مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/6
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1399/6/31
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- مکاسب 1400-1401 » فقه شنبه 1400/7/17
- مکاسب 95-1394 » فقه دوشنبه 1394/10/7 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ وجوه تنافی وجوب با اخذ اجرت/ نقد و بررسی فضاهای هفتگانه در طرح مباحث اصولی
- اصول 1402-1403 » اصول فقه یک شنبه 1402/12/13
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1400/1/4
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
فقه:
آیا میشود بعض روایات تقیه را حمل بر کذب للاصلاح کرد... عرض کردیم که مبنای صاحب حدائق این هست که تقیه گاهی برای حفظ شیعه هست و میشود. مطلب ایشان اجمالا بد نیست و موردی داریم ولی مواردش خیلی محدود هست و نمیشود حالت کلی بهش داد.اصولا اینکه ضابطه کلی برای تقیه بگوییم که یا خوفی هست یا ...انصافا خیلی مشکل هست زیرا مجموعه روایات در فقه ما تحمل علی التقیة... این خیلی مشکل هست. در جایی که اختلاف هست انصافا نمیشود این طوری عمل کرد. خیلی از روایات ثابت نیست متنش که بخواهیم به تقیه حمل کنیم... اصولا اصحاب ما بعد از اینکه ابتلاء پیدا کردند به اینکه اقوال عامه را بخوانند این حالت درشان پیش آمد و نکات دیگری هم بود...اجمالا نتیجه اش این شد که یک تلقی نادرستی از تقیه در اصحاب پیش آمد. وضع اجتماعی عامه به لحاظ حکومت و فتوا باید جداگانه بررسی شود.
انصافا بحث تقیه جداگانه اگر بررسی شود خیلی مهم هست و خیلی کار دارد.ما یشبه قول الناس در جایی هست که در شیعه چیز دیگری گفته شده است نه اینکه هر چیزی عامه گفته اند نباید باشد...مراد حدیث هم این نیست...تقیه مداراتی هم اجمالا قابل قبول هست... و مرحوم شیخ دارند که توریه واجب نیست و مطلقا کذب در اصلاح را جایز میدانند ولی انصاف قضیه این هست که مشکل هست...این مطلب درست هست که المصلح لیس بکاذب ولی انما الکلام در این هست که انسان کی رو میآورد به کذب...اگر امکان توریه به راحتی باشد دیگر نوبت به کذب به راحتی نمیرسد.احتیاط وجوبی لا اقل این هست که کذب نگوید و با توریه اصلاح بکند.و حرمت کذب را هم ذاتی میدانیم و لذا در مجموع گیر دارد. با تمکن از راه درست نمیشود کذب بگوید.المصلح لیس بکاذب هم به نظرم از روی همین باشد که اهمیت اصلح خیلی بالا هست.
بحث بعدی و مسأله بعدی در حرف کاف بحث کهانه هست. و نمیخوانم عبارات ایشان را.
کاهن و عراف و ساحر اینها رایج بودند. تکهن در عرب متعارف بوده سات ولی سحر و اخبارات غیبی در یهود هم بوده است خصوصا یهود مدینه که سحر میکردند و حتی نوعی علاج را با سحر انجام میدادند... و سر اینکه در لغت عرب طلب به معنای سحر آمده است که مطبوب به معنای مسحور نوشته اند...همین بوده است... ظاهرا این پیش معروف عرب سحر رایج نبوده است...کاهن را یهود شاید نداشتند. کاهن کسانی بودها ند که مشکلات افراد را حل میکردند و کان له رئی...یعنی دیده شده..اون چنی که اینها ادعای دیدنش را میکردند.در مورد تکهن و کهانت چند مطلب باید در نظر گرفته شود.منشأ تکهن چه بوده است.
نکته دوم اینکه در باب کاهن خبر از امور استقبالی میداده است...البته غالبا کهنه لغتشان و زبانشان حالت سجع و قافیه داشته است.و متونی که دارند کلماتی سجع و قافیه دار هست. لذا طبیعة خیلی دقیق هم نبوده است.اسبهایی میبینم ..خون میبینم..اسب سرکش چند تاست..خون کی... در چه تاریخی...کلمات مجمل... در باب تکهن چند نکته در روایات هست.
اول اینکه از امور غیبی یا آیندهاطلاع میداند بدون اسباب ظاهری...اینها ظن بوده است که مثلا میگفتند فلان جن گفته است بچه تو نیست.. یا امرو مستقبله یا امرو غیبی گذشته... ولی هیچ استنادی به جهات عقلی یا ...ندارد...ادعای صرف بوده است نسبت به طرف مقابل....ادعای مکاشفه...
پس یک بحث نحوه اخبار از امور بدون استناد به امور عینی یا واقعی...
مرحوم استاد اشکال میکنند به شیخ انصاری رحمه الله که چه عیبی دارد به نحو جزمی از آیندخ خبر دهد...مرحوم شیخ تمسک به روایاتی کرده اند که استاد جواب داده اند. نکته اینها نیست.
نکته این هست که ما از مجموعه آیات و روایات میفهمیم که خود ادراکات علمی را هم باید تصحیح کنیم... مثلا ما وجدنا علیه آبائنا....انیها غالبا به این امر یقین هم دارند. الآن در زمان خودمان هم نسبت به بعضی از سنن بعضی این طور هستند. یقین دارند.بعضا یقین بالاتر ...راههایی برای تصحیح علم... اصولا این باب باز نشود که هر کسی بگوید مکاشفه کردم یا دیدم یا جنی خبر داد... چه ارزشی دارد که کسی از مسأله ای به یقین برسد که آن امر ضعیف باشد...یکی از شرائط خاتمیت اسلام این هست که در جهات مختلف از جمله نیازهای علمی و فلسفه شناخت برای ما نظر داشته باشد....قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین....دیدی که دیدی... علم پیدا کردی...اصلا اهمیتی ندارد. از چه راهی علم پیدا کردی...
من فکر میکنم یکی از عواملی که در مجموعه روایات داریم... مستند علمی کهنه خراب هست...هدف شریعت مقدسه این بوده است که ما در مسائل مختلفی استناد علمی داشته باشیم... تمام این راههای کهانه و .. که راههای خرابی بود باید بسته میشد.
نکته بعدی اینجا ترتیب آثار بود که این را قطعا شارع جلویش ایستاده است و احتمالا نیست...مثلا با قاعدة الولد للفراش قطعا راه نفی ولد با این چیزها برداشته شده سات..یا مثلا با البینة علی المدعی دیگر حرف کاهن در اینکه خانه مال کیست برداشته شده است...
در کتاب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام یک فصلی در مورد کهانت دارد... من در یهود و مسیحی کاهن ندیدم و من به نظرم میآید که از خصائص عرب بوده است...مجوس هم ندیدم... بله شاید داشته اند ولی به این صورت کاهن نبوده است... کاهن یک لفظ عربی باید باشد که از خصائص عرب باشد...مثلا در فرهنگ عرب خطابه خیلی مهم بود ولی در ایرانی ها خطابه را به این نحو نمیبینیم... مثلا هر عشیره ای یک خطیب داشت کنار رئیس ولی ایرانی ها این طور نبودند.اینکه در بعضی از احکام توصیه به خطابه شده است ظاهرا از همین باب باشد که این فرهنگ اینها اگر شرائطی داشته باشد چیز خوبی هست.کهانت به نظرم از خصائص عرب باشد. اینکه من اتی کاهنا فصدقه لقد کفر علی انزل علی محمد صلی الله علیه و آله...یعنی همین که این راهها باطل و ممضاة شریعت نیست.
بحث بعدی ترتیب آثار بر امور استقبالی هست.مثثلا کاهن بگوید که من دیدم که ابرها متفرق شدند و زمستان باران نخواهد آمد و اینها بیایند و زراعت نکنند. این منافی آنچه هست که در شریعت مقدسه آمده است به خاطر تأثیر دعا که ان الدعاء یرد القضاء و لو ابرم ابراما.مثلا پیغمبری خبر داد که خداوند بر شما فقر قرار داده است و دعا کند و غنا بیاید. پس هم جزم به این کلمات باطل هست طبق عرائضی که گفتیم و بعدش در مرحله بعد دیگر محقق شدن این قضاء روشن نیست.
اون روایت هست که در هیزم ماری بود طرف قرار بود بمیرد و صدقه داد و مار او را نزد.
اونی که بنده به نظرم میرسد سه نکته اساسی ما از روایات کاهن میفهمیم. یکی اینکه اصولا این علم و جزمی که پیدا میکند باطل هست و یکی از اهداف این شریعت این هست که این علم انسان را تصحیح بکند.انسان در مسائل علمی روی پایه های نادرست نسازند.یکی از مشکلات ما این هست.این بحث کاهن هم نیست. بحث کبروی هست. این احتمال ماست که روایات و آیات در باب ظن و بحث کهانه و سحر و ... اینها به نظر میرسد که نظر به این داشته باشد...ظن نظر به صرف درجات نیست که 80 درصد یا 60 درصد هست. نظر به مستند هست. به اساس هست.
پس اول تصحیح ادراکات علمی انسان.
دوم اینکه آثار فعلی که بر کلامش بار میکردند. بعضی جاها حتی کاهن در حکم قاضی هم بود که حکم میکرد قاتل فلانی هست یا مال مال فلانی هست... و در روایات هست که این راهها باطل هست و قاضی باید رجوع شود و در هر موردی باید چه کار کرد نه اینکه برویم سراغ کاهن. سر کفر بودن رجوع به آنها هم همین هست که در مقابل راهی که پیغمب راکرم صلی الله علیه و آله قرار دادند میرود به راهی دیگر رجوع میکند.
راجع به امور استقبالی هم غیر از حالت جزم این منشأ میشد که به امور استقبالی ترتیب اثر بدهند و لذا این حالت ایمان بالله و توکل و دعاءاز بین میرفت و یکی از اهداف اصلی علماء باز کردن باب غیب هست... حتی در یک روایت داشت که حضرت فرمودند میمرد و نمرد به خاطر صدقه دادن طرف قضاء عوض شد. این نظر خود بنده هست. ما چون در بحث سحر و تنجیم زیاد صحبت کردیم دیگر بیشتر صحبت نمیکنیم.
مبدأ علم کهنه... اونی که به نظر میرسد این هست که یک طرحی میشود داد. از بعضی از ظواهر آیات و روایات معلوم میشود که شیاطین یا اجنه بسته به توضیحی که میشود داد در این قسمت... اینها میتوانستند بعضی از حقائق را بهش برسند و به بکرت وجود رسول الله صلی الله علیه و آله ...در شب میلاد منع الشیاطین و مسائلی رخ داد... من جمله قصه طاق کسری...و یکی از آثار این بود که شیاطین محروم شدند و این امر واقعی غیبی هست که البته تصورش برای ما مشکل هست و لذا مستند علمی کهنه هم مشکل پیدا کرده است...مثلا ممکن بود که 80 درصد علم کهنه قبل رسول الله صلی الله علیه و آله صدق باشد ولی الآن مثلا 10 درصد باقی ماند. اون محدوده واسع اول ممنوع شد و به خاطر جالت خاصی و شریعت خاتم و ... یکی از کارهایی که شد این شد که محدوده آنها منحصر شد به آسمان اول مثلا.دیگر اون جن ها نمیتوانستند از غیب طبیعی بیشتر بروند و باز کهنه همان را هم قاطی اش کردند وب دتر شد و از مجموعه روایات یک نکته تحلیلی هم بر میآید که فقط ما میتوانیم ترسیمش کنیم و اما تعبدا تصدیقش کنیم.
پس اینها 4 نکته اصلی در بحث کهانت. در ضمن بحث لغوی در چنین جایی همان طور که توضیح دادم ارزش ندارد.
بعد در مسأله بیستم وارد شده اند. بحث لهو:
دیگر فکر میکنم که از بس که ما تاریخ مسأله را توضیح دادم.... مرحوم شیخ و دیگران این مسأله را در کلمام قمی ها نیافته اند و صاف رفته اند روی سائر کلمات... بعضی کلمات را میخوانم.
العشرون اللهو حرام
1- 195- 2 على ما يظهر من المبسوط(جدای از اینکه مبسوط حالات خاصی دارد باز از متن مبسوط هم روشن نیست) و السرائر و المعتبر و القواعد و الذكرى و الجعفري و غيرها حيث عللوا لزوم الإتمام في سفر الصيد بكونه محرما من حيث اللهو(از روایات در نمیآید که لهو حرم هست. از روایت در میآید که شما اگر خواستید برای زندگی بیرون صید کنید عیب ندارد ولی اگر بیرون رفتید برای صید لهوی که نفروشید و استفاده نکنید و صرفا برای تفریح صرف... این عیب دارد.این صید لهوی درست نیست و اگر برای این صید از شهر خارج شدید این سفر این طور میشود.).
[كلمات الفقهاء في حرمة اللهو]
قال في المبسوط السفر على أربعة أقسام و ذكر الواجب و الندب و المباح ثم قال الرابع سفر المعصية و عد من أمثلتها من طلب الصيد للهو و البطر(این بحث هر لهوی نیست.بحث یک لهو خاص هست.) و نحوه بعينه عبارة السرائر. و قال في المعتبر قال علماؤنا اللاهي بسفره كالمتنزه بصيده بطرا لا يترخص لنا(یک اصطلاحی بوده است که بعضی قصر یک رخصتی هست و اگر ککسی که اینکار را بکند رخصت قصر ندارد.) أن اللهو حرام فالسفر له معصية انتهى و قال في القواعد الخامس من شروط القصر إباحة السفر فلا يرخص العاصي بسفره كتابع الجائر و المتصيد لهوا انتهى
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج1، ص: 209
و قال في المختلف في كتاب المتاجر حرم الحلي الرمي من قوس الجلاهق قال و هذا الإطلاق ليس بجيد بل ينبغي تقييده باللهو و البطر و قد صرح الحلي في مسألة اللعب بالحمام بغير رهان بحرمته و قال إن اللعب بجميع الأشياء قبيح و رده بعض بمنع حرمة مطلق اللعب. و انتصر في الرياض للحي بأن ما دل على قبح اللعب و ورود الذم به من الآيات و الروايات أظهر من أن يخفى فإذا ثبت القبح ثبت النهي ثم قال و لو لا شذوذه بحيث كاد أن يكون مخالفا للإجماع لكان المصير إلى قوله ليس بذلك البعيد انتهى. و لا يبعد أن يكون القول بجواز خصوص هذا اللعب و شذوذ القول بحرمته مع دعوى كثرة الروايات بل الآيات على حرمة مطلق اللهو لأجل النص على الجواز فيه في قوله ع: لا بأس بشهادة من يلعب بالحمام و استدل في الرياض أيضا تبعا للمهذب على حرمة المسابقة بغير المنصوص على جوازه بغير عوض بما دل على تحريم اللهو و اللعب قال لكونها منه بلا تأمل انتهى.
و الأخبار الظاهرة في حرمة اللهو كثيرة جدا
منها ما تقدم من قوله ع في رواية تحف العقول: و ما يكون منه و فيه الفساد محضا و لا يكون منه و لا فيه شيء من وجوه الصلاح فحرام تعليمه و تعلمه و العمل به و أخذ الأجرة عليه و منها ما تقدم من رواية الأعمش حيث عد في الكبائر الاشتغال بالملاهي التي تصد عن ذكر الله كالغناء و ضرب الأوتار فإن الملاهي جمع ملهي مصدرا أو ملهي وصفا لا الملهاة آلة لأنه لا يناسب التمثيل و نحوها في عد الاشتغال بالملاهي من الكبائر رواية العيون الواردة في الكبائر و هي حسنة كالصحيحة بل صحيحة.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج1، ص: 210
و منها ما تقدم في روايات القمار في قوله ع: كل ما ألهى عن ذكر الله فهو الميسر و منها: قوله ع في جواب من خرج في السفر يطلب الصيد بالبزاة و الصقور إنما خرج في لهو لا يقصر و منها ما تقدم في رواية الغناء في حديث الرضا ع: في جواب من سأله عن السماع فقال [54] إن لأهل الحجاز فيه رأى قال و هو في حيز اللهو 1- 199- 1: و قوله ع في رد من زعم أن النبي ص رخص في أن يقال جئناكم جئناكم إلخ [حيونا نحيكم إلى آخر الحديث] كذبوا إن الله يقول لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا 1- 199- 2 إلى آخر الآيتين و منها ما دل على أن اللهو من الباطل بضميمة ما يظهر منه حرمة الباطل كما تقدم في روايات الغناء. ففي بعض الروايات: كل لهو المؤمن من الباطل ما خلا ثلاثة المسابقة و ملاعبة الرجل أهله إلى آخر الحديث 1- 200- 1 و في رواية علي بن جعفر عن أخيه ع قال: سألته عن اللعب بالأربعة عشر و شبهها قال لا تستحب شيئا من اللعب غير الرهان و الرمي إلى غير ذلك مما يتوقف عليه المتتبع و يؤيدها أن حرمة اللعب بآلات اللهو الظاهر أنه من حيث اللهو لا من حيث خصوص الآلة. ففي رواية سماعة قال قال أبو عبد الله ع: لما مات آدم شمت به إبليس و قابيل فاجتمعا في الأرض فجعل إبليس و قابيل المعازف و الملاهي شماتة ب آدم على نبينا و آله و عليه السلام فكل ما كان في الأرض من هذا الضرب الذي يتلذذ به الناس فإنما هو من ذلك فإن فيه إشارة إلى أن المناط هو مطلق التلهي و التلذذ و يؤيدها ما تقدم من أن المشهور حرمة المسابقة على ما عدا المنصوص
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج1، ص: 211
بغير عوض فإن الظاهر أنه لا وجه له عدا كونه لهوا- و إن لم يصرحوا بذلك عدا القليل منهم كما تقدم. نعم صرح في التذكرة بحرمة المسابقة على جميع الألعاب كما تقدم في نقل كلامه في مسألة القمار
هذا و لكن الإشكال في معنى اللهو 1- 201- 1
فإنه إن أريد به مطلق اللعب كما يظهر من الصحاح و القاموس فالظاهر أن القول بحرمته شاذ مخالف للمشهور و السيرة فإن اللعب هي الحركة لا لغرض عقلائي و لا خلاف ظاهرا في عدم حرمته على الإطلاق. نعم لو خص اللهو بما يكون من بطر و فسر بشدة الفرح كان الأقوى تحريمه و يدخل في ذلك الرقص و التصفيق و الضرب بالطست بدل الدف و كل ما يفيد فائدة آلات اللهو و لو جعل مطلق الحركات التي لا يتعلق بها غرض عقلائي مع انبعاثها عن القوى الشهوية ففي حرمته تردد.
و اعلم أن هنا عنوانين آخرين اللعب و اللغو.
أما اللعب
فقد عرفت أن ظاهر بعض ترادفهما و لكن مقتضى تعاطفهما في غير موضع من الكتاب العزيز تغايرهما و لعلهما من قبيل الفقير و المسكين إذا اجتمعا افترقا و إذا افترقا اجتمعا و لعل اللعب يشمل مثل حركات الأطفال غير المنبعثة عن القوى الشهوية.
و اللهو ما تلتذ به النفس و ينبعث عن القوى الشهوية. و قد ذكر غير واحد أن قوله تعالى أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ إلى آخر الآية بيان ملاذ الدنيا على ترتيب تدرجه في العمر و قد جعلوا لكل واحد منها ثمان سنين و كيف كان فلم أجد من أفتى بحرمة اللعب عدا الحلي على ما عرفت من كلامه- و لعله يريد اللهو و إلا فالأقوى الكراهة.
و أما اللغو
فإن جعل مرادف اللهو كما يظهر من بعض الأخبار كان في حكمه.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - القديمة)، ج1، ص: 212
ففي رواية محمد بن أبي عباد المتقدمة عن أبي الحسن الرضا ع: إن السماع في حيز اللهو و الباطل أ ما سمعت قول الله تعالى وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً و نحوها رواية أبي أيوب حيث أراد باللغو الغناء مستشهدا بالآية و إن أريد به مطلق الحركات اللاغية فالأقوى فيها الكراهة. و في رواية أبي خالد الكابلي عن سيد الساجدين: تفسير الذنوب التي تهتك العصم بشرب الخمر و اللعب بالقمار و تعاطي ما يضحك الناس من اللغو و المزاح و ذكر عيوب الناس: و في وصية النبي ص لأبي ذر رضي الله عنه أن الرجل ليتكلم بالكلمة فيضحك الناس فيهوي ما بين السماء و الأرض