مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 95-1394 » اصول شنبه 1394/8/23
- اصول 1402-1403 » اصول فقه دوشنبه 1402/11/23
- مکاسب 95-1394 » فقه سه شنبه 1394/12/25 مکاسب محرمه
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/6/25
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1397/10/11
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1396/6/21
- اصول 97-1396 » اصول شنبه 1396/10/30
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1390-79
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحثی که بود راجع به ادلهی که برای حرمت حلق لحيه نقل کردند يکش مسأله تشبه به کفار و به افراد در واقع غير مسلمان که من جمله مثلاً ريش میتراشيدند البته اين روايتی که نقل شده به لحاظ سند منحصراً پيش ما فعلاً تا آنجای که ما داريم از طريق سکونی رسيده تا آنجای که من ديدم نشد تحقيق کاملی بکنيم چون که جامع الاحاديث هم بود ظاهراً توجعفريات و تو کتاب دعائم الاسلام نيامده و متنش يکش و لاتسلکوا مسالک اعدائی و لاتشاکلوا مشاکل اعدائی مثل مشاکل اعداء نشيد آن متنش يک مقداری به مسأله ريش تراشی میخوره يکش لباسه يکش غذا است و يکش هم ظاهرش که، آنی که ظاهرش شکله به ريش تراشی میخورد اين راجع به آن روايت توضيح هم عرض شد که آيا اين مراد مطلقه يا مقيد يعنی نسبيه يعنی به تعبير ديگه ثابته يا متغير؟ که حالا امروز هم توضيحی داده میشه عرض کردم توضيح اساسی روايت که خب به لحاظ سند مشکله و وضع روشنی نداره چون سکونی از نظر ما خيلی قابل قبول نيست و با قطع از نظر مشکل سندش اصولاً در رواياتی که از اين دسته، من قاعده کلیاش را عرض بکنم ديگه حالا اين جاهای ديگه هم به درد شما میخوره رواياتی که از اين سنخ رواياته از اين دست رواياته اينها به طور کلی دو جور میشه اينها را نقل کرد يک معنی مثل شبيه آيه مبارکه فليغرون خلق الله که سابقاً توضيح داديم اينها را دو جور میشه معنی کرد به طور کلی اين
7: 2
حديث خيلی برای شما نافعه، يک معناش اين باشه که عنوان اعداء يک عنوان ثابتی باشه يک عنوان محرزی باشه عنوان لباس يا غذا يا
24: 2
دو عنوان متغيری باشه و مفاد حديث رو اين حساب حالت تشريع پيدا میکنه يعنی حديث مشروع میشه اصطلاحاً حديث را مشرح میدانه معناش اينه که مثلاً اعداء يعنی مسيحیها اعداء يعنی يهود يعنی بوداييها يعنی زردشتیها اين میشه ثابت اعداء کسانی که از دين اسلام خارجه آن وقت لباس و غذا و طعام میشه متغير متغير به اين معنی که از يک زمان به زمان از يک فرهنگ به فرهنگ اينها عوض میشند فرق میکنند آن وقت از حديث مبارک اين جور استظهار بکنيم هر زمانی هر چيزی که عنوان نسبت به آنها پيدا کرد اضافه به آنها پيدا کرد آن حرام میشه يعنی به عبارت اخری اين حديث مشرع میشه شبيه همين اخيراً تو بحثهای اصولی متعرض شديم راجع به اين فقهيه چون مورديه، تو بحث اصولی مثل ما رآه المسلمون حسناً فهو عند الله حسن، اين ما رآه المسلمون حسن، فهو عند الله حسن اين طوريه معناش اگر قبول بکنيم کلام عبدالله ابن مسعوده حديث در اينجا اين طور میشه در بحث اصول توضيح داديم اين حديث بنابر کسی که قائل بشه مشرع میشه يعنی در هر زمان هر چيزی که مسلمان حسن ديدند و جاری و ساری و نافذ شد پيش آنها آن هم درسته صحيحه مثلاً فرض کنيم من باب مثال توی ايران مسأله رهن خانه الآن متعارف است مثلاً رهن خانه، رهن میدن پول میدن رهن میدن به اين وضعی که هست حالا اين قاعده رهن خانه هم خيلی عجيبه مثلاً تو عراق نيست ما تو عراق همچو چيزی نداريم تو کشورهای عربی نيست حالا تو ايران جاری شده رهن خانه متعارف شده خود اين سر قفلی شايد تکوارهی اين اول توی عثمانیها بود کلمه سر قفلی مال ترکهای عثماین در ترکيه بود بعد اين راه افتاد و الا خيلی جاها هم سر قفلی مطرح نبود اصلاً مثلاً بگيم حالا که در ايران مسلمانها رهن خانه را انجام دادند و جاری شد بين مسلمانها پس جايزه اين ما رآه المسمون حسناً حالا اگر بعدها برگشتند مسلمانها گفتند نه آقا رهن خانه درست نيست باطله آن هم درسته هردوش درسته حکم عوض میشه مشرع میشه اين معنای اين که اين عنوان اين عنوان مشرعه مراد از مشرع بودن اينه اينی که بگيم مشرعه يعنی میشه يک عنوان نسبی فرض کنيم نظام بانکی الآن نظام بانکی تقريباً در کل کشورهای اسلامی است حالا بقيه کشورهای که مثل حالت سوسياليستی يا کمونيستی دارند يک وقت مثلاً يا داشتند يا دارند آنها بلی نظام بانکی برای ايشان معنی نداره و الا نظام بانکی تقريباً در کل دنيای اسلام راه افتاده حالا بعضي
18: 5
بعضياش مشکل داره بعضياش کذا الی آخره بگيم بين مسلمانها رابطه درسته حالا اگر آمد امور عوض شد مسلمانها تمام گفتند يک نظام بانکی درست بکنند که اصلاً توش هيچ نحو ربا نباشه اين بانک های بدون ربا تأسيس بکنند بگيم آنهم درسته اين ما رآه مسلمون حسناً فهو عند الله حسن، کسانی که از اهل سنت بهش تمسک کردند به قاعده استحسان مرادشان اينه مثالهای که سابق میزدند پول حمامیها آن هم شبهه داشت میگفتند شما میرين حمام ممکنه نيم ساعت تو حمام باشی ده دقيقه تو حمام باشی ربع ساعت تو حمام باشی اين حمام چه مقولهی اجاره است اجاره اعيانه تصرف در آبه، اين با قواعد شرعی جور در نمياد اينها آمدند با قاعده استحساس درستش کردند گفتند ما رآه المسمون حسن فهو عند الله حسن، حالا با ضوابط شرعی دقت فرمودين سر کلمه استحسان که در ميان اهل سنت جريان پيدا کرد اصلاً همهشان نه عدهی شان قبول کردند سرش اين شد که بين مسلمانها يک مقدار از چيزهای راه میافته اينها که راه افتاد اينها مثلاً میشه درست صحيح، شبيه آنهم تو همين حديث بگيم پس مراد از اعداء يعنی کسانی که مثلاً خلاف اسلام اند مسلمان نيستند اين ثابت، و مراد از لباس اين متغيره، مثلاً يک وقتی آمد لباس مثلاً مسيحیها بالخصوص مثلاً کتهای مخصوصی شد جلوش دراز مثلاً يک جور خاصی مثلاً کت و شلوار را يک جور خاصی يا مثلاً شلواری بود که پارچههاش يک
7
خاصی که اصولاً غير مسيحی ها نمیپوشيدند خوب دقت کردين معنای حديث را اين جور بگيم فيمابعد اگر کار به اينجا رسيد که مثلاً اين لباس اين کت و شلوار خاص مسيحيا شد بعد ديگه پوشيدن آن حرامه لاتلبسوا ملابس اعدائی معناش اينه آن وقت لذا اين چه کار میکنه مشرع میشه آن لباس اگر لباس خاص مسيحیها نشد جايز میشه اما حالا که لباس خاص آنها شده جايز نمیشه حرام میشه يک معنای حديثه اصولاً اين طور میتونيم معنی بکنيم يک معنای حديثه هم اين جور میشه بگيم بگيم نه مراد از اعدائی يعنی کسانی که با پوشيدن لباس کار غير عدو خدا میشن مثلاً غذاهای که میخورند فرض کنيد غذاهای است که توش ماده شراب داره میگن میگم اين من اين ماده کلا که کوکا کلا،
2: 8
و اينهاست اين حتماً بايد توش يک مقدار شراب توش مثلاً ريخته بشه تا هضم بشه فکر نمیکنم درست باشه يک وقتی اين جور در آورده بودند، چون اخيراً يک فرمولی من از کولا ديدم توش نبود توش ماده شراب نبود به نظرم جعلی باشه حالا اگر فرض کرديم اين طور شد من باب مثال و نوشيدن اين که مثل کولا يا کوکا کولا در ذهن مسيحیها و بين دشمنان خدا به عنوان رمز شد زمانی که مرحوم آقابرورجردی پپسی را بالخصوص ممنوع کردند چون
33: 8
به خاطر اين که اين شرکت در اختيار يک فرد بهائی بوده حالا آن بهائی بودنش جای خودش از هر يک آن وقت پنج رقم بود فکر میکنم من کوچک بوديم از هريک بطری نوشابه را هم که فروخت يک قرانش میداد برای اسرائيل کمک به اسرائيل خب اين ببينيد نوشيدن اين نوشابه ديگه تو ديران رمز شده بود برای غير متدينين تو ايران هم حالا ما کسانی عراق که رفتيم میخوردند پپسی چون يک شرکت خصوصی ديگری بود، بعد از اين که ايرانیها میآمدند گفتند مثل اين
4: 9
تعجب میکردند چون تو ايران ديگه پپسی کسی نمیخوردند به خاطر اين فتوای مرحوم آقای بروجردی کسی پپسی نمیخورد اين دقت کردين پس اين اين جور معنی بشه در ايران رمز اين شده بود هر کسی تو خانهاش میديدند پپسی باشه مثلاً مقيد نيست لا اباليه بیدين مثلاً فاسقه، پس لاتأکلوا، لاتلبسوا روشن شد اين اعداء را اين من يک تعبير رياضی مانند کردم که برايتان روشن بشه اعداء را ديگه ثابت نگيريد اعداء هم متغير میشه من عرض کردم يک اصطلاح مطلق و نسبی را ما تو فقه و اصول به کار میبريم يک اطلاق ثابت و متغير را هم تو رياضيات، اصلاً شما میگين دوی به اضافه دو مساوی است با چهار اين همينه ديگه نسبتی ديگهی جاش نمیگيم اما اگه گفتين الف به اضافه ب مساوی با ج، به اصطلاح عربی يا
55: 9
الف به اضافه ب مساوی است با ج اين متغيره به جای الف دو بگذاريم به جای ب مثلاً پنج بگذاريم مساوی است با ج، جيم میشه هفت، به جای الف شش بگذاريم به جای ب مثلاً ده بگذاريم به جای شانزده اين اصطلاحاً متغيره اگر نسبت آن نسبت تغييِر پيدا بکنه متغير میگن اگر عدد معينی باشه ثابت میگن، اگر شنيدين که مثلاً در غرب آمدند منطق رمزی يعنی منطق ارسطويي را تبديل به منطق رياضی کردند برای همين بود آنها چون اشکالشان اين بود که شما وقتی میخواهين منطقه تدريس بکنيد اين منطقتان ماده معينه اين میشه ثابت مثلاً العالم متغير و کل متغير حادث فالعالم حادث شما بايد اين جور بگين الف مساوی است با ج و هر ج مساوی است با د پس الف مساوی است با د، اين جوری بگيم يعنی منطق رمزی همان قواعد منطق ارسطوی را به شکل متغير نه به شکل ثابت میگفتند شما به اين شکلی که ميارين العالم متغير کل متغير حادث فالعالم حادث اين ثابته اين با فکر نمیسازه چون چرا؟ چون وقتی میخواهين شما نتيجهگيری بکنين دنبال چه میره ذهنتان دنبال ماده میره که اين ماده درست هست يا نه؟ عالم متغير هست يا نه؟ هر متغير حادث هست يا نه؟ اما اگر شما به جای اين جور گفتين الف مساوی است با ب، هر ب هم مساوی است با ج، هر ب مساوی است با ج پس الف مساوی است با ج، روشن شد اين حالا شما در همين حديث هم شبيه آن کار را میتونين انجام بدين اعداء را ثابت بگيرين لباس را متغير بگيرين شما میتونين اعداء و لباس را هردو را متغير بگيرين روشن شد اصطلاح مان مرادتان بگيم مراد از اعداء يعنی آن کسانی که با اين لباس عدو شدند آن کسانی که با اين غذا عدو شدند مثالش همين مثال پپسی تو ايران حالا پپسی فيمابعد ديگه مشکل نداشت چون از دست آن شرکت بهائی در آمد توی ايران رمز شده بود که اگر کسی مثلاً تو سر سفره پپسی باشه اين
6: 12
پس اين لاتطعموا يا تأکلوا مطاعم اعدائی اين مراد اينه، و لاتلبسوا ملابس اعدائی مراد اينه آن وقت بنابراين با خود حديث ديگه مشرع نمیشه فرقش با آنجا اينه، خود حديث ديگه مشرع نمیشه حديث کارش چه میشه آنجای که اعداء آن چيزی که ثابته از دينه سنتاً فرض کنيد از روايت درآمد که تراشيدن سبيل و کوتاه کردن سبيل از فطرته مستحبه حالا عدهی از اعداء آمدند يعنی عدهی آمدند عمداً سبيل گذاشتند با اين سبيل گذاشتنشان عدو شدند مظهری شد برای افراد لا ابالی يا تو ايران الآن مظهری است برای صوفيا با سبيل گذاشتند مظهری شدند خوب دقت بکنيد میگه حالا که اينها با سبيل گذاشتند مظهری شدند خود به اين مظهر در نياريد، روشن شد فرمايش، پس اين اثبات نمیکنه که آن مذهر به خاطر اين که مال عدوه حرامه، اين ديگه مشرع نمیشه نکته فنی روشن شد فکر کنم اين يک نکتهی است که در خيلی از احاديث کارگشاست يعنی که به نحو ثابت بفهمي مطلق بفهمی يا به نحو نسبی يا متغير آن وقت اگر اين طور شد در جايي اين حديث تمسک میشه بهش کرد که ثابت بشه که اينها به خاطر اين شکل جزو اعداء شدند مثلاً به خاطر اين شکل جزو مثلاً به اين که مخالفين اسلام شدند آن وقت در اين صورت آنجا نهی داره و طبعاً هم نهی ثابته ديگه مشکل نداره اين نهی هست ديگه اين جای بحث نيست آن وقت اگر اين طور شد ديگه به حديث نمیتونيم به اطلاقش تمسک بکنيم اول بايد اثبات بکنيم مثلاً در مانحن فيه من باب مثال روايت داريم که لباس فرعون لباس سياه لباس فرعونه، حالا اگر قبول بکنيم يا حمل بر موقتش نکنيم چون لباس بنی عباس لباس سياه بود، حالا جهاتی هم پيدا کرده که حالا من نمیخواهم متعرض آن جهات بشم خب پس بنابراين لاتلبسوا ملابس اعدائی شامل لباس سياه هم میشه در زمان بنی عباس يا مطلقاً دقت کردين نه اين که لباس سياه فی نفسه نه لباس بده، پس بايد قبلاً حالا اگر فرض کنيم ثابت هم شد که يک لباس معينی عدهی هم تو يک فرقهی باطل فرض کنيم مثلاً جاسوسها فراموسونا مثلاً يک عده از فرق باطله آمدند يک لباس معينی برای خودشان گرفتند افرادی که مثلاً به عنوان مثلاً فرض کنيم روشن فکرهای ضد دينی هم هست، يک لباس معينی کلاه معينی گذاشتند اين را به عنوان خودشان
50: 14
کردند با اين کار مخصوصاً فرض کنيم در روايت بوده که اين کار را نکنيد اينها آمدند تعمداً اين کار را خلافاً للرواية انجام دادند، مثلاً در روايت داره که سبيله کوتاه کنيد سبيل را بلند کردنده اينجا درسته اين روايت شاملش میشه اما غير از اين ديگه اطلاق داشته باشه نه اگر اين معنی درست شد پس ما بايد قبل از حديث بريم دنبال عنوان فطرت و عنوان حنيفيت و عنوان اين که کدام ثابت است و کدام يکی ثابت نيست و عرض شد که در روايات ما در حنيفيت انصافاً راجع به سبيل ثابته رواياتی که در حنيفيت در سبيله زياده خيلی زياده که کوتاه کردن سبيل، کوتاه کردن سبيل جزو حنيفيته توی بعضی از روايات ما داره اعفاء لحيه هم جزو حنيفيته، سنیها هم بعضياشان تصادفاً آنی که محل کلام ماست لحيه است روايات لحيه متفق عليه نيست اما روايات قص الشارب متفق عليه است يکی دوتا هم نيست خيلی زياده اين آقای فاضل معاصر ما هم در اين کتاب دراسات عدهاش که بحث شارب را آورده آورده ما متعرض شارب نمیشيم چون جاش اينجا نيست بحثش اينجا اما انصافش حالا ايشان شايد توجه نکرده اصلاً روايات شارب متواتره انصافاً خيلی زياده تو تمام آنها تأکيد شده و لذا اگر فهميدند افراد که اين سنت پيغمبر است و اين همه تأکيد شده و انبياء، و حضرت ابراهيم بوده و بعد بوده و مع ذلک بيايند اين را سنت خودشان مثلاً يک گروه معينی بيايند سبيل گذاشتن را رمز خودشان قرار بدن دقت از اين حديث شايد بشه فهميد که شما اين کار را نکنيد و لاتشاکلوا، روشن شد اينه نمیشه فهميد، اما اگر ثابت نشد که آن خودش جزو حنيفيته ثابت نشد که آن خودش جزو فطرته با اين حديث نمیشه به اطلاقش تمسک کرد آن وقت چون آخرين حديث البته ما باشيم و ظاهر حديث که معنی اوله که فقهاء هم برای همين بهش تمسک کردند ليکن چون در آخرش داره تکون اعدائی کما هم اعدائی، اين تکون اعدائی احتمالاً با معنای دوم به نظرم بهتر میسازه يعنی آنها آمدند فرض کنيم ولو ما گفتيم اين فطرته حنيفيته، من الفطره است که سبيل بگذاريم اينها آمدند اين را به عنوان يک شعار براي خودشان گرفتند و با اين کار سعی کردند با مدينين و جامعه دينی فاصله پيدا بکنند ولو میگم کار فرض کن
36: 17
که کار مستحبيه حالا واجب هم نباشه اما اين مقابل دين ايستاده است شما هم يواش همين کار را کردين مقابل دين میايستين تکون اعدائی کما هم اعدائی، به نظر من ذيلش با معنای دوم بهتر میسازه صدرش با معنای اول بهتر میسازه انصافاً اگر ما باشيم صدرش با معنای اول بهتر میسازه اگر ما باشيم صدرش با معنای اول بهتر میسازه يعنی لباس خاص مسيحیها مجوسیها بوداييها اينها را نپوشيد اين ظاهرش طوره ليکن به ذيلش که میرسيم انصافش معنای دوم که نسبی باشه هردوش نسبی باشه متغير باشه به ذهن مياد که معنای دوم با ذيل بهتر می سازه تکون اعدائی کما کان هم اعدائی، به اين طور من فکر میکنم آن ذيل حديث با معنای دوم انسجام بيشتری داره و لذا تمسک به اين حديث در مانحن فيه بسيار مشکله چرا؟ برای سبيل خوبه، اگر فرض کنيد يک طائفه منحرفی سبيل بزرگ گذاشتند رمز خودشان گرفتند انسان اين کار را نکنند اين انصافاً خوبه چون آن حنيفيتش ثابته اما اعفاء لحيه ثابت نيست چون اين معنای دوم بايد اولاً اثبات بشه که اين جزو حنيفيت تا بعد آن حکم برايش باز بشه روشن شد معنای دوم اين جوری میشه اما بنابر معنای اول نه اثبات اين جهت نمیخواهد.
يک نکتهی ظريفی بگم امروز يک کمی طول کشيد حديثه عرض کردم سند نداره حالا بخواهد اين دوتا معنا تو حديث اما اين تو فقه کارگشاست يعنی تو جهات ديگه هم ما داريم تو فليغرون خلق الله هم شبيه اين گذشت که دين الله که تفسير شده اين اول دين الله بايد ثبات بشه اين هم راجع به اين حديث، اضف الی ذلک که حالا غير از اين جهاتی که گفتيم اين حديث آنی که در صدر حديث اوحی الله الی نبی من انبيائه اين هم روشن نيست که الآن گاهی اوقات اين رواياتی که مال انبياء سلف و اينهاست مال يهودیها و بر میگرده به بنی اسرائيل و آن چند نفری که يا مسيحی بودند آخر از چهرهی معروف مسيحی که مسلمان شد و يک کمی هم معلومات داشت و خبر و خيلی قصههای عجيب و غريب تميم داعی، تميم ابن عبدالله داعی از بنی الدار يک خيلی آدم جعاله به هر حال ولو پيش اهل سنت جزو صحابه و اجلاء و اينهاست ذکر شده و در ميان اهل سنت هم يهودی هم چندنفری آنها مسلمان شدند کعب الاحبار هست اينها هم خيلی مؤثر اند انصافاً يک مقدار زيادی اسرائيلیات و حرفهای عجيب و غريب که در دنيای اسلام مال اين دو فرقه اند مسيحیهای که در اول اسلام که عمدهاش تميمه ديگه ما به قدرت تميم نداريم خيلی هم مرد قصه پرداز شايد يک کمی معلومات داشت قصههای عجيب و غريب و حرفهای عجيب که قصهی معروف جساسه را هم او نقل میکنه که رفتيم تو يک جزيرهی و يک مرد تمام بدنش مو بود و حرف میزد و الی آخره حتی سنیها میگن که اين قصه را پيغمبر، پيغمبر توی منبر فرمودند که تميم جاری اين جور ما که به نظرم قصه جعلی است تمامش جعله و شأن پيغمبر هم اجله که بياد نامربوطها بگن، به هر حال يکی از احاديث بخاری هم که محل کلامه همينه حديث جساسه که معروفه مال همين تميم جاري است به هر حال راجع به دجال که گفته من دجالم و يعنی دجال خواهد آمد و نزديک است و راجع به قصه دجال در بحث فتن ايشان آورده و به هر حال اين خيلی مهمه که گاهی اوقات اين احاديث ريشههاش به آن يهوديت و مسيحيت بر میگرده مخصوصاً حديثی است که اهل سنت نقل کردند بعض سندهاش بد شايد نباشه حديثوا عن بنی اسرائيل و لا حرج عبارتی اين جوری هست که راجع به بنی اسرائيل هرچه میخواهين بگين اشکال ناره و لاحرج حالا آن معناش چيه؟ قبلش چه بوده بعدش چه بوده شايد به يک مناسبتی تو بعضی بحثهای اصول من متعرض آن حديث بشم و متونی که داره حالا جاش هم اينجا نيست به هرحال چون اوحی الله الی نبی من ابنيائه معلوم نيست که اين اصولاً در اين شريعت ما باشه و شايد در شرايعی بوده که کامل نبوده که مثلاً بياين شما لباس را مثلاً دشمنان خدا هر لباسی گرفتند حرام میشه چون بعد شريعت پيغمبر اکرم از خصائصش اينه که هم شريعت خاتمه هم کامله يعنی تمام حدود معين شده لباس معين شده به اصطلاح مطاعم و مشارب تمام معين شده اين برای شرايع سابق که يک ابهام داره که عوض بشه اين با او میخوره اما با اين شريعت مقدسه تناسبی نداره لذا يک مشکلی حالا کاری هم به استصحاب شرايع سابقه نداريم اصلاً لسانش لسانی نيست که قابل استصحاب باشه يک مشکل ديگه حديث اوحی الله الی نبی من انبيائه معلوم نيست که اين حديث مربوط به امت ما باشه و قابل تمسک به اطلاقش برای امت ما باشه اصلاً دقت فرموديد خيلی مشکله تمسک به آن حديث اين هم راجع به اين حديث، البته يک نکته ديگه هم در اينجا هست که بايد مطلب سابق عرض کنيم حالا وقت گذشته من به همين اکتفاء میکنم.
بحثی دليل ديگری که باز در عدهی از عبارات آمده عدهی نقل کردند تشبه رجال به نسائه، چون روايت داره که تشبه نکنه رجال به نساء و ريش تراشيدن يک نوع تشبهه البته راجع به اين جهت يک عده از روايات داريم که سندش هم ضعيفه يکش در توحيد مفضله و کتابهای ديگه هم هست که اينها هرکدامش شرح تاريخی خاص خودش را داره که مثلاً خداوند وقتی آدم را خلق کرد برای زينت آدم مثلاً محاسن برای او قرار داده گفت خدا اين چيه؟ گفت فرقی بين تو و زنهاست البته توی رواياتی که وارد شده در حکمت ريش و تمييز مرد از زن که چندتا هست اين مضمون نيست که ريش نبودن علامت زنيت و ريش گذاشتن مثلاً علامت مرديت نه، فلسفه رويش ريش را در مرد نوشته نه اين که نوشته اگر مرد ريش را تراشيد زن میشه اين نيست به درد آن بحث نمیخوره به درد بحث مانحن فيه نمیخوره، به هر حال چندتا روايت هم هست ديگه چون خيلی ضعيف السنده من ديگه متعرض نمیشم چون اگه بخواهم متعرض بشيم آن موقع سندهاش را بگيم توضيحش را بگيم يک خورده خيلی ديگه توحيد مفضل بخواهيم صحبت کنيم خودش طول میکشه چه برسه به بقيه روايات اجمالاً رواياتش به لحاظ سندی واضح نيستند اشکال معروفی هم مرحوم شيخ کردند ديگران کردند از قبل هم داريم که اصلاً تشبه مراد تخنث نستجر بالله همين اصطلاحی که امروز همجنس بازی میگن تشبه زنها به مردها تشبه مردها به زنها اصطلاحاً در لغت عربی مال زنها را سحق میگن مساحقه، مال مردها هم که لفظش واضحه يک نوع همجنس بازيه گفتند مراد از تشبه اينه مضافاً البته اين که حتماً فراموش نفرموديد روايات تشبه به لحاظ سندی پيش ما گير داره گير کلی داره حالا رواياتش اين را بايد به شهرت قبول بکنيم و الا گير داره و انصاف قضيه تمسک به آن روايات برای مانحن فيه با تطبيقاتی که در روايت ديگه شده بسيار بسيار مشکله بلی میشه گفت که ممکنه خدای نکرده جوانی اين را بکنه، يعنی عمداً ريش را بتراشه برای اين که بتونه زن بشه و به اصطلاح امروزیها به همجنس بازی مثلاً اين امکان داره در آنجا میشه التزام به حرمت داد نه حالا عنوان حلق لحيه عنوان خود تشبهش اين درسته و بگيم چون اين بحث را من سابقاً در اصول عرض کردم اين بحث سابقه داره میگن چون تشبه به حلق لحيه حاصل میشه پس حلق لحيه حرامه اين همان بحث معروفی است که يک فرعش هم اجتماع امر و نهي است ما کراراً اين بحث را به شکلهای مختلفی مطرح کرديم و عرض کرديم اي ناز زمان قديم مطرحه مثالهای به اصطلاح ديگه هم غير از حالا بحث اجتماع امر و نهی که معروفه مثلاً کسی نذر کرد نماز شب بخوانه در کتاب عروه داره که مثلاً نماز واجب ششتاست يکی الراجب بالنذر و اخويه يا شبهه میگن نماز شب واجب میشه خب عدهی هم همان شايد ملاحظه بفرماييد محشين عروه را، عجيبه شايد استاد ماست که ايشان قائل به امتناعه به نظرم اينجا در حاشيه جديدش حاشيه زدند، قديمشان حاشيه نداشتند در حاشيه جديد شان حاشيه زدند حالا کسانی که قائل به اجتماع امر و نهی اند حاشيه زدند جاشه اما کسانی که قائل به امتناع اند خيلی، ايشان فرمودند نه البته ماهم تو درس ايشان بوديم، تو درس هم نمی فهميدم با اين درس ما يا صوم بود يا حج بود بحث صلات نبود اما به يک مناسبتی، در بحث هم ايشان متعرض درسته اين مطلبی که در حاشيه گفتند ايشان میفرمودند که اگر کسی نذر کرد نماز شب بخوانه نماز شب واجب نمیشه مستحبه عوض نمیشه اين وجوب پيدا نمیکنه آنی که وجوب پيدا میکنه وفاء به نذره نه نماز شب عرض کردم رو مبنای کسانی که قائل هستند به اجتماع خيلی راحته، نماز شب فی ذاته مستحب اما عنوان وجوب وفاء به نذر کسانی که قائل به امتناع اند چون قائل به اندکاک میشند میگن عنوانشان يکی میشه پس نماز شب واجب میشه اگر عروه را ملاحظه بفرماييد نوشته الواجب بنذر و شبهه يک عده هم از آقايون که قائل به امتناع اند ديگه اسم میبرند آنهای که قائل به امتناع اند، اجتماع اند معذرت میخواهم آنها نوشتند نه آقا نماز شب مستحب می مانه واجب نمیشه وفاء به نذر واجب میشه ما هم
17: 27
مثل همين اين بحث دامنهداره ببينيد بحث اينه تشبه مرد به زن حرامه اين تشبه با حلق لحيه پيدا شد سؤال آيا حلق لحيه حرام میشه اگر فرض کنيم حلق لحيه فی نفسه حرام نيست حالا فرض به اين بکنيم که حلق لحيه يا فرض کنيد موهای سرش را بلند مثل زلف زنها گذاشت حالا هم که موی سر ببندی قطعاً حرام نيست موی سرش را بلند کرد مثل زنها گذاشت مثل زنها مثلاً فر داد موهای سرش را عين موی سر زن کرد اين که فی نفسه حرام نيست تشبه کرد به زن، تشبه به نساء کرد با اين کار سؤال اينه خود اين کار حرام میشه يا نه؟ خود اين کار حرام نمیشه تشبه هم حرامه اگر بخواهيم به روايت تشبه در مانحن فيه تمسک بکنيم مبنی است بر آن نکته حالا آن نکته را من به مثلاً يا اسمش را بگذاريم اندکاک يا اسمش را بگذاريم امتناع کسانی که امتناعی هستند چون کسانی که امتناعی هستند میگه نمیشه دوتا عنوان پيدا بکنه، بگيم خيلی فی نفسه جايز ليکن همين فعل به عنوان تشبه حرام نمیشه بالاخره يکی بمانه يا حرام بمانه يا جايز بمانه نمیشه دوتا بمانه اما کسانی که قائل به اجتماع يعنی میگن فعل واحد اصلاً محل بحث در اجتماع امر و نهی فعلی است که واقعاً وحدانی است نه اين که ظاهراً فقط دوتا حکم روش رفته آيا دوتا حکم دوتاش میکنه که قائل به اجتماع بشيم يا دوتا حکم عوضش نمیکنه لذا يا بايد اين حکمه داشته باشه يا اين حکم؟ اين که قائل به امتناع بشيم امتناعیها میگن يک حکم، اجتماعیها میگن دو حکم ولو واحد حقيقی هم هست نه اين که دوتاست واحد حقيقی يک فعل واحد انتزاع هم نيست که حالا چون مرحوم استاد نوشتند انتزاع ظاهراً اشتباه شده در تقرير، حالا شايد مرادشان اينه اعتبار، ما عرض کرديم انتزاع غير از اعتباره،
س: کلام شيخ يعنی فرق گذاشته نشده به خاطر اين گير آمده
ج: بلی گير آمده انتزاع مثلی که شما اينجا نشستيد انتزاغ میشه ازتان که سقف بالای سر شماست و اين زمين زير پای شما دهتا انتزاع میشه کرد انتزاع مشکل نداره، امر واقعی که انتزاع که مشکل نداره که اعتبار اين امر وحدانی بگه بکن به اين عنوان، نکن به اين عنوان اين مشکل اينه مثلاً امر وحدانی را بگه به عنوان قصر نکن به عنوان صلات بکن، اين مو بلند کردن فی نفسه بکن اشکال نداره به عنوان تشبه نکن يک عمل وحدانی واقعاً وحدانی نه اين که شما فرض وحدت کرديد يک عمل وحدانی فرض وحدت مثلی که مجموعه اجزاء نمازه اسمش را نماز گذاشتين اين فرضه نه يک عمل وحدانی واقعاً هم وحدانی مثل نشستن شما روی صندلی بگه اين نشستن شما رو صندلی به عنوان استراحت جايز به عنوان تدليس ممنوع همين همين خود عمل وحدانی اين محل کلام در بحث احتماعه، پس ما اينه تعبير میکنيم به اجتماع يا آن وقت بحث سر اين میشه نکته فنی فقهش اينجاست هم اصولی هم فنی فقهی آن نکته اينه که اگر کسی با تراشيدن ريش در کسی تشبه به زن بود آيا در اينجا بگيم تراشيدن حرام است يا بگيم تراشيدن حکم خودش را داره تشبه حرام است اين عمل واحدانی فی نفسه حرام به عنوانه، همين عمل وحدانی به عنوان تشبه به نساء حرام اما فی نفسه مثلاً حلال اگر ريش تراشی حلال باشه علی ای روايت تشبه به به اصطلاح زن را انصافاً علی تقدير اين که مراد هم مطلق باشه به مانحن فيه نمیشه زد چون خيلیها هستند ريش میتراشند پيره مرد ديگه خب جای تشبه به زن نداره ريش هم میتراشه هيچ شبههی تشبه به زن هم درش نيست و تشبه قطعاً جزو عناوين قصدی است اگر اطلاقش را هم قبول بکنيم تخنث نگيم اطلاقش را هم قبول بکنيم باز با مانحن فيه نمیسازه چون قطعاً در موارد ريش تراشی که قطعاً قصد تشبه نيست اصلاً شواهد داره بر تشبه، مخصوصاً اگه ريش را بتراشه يک سبيل کلفتی هم بگذاره ديگه تشبه به زن معنی نداره حالا خب اين طرفش ديگه احتمال تشبه به زن هم نيست پس اين که ما ببينيم ريش تراشی مساوق باشه با تشبه اين هم قطعاً نيست حتی تشبه را مطلق بگيريم نه تخنث بگيريم آن غرض به هر حال انصافاً تمسک به روايات تشبه به نساء در مانحن فيه بسيار بسيار مشکله اين مجموعه ادلهی بود که اين فاضل معاصر ما جمعش را مثلاً دهتا کرد آقای خويي پنجتا کرد حالا در شمارش ادله که چندتا است مختله، عرض کردم ما مجموعهی ادله را
س: تشبه از نوع قصديه است
ج: ظاهراً اين طور باشه،
س: ممکنه
27: 32
شبيه شده باشه
ج: باشه ظاهراً فکر نمیکنم صدق بکنه عنوان، حالا فرض کنيم مثلاً يک و لذا هم بعضيا بودند که فرض کنيم خيلی صورتشان زيبا بود برای اين که گير بکنن در اين جهت مثلاً برقع میپوشه خود موسی مبرقع چون برقع رو سرش بود حالا نمیدانم رو زيبای بوده يا جهات ديگهی بوده، بلی عدهی بودند اين طور بودند حالا نوشتند در تاريخ اسمهاشان هم موجوده به هر حال فکر میکنم عنوان قصدی باشه مجرد عمل خارجه فرض کنيم به چشمهاش سرمه کشيد بعد شبيه زن شد مثلاً اين فکر نمیکنم حرمت داشته باشه قصد نداشته باشه فکر نمیکنم حرمت داشته باشه بدون قصدش خيلی مشکله، اگر اطلاقه هم قبول کنيم اطلاقش هم ثابت نشده اگه اطلاق هم قبول کنيم مشکله، اين هم راجع به مسأله اين، اين مجموعهی ادلهی بود که در حرمت حلق لحيه ذکر شده عرض کردم در بعضيا شمارششان کم و زياد کردند مجموعهی ادله را میشه تعبيرات در عددش مختلف.
يک برگرديم خلاصه ادله را که بعضيا هم دوتا قرار داده يکی سيره يکی اجماع به نظر من يکيه، اجماع و سيره يکيه، اجماع هم در اينجا خيلی مشکله چون مسأله در کتب قديمه ما مطرح نشده در کتب خيلی متأخر ما که مطرح شده ادعای اجماع شده و کسانی که تقريباً از قرن دهم به بعد متعرض شدند هرکه هم متعرض شده قائل به حرمت شده اين هست يعنی هرکه متعرض نشدند آنهای که متعرض شدند، قائل به حرمت شدند،
س: خلاف نداره
ج: بلی
ج: خلاف ندارند، تا اين معاصرين ما يک عدهی از اين جديدیها ورداشتند بحثی مطرح کردند که اين و استقرار سيره هم جای بحث نيست قطعاً خب اين الآنش هم همين طوره الآنش هم انصافاً ارتکاز اوليه سيره متشرعه قطعاً همينه اين در سيرهاش نمیشه حالا يا دوتا دليل قرار بديم يا چون اجماعش خيلی قوی قوی نيست با سيره تکميلش بکنيم حالا اين دليل اول حالا خلاصهاش يا
س: اتصالش بايد يقينی باشه
ج: بلی آقا؟
س: اتصالش بايد يقينی باشه
ج: قطعی است ديگه نه سيره که اتصالش قطعی است چون ما با شواهد تاريخی يک روايتی هست در کتب اهل سنت که يکی از صحابه يکی ديگهی مثلی که مذمتش میکنه مثلاً تحلقوا لحيتک اصلاً به او اعتراض میکنه که چرا تراشيدی، مثلاً در صحابه عبدالله ابن مسعود يک مقدار ريشش را کوتاه میکرد اين قدر اين غير متعارف بود، که نمیتراشيد غير متعارف بود که نوشتند و قد کان يصغروا لحيته، اينه روزهای اول متعرض شديم يعنی يک امر غير متعارفی بود اصلاً بين مسلمانها حالا غير از خود آن، آنی که از ريش اميرالمؤمنين نقل شده که ظاهراً قبضه هم بيشتر، اين که نقله اشتباه باشه يا مثلاً گردن حضرت کوتاه است چون داره کان تملأ صدره لحيه حضرت به حيثی بود که سينه حضرت را پور میکرد اين که ظاهراً که باز ديگه از قبضه هم به نظر من رد شده باشه يا مثلاً گردن حضرت مثلاً کوتاه بوده که از همان مثلاً ريش خيلی و الا خيلی عجيبه کان تملأ صدره، بلی آقا؟
س: مبالغه نيست؟
ج: مگر مبالغه باشه، بلی حالا به هر حال ليکن يک چيزی داشته باشه ديگه حالا فرض کنيم به قول معروف مثلاً ريش فتح علی شاهی نباشه ليکن مقداری بايد باشه که و خود ريش پيغمبر اکرم توصيف شده ريش ايشان بزرگ بوده فقط يک روايت واحده اهل سنت داره که کان يأخذ من لحيته طولاً و عرضاً و الا اين مقدار را و اهل سنت هم تو آن روايت گير داره با اين که يأخذ داره يعنی کوتاه کردن راجع به پيغمبر يک روايت داره که يأخذ من لحيته کان يأخذ ما مثلاً روايت حسن زيات که ظاهراً تعجب کرده که ديگه پيش حضرت، چون حسن زيات ظاهراً يک سفر خدمت امام باقر رسيده تعجب کردم ديدم امام باقر داره ريششان را کوتاه میکنند خفف لحيته، يعنی تعجب کرده که میگه بعد روز ديگه رفتم خدمت حضرت گفتم حالا من تازه ازدواج کردم اين خانمه گفته من يک کمی محاسنم کوتاه کنم غرض يعنی اين قدر امر غير متعارف بوده که اين مقدار کوتاه کردن هم به خاطر مثلاً جديد اهل بيت، آدم شواهده که جمع میکنه قطعاً ارتباط داره يعنی هيچ در سيره و در اجماع هم اجماع فقهی مصطلح هم به اين معنی جای بحث نيست اين جای بحث، عرض کردم مسأله در قديم متعرض نشده حالا چون شايد تو جامعه اسلامی متعارف بوده کسی انجام نمیداده کسی مثلاً اگه از مثلاً کفاری يا از مجوسی يا عدهی يک مقداری از مجوسی که انجام میدادند کسانی بودند که ايرانی الاصل بودند زردشتی بودند تو زمينهای عراق کار میکردند توی اراضی سواد به اصطلاح که اينها را اصطلاحاً علوج میگفتند اين کارگرهای که روی زمين کار میکردند احتمالاً يک مقداری شان که ايرانی بودند مثلاً اينها محاسنشانه میتراشيدند و الا خود مشرکين هم نمیتراشيدند فضلاً عن مسلمين اين استقرار سيره و مثلاً اين تعجب کرده که امام چرا محاسنه کوتاه کردند، ببينيد کوتاه کردند نه تراشيدند اين برای اين خيلی تعجب آور بوده و بعد حضرت توضيح دادند که اين جريان اين بوده است و تو خانهی بوده خيلی خانه مثلاً يعنی آلات و زيور داشته بعد حضرت میفرمايد آن خانه مال خودش بوده مال زنم بوده آن با مهر خودش يعنی با پول خودش اينه ساخته و آرايش کرده خونه حقيقی من اينه، غرض آن روايت حسن زياته هم که انسان نگاه میکنه کانما تو ارتکاز اينها مسلم بوده که کوتاه کردنش هم شبهه داره،
س: شايد اين سيره عرفی بوده نه که سيره دينی
ج: خب بعد چون فتاوای اهل سنت از عهد صحابه را که نگاه میکنيد کاملاً نشان میده بحث دينی بوده من در بحث روايات اخذ لحيه عرض کردم روايات بحث اخذ لحيه که پيش ما آمده پيش اهل سنت هم هست اخذ يعنی کوتاه کردن، غير از حلقه، اخذ من اللحيه پيش اهل سنت فتاوای صحابه و تابعين صحابه از مثلاً عبدالله ابن عمر نقل کردند که يک قبضه میگرفتند ظاهرش اصلاً اين تعجب آور بوده اخذ میکرده يک قبضه، از بقيه صحابه هم نقل نکردند از خصوص عبدالله ابن عمر ما عرض کرديم بعيد نيست از اميرالمؤمنين هم ثابت باشه از کتاب قرب الاسناد خوانديم از آن کتابی چيه اسمش؟ اشعثيات عرض کرديم که شايد البته سنیها به علی ابن ابی طالب نسبت ندادند اصلاً سنیها حتی قبض لحيه اخذ لحيه را به اميرالمؤمنين و لذا عدهی زيادی از اهل سنت میگفتند اخذ جايز نيست مطلقاً ما در اخذ لحيه توضيحاتش را داديم عدهی میگفتند چون اعفاء اللحيه آمده مطلقاً جايز نيست عدهی میگفتند اين اعفاءاللحاء از طرفين يعنی عارضين جايزه مطلقاً از مقدم لحيه جايز نيست اصلاً جايز نيست که اين ما روايت از موسی ابن جعفر داريم تو اين مطلب روايت داره که اصلاً مطلقاً جايز نيست عدهی میگفتند نه از دو طرف يعنی از طرفين و از جلو به مقدار قبضه اشکال نداره به مقدار،
37: 39
زائد بر اشکال داره عدهیه میگفتند نه طرفين مطلقاً میشه اخذ کرد کوتاه بکنه نه اين که حلق، مقيد به قبضه هم نيست جلو مقيد به قبضه هست يعنی جلو به مقدار قبضه میتونه نگه بداره زائدش را میتونه اخذ بکنه، يعنی بخواهد ببره زائد بر قبضه در جلو ريش اما طرفين مطلقاً میتونه کوتاه بکنه نه حلق بکنه، با نقل اين اقوال از صحابه و تابعين و اينها روشن میشه اصل ممنوعيت حلق لحيه مسلم بوده آن جای بحث نبوده اصلاً آنی که مطرح شده مسأله قطع لحيه است علی ای حال مسأله اجماع و سيره اجماع هم انصافاً تمامه بقيه وجوه را فردا جمع و جور میکنيم وقت تمام شده آقايون ممکنه درس داشته باشند مزاحم شان نشيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
بحث رسید به تشبه به کفار و عرض شد که ظاهرا فعلا اون قدری که بنده پیدا کردم فقط در سکونی هست. متن لا تشاکلوا به ریش میخورد.این حدیث را هم دو جور میشود معنا کرد. یک معنی اینکه اعداء چیز ثابتی باشد و مشاکلة و لباس متغیر بشود. اگر مثلا اون یهود باشد اون وقت ضمن ازمنه عوض که شد اون وقت باید مسلمانان اون کار را انجام ندهند.این حدیث مشرع میشود به اصطلاح ما.شبیه این بحث را اخیرا در اصول متعرض شدیم که ما رأه المسلمون حسنا فهو عند الله حسن که عرض کردیم بنا بر این معنا مشابه در این حدیث این حدیث مشرع میشود.
یک معنای دیگر اینکه مراد از اعدائی در اینجا این باشد که با پوشیدن این لباس عداوت میکردند. یا مثلا رمز شده باشد برای اعداء بودن. مثل مرحوم آقای بروجردی که خوردن پپسی راحرام رکدند به خاطر اینکه اون زمان رئیسش در ایران یک بهائی بود که از هر مقداری از پولش مثلا 5 تومان یک تومانش را برای کمک به اسرائیل واریز میکرد.این یعنی اعداء و لباس را هر و را متغیر بیریم. یعنی کسانی که با این لباس عدو شدند.اون وقت دیگر این حدیث برای اثبات حرام نمیشود. مشرع نمیشود.باید اول حرام ثابت شود و بعدش این روایت آن را بگیرد.شبیه این را در آیه تغییر خلق الله عرض کردیم.
انصافا ما باشیم و ظاهر اول حدیث مراد معنای اول هست ولی در آخرش دارد که تکونوا اعدائی کما هم اعدائی... این باعث میشود که با معنای دوم به نظرم بیشتر بسازد. یعنی ما و صدر اول ولی با توجه به ذیل دوم. یعنی اینها آمدند با این کار با جامعه اسلامی فاصله بگیرند و شما هم این کار را کردید مقابل دین هستید. لذا تمسک در سبیل خوب هست ولی برای ریش نه. اگریک طائفه ای سبیل بزرگ میگذاشتند و این را رمز خودشان برای مخالفت با اسلام کردند. زیرا قصوا الشوارب زیاد بود و ثابت هست که از حنیفیت هست ولی اعفاء لحیه هنوز ثابت نشده است از حنیفیت هست و لذا باید اول ثابت شود و بعد این حدیث آن را بگیرد.
بعدش اونی که در صدر روایت هست این هست که اوحی الله الی نبی من انبیاءه....این احادیث انباء گذشته بخشی اش ناشی از مسیحیها و یهودی های به ظاهر مسلمان شده است. یک تمیم داری هست که یک جعال خاصی هست و این عامی ها خیلی تجلیلش میکنند ولی جعال شدید هست و این حدیث جصاصه معروف هست که حتی عامه گفته اند این را به حضرت گفته بوده و حضرت در منبر فرموده اند.این جعل ها. یکی هم کعب الاحبار. لذا لوم نیست این حدیث در شریعت ما ثابت شود.اصلا لسانش لسان استصحاب نیست.
یک سری روایات خیلی ضعیف السن هم هست... و یک روایاتی هست که حضرت آدم و ... که این فرق تو و زن هست. که ریش باشد. بعدش روایات تشبه هم مفصل عرض کردیم که در ما گیر دارد و مگر با شهرت قبولش کنیم و شامل تخنث میشود. بله میشود گفت که جوانی ممکن هست که با ریش تراشیدن به فک رهمجنس بازی نستجیر بالله. این میشود حرمت قائل شد.بعدش هم تشبه خدش را حرام میکند نه مطلق حلق لحیه. و خیلی مصادیق ریش تراشی درش شبهه تشبه هم نیست.
این مجموعه ادله در حرمت حلق لحیه.
یکی سیره و یکی اجماع. به نظرم یکی هستند. اجماع که عرض شد مشکل هست زیرا در کتب قدیمی مطرح نیشده است و در قرن 10 به بعد متعرض شده اند و هر کسی متعرض شده است قائل به حرمت شده است. سیره هم شکی درش نیتس. الآنش هم همین هست. ارتکاز اولیه سیره متشرعه قطعا همین هست. در صحابه هم عرض شد که عبدالله بن مسعود مقداری کوتاه میکرد که اون قدر غیر متعارف بود نوشته اند کان یصغر لحیته. ریش حضرت هم که نقل شده است خیلی تعبیر خاصی هست. کانت تملأ حیته. مکر کردن حضرت کوتاه بوده باشد...و حسن زیات هم از کوتاه کردن حضرت تعجب کرده بود.