مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 1402-1403 » اصول فقه چهارشنبه 1402/7/19
- مکاسب 94-1393 » یکشنبه - 5 – 11 - 1393 مکاسب محرمه ـ لهو ـ [بررسی روایات ملاهی (جامع الاحادیث)]
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 97-1396 » فقه یک شنبه 1396/5/29
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1399/10/29
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1390-85
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره رِشوه، يا رُشوه يا رَشوه چون میگن هر سه وجهش درسته عرض شد در اين باره ابتداءً متعرض به اصطلاح آيات مبارکه شديم که آياتی که در مانحن فيه داريم يعنی به درد رشوه به اصطلاح میخوره اينها مختلف اند يعنی يک مضمون واحدی ندارند مضامين متعدد دارند آيات مبارکه و دليلی اينه هم در دست نداريم که همه را به يک مضمون ارجاع بديم و عرض کرديم مجموعهی آياتی که ممکن است در مانحن فيه در باب رشوه به او تمسک شد ولو غالباً به يک آيه تمسک، اما میشه به مجموعه اين آيات تمسک کرد بعضياش به خاطر خود ظاهر آيه بعضياش هم به خاطر تفاسيری که شده يکی آيه مبارکهی لاتأکلوا اموالکم بينکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام، اين را بيشتر به رشوه زدند تدلوا بها الی الحکام که انشاء الله توضيحاتش را بعد عرض خواهيم کرد دلو يعنی به اصطلاح همان دلو همان سطلی که آدم توش آب میکنه آب در مياره تدلوا آنجا آمده که در آن مضمون آمده عرض کنم که خدمت با سعادتتان که يکی اين آيه مبارکه است يکی آيه مبارکه سحته که عرض کرديم آيه سحت در مدينه آمده و بعدش صحبت يهود و نصاری است احتمال میدم ولو آقايون در لغت عرب سعی کردند برای سحت يک ماده عربی پيدا کنند احتمال میدم عبری باشه چون آياتی هم که مربوط به من چون تو عبری وارد نيستم مگر آنجای که ديده باشم احتمال میدم اين کلمه در ريشه اصلش عبری باشه چون عرض کردم در مدينه منوره يک مقداری فرهنگ به اصطلاح قرآنی و روايات رسول الله متأثر به فرهنگ يهوده چون در مدينه يهود کاملاً جا داشتند و خيلی مستقر بودند يعنی مناطقی را از مدينه چون عرض کردم مدينه تقريباً حالت شهرک شهرک بود، اين طور نبود مثل شهر قم يک شهر واحدی باشه مثلاً عاليه يک طرف بود سافله يک طرف بود، بنی نظير يک طرف بودند بنی قريظه يک طرف بودند، بنی قينقاع يک طرف بودند، هرکدام از اين عشاير عرب اوس يک طرف بودند خزرج يک طرف بودند و عشاير ديگری که در مدينه بودند تقريباً مثلاً مجموعهی داشتند حتی همان طور که در آن شعر هم داره تمر علی الديار ديار علی و فاطمه، مجموعه خانههای بنی هاشم مثلاً يکجا بود، يک حالت مجموعهی داشت حالا من جاش اينجا نيست، لذا تأثر فراوانی به يهود به خاطر وجود يهود اين تأثر يهودی خواهی نخواهی در مکه وجود نداشت، اصولاً در مکه ما شواهدی نداريم که حتی يکدانه يهودی هم موجود بوده به خلاف مدينه که سه عشيره معروف سه قبيله نسبتاً معتنی به از مدينه يهود بودند اين سهتا قبيله توی مدينه بودند بقيه هم خارج مدينه، من که يک وقتی شرحی دادم راجع به تواجد يهود در مدينه و اصولاً آيا اين يهودیها هم جزو آن يهودیها اصيل بودند خود اينها هم محل کلام اند تو دنيای يهود اين يهودی که در مدينه بودند محل کلامه، علی ای حال بنی نظير بنی قريظه و بنی قينقاع تقريباً حالا اگر بخواهيم افق کارشانه ببينيم اگر توی بقيع نيست توی اين پيشت حرمه، يعنی چون به تهدری باشه آن مقابلش بنی قريظه بوده دست راست به طرف بين بنی قريظه و مسجد قبا، بنی نظير و بنی قينقاع بودند اين طوری در مدينه پخش شدند به هر حال حالا وارد آن بحثها نمیشم احتمال میدم خود من احتمال میدم که اين به اصطلاح اين لفظ لفظ عبری باشه عرض کردم در قرآن کريم در آخرين سوره که مائده باشه چون آخر مانزل بمدينه سوره مائده است که آثاری هم داره سابقاً هم اشاره کرديم ديگه حالا وارد آن بحث نمیشيم در اين سوره مبارکه سه بار لفظ سحت به کار برده شده جای ديگه هم به کار برده نشده، آيه 43 است ظاهراً 62 و 63 فقط همين سه تا آيه در سوره مائده لفظ سحت و اکلهم السحت اين سه بار در سه آيه مقارب هم اولش با دوم و سومش بيست آيه فرق داره، و صحبت هم هادوا هم هست من الذين هادوا، بعدهم باز صحبت برگردانده به نصاری و مسيح و اهل انجيل و اينها احتمال بسيار قوی میدم که يک اصطلاح آنها بوده ليکن به هر حال در لغت عربی حالا هرچه در لغت عبری بوده سحت به معنای استيئصال ريشه کنی آمده و لذا مصطلح شد هر مالی که بنياد انسان را میکنه بنياد کنه، سحت مالهای که بنياد کن اند ريشه کن اند استيئصال به اين معنی آن وقت اين يک مطلب، يک آيات سحته.
توی ذيلی تو دوتا بعد از آيه سحت داره و من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون باز آيه بعدش داره و من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون باز يک آيه يا يک آيه فاصله بعدش داره و من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون سهتا هر سه آيه هم بحثی داره در تفسير که چرا سهتا نکته آمده کافرون و فاسقون و ظالمون اين سهتا آيه هم به رشوه در حکم تفسير شده چون اگر انسان پول به قاضی بده که به نفع او حکم بکنه مصداق و من لم يحکم بما انزل الله است روشن شد البته در روايات ما، روايتی که الآن داريم ما نديدم اما مضمونش آمده اما در کتب اهل سنت چرا عن علی هم نقل کردند که وقتی گفتند الرشوة فی الحکم حضرت فرمودند و من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون، اما در کتب اهل سنت از عبدالله ابن مسعود هرسه آيه نقل شده، که عبدالله ابن مسعود به هر سه آيه تمسک کرده و من لم يحکم بما انزل الله هرسه آيه هم کافرون و هم فاسقون و هم ظالمون، اما تو روايات ما اشاره داره ولذا در روايات ما آمده و اما الرشا فی الحکم فذلک الکفر بالله اين اشاره به آيه مبارک است پس اين هم آيه دوم و سوم شد.
يک آيه ديگه هم که شايد مثلاً در ربط با اين باشه و من يغلل يأتی بما غل، چون در بعض از روايات داره که غلول سحته، از غلول سؤال کردند که اين رشوه به اصطلاح يک نحو از غلول حساب میشه اين مجموعه آياتی که ممکن است به درد مانحن فيه بخوره.
و اما بالنسبه به روايات عرض کردم يک روايت بسيار معروفی هست لعن الله الراشی و المرتشی و يک روايتی هم است لعن الله الراشی و المرتشی و الرائش الذی يسعی بينهما اينه هم دارند اهل سنت البته از نظر لغوی ديگه انشاء الله صرفتان کامله، رشی و يرشو يک بابه، رائش باب ديگريه، رائش از باب راش يريش باب باع يبع است به اصطلاح اجوف يائيه اينها ناقص واوی اند البته بعضيا احتمال دادند که ناقص يائی باشه رشيه باشه ليکن ظاهراً رشو است اصلش واوه اين ناقص واويه آن اجوف يائيه رائش آنه و در يک روايت واحده که در چيز در کنزالعمال هم نقل میکنه اين جوره لعن الله الراشی و المرتشی و مِأذی بينهما، ضبطش کردند مأذی فعلاً پيداش نکردم که مأذی يعنی چه؟ و المأذی بينهما که اين آيا حقيقت اين لفظ چيه؟ فعلاً نگشتم يک کتاب مختصری نگاه کردم علی ای حال اين روايت فوق العاده مشهوره عرض کردم در کتب اهل سنت موجوده لعن الله الراشی و المرتشی در مثلاً مسند احمد شايد هشت بار، نه بار ده بار آورده که جاهای مختلف هم آورده لعن الله، اما با رغم شهرتی که اين روايت داره در کتب شيعه نيامده خيلی هم عجيبه اين، با تمام شهرتی که داره تو مصادر ما اصلاً نيامده و عرض کرديم کراراً عرض کرديم آن نظريه که مرحوم آقای بروجردی میفرمايند همينه ايشان میگن اگه يک روايت خيلی به نحو سنت وارد بشه ائمه به همان شهرت اکتفاء کردند لذا بيان نفرمودند امضاء شده از طرف ائمه، ليکن انصاف قضيه روايت با اين که مشهور است و اسانيد خوبی هم داره ليکن بازهم در ميان اهل سنت بخاری او را نقل نکرده مسلم هم نقل نکرده اما به نظرم مستدرک نقل کرده، گفته بود علی شرط احدهما يا صحيح يک چيزی هم گفته مستدرک علی ای حال توی صحيح بخاری و مسلم نيامده آن حديث
44: 9
و البته نکتهی اين که شما میفرماييد خب چرا دنبال حديث میرويد؟ چون بحث لفظی خيلی مهمه در اينجا که اصلاً رشوه حقيقتش چيه؟ چون انشاء الله عرض خواهيم کرد ما مشکل اساسی ما اين که حقيقت رشوه چيه اصلاً؟ چون رشوه شواهدی که داره نشان میده به عنوان از رشی، يرشو و رشی گفتند در لغت عرب به معنای يک ريسمانه، رشی به معنای ريسمان آمده و حتی گفتند فعل به قول چون آقايون میگن که بايد معانی معقوله برگشت به معانی محسوسه داشته باشه، مثلاً معنای محسوس گفتند رشی الفرخ الی امه، فرخ يعنی جوجه، جوجه رشی، رشی يعنی سرش را بلند کرد خودشه به مادرش مثلاً نگاه بکنه مادرشه، اين رشی را به معنای رساندن وصل کردن حالا اگر بخواهيم شبيه اين کلمه را در فارسی يک چيزی بايد مراجعه مثلاً رسانا مثلاً يک چيزی شبيه رسانا کانما انسان را میرسانه به آن مطلوبی که داره يک شبيه ريسمان
52: 10
مثلاً ريسمانه مثلاً فرض کنيد، يک چيزی شبيه رسانا مثلاً چون در فارسی معادل کلمه رشوه، ادعاشان اينه آن وقت در اينجا مشکل کار من الآن مشکل را بگيم بعد وارد بشيم يک اطلاقی که بگه اين رساندن به جميع مراتبش حرام باشه اين مشکله، خوب دقت بکنيد اينه که عدهی از فقهاء سنی و شيعه آمدند نکاتی را در اين رسانا در نظر گرفتند رساندن آن سرش اينه مثلاً دقت بکنيد گاهی اوقات آن طرفی که بهش پول را میرسانين يا هرچه بهش میرسانين آن هم کار حرام انجام میده من هم که اين کار را میخواهم بکنم حرامه، مثلاً پول میدم که به نفع من حکم بکنه اينجا راشی و مرتشی هردو کار زشتی میکنند يک دفعه من پول میدم برای من بد نيست مثلاً منه بیخود زندان کردند ورداشتند دادگاه بی خود منه زندان کردند من پول میدم که به حق خود برسم از زندان آزاد بشم برای من که راشيم حرام نيست برای آن مرتشی که بی خود مرا زندان انداخته پول بگيره تا من را آزاد بکنه برای آن حرامه، دقت میکنيد اين اين نکته فنیاش اينه که حالا بعد فرع ديگه میشه به عکس اين هم میشه باز برای معطی حرامه برای معطی له حرام نيست يعنی صحبت اساسی در باب رشوه بيشتر آن جهت لغوی و بعد تفريعات فقهشه و اين تفريعات و نکات مبتنی است بر اين که مستند ما چه باشه؟ مثلاً من لم يحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون اگه اين مستند باشه عنوانش من لم يحکمه، اگر عنوانش لاتأکلوا اموالکم بينکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام باشه اين به قضاوت نمیخوره به مأمور شهرداری هم پول میده، پول میده برای اين که فرض کنيم مثلاً جان همسرش خلاص کنه فرض کنيم مثلاً من باب مثال میخواهم بگم اين تدلوا بها الی الحکام هم لازم نيست حاکم و پادشاه و امير باشه دولت به معنای مسئولين نظام مطلقاً خب از همان به قول يکی کسی به آن گفته بود که از آن سطوح بگير تا وزير تا پول نباشه کار نمیکنه از پايين بگير تا پولی داده نشه مثلاً اين کار را انجام نمیده پس گاهی اوقات عنوان به اصطلاح رشوه مثلاً اين عنوان تدلوا بها الی الحکامه، تارتاً عنوانش عنوان سحته، سحت يعنی حالا فرض کنيم معنای لغوش به معنای هلاک، اين هم تا حالا توضيح ما گذشت راجع به سحت در کتب اهل سنت محدود آمده سهتا آمده از پيغمبر نقل کردند سهتا حالا بعد همهاش با همديگه جمع کنيم چهار، پنجتا میشه در خود کتب اهل سنت از اميرالمؤمنين نقل کرده از سحت ثمانيه ما نداريم اين روايته اهل سنت دارند ما يک روايت مفصلی از اميرالمؤمنين هفده، هجدهتاست هيچ روايت ديگه هم نداريم غير از همين در جعفريات تمام اينها بحثهاش گذشت من ديگه تکرار نمیکنم آن وقت ما ممکن است بگيم هر پولی که در جامعه مضر باشه هر پولی که آن نظام اجتماعی را در خطر قرار بده، مثل پول شويي در زمان ما اين ديگه فرق نمیکنه عنوان از مراد از سحت هر پولی بنياد کنه، ريشه اقتصاد را آن میکنه به هر نحوی اينه خوب دقت بفرماييد من الآن اينجا عرض کردم چون بعد میخواهم وارد بحث بشم فعلاً میخواهم ذهنيت مبارکتان باز بشه ما اين در باب فقه مهمترين قسمت فقه اينه هم اصل مطلب را چه جور اثبات بکنيم و هم در تفريعات چه جور وارد بشيم؟ آن وقت اين ادله را که نگاه میکنيم بايد طبق ادله مثلاً ما الآن راشی و المرتشی نداريم بلی ما الآن الرشوة فی الحکم را داريم روايتش هم معتبره خوانديم يک روايت داره که الرشوه فی الحکم سحت که خوانديم يک روايت هم داشت که الرشوة فی الحکم کفر بالله العظيم يک روايت هم داشت اجور القضات اين اجور القضات سندش پيش مرحوم صدوق صحيح بود اما عرض کرديم يک شواهدی نشان میده که قدمای اصحاب اينه نياوردند خود صدوق هم نياورده تو خصال و معانی الاخبار آورده تو فقيه نياورده و يکی هم يکجای ديگه هم بود در کتاب جعفريات بود، اما الرشوة فی الحکم تا حالا تو متون ما ثابت شده اين متونی که ما داريم الرشوه فی الحکم ثابت شده اجور القضات به حسب ظاهر سندش معتبره اما قدما خيلی روش حساب نکردند، بقيه روايات را هم بخوانيم تا ببينيم در نتيجه نهايي ما از اينجا چه در مياريم.
باب 8 از ابواب آداب القاضی اين جلد به اصطلاح وسائل چاپ مرحوم آقای ربانی البته اين جلد هجده چاپ آقای ربانی هم نيست يعنی آقای ربانی حاشيه نداره ايشان فوت کرده بودند در جلد هجده يک آقای ديگهی که آن هم فوت کرد ايشان حاشيه زده، ليکن معروف شده کلاً به اسم آقای ربانی جلد هجده صفحه 161 باب 8 از ابواب آداب القاضی عنوانش اينه باب تحريم الرشوه فی الحکم، عنوان باب ايشان قرار داده و الرزق من السلطان علی القضاء اين ظاهراً سلطان بايد سلطان جائر باشه و الا معلوم نيست که سلطان عادل
34: 16
داشته باشه همين که ايشان آورده عنوان باب عنوان سلطان جائر بايد باشه بلی عرض کردم سابقاً من راجع به عناوين ابواب حالا وارد بحثش هم اينجا ديگه زياد نمیگيم چون چندبار خود هم اهل سنت مثل کتاب بخاری که قبل از کتاب کافی ما نوشته شده عناوين ابوابش نکات داره خود بخاری آن عناوين ابوابش نکات داره، اينه آقايون دقت بکنند لذا در اهل سنت در شرح عنوان بخاری گاهی يک نکاتی اصلاً در غير از ابوابی که خود بخاری عنوان باب قرار داده رد بر ابوحنيفه میکنه چون اخباری خيلی با ابوحنيفه، چون قائل گفت امام مکتب رأيه ديگه امام مدرسه رأيه به قول عربها و رهبر به اصطلاح ليدر اين مکتب رأيه است بخاری بالخصوص با او بده، آن وقت در ميان قدمای،
س: خود بخاری چه مذهبی داشته؟
ج: خودش مذهب روشنی الآن تو ذهنم نيست به نظرم اگه حنبلی باشه، حالا تو ذهنم نيست شايد خودش امام بوده خودش مجتهد، الآن تو ذهنم نيست در کتب ما کتاب در درجه اول کافی عناوين ابوابش خيلی تأثير داره خيلی آقايون دقت بکنند و متأسفانه هم در کتاب وسائل که ايشان نوشته هم چاپ قديم وسائل چاپ آل البيت و چاپ ديگران که حالا جای کار داره نيامدند عناوين کافی را در حاشيه لا اقل استخراج بکنه اين نکتهی مفيديه من حالا امروز چون روز آخر هم هست لذا يک نکته جانبی هم عرض بکنم اين نکتهی مهم، عناوين ابواب فقيه خيلی چيز نيست خوبه تا حد زيادی کارگشا هست عناوين ابواب مرحوم شيخ طوسی نه ديگه آنها چون شرح مقنعه است در ذيل خود آن فتوای که در مقنعه آورده آورده عناوين ابوابش خيلی آن طور ظرافت نداره بيشترين ظرافت در اين کتب معروفه ما عناوين ابواب کلينيه مثلاً در استبصار هم عناوين ابواب داره اما آن قدر ارزش نداره چون من سابقاً کراراً عرض کردم ما اصولاً از چند زاويه می تونيم حديث را جمع بکنيم يک زاويه جمع حديث زاويه فتوای و فقهيه خود وسائل از اين زاويه جمع کرده اصلاً دقت بکنيد لذا مثلاً میگه باب تحريم الرشوه چون نظرش به فتوی است و تحريم الرزق من السلطان علی القضاء و آقای بروجردی يکی از اسبابی که جامع الاحاديث را تأليف فرمودند همين بود اشکال اين بود که نبايد جمع حديث براساس فقه بکنيم ما بايد جمع حديث بر اساس خود حديث بکنيم کار به فقه نداشته باشه عناوين را براساس فقه نکنيم يعنی به عبارت اخری يک دفعه ما گزينشی برخورد میکنيم مثلاً روايات محدود و حساب خاص مثلاً رواياتی که در تحريم دلالت میکنه و دلالت بر کراهت میکنه و اين رواياته ميآوريم اگر هم معارض داشت توجيه میکنيم کلينی معارضها را اصلاً نياورده اگر جايي هم آورده قائل به تخييره اصولاً ابواب کلينی گزينشيه، رواياتی را که کلينی آورده گزينش، اينهای که رواياتی که بهش فتوی میده صدوق هم گزينشيه اين دوتا گزينشي اند کلينی و صدوق فائده مهم کتابهاشان هردو گزينشی اند عناوين ابواب کلينی دقيق تره منعکس کننده غالباً آثار فقهی ايشان و تفکرات ايشانه، صدوق صدوق هم خوبه يک کمی بعض جاها عناوين بابش درشته زياده يعنی خيلی باب ريز نکرده چرا؟ جاهای هم ريز کرده و آن هم عناوين اما مرحوم شيخ چه در تهذيب چه استبصار گزينشی نياورده شيخ، هدفش استقصاء بوده، حالا استقصاء هم نکرده اما هدف ايشان استقصاء بوده که تصريح داره ايشان اين نکات را دقت بفرماييد.
در کتاب فروع کافی اين طوره باب اخذ الاجرة و الرشا علی الحکم خيلی عجيبه دوتا عنوان آورده اجرت و رشا علی الحکم ليکن رواياتی که آورده توش اجرت نيست مگر همين روايت آخيری که الآن میخواهيم ما بخوانيم بلی و الا روايت اجور القضات را نياورده آن روايتی که اجور القضاته مرحوم کلينی نداره اين روايت هم توش داره، مرحوم صدوق مرحوم شيخ صدوق در کتاب فقيه کراهة اخذ الرزق علی القضاء عنوان بابه اين قرار داده اين روايت رزق من السلطان حمل بر کراهت کرده يعنی رزق من القضاء دقت کردين چقدر لطيف بود اين يک نکتهی است که الآن نه در کتاب مرحوم آقای ربانی آمده نسخه آقای ربانی نه نسخه آل البيت ما معتقديم اگر بناست کتاب وسائل تحقيق بشه اين نکات فنی کتابها هم بياد چون کتاب کلينی کلينی مرد بزرگواری است فقيه بزرگواری است و هکذا صدوق اينها نکات ظرافتهای فنی است که متأسفانه دقت نشده، چيزهای ديگه هم هست اشکال حالا من هر جلسهی به يک مناسبتی بعضی از اشکالاته عرض میکنم مرحوم کلينی اين طور نقل فرمودند روايت را محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن محبوب، اينه ديگه کراراً عرض کرديم غير از اين که اين سند صحيحه تاريخش هم خدمت آقايون عرض کرديم کتاب ابن محبوبه نسخهی است که مرحوم ابراهيم ابن هاشم از کوفه به قم آورده ميراثهای که ابراهيم ابن هاشم از کوفه به قم آورده ميراثهای مقبول بين اصحاب ماست قابل قبوله، عن عبدالله ابن سنان حالا يا از کتابش يا روايتشه ابن محبوب از ايشان نقل میکنه قال سئل ابوعبدالله(ع) عن قاض بين قريتين، يأخذ من السلطان علی القضاء الرزق، فقال ذلک السحت، در اينجا بين دو نسخه، مرحوم صدوق هم گفته و رواه الصدوق باسناده عن حسن ابن محبوبه همان نسخهی که نسخهی حسن ابن محبوبه که توسط ابراهيم ابن هاشم به قم آمده، اين حرف خوبيه اين تمسک شده به اين روايت غير از حالا اجور القضات اينه هم داره ذلک سحت، ليکن خوب ديدين شما الآن ملاحظه فرموديد که خود مرحوم صاحب فقيه با اين که اين روايت را آورده حملش کرده بر کراهت کراهة اخذ الرزق اما صاحب وسائل گفت باب تحريم الرشوه فی الحکم و الرزق من السلطان علی القضاء تحريم الرزق صاحب وسائل حمل بر ظاهرش کرد گفت تحريم الرزق حالا چه کار بايد کرد تصادفاً عدهی از بزرگان رزق از سلطان را حرام نمیدانند عرض کردم راجع به کاری که قاضی انجام میده يکی اصطلاح رزقه يکی اصطلاح اجر يا اجرت يا جعله، اصطلاح جعل يا اجر يا اجرت آن جايي است که طرفين به قاضی بدهند، رزق انجای است که حکومت بده، هم رزق اصطلاحاً میگن اجری له هم میگن در لغت عرب، مثلاً اميرالمؤمنين فلان را قاضی قرار داد، و اجری له کل يوم کذا اين اجری يعنی ماهانه شهريه يا روزانه يا هفتگی حالا به هر حال اينجا مثل مرحوم استاد رضوان الله تعالی عليه و عدهی از فقهاء منهم صدوق رزق را بعضيا میگفتند اجرت حرامه، بعد که آمدند گفتند نه اجرت حرام نيست خب رزق هم حرام، بعضيا گفتند نه هم رزق حرامه هم اجرت بعضيا گفتند نه اجرت حرامه رزق حرام نيست آن وقت چون در اين روايت خوب دقت بکنيد مرحوم صاحب وسائل هم حواسش جمعه، باب تحريم الرشوة فی الحکم و الرزق يعنی صاحب وسائل چه میخواهد بگه؟ میخواهد بگه اگر رزق از سلطان حرام شد به طريق اولی اجرت هم حرامه، اگر رزق که از بيت الماله حرام شد اجرت که طرفين میدن به طريق اولی ليکن انصافاً حق به نظر من با صدوقه از اين روايت حرمت رزق در نمياد که صاحب وسائل استفاده کرده احتمال بسيار قوی داره عن قاضی بين قريتين يأخذ من السلطان مراد ظاهره که مراد سلطان جائره يعنی مراد مثلاً قاضی است در دستگاه ظلمه اين مراد اينه ظاهراً چون اگر مراد قاضی بود که مثلاً شيعه بود، قاعدتاً اگر میخواست رزق بگيره از امام صادق میگرفت ديگه خب، عدهی قاضی شيعه در يکجا باشه از امام میگيره يا از فرض کن ولی فقيه مثلاً دقت میکنيد از اين که عن قاض بين قريتين واضحه ديگه يأخذ من السلطان علی القضاء الرزق و الا میگفت يأخذ مثلاً من اصحابنا مثلاً يا میگفت يأخذ من فقهائنا يا به اجازه شما که ايشانه اجازه دادين ايشان رزق میگيره اين خيلی بعيده که مراد يأخذ يعنی اين رزق بر قضاء بعنوانه حرام باشه مضافاً به اين که شواهد فراوانی هست به اين که حتی از زمان خود پيغمبر پول، حتی در روايت اهل سنته من در شيعه نديدم اگه آقايون ديدند بد نيست اطلاع برش، اما در اهل سنت نقل کردند که پيغمبر که اميرالمؤمنين را چون پيغمبر اميرالمؤمنين را دو بار به يمن فرستادند هم برای تعليم هم برای قضاوت که بروند آنجا بين مردم قضاوت بکنند که قصهی داره بعد اميرالمؤمنين به بعد در بعضی از روايات عامه من در همهشان نديدم اخيراً هم ديدم که و جعل له رزقاً خود پيغمبر يک ماهانه برای اميرالمؤمنين قرار داد در اين مدتی که در يمن بودند اينه هم نوشتند اما الآن تو ذهنم نيست از علمای شعيه الآن در روايات شيعه يادم نمياد به هر حال اين روايت اولی که ما در اينجا داريم.
روايت دوم روايتی است که باز مرحوم کلينی نقل کرده اين روايت يک روايت بسيار مفصليه خيلی مفصله و جزو رواياتی است که در مسائل مالی مالی بيت المال خيلی تأثير داره و همچنين خيلی از مسائلی که بر میگرده به اقتصاد به اصطلاح امروز ما حتی در کلان اقتصاد کلان انصافاً بسيار روايت مفصليه البته مرسل هست حديث مرسله که الآن سندش را میخوانم اما خيلی فوائد داره فوق العاده فوائد داره مخصوصاً تو مسائل ملکيت زمين و اينها البته اينجا نيامده من نمیخواهم الآن وارد بحث بشم خيلی اين روايت طولانی و مفصلی است اين روايت را مرحوم شيخ کلينی رضوان الله تعالی عليه نقل کرده و شيخ طوسی هم از ايشان صدوق هم نداره عن علی ابن ابراهيم عن ابيه که عن حماد ابن عيسی عرض کردم پدر علی ابن ابراهيم ابراهيم ابن هاشم ايشان ساکن کوفه بودند کتابهای اصحاب را حدود بايد سالهای دويست و دويست و ده و بيست داشته کتابهای اصحاب را گرفتند و به قم آوردند و در قم نشر دادند يکی از عوامل مهم نشر تراث شيعه در قم همين مرحوم ابراهيم ابن هاشمه، عن حماد ابن عيسی که از اجلاء اصحابه عن بعض اصحابنا اين ارسالشه اما روايت خيلی آثار عجيبهی داره و اين روايت را کلينی توی اين باب چيز نياورده حالا ايشان توی باب قضاوت آورده مرحوم شيخ حر و تکههايش هم تو احياء موات آنجا آورده تکههاش را به مناسبت آورده ليکن مرحوم کلينی چون اين حديث واقعاً يک حديث با برکتيه حديثی آثار فراوان داره تو اصول کافی آورده، اگه ديدين ذيلش نوشته جلد يک چون توی اصول توی ابواب الحجه مرحوم کلينی اين حديث را آورده عن العبد الصالح فی حديث طويل در خمس و انفال و غنائم راسته اين حديث خيلی آثار عجيبهی داره قال و الارضون و الارضون التی اخذت عنوة بخير و رجال فهی موقوفة اراضی عنوه يعنی با جنگ گرفته شد خيلی يعنی اسب، رجال هم با مردم، مراد اراضی که به نحو مفتوح عنوتاً هست با جنگ و کشت و کشتار گرفته شده فهی موقوفة متروکة فی يد من يعمرها و يحيها موقوفه در اينجا نه وقف اصطلاحی است يعنی ملک کسی نمیشه اين اراضی ملک کسی نمیشه فقط افراد میرند رو آن کار میکنند من همين تازگی هم چند وقت راجع به اراضی خراج به اصطلاح ما میگيم به زبان فارسی زمينها درآمد زا درآمدی خود کلمه خراج يعنی آمد، خرج بلی به اصطلاح خرج رفت مثلاً خراجی خراج در لغت عرب نمايي يک چيزی را هم میگن آن نمايي که آن چيزی که ازش به دست مياد آنه خراج بهش میگن اين اراضی خراجيه اولش توی عراق بود من توضيحاتش را عرض کردم ليکن خود اهل سنت هم اختلاف دارند ظاهراً اختلاف اختلاف در حکومت بوده يعنی در آن ديوان مالياتی هم اختلاف بوده که آيا اراضی خراج فقط خصوص عراقه يا نه؟ غير عراق هم داشتيم چون اينها معيار روی اين گذاشتند هر زمينی که آباد باشه و با زور شمشير گرفته بشه خب همين خراسان و خيلی از مناطق ديگه هم با زور شمشير گرفته شده اينها را خراجيه حساب نکردند، اينه من توضيحاتش را سابقاً عرض کردم خيلی توضيح مفصلی میخواهد و اگر هم آقايون میخواهن راجع به اين بحث عرض کردم تقريباً در ميان شيعه از زمان صفويه بعد از اين که رفتند عراق را گرفتند صفويه چون هم نادرشاه و هم بعد قبل از او نادرشاه، صفويه يک مدتی عراق را از دست عثمانیها در آوردند به خاطر اين که مثلاً مراقد ائمه(ع) در آنجا بود اين در اختيار اينها قرار گرفت، اين در آن زمان چون مرحوم محقق کرکی هم بود يک دفعه بحث در گرفت بين شيعه که آيا کسی مالک زمين عراق میشه يا نمیشه؟ الآن هم گاهی مطرح میشه ديگه خب اين همه مدرسه در عراق هست وقف کردند میگن اينها همه اشکال داره، تمام اوقاف مساجد حسينيهها همهشان اشکال دارند ملک نيست اصلاً زمين عراق ملک نيستند فهی موقوفة متروکة فی يد من يعمرها و يحيها سابقاً عرض کردم مرحوم محقق کرکی رسالهی نوشته مرحوم مقدس اردبيلی رسالهی نوشته، مرحوم شيخ ابراهيم سليمان قطيفی رسالهی نوشته که آيا زمين خراجی ملک میشه يا نمیشه؟ يک توضيحاتی دارند اين اشکال از زبان ما خود زمان عمر هم اشکال آمد که توضيحاتش داديم بعد از زمان عمر هم اشکال آمد زمان اشکال زمان بعد از زمان عمر مثل ابن حزم ابن حزم هم قبول نداره اين احتياج به يک شرحی داره که حالا شرحش اينجا نيست، ثم ذکر الزکات و حصة العمال عمال در اينجا به معنای کارمنده در لغت عامل چون لفظ عامل الآن عربها به کار مثل العمل هو العامل فی الاسلام مرادشان کارگره کار و هو کارگر، الآن لفظ عمل به معنای کارگره اما در عدهی از روايات ما من جمله همين روايت تحف العقول عامل به معنای کارمنده کسانی که در اداره دولتی کار میکنند مراد کارگر نيست کارگر اصطلاحاً کسی است که ديگه حالا يک معنای لغوی يک معنای اصطلاحش يک معنای ديگه هم داره ما کارگر که بگه يک کاری انجام دادم میخواهم طول میکشه يک کارگره يک کارگر آنی است که اصطلاحاً در مقابل سرمايه دار کسی که در ماده خام تصرف می کنه که او را قابل انتفاع میکنه مثلاً آهن را میگيره توش کار میکنه فرض کنم ثلاً تلويزيون مثلاً فرض کنيم تلويزيون درست میکنه ضبط صوت هست، يک مقدار پلاستيک و سيم و اينها را میگيره به اين صورت در مياره اينه اصطلاحاً کارگر میگن الی ان قال و يؤخذ الباقی حالا بعد از اين که زکات گرفته شد فيکون بعد ذلک ارزاق اعوانه، آن نسبت به عامل نسبت به عامل و نسبت به دولت اين رزق میشه علی دين الله و فی مصلحة ماينوبه من تقوية الاسلام و تقوية الدين اين رزقی که در بيت المال مياد اين برای اين جهت مياد برای تقويت اسلام و دين و فی وجوه الجهاد برای اموال جنگ و جبهه و اينها و غير ذلک مما فيه مصلحة العامه ثم قال ان الله لم يترک شيئاً من صنوف الاموال الا و قد قسمه خيلی روايت شيرينه با اين که سندش ارسال داره بسيار روايت قشنگيه ان الله لم يترک شيئاً من صنوف الاموال الا و قد قسمه که جزو قواعد عامه بلی من يک وقتی عرض کردم بعضی از دوستان جمع کردند انسان اين رواياتی که درش تعميم داره عمومات داره جمع بکنه خودش يک کتاب خوبی میشه، هر روايتی که توش کل داره هر روايتی ما من فلان، هر روايتی که من کان فلان، يک رواياتی مثل اين ما من شئ لم يترک شيئاً من صنوف الاموال و الا قسمها خيلی مجموعهی قشنگی میشه کلياتی که در شريعت هست شبيه مرحوم شيخ حرعاملی نوشته اما اين جور نيست الفصول المهمه فی اصول الائمه به عنوان اصول الائمه ايشان نوشته اما اگر انسان جمع بکنه به اصطلاح عمومات اطلاقات خيلی مجموعهی زيبايي میشه فاعطی کل ذی حق حقه، اين هم يک کلی ديگه، خداوند متعال هر حقی را به صاحبش الخاصة و العامه و الفقراء و المساکين و کل صنف من صنوف الناس برای همه يک حسابی گذاشته ما در بحث اموال که متعرض شديم در چند سال پيش در بحث ولايت فقيه عرض کرديم يکی يکی اموال را هم مصدرش را متعرض شديم هم مصرفش را مثلاً زکات از کجا گرفته میشه در کجا مصرف میشه؟ خمس از کجا گرفته میشه انفال از کجا گرفته، در کجا تمام اينها مصدر و مصرف اين خيلی تعبير زيبايي است که امام میفرمايند ان الله لم يترک شيئاً من صنوف الاموال و الا و قد قسمه فاعطی کل ذی حق حقه، الخاصه و العامه و الفقراء و المساکين و کل صنف من صنوف الناس اين راجع به اين، البته اين حديث حالا البته صاحب وسائل که شأنش اجله انصافاً تمسک ايشان به اين حديث چون اين حديث که در رشوه نيست ايشان دوتا عنوان قرار داده يکی رشوه يکی رزق من بيت المال رزق من السلطان ايشان فرمودند، اقول اين که اقول ايشان آمده صاحب وسائل برای اين که نکته، يظهر منه جواز رزق القاضی من بيت المال توش نداره انصافاً تو خود حديث نيست اين استظهار صاحب وسائله، چون داره و يؤخذ الباقی فيکون بعد ذلک ارزاق اعوانه ايشان از کلمه ارزاق اعوانه در آوردند که قاضی میتونه رزق بگيره، ليکن انصافش خيلی تعجبه از صاحب وسائل چون اخباريه اخباریها هم خيلی دقيق اند توش در نمياد حالا اعوانه
38: 36
کارمندهای قطعی دولت مثلاً عمال مثلاً عاملين عليها به تعبير آيه مبارکه، علی ای حال اين هم روايت، بعد از اين روايت به اصطلاح سماعه را داره شماره 3 بلی عن عدة من اصحابنا اين روايت سماعه را ما در بحثهای گذشته خوانديم اسانيد متعدد و متون متعدد توش داشت الرشا فی الحکم هو الکفر بالله و گفتيم که يکش هم کسب الحجام داره مشکل داره کسب الحجام اذا شارط داره، ديگه تکرار نمیکنيم روايت بعدی که ايشان در اينجا آورده روايت يزيد ابن فرقده، ليکن اين روايت در نسخه ايشان در نسخه صاحب وسائل در اينجا اين جور آمده عن محمد ابن يحيي استاد کلينی عن احمد ابن محمداشعری عن محمد ابن سنان با اين که ايشان ضعيفه اما احمداشعری در سفر کوفه آثار ايشانه به قم آوردند، عن ابن مُسکان يا مِسکان که ثقه است عن يزيد ابن فرقد نمیشناسيم ايشان را قال سئلت اباعبدالله(ع) عن البخس خيلی عجيبه ايشان، بخس آورده در اينجا فقال هو الرشا فی الحکم اين هم خيلی عجيبه ظاهراً نسخه ايشان اين طور بوده لذا ايشان میگه محمد ابن الحسن باسناده عن احمد مثله الا انه قال عن السحت اين اگر درست باشه نقل ايشان معلوم میشه کتاب کافی دو نسخه داشته يک نسخهی که در اختيار، يعنی چند نسخه به اصطلاح داشته يک نسخه در اختيار مرحوم صاحب وسائل بوده تو نسخه وسائل بخس بوده اما کافی که ما الآن داريم مطبوع حالا اين کافی اخيراً چاپ کردند با شانزدهتا حاشيه با شانزده تا نسخه مقابله کردند بايد نگاه بکنند اما اين کافی که الآن ما داريم مطبوعاً سحته الآن اين کافی که ما داريم سحته اما اين خوبه صاحب وسائل دقت کرده اينجا اختلاف نسخه را متعرض شده اين روايت ايشان آورده بخس اما اين ظاهراً خيلی نمیخوره همان سحته، و در تهذيب هم سحت داره، وقت گذشته يک حديث ديگه بخوانيم چون خيلی حالا بقيهاش چيز نداره اين حديثه هم تمامش کنيم.
حديث شماره 5 و باسناده ضمير اسناده به شيخ طوسی بر میگرده عن محمد ابن علی ابن محبوب عرض کردم اگر محمد ابن در اول سند باشه ديگه تقريباً منحصر به شيخ طوسی است اگر آن اواخر باشه صدوق هم گاهی داره علی ای حال اگه توش محمد ابن علی ابن محبوب ديد قطعاً کلينی نياورده اين خيالتان راحت باشه هر چه حديث هست
26: 39
انفرادات شيخ طوسی است عن محمد ابن عيسی ابن عبيد ثقه است ايشان عن احمد ابن ابراهيم الکرمانی نمیشناسيم چطور شده کيه؟ عن عبدالرحمن عن يوسف ابن جابر يعنی اصلاً ما درست اسمها را ممکنه مثلاً عبدالرحمن ابن يوسف ابن جابر باشه يا اسم مثلاً غلط نوشته شده الآن چون راهی نداريم اين سه اسم اخير احمد ابن ابراهيم کرمانی و عبدالرحمن تنها يوسف ابن جابر بنده گاهی تعبير دارم هيچ کس ديگه نشنيدم ازش تعبير کرديم به مجهول مطلق يعنی هيچی از اينها ممکنه اسمش هم اينها نباشه اسمها هم غلط شده باشه بلی قال قال ابوجعفر(ع) لعن رسول الله(ص) من نظر الی فرج امرة لاتحل له و رجلاً خان اخاه فی امرأته و رجلاً احتاج الناس اليه لتفقهه فسئلهم الرشوه، اين احتمالاً رشوه در اينجا مراد جعل باشه مزد بخواهد، ظاهرش به نظرم اين باشه نه اين که پول بگيره به نفع يکی علی ای حال اين حديث به لحاظ سند مشکل داره به لحاظ مدلول هم مشکل داره چون طبق اين روايت ممکن است بگيم اجرت هم رشوه حساب شده بگه آقا من حکم میکنم تو پول به من بده، مثل اين دادگاهها، که میگن
53: 40
حکم میکنی اين خيلی مشکله و احتمال هم اين داره احتمال چون احتمال داره رشوه به يک معنای عام باشه در حد احتمال فعلاً عرض میکنم احتاج الناس اليه لتفقهه يعنی احتاج الناس اليه ازش ياد بگيرند فقه بگيرند،
17: 41
بعد هم بگه آقا شما تو اين شهر ما به عنوان فقيه شما را، شما را از شما فقه ياد بگيريم اين میگه بی پول ياد نمیدم همان به قول معروف فقه و اصول هم پول میگيرم فسئلهم الرشوه در اين جهت اگر اين باشه اين رشوه مراد معنای لغوی عام باشه معلوم نيست بر معطی حرام باشه بر آخذ حرامه اين روايت هم چون همينه میخواهد بگه اين که میخواهد به خاطر فقه پول بگيره کارش حرامه، اما آنهای که میخواهد احکام دينی ياد بگيره راهی نداره برای آن شايد حرام نباشه اين هم يک نکتهی است که بايد يواش يواش وارد استدلال فقهی بشيم يک دوتا روايت مانده که روز شنبه امروز هم بعد از تعطيلات انشاء الله متعرض میشيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
آیاتی که در مانحن فی داریم اینها مختلف هستندبعضی با ظاهر آیه و بعضی با روایات ذیل آیه.من احتمال میدهم سحت عبری باش. زیرا در مدین منوره مقداری فرهنگ قرآنی و روایات برای مخاطبینی هست که متأثر از فرهنگ یهود هستند. یهودی حالت شهرک شهرک بود و لذا یهودی ها در شهرک های مختلف بودند. این تأثر در مکه وجود نداشت زیرا شواهد نداریم حتی یک دانه یهودی در مکه باشد.در سوره مائده سه بار لفظ سحت به کار برده شده است و این سوره آخر ما نزل من القرآن میگویند.صحبت یهودی ها هم هست ابتداء و بعد انجیلی ها... به هر حال در لغت عرب سحت به معنای استئصال و ریشه کنی شده گفته میشده است حالا اصلش هر چی بوده باشد. لذا این مال بنیان کن هست.
نکته بعد نسبت فسق و ظلم و کفر به اینها هست. و این سه آیه هم به رشوه در حکم تفسیر شده سات زیرا مصداق حکم بغیر ما انزل الله تعالی هست.در روایت از آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه فقط آیه نسبت کفر در تفسیر مروی از حضرت در ذیل آیه آمده است ولی از ابن مسعود هر سه آیه... یک آیه دیگر هم که شاید در ربط با بحث باشد آیه مبارکه: *(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون)* هست.زیرا در بعضی از روایات از غللو سؤال شده است و رشوه نحوه ای از غلول باشد.
اما در روایات یک روایت معروف لعن الراشی و المرتشی و در یک روایتی لعن الله الراضی و المرتشی و الرائش الذی یسعی بینهما... البته از نظر لغوی رشی و یرشو یک باب و رائش یک باب دیگر هست. رائش از باب راش یریش جوف یائی هست ولی اونها ناقص واوی.البته بعضی ناقصیائی احتمال داده اند ولی ظاهرا واوی هست. رشو اصلش باید باشد...یک روایت دیگر هم تعبیر دیگری دارد که خیلی نگشته ام معنایش چیست.و با این همه شهرت در کتب شیعه نیامده است.شواهد نشان میدهد از رشی و یرشو رشا به معنای ریسمان هست و حتی معنای محسوس گفته اند رشی الفرخ الی امه یعنی جوجه سرش را بلند کرد به مادرش رساند و رشی میشود یعنی وصل کردن و رساندن.شیه رسانا فارسی. یعنی چیزی که انسان را میرساند. مثل ریسمان.
در اینجا مشکل کار این هست که رساندن به جمیع مراتبش حرم باشد این مشکل هست.اینکه فقهای ما آمده اند نکاتی را در این رسانا در نظر گرفته اند این از همین باب هست. یک دقعه من پول میدهم و من را بیخود زندان کره ام و من پول میدهم که به حق خودم برسم و این بر من حرام نیست ولی بر مرتشی حرام هست.لذا در بحث رشوه ما تابع دلیل حرام شدنش هستیم. بعضی خصوص قضاة و حکم به جور را شامل میشود. یک معنا شامل مأموران عادی دولتی هم میشود.در روایات عامه از آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه دارند که السحت ثمانیه.
در فقه مهمترین قسمت همین هست که اصل مطلب را چه طور ثابت کنیم و بعد در تفریعات چه کنیم.
باب 8 از ابواب آداب القاضی.
«4» 8 بَابُ تَحْرِيمِ الرِّشْوَةِ فِي الْحُكْمِ وَ الرِّزْقِ مِنَ السُّلْطَانِ(ظاهرا مراد سلطان جائر هست نه عادل.) عَلَى الْقَضَاءِ
33640- 1- «5» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ(مرحوم کلینی عناوین ابوابشان خیلی مهم هست. در همین جا عنوان باب باب حرمت اخذ الاجر و الرضا علی الحکم. هر دو را آورده اند و مرحوم صدوق از ظاهر عنوان باب بر میآید که کراهت فهمیده اند برای اجر.) عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَاضٍ بَيْنَ قَرْيَتَيْنِ- يَأْخُذُ مِنَ السُّلْطَانِ عَلَى الْقَضَاءِ الرِّزْقَ- فَقَالَ ذَلِكَ السُّحْتُ.(یک بحثی هست که آیا رزق حرام هست یا جرت یا هردو. بعضی گفه اند اجرت حرام هست و رزق حرام نیست. در این روایت باب تحریم رشوه در حکم هست.اگر رزق حرام شد اجرت انصافا حرام میشود. انصافا از این روایت حرمت رزق در نمیآید.همین کراهت که مرحوم صدوق فهمیده اندخوب هست. مراد ظاهرا سلطان جائ رهست. قاضی در دستگاه ظلمه. چون اگر مراد قاضی شیعه بود این ظاهرا اگر میگرفت از آقا امام صادق سلام الله علیه میگرفت. یا نماینده حضرت. چون شواهد نشان یمدهد بحثپول زا زمان خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سمل مطرح بوده است.مثلا عامه نق لکرده اند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را یک بار که به یمن فرستادند از دو بار ...دربضعی روایت عامه سهت که و جعل له رزقا... این را نوشته اند ولی الآن یادم نیست در روایات شیعه.)
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ ذَلِكَ سُحْتٌ «6»
. 33641- 2- «7» وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى(این روایت بسیار مفصل هست و مرسل هست البته ولی خیلی فوائد دارد. فوق العدة زیاد. مخصوصا در مسائل ملکیت زمین و ... ) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فِي الْخُمُسِ وَ الْأَنْفَالِ وَ الْغَنَائِمِ قَالَ- وَ الْأَرَضُونَ الَّتِي أُخِذَتْ عَنْوَةً(مقرر حقیر:توضیحات بعض مفردات روایت که در بحث اموال دولت سلامی مفصل نوشته ام.)- فَهِيَ مَوْقُوفَةٌ مَتْرُوكَةٌ فِي يَدِ مَنْ يَعْمُرُهَا وَ يُحْيِيهَا- ثُمَّ ذَكَرَ الزَّكَاةَ وَ حِصَّةَ الْعُمَّالِ- إِلَى أَنْ
______________________________
(1)- التهذيب 6- 223- 530.
(2)- تقدم في الحديث 2 من الباب 77 من أبواب تروك الاحرام.
(3)- تقدم في الباب 13 من أبواب بقية كفارات الاحرام، و تقدم ما يدل على بعض المقصود في البابين 4 و 5 من أبواب صفات القاضي.
(4)- الباب 8 فيه 9 أحاديث.
(5)- الكافي 7- 409- 1، و التهذيب 6- 222- 527.
(6)- الفقيه 3- 6- 3227.
(7)- الكافي 1- 541- 4.
وسائل الشيعة، ج27، ص: 222
قَالَ وَ يُؤْخَذُ الْبَاقِي- فَيَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ أَرْزَاقَ أَعْوَانِهِ(از اینجا صاحب وسائل میخواسته اند استفاده کنند ولی انصااف بعید هست. این به عمال میخورد و معلوم نیست شامل قاضی هم بشود. عجیب هست.) عَلَى دِينِ اللَّهِ- وَ فِي مَصْلَحَةِ مَا يَنُوبُهُ مِنْ تَقْوِيَةِ الْإِسْلَامِ- وَ تَقْوِيَةِ الدِّينِ فِي وُجُوهِ الْجِهَادِ- وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا فِيهِ مَصْلَحَةُ الْعَامَّةِ ثُمَّ قَالَ- إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِنَ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَّمَهُ- فَأَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ- الْخَاصَّةَ وَ الْعَامَّةَ وَ الْفُقَرَاءَ وَ الْمَسَاكِينَ- وَ كُلَّ صِنْفٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ كَمَا مَرَّ فِي مَحَلِّهِ «1» أَقُولُ: يَظْهَرُ مِنْهُ جَوَازُ الرِّزْقِ لِلْقَاضِي مِنْ بَيْتِ الْمَالِ وَ يَأْتِي حَدِيثٌ آخَرُ مِثْلُهُ «2» وَ النَّصُّ الْعَامُّ كَثِيرٌ مُتَفَرِّقٌ فَلَعَلَّ الْأَوَّلَ مَخْصُوصٌ بِمَا يَكُونُ مِنَ السُّلْطَانِ عَلَى الْقَضَاءِ بِأَنْ يَجْعَلَ لَهُ عَلَى كُلِّ قَضَاءٍ شَيْئاً مُعَيَّناً أَوْ لِكُلِّ يَوْمٍ شَيْئاً مَعْلُوماً فَيَكُونَ أُجْرَةً أَوْ رِشْوَةً.
33642- 3- «3» وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الرِّشَا فِي الْحُكْمِ هُوَ الْكُفْرُ بِاللَّهِ.
وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ «4» وَ الَّذِي قَبْلَهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ مِثْلَهُ «5».
33643- 4- «6» وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ(آثاری از ابن سنان را که احمد اشعری آورده اند بهتر هست) عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ يَزِيدَ(نمیشناسیم) بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ
______________________________
(1)- مر في الحديث 8 من الباب 1 من أبواب قسمة الخمس و الحديث 4 من الباب 1 من أبواب الانفال و الحديث 2 من الباب 41 من أبواب جهاد العدو.
(2)- ياتي في الحديث 9 من هذا الباب.
(3)- الكافي 7- 409- 2.
(4)- التهذيب 6- 222- 526.
(5)- الظاهر أن المقصود منه الحديث الاول.
(6)- الكافي 7- 409- 3.
وسائل الشيعة، ج27، ص: 223
ع عَنِ الْبَخْسِ- فَقَالَ هُوَ الرِّشَا فِي الْحُكْمِ.(ظاهرا نسخه ایاشن این طور بوده است ولذا صاحب وسائل تعلیقه میزنند.در کافی ما الآن سحت هست . معلوم میشود نسخه صاحب وسائل فرق داشته است و لذا اختلاف نسخه را اینجا متعرض شده اند..)
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ عَنِ السُّحْتِ «1»
. 33644- 5- «2» وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ(الکرمانی. نمیشناسیم.) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ(از اینجا به بعد در اسامی هم شک داریم...ممکن هست که عن بن باشد یا... اینها مجهول مطلق هستند.) عَنْ يُوسُفَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ نَظَرَ إِلَى فَرْجِ امْرَأَةٍ لَا تَحِلُّ لَهُ- وَ رَجُلًا خَانَ أَخَاهُ فِي امْرَأَتِهِ- وَ رَجُلًا احْتَاجَ النَّاسُ إِلَيْهِ لِتَفَقُّهِهِ فَسَأَلَهُمُ الرِّشْوَةَ.(ایجا احتمالا مراد جعل و مزد باشد. نه اینکه پولبگیرد به نفع یک کدام.طبق این روایت ممکن هست بگوییم اجرت هم جایز نیست.و احتمال دارد اینجا رشوه به معنای عام باشد. یعنی رسانا به هدف.اون وقت معلوم نست که معطی کارش حرام باشد.ان بیچاره که میخواهد حکم را بداند شاید کارش حرام نباشد.)