و ارتزاق هم می‌خواهم همین را بگویم، چون آقای خویی هم دارد امروز کمی چون اینجا هم کلمه ارتزاق؛ ارتزاق عارض می‌شود بر هیئت اجتماعی. اجرت عارض می‌شود بر فرد. خوب دقت بکنید این دو تا را با همدیگر.
اجرت و جعل یا جعاله این مال فرد است. اما ارتزاق مال هیئت اجتماعی است. خوب دقت بکنید. چون آقای خویی سعی کردند یا صاحب جواهر یک فرق‌هایی بین ارتزاق و بین اجرت، ما می‌خواهیم این کاملا روشن بشود که جهات، تحلیل قانونی‌اش روشن شد؟ یکی بر می‌گردد به هیئت اجتماعی چون نظام اجتماعی است. این نظام اجتماعی می‌آید همه جهات را در نظر می‌گیرد. بخش آموزش را در نظر می‌گیرد، بخش نظامی را در نظر می‌گیرد، بخش اجتماعی، بخش فرض کنید مثلا به اینکه خانواده، یکی از بخش‌های جامعه هم دادگاه است، یعنی رفع خصومت. این مسئله رفع خصومت هم سعی کلی، خوب دقت کنید، بر این است که حتی المقدور خطا کم بشود، اما قبول می‌کنند که خطا هست.
امروزه بشر آمده سعی کرده آن حاکمیت را از چشم بشر و دید بشر، من و شما و زید و عمر، خارج بکند، در یک دستگاهی قرار بدهد که آن اصلا جدای از تمایلات فردی و غیر فردی، چون این تمایلات فردی در ما تأثیر می‌گذارد. ممکن است دو نفر بیایند پیش من، یکی بگوید آقا این عبا مال من است، فرض کنید این آقا همشهری من است، یا هم لغت من است، من هم به این تمایل بیشتری پیدا بکنم. دقت می‌کنید؟
الان بشر این طبق وظیفه‌ای است که بشر آمده و ادیان الهی هم سعی‌شان، مخصوصا دین خاتم رسل صلوات الله و سلامه علیه و علی اهل بیته، بر این است که این جنبه‌های خطا کم بشود. و لذا از خود پیغمبر(ص) هم نقل شده، ربما ان یکون بعضکم الحن، انما اقضی بینکم بالایمان و البینات، من با ایمان و بینه، بینه دو تا شاهد، این دو تا شاهد از خودش خارج می‌کند، و ربما یکون بعضکم الحن بحجته من بعد، الحن در اینجا یعنی خیلی سر و صدا و بحث و بحاثه و الفاظ و لغات و اینها... یعنی یک گفت ان من البیان لسحرا، یکجوری مقدمات بچیند که آدم را، حضرت فرمودند که ممکن است بعضی‌هاتان خیلی سر و صدا بکنند، حراف و نطاق و از این حرف‌ها باشد. من برای اینکه از حالت شخصی حاکم خارج بشود می‌گوییم بینه. این اصل مطلب است. این اصل مطلب است.
حالا به جای این فرض کنید تلوزیون‌های مداربسته بیاید، دوربین مداربسته، دقت می‌کنید؟ آن اصل مطلب خروج از صفات شخصی حاکم است. آن اصل مطلب این است. اما آن در آن زمان بینه بود، دو تا عادل بیایند شهادت بدهند، از صفات شخصی من خارج می‌شود دیگر. انما اقضی بینکم بالایمان و البینات، یک امری که از خودم خارج باشد.
پس مسئله خطا هست. الان شهرها توسعه پیدا کردند، مسئله شهر هست، مسئله رفت و آمد و ایاب و ذهاب و ترافیک و این که هر جور بشود مسئله آسان‌تر بشود، یعنی یک مسائل پیچیدگی‌های خاص خودش را پیدا می‌کند. بعد تشکیل پرونده و بعد سیر پرونده و حالا عده‌ای ادعا می‌کنند در دو تا نظام اقتصادی وجود دادستانی باشد، وجود دادستانی نباشد، به هر حال اینها تمام رویش بحث‌های خاص خودش شده است.
هدف و حدود هدف مشخص است. آن وقت این جور بگوییم این کارها همه مال هیئت اجتماعی است. هیئت اجتماعی که شد می‌شود ارتزاق. این مال فرد نیست. شما اگر آمدید فرد در نظر گرفتید، می‌شود اجرت یا جعل. آن وقت بگوییم اینها هم دو تا ماهیت هستند، یک ماهیت نیستند اصلا، ماهیت حقوقی‌شان فرق می‌کند. یک ماهیت حقوقی در اجرت است، ولو از دولت داده بشود، ممکن است دولت هم اجرت بگیرد، یک ماهیت حقوقی ارتزاق است، لکن اینجا خوب دقت کنید، چون بعد دیگر، امروز دیگر وقت تمام شد، ارتزاق ولو از غیر دولت، این سوال، مثلا اهل محل جمع بشوند، بگویند آقا شما ما توی این محله قاضی می‌خواهیم، این فرض کنید قاضی را هم قبول نداریم. ما برایتان شهریه قرار می‌دهیم نه اجرت، ارتزاق از بیت المال هم نیست، ما خودمان یک شهریه قرار می‌دهیم برای این شهر ما، برای این محله ما، شما قضاوت بکنید. صحیحش این است که این هم ارتزاق نیست.
فردا نکته فنی را عرض می‌کنم.

 و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین

ارسال سوال