ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390 (79)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 91-1390 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1390-79

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحثی که بود راجع به ادله­ی که برای حرمت حلق لحيه نقل کردند يکش مسأله تشبه به کفار و به افراد در واقع غير مسلمان که من جمله مثلاً ريش می­تراشيدند البته اين روايتی که نقل شده به لحاظ سند منحصراً پيش ما فعلاً تا آنجای که ما داريم از طريق سکونی رسيده تا آنجای که من ديدم نشد تحقيق کاملی بکنيم چون که جامع الاحاديث هم بود ظاهراً توجعفريات و تو کتاب دعائم الاسلام نيامده و متنش يکش و لاتسلکوا مسالک اعدائی و لاتشاکلوا مشاکل اعدائی مثل مشاکل اعداء نشيد آن متنش يک مقداری به مسأله ريش تراشی می­خوره يکش لباسه يکش غذا است و يکش هم ظاهرش که، آنی که ظاهرش شکله به ريش تراشی می­خورد اين راجع به آن روايت توضيح هم عرض شد که آيا اين مراد مطلقه يا مقيد يعنی نسبيه يعنی به تعبير ديگه ثابته يا متغير؟ که حالا امروز هم توضيحی داده می­شه عرض کردم توضيح اساسی روايت که خب به لحاظ سند مشکله و وضع روشنی نداره چون سکونی از نظر ما خيلی قابل قبول نيست و با قطع از نظر مشکل سندش اصولاً در رواياتی که از اين دسته، من قاعده کلی­اش را عرض بکنم ديگه حالا اين جاهای ديگه هم به درد شما می­خوره رواياتی که از اين سنخ رواياته از اين دست رواياته اين­ها به طور کلی دو جور می­شه اين­ها را نقل کرد يک معنی مثل شبيه آيه مبارکه فليغرون خلق الله که سابقاً توضيح داديم اين­ها را دو جور می­شه معنی کرد به طور کلی اين

7: 2

حديث خيلی برای شما نافعه، يک معناش اين باشه که عنوان اعداء يک عنوان ثابتی باشه يک عنوان محرزی باشه عنوان لباس يا غذا يا

24: 2

دو عنوان متغيری باشه و مفاد حديث رو اين حساب حالت تشريع پيدا می­کنه يعنی حديث مشروع می­شه اصطلاحاً حديث را مشرح می­دانه معناش اينه که مثلاً اعداء يعنی مسيحی­ها اعداء يعنی يهود يعنی بودايي­ها يعنی زردشتی­ها اين می­شه ثابت اعداء کسانی که از دين اسلام خارجه آن وقت لباس و غذا و طعام می­شه متغير متغير به اين معنی که از يک زمان به زمان از يک فرهنگ به فرهنگ اين­ها عوض می­شند فرق می­کنند آن وقت از حديث مبارک اين جور استظهار بکنيم هر زمانی هر چيزی که عنوان نسبت به آن­ها پيدا کرد اضافه به آن­ها پيدا کرد آن حرام می­شه يعنی به عبارت اخری اين حديث مشرع می­شه شبيه همين اخيراً تو بحث­های اصولی متعرض شديم راجع به اين فقهيه چون مورديه، تو بحث اصولی مثل ما رآه المسلمون حسناً فهو عند الله حسن، اين ما رآه المسلمون حسن، فهو عند الله حسن اين طوريه معناش اگر قبول بکنيم کلام عبدالله ابن مسعوده حديث در اينجا اين طور می­شه در بحث اصول توضيح داديم اين حديث بنابر کسی که قائل بشه مشرع می­شه يعنی در هر زمان هر چيزی که مسلمان حسن ديدند و جاری و ساری و نافذ شد پيش آن­ها آن هم درسته صحيحه مثلاً فرض کنيم من باب مثال توی ايران مسأله رهن خانه الآن متعارف است مثلاً رهن خانه، رهن می­دن پول می­دن رهن می­دن به اين وضعی که هست حالا اين قاعده رهن خانه هم خيلی عجيبه مثلاً تو عراق نيست ما تو عراق همچو چيزی نداريم تو کشورهای عربی نيست حالا تو ايران جاری شده رهن خانه متعارف شده خود اين سر قفلی شايد تکواره­ی اين اول توی عثمانی­ها بود کلمه سر قفلی مال ترک­های عثماین در ترکيه بود بعد اين راه افتاد و الا خيلی جاها هم سر قفلی مطرح نبود اصلاً مثلاً بگيم حالا که در ايران مسلمان­ها رهن خانه را انجام دادند و جاری شد بين مسلمان­ها پس جايزه اين ما رآه المسمون حسناً حالا اگر بعدها برگشتند مسلمان­ها گفتند نه آقا رهن خانه درست نيست باطله آن هم درسته هردوش درسته حکم عوض می­شه مشرع می­شه اين معنای اين که اين عنوان اين عنوان مشرعه مراد از مشرع بودن اينه اينی که بگيم مشرعه يعنی می­شه يک عنوان نسبی فرض کنيم نظام بانکی الآن نظام بانکی تقريباً در کل کشورهای اسلامی است حالا بقيه کشورهای که مثل حالت سوسياليستی يا کمونيستی دارند يک وقت مثلاً يا داشتند يا دارند آن­ها بلی نظام بانکی برای ايشان معنی نداره و الا نظام بانکی تقريباً در کل دنيای اسلام راه افتاده حالا بعضي

18: 5

بعضياش مشکل داره بعضياش کذا الی آخره بگيم بين مسلمان­ها رابطه درسته حالا اگر آمد امور عوض شد مسلمان­ها تمام گفتند يک نظام بانکی درست بکنند که اصلاً توش هيچ نحو ربا نباشه اين بانک های بدون ربا تأسيس بکنند بگيم آن­هم درسته اين ما رآه مسلمون حسناً فهو عند الله حسن، کسانی که از اهل سنت بهش تمسک کردند به قاعده استحسان مرادشان اينه مثال­های که سابق می­زدند پول حمامی­ها آن هم شبهه داشت می­گفتند شما می­رين حمام ممکنه نيم ساعت تو حمام باشی ده دقيقه تو حمام باشی ربع ساعت تو حمام باشی اين حمام چه مقوله­ی اجاره است اجاره اعيانه تصرف در آبه، اين با قواعد شرعی جور در نمياد اين­ها آمدند با قاعده استحساس درستش کردند گفتند ما رآه المسمون حسن فهو عند الله حسن، حالا با ضوابط شرعی دقت فرمودين سر کلمه استحسان که در ميان اهل سنت جريان پيدا کرد اصلاً همه­شان نه عده­ی شان قبول کردند سرش اين شد که بين مسلمان­ها يک مقدار از چيزهای راه می­افته اين­ها که راه افتاد اين­ها مثلاً می­شه درست صحيح، شبيه آن­هم تو همين حديث بگيم پس مراد از اعداء يعنی کسانی که مثلاً خلاف اسلام اند مسلمان­ نيستند اين ثابت، و مراد از لباس اين متغيره، مثلاً يک وقتی آمد لباس مثلاً مسيحی­ها بالخصوص مثلاً کت­های مخصوصی شد جلوش دراز مثلاً يک جور خاصی مثلاً کت و شلوار را يک جور خاصی يا مثلاً شلواری بود که پارچه­هاش يک

7

خاصی که اصولاً غير مسيحی ها نمی­پوشيدند خوب دقت کردين معنای حديث را اين جور بگيم فيمابعد اگر کار به اين­جا رسيد که مثلاً اين لباس اين کت و شلوار خاص مسيحيا شد بعد ديگه پوشيدن آن حرامه لاتلبسوا ملابس اعدائی معناش اينه آن وقت لذا اين چه کار می­کنه مشرع می­شه آن لباس اگر لباس خاص مسيحی­ها نشد جايز می­شه اما حالا که لباس خاص آن­ها شده جايز نمی­شه حرام می­شه يک معنای حديثه اصولاً اين طور می­تونيم معنی بکنيم يک معنای حديثه هم اين جور می­شه بگيم بگيم نه مراد از اعدائی يعنی کسانی که با پوشيدن لباس کار غير عدو خدا می­شن مثلاً غذاهای که می­خورند فرض کنيد غذاهای است که توش ماده شراب داره می­گن می­گم اين من اين ماده کلا که کوکا کلا،

2: 8

و اين­هاست اين حتماً بايد توش يک مقدار شراب توش مثلاً ريخته بشه تا هضم بشه فکر نمی­کنم درست باشه يک وقتی اين جور در آورده بودند، چون اخيراً يک فرمولی من از کولا ديدم توش نبود توش ماده شراب نبود به نظرم جعلی باشه حالا اگر فرض کرديم اين طور شد من باب مثال و نوشيدن اين که مثل کولا يا کوکا کولا در ذهن مسيحی­ها و بين دشمنان خدا به عنوان رمز شد زمانی که مرحوم آقابرورجردی پپسی را بالخصوص ممنوع کردند چون

33: 8

به خاطر اين که اين شرکت در اختيار يک فرد بهائی بوده حالا آن بهائی بودنش جای خودش از هر يک آن وقت پنج رقم بود فکر می­کنم من کوچک بوديم از هريک بطری نوشابه را هم که فروخت يک قرانش می­داد برای اسرائيل کمک به اسرائيل خب اين ببينيد نوشيدن اين نوشابه ديگه تو ديران رمز شده بود برای غير متدينين تو ايران هم حالا ما کسانی عراق که رفتيم می­خوردند پپسی چون يک شرکت خصوصی ديگری بود، بعد از اين که ايرانی­ها می­آمدند گفتند مثل اين

4: 9

تعجب می­کردند چون تو ايران ديگه پپسی کسی نمی­خوردند به خاطر اين فتوای مرحوم آقای بروجردی کسی پپسی نمی­خورد اين دقت کردين پس اين اين جور معنی بشه در ايران رمز اين شده بود هر کسی تو خانه­اش می­ديدند پپسی باشه مثلاً مقيد نيست لا اباليه بی­دين مثلاً فاسقه، پس لاتأکلوا، لاتلبسوا روشن  شد اين اعداء را اين من يک تعبير رياضی مانند کردم که برايتان روشن بشه اعداء را ديگه ثابت نگيريد اعداء هم متغير می­شه من عرض کردم يک اصطلاح مطلق و نسبی را ما تو فقه و اصول به کار می­بريم يک اطلاق ثابت و متغير را هم تو رياضيات، اصلاً شما می­گين دوی به اضافه­ دو مساوی است با چهار اين همينه ديگه نسبتی ديگه­ی جاش نمی­گيم اما اگه گفتين الف به اضافه ب مساوی با ج، به اصطلاح عربی يا

55: 9

الف به اضافه ب مساوی است با ج اين متغيره به جای الف دو بگذاريم به جای ب مثلاً پنج بگذاريم مساوی است با ج، جيم می­شه هفت، به جای الف شش بگذاريم به جای ب مثلاً ده بگذاريم  به جای شانزده اين اصطلاحاً متغيره اگر نسبت آن نسبت تغييِر پيدا بکنه متغير می­گن اگر عدد معينی باشه ثابت می­گن، اگر شنيدين که مثلاً در غرب آمدند منطق رمزی يعنی منطق ارسطويي را تبديل به منطق رياضی کردند برای همين بود آن­ها چون اشکال­شان اين بود که شما وقتی می­خواهين منطقه تدريس بکنيد اين منطق­تان ماده معينه اين می­شه ثابت مثلاً العالم متغير و کل متغير حادث فالعالم حادث شما بايد اين جور بگين الف مساوی است با ج و هر ج مساوی است با د پس الف مساوی است با د، اين جوری بگيم يعنی منطق رمزی همان قواعد منطق ارسطوی را به شکل متغير نه به شکل ثابت می­گفتند شما به اين شکلی که ميارين العالم متغير کل متغير حادث فالعالم حادث اين ثابته اين با فکر نمی­سازه چون چرا؟ چون وقتی می­خواهين شما نتيجه­گيری بکنين دنبال چه می­ره ذهن­تان دنبال ماده می­ره که اين ماده درست هست يا نه؟ عالم متغير هست يا نه؟ هر متغير حادث هست يا نه؟ اما اگر شما به جای اين جور گفتين الف مساوی است با ب، هر ب هم مساوی است با ج، هر ب مساوی است با ج پس الف مساوی است با ج، روشن شد اين حالا شما در همين حديث هم شبيه آن کار را می­تونين انجام بدين اعداء را ثابت بگيرين لباس را متغير بگيرين شما می­تونين اعداء و لباس را هردو را متغير بگيرين روشن شد اصطلاح مان مرادتان بگيم مراد از اعداء يعنی آن کسانی که با اين لباس عدو شدند آن کسانی که با اين غذا عدو شدند مثالش همين مثال پپسی تو ايران حالا پپسی فيمابعد ديگه مشکل نداشت چون از دست آن شرکت بهائی در آمد توی ايران رمز شده بود که اگر کسی مثلاً تو سر سفره پپسی باشه اين

6: 12

پس اين لاتطعموا يا تأکلوا مطاعم اعدائی اين مراد اينه، و لاتلبسوا ملابس اعدائی مراد اينه آن وقت بنابراين با خود حديث ديگه مشرع نمی­شه فرقش با آنجا اينه، خود حديث ديگه مشرع نمی­شه حديث کارش چه می­شه آنجای که اعداء آن چيزی که ثابته از دينه سنتاً فرض کنيد از روايت درآمد که تراشيدن سبيل و کوتاه کردن سبيل از فطرته مستحبه حالا عده­ی از اعداء آمدند يعنی عده­ی آمدند عمداً سبيل گذاشتند با اين سبيل گذاشتن­شان عدو شدند مظهری شد برای افراد لا ابالی يا تو ايران الآن مظهری است برای صوفيا با سبيل گذاشتند مظهری شدند خوب دقت بکنيد می­گه حالا که اين­ها با سبيل گذاشتند مظهری شدند خود به اين مظهر در نياريد، روشن شد فرمايش، پس اين اثبات نمی­کنه که آن مذهر به خاطر اين که مال عدوه حرامه، اين ديگه مشرع نمی­شه نکته فنی روشن شد فکر کنم اين يک نکته­ی است که در خيلی از احاديث کارگشاست يعنی که به نحو ثابت بفهمي مطلق بفهمی يا به نحو نسبی يا متغير آن وقت اگر اين طور شد در جايي اين حديث تمسک می­شه بهش کرد که ثابت بشه که اين­ها به خاطر اين شکل جزو اعداء شدند مثلاً به خاطر اين شکل جزو مثلاً به اين که مخالفين اسلام شدند آن وقت در اين صورت آنجا نهی داره و طبعاً هم نهی ثابته ديگه مشکل نداره اين نهی هست ديگه اين جای بحث نيست آن وقت اگر اين طور شد ديگه به حديث نمی­تونيم به اطلاقش تمسک بکنيم اول بايد اثبات بکنيم مثلاً در مانحن فيه من باب مثال روايت داريم که لباس فرعون لباس سياه لباس فرعونه، حالا اگر قبول بکنيم يا حمل بر موقتش نکنيم چون لباس بنی عباس لباس سياه بود، حالا جهاتی هم پيدا کرده که حالا من نمی­خواهم متعرض آن جهات بشم خب پس بنابراين لاتلبسوا ملابس اعدائی شامل لباس سياه هم می­شه در زمان بنی عباس يا مطلقاً دقت کردين نه اين که لباس سياه فی نفسه نه لباس بده، پس بايد قبلاً حالا اگر فرض کنيم ثابت هم شد که يک لباس معينی عده­ی هم تو يک فرقه­ی باطل فرض کنيم مثلاً جاسوس­ها فراموسونا مثلاً يک عده از فرق باطله آمدند يک لباس معينی برای خودشان گرفتند افرادی که مثلاً به عنوان مثلاً فرض کنيم روشن فکرهای ضد دينی هم هست، يک لباس معينی کلاه معينی گذاشتند اين را به عنوان خودشان

50: 14

کردند با اين کار مخصوصاً فرض کنيم در روايت بوده که اين کار را نکنيد اين­ها آمدند تعمداً اين کار را خلافاً للرواية انجام دادند، مثلاً در روايت داره که سبيله کوتاه کنيد سبيل را بلند کردنده اينجا درسته اين روايت شاملش می­شه اما غير از اين ديگه اطلاق داشته باشه نه اگر اين معنی درست شد پس ما بايد قبل از حديث بريم دنبال عنوان فطرت و عنوان حنيفيت و عنوان اين که کدام ثابت است و کدام يکی ثابت نيست و عرض شد که در روايات ما در حنيفيت انصافاً راجع به سبيل ثابته رواياتی که در حنيفيت در سبيله زياده خيلی زياده که کوتاه کردن سبيل، کوتاه کردن سبيل جزو حنيفيته توی بعضی از روايات ما داره اعفاء لحيه هم جزو حنيفيته، سنی­ها هم بعضياشان تصادفاً آنی که محل کلام ماست لحيه است روايات لحيه متفق عليه نيست اما روايات قص الشارب متفق عليه است يکی دوتا هم نيست خيلی زياده اين آقای فاضل معاصر ما هم در اين کتاب دراسات عده­اش که بحث شارب را آورده آورده ما متعرض شارب نمی­شيم چون جاش اينجا نيست بحثش اينجا اما انصافش حالا ايشان شايد توجه نکرده اصلاً روايات شارب متواتره انصافاً خيلی زياده تو تمام آن­ها تأکيد شده و لذا اگر فهميدند افراد که اين سنت پيغمبر است و اين همه تأکيد شده و انبياء، و حضرت ابراهيم بوده و بعد بوده و مع ذلک بيايند اين را سنت خودشان مثلاً يک گروه معينی بيايند سبيل گذاشتن را رمز خودشان قرار بدن دقت از اين حديث شايد بشه فهميد که شما اين کار را نکنيد و لاتشاکلوا، روشن شد اينه نمی­شه فهميد، اما اگر ثابت نشد که آن خودش جزو حنيفيته ثابت نشد که آن خودش جزو فطرته با اين حديث نمی­شه به اطلاقش تمسک کرد آن وقت چون آخرين حديث البته ما باشيم و ظاهر حديث که معنی اوله که فقهاء هم برای همين بهش تمسک کردند ليکن چون در آخرش داره تکون اعدائی کما هم اعدائی، اين تکون اعدائی احتمالاً با معنای دوم به نظرم بهتر می­سازه يعنی آن­ها آمدند فرض کنيم ولو ما گفتيم اين فطرته حنيفيته، من الفطره است که سبيل بگذاريم اين­ها آمدند اين را به عنوان يک شعار براي خودشان گرفتند و با اين کار سعی کردند با مدينين و جامعه دينی فاصله پيدا بکنند ولو می­گم کار فرض کن

36: 17

که کار مستحبيه حالا واجب هم نباشه اما اين مقابل دين ايستاده است شما هم يواش همين کار را کردين مقابل دين می­ايستين تکون اعدائی کما هم اعدائی، به نظر من ذيلش با معنای دوم بهتر می­سازه صدرش با معنای اول بهتر می­سازه انصافاً اگر ما باشيم صدرش با معنای اول بهتر می­سازه اگر ما باشيم صدرش با معنای اول بهتر می­سازه يعنی لباس خاص مسيحی­ها مجوسی­ها بودايي­ها اين­ها را نپوشيد اين ظاهرش طوره ليکن به ذيلش که می­رسيم انصافش معنای دوم که نسبی باشه هردوش نسبی باشه متغير باشه به ذهن مياد که معنای دوم با ذيل بهتر می سازه تکون اعدائی کما کان هم اعدائی، به اين  طور من فکر می­کنم آن ذيل حديث با معنای دوم انسجام بيشتری داره و لذا تمسک به اين حديث در مانحن فيه بسيار مشکله چرا؟ برای سبيل خوبه، اگر فرض کنيد يک طائفه منحرفی سبيل بزرگ گذاشتند رمز خودشان گرفتند انسان اين کار را نکنند اين انصافاً خوبه چون آن حنيفيتش ثابته اما اعفاء لحيه ثابت نيست چون اين معنای دوم بايد اولاً اثبات بشه که اين جزو حنيفيت تا  بعد آن حکم برايش باز بشه روشن شد معنای دوم اين جوری می­شه اما بنابر معنای اول نه اثبات اين جهت نمی­خواهد.

يک نکته­ی ظريفی بگم امروز يک کمی طول کشيد حديثه عرض کردم سند نداره حالا بخواهد اين دوتا معنا تو حديث اما اين تو فقه کارگشاست يعنی تو جهات ديگه هم ما داريم تو فليغرون خلق الله هم شبيه اين گذشت که دين الله که تفسير شده اين اول دين الله بايد ثبات بشه اين هم راجع به اين حديث، اضف الی ذلک که حالا غير از اين جهاتی که گفتيم اين حديث آنی که در صدر حديث اوحی الله الی نبی من انبيائه اين هم روشن نيست که الآن گاهی اوقات اين رواياتی که مال انبياء سلف و اين­هاست مال يهودی­ها و بر می­گرده به بنی اسرائيل و آن چند نفری که يا مسيحی بودند آخر از چهره­ی معروف مسيحی که مسلمان شد و يک کمی هم معلومات داشت و خبر و خيلی قصه­های عجيب و غريب تميم داعی، تميم ابن عبدالله داعی از بنی الدار يک خيلی آدم جعاله به هر حال ولو پيش اهل سنت جزو صحابه و اجلاء و اين­هاست ذکر شده و در ميان اهل سنت هم يهودی هم چندنفری آن­ها مسلمان شدند کعب الاحبار هست اين­ها هم خيلی مؤثر اند انصافاً يک مقدار زيادی اسرائيلیات و حرف­های عجيب و غريب که در دنيای اسلام مال اين دو فرقه اند مسيحی­های که در اول اسلام که عمده­اش تميمه ديگه ما به قدرت تميم نداريم خيلی هم مرد قصه پرداز شايد يک کمی معلومات  داشت قصه­های عجيب و غريب و حرف­های عجيب که قصه­ی معروف جساسه را هم او نقل می­کنه که رفتيم تو يک جزيره­ی و يک مرد تمام بدنش مو بود و حرف می­زد و الی آخره حتی سنی­ها می­گن که اين قصه را پيغمبر، پيغمبر توی منبر فرمودند که تميم جاری اين جور ما که به نظرم قصه جعلی است تمامش جعله و شأن پيغمبر هم اجله که بياد نامربوط­ها بگن، به هر حال يکی از احاديث بخاری هم که محل کلامه همينه حديث جساسه که معروفه مال همين تميم جاري است به هر حال راجع به دجال که گفته من دجالم و يعنی دجال خواهد آمد و نزديک است و راجع به قصه دجال در بحث فتن ايشان آورده و به هر حال اين خيلی مهمه که گاهی اوقات اين احاديث ريشه­هاش به آن يهوديت و مسيحيت بر می­گرده مخصوصاً حديثی است که اهل سنت نقل کردند بعض سندهاش بد شايد نباشه حديثوا عن بنی اسرائيل و لا حرج عبارتی اين جوری هست که راجع به بنی اسرائيل هرچه می­خواهين بگين اشکال ناره و لاحرج حالا آن معناش چيه؟ قبلش چه بوده بعدش چه بوده شايد به يک مناسبتی تو بعضی بحث­های اصول من متعرض آن حديث بشم و متونی که داره حالا جاش هم اينجا نيست به هرحال چون اوحی الله الی نبی من ابنيائه معلوم نيست که اين اصولاً در اين شريعت ما باشه و شايد در شرايعی بوده که کامل نبوده که مثلاً بياين شما لباس را مثلاً دشمنان خدا هر لباسی گرفتند حرام می­شه چون بعد شريعت پيغمبر اکرم از خصائصش اينه که هم شريعت خاتمه هم کامله يعنی تمام حدود معين شده لباس معين شده به اصطلاح مطاعم و مشارب تمام معين شده اين برای شرايع سابق که يک ابهام داره که عوض بشه اين با او می­خوره اما با اين شريعت مقدسه تناسبی نداره لذا يک مشکلی حالا کاری هم به استصحاب شرايع سابقه نداريم اصلاً لسانش لسانی نيست که قابل استصحاب باشه يک مشکل ديگه حديث اوحی الله الی نبی من انبيائه معلوم نيست که اين حديث مربوط به امت ما باشه و قابل تمسک به اطلاقش برای امت ما باشه اصلاً دقت فرموديد خيلی مشکله تمسک به آن حديث اين هم راجع به اين حديث، البته يک نکته ديگه هم در اينجا هست که بايد مطلب سابق عرض کنيم حالا وقت گذشته من به همين اکتفاء می­کنم.

بحثی دليل ديگری که باز در عده­ی از عبارات آمده عده­ی نقل کردند تشبه رجال به نسائه، چون روايت داره که تشبه نکنه رجال به نساء و ريش تراشيدن يک نوع تشبهه البته راجع به اين جهت يک عده از روايات داريم که سندش هم ضعيفه يکش در توحيد مفضله و کتاب­های ديگه هم هست که اين­ها هرکدامش شرح تاريخی خاص خودش را داره که مثلاً خداوند وقتی آدم را خلق کرد برای زينت آدم مثلاً محاسن برای او قرار داده گفت خدا اين چيه؟ گفت فرقی بين تو و زن­هاست البته توی رواياتی که وارد شده در حکمت ريش و تمييز مرد از زن که چندتا هست اين مضمون نيست که ريش نبودن علامت زنيت و ريش گذاشتن مثلاً علامت مرديت نه، فلسفه رويش ريش را در مرد نوشته نه اين که نوشته اگر مرد ريش را تراشيد زن می­شه اين نيست به درد آن بحث نمی­خوره به درد بحث مانحن فيه نمی­خوره، به هر حال چندتا روايت هم هست ديگه چون خيلی ضعيف السنده من ديگه متعرض نمی­شم چون اگه بخواهم متعرض بشيم آن موقع سندهاش را بگيم توضيحش را بگيم يک خورده خيلی ديگه توحيد مفضل بخواهيم صحبت کنيم خودش طول می­کشه چه برسه به بقيه روايات اجمالاً رواياتش به لحاظ سندی واضح نيستند اشکال معروفی هم مرحوم شيخ کردند ديگران کردند از قبل هم داريم که اصلاً تشبه مراد تخنث نستجر بالله همين اصطلاحی که امروز همجنس بازی می­گن تشبه زن­ها به مردها تشبه مردها به زن­ها اصطلاحاً در لغت عربی مال زن­ها را سحق می­گن مساحقه، مال مردها هم که لفظش واضحه يک نوع همجنس بازيه گفتند مراد از تشبه اينه مضافاً البته اين که حتماً فراموش نفرموديد روايات تشبه به لحاظ سندی پيش ما گير داره گير کلی داره حالا رواياتش اين را بايد به شهرت قبول بکنيم و الا گير داره و انصاف قضيه تمسک به آن روايات برای مانحن فيه با تطبيقاتی که در روايت ديگه شده بسيار بسيار مشکله بلی می­شه گفت که ممکنه خدای نکرده جوانی اين را بکنه، يعنی عمداً ريش را بتراشه برای اين که بتونه زن بشه و به اصطلاح امروزی­ها به همجنس بازی مثلاً اين امکان داره در آنجا می­شه التزام به حرمت داد نه حالا عنوان حلق لحيه عنوان خود تشبهش اين درسته و بگيم چون اين بحث را من سابقاً در اصول عرض کردم اين بحث سابقه داره می­گن چون تشبه به حلق لحيه حاصل می­شه پس حلق لحيه حرامه اين همان بحث معروفی است که يک فرعش هم اجتماع امر و نهي است ما کراراً اين بحث را به شکل­های مختلفی مطرح کرديم و عرض کرديم اي ناز زمان قديم مطرحه مثال­های به اصطلاح ديگه هم غير از حالا بحث اجتماع امر و نهی که معروفه مثلاً کسی نذر کرد نماز شب بخوانه در کتاب عروه داره که مثلاً نماز واجب شش­تاست يکی الراجب بالنذر و اخويه يا شبهه می­گن نماز شب واجب می­شه خب عده­ی هم همان شايد ملاحظه بفرماييد محشين عروه را، عجيبه شايد استاد ماست که ايشان قائل به امتناعه به نظرم اينجا در حاشيه جديدش حاشيه زدند، قديم­شان حاشيه نداشتند در حاشيه جديد شان حاشيه زدند حالا کسانی که قائل به اجتماع امر و نهی اند حاشيه­ زدند جاشه اما کسانی که قائل به امتناع اند خيلی، ايشان فرمودند نه البته ماهم تو درس ايشان بوديم، تو درس هم نمی فهميدم با اين درس ما يا صوم بود يا حج بود بحث صلات نبود اما به يک مناسبتی، در بحث هم ايشان متعرض درسته اين مطلبی که در حاشيه گفتند ايشان می­فرمودند که اگر کسی نذر کرد نماز شب بخوانه نماز شب واجب نمی­شه مستحبه عوض نمی­شه اين وجوب پيدا نمی­کنه آنی که وجوب پيدا می­کنه وفاء به نذره نه نماز شب عرض کردم رو مبنای کسانی که قائل هستند به اجتماع خيلی راحته، نماز شب فی ذاته مستحب اما عنوان وجوب وفاء به نذر کسانی که قائل به امتناع اند چون قائل به اندکاک می­شند می­گن عنوان­شان يکی می­شه پس نماز شب واجب می­شه اگر عروه را ملاحظه بفرماييد نوشته الواجب بنذر و شبهه يک عده هم از آقايون که قائل به امتناع اند ديگه اسم می­برند آن­های که قائل به امتناع اند، اجتماع اند معذرت می­خواهم آن­ها نوشتند نه آقا نماز شب مستحب می مانه واجب نمی­شه وفاء به نذر واجب می­شه ما هم

17: 27

مثل همين اين بحث دامنه­داره ببينيد بحث اينه تشبه مرد به زن حرامه اين تشبه با حلق لحيه پيدا شد سؤال آيا حلق لحيه حرام می­شه اگر فرض کنيم حلق لحيه فی نفسه حرام نيست حالا فرض به اين بکنيم که حلق لحيه يا فرض کنيد موهای سرش را بلند مثل زلف زن­ها گذاشت حالا هم که موی سر ببندی قطعاً حرام نيست موی سرش را بلند کرد مثل زن­ها گذاشت مثل زن­ها مثلاً فر داد موهای سرش را عين موی سر زن کرد اين که فی نفسه حرام نيست تشبه کرد به زن، تشبه به نساء کرد با اين کار سؤال اينه خود اين کار حرام می­شه يا نه؟ خود اين کار حرام نمی­شه تشبه هم حرامه اگر بخواهيم به روايت تشبه در مانحن فيه تمسک بکنيم مبنی است بر آن نکته حالا آن نکته را من به مثلاً يا اسمش را بگذاريم اندکاک يا اسمش را بگذاريم امتناع کسانی که امتناعی هستند چون کسانی که امتناعی هستند می­گه نمی­شه دوتا عنوان پيدا بکنه، بگيم خيلی فی نفسه جايز ليکن همين فعل به عنوان تشبه حرام نمی­شه بالاخره يکی بمانه يا حرام بمانه يا جايز بمانه نمی­شه دوتا بمانه اما کسانی که قائل به اجتماع يعنی می­گن فعل واحد اصلاً محل بحث در اجتماع امر و نهی فعلی است که واقعاً وحدانی است نه اين که ظاهراً فقط دوتا حکم روش رفته آيا دوتا حکم دوتاش می­کنه که قائل به اجتماع بشيم يا دوتا حکم عوضش نمی­کنه لذا يا بايد اين حکمه داشته باشه يا اين حکم؟ اين که قائل به امتناع بشيم امتناعی­ها می­گن يک حکم، اجتماعی­ها می­گن دو حکم ولو واحد حقيقی هم هست نه اين که دوتاست واحد حقيقی يک فعل واحد انتزاع هم نيست که حالا چون مرحوم استاد نوشتند انتزاع ظاهراً اشتباه شده در تقرير، حالا شايد مرادشان اينه اعتبار، ما عرض کرديم انتزاع غير از اعتباره،

س: کلام شيخ يعنی فرق گذاشته نشده به خاطر اين گير آمده

ج: بلی گير آمده انتزاع مثلی که شما اينجا نشستيد انتزاغ می­شه ازتان که سقف بالای سر شماست و اين زمين زير پای شما ده­تا انتزاع می­شه کرد انتزاع مشکل نداره، امر واقعی که انتزاع که مشکل نداره که اعتبار اين امر وحدانی بگه بکن به اين عنوان، نکن به اين عنوان اين مشکل اينه مثلاً امر وحدانی را بگه به عنوان قصر نکن به عنوان صلات بکن، اين مو بلند کردن فی نفسه بکن اشکال نداره به عنوان تشبه نکن يک عمل وحدانی واقعاً وحدانی نه اين که شما فرض وحدت کرديد يک عمل وحدانی فرض وحدت مثلی که مجموعه اجزاء نمازه اسمش را نماز گذاشتين اين فرضه نه يک عمل وحدانی واقعاً هم وحدانی مثل نشستن شما روی صندلی بگه اين نشستن شما رو صندلی به عنوان استراحت جايز به عنوان تدليس ممنوع همين همين خود عمل وحدانی اين محل کلام در بحث احتماعه، پس ما اينه تعبير می­کنيم به اجتماع يا آن وقت بحث سر اين می­شه نکته فنی فقهش اينجاست هم اصولی هم فنی فقهی آن نکته اينه که اگر کسی با تراشيدن ريش در کسی تشبه به زن بود آيا در اينجا بگيم تراشيدن حرام است يا بگيم تراشيدن حکم خودش را داره تشبه حرام است اين عمل واحدانی فی نفسه حرام به عنوانه، همين عمل وحدانی به عنوان تشبه به نساء حرام اما فی نفسه مثلاً حلال اگر ريش تراشی حلال باشه علی ای روايت تشبه به به اصطلاح زن را انصافاً علی تقدير اين که مراد هم مطلق باشه به مانحن فيه نمی­شه زد چون خيلی­ها هستند ريش می­تراشند پيره مرد ديگه خب جای تشبه به زن نداره ريش هم می­تراشه هيچ شبهه­ی تشبه به زن هم درش نيست و تشبه قطعاً جزو عناوين قصدی است اگر اطلاقش را هم قبول بکنيم تخنث نگيم اطلاقش را هم قبول بکنيم باز با مانحن فيه نمی­سازه چون قطعاً در موارد ريش تراشی که قطعاً قصد تشبه نيست اصلاً شواهد داره بر تشبه، مخصوصاً اگه ريش را بتراشه يک سبيل کلفتی هم بگذاره ديگه تشبه به زن معنی نداره حالا خب اين طرفش ديگه احتمال تشبه به زن هم نيست پس اين که ما ببينيم ريش تراشی مساوق باشه با تشبه اين هم قطعاً نيست حتی تشبه را مطلق بگيريم نه تخنث بگيريم آن غرض به هر حال انصافاً تمسک به روايات تشبه به نساء در مانحن فيه بسيار بسيار مشکله اين مجموعه ادله­ی بود که اين فاضل معاصر ما جمعش را مثلاً ده­تا کرد آقای خويي پنج­تا کرد حالا در شمارش ادله که چندتا است مختله، عرض کردم ما مجموعه­ی ادله را

س: تشبه از نوع قصديه است

ج: ظاهراً اين طور باشه،

س: ممکنه

27: 32

شبيه شده باشه

ج: باشه ظاهراً فکر نمی­کنم صدق بکنه عنوان، حالا فرض کنيم مثلاً يک و لذا هم بعضيا بودند که فرض کنيم خيلی صورتشان زيبا بود برای اين که گير بکنن در اين جهت مثلاً برقع می­پوشه خود موسی مبرقع چون برقع رو سرش بود حالا نمی­دانم رو زيبای بوده يا جهات ديگه­ی بوده، بلی عده­ی بودند اين طور بودند حالا نوشتند در تاريخ اسم­هاشان هم موجوده به هر حال فکر می­کنم عنوان قصدی باشه مجرد عمل خارجه فرض کنيم به چشم­هاش سرمه کشيد بعد شبيه زن شد مثلاً اين فکر نمی­کنم حرمت داشته باشه قصد نداشته باشه فکر نمی­کنم حرمت داشته باشه بدون قصدش خيلی مشکله، اگر اطلاقه هم قبول کنيم اطلاقش هم ثابت نشده اگه اطلاق هم قبول کنيم مشکله، اين هم راجع به مسأله اين، اين مجموعه­ی ادله­ی بود که در حرمت حلق لحيه ذکر شده عرض کردم در بعضيا شمارش­شان کم و زياد کردند مجموعه­ی ادله را می­شه تعبيرات در عددش مختلف.

يک برگرديم خلاصه ادله را که بعضيا هم دوتا قرار داده يکی سيره يکی اجماع به نظر من يکيه، اجماع و سيره يکيه، اجماع هم در اينجا خيلی مشکله چون مسأله در کتب قديمه ما مطرح نشده در کتب خيلی متأخر ما که مطرح شده ادعای اجماع شده و کسانی که تقريباً از قرن دهم به بعد متعرض شدند هرکه هم متعرض شده قائل به حرمت شده اين هست يعنی هرکه متعرض نشدند آن­های که متعرض شدند، قائل به حرمت شدند،

س: خلاف نداره

ج: بلی

ج: خلاف ندارند، تا اين معاصرين ما يک عده­ی از اين جديدی­ها ورداشتند بحثی مطرح کردند که اين و استقرار سيره هم جای بحث نيست قطعاً خب اين الآنش هم همين طوره الآنش هم انصافاً ارتکاز اوليه سيره متشرعه قطعاً همينه اين در سيره­اش نمی­شه حالا يا دوتا دليل قرار بديم يا چون اجماعش خيلی قوی قوی نيست با سيره تکميلش بکنيم حالا اين دليل اول حالا خلاصه­اش يا

س: اتصالش بايد يقينی باشه

ج: بلی آقا؟

س: اتصالش بايد يقينی باشه

ج: قطعی است ديگه نه سيره که اتصالش قطعی است چون ما با شواهد تاريخی يک روايتی هست در کتب اهل سنت که يکی از صحابه يکی ديگه­ی مثلی که مذمتش می­کنه مثلاً تحلقوا لحيتک اصلاً به او اعتراض می­کنه که چرا تراشيدی، مثلاً در صحابه عبدالله ابن مسعود يک مقدار ريشش را کوتاه می­کرد اين قدر اين غير متعارف بود، که نمی­تراشيد غير متعارف بود که نوشتند و قد کان يصغروا لحيته، اينه روزهای اول متعرض شديم يعنی يک امر غير متعارفی بود اصلاً بين مسلمان­ها حالا غير از خود آن، آنی که از ريش اميرالمؤمنين نقل شده که ظاهراً قبضه هم بيشتر، اين که نقله اشتباه باشه يا مثلاً گردن حضرت کوتاه است چون داره کان تملأ صدره لحيه حضرت به حيثی بود که سينه حضرت را پور می­کرد اين که ظاهراً که باز ديگه از قبضه هم به نظر من رد شده باشه يا مثلاً گردن حضرت مثلاً کوتاه بوده که از همان مثلاً ريش خيلی و الا خيلی عجيبه کان تملأ صدره، بلی آقا؟

س: مبالغه نيست؟

ج: مگر مبالغه باشه، بلی حالا به هر حال ليکن يک چيزی داشته باشه ديگه حالا فرض کنيم به قول معروف مثلاً ريش فتح علی شاهی نباشه ليکن مقداری بايد باشه که و خود ريش پيغمبر اکرم توصيف شده ريش ايشان بزرگ بوده فقط يک روايت واحده اهل سنت داره که کان يأخذ من لحيته طولاً و عرضاً و الا اين مقدار را و اهل سنت هم تو آن روايت گير داره با اين که يأخذ داره يعنی کوتاه کردن راجع به پيغمبر يک روايت داره که يأخذ من لحيته کان يأخذ ما مثلاً روايت حسن زيات که ظاهراً تعجب کرده که ديگه پيش حضرت، چون حسن زيات ظاهراً يک سفر خدمت امام باقر رسيده تعجب کردم ديدم امام باقر داره ريش­شان را کوتاه می­کنند خفف لحيته، يعنی تعجب کرده که می­گه بعد روز ديگه رفتم خدمت حضرت گفتم حالا من تازه ازدواج کردم اين خانمه گفته من يک کمی محاسنم کوتاه کنم غرض يعنی اين قدر امر غير متعارف بوده که اين مقدار کوتاه کردن هم به خاطر مثلاً جديد اهل بيت، آدم شواهده که جمع می­کنه قطعاً ارتباط داره يعنی هيچ در سيره و در اجماع هم اجماع فقهی مصطلح هم به اين معنی جای بحث نيست اين جای بحث، عرض کردم مسأله در قديم متعرض نشده حالا چون شايد تو جامعه اسلامی متعارف بوده کسی انجام نمی­داده کسی مثلاً اگه از مثلاً کفاری يا از مجوسی يا عده­ی يک مقداری از مجوسی که انجام می­دادند کسانی بودند که ايرانی الاصل بودند زردشتی بودند تو زمين­های عراق کار می­کردند توی اراضی سواد به اصطلاح که اين­ها را اصطلاحاً علوج می­گفتند اين کارگرهای که روی زمين کار می­کردند احتمالاً يک مقداری شان که ايرانی بودند مثلاً اين­ها محاسن­شانه می­تراشيدند و الا خود مشرکين هم نمی­تراشيدند فضلاً عن مسلمين اين استقرار سيره و مثلاً اين تعجب کرده که امام چرا محاسنه کوتاه کردند، ببينيد کوتاه کردند نه تراشيدند اين برای اين خيلی تعجب آور بوده و بعد حضرت توضيح دادند که اين جريان اين بوده است و تو خانه­ی بوده خيلی خانه مثلاً يعنی آلات و زيور داشته بعد حضرت می­فرمايد آن خانه مال خودش بوده مال زنم بوده آن با مهر خودش يعنی با پول خودش اينه ساخته و آرايش کرده خونه حقيقی من اينه، غرض آن روايت حسن زياته هم که انسان نگاه می­کنه کانما تو ارتکاز اين­ها مسلم بوده که کوتاه کردنش هم شبهه داره،

س: شايد اين سيره عرفی بوده نه که سيره دينی

ج: خب بعد چون فتاوای اهل سنت از عهد صحابه را که نگاه می­کنيد کاملاً نشان می­ده بحث دينی بوده من در بحث روايات اخذ لحيه عرض کردم روايات بحث اخذ لحيه که پيش ما آمده پيش اهل سنت هم هست اخذ يعنی کوتاه کردن، غير از حلقه، اخذ من اللحيه پيش اهل سنت فتاوای صحابه و تابعين صحابه از مثلاً عبدالله ابن عمر نقل کردند که يک قبضه می­گرفتند ظاهرش اصلاً اين تعجب آور بوده اخذ می­کرده يک قبضه، از بقيه صحابه هم نقل نکردند از خصوص عبدالله ابن عمر ما عرض کرديم بعيد نيست از اميرالمؤمنين هم ثابت باشه از کتاب قرب الاسناد خوانديم از آن کتابی چيه اسمش؟ اشعثيات عرض کرديم که شايد البته سنی­ها به علی ابن ابی طالب نسبت ندادند اصلاً سنی­ها حتی قبض لحيه اخذ لحيه را به اميرالمؤمنين و لذا عده­ی زيادی از اهل سنت می­گفتند اخذ جايز نيست مطلقاً ما در اخذ لحيه توضيحاتش را داديم عده­ی می­گفتند چون اعفاء اللحيه آمده مطلقاً جايز نيست عده­ی می­گفتند اين اعفاءاللحاء از طرفين يعنی عارضين جايزه مطلقاً از مقدم لحيه جايز نيست اصلاً جايز نيست که اين ما روايت از موسی ابن جعفر داريم تو اين مطلب روايت داره که اصلاً مطلقاً جايز نيست عده­ی می­گفتند نه از دو طرف يعنی از طرفين و از جلو به مقدار قبضه اشکال نداره به مقدار،

37: 39

زائد بر اشکال داره عد­ه­یه می­گفتند نه طرفين مطلقاً می­شه اخذ کرد کوتاه بکنه نه اين که حلق، مقيد به قبضه هم نيست جلو مقيد به قبضه هست يعنی جلو به مقدار قبضه می­تونه نگه بداره زائدش را می­تونه اخذ بکنه، يعنی بخواهد ببره زائد بر قبضه در جلو ريش اما طرفين مطلقاً می­تونه کوتاه بکنه نه حلق بکنه، با نقل اين اقوال از صحابه و تابعين و اين­ها روشن می­شه اصل ممنوعيت حلق لحيه مسلم بوده آن جای بحث نبوده اصلاً آنی که مطرح شده مسأله قطع لحيه است علی ای حال مسأله اجماع و سيره اجماع هم انصافاً تمامه بقيه وجوه را فردا جمع و جور می­کنيم وقت تمام شده آقايون ممکنه درس داشته باشند مزاحم شان نشيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

بحث رسید به تشبه به کفار و عرض شد که ظاهرا فعلا اون قدری که بنده پیدا کردم فقط در سکونی هست.  متن لا تشاکلوا به ریش میخورد.این حدیث را هم دو جور میشود معنا کرد. یک معنی اینکه اعداء چیز ثابتی باشد و مشاکلة و لباس متغیر بشود. اگر مثلا اون یهود باشد اون وقت ضمن ازمنه عوض که شد اون وقت باید مسلمانان اون کار را انجام ندهند.این حدیث مشرع میشود به اصطلاح ما.شبیه این بحث را اخیرا در اصول متعرض شدیم که ما رأه المسلمون حسنا فهو عند الله حسن که عرض کردیم بنا بر این معنا مشابه در این حدیث این حدیث مشرع میشود.

یک معنای دیگر اینکه مراد از اعدائی در اینجا این باشد که با پوشیدن این لباس عداوت میکردند. یا مثلا رمز شده باشد برای اعداء بودن. مثل مرحوم آقای بروجردی که خوردن پپسی راحرام رکدند به خاطر اینکه اون زمان رئیسش در ایران یک بهائی بود که از هر مقداری از پولش مثلا 5 تومان یک تومانش را برای کمک به اسرائیل واریز میکرد.این یعنی اعداء و لباس را هر و را متغیر بیریم. یعنی کسانی که با این لباس عدو شدند.اون وقت دیگر این حدیث برای اثبات حرام نمیشود. مشرع نمیشود.باید اول حرام ثابت شود و بعدش این روایت آن را بگیرد.شبیه این را در آیه تغییر خلق الله عرض کردیم.

انصافا ما باشیم و ظاهر اول حدیث مراد معنای اول هست ولی در آخرش دارد که تکونوا اعدائی کما هم اعدائی... این باعث میشود که با معنای دوم به نظرم بیشتر بسازد. یعنی ما و صدر اول ولی با توجه به ذیل دوم. یعنی اینها آمدند با این کار با جامعه اسلامی فاصله بگیرند و شما هم این کار را کردید مقابل دین هستید. لذا تمسک در سبیل خوب هست ولی برای ریش نه. اگریک طائفه ای سبیل بزرگ میگذاشتند و این را رمز خودشان برای مخالفت با اسلام کردند. زیرا قصوا الشوارب زیاد بود و ثابت هست که از حنیفیت هست ولی اعفاء لحیه هنوز ثابت نشده است از حنیفیت هست و لذا باید اول ثابت شود و بعد این حدیث آن را بگیرد.

بعدش اونی که در صدر روایت هست این هست که اوحی الله الی نبی من انبیاءه....این احادیث انباء گذشته بخشی اش ناشی از مسیحیها و یهودی های به ظاهر مسلمان شده است. یک تمیم داری هست که یک جعال خاصی هست و این عامی ها خیلی تجلیلش میکنند ولی جعال شدید هست و این حدیث جصاصه معروف هست که حتی عامه گفته اند این را به حضرت گفته بوده و حضرت در منبر فرموده اند.این جعل ها. یکی هم کعب الاحبار. لذا لوم نیست این حدیث در شریعت ما ثابت شود.اصلا لسانش لسان استصحاب نیست.

یک سری روایات خیلی ضعیف السن هم هست... و یک روایاتی هست که حضرت آدم و ... که این فرق تو و زن هست. که ریش باشد. بعدش روایات تشبه هم مفصل عرض کردیم که در ما گیر دارد و مگر با شهرت قبولش کنیم و شامل تخنث میشود. بله میشود گفت که جوانی ممکن هست که با ریش تراشیدن به فک رهمجنس بازی نستجیر بالله. این میشود حرمت قائل شد.بعدش هم تشبه خدش را حرام میکند نه مطلق حلق لحیه. و خیلی مصادیق ریش تراشی درش شبهه تشبه هم نیست.

این مجموعه ادله در حرمت حلق لحیه.

یکی سیره و یکی اجماع. به نظرم یکی هستند. اجماع که عرض شد مشکل هست زیرا در کتب قدیمی مطرح نیشده است و در قرن 10 به بعد متعرض شده اند و هر کسی متعرض شده است قائل به حرمت شده است. سیره هم شکی درش نیتس. الآنش هم همین هست. ارتکاز اولیه سیره متشرعه قطعا همین هست. در صحابه هم عرض شد که عبدالله بن مسعود مقداری کوتاه میکرد که اون قدر غیر متعارف بود نوشته اند کان یصغر لحیته. ریش حضرت هم که نقل شده است خیلی تعبیر خاصی هست. کانت تملأ حیته. مکر کردن حضرت کوتاه بوده باشد...و حسن زیات هم از کوتاه کردن حضرت تعجب کرده بود.


ارسال سوال