مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 99-1398 » اصول سه شنبه 1398/7/16
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 99-1398 » فقه سه شنبه 1398/8/28
- اصول 97-1396 » اصول شنبه 1396/12/5
- اصول 98-1397 » اصول شنبه 1397/7/14
- اصول 99-1398 » اصول دوشنبه 1398/6/25
- اصول 96-1395 » اصول چهارشنبه 1395/8/12
- مکاسب 1402-1403 » فقه چهارشنبه 1403/3/9
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم. بسم الله الرحمن الرّحیم. الحمد الله ربّ العالمین و صلی الله علی سیّدنا رسول الله و آله الطیّبین الطّاهرین المعصومین و الّلعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین. اللهم اغفرنا جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.
در بحث لا ضرر در روایات طائفه، متعرض این روایت لا یمنع فضل ماءٍ لمنع به فضل کلاءٍ و توضیحاتی راجع به روایت صحبت شد البته یک متنی که در کتاب صدوق آمده است و به عنوان قضی رسول الله و سند نیاورده است و لا یبعوا فضل کلاءٍ. لا یمنعوا فضل ماءٍ و لا یبیعوا فضل کلاءٍ.
این صحبت ها شد و توضیحاتش داده شد عرض شد که این متن، لا یمنع فضل ماءٍ جزء روایات بسیار معروف پیش اهل سنت است به اسانید فراوان. نه اینکه هفت هشت تا و اینها. خیلی فراوان و من اصولا یک توضیحی را کرارا عرض کردم، کتب اصحاب ما غالبا متعرض روایات اهل سنت یا استعاب آنها، مثل فصول و دیگران، خیلی کم مثلا ما رواه العامه، تقریبا از زمان مرحوم شیخ الشریعه خصوصا در این مسئله چون ایشان مسند احمد و یکی و دو کتاب دیگر هم نگاه کردم یواش یواش اطلاع بر مصادر اهل سنت در میان حوزه ما مخصوصا در این مسئله رایج شد. البته روایات دیگر هم داشتیم در اصول، که اهل سنت نقل کرده اند آنها هم تقریبا آمدند یواش یواش، اصحاب ما متعرض این قسمت شدند حدود صد سال بیشتر متعرض شدند.
و طبعا با اطلاع بیشتر به مصادر اهل سنت تدریجا مصادر زیادتری را ذکر کردند. فرض کنید هر کسی که امد یک ده تا بیست تا مسئله اضافه کرد. در همین رساله استاد آقای سیستانی بیشتر سعی کردند مصادر اهل سنت را ذکر کنند. البته از آن زمان تا به حال هم مصادر زیادتری از اهل سنت چاپ شده است. هم تخریجات بیشتری شده است. یعنی فرض کنید مسند احمد در آن وقت نبود. این چاپ جدیدش. این در حاشیه اش خیلی تخریجات انجام داده است. فرض کنید چهار پنج برابر تخریجاتی باشد که تا به حال خیال می کردیم عدد خیلی زیادی است. من اینها را نمی خوانم چون اگر بخواهیم بخوانیم آن نکات فنی اش را طول می کشد. دو سه ماه فقط باید در این احادیث و ریزه کاری های مصادر و اینها صحبت کنیم که آقایان خودشان مراجعه کنند. بعد از این هم این راه رو به رشد است. این طور نیست که بنده بیایم از کتاب مسند احمد تمام تخریجاتش را در بیاوریم بگوییم تمام شد. نه هم مصادر جدید اینها دارد چاپ می شود. روز به روز مصادر زیادتری چاپ می شود و هم تخریجاتشان بیشتر می شود. این وسایل کامپیوتر و غیره، مضافا به اینکه احتمالا یک صفحه جدیدی در دنیای اسلام باز شود و آن اطلاع بر نسخ خطی. یعنی ممکن است از یک کتاب فرض کنید مثلا شخصی که الآن هست یک نسخه چاپ شده است پنج شش نسخه خطی معتبر که خبر نداشتند، اینها هم اضافه شود و چاپ شود و باز اینها خودش باز افق جدیدی را باز می کند. ما در آینده با یک افق جدیدی روبه رو هستیم. افقی که خیلی بیش از این مصادری که ما داریم محل کلام قرار دارد.
لذا الآن ما خیلی روی این قسمت مانور نمی دهیم چون عرض کردم یک باب بسته ای ندارد. یعنی بیشتر الآن کار ما باز هم بیشتر می گویم نه تماما. کارهایی است که تا به حال شده است و چاپ شده است و معروف بوده است.
کارهای دیگری که هست که زیاد است انصافا شاید اصلا کلا بعضی از نسخ اوضاع را عوض کند حالا قبول یا ناقبول مطلب دیگری است. لذا ما در اینجا به همان مقدار متعارفی که فعلا است اکتفا می کنیم. تازه آن هم نخواندیم همه این مسند احمد و متون این حدیث را متعرض نشدیم چون نکته ای الآن در اینجا ندارد. نکته اش در باب احیای موات است. انچه که اینجا اهل سنت در اینجا این مطلب را قبول کردند اجمالا چون روایاتش زیاد است در صحیح بخاری هم هست مخصوصا از ابو هریره نقل شده است. راه های دیگری هم دارد خیلی متن حساب شده ای است پیش آنها. انما الکلام اینکه آنها دارند به لحاظ اینکه این نهی، لا یمنع فضل ماءٍ تحریمی است یا تنزیهی؟ عده ای آن را تنزیهی می دانند. می گویند اگر انسان آب زیادی داشت می تواند نگهداری کند. لازم نیست حتما بزل کند. عده ای هم تفصیل قائل شدند بین اینکه برای انسان باشد یا غیر انسان. زراعت از یک جهت درخت از یک جهت. چون زراعت آب بیشتری می خواهد مثل گندم و اینها. یا برای درخت. درخت آب کمتری می خواهد. اگر دور درخت یک حوزی درست می کنند به اندازه همان آب جمع می شود. حالا وارد این خصوصیات نمی شویم.
در بحثی که آنها دارند بیشتر روی این جهت. بحثی که در ما شده است که آنها ندارند، این ذیل لا ضرر و لا ضرار. چون آنها کلا ندارند ذیل لا ضرر و لا ضرار را در هیچ متنشان. آن که ما داریم ذیل لا ضرر و لا ضرار است. خوب دقت فرمودید؟ من همیشه عرض می کنم که مباحث را با دقت پیگیری کنید. آن که آنها دارند آن که ما داریم. الآن ما این بحث لا ضرر که می کنیم، آنها اصلا وارد بحث با ما نمی شوند. چون اصلا ندارند لا ضرر در آن. اصلا وارد بحث نمی شوند. به قول قدما سالبه به انتفاع موضوع. اصلا چنین بحثی را نمی کنند. بله در بین علمای ما خصوصا علمای متأخر ما که این بحث لا ضرر را با تفصیل بیشتری نوشتند، این بحث مطرح شده است.
خب بحثی هم که در بین علمای ما آمده است غالبا در این محورها است. یک در اینکه این قال اخیر کلام رسول الله یا کلام امام صادق است. چون دارد عن ابی عبد الله قال قضی رسول الله. بعد دارد و قال لا ضرر. حالا گفته شده است بعضی از نسخ فقال دارد. البته نسخ مشهور که واو دارد و فا هم معنایی ندارد. گفته اند بعضی ها سعی کرده اند اما محصلی ندارد. باید می گفت فانّه لا ضرر. فا برای تعقیب است یعنی بعد از او گفته شده است. خلاف ظاهر است همان واو درست است. بهرحال و قال لا ضرر.
این و قال یعنی قال ابو عبد الله لا ضرر و لا ضرار. یا قال یعنی قال رسول الله. قضی رسول الله و قال یعنی قال رسول الله. عرض کردیم مرحوم شیخ الشریعه چون اصرار دارند معنای حدیث را عوض کنند از آنچه که معروف بوده است این و قال را به راوی زده اند احتمال سوم که این کلام راوی باشد. در حقیقت راوی جمع کرده است. حالا مثلا عقبه بن خالد نمی دانم مراد ایشان است که راوی کیست چون آن نسخ که پیش ما نیست این طرح این جور بحث بیشتر به بحث های خیالی و اوهام می خورد. چون نسخه ای پیش ما نیست. چون مرحوم کلینی از محمد بن یحیی گرفته است که آن هم صاحب کتاب است. یا از محمد بن حسین گرفته است که صاحب کتاب است. یا آن دو نفر چون نمی دانیم دقیقا کتابشان چه وضعی داشته است. کتاب داشته اند روایت داشته اند چه وضعی داشته اند.
علی ای حال این که احتمال سوم که مال راوی باشد. البته انصاف قصه این است که جزء قال رسول الله باشد خیلی بعید است. فوق العاده بعید است. مرحوم شیخ الشریعه اصرار دارد که بعید است چون این قضاوت در کتاب عباده آمده است. و در ان نیست. بخش فقط عباده نیست. حالا ایشان فرمودند عباده. اصلا این مطلب در مصادر فراوانی آمده است. بیش از عباده است. بیش از این سندی است که در کتاب عباده نقل شده است. خیلی مصادر فراوان. و در هیچ کدام از آنها لا ضرر نیامده است. عرض کردم اطلاقا لا ضرر را اینجا ندارند. هیچ متنی از متون اهل سنت در آن لا ضرر نیست. و لذا به ذهن ما هم این طور می آید به ذهن خودمان هم این طور می آید که این باشد که به اصطلاح لا ضرر جزئی از آن نباشد. جزء کلام رسول الله نباشد. این که خیلی بعید است انصافش ایشان اصرار دارند که از رسول الله بکنند. خب حرف ایشان انصافا به ذهن بنده قابل قبول است. انصافا با آشنایی که ما با حدیث داریم این را می شود قبول کرد.
اما اینکه کلام راوی باشد. اساسا جزء کلمات راوی باشد خیلی مستبعد است. چون مشایخ اولیه مثل همین محمد بن حسین، اینها خیلی مقیّد بودند که کلام راوی را در حدیث نیاورند مگر اینکه اشتباه کرده باشند. و الا خیلی مقیّد بودند بین کلام راوی و معصوم فاصله بگذارند. این طور نباشد که یک حدیثی را راوی نقل کرده است قال رسول الله را بردارند ذیل این حدیث بچسبانند. خصوصا که موجب تغییر معنا می شود. یعنی اگر لا یمنع فضل ماء باشد یک جور است با ذیل لا ضرر جور دیگری می شود. اصلا معنا عوض می شود. با تغییر معنا بعید است که این کار را بکنند. این مطلبی هم که ایشان این هم بعید است انصافا. آن مطلب اول ایشان که کلام رسول الله نیست مطلبی است قابل قبول. اما مطلب دوم که این کلام راوی باشد خیلی بعید است. اگر اشتباه واقع شده باشد. به طور متعارف داریم اشتباه داریم. در کتاب وسائل گاهی از صدوق نقل می کند. یک قسمتش روایت است یک قسمتش کلام صدوق است. اشتباه می شود. اشتباه را قبول دارند. اما اینکه به صورت مثلا اینکه تعمدی بدانند کلام راوی است یا بیاورند اصلا بنایشان نبوده است. این کتب، کتب روایت بوده است. اصلا بنا نبوده است که کلام غیر معصوم را مخلوط با کلام معصوم کنند. لذا این احتمال بسیار بسیار مستبعد است. می ماند یک احتمال که کلام امام صادق باشد. این فی نفسه معقول است و مشکل ندارد. مضافا عرض کردیم در حدیث شفعه هم که در روایت عباده آمده است همین ذیل آمده است. همین طور. قضی بالشفعه بین الشرکاء، عین این در روایت عباده بود. بعد دارد و قال لا ضرر و لا ضرار و قال. این قال دوم در صدوق آمده است و قال الصادق علیه السلام. این احتمال که هم در شفعه هم در اینجا کلام امام صادق باشد این معقول است. انصافا مشکل ندارد. بله مشکل در این است که این روایت حجت نیست. چون سندش واضح نیست. آن مشکل دیگری است. و الا معقول است و ما توضیح دادیم کرارا و مرارا و تکرارا که شئون ائمه علیهم السلام نسبت به سنن رسول الله سه چیز است. یکی از شئون ائمه علیهم السلام اثبات این است که این سنت هست. دو معنای سنت سه حدود سنت. این جزء شئون اهل بیت است. دقت می کنید؟ و لذا اینکه این کلام مال امام صادق است کاملا معقول است و هیچ مشکلی ندارد. این کاملا امری است معقول و متعارف از اهل بیت است. امر غیر متعارفی نیست.
یک حکمی از رسول الله نقل کرده اند لا یمنع فضل ماءٍ، بعد امام فرمودند این مطلب تطبیق لا ضرر است. چیز خاصی نداریم. و لا ضرر هم روشن می کند. این دقت فرمودید؟ این نحوه کار یعنی حالا البته شما می گویید ثبوتا اثباتا. اثباتا به خاطر اینکه بعید است که روایت عبارت راوی باشد. این نحوه کار اصولا در امام صادق متعارف است. در اهل بیت متعارف است. این متعارف بوده است که اهل بیت سلام الله علیها سنن رسول الله را تشریح و تعلیل و تحلیل کنند. این امر متعارفی است. مشکل خاصی ندارد. و به ذهن هم می آید که همین طور باشد. بله اشکال دیگر اینکه روایت عقبه و محمد بن عبد الله بن هلال سند واضح ندارد. آن بحث دیگری است. خلط نشود. اگر سندش روشن بود، تطبیق است. این اصراری که مرحوم شیخ الشریعه دارند که مال امام است این روشن نیست. انصافا اینکه بگوییم کلام رسول الله است خلاف ظاهر است. نه به لحاظ روایت. به لحاظ باید این طور بگویید قضی و قال. این طوری باید باشد. باید عطف به قضی بکنیم. خیلی خلاف ظاهر است. عرض کردم چون این روایت خیلی معروف است. اسانید فراوان، متون فراوان، جاهای فراوان. در هیچ کدام از آنها لا ضرر نیامده است. خیلی بعید است انصافا بخواهیم نسبتش بدهیم به رسول الله، عرض کردیم خود اهل سنت هم با ما مخالفتشان یکیش همین است که ما این مطلب را داریم در آن لا ضرر ندارد. حالا ما به جواب آن حرف بگوییم که امام صادق فرمودند. مشکل ندارد. اینکه کلام راوی هم باشد که خیلی بعید است. آن که دیگر ابعد از احتمال اول است. اگر روایت ثابت بود، طبیعی هم هست اما صادق یکی از اقضیه النبی را نقل فرمودند، قضی رسول الله بعد هم تحلیل فرمودند که این قضای رسول الله روی قاعده لا ضرر و لا ضرار است. مشکل ندارد. به نظر من خیلی صاف هم هست. و قال علیه السلام آن وقت عطف می شود اینطور، عن عقبه بن خالد عن ابی عبد الله قال قضی رسول الله و قال، قال می خورد به قال اول. و قال الصادق علیه السلام لا ضرر و لا ضرار. نه به قضی بخورد. بخورد به قال اول. نمی دانم قال اول دارد در متن حدیث یا خیر. اگر قال اول داشته باشد به آن می خورد و الا قرینه سیاقی. اصلا متن خود حدیث به نظرم در کافی در ذهنم است اولش قال دارد. عن ابی عبد الله می دانم دارد قال دارد یا خیر نگاه کنیم.
س: بله دارد
ج: پس این می خورد به قال اول
پس بنابراین انصاف قصه اگر ما باشیم و ظاهر حدیث مع قطع النظر عن الاعتبار، می خورد که عطف بر قال اول باشد. و قال ابو عبد الله لا ضرر و لا ضرار. یعنی امام صادق هم سنت منقوله عن رسول الله را تصحیح می فرماید هم توضیح می دهند که این سنت رسول الله بر معیار لا ضرر و لا ضرار است
س: حاج آقا اینکه شیخ الشریعه در مورد کلام راوی است منظورش این نیست که این کلام راوی باشد. منظورش این است که جمع کرده است
ج: می دانم. خلاف ظاهر است. یعنی راوی این کار را کرده است. اصحاب این کار را نمی کنند. یعنی بعباره اخری راوی گفته است که این حکم قاعده لا ضرر است. این را اصحاب قبول نمی کنند چون راوی نظر خودش است. اصحاب که نقل می کنند به عنوان نظر امام معصوم نقل می کنند نه نظر یک شخص. اینکه می گوییم راوی نه اینکه خودش ابداع کرده است. یعنی راوی آمده است گفته است که این قضای رسول الله روی لا ضرر است. اصحاب این کار را نمی کنند
س: ...
ج: نه این مدرج کلام راوی باشد. ایشان می گویند آن کسی که گفته است کلام راوی نیست. راوی حدیث لا ضرر را آمده است به این چسبانده است. این در حقیقت این تطبیق را راوی کرده است.
س: اینکه شما می فرمایید از تطبیق است، این را شما می فرمایید
ج: نه ما نمی گوییم. خب آن هم تطبیق کرده است راوی تطبیق کرده است. راوی لا ضرر را روی مورد تطبیق کرده است.
س: آن تطبیق را بعد از جمع این دو تا ما می فهمیم. اما کسی که این دو تا روایت را جمع کرده است
ج: راوی هم کلام رسول الله را نقل کرده است یا کلام امام را. دقت می کنید؟ راوی آمده است می گوید این حکم رسول الله منشأ اش لا ضرر است. معقول هم هست مشکل که ندارد. مدرج جایی است که کلام خود راوی است. مدرج نیست. جمع بین دو تا روایت است. یعنی راوی آمده است و گفته است که این قضای رسول الله که بود سرّش لاضرر است. خب معقول است. نمی خواهم بگویم که غیر معقول است. رسم اصحاب ما این نیست که استظهار راوی را بعد از کلام رسول الله، اصحاب ما.
س: اگر این نبود لازم نبود که همان جا بگوییم و قال الصادق...
ج: ظاهرش این طور است عن ابی عبد الله قال، یعنی قال الصادق، قضی رسول الله و قال، یعنی قال الصادق. ظاهرش این طور است. اگر شما بخواهید بگویید من می گویم جزما من نمی گویم جزما. انصافا که مشکل است عبارت خب ابهام دارد. عبارت که ابهام دارد. لکن با یک قرائن سیاقی داریم درستش می کنیم. شما بگویید بله عقبه اعتقادش این بود. این قضای نبی به خاطر لا ضرر. درست هم هست مشکل که ندارد. شما هم می توانید بگویید اعتقاد من هم همین است. لکن این متعارف اصحاب نیست. سیاق نمی خورد. اصحاب ما متعارفشان این نبوده است که سیاق نمی خورد. مثلا من بیایم استظهار کنم این مصداق لا ضرر است. این را اصحاب قبول نمی کنند. متعارفشان نیست. این را میگویند فهم یک راوی است. فهم یک فقیه است. یک مجتهد است. آن که متعارفشان است این است که کلام امام باشد. امکان که دارد. اول در درجه امکان است. با قواعد اهل بیت هم می خورد. طبیعت اهل بیت هم این بوده است که احکام رسول الله را نقل کرده و تحلیل کنند. پس یک قضاء النبی را نقل فرمودند و بعد هم تحلیل فرمودند که این قضاء النبی مبنی است بر لا ضرر. مشکل خاصی ندارد. به نظر من مشکل خاصی ندارد. یعنی امکانش واضح است که کلام امام باشد حفاظت کنیم به قرائن سیاقی و حالی. مراد از قرائن سیاقی کلام بشر نباشد. کلام امام معصوم باشد. با ذوق شیعه هم می خورد. چیز خاصی هم ندارد. و ظاهرش هم همین طور است که مثلا این که فرمودند شما نمی توانید جلوی آبتان را بگیرید، چون عرض کردم این رفته است در بیابان یک چاهی زده است و یک مرتع در آنجا است. روایت دارد که اگر آب مصرف کردی، مثلا گوسفند آمدند آن زمان شتر، آب خواستند آب بخورند. چون اگر شما به آن آب ندهید در آن مرتع هم نمی تواند چوپان ولشان کند. چون اگر در آن مرتع غذا بخورند آب می خواهند. شما نگو که چاه مال من است. لا یمنع فضل ماءٍ. آب زیادی داری آن اب را آنها بخورند تا حیوان بیاید از مرتع استفاده کند. یا چوپان خودش آب می خواهد یا حیوانات آب می خواهند، ظاهر روایت این است.
آن وقت این ظاهر که بخورد مصداقی است از لاضرر. بعد توضیحش را عرض می کنم. پس اول بحث آیا این کلام مال کیست. به ذهن ما می آید که طبق قواعد باید مال امام باشد. طبق قواعد. حالا بحث دیگری که می گوییم سند حدیث ضعیف است آن بحث دیگری است. پس دیگر ما با سنی ها هم نمی خواهیم خیلی شاخ به شاخ شویم. چون آنها می گویند که شما می گویید رسول الله ما نداریم. لا یمنع فضل ماء داریم به اسانید فراوان در آن این ذیل را ندارد. خیله خب می گوییم مال امام صادق است. آنها هم به عنوان امام صادق مشکل ندارند قبول می کنند. امام صادق امام می دانند. امام صادق روی لا ضرر تطبیقش فرمودند. این یک.
بحث دوم محور دوم کیفیت انطباقش به مورد است. چون می گویند اینجا عدم النفع است ضرر نیست. خب آن چوپان برود یک مرتع دیگر بچراند. این چه ضرری است به او؟ عرض کنم که اینجا اشکال کرده اند آقایان ما بحث کرده اند. عرض کردم این بحث هم نتیجتا اختصاص به ما دارد. یعنی اهل سنت هم این بحث را ندارند. من عرض کردم در ذهن آقایان ما بیشتر در لا ضرر این است که ضرر نرسان. آن وقت لا ضرار چه می شود؟ گفته اند اگر کسی به تو ضرر داد جزاء ضرر این طوری لا ضرر با لا ضرار را این طوری جفت و جورش کرده اند. چون لا ضرر اول به معنی ضرر، لا یضر اخاه. به برادرت ضرر نرسان. ما عرض کردیم این یکی از اختلافات اساسی ما با آقایان است. ما عرض کردیم آن که من می فهمم این نیست حالا چند روز پیش هم عرض کردم بعضی اوقات به ذهن من یک مطلب واضح است از آن طرف هم بزرگان اصحاب چه سنی چه شیعه خلاف این را فهمیده اند من نمی فهمم. مغز خود را هم نمی توانم تخطئه کنم.
لا ضرر به نظر ما یعنی لا تتضر. تحمل ضرر است. لا ضرار ایصال ضرر است. نه اینکه مجرد خواستن. عرض کردم به ذهن من می آید ولو آقایان ننوشته اند، به ذهن من می آید اگر شأنیت ایصال ضرر باشد تعبیر باب افعال کنند. اضرّ به فلان. یعنی طریق در طریق سنی گذاشت که اضرّ به مارّ است. چون ممکن است کسی رد شود پایش بخورد ده نفر هم رد شوند پایشان نخورد. اما ضارّ باب مفاعله، ظاهرش ایصال ضرر فعلا است. این نظر خود بنده. با ارتکازات عربی که دارم از لغت عرب این را می فهمم. ایصال ضرر فعلا. نه به اصطلاح مسئله صلاحیت و شأنیت. این به ذهن بنده می آید. آن وقت به ذهن بنده این طور می آید که لا ضرر یعنی تو تحمل ضرر نکن. لا ضرار به دیگری هم ضرر نرسان. عرض کردیم بخواهیم به فارسی بگوییم نه زیان نه زیان باری. زیان باری یعنی ضرر به دیگری رساندن. آن که من الآن می فهمیم خیلی واضح است و تعجب این است که بین ما و آقایان فرق خیلی زیاد است.
آقایان این را مفروغ عنه گرفته اند. اول لا ضرر به دیگری ضرر نرسان. به ذهن من این طور می آید.
سؤال: تحمل ضرر می کند یعنی چه؟
پاسخ: یعنی خودت را در ضرر نینداز. به خودت ضرر نرسان. به دیگری هم ضرر نرسان. این خیلی واضح است. چون ضرر هم بنا بر مشهور اسم مصدر باب تفعل است نه اسم مصدر باب ضرر است. این که نوشته اند آقایان. تضرّر. پس در حقیقت این طور بوده است. اگر بخواهیم تبدیل به فعلش کنیم. لا تتضرر و لا تضار. نه قبول ضرر بکن
سؤال: نفی نیست؟
پاسخ: ظاهرا که نفی است. اما در نفی، نهی هم در می آید اشکال ندارد. حالا باشد بعد
پس در اینجا تطبیقش چطور می شود؟ به نظر ما تطبیقش هم واضح است انقدر ابهام ندارد. یعنی کسی که چاه را کند از آبش استفاده کند این که امام می فرماید و قال لا ضرر نه آن کسی که چاه کنده است تحملل ضرر کند یعنی آن هم استفاده خودش را از آب بکند آب زیادی است. لا یمنع فضل ماءٍ است عبارت. آب زیادی است. پس این آقایی که چاه کند ضرر نمی کند. چون استفاده اش را از آن چاه می کند. آب زیاد امد. و لا ضرار. به کسی دیگر به چوپان دیگر ضرر نرسان. خیلی واضح است. تطبیق لا ضرر در این مورد یعنی این حکمی که از رسول الله، عرض کردم یک حکم دیگر هم داریم لا یباع الماء. لا یبیع الماء. آن غیر از این است. این لا یمنع فضل ماءٍ است. لیمنع به فضل کلاءٍ. که در مقابل جلوی مرتع را بگیرد. زیادی مرتع را بگیرد. آن وقت و قال، روشن شد این به نظر من خیلی واضح است. امام می خواهد بفرماید شما اگر این کار را کردی نه ضرر کردی چون آبت را استفاده کردی. چاه کندی آبت را استفاده کردی. و لا ضرار جلوی آن چوپان دیگر را هم نگیر. پس نه برای تو ضرری است نه برای دیگری. به نظر من خیلی واضح است. حالا چطور آقایان ما نفهمیده اند من نمی فهمم. ما برای بچه طلبه ها هم احترام قائلیم چه برسد به آقایان. معانی عجیب و غریبی آقایان گیر کرده اند.
س: در اولی هم لغت تطبیق می شود
پاسخ: بله په فرقی می کند؟
س: تحمل ضرر
پاسخ: نه ظاهرش این طور است به هر دو قسمت تمسک کرده اند. مشکل ندارد ظاهر این طور است خب دو قسمت آورده اند. مثلا در قصه سمره که داریم امام انک رجلٌ مضار. تطبیق به ضرار کرده اند. انک رجل مضار. نگفت هاند انک رجلٌ ضار. تطبیق ضار را نکرده اند. تطبیق مضار کرده اند. چرا؟ چون سمره الحاق ضرر کرده است عملا به خانواده این شخص. داخل می شد بدون اجازه. واقعا ضرر ایجاد کرده بود. در خود آنجا هم در حقیقت این بوده است. لا ضرر یعنی تو حق نداری ما می گوییم تو که سمره هستی ضرر نکن. یعنی درخت داری می خواهی آب بدهی. بله حق داری لکن اجازه بگیرد. و لا ضرار. حضرت از راه قاعده مضار، انک رجلٌ مضار. عنوان مضار نه اینکه خب می گوید من اگر درخت را آب می دهم من هم ضرر می کنم. اصلا آن را امام به حساب مطرح نکرده اند. در قاعده کلی اش اگر آن روایت که معتبر است پیش ما چون اهل سنت ندارند. اینجا هم به نظر من همین است. حالا این چطور شده است این به ذهن ما آمده است به نظرم وقتی خواندم آقایان اگر یادشان باشد در موطع مالک که حدیث لا ضرر دارد عرض کردم مهمترین کتاب اهل سنت که کتاب معتبری است پیششان و ارزش دارد موطع مالک لا ضرر را دارد. البته مرسل است. لکن در آجنا هم با همان سند دو قصه نقل کرده است از عمر. لذا ما احتمال هم م یدهیم که اصل لا ضرر شهرتش به خاطر از زمان عمر و پیش کشیدنش در جریانات اجتماعی بوده است. چون شواهد نشان می دهد سال شصت و هفتاد مدینه قطعا مشهور بوده است. این جای شبهه ندارد. کاملا شواهد واضح است. آن وقت اگر دقت کنید قصه این بود که یک کسی در اریض هم بود حالا در بعضی از نسخ دیگر یعنی دو سه تا روایت دیگر اریض. اریض بود الآن اریض در مدینه است. از آقایانی که مدینه می خواهند برگردند برای فرودگاه به نظرم دست چپ است اگر من حواسم پرت نشده باشد. این قریه متعلق به موسی بن جعفر سلام الله علیه بود. گاهی هم حضرت آنجا می رفتند اریض. این علی بن جعفر معروف هم ساکن آنجا بود لذ معروف شد به علی الاریضی. ساداتی هم که از اولاد ایشان معروفند به سادات اریضی. نسبت به همین روستا. و می گویم جسدش هم تازگی پیدا کرده اند تازه بود آورده بودند در بقیع دفن کردند.
علی ای حال این شخص چاهی در اریض داشت. آن وقت زمینش فاصله داشت. این شخص باید از آن چاه آب می کشید. به اصطلاح عربی خلیج. آبی که در خشکی می رود به آن خلیج می گویند. هر چه که در خشکی مثلا راهی را می کشد به خلیج می گویند صاع خلیجا. این آقا می خواست آبی بکشد از همان اریض به زمین خودش. در وسط زمین یک نفر دیگر بود. آن نفر می گفت ملک من است اجازه نمی داد. هر راهی صحبت کرد گفت اجازه نمی دهم. بعد هم به عمر گفت طرف. عمر گفت کیست گفت باید اجازه دهی گفت نه اجازه نمی دهم. آن روایت را خواندم گفت لیمرنّ به ولو عن بطنک. من از شکمت هم که شده این را رد می کنم. خب طبیعتش معلوم است آدم خاصی است. باید این طور صحبت کند. نه آدم بلکه حیوان خاصی است. بعد در آنجا دارد انه لا یضرّک. دقت کنید. یعنی می گوییم این برای تو ضرر ندارد. به ذهن من می آید که اساسا در نظر اصلی این بود. هم برای تو ضرر ندارد هم زیان برای دیگری است. یعنی دو تا را می خواستند نفی کنند. نیامد بگوید که انک مضارّ. دقت می کنید؟ خیلی البته آنجا حدیث لا ضرر ندارد. دو متن هم دارد یک متن لا یضرّک دارد یک متن ندارد. این را مفصل خواندیم. لذا به ذهن من رسیده است که در روایات ما رفته است روی قصه سمره و انک مضار. ذهن فقهای ما رفته است روی مضار. لکن این ذهنیت نشان می دهد که روی ضرر بیشتر بوده است و ضرر هم به معنای تحمل. نه الحاق ضرر به دیگران. دارد می گوید که این برای تو ضرر ندارد آب از این طرف زمینت می آورد از آن طرف خارج می شود. این آب از زمین تو رد می شود. این چه ضرری برای تو دارد؟ خوب دقت کنید؟ الآن اگر فقهای ما باشند ذهنشان رفته است روی مضارّ. آن وقت من با این کارم مضارّ نشده ام. ببینید من به ذهنم می آید که قصه بد جا افتاده است. قصه سمره با این حدیث بد تطبیق شده است. انشاء الله چون تنبیهات اول در تنبیهات لا ضرار تطبیق سمره روی حدیث لا ضرر است. آنجا هم توضیح می دهم انشاء الله.
آن که به ذهن من می آید این است که پیغمبر اکرم به سمره می خواهند بگویند که لا ضرر و لا ضرار. ضرر یعنی چون درختش در باغ دیگری بود. تو حق داری بروی درختت را آب بدهی. اگر بگوییم حق ند اری در ملک مردم بروی برای تو ضرر دارد. بگوییم ملک مردم را اصلا وارد نشو. خب درخت از بین می رود. از میوه اش می تواند استفاده کند. لکن در عین حال هم حق اضرار به دیگری نداری. از جمعش این طوری استفاده می شود که یا الله بگو به قول ماها. یک صدای اهنی چیزی بکن که این خانواده اش در یک عبارت دارد که این نبوده است. اصلا می رفته است آنجا به بهانه درخت چشم چرانی می کرده است. نه اینکه در راهش بوده است. نه اینکه یا الله. اصلا متعمدا. ایجاد اذیت برای خاندانش. عرض کردم متون روایت به حسب چون من متون روایت را کامل خواندم به حسب روایات ما و روایات سنی ها که این از ابی جعفر، سنی ها هم تا جایی که من دیدم حالا اگر چیزی باشد من چاپی در نسخه خطی در بیاید بحث دیگری است. در تمام نسخ چاپی که من دیده ام در تمامش این قصه را از ابی جعفر باقر نقل کرده اند. اهل سنت از ابی جعفر نقل کرده اند. خودشان مستقلا راجع به سمره ندارند. در متون آنها هم تا جایی که من دیدم لا ضرر ندارد. در متون ما دارد در متون آنها ندارد.
ما این جمع متون که کردیم چون گفتیم فوائدی دارد. مثلا در متون ما تماما عذق را دارد. کان له عذق. عذق درخت باردار را می گویند. درخت خرما چون بار دارد عذق می گویند. در یکی از متون اهل سنت عضیده دارد. عضیده درخت خرما اولش که تازه هنوز قد نکشیده است. نهال مانند است. تصادفا به نظرم این عضیده درست تر است. به تمام روایات ما این یکی بهتر می سازد. چون در یک متن آنها دارد که برو بکن پرتش کن. فاقلعها و ارم بها، در یک متن اهل سنت دارد که اذهب فاقلعها و اغرسها حیث شئت. هر جایی می خواهی برو بکار آن را. این با عقلائیت بیشتر می سازد. احتمالا نهال بوده است آن دفعه هم عرض کردم مثل این ایام که ایام نهال کاری است. نهال بوده است هنوز قابل انتقال بوده است. چون اگر درخت میوه دار باشد و لذا عده ای از علمای اهل سنت اشکال کرده اند گفته اند خب این خودش ضرر است. شما درخت میوه دار را از زمین بکنید تبدیل به هیزم کنید. فرقش خیلی است فرق بین هیزم و درخت ریشه دار از زمین تا آسمان است. لذا عرض کردیم خواندیم عده ای از اهل سنت معتقد بودند که این تهدید است حکم نیست. حالا که من می خواهم درختش را بکنم برود و بفروشد. اصلا این تهدید بوده است. در متون ما دارد فذهب فقلعها، این هم ما داریم. کندش. عرض کردم ما متون روایت را که بررسی می کنیم صحیحا و ثقیما، آن نکات لطیف را به نظر من می آید آن که سنی ها نقل کرده اند از امام باقر که ازید بوده است. یعنی درخت نهال بوده است. جوان بوده است. و اغرسها حیث شئت. هر جایی می خواهی بکارش. این به نظرم عقلایی تر است. درخت را از بین نبردند تبدیل به هیزم نکردند. که یکی از بحث های علمای ما همین است که این خب ضرر است دیگر. درخت را تبدیل به هیزم کرده است.
این که ما هی متون مختلف را بررسی می کنیم برای این نکته است. ممکن است در یک متن یک نکات خاصی باشد. بنابراین ان که من الآن می فهمم لا یمنع فضل ماءٍ، لیمنع به فضل کلاءٍ، شما لا ضرر و لا ضرار. یعنی چه؟ مگر شما نمی گویی که من چاه را کندم، لا ضرر به مقداری که خواستی آب استفاده کردی کشاورزی کردی به حیواناتت دادی. فضل حالا زیادی داشت. لا ضرار کسی آمد از این مرتع استفاده کند چون مفروض این است که مرتع مال همه است. ملک او که نیست. چون در ملکش که کسی نمی تواند برود گوسفند بچراند. ملک او که نیست مرتع است. به دیگری هم ضرر نرسان. چوپان های دیگر هم می آیند می خواهند از این آب و از این مرتع استفاده کنند. حالا که می خواهند از مرتع استفاده کنند، لازمه استفاده مرتع این است که از آب استفاده کنند. هم انسان و هم حیوان آب می خواهند. پس به ذهن ما تطبیق لا ضرر و لا ضرار هم خیلی واضح است. ابهامی ندارد که آقایان در اینجا مطرح کرده اند. رساله اقای سیستانی را ملاحظه فرمایید صحبت هایی فرموده اند و احتمالاتی و اینها روشن می شود که ظاهرا مطلب به نظر ما خیلی، می گویم این منشأ ذهنیت آقایان ما بیشتر رفته است روی مضارّ. یعنی الحاق ضرر بالغیر.
سؤال عدم النع نیست این
پاسخ: همین ذهن هایشان رفته است روی این. نه خب مرتع که عمومی است
س: نه جلوی دیگران را بگیری نفعی می برند نه اینکه ضرری می کنند. نه ضرر به این معنا خب بالأخره می خواهد چوپان بردارد، مخصوصا در صحرای حجاز بخواهد برود به یک جای دیگر خب چند روز طول می کشد. آنجا که اب نبوده است. اصلا بدوی ها برای همین بودند.
این هم مطلب دوم که آیا رابطه دارد یا خیر. به نظر ما د ارد و خیلی هم واضح است. من شاید ذهنیتم این باشد چون روایت آن مردک را خواندیم در کتاب موطع، بیاییم اصلا لا یضرّک، آن از باب ضرر رفته است جلو. آقایان ما چون روایت سمره در ذهنشان هست مضار، ذهنشان روی این جهت رفته است بیشتر. خب هر دو را حفظ کنید. و لا ضرر را به معنای قبول ضرر، تضرر باشد. لا ضرار به معنای الحاق ضرر عملا به غیر باشد. امام می فرمایند که این سنت رسول الله روی قاعده لا ضرر است. نه صاحب چاه ضرر کند و استفاده اش را بکند نه ایجاد ضرر و زیان باری و زیان آوری برای دیگران باشد. آنها هم بیایند از مرتع استفاده کنند. این چطوری می شود جمع بین لا ضرر و لا ضرار. شما استفاده از آب بکن و جلوی آب زیادی را نگیر.
خب مطلب سوم. چطور امام تطبیق فرموده است حالا فرض کنید کلام امام روایت هم معتبر. تمام آن نکته فنی در این مطلب سوم است. تمام اینها به قول ما ها شوخی بود اما مطلب سوم. ببینید این تطبیق امام نسبت به لا ضرر در این حکم که لا یمنع فضل ماء، این سه جور احتمال دارد. البته اصحاب ما راه های دیگر رفته اند حرف های دیگر زده اند حالا من هی بگویم که چه کسی چه چیزی گفت طول می کشد. ما حرف خود را بزنیم بقیه را خودتان تصحیح فرمایید.
سه احتمال رئیسی دارد. یک احتمال رئیسی که اصلا این حکم ندارد. مسئله جلوگیری از آب حکم ندارد. این دائر مدار ضرر و اضرار است. اصلا یکی از احکام الهی نیست این. لا یمنع فضل ماءٍ، چه حکم تحریمی یا تنزیهی به قول بعضی ها. اصلا این حکم واقعی نیست. این مصداق لا ضرر است. حساب لا ضرر کنیم و لا ضرار. ممکن است در یک جایی آب کم باشد یا زیاد باشد ممکن است یک جایی دولت الآن بیاید اجازه چاه بدهد یا ندهد، اجازه چاه که می دهد به اندازه معین می دهد ممکن است وقتی اجازه داد به شما شرط کند شما مثلا روزی حق برداشت اینقدر داری بقیه باید برای چوپان ها باشد. همه جوره امکان دارد. اصلا ما در این جا حکم نداریم. در فضل ماء حکم نداریم. آن چه که د اریم لا ضرر است. و قال لا ضرر یعنی این حکم واقعی ند ارد اصلا. این تابع لا ضرر است. این معنا را آقایان ما احتمال نداده اند یعنی از زمان شیخ یعنی دویست سال اخیر و عرض کردیم این همان معنایی است که در ذهن اهل سنت آمده است که با الضرر یزال، خوب دقت کنید الضرر یزال ما احکام جعل کنیم یعنی احکام را استنباط کنیم. بگوییم این اصلا حکم واقعی ندارد این تابع ضرر است. اگر می خواهیم بگوییم که این منعش جایز است یا خیر دنبال ضرر. ضرر بود لا یجوز. ضرر نبود یجوز. دنبال عنوان ضرر هستیم. حالا من کمی چپه هم گفتم. اگر این آقا ضرر کرد خب منع کنیم می گوید من خودم آب می خواهم من خودم گوسفند دارد می خواهم به آنها آب دهم. اگر ضرر نبود ضرار نبود. اصلا این نحوه فهم را اصحاب ما غالبا به آن معنای ضرر متدارک گرفته اند که توضیحش را دادیم. این در حقیقت همانی است که اهل سنت اصرار دارند که با الضرر یزال خیلی از ابواب فقه حل می شود. چون عرض کردم این نکته فنی همیشه در ذهنتان باشد. آن مشکله ای که پیدا شد بعد از اهل صحابه مخصوصا در زمان دومی چون فتوحات زیاد شد با یک دنیای جدیدی از مشکلات و سؤالات و اسئله و موضوعات مختلف رو به رو شدند اینها در فکر افتادند که این همه احکام را چطور با احکام و سنت جور کنیم. لذا عرض کردیم راه های متعددی رفته شد یکیش قیاس بود یکیش استحسان بود یکیش مصالح مرسله بود یکیش استصحاب در شبهات حکمیه بود یکیش قواعدی بود مثل قاعده الاعمال بالنیات بود. یکیش الضرر یزال بود. یکییش یحرم الاعانه علی الارث اینها آمدند فروع هزاران فرع نه اینکه ده ها. می گفتند ما اینها را در روایات نداریم در قرآن و سنت نداریم از این راه ها. یکیش هم همین قاعده لا ضرر بود. یعنی ما مثلا در باب فضل ماء حکم نداریم. این معنایش این است. بعد گفت لا یمنع فضل ماء چون مصداق ضرر بود. حالا اگر آب جوری بود که مثلا امروز نمی خواهد دو روز دیگر می خواهد. خب باز هم نفروشد می تواند جلویش را بگیرد. چون معیار لا ضرر است. این یک تصور بود که ما با لا ضرر احکام واقعی را فقیه استنباط کند. عرض کردم این در میان اصحاب ما کم است. این را معنا کرده اند ضرر متدارک و واضح هم نیست. آن وقت این معنایش این است که امام صادق می خواهند بفرمایند در مورد زیادی ماء حکم نداریم. شما بروید روی لا ضرر. فقیه اگر می خواهد حکم دهد باید ضرر را حساب کند. کجا یمنع کجا لا یمنع تمام روی لا ضرر است. خود حکم نیست. این احتمال اول. عرض کردم فقهای ما این احتمال را نداده اند خیالتان راحت باشد. اما در فقه اسلامی عمده تمسک این بود اصل هدف روشن شد هدف؟ چون می خواستند بگویند که این احکام نیست در سنت نیست در کتاب نیست ما بیاییم اینها را درست کنیم. یک اصلی که به دردشان می خورد همین لا ضرر بود.
احتمال دوم که مراد از این حدیث مبارک حکومت باشد. یعنی در باب فضل اب، ما حکم واقعی داریم. نه اینکه حکم نداریم. مثلا بحث سر چیست شما چاه کندی آب در آوردی. این آب مال شما است. این حکم واقعی است. این آب مال شماست می توانید جلویش را بگیری اگر خواستی جلویش را بگیری منتهی شود که چوپان ها نیایند اینجا دیگر نمی توانی بگیری. این اسمش حکومت است. این همان است که شیخ انصاری و مرحوم نائینی و آقای خویی فهمیده اند. پس ما حکم اولی داریم روشن شد؟ این حکم اولی اگر رسید به ضرر برداشته می شود. و لذا مرحوم نائینی می فرماید و مرحوم شیخ که لا ضرر حاکم بر جمیع ادله احکام است. این روی این مبنا است. روشن شد؟ شما چاه کندید بله. چاه مال شماست بله. چون مباح هم بوده است. آب مال شماست بله آب مال من است. شما می توانید آبتان را هر طور خواستید استفاده کنید بله می توانیم. حالا چوپان آمد اگر گوسفندهایش را آورد از این مرتع استفاده کرد بله چاه من است نمی خواهم. می گوید اینجا دیگر نه. تمام شد. چاه مال شماست آب مال شماست لا یمنع. اینجا می گوید حق نداری. چرا چون لاضرر. دقت کردید؟ البته تطبیقش لا ضرار است. لذا ذهنیت اصحاب ما بیشتر روی لا ضرار رفته است. این معنای حکومت. معنای حکومت در حقیقت این است. و قال لا ضرر و لا ضرار یعنی این لا یمنع فضل ماء را که پیغمبر فرمود برای تطبیق لا ضرر در موردش است. همین طور که شیخ انصاری هم لا ضرر را تطبیق می کند. یعنی در حقیقت امام یاد دادند به ما که چطور لا ضرر را تطبیق کنیم. همان که شیخ انصاری گفت. حکومت یعنی احکام اولیه همه هستند اگر رسید به حد لا ضرر برداشته می شود. لا ضرر معنایش این است. معنای اولی یادتان نرود. معنای اولی می گوید که حکم اولی اصلا نداریم. اصلا از اول حکم نداریم. شما مالک آب هستی یا نیستی اصلا حکم نداریم. شما حق داری که استفاده کنی. حق استفاده شما از آب دائر مدار ضرر است. حکم ندارید. این که شیخ انصاری اصرار دارد دومی است. حکم دارید این حکم شما هر وقت به حد ضرر رسید برداشته می شود. این می شود حکومت. این احتمال دوم.
احتمال سوم نه ما حکم داریم و مسئله حکومت هم مطرح نیست. این مال قضایای اجرایی است. احکام سلطانی. حکم هم عوض نمی شود. نظام حکومت می آید تصمیم گیری می کند. می آید در اینجا می بیند که شما الآن می گویی این آب مال من است نمی گذارم کسی استفاده کند. لذا می گوید چون دور و بر تو مرتع است چون دور و بر تو خانه مسکونی شده است چون دور و بر تو عده ای آمده اند و خیمه زده اند زلزله زده بودند خیمه زده اند. من اجازه می دهم از این آب استفاده کنند. پس حکم اولی هست. آن حکم محفوظ است. این یک نوع حکم سلطانی است. در مقام اجرا. یا این جور می شود تصویر کرد حکم سلطانی بعضی از آقایان که تصویر کرده اند یا به این معنا اینجا حکم اولی ندارد حکم واقعی هم ندارد. اصلا هیچ حکمی ندارد. این محدوده تصمیم گیری حکومت است اصلا. به اصطلاح امروز منطقه الفراغ. این از جاهایی است که منطقه الفراغ است. راجع به چاه. شارع مقدس اصلا حکم ندارد راجع به چاه و مرتع و اینها حکم ندارد. یکی از معانی سکولار همین است. این احکام عرفی است. الآن شما آقایانی که با دهات اگر آشنایی داشته باشید می دانید که مثلا هر دهی یک مرتع دارد، یک حد حریمی د ارد آبش معین است قواعد عرفی بین خودشان دارند. بگوییم این مراد از لا ضرر در حقیقت این است. در اینجا حکم نداریم و ممکن است طبق لا ضرر یک حکومت بگوید جلوی آبت را می توانی بگیری و یک حکم بگوید نمی توانی بگیری. و راه های دیگر هم دارند. عمده اش این است که حاکم در مقام اجرا لا ضرر را ببیند. اینها حکم ولایی است حکم حکومتی است. حکم واقعی هم نیست. حکم ولایی است. ممکن است در یک جاب گوید که چاه کندی هست اینجا دیگر کنتور می گذارند حق داری اینقدر آب ببری. می خواهد مرتع باشد یا نباشد. سه حکم روشن شد؟
پس یک حکم واقعی این باشد که اگر مثلا گفتیم شما حق ندارید این حکم الهی واقعی است. دو این حکم واقعی است به معنای حکومت واقع. آنجا هم حکم واقعی روی لا ضرر است اصلا حکم ندارد خودش. اینجا می گوید حکم دارد حکم واقعی لا ضرر محدودش می کند. این سومی می گوید اصلا حکم واقعی ندارد با لا ضرر حکم حکومتی جعل می کنیم.
اینکه گفت قضی رسول الله، این حکم حکومتی بوده است. معیار این حکم حکومتی لا ضرر بوده است. حالا در زمان ما ممکن است قضی رسول الله فرمود لا یمنع جور دیگر قرار دهیم. زمان بعد حاکم جور دیگر. روشن شد؟ سه تا احتمال رئیسی در این عبارت هست. این را من می گویم برای اینکه ذهنتان باز شود چون واقعا یکی از جاهای خیلی سخت فقه است. پس یک، امام بفرماید اینجا رسول الله حکمی نفرمودند حکم واقعی اش لا ضرر است. اصلا حکم ندارد در واقع. دو اینکه پیغمبر حکم فرمودند این حکم محدود می شود به لا ضرر. این همان است که شیخ انصاری و آقای خویی و علمای ما فهمیده اند. سه اصلا این حکم نیست. حکم واقعی هم نیست. لا ضررش هم حکم نیست. نه حکم واقعی برای آب دارد نه برای لا ضرر. حکم سلطانی است. احکام حکومتی است. یک حکومت یک کار می کند اصلش قاعده اش را لا ضرر است. این حکومت می گوید که جلویش را نگیر آن حکومت می گوید که کنتر می گذارد آن حکومت جور دیگر می گوید. آن حکومت می گوید که پروانه می خواهد. آن حکومت می گوید من حد چاه را به تو به اندازه دو متر می دهم. اینها احکام حکومتی است. حاکم طبق عنوان لا ضرر حکم حکومتی می کند.
پس این و قضی رسول الله و قال، این قال امام بیان قضی رسول الله است. یعنی این قضای رسول الله حکم حکومتی بود نه حکم واقعی. حکم حکومتی اش هم بر طبق لا ضرر بود. نه لا یمنع فضل ماءٍ. روشن شد؟ این سه تا احتمال چون آقایان اینجا چیزهای دیگر فرموده اند که به نظر ما ربطی ندارد. آن جوابش را انشاء الله روشن شد. این تقریبا سه تصویر است که خیلی تأثیرگذار در فقه است.
و صلی الله علی سیدنا و آله الطاهرین