دستهبندی مقالات
جدیدترین مقالات
مقالات تصادفی
مقالات پربازدید
جدیدترین مقالات
- مقالات حوزوی » مروری بر حیات علمی آیت الله سید احمد مددی دامت برکاته
- مقالات تاریخی » قیام یزید علیه حکومت امام حسین علیهالسلام یا قیام امام علیه حکومت یزید؟!
- مقالات حوزوی » شیوة استنباط فقهی آیتالله بروجردی در گفتگو با آیت الله سید احمد مددی
- مقالات رجالی ـ فهرستی » هیئت جعلی رساله حقوق امام سجاد(ع) و عدم جعلی بودن مفردات آن
- مقالات فقهی ـ حقوقی » ظرفیت «فقه ولایی» در نیازهای حکومتی مغفول مانده است/ اثرگذاری فقه ولایی بر مباحث اصول
- مقالات رجالی ـ فهرستی » ورود رساله جعلی ذهبیه به اسانید شیعه
- مقالات حوزوی » شیوه استنباط فقهی و سیره عملی آیتالله بروجردی
- نکات دروس خارج اصول فقه » محمد بن قیس
- نکات دروس خارج اصول فقه » مشکلات ما در علم رجال
- نکات دروس خارج اصول فقه » اصول قاعده اصل
مقالات تصادفی
- نکات دروس خارج اصول فقه » منظور از رفع در حدیث رفع
- مقالات رجالی ـ فهرستی » یعقوب بن یزید
- مقالات رجالی ـ فهرستی » ضرورت تصحیح و تنقیح کتاب رجال کشی
- نکات دروس خارج اصول فقه » عوالی اللآلی
- نکات دروس خارج فقه » آیات معاملات
- مقالات رجالی ـ فهرستی » نقل اجلاء از مجهول
- نکات دروس خارج اصول فقه » حجیت خبر واحد
- مقالات رجالی ـ فهرستی » عده_من_اصحابنا(۲)
- مقالات رجالی ـ فهرستی » تعویض_سند تعلیق_الاجازات_علی_الاسانید احمد_بن_محمد_بن_یحیی_العطار مشایخ_الاجازه
- نکات دروس خارج اصول فقه » تقسیم بندی حجج و أدلة به شرعی و عرفی
مقالات پربازدید
- مقالات حوزوی » بررسی شیوهی استنباط فقهی و سیرهی عملی آیتالله بروجردی
- مقالات حدیثی » اعتبار توقیع مبارک «أما الحوادث الواقعة»
- مقالات فقهی » «لهو، لعب و لغو»
- مقالات تاریخی » از شیخ بهایی توقع بیشتری بود
- مقالات رجالی ـ فهرستی » جایگاه علمی فضل بن شاذان و رساله علل الشرایع ایشان
- مقالات تاریخی » موقعیت شیخ انصاری در تاریخ علوم دینی
- مقالات فقهی » استناد فقهی به (تحف العقول)در بوته نقد و بررسی
- مقالات اجتماعی » «نگاهی به دریا» مقالات و مباحث آیتالله سید احمد مددی موسوی
- مقالات حدیثی » تدوين حديث-1 و2
- مقالات اجتماعی » برخی از روایات پوشش و حجاب را نمی فهمیم!
موقعیت شیخ انصاری در تاریخ علوم دینی
منتشر شده در کیهان اندیشه، شماره ۴۱، فروردین و اریبهشت ۱۳۷۱
برای بررسی ابعاد گوناگون شخصیت مرحوم شیخ انصاری رضوان الله علیه در موضوعات جداگانه به شرح آنها میپردازیم:
۱٫ فقه
در متعارف علوم حوزهای فعلی، فقه را در دو بخش «معاملات» و «عبادات» بررسی میکنند. البته این دو بخش تمام فقه نیست، اما سعی بر این است که بیشترین بحثهای تحلیلی فقهی در این دو محور باشد.
در قسمت معاملات کاری را که مرحوم شیخ انجام داده، بدون شک هم از نظر تحیق و هم از نظر محتوا، تتبع، متانت، در حد «ابداع» باید دانست؛ یعنی آنچه را مرحوم شیخ در بخش مکاسب مرقوم نمودهاند، در قیاس با نوشتههای قبل از شیخ، در این جهانی که عرض شد، ممتاز و برجسته است. البته بعضی مباحث دقیق در مصادری که قبل از زمان ایشان بوده داریم ـ مانند «مقابس» مرحوم شیخ اسد الله تستری ـ که تا حد زیادی هم خود مرحوم شیخ از آنها استفاده کرده، لکن عمل را به صورت این مجموعه در آوردن، انصافاً باید آن را از ابتکار و ابداع شیخ دانست.
شیخ انصاری در بحث مکاسب که بر حسب ظاهر به بیع و شراء (خرید و فروش) مربوط میشود، با دقت و موشکافی واقعاً بینظیر به گونهای برخورد کرده که اضافه بر مسائل متعارف خود مکاسب، بیشتر قواعدی که در ابواب مشابه آن هم کاربرد دارد، ایشان تحقیق و بررسی کردهاند، یعنی مثلاً در سابق اگر نیاز بود که افراد یک دوره کتاب غصب را بخوانند، شیخ اعظم در بحثهایی که در اوائل مکاسب (بخش بیع) به مناسبتی وارد شدهاند، امهات آن کتاب را بررسی کردهاند.
کاری که مرحوم شیخ در مکاسب انجام داده، و تحقیقاتی که بعد از ایشان توسط علمای دیگر در این یکصد و چهل سال اخیر شده، یک نوع غناء و استغنای شگرفی را به بحث مکاسب در حوزههای شیعه داده است. این گونه دقت، ابتکار و محتوای عالی داشتن، نه فقط در مصادر ما بلکه قبل از آن در مصادر غیر ما هم در بیع کمنظیر بود. این در بخش معاملات که واقعاً باید گفت شیخ یکهتاز میدان و مؤسس و پایهگذار بحثهای بسیار عمیقی است که بعدها در این قسمت شده.
بخش دوم فقه، عبادات است که شیخ هم در این باره نوشتههایی دارد، اما متأسفانه نوشتههای ایشان تا حد زیادی پراکنده است، کامل نیست و به صورت نوشتههای متفرقه تحریر شده، به عنوان شرح یا رساله جداگانه.
در این بخش بدون شک باید اعتراف کرد در بعضی از مسائلٰ مرحوم شیخ یک نوع ابتکار و حسن ذوق و استنباط بسیار زیبا و لطیف دارد که به حسب ظاهر در نوشتههای قبل از ایشان کمتر برخورد میکنیم. تأثر اندیشههای والای شیخ در کل مسائل عبادات فقه اگر چه چندان واضح نیست، اما بدون شک تأثر ایشان در بعضی از مسائل این بخش فقه در حد «ابداع» به حساب میآید.
۲٫ اصول فقه
بدون شک در این بخش نیز مرحوم شیخ انصاری را باید مؤسس به حساب آورد. در این یک قرن و نیم بعد از شیخ تقریباً اندیشهها و نوشتههای ایشان تا حدود زیادی مسلط بر کل حوزهها میباشد. چهره اصول ما در این یکصد و چهل ساله اخیر اگر چه تغییرات جزئی داشتیم، ولی روح و قالب و محتوا همانهایی است که مرحوم شیخ فرموده، و بدون شک حوزههای ما هنوز که هنوز است از نظر مکتب فکری اصولی و چهارچوبهای اصلی آن، در اطراف افکار شیخ است. البته سعی شده تحولات تازهای در اصول ایجاد شود و تا حد زیادی هم موفق بودهاند، اما هنوز این تحولات روی همان مکتبی است که شیخ بنا نمودهاند و بیشتر جنبه تکامل دارد تا جنبه تحول.
برای توضیح بیشتر فهرستوار عرض میکنیم. در اصول سه بخش را مورد بررسی قرار میدهیم. بخش اول که اصطلاحاً «مباحث الفاظ» گفته میشود، بیشترین قسمتی که از مرحوم شیخ انصاری در این باره به ما رسیده، مربوط به تقریرات شاگرد ایشان است و احتمالاً همین مباحث اولین کتاب میباشد که به عنوان تقریرات در سالهای اخیر نوشته شده، و به عنوان یک سبک خاص در تألیف درآمده است. در اینجا بیمناسبت نیست مطلبی را عرض کنم و آن این که از قرن سوم به بعد محدثین، ادبا، و… مجلسی داشتند به نام «مجلس املاء». در این مجالس احادیث یا تفسیر قرآن یا بحثهای ادبی یا فقهی توسط علماء املاء میشد و دیگران مینوشتند. مجموعه این نوشتهها را «امالی» مینامیدند. از آن زمان به بعد «مجالس املاء» شکل میگیرد و مدتها متعارف بوده است، ولی کمکم کمرنگ میشود. بعضی از علما در قرنهای دهم و یازدهم سعی میکردند باز همین «مجالس املاء» و تألیف «امالی» را تشکیل بدهند، اما به طور کلی خیلی موفق نبوده، و بیشترین «امالی» که ما الآن داریم، مربوط به قرنهای گذشته است.
از زمان مرحوم شیخ انصاری در بحثهای اصولی و فقهی ـ و بعد در سایر بحثها ـ چیزی شبیه تألیف «امالی» درست شد. به این ترتیب که بعضی از شاگردان به فکر افتادند گفتار استاد را در بحثها بنویسند و سپس به او عرضه کنند. استاد آن نوشتهها را تصحیح مینمود که به اسم «تقریرات» تدریجاً معروف شد.
تا آنجایی که شواهد نشان میدهد نخستین تقریرات همین تقریرات شیخ انصاری است، که بعدها متعارف شد، و تقریرات بسیار زیادی در این یکصد و چهل ساله اخیر، از علما و فقها در فقه و اصول چاپ شده است.
فرق اساسی «امالی» و «تقریرات» در این است که امالی عین الفاظ استاد ضبط میشد، ولی در «تقریرات» روح و مضمون کلام از استاد است که با عبارتپردازی نویسنده همراه میباشد. و همین هم سرّ اختلاف دو تقریرات از یک استاد است.
در مباحث الفاظ میشود گفت مرحوم شیخ بیشتر از همان روش اصول قدیم متأثر است؛ یعنی قالببندی همان قالببندی نسبتاً قبل از ایشان است. البته مقدار زیادی بحثهای احتمالی یا بحثهای لفظی بیاهمیت را ایشان حذف کردند. در خیلی از کتابهای اصولی سابق متعارف بود که زیاد نقل اقوال میکردند. ایشان یک مقداری اینها را حذف کرد و آنهایی که مفیدتر است، نقل کردهاند. به طور کلی مجموعه کتاب «تقریرات» که میتوانیم آن را نمایشگر اندیشههای شیخ بدانیم، در حد خوب و عالی است.
البته اینها در شکلگیری افکار مرحوم آخوند خراسانی در کتاب کفایفه فوق العاده مؤثر بوده. مطالب کفایه اصولاً ناظر به «تقریرات» شیخ است، چه در آنجاهایی که به نام مرحوم استاد خویش تصریح میکند، و چه در خیلی از جاهایی که نام از او ذکر نمیکند. اگر بخواهیم یک جمعبندی کلی از تأثیر این بخش از اندیشههای شیخ در مباحث اصولی بکنیم، باید گفت تأثیر ایشان نسبتاً متوسط است.
در بخش دوم اصول که به اصطلاح مبحث «امارات و حجج» نامیده میشود، تأثیر شیخ انصاری بیش از بخش اول است. در این بخش به قلم خود شیخ نوشته داریم. مخصوصاً در مبحث حجیت خبر واحد و از آن بهتر در حجیت ظن که به دقت آن را موشکافی نمودهاند. بدون شک در این مباحث نوآوریهای فراوان وجود دارد. ایشان خیلی بحثهای کم محتوا را حذف کردهاند. نحوه برخورد ایشان با مسائل این قسمت کاملاً محققانه و با پختگی خاصی همراه است.
مقایسه نوشتههای این قسمت با نوشتههای معاصرین یا اصولیین قبل از شیخ کاملاً تفاوت و برتری مطلق ایشان را در این جهت نشان میدهد. تأثیر ایشان روی این مباحث بیش از مباحث الفاظ است. اگر بحث «تعادل و ترجیح» ـ و یا «تعارض الادله» ـ را ملحق به این مباحث کنیم، باز هم شاهد قدرت علمی و موفقیتهای چشمگیر ایشان در این زمینه هستیم. باید گفت: در حد ابداع است. طرح مسائل بنیادی و فوق العاده مهم و اساسی اصول جدید، مثل «حکومت»، «ورود». از ابداعات پیشینیان کم و بیش به چشم میخورد، لیکن کشف قانونمندی آنها و به کارگیری دقیق و مشخص آنها در فقه و اصول از ابتکارات ایشان به حساب میآید. با توجه کلی به کار ایشان در این دو بحث بسیار بااهمیت باید اعتراف کرد: نقش ایشان بسیار زیاد است، بلکه او را باید از مؤسسین این بخش به حساب آورد.
بخش سوم اصول، مباحث «اصول عملیه» است که در این بخش، کار مرحوم شیخ واقعاً در حد ابتکار و تأسیس است. در این مسائل، شیخ کلاً مباحث را عوض کرد، چه از نظر متانت و رصانت دلیل، قوت استدلال و چه از نظر طرح مسائل و نتیجهگیریهای واضح، با در نظر داشتن آثار بسیار مهم «اصول عملیه» در مسائل فقهی. در این قسمت باید تأکید کرد ایشان بالاترین نقش را در مباحث اصول جدید داشتهاند.
انصافاً غنایی که ایشان به اصول شیعه در بخش «اصول عملیه» بخشیده بینظیر است. نسبت به آثار گذشتگان ایشان قدمهای بسیار بلند و محکم و باصلابتی در این راه برداشته، و در این یکصد و پنجاه سال، هنوز حوزههای علمی شیعه به طور مطلق روی افکار شیخ بحث و بررسی میکنند. این هم راجع به قسمت اصول.
در اینجا یک داستانی به یادم آمد. از نویسنده معروف لبنانی مرحوم علامه شیخ محمد جواد مغنیه شنیدم که ایشان در مصر در جلسهای با شیخ محمود شلتوت ـ رئیس جامع الازهر ـ ملاقات داشته، علمای «الأزهر» هم در اطراف آن سالن نشسته بودند، صحبتی راجع به فتوای ایشان و به رسمیت شناختن به اصطلاح مذهب تشیع میشود. آقای مغنیه به ایشان میگویند: شما با این کار خودتان شجاعت و شهامت خودتان را اثبات کردید، البته مذهب تشیع همیشه رسمی بوده و هست، و تا وقتی که کره زمین هست و خورشید هست، لیکن فتوای شما مبنی بر رسیمت این مذهب، نشانگر شجاعت روحی و شهامت ادبی شماست. به هر حال بعد از این صحبتها ایشان میگفت: آقای شلتوت به من گفت: من کتب فقه و اصول شما را ـ یعنی شیعه ـ خواندهام و فوق العاده قابل استفاده است. من همیشه توصیه میکردم که مشایخ «الازهر» از کتب شما استفاده کنند، لیکن ـ به تعبیر ایشان ـ اینها نمیفهمند و متوجه نمیشوند.
۳٫ رجال و حدیث
در این مباحث در بخش خود حجیت خبر، مرحوم شیخ حرفهای جدید و تا حدی نو، و رصین و متین فراوان دارد، اما در خود رشته «حدیثشناسی» و «معرفة الرجال» از مجموعه کارهای شیخ معلوم میشود ایشان متوسط بوده است.
یک رساله موجزی از ایشان در رجال هست که چاپ نشده است، در آخر رساله هم مطالبی را به عنوان فوائدی گفتهاند. تا حد زیادی بد نیست، لیکن همان طور که عرض کردم در حد متوسط است، و محسوس است ایشان صرف وقت فراوانی در این رشته نکردهاند.
اصولاً چه در نقل احادیث و چه در نقل کلمات ـ در رسائل و مکاسب ـ با یک مشکل عدم تطابق برخورد میکنیم، یعنی غالباً متونی که ایشان نقل میکنند در خیلی جاها دقیقاً مطابق با مصدر نیست. یا ایشان نظرشان بر این بوده که نقل به همین ظاهر مطلب کافی است و احتیاج به آن دقت زائد نیست، یا این که ـ احتمالاً ـ مصادر فراوانی در اختیار شیخ نبوده، و بیشتر از واسطه نقل میکردند.
۴٫ کلام
از لابهلای کتابهایی که از مرحوم شیخ انصاری فعلاً در دسترس ما هست، نمیتوان خیلی روشن حکم کرد که ایشان در مسائل کلامی دارای مکتب خاص فکری بودهاند. البته یک نکته را باید توضیح داد ـ و همین نکته هم از بهترین مزایای شیخ است ـ و آن این که ایشان در خلال نوشتههای فقهی و اصولی خود، هیچگاه تا آنجایی که ما خبر داریم، از بحث اصولی خارج نشده و اصالت آن را حفظ کردهاند.
در بحثهای اصولی، مناسبتهای مختلفی هست که خیلی از علما و اصولیان و فقها به اندک مناسبتی از بحث اصلی خارج شده و وارد بحثهای کلامی و یا فلسفی شدهاند، در صورتی که مرحوم شیخ انصاری در کتابهای خود چه فقه و چه اصول، به کلی سعی داشتهاند حتی از استعمال اصطلاحات کلامی احتراز کنند، لذا ما نمیتوانیم درست حکم کنیم که ایشان آیا در این رشته از علوم اسلامی دارای اندیشههای خاصی بودهاند یا خیر؟
۵٫ فلسفه
این بخش هم در حکم همان مسائل کلامی است و از ظواهر امر در اینجا مثل همان بحث، نمیتوان از خلال نوشتههای ایشان مشخص کرد که ایشان در مسائل فلسفی دارای تخصص بودهاند یا خیر؟ و عرض شد که از مزایای مهم ایشان این است که بحثهای اصولی را با بحثهای فلسفی و کلامی خلط نکردهاند، لیکن شواهد تاریخی در دست هست که ایشان با مسائل فلسفی آشنا بودهاند. این موارد اگر چه در شرح حالهایی که از شیخ انصاری نوشته شده، کمتر منعکس شده، اما ظاهراً اصل مطلب مسلم است.
استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی آقای بجنوردی نقل میفرمودند از مرحوم آقای شیخ اسد الله زنجانی که از علمای کاظمین بودند، و از شاگردهای مرحوم میرزای شیرازی بزرگ، ایشان از استادشان مرحوم شیرازی یعنی مرحوم مجدد شیرازی، و ایشان هم از استادشان مرحوم شیخ انصاری که میفرمودند: مرحوم شیخ در جلسهای که بودیم توصیه میکردند به ما که شما یک دوره معقول را بخوانید، و مطلع باشید از مسائل معقول.
و آن گاه ایشان فرمودند: من در مدتی که در کاشان اقامت داشتم و خدمت مرحوم ملا احمد نراقی میرفتم، از ایشان درخواست کردم که به من فلسفه درس بدهند. ایشان به خاطر گرفتاریهای فراوان امتناع کردند، و فرمودند: من شخصی را به شما معرفی میکنم که به شما فلسفه درس بدهد، و آدرس منزل او را دادند.
مرحوم شیخ فرمودند: من رفتم به آن آدرس، در زدم. شخصی بیرون آمد که هیئت دراویش داشت، وقتی که چشمش به من افتاد تعجب کرد، من با هیئت علما و ایشان با هیئت دراویش! من گفتم: آخوند ملا احمد من را فرستادند. اسم ایشان را که بردم، تعجب ایشان کم شد و گفت: خوب، بفرمائید. گفتم: من از ایشان درس فلسفه خواستم، ایشان به خاطر گرفتاریهاشان قبول نفرمودند، و گفتند بیایم اینجا که شما یک دوره فلسفه به من درس بدهید. گفت: من فعلاً حال ندارم برای این کارها، لیکن چون آخوند فرمودهاند، من یک دوره مثنوی ملای روم را برای شما میگویم و در ضمن آن، یک دوره فلسفه و حکمت را هم میگویم.
مرحوم شیخ میفرماید: آن مدت که من کاشان بودم، نزد همان شخص یک دوره مثنوی را خواندم و در همان حال یک دوره مسائل حکمت و معقول را فرا گرفتم.
البته قضایای دیگری هم در این باره نقل شده است. اگر این قسمت مطلب تأمل بشود، شاید بتوان گفت: این که مرحوم شیخ در مسائل عرفان و سلوک عملی هم توجهاتی داشتند، احتمالاً اساس آن به همین سفر ایشان به کاشان بر میگردد. اگر چه مشهور است ایشان در سیر و سلوک نزد مرحوم آخوند ملا حسنیقلی همدانی حاضر میشدهاند.
۶٫ صفای روح
در جهات روحی، تقوی، قداست و زهد مرحوم شیخ انصاری ظاهراً صحبت کردن مثل صحبت کردن درباره نور خورشید است. اشتهار ایشان در مسائل معنوی به حدی بوده که از زمان ایشان تا زمان ما در نزد همه اعلام، به صورت ضرب المثل درآمده است، بلکه معروف است نزد والی بغداد که در آن وقت دست نشانده دولت عثمانی ـ ترکیه فعلی ـ بود و سنی مذهب بود، این مطلب اشتهار داشت.
از مجموعه امور چنین معلوم میشود ایشان از اوائل زندگی و طلب علم، به دقت مراعات آداب شرعیه و اعمال استحبابی ـ حتی نقل شده مداومت بر زیارت عاشورا ـ مینمودهاند. اضافه بر حالات تهجد و عبادت، توجهات ایشان نسبت به مرحوم میرزا سید علی شوشتری، عامل قرار گرفتن در درجات بسیار عالی عرفان عملی میباشد.
درباره زهد مرحوم شیخ و حسن تصرف ایشان در وجوهی که در اختیار ایشان قرار میگرفته، حتی اساطیر و افسانههای فراوانی تا حال بر زبان مردم جاری است. بدون شک مقدار زیادی از آنها حقیقت دارد، ولی طبیعتاً بر اثر گذشته زمان، ممکن است بعضی از پیرایهها اضافه بشود.
۷٫ مسائل مالی
در مسائل مالی مرحوم شیخ با دقت و وسواس عجیبی برخورد میکردند. افرادی که با تاریخ حوزههای کربلا و نجف در زمان ایشان، بلکه قبل و بعد از آن، آشنا هستند میدانند که اولاً از نظر مالی وضع حوزههای در آن حد مطلوب نبود، بلکه عامه طلاب و بزرگان در کمال شدت زندگی میکردند.
ثانیاً در همان زمانها یک مسأله بسیار عجیب و غریب و بلکه باید گفت مرموز به نام «موقوفه هند» مطرح بوده. ظواهر امر نشان میداد یکی از شیعیانی که حاکم بر یکی از مناطق هند به نام «اوده» بوده، اموال خود را وقف کرده بود بر علمای نجف و کربلا و یا یکی از این دو. در آن زمان این پول از طریق نمایندگی سیاسی انگلستان در بغداد میرسید و به وسیله افرادی که داشتند، گاهی به دو حوزه کربلا و نجف و گاهی به خصوص نجف و گاهی هم به خصوص کربلا داده میشد. این ظواهر قضیه بود. از طرف دیگر به واسطه اوضاع سیاسی آن روز مجبور بودند این پول را از راه نمایندگی سیاسی بریتانیا در بغداد پرداخت کنند.
بعد در نوشتههایی که به عنوان تاریخ این منطقه یا تاریخ هند نوشته شده، عامل استعمار عجوزه انگلیسی و مزدوران آنان با یک خیانت و رذالت خاص خودشان سعی کردند قصه را به جورهای دیگری جلوه بدهند؛ مثلاً گفتند: این پول در حقیقت مال یک زن شیرازی رقاصه بوده! حتی از یکی از مقامات خبیث سیاسی انگلیسی آمده که ما میتوانستیم از موقوفه هند به عنوان یک اهرم برای توجیه و خط دادن به حوزه نجف و کربلا استفاده بکنیم. بنده هم که در حدود بیست سال پیش در نجف بودم، از بعض بزرگان راجع به این موقوفه صحبتهایی میشنیدم، و شواهد نشان میدهد این موقوفه شاید تا زمانهای اخیر هم بود، و گاهی صحبت از کسانی بود که شاید تا این اواخر از این پول استفاده میکردند.
بنده با سؤالاتی که از بعضی بزرگان داشتم، در این جهت به احتمال بسیار قوی اصل قضیه یک اصل واقعی و صحیح اسلامی است، اما دخالت خبیثانه و موزیانه و رذلانه عمال و کارگزاران انگلستان چه در هندوستان و ایامی که حاکم بر هندوستان بودند و چه بعدها، سعی کردند با یک خباثت خاص خودشان مطلب را به عنوان دیگری مطرح بکنند.
به هر حال شاید این موقوفه در اصل چندان خطرناک نبود، لیکن شواهدی در دست است که بعدها به صورت یک امر غیر قابل قبول درآمده باشد. البته همین ظاهر قبیح هم شاید در زمان مثل مرحوم آخوند به این گونه نبوده است. ما میدانیم که انگلیسیها ـ بلکه مطلق نیروهای بیگانه و رذل ـ سعی میکردند نشان بدهند حوزه تحت تأثیر پولهای بیگانه بوده. سعی شده لیستهایی از علماء و مراجع وقت شیعه تهیه بکنند که آنها این پول را میگرفتند.
عرض شد اینها یک مقدارش قطعاً دروغ است، یک مقدارش هم ظاهراً در حدی بوده که آن واقعیتها را لحاظ میکردند؛ یعنی شاید واقعاً در نظر آنها این بود. این مطلب از طرف یک شیعه مخلص ـ ولو به صورت یک فئودال ـ وقف شده، و لیکن تحریفی بوده که بعدها مخصوصاً عمال انگلستان سعی میکرده این کار را بکند.
حالا ملاحظه بفرمائید با این همه سعی و کوشش، نتوانستند در هیچ جا این تهمت را ـ حداقل در حد تهمت ـ به مرحوم شیخ انصاری بزنند که ایشان از پول انگلستان استفاده میکرده. البته میگویند شیخ مدت یک یا دو ماه این پول را گرفته و بعد که فهمیده از طرف انگلستان میآید، فوراً اجتناب کرده است.
برای یک مقایسه مختصر عرض میکنم، البته باز هم به نظر من این نقطه تاریخی نیست. مرحوم تنکابنی صاحب کتاب قصص العلماء در بخش شرح احوالات استادش مرحوم آقا سید ابراهیم قزوینی صاحب کتاب ضوابط الاصول شرح مفصلی راجع به مرحوم استادش نوشته، منجمله از امور ایشان میفرماید که موقوفات هند را ایشان تقسیم میکرده. البته ما معلومات وسیعی در این جهت نداریم که آیا واقعاً مرحوم قزوینی میدانسته و وضع موقوفه هند را مطلع بوده یا نبوده؟ آیا واقعاً ایشان تقسیم میکرده یا نه؟ چون در کتاب «قصص العلماء» متأسفانه یک مقدار زیادی بعضی از مسائلی که بیشتر شبیه خرافات و اوهام است، با حقایق تاریخی خلط شده. اگر چه قاعدتاً چون ایشان شاگرد مرحوم قزوینی است و خیلی به ایشان نزدیک، و از جهت دیگر این مطلب یک مطلبی نیست که مخفی باشد، باید کلام ایشان را قبول بکنیم، لکن ما بر حقایق امر مطلع نیستیم و نمیدانیم که قصه به چه صورت بوده است.
مرحوم قزوینی با مرحوم شیخ معاصر و هر دو در درس مرحوم شریف العلماء حاضر میشدهاند. اگر بر فرض این مطلب را در مورد مرحوم قزوینی قبول کنیم، ولی مسلم است که مرحوم شیخ معاصر و همدرس ایشان هیچ نحو ارتباطی با آن پول موقوفه هند نداشته است.
درباره مرحوم شیخ انصاری و تصرفات مالی ایشان شواهد و قصههای زیادی نقل شده است، یکی هم داستان معروف درخواست مادر ایشان است که از فرزندش خواسته بود مقدار بیشتری پول برای غذا و مایحتاج در اختیارش قرار بدهد. این مطلب در خیلی از کتابها آمده، شاید نقلها با کم و زیادی درست باشد.
بنده در حدود بیست و سه یا چهار سال قبل، در اواخر حیات مرحوم ادیب نیشابوری، استاد مسلم ادب در خراسان که مریض بودند خدمتشان رفته بودم برای عیادت، ایشان داستان مفصلی را نقل فرمودند که بنده در جایی ندیدم و چون خالی از لطف نیست اینجا نقل میکنم. ایشان اسم یکی از علمای یکی از شهرستانها را بردند ـ که فعلاً در ذهن من نمانده ـ و فرمودند ایشان مشهد آمده بود، و پسری داشت که درس من میآمد. من به خاطر او به دیدن پدرش رفتم. مرحوم ادیب فرمودند: آن آقا از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بزرگ ـ صاحب قضیه تنباکو ـ بود.
مرحوم ادیب از قول آن آقا از مرحوم میرزای شیرازی داستانی راجع به آشنایی مرحم میرزای شیرازی با شیخ انصاری نقل کرد. طبق این گفته میرزای شیرازی فرموده بود: من در اوائل جوانی در یکی از دهات شیراز مشغول تحصیل بودم. بر اثر استعداد فوق العاده در مدت زمان کوتاهی به مرحلهای رسیدم که دیگر در آن منطقه کسی را یارای مقابله علمی با من نبود، برای تحصیل بیشتر به شیراز آمدم و پس از مدتی تعلم احساس کردم در شیراز عالمی نیست که من از او استفاده بکنم، از آنجا آمدم به اصفهان، دیدم اصفهان شهر بزرگی است ـ و به حق هم باید گفت در آن سالها اصفهان یکی از حوزههای بزرگ بود ـ در اصفهان علمای فراوانی بودند که من مدتی از آنها استفاده بردم ولیکن بعد از مدتی احساس کردم به درجهای رسیدم که در شهر اصفهان هم کسی نیست که یارای مقابله با من را داشته باشد. این حالت کمکم در من پیدا شده بود که چون اصفهان بزرگترین حوزه علمی شیعه است و در این شهر هم کسی را در مرتبه علمی خود نمیدیدم، لذا تصور میکردم به درجات کمال مطلق رسیدم.
بعدها به من گفته شد شخصی است به نام شیخ مرتضی انصاری که از بقیه علماء اعلم است و قابل استفاده برای تو هست. من به این نیت عازم عتبات شدم. و چون تازه وارد شده بودم، در یک کاروانسرائی ـ شبیه مسافرخانه امروزی ـ اتاقی گرفتم.
بعد از استقرار سؤال کردم شیخ مرتضی انصاری کجاست؟ شبی به درس ایشان رفتم. حرفهای ایشان را شنیدم، یکی دو شب دیگر هم رفتم، در درس دیدم ایشان به بعضی شاگردها بیشتر عنایت دارد. من بعد از درس به یکی از آنها نزدیک شدم و گفتم مطالبی که استاد شما گفت این طور و این طور است؟ گفتند: بله. من آنها را یکی یکی نقض کردم که اینها درست نیست به این دلیل و این دلیل. شب بعد هم بعد از درس همینطور، مینشستم با شاگردان خوب ایشان صحبتهای استادشان را نقض میکردم.
گویا این مطلب کمکم به مرحوم شیخ میرسد که سیدی از شیراز آمده و مطالب شما را رد میکند. شیخ بر اثر آن تواضع و بزرگواری خاص خودشان میفرمایند: بپرسید این سید کجاست، من به دیدن ایشان بروم.
مرحوم شیرازی میفرمود: من در آن وقت به ذهنم آمد که اگر ایشان بزرگترین عالم شیعه است، من از او هم بهتر میفهمم، چون حرفهای او را کاملاً نقض میکردم! و برای من یک حالت شبه غروری پیدا شد! من آدرس آن مسافرخانه را دادم و شیخ در روز موعود با یکی از شاگردان تشریف آوردند آنجا. مرحوم میرزا میفرمود: من در آن کاروانسرا دو تا قالیچه کوچک داشتم و هر دو را در صدر اتاق پهن کردم، آن چنان مرا غرور علمی گرفته بود که مرحوم شیخ بر یک قالیچه نشست، من هم بر قالیچه دیگر نشستم، با این که من صاحبخانه بودم و اصولاً باید میهمان را احترام میکردم. و شاگرد شیخ هم نزدیک در نشست.
پس از مقداری تعارفات معمولی شیخ با همان بیان آرامی که داشتند یک آیه را مطرح کردند. و آن گاه بحث را با عنوان سؤال شروع کردند. گفتم: بله این سؤال بجاست، ولی در درون خود احساس میکردم نمیتوانم جواب بدهم. آن قدر مرحوم شیخ قوی وارد بحث شدند که حس میکردم کاملاً عاجزم از جواب. آن گاه فرمودند: ممکن است به این سؤال این گونه جواب داد. جواب ایشان هم بسیار زیبا و متین بود، من تصدیق کردم و گفتم جواب بسیار خوبی است. بعد فرمودند: لیکن ممکن است بر این جواب هم اشکال شود، و آن گاه اشکال را فرمودند، آن هم خیلی محکم و متین بود. مرحوم میرازی شیرازی میفرمود: این دو تا اشکال و جواب، آن غرور مرا کاملاً شکست، حس کردم در مقابل مرد بسیار بزرگی قرار گرفتهام!
ایشان باز شروع کردند به طرح اشکال به بیان دیگر و باز جواب میدادند. همان طور که ایشان صحبت میکردند دیگر آن حالت من کلاً شکست! به گونهای که من یواش یواش از همان قالیچهای که نشسته بودم رفتم نزدیک در! احساس کوچکی عجیبی نسبت به ایشان به من دست داد.
بعد مرحوم شیخ فرمودند: شما درس تشریف آوردید و اشکال کردید، البته در درس من همه مثل شما نیستند. افراد درجات مختلفی دارند، درسی که من میگویم برای عامه طلبههاست. حالا شما استعداد فوق العادهای دارید، مطلب دیگری است. مرحوم میرازی شیرازی فرمود: من از همان وقت در خدمت شیخ انصاری درآمدم.(پایان نقل قول مرحوم ادیب)
حتماً میدانید که مرحوم میرزا تا آخرین لحظات زندگی خویش در خدمت شیخ انصاری بود، و حتی در بعضی از نوشتهها آمده که شخصی برای رفع مشکلی خدمت شیخ بعد از فوت ایشان رسیده بود، یعنی به قبر ایشان متوسل شده بود. ناگهان میبیند که مرحوم میرزای شیرزای میآیند و میگویند: چه گرفتاری داری و رفع گرفتاری از او مینماید. معلوم میشود این قدر ارتباط روحی میرازی شیرازی با مرحوم شیخ قوی بوده که شیخ در حالت خواب به ایشان امر میفرمایند گرفتاری شخصی را رفع نمایند.
باز مرحوم ادیب میفرمود: مرحوم شیرازی آن قدر پیش شیخ انصاری مقرب بوده و شیخ به ایشان اعتقاد داشته، که وقتی مادر شیخ به میرزای شیرازی گله میکند که شیخ مقدار پول کمی معین کرده برای غذای من، و من پیر شدم، و این غذا کافی نیست، شما اصرار کنید به شیخ که پول بیشتری بدهد تا آبگوشتی و یا غذای گوشتی دیگری تهیه کنم که به درد من بخورد. این مقدار غذا برای من کافی نیست.
مرحوم میراز خدمت شیخ میرسد و عرض میکند: مادر شما واجب الاطاعه است و حق مادر خیلی بزرگ است، عنایت خاصی بفرمائید. مرحوم شیخ فرموده بوده: من از نظر شرعی بیش از این مقدار نمیتوانم بدهم، این اموالی که در اختیار من هست مسؤولم، ولی من شما را مجتهد میدانم، پول را به شما میدهم، شما صلاح دانستید به ایشان بدهید. مرحوم میرزا قبول میفرماید و ایشان خرج اضافی مادر مرحوم شیخ را میپرداختند.
من این داستان را از مرحوم ادیب شنیدم. الآن در ذهنم دقیقاً نیست ایشان از چه مصدری این مطلب را نقل کردند. راجع به درخواست مادر ایشان صحبتهایی هست و در کتابها هم چاپ شده، آن صورتی را که من شنیدم از مرحوم آقای ادیب، همین بود که عرض کردم.
۸٫ مرجعیت
مرجعیت در نظر شیعه همیشه به عنوان والاترین و عالیترین پایگاه دینی، به شمار میآمده است. اضافه بر قداست و پاکی معنوی، در زمانهای اخیر، مخصوصاً بعد از «استعمار مباشر» در دو قرن اخیر، مرجعیت را به عنوان یکی از اصلیترین تکیهگاههای تشیع در مبارزه و مقاومت علیه نیروهای استعمارگر میتوان دانست. به نظر میآید سرآغاز این تحرک جدید، مرجعیت مرحوم میرزای شیرازی بزرگ باشد. مرحوم میرزای بزرگ، یکی از محبوبترین و نزدیکترین شاگردان مرحوم شیخ انصاری است. این حرکت جدید، اگر چه از زمان ایشان آغاز شد، ولی ریشههای آن در کل تاریخ تشیع، از نخستین سالهای غیبت کبری ثابت و استوار بود. مرجعیت در طول این دوازده قرن، پشتوانه اصلی شیعه در همه ابعاد زندگی بود.
در شش قرن اخیر (از زمان صفویه) اگر چه در ایران رسماً، تشیع به عنوان مذهب اصلی شناخته شده، ولی همواره مرجعیت دینی، حتی سند مشروعیت نظام سیاسی حاکم (سلطنت) بوده است. این نه بدین معناست که مرجعیت ـ و یا حوزهها به طور کلی ـ حافظ و مدافع نظام سلطنت و یا شخص شاه، و توجیه کننده سیاستهای مزورانه حاکم بوده، بلکه بدین معنی که همیشه نظام حاکم سعی میکرده با تزویر و مکر و یا ارعاب و تهدید، خود را طرفدار و حامی مذهب، حوزهها و مرجعیت بداند.
شرایط تاریخی ـ اجتماعی هم به گونهای بود که در عمق وجدان «امت» هم چنین اندیشهای رسوخ کرده بود. عموم مردم معتقد بودند که مرجعیت به خاطر قداست و تقوای فوق العاده، نمیتواند در مسائل سیاسی که غالباً آلوده و همراه با اجحاف و تعدی است، دخالت مستقیم نماید. آماده ساختن ذهنیت امت برای به پا ساختن جامعه قسط و عدل اسلامی، آن گونه که ما امروز درمییابیم کاری بس سخت، بلکه ناشدنی مینمود. بهترین راه مبارزه با پلشتیهای سیاست و سیاسیکاران، جدا شدن از صف آنان و گوشهگیری، همراه با «علم و تقوا» بود.
در زمان صفویه، در حالی که بزرگانی همچون مرحوم شیخ بهائی مستقیماً در مسائل سیاسی دخالت داشتند، فقهای بزرگی، همچون مرحوم مقدس اردبیلی، بالکل از این میدانها فاصله میگرفتند. با این که دربار سعی میکرده ایشان را با وسائل مختلف با دادن منصب رسمی «شیخ الاسلام» به ایران فرا خواند، ولی با مقاومت شدید ایشان روبهرو میشد و تا آخر عمر همچنان در گوشه نجف اشرف به تربیت و تعلیم اشتغال داشتند. آیا همین مقاومت «آرام» ایشان سبب شهرت ایشان به عنوان «مقدس» است؟ آیا وجدان عمومی شیعه، با دادن چنین القابی، پایمردی خود را به پاسداری از ارزشهای عالی «مرجعیت» و «فقاهت» اثبات میکند؟ اینها مطالبی است محتاج به بحث و بررسی و فعلاً از حوصله این مقال خارج است.
در حوزههای علمیه تاکنون وقایع زیادی بر سر زبانهاست که چگونه فقیهان و عالمان وارستهای به شدت از تصدی مقام «مرجعیت» به خاطر سنگینی مسؤولیت آن، امتناع میورزیدهاند.
مطالبی که در این باره هست، آن قدر فراوان است که در چنین گفتاری نمیگنجد.
این احترامات مقابل ـ که دهها مورد مشابه آن را درباره گذشتگان و معاصرین شنیدهام ـ بر قداست این مقام، در وجدان عمومی حوزهها میافزود. علامه بزرگوار مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد باقر آشتیانی قدس الله نفسه الزکیه برای نگارنده نقل میفرمود ـ با حذف سند ـ یک وقتی مرحوم ملاّ علی کنی قدس سره فقیه و محقق بزرگوار، مریض شده بود. علماء و بزرگان، حتی مقامات سیاسی آن روز، به عیادت ایشان میرفتند. مرحوم آشتیانی یکی از فرزندان خود را به عیادت ایشان میفرستد، ایشان میگفت: مجلس مملو از طبقات مختلف مردم بود، بعد که مجلس خالی شد، مرحوم ملا علی کنی من را نزدیک خود نشانید، و راجع به مطالبی صحبت میفرمود. به مناسبتی ایشان متعرض مرجعیت آن زمان ـ مرحوم میرزای بزرگ شیرازی ـ شدند و میفرمود: من وقتی نجف بودم، با مرحوم شیخ انصاری، استاد همین آقای شیرازی، درس مرحوم صاحب جواهر میرفتیم. در راه درس، من و مرحوم شیخ حالت استفاده علمی میکردیم، و مرحوم شیخ حالت استفاده علمی از من داشت. ولی حالا این میرزای شیرازی، با این که شاگرد مرحوم شیخ است، چون فعلاً متصدی مرجعیت عامه است، من برای حفظ مرجعیت و کیان شیعه، با ایشان به عنوان یک مرجع نامه مینویسم و برخورد من با ایشان با کمال احترام و تجلیل است.
سخن اندکی به درازا کشید. هدف بیان یک حقیقت تاریخی اجتماعی بود. خلاصه سخن آن که از یک طرف در ذهنیت امت چنین رسوخ یافته بود که مشخصه اصلی روحانیت و مرجعیت علم، تقوا و زهد در دنیا است، و از سوی دیگر نظام حاکم (سلطنت) بعد از صفویه بر این بود که خود را حامی اسلام و روحانیت جلوه دهد، و از طرف سوم اعراض شدید روحانیون عالی مقام ـ که طبیعتاً صلاحیت تصدی مرجعیت داشتند ـ از دنیا و ترک وابستگی به هر چه دنیا و مظاهر دنیوی است، و حتی عده زیادی از آنان سعی داشتند از روبهرو شدن و یا درخواست نمودن حاجتی از مسؤولین نظام ـ که اینها هم شیعه بودند و هم سعی میکردند خود را مقلد و تابع فقها بدانند ـ جلوگیری نمایند. این خلاصه چهره روابط حاکم میان مرجعیت، امت و نظام بود.
و از دیدگاه دیگر، کوچکترین تماس مرجعیت با نظام حاکم، لازمهاش ایجاد ارتباط و مشروعیت بخشیدن از سوی روحانیت بود.
بگذاریم و بگذریم. مرحوم شیخ انصاری بیش از پنجاه سال از عمر شریفش گذشته بود، که به امر مرحوم صاحب جواهر متصدی مرجعیت عامه شیعه شد. در انتخاب مرحوم شیخ، حرفهائی نقل میشود که صحت و سقم آنها روشن نیست. شاید افراد دیگری توقع داشتند مرحوم صاحب جواهر آنها را تعیین کند، ولی به هر حال، مرحوم صاحب جواهر با شناختی که از مرحوم شیخ داشت، با ضرس قاطع ایشان را معین فرمود.
مطلب دیگری هم معروف است که مرحوم شیخ انصاری در ابتدا فرموده است، من با سعید العلماء مازندارانی ـ ساکن بارفروش، بابل کنونی ـ همدرس بودهام و ایشان در آن وقت، اعلم از من بودهاند، بهتر است اول با ایشان گفتگو شود و متعاقب آن نامهای به مرحوم سعید العلماء نوشته، و ایشان هم جواب دادهاند: درست است من آن وقت اعلم بودهام، اما من چون حوزه را ترک کردهام و شما ـ یعنی مرحوم شیخ انصاری ـ به درس و بحث ادامه دادهاید، فعلاً اعلم هستید. به هر حال، آنچه مسلم است، مرحوم شیخ، به عنوان مرجع وحید در سطح عمومی شناخته شدند.
طبق معیارهای گذشته، مرجعیت شیخ انصاری را باید فوق العاده موفق دانست. ایشان در دو بعد علم و تقوی، بدون شک یکی از بارزترین چهرههای حوزه اسلام است. معروف است نمایندهای از سلطنت عثمانی به نجف آمده بود، و درباره زهد ایشان گفته بود: زهد کزهد مولانا عمر! زندگی ساده و پاک آن بزرگوار، همچنان یکی از الگوهای زیبای روحانیت شیعه است. بله، باید اعتراف کرد مرحوم شیخ به خاطر دیدگاه خاص خود نسبت به ولایت فقیه، که آن را محدود به امور حسبیه میدانست، و امور حسبیه را نیز در دایره محدودی تشخیص میداد، از تعدی مستقیم در مسائل بالای اجتماعی خودداری فرموده است. بدون شک، مرحوم شیخ، تحت تأثیر سلیقه شخصی خود نبوده، و نمیتوان باور داشت شخصیتی آن چنانی مثلاً تحت تأثیر ـ فرض کنید ـ ترس و یا کمرویی بود. اینها قطعاً منتفی است. او آن چنان در اسلام ذوب شده بود که این گونه صفات شخصی در وجود او نابوده شده، و قطعاً ملاحظه مصالح عالیه اسلام و مسلمین مد نظر ایشان بوده است.
اما تأثیر مسائل اجتماعی جاری در آن زمان، عقبماندگی فکری و علمی امت، فساد شدید دربار ایران، رشد حرکات استعماری دو استعمارگر روس و انگلیس، عدم آگاهی بعضی علماء و روحانیون سادهدل و پاکاندیش از دسیسهکاری سیاستبازان داخلی و خارجی و… بدون شک خالی از تأمل نیست.
دو جنگ هشت ساله و دوازده ساله ایران و روس که هر دو منجر به از دست دادن قسمتی از اراضی ایران و تحمیل صلحی ننگین بر این ملت شریف و مقاوم گردید، اگر چه عامل اساسی آن عیاشی و تنپروری شاه و اطرافیان فاسد، اختلاف فرزندان و نوه و نبیرههای شاه ـ میگویند مجموع فرزندان و نوههای فتحعلی شاه در زمان خودش به دو هزار نفر میرسید ـ در مسائل اساسی نظامی و دهها مساله دیگر میباشد، ولی چون دربار سعی میکرد از وجود روحانیت نیز در بسیج تودههای محروم استفاده نماید، و آنان هم که احساس میکردند با عدم مقاومت مردم، یک پایگاه مهم اسلام در خطر جدی است، خواهی نخواهی برای حفظ کیان اسلام، در این راه گامهایی برداشتند که قطعاً در جهت حفظ تمامیت ارضی این کشور اسلامی ـ ایران ـ نقش اساسی داشت.
باری، این دو جنگ با این مسائل که اندکی از آن گفته شد، نیز شاید بیتأثیر در روحیه مرحوم شیخ که آن گاه طلبه جوانی بود، نبوده است. آنچه مسلم است این که اگر چه مرحوم شیخ انصاری تصدی مستقیم در این مسائل نداشت، اما هیچگاه آلوده به تملق و مداحی از نظام حاکم نشد، و تاکنون نوشتهای در این جهت از شیخ در دست نیست. مثلاً حادثه ترور ناصر الدین شاه در اوائل سلطنت، به دست بابیها، که در اوائل مرجعیت مرحوم شیخ اتفاق افتاد، و دربار سعی فراوان مینمود بیشترین بهره تبلیغاتی را از آن ببرد، نتوانست در موضعگیری مرحوم شیخ تأثیر بگذارد، و حتی در این حادثه هم مرحوم شیخ هیچ نوشته و یا تلگرافی به عنوان تبریک سلامتی اعلیحضرت قدر قدرت(!!) ندارند. اصولاً در فتنه باب که آن زمان بزرگترین حادثه اجتماعی به حساب میآمد، مرحوم شیخ انصاری هیچ عکسالعملی ازخود نشان نمیدهند. اینجانب در این باره شفاهاً شنیده است که ایشان این حرکت را یک بازی سیاسی هدایت شده از طرف دربار میدانست (این مطلب، نقل به مضمون است) و حال که نامی از بابیت به میان آمد، این نکته را عرض نمایم که سرجنبانان این حرکت پلید و شوم، از سکوت مرحوم شیخ هم استفاده کردند، و سعی نمودند ایشان را موافق(!!) خود جلوه دهند. حسینعلی نوری ـ معروف به بهاء اللّه ـ که همچون بقیه بدعتگزاران ید طولایی در لاف و دروغ دارد، در «لوح هیکل» که متملقانه به ناصرالدین شاه نوشته، میگوید: «علمایی که فی الحقیقه از کأس انقطاع آشامیدهاند، ابداً متعرض به این عبد نشدهاند، چنانچه شیخ مرتضی اعلی اللّه مقامه و اسکنه فی ظل قباب عنایته ـ در ایام توقف در عراق اظهار محبت میفرمود و به غیر ما اذن اللّه در این امر تکلم ننمود. (این عبارت از کتاب اسرار العقاید ج ۲، ص ۳۵۷، تألیف میرزا ابو طالب شیرازی نقل شده)
واضح است آنان که با شیوه زندگی آن فقیه بزرگ آشنایی دارند، یک در صدها میلیارد هم احتمال صحت این نوشتهها را ـ که بعد از وفات ایشان نوشته شده ـ نمیدهند.
شواهد تاریخی موجود حاکی است ریشههای اصلی مرکزیت یافتن حوزه را که همراه با استقلال اقتصادی آن است، باید در زمان مرحوم شیخ انصاری یافت. مرحوم شیخ که به شدت از گرفتن موقوفه هند ابا داشت، با رو آوردن به حقوق شرعی، خمس، زکات و … سعی در استقلال مالی حوزه نمود. در برخی منابع تاریخی، رقم ۲۰۰۰۰۰ تومان سالانه، مجموع حقوق شرعی بوده که در اختیار ایشان قرار میگرفته، که اگر یک تومان آن زمان را از نظر ارزش معادل هزار تومان فعلی بدانیم، باید اعتراف نمود، بودجه نسبتاً معتنا بهی بوده است. (این رقم در نجوم السماء، ج ۱، ص ۲۱۳، آمده.)
استفاده حوزه از وجوه شرعی، به نحوی که هم اکنون جاری است، بدون شک یکی از مهمترین اقدامات فقها، در یک قرن و نیم اخیر است. شرح تاریخی مصرف این وجوه، و این که چگونه به وضع فعلی رسید، نیاز به بحثی جداگانه دارد، و فعلاً هدف ما اشاره به این نکته است که احتمالاً مرحوم شیخ انصاری نخستین گامهای مؤثر در این راه را برداشتهاند. گامی استوار که هنوز آثار پربرکت آن در کلیت جامعه اسلامی ـ و نه فقط جامعه شیعه ـ محسوس و ظاهر است.
۹٫ رحلت
و سرانجام، این مرد بزرگوار ندای دعوت حضرت حق را لبیک گفته، روز ۱۸ جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ به سوی لقای حضرتش شتافت. به شهادت تواریخ موجود، در سراسر جهان تشیع، یاد آن بزرگوار ارج نهاده شد، و عزای عمومی همه جا را فرا گرفته، چکامهها و ماده تاریخها در رثای او سرودند و گفتند. عبارت معروف «ظهر الفساد» یکی از مشهورترین آنهاست.
تغمده الله برحمته الواسعة و اسکنه بحبوحة جنانه.