ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۳/۱۱/۱۳ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج اصول » اصول 94-1393 » دوشنبه - 29 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط (بحث های مقدماتی) (49)

دروس خارج اصول سال 94-1393 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی
بسم الله الرحمن الرحیم
29 دی دوشنبه:

اصول:

یک عده از اصول ناظر به شبهات حکمیه هست. از جمله استصحاب...استحصاب جدای از جهت محرز بودن و تنزیلی بودن شأنش اثبات حکم شرعی بعنوانه هست.ولی قسم دوم از اصول عنوان را ثابت نمیکند بلکه عنوان مشتبه و مجهول را ثابت میکند. سه اصل دیگر این طور هستند. از قسم اول اصول تنزیلی در شبهات موضوعیه زیاد داریم...مثل قاعدة فراغ و سوق و ید و ... ولی در شبهات حکمیه در این صاول 4 گانه فقط استصحاب هست...لذا اگر ما حجیت استصحاب در شبهات حکمیه را شبهه کنیم ...اون وقت دیگر نداریم.

سابقا هم ذکر کردیم که از مجموع میشود در شبهات حکمیه به عنوان صال قبول کنیم اجمالا سه تاست. یکی استصحاب بنابراینکه جاری شود. یکی هم قیاس هست که مشهور علمای ما ظن غیر معتبر گرفته اند...  ولی به  نظرم اون هم اصل هست. البته حجت نیتس. ولی اصل هست نه اماره... یکی هم اصالة الطهارة در شبهات حکمیه. در شبهات حکمیه هم اگر اصالة الطهارة را قبول کنیم.لذا اونی که مجموعا داریم همین سه تاست. اصالة الحل در شبهات حکمیه روایتی برش نیست ...بلکه حدیث کل شیء مطلق بنا به تصویری که البته اشکالاتش را عرض کردیم... و در باب حلیت بعید نیست قاعدة جاری شود نه اصل.اصالة الحل در شبهات حکمیه نداریم و جایش قاعدة حل داریم که اقوی هست.لذا انصافا شبهات حکمیه اصلی که درش جاری شود به عنوان خود حکم نداریم الا اصالة الطهارة.

اصالة الطهارة هم تعبدی هست....اعتبارات قانونی را با ابداعات نفس نمیوشد درست کرد... و اصول کلا از ابداعات نفس هست... اما در موضوعات خارجی چون در اختیار مکلف هست عیب ندارد.اینکه السنة اذا قیست محق الدین هم اشاره به همین میتواند باشد...کلا در قوانین راهی برای درک اعتبارات قانونی مبنی بر ادراکات ذهنی خودمان نمیشود دشات و اصالة الطهارة هم تعبد شرعی هست...و الا اصالة الطهارة البته دلیلش خیلی قوی نیست. روایت عمار ساباطی. کل شیء نظیف هست و ممکن هست بزنیم به جهاتی خاص.البته به خاطر قبول اصحاب باید حرف بدی نیست.

بعضی آمده اند گفته اند این اصول که در شبهات موضوعیه بررسی میشود مثل قاعدة فراغ..اینها را در علم قواعد فقهیه بررسی کرده اند.قبلا هم ملاک فرق بین اصول و قواعد را مطرح کرده ایم.بارها در همین اصول عملیه گفته ایم.عامه معمولا به قواعد فقهیة الاشباه و النظائر میگویند.قرعه اطلاق از نظر صاحب جواهر ندارد و فقط جایی که عمل اصحاب باشد میشود کرد و سید بن طاووس خیلی مطلق میدانسته اند. قرعه اگر به اطلاقش اخذ شود خیلی کثیر الدوران هست ولی باز هم جایش در اصول نیست ولی الان عملا مطرح میشود به مناسبت تعارضش با استصحاب...عملا مطرح میکنند ولی جدا شده است فعلا به حسب قواعد.میشود در اصول یک بخشی برای اصول کثیر الدوران بحث کرد.

انصافا اونی که مناسب هست با ذوق عامه در اصالة البرائة رفع اباحة واقعی هست و در شیعه اباحة ظاهری...

اصل بعدی اصالة التخییر بود که این هم یک اصل عملی بود.اگر دو خبر آمد شما مخیرید بین متعارضین...این تخییر ظاهری هست که مثلا ادله حجیت طرفین را بگیرد.عقل میگوید حالا که نمیدانی مخیر هستید...این یک قول بود. یک قول تخییر ظاهری بود... پس اگر میخواهید تخییر را اصل قرار دهید باید توجه کنید که آیا اینجا تخییر واقعی هست یا ظاهری یا تخییر عقلی و یا تخییر به مستوای اصل عملی. محتوای این اصالة التخییر چیست؟ حالا که شما لابد که انجام دهید شما به برکت این اصل یک نوع آرامش روانی پیدا میکنید.اصالة التخییر ثابت هست. با اون بیانی که عرض کردیم. اصالة الاستصحاب که ثابت نیست در شبهات حکمیه و اصالة البرائة هم عرض کردیم در محلش که چه طور میشود قبولش کرد به عنوان یک قاعدة لاحرج واقعی... گاهی اوقات ما تعامل با صور ذهنی مان میکنیم. اگر تعامل ما با صور ذهنی مان بود اسم آن را اصل میگذاریم... اصالة الاحتیاط هم تعامل ما با صور ذهنی مان هست.عرض کرده ایم که ظاهر کلما بعضی از صاحاب مثل ابن ادریس و علامه در برائت نفی حکم واقعا هست ... و بعد مناقشه اخباری ها شد نفی حکم ظاهرا...ما در بحث برائت مشکل عقائدی داریم که نمیشود نفی حکم واقعا کرد... خود استصحاب پیش عده زیادی جزو امارات بود. نه جزو اصول. این تصویری بود که بعدها در اصول متأخر شیعه به صورت  اصل مطرح شد خصوصا که از روایات استفاده شد.البته خود ما ممکن است این را قبول نداشته باشیم...نکته چی بود.. نکته اینب ود که ما اگر یک چیز را دیدیم... ذهن ما بعد از یک مقداری استقرآئ انجام دادن که فردا هم بود و پس فردا هم بود و ... آخرش... بعد یک مدت این بقاء را استنتاج میکرد...میگفتند علم به حدوث مستلزم ظن به بقاء هست. تا ظن آمد طبیعت ظن ناظر به واقع هست.لذا اصولیین ما جون از این راه نرفتند و از راه روایت رفتند ، رفتند به این سمت که اصل عملی هست.

اونی که در پیش عقلاء هم هست ظن نیست و لذا عرض کردیم در کلمات خیلی از قدمآء به لوازم استصحاب عمل میککردند چون ظن میدانستند...بعد مرحوم شیخ چون استصحاب را اصل گرفتند به لوازمش عمل کردند و عرض کردیم که استاد تفسیر بین بین کردند که هم اماره هست ولی چون جنبه حکایت ندارد لوازمش ثابت نیست.

به ذهن خود ما منشأ قبول استصحاب پیش عقلاء همان حالت ابداع هست.علم از نوع انفعال هست ولی اصول از ابداعات نفس هست که توضیحش را بعدا ان شاء الله عرض خواهیم کرد. اگر واقع را لحاظ کردید این یک طور هست و اگر آمدید صور نفسی و ادراکات خودتان را حساب کردید این نتیجه دیگری هست...

فرض کنید رد بحث قاعدة تجاور...در سجده شک در رکوع کردید. بلی قد رکعت یعنی چی؟ بگوییم چون شما در حال نماز هستی و حمد خوانده ای و چون میدانی که سجده بعد رکوع هست...بعد از اینحالات برای شما ظن حاصل میشود که ظن به رکوع پیدا میکنید. این میشود یک اماره...ولی مثثلا اگر در سجده شک کردیم که اصال در نماز هستیم یا نه... دیگر این جا قاعدة تجاوز جاری نیست.ولی اگر ظنش ابداع کرد که من رکوع انجام دادم این میشود اصل عملی... در روایات قاعدة تجاوز دارد فامض فی صلاتک...این یعنی ادامه بده...اون وقت میشود اصل غیر تنزیلی ولی بلی قد رکعت یعنی اصل تنزیلی...اگر استصحاب جاری کردیم... یعنی انحاء ابداع هم میشود انجام داد.مثلا هم تنزیلی و هم غیر تنزیلی.استصحاب هم هیمن طور هست. بهترین دلیل ما بر اینکه اینها ابداعات نفس هست این هست که اگر شما دو ساعت قبل رفته بودید حرم و از شما بعد 2 ساعت بپرسند که در حرم باز هست یا بسته..شما همان حالتی که دیده اید را یمگویید با اینکه ممکن هست عوض شده باشد..گر زید آمد گفت من الآن آمدم در حرم باز بود و بعد عمرو میآید میگوید بسته بود... اینجا تعارض میبینیم ...نمیشود هم در بسته و هم باز باشد... شما خودتان دو ساعت قبل گفتید باز هست و الآن یک نفر که آمد و بر عکس گفت...شما نمیگویید تعراض هست. بین این دو تعارض نمیبینید. اگر قرار بود استصحاب اخبار از واقع باشد... اون وقت باید تعارض میدیدیم. در بحث اصول عملیه ما به مجموعه صور ذهنی خودمان حکم میکنیم. شاهد مهم آنکه اینها ناظر به واقع نیست این هست که اگر دلیلی به خلافش آمد با این تعارض ندارد... اینکه الآن میگوییم در حرم باز است با اینکه دو سال پیش باز بود...و شما با خبر بسته است اآن تعارض نمیبینید یعنی ابداع نفس هست. سرش این هست که ابداع نفس هست.

نكته فني ىر تمام فروع احتياط همين نكته هست كهچون قرار هست که اصول عملیه روی صور ذهنی باشد باید دید داده ها و مفروضات چیست. مطلوبات چیست. اگر به هم نخورد میشود اصل مثبت.مثلا لانک کنت علی یقین من وضوءک... در حالی که سؤآل از وضوء نیست. طهور مراد هست لذات باید استصحاب طهارت میشد نه وضوء. 

ارسال سوال