مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- اصول 99-1398 » اصول شنبه 1398/9/9
- مکاسب 98-1397 » فقه شنبه 1398/1/17
- مکاسب 98-1397 » فقه شنبه 1398/2/7
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1394/12/10
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1400/1/15
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1390-61
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد که دليلی دومی که غير از آيات کتابی بود اجماع بود که عرض کرديم که اجماع به يک معنايي شايد بشه قبول کرد به اين معنی که مثلاً بگيم اين روايت اعفوا اللحاء معروف بوده سنةً و شيعهً و در السن بوده و همين که اين روايت موجود بوده اين معنايش اينه که فتوای علماء هم طبق روايت بوده و لذا هم اگر فتوی ندادند به خاطر شهرت و وضوح مطلب بوده و بعدیها که منتقل به فتوی هم شدند آنها همه فتوی به حرمت دادند به اين جور جمع و جورش بکنه، علی ای حال اين مقدار اجماع به معنای اين که کشف از يک سيره بکنه حرف بدی نيست انصافاً بايد قبول کرد که سيره متشرعه و علامت متشرعه هميشه اين مسأله لحيه بوده اين جای شک نيست اما حالا اجماعی که بخواهيم به اصطلاح خيلی مته رو خشخاش بگذاريم و بگيم از کلمات در مياد يک مقداری مشکله، خصوصاً که يک مشکل ديگری در فقه ما داره حالا اين در اين فقه اهل سنت نداره چون روايت اعفوا اللحاء در کتب مشهور اهل سنت آمده اسانيد متعدد داره در صحيح بخاری مسلم کتابهای ديگهشان آمده کتابهای معتبر درجه يک آمده ليکن از عجايب کار اينه که بحث اين روايات لحيه که اعفوا اللحاء ما داريم انشاء الله چون بعدش ما متعرض بحث روايات میشيم اين متن اعفوا اللحاء از عجايب کار در فقه ما نه در کافی آمده و نه در تهذيب با اين که زياد داره متن اما در اين کافی و تهذيب اين دوتا نيامده نمیدانيم حالا چرا مرحوم کلينی قدس الله نفسه بابی در اين جهت قرار نداده روايت حلق لحيه در کافی نيامده البته بعد اشکال نکنند بعضيا يعنی روايت حبابه يا روايت ديگری يا حَبابه يا حُبابه، يا حَبابه يا حبابه غالبيه، زنی بوده به نام حُبابه يا حَبابه انگشتری بوده که اميرالمؤمنين(ع) به اصطلاح انگشترش تصحيح کرده از زمان اميرالمؤمنين پيری زنی شده تا زمان امام جواد امام عسکری به هر حال آن وقت در آنجا در روايت حبابه غالبيه حضرت امير میفرمايد کسانی بودند که ريشها را میتراشيدند و سبيلها را کلفت میکردند اينها مسخ شدند به بوزينه و حيوان خب اين مسخ شدن علامت حرمته، اين روايت تو کافی هست من حواسم هست نه اين که خيال بکنيد حواسم پرته، اين روايت حباب غالبيه تصادفاً در کافی هم هست منفرداً هم هست جای ديگه نداره روايت حبابه، خب طبعاً کار صدوق هم نبوده، صدوق نياورده شيخ طوسی هم نياورده در کافی هست من که عرض میکنم روايت لحيه، حلق لحيه در کافی نيامده آن متن اعفوا اللحاء اين متن نيامده البته من در بحث سابقی که متعرض شديم توضيح داديم که رواياتی که اهل سنت دارند بيش از ما دارند و متونی هم که دارند بيش از ماست ما غالباً اعفوا اللحاء داريم شايد يکی ديگه هم داشته باشيم اما اهل سنت اعفوا دارند و
44: 3
اللحاء دارند بعد مسأله اوفوا هم دارند اوفوا اللحاء ايفاء از ماده ايفا مثل اوفوا بالعقود آنه هم دارند حالا انشاء الله در بحث متن و بحث لغويش ماهي کلمه را عرض میکنم، به هر حال خوب دقت بکنيد قبل از اين که وارد چون بحث اجماع الآن متعرض شديم اما قبل از اين که وارد روايات بشيم روايات اعفوا اللحاء با شهرتش بين مسلمانها به حيثی که اسانيد متعدد از کتاب بخاری بگيريم الی آخره که البته با متون مختلف حالا انشاء الله اشاره خواهم کرد اما در کتابهای ما در کافی نيامده من هم علتش را نمیدانم يعنی بينی و بين الله نکتهی را حالا فکر کرده باشم هرچه فکر میکنم نفهميدم چرا مرحوم کلينی شايد چون بابی به اين عنوان قرار نداده، البته چون مسأله لحيه يک حکم مستقلی نمیآيد در فقه تو ابواب خاص در کتب اصحاب ما هم ابواب مختلفی آمده مثلاً در کتاب فقيه توی کتاب طهارت آمده کتاب مرحوم صاحب وسائل هم تو طهارت تو ابواب آداب الحمام آمده عدهی هم در مثل اهل سنت مثل ترمزی در کتاب خودش در کتاب الادب آورده عدهی هم در مثل بخاری در کتاب خودش در لباس آورده در کتب اصحاب ما عدهی در زی و تجمل آورده در باب زی و تجمل انصافاً ان بابی را که اين روايته آوردند يکنواخت نيست نه پيش اهل سنت نه پيش ما جای مناسبی برايش پيدا نشده و خود من هم در اقوال اهل سنت فعلاً با مشکل چون هم خيلی مصدرش دست من نبودم هم به اصطلاح حال من جور نبود، يک مقدار مراجعه کردم فعلاً جای مناسبی پيدا نکردم بعضی از کتب متعرض شدند اما خصوص لحيه را باز در آن قسمت نياورده بودند حالا توضيحش يک وقتی خوب هم هست آقايون اگر به مصادر اهل سنت بيشتر مراجعه بشه، در اين کتاب الفقه علی مذاهب الاربعه يک بابی قرار داده در آنجا آورده حالا خلاصهاش اينه که مرحوم کلينی اين روايته نياورده مرحوم شيخ صدوق اين روايت در ابواب کتاب الطهاره آوردند شيخ طوسی هم نياوردند شيخ طوسی بيشتر نکتهاش اينه که از کتاب کافی نقل کرده شيخ طوسی چيزهای که در صدوق منفرده گاهی آورده اما هميشه نه خيلی مقيد نيست اما متأثره کاملاً به کتاب کافی رضوان الله تعالی عليه شيخ کلينی هم عرض کردم آن روايت حبابه يا حَبابه غالبيه را آورده نه اين که نياورده آن روايت را آورده اما تو کتاب الحجه آورده تو اصول کتاب الحجه اصول به مناسبت دلالت بر امامت ائمه(ع) چون کرامتی بوده که اين زن اين مقدار عمر کرده بوده که هر کدام از ائمه انگشتری داشته باشه، امضاء فرمودند به مناسبت کتاب الحجه ايشان آورده روشن شد،
س:
50: 6
کافی هم
ج: بلی هست اسانيد زياده اين بحث البته يک ريشهی لطيفی هم که داره که از آقای بروجردی نقل میکردم حرف بدی هم نيست ايشان میخواستند بگن يک حديثی در ميان اهل سنت خيلی معروف بوده حتی اگر از ائمه نرسه به شهرت او اکتفاء میکنه يعنی ائمه او را امضاء کردند به اصطلاح امروزی ما مثلاً ائمه بيشتر تعليقه بر روايات، روايات ائمه تعليقه است بر روايات مثلاً اهل سنت تقريباً به اصطلاح ما حالا نمیدانم ايشان تعبير به تعليقه فرمودند چه فرمودند به اين معنی حاشيه تعبير کردند نمیدانم بلی آقا؟
س: ناظر
ج: ناظر مثلاً نمیدانم چون من شاگرد ايشان نبودم اين طور بگيم حالا خلاصهاش چطور آقايونی که بر عروه تعليقه میزنند جاهای که با عروه موافق اند چيزی نمینويسند مخالفها را مینويسند وقتی مخالف اند آنجا را درج میکنند،
س: آيا معمولاً قابل دفاعه يک
ج: ها! بلی ديگه حالا اجمالش بد نيست تشخيص صغرياتش مشکله، اما مطلب بدی نيست
س: همين اجمال اگه واضح کنين بهتره
ج: نه اجمالش به اين معنی که در اذهان معروف بوده متعارف بوده ائمه را ذکر نکردند چون خيلی معروف بوده اين مطلب،
س:
7: 8
مشهور بين مخالفين نگاه کنيد خلافش را قبول کنيد
ج: نه آن خذ بما خالف العامه يعنی روايت داره خودش يک روايت، يک شارح داره،
س: دقيقاً مقابل اين است
ج: نه شارح داره روايتی که چون مخالفين در خيلی از مسائل میآمدند ببينند علی ابن ابی طالب چه میگفته خلافش را انجام میدادند، آن خذ بما خالف العامه در آن روايت نيامده فان الرشد فی خلافه در آن نيامده در يک روايت ديگهی آمده اين تأليف يعنی به اصطلاح میشه گفت به اصطلاح آقايون مثل قضيه خارجيه میمانه مطالبی بوده که معروف بوده مال اميرالمؤمنين بوده آنها خلافش را انجام میدادند ظاهرش اين طوره،
س: يکی از موارد تقيه همينجاست پيش اهل سنت خلافش چيه؟
ج: بلی درسته ببينيد يک حديثی باشه که جنبههای سياسی توش نباشه احتمال تقيه توش نباشه، و خيلی هم مشهور و معروف باشه حالا بعد آنجا چون ديگه اين اعفوا اللحاء اين قدر مشهور نيست خيلی نه مثلاً اذا بلغ الماء قلتين لم يحمل خبثاً اين خيلی معروف نيست تو صحيح بخاری نيامده مثلاً تو بعضی از کتبشان اين اذا الماء قلتين لم يحمل خبثاً نمیشه اثبات کرد اما اعفوا اللحاء انصافاً معروفه يعنی انصافاً صغری ثابته يعنی آن صغری که اين حديث اعفوا اللحاء کاملاً بين اهل سنت مشهوره اين قبول میشه کرد،
س: آن مبنی هم که بهش متمايل شدين از آقای بروجردی يعنی اگر به صورت تواتر از زمان پيغمبر يک مطلبی متواتراً از زمان پيغمبر رسيده يک چيزی ولی طبق شهرت در بين اهل سنت
ج: انصافاً
س:
47: 9
ج: مخصوصاً که در شأن نزول اين روايت گفته شده از سال ششم هجرته اين طور ادعا شده در سال ششم هجرت که نمايندههای خسرو پرويز میآيند پيش حضرت پيغمبر اکرم، پيغمبر نسبت چون سال ششم تقييد شده اين روايت زمان داره از سال ششم البته قبلاً هم عرض کردم عکسهای که از مشرکين و اينها تاريخی است همهشان ريش دارند ليکن به عنوان امرنی ربی که ديگه رسماً اعلام شد به عنوان يک سنت قولی غير از سنت علمی اين از سال شش هجرته تاريخ اين حکم اعفوا اللحاء هم تاريخش مشخصه شواهد نشان میده که اين کاملاً جا افتاده بوده انصافاً اينه بايد قبول بکنيم يعنی انصافش مطلبی را که آقای بروجردی گفتند يکی از مصاديقش مانحن فيه است آن اذا بلغ الماء قلتين مصداقش نيست اما اين مصداقشه يکی از مصاديقه اصل اين مطلب هم اجمالاً اين درست بوده يعنی چون در آن روايت هم محمد ابن مسلم صحيحاً صحبت، به امام باقر عرض میکنه که چطور میشه شما مثلاً مطالبی میفرماييد ما گاهی اوقات از زبان رسول الله افرادی نقل میکنن و اينها را متهم نمیدانيم ثقه اند آن وقت شما خلافش را میفرمايين امام نمیفرماين آنها دروغ گفتند امام میفرمايند ان الحديث ينسخ کما ينسخ القرآن میگه آنها مثلاً منسوخ را گرفتند ناسخ را نگرفتند دقت میکنيد يعنی اين مطلب که اگر ثقات و بزرگان چون بعضی از احاديث آنها آن محل کلامه حالا من در خلال اين بحث عرض میکنم بعضی از احاديثشان محل کلامه يعنی در باب لحيه حالا اجمالاً عرض میکنم
28: 11
در سر بزن بعضی وارد بشند تو روايت البته بعد از اين بحث اقوال عامه وارد روايت میشيم بحثی که در ميان عامه هست اعفوا اللحاء که ثابت میدانند آن وقت اين مسأله قبضه در روايات ما هست که ريشه به يک قبضه نشه اين تعبير کوتاه کردن يعنی رها نکردن، رها کردن بعد توی قبضه بعد کوتاه بشه اين را بهش در زبان عربی حلق خب معلومه نمیگفتند قص هم نمیگفتند قص گاهی میگفتند ليکن بيشتر اخذ میگفتند که ما الآن میگيم کوتاه کردن اخذ غير از حلقه غير از تراشيدن است خب اينها نقل کردند که پيغمبر فرموده بود که اعفاء اللحيه بکنيد آن وقت از عبدالله ابن عمرو نقل میکردند که تا يک قبضه میگرفت زائدش را میبريد که اخذه، انشاء الله عرض خواهيم کرد خود اهل سنت يک اخذ لحيه از رسول الله هم نقل کردند ليکن مشهور نيست قبضه هم توش نيست حالا من روايت اخذش را میخوانم که اهل سنت هم اخذ دارند در کتاب ترمزی هم آمده همچو تعبيری هم داره اما مشهور نيست يعنی خوب دقت بکنيد حديث اعفوا اللحاء انصافاً حديث معروف و مشهوريه اما حديثی که رسول الله اخذ من لحيته اين خيلی مشهور نيست میخوانم سندش را بحثش را میکنم اما همين حديثی که مشهور نيست اين تو روايات ما آمده توجه کردين نکتهی، من نکته فنی روشن شد خدمتتان آنی که مشهور نيست آن تو روايت ما آمده که کان امام صادق يأخذ من لحيته مازاد القبضه آن تو روايات ما آمده اين تعبير به اخذ هم آمده، همين تعبير به اخذ هم آمده آن اما در ميان اهل سنت حديث اخذ به رسول الله نسبت دادند مشهور هم نيست اما تو روايت ما آمده حديث اعفاء اللحيه را به رسول الله به اسانيد متعدد نسبت دادند تو روايات ما آمده اما سند نداره يعنی در کتاب کافی و کتب شيخ طوسی نيامده در فقيه هم به صورت مرسل آمده که انشاء الله متعرضش میشيم اين يک بحث اجمالی بود ببينيم يواش يواش دنبال بحث روايت بعد وارد میشيم راجع به فتوی در ميان اهل سنت من فعلاً اکتفاء میکنم به همين عبارتی که از الفقه علی المذاهب الاربعه نقل شده البته من خودم سابقاً بحث نکردم خودم سابقاً به اين کتاب نگاه کردم و در اين کتاب اين طور نوشته بود اتفقت المذاهب الاربعه علی حرمة حلق اللحيه، اينی که من خودم تو کتاب الفقه ديدم من چندبار عرض کردم اين الفقه علی المذاهب الاربعه کتاب خوبی نيست يعنی کتاب عينی نيست خيلی قابل ارزش علمی نداره مرادش از مذاهب اربعه بيشتر مذهب مالکی است نه فتوای مالک، مثل يک کسی بياد فقه امام صادق را بنويسه آن وقت فتوای مثلاً شهيدثانی و شهيداول و اينها را بياره يک چيزی شبيه اينه فقه مالکی است نه کلمات خود مالک، فقه مالکی است نه کلمات خود مالک، فقه حنبلی است نه کلمات خود احمد ابن حنبل يعنی آنچه که در فقه حنبلی بعد از مثلاً هزار و فرض کن مثلاً صد سال آمده تا چون ايشان جزو مشايخ الاظهر بود عبدالرحمن جزيری و مجموعهی حک و اصلاحی که در مذهب احمد شده ايشان ورداشته آورده به اسم حنابله نسبت داده نسبتهاش دقيق نيست علمی نيست پخته نيست اما خب هست اما خب اين عبارتی که اينجا الآن هست که مرحوم استاد هم همين عبارت را نقل کردند اين عبارت تفکيکی بين شافعی و غير شافعیها گذاشته اما آنی که تو ذهن من هست حالا آقايون اگر کامپيوتر داشته باشند شايد بتوانند پيدا بکنن، توی فقه علی المذاهب الاربعه که خودم ديدم اصلاً خودم مراجعه کردم غير از اين که حالا يک کسی نقل کرده بود مرحوم آقای امينی هم نقل کرده در الغدير به يک مناسبتی بعد هم خودم مراجعه کردم اتفقت المذاهب الاربعه علی حرمة حلق اللحيه اما در اين جلد دو صفحه 44 کتابی را به نام حذر و اباحه يعنی حلال و حرام قرار داده در اينجا تفکيک بين اقوال شده نمیدانم حالا، ايشان داره که قال الشافعيه اما اللحيه فانه يکره حلقها و المبالغة فی قصها هم تراشيدنش هم کوتاه کردن خيلی کوتاه کردن که تيغ نزنه به اصطلاح ماشين بکنه خيلی کوتاه خيلی عجيبه تعبير حلق و مبالغه فی قصها در اين رسالههای فارسی توضيح المسائل هم که آقايون نوشتند همان در حدود پنجا و دو و سه سال قبل نوشته شده آنجا هم عبارت اينه ريش تراشيدن يا آنچه که به حکم ريش تراشيدنه اين مبالغه فی قصها همان فارسی خودماست يعنی حلق اصطلاحاً با تيغ يعنی به اصطلاح آلتی وسيلهی که تيز باشه رو بشره میکشند از آن اصل بشره جدا بکنن اين را اصطلاحاً حلق میگن، اما اگر نه خود مو را ببرند ولو خيلی ريز باشه آن را قص میگن يا اخذ میگن اصطلاح ديگری به کار می برند ايشان میگن تراشيدن يا خيلی ريز کوتاه کردنی که به حکم تراشيدن باشند خيلی تعبير قشنگيه، فاذا زادت علی القبضه فان الامر فيه سهل خصوصاً اذا ترتب عليه تشويق للخلقه او تعريض به او نحو ذلک موجب بد نامی بشه، غرض از شافعیها نقل کرده نشد من من يکی دو مصدر شافعی ديدم پيدا نکردم از شافعیها نقل کرده کراهت شده و عن الحنفيه يحرم حلق لحية الرجل و يسن مسحبه ان لاتزيد فيه طولها علی قبضه عرض کردم بحث قبضه را در روايات خودشان از رسول الله ندارند از صحابه دارند بلی از رسول الله دارند که کوتاه میکرد، اين مقدار داره فمازاد علی القبضه تقص، قص يعنی اصلاح میشه کوتاه میشه، و لابأس باخذ اطراف اللحيه و حلق الشعر الذی تحت العبطين، تراشيدن موی زير بغل هم اشکال نداره، خب اين که واضحه شايد شما تعجب بکنيد يعنی چه؟ حلق زير، چون عرض کردم در روايات ما هم هست، در روايات اهل سنت هم هست راجع به موی که زير بغله عنوان نتف داره، نتف العبطين، نتف يک مقدار مو را بکشه، خب اين دردش میگيره آدم مو را بکنه، دردش میگيره تو روايات عبط نتف داريم آن وقت عدهی از اهل سنت که خيلی مقيد اند اصرارشان به اينه که آنی که مستحبه همان نتفه حلق و اينها نه، اگه میخواهد با تيغ بزنه نه بايد
36: 18
و لذا از احمد ابن حنبل نقل کردند که ايشان میتراشيد، به ايشان آقا اين سنته؟ گفت نه سنت همان کشيدنه اما من تحمل ندارم نمیتونم موها را بکشم ليکن در روايات ما تصريح شده که مراد نتف نيست حلق هم اشکال نداره توی روايات ما آن مقدس بازی آنها میگن نه آقا فقط همين نتف، مستحب نتفه، اين اصطلاح را هم حنفیها برای همين جهت، و حلق الشعر الذی تحت العبطين، میخواهن همين را ديگه که اين با نفت يکيه، و نتف الشئ، ديگه ريش سفيدشه مثلاً موی سفيدش را و تسن المبالغه فی قص الشارب بحث شارب را سابقاً هم خوانديم ديگه تکرار نمیکنيم چون الآن بحث ما در لحيه است و عن المالکيه يحرم حلق الليحه و يسنی حلق الشارب و عن الحنابله يحرم حلق اللحيه و لابأس باخذ مازاد کوتاه کردن بيشتر از قبضه اشکال نداره فلا يکره قصه، کما لايکره ترکه اما اگر بيش از قبضه شد اشکال نداره میشه هم نگه داشت هم میشه قص، تو روايات ما داره مازاد علی القبضه ففی النار يکره زائد، و کذا لايکره اخذ ما فلان، بلی الی آخره، آن بقيهاش ديگه ربطی به ما نداره اين هم، آنی که تو ذهن من هست، اتفقت المذاهب الاربعه علی حرمة حلق اللحيه از همين کتاب فقه علی المذاهب الاربعه ديدم اما اينجا به شافعیها نسبت کراهت داده شده البته اين هست سابقاً هم من اشاره کردم، بيشتر هم باز اين کتاب الام شافعی را نگاه کردم پيداش نکردم، تو جلد هفت الام شافعی من ديده بودم اين مطلب را البته به نظرم تو حاشيهاش در باب اختلاف مالک با شافعی نمیدانم چه؟ تو حاشيهاش ديده بودم در جلد 7 که اين يک اصطلاح فقهائی در آن زمان بوده و خلاصهاش اين بوده که اگر يک حرامی از سنت پيغمبر ثابت بود تعبير به يکره میکردند اگر به کتاب ثابت بود تعبير به حرام میکردند اين اصطلاح فقهائی بوده نه اين که حالا يک نکتهی خاصی روشن شد میخواستند فقهاء اين طور بگين اگر چيزی را با سنت پيغمبر تحريم شده میبود میگفتند يکره يعنی حرامه، اما اگر با کتاب بود میگفتند يحرم اين شايد شايد نظر شافعیها رو اين بوده اين تصور بوده که مثلاً اعفاء لحيه و حرمت حلق لحيه جزو فطرت الله است جزو فطرتی است که حضرت ابراهيم قرار داده ملت ابراهيم بوده پس اين با کتاب ثابته يا نه؟ اين جزو حضرت ابراهيم نبوده در قرآن نيامده و در واقع پيغمبر اکرم اين کار را کردند، شايد شافعیها میخواستند بگن که اين کار پيغمبر بوده اين تشريع پيغمبر بوده يکره به اين معنی و من عرض کردم اين مطلبی که ايشان گفته درست و غير از اين هم البته اين مطلب به نحو اشاره ما هم داريم در کتاب اطعمه و اشربه نگاه بفرماييد امام میفرمايد انما الحرام ما حرّم الله فی کتابه، حرام آنی که در قرآن آمده و انما کان
48: 21
اشياء يک چيزهای را قبول نداشتند، مثلاً نحن نعافی اين ترک اسمش يکره میگفتند اين در روايات ما هم بهش اشاره شده اين يک اصطلاحی بوده پس اين، من که احتمال قوی اينه میدم که اين يکرهی که گفتند اشاره به اينه، اما با آن تتبعاتی که ما کرديم گاهی اوقات همين بعد که نگاه کردم يکجا حکم يکره آمده که مراد حرامه و سنت واضحی هم در کار نبوده، آنی را که من بهش، نتيجهی که من بهش رسيدم غير از حالا کلامی که نقل کرديم يکی ديگه هم از مواردی که اينها تعبير به يکره میکردند در حرام جای بود که دليل بود ليکن دليل مناقشه انگيز بود يکی میگفت اين روايت ثابته، يکی میگفت روايت ثابت نيست يکی میگفت اين روايت دلالت داره يکی میگفت روايت دلالت نداره بحث بود اينها میآمدند در اين جور جاها هم تعبير به يکره میکردند دقت میکنيد به جای تعبير به يحرم تعبير به يکره میکردند چون مرادشان حرام بود ليکن چون احتياج داشت به استنباط نه اين که ائمه، ائمه که شأنشان اجل بود، يعنی مسألهی نبود که صاف صاف از يک انسان دليل در بياد روشن شد مجموعهی به اصطلاح عناصری بايد میبود تا آن روايت درست بدانه سندش متنش دلالتش، تمام جهاتش آن وقت اگر ثابت میشد حرمت در ميآمد اين حرمتی که اين جور اثبات میشد ازش تعبير به يکره میکردند اين هم من مواردی به ذهنم اين طور مياد يک عده از موارد هم به ذهن انسان مياد همان اصطلاح احتياط وجوبی ما بوده به ذهن من اين طور مياد که همان احتياط وجوبی، چون اين تعبير احتياط وجوبی که انسان مثلاً يا بايد عمل بکنه يا به مشکل ديگهی برگرده ظاهرش اگر میخواستند به جای تعبير به احتياط وجوبی تعبير به يکره میکردند يعنی اين انجام نده و شبيه اين تعبير را من چندبار ديگه هم عرض کردم در دو سه روايته ما داريم از اميرالمؤمنين که راجع به زنهاست باب نکاحه از امام سؤال میفرماين امام میفرماين احلتها آيه و حرمتها آيه و انا منزه عنها نفس و اهل بيتی، دقت بکنيد، مثلاً آيا انسان میتونه دوتا خواهر را مالک بشه نه نکاح، چون آيه مبارکه و لاتنکحوا من الاختين، آن نکاحه عقد نکاحه حالا ما دوتا خواهر را بخريم مثلاً تو خانه برايش کار بکنه، تو خواهر را خريد تو خانه برايش کار میکنه دقت کردين اين محل کلام بوده که ملک دوتا خواهر مثل نکاح دوتا خواهره، يک عده از موارد محل کسب، اميرالمؤمنين فرمودند به اين که احلتها آيه، به حسب يک آيه حلال و حرمتها آيه و انا منزه عنها نفسی و اهل بيتی، ليکن من انجام نمیدم اينه ما به نظرم همان
53: 24
من احتمال میدم بعضی از موارد کراهت که در روايات ما از امام صادق آمده انی لا احب ذلک اينها يک نوع از همين قبيل احتياج وجوبی باشه که طبيعتاً ما آنها را حرام باش معامله حرام بکنيم که در حقيقت يک نوع احتياج وجوبی به حرمت بوده اين سه موردی که به نظر ما از مجموع، يک موردش را عرض کرديم در کلماتی رواياتی، در بعضی از روايات و کلمات اهل سنت آمده دوتاش را هم خود من همچون با شواهد به ذهن خودم رسيده انجام بدم، اين راجع به اقوالی که تا حالا انصاف قضيه مگر همين يکره شافعیها به آن مقداری که من ديدم کسانی که متعرض مسأله لحيه شدند حرمت حلق بوده و مخصوصاً اهل سنت چون حديث اعفوا اللحاء قطعاً پيش آنها ثابته و قطعاً هم حجته يعنی جای بحث نداره اين راجع به بحث اجماع، انصافش اجماع مصطلح را بايد به زور درست کرد خيلی مشکل داره و مصدرش هم واضحه حديث اعفوا اللحاء است آن هم خيلی واضحه که مصدرش است اما اين اجماع شايد بتوانه برای ضعفهای که در بعضی از روايات هست جبران بکنه اثبات ارتکاز هم اجمالاً باش میشه کرد حرف بدی نيست.
و اما بخش سوم بخش روايات مجموعهی رواياتی که ما داريم مجموعه روايات همان طور که عرض کردم در کتب اصحابی که ما داريم اين کتبی که الآن در اختيار ما هست به لحاظ کتب اربعه اولين کتابی که داريم کافيه، که چون حديث حبابه غالبيه را آورده میگذاريم کنار چون متن مشهور حديث اعفوا اللحاء است ايشان نداره اعفوا اللحاء را کتاب کافی را باشه بعد بررسی کنيم، میمانه رواياتی که اعفوا اللحاء است که بين اهل سنت هم عرض کرديم کاملاً معروف و مشهور و قابل قبوله يعنی بحث اين نيست که روايت محل اشکاله، رواياتی که ما داريم يک عرض کردم آنی که ما داريم روايتی در صدوقه صدوق در کتاب طهارت اين را آورده، آقايون اگه خواستند به وسائل مراجعه کنند در کتاب وسائل در اين چاپی مرحوم آقای ربانی جلد اول ابواب آداب الحمام اين روايات را باب 67 ابواب آداب الحمام در اين فاضل معاصر ما آورده اما اگر آقايون مراجعه بفرماين ايشا در غير از باب 67 چندين باب ديگه هم روايت ناظر داره که متأسفانه در اين کتاب نيامده من انشاء الله تعالی مجموعه رواياتی که در وسائله میخوانيم چون ايشان ناقص نقل کرده فردا انشاء الله خود وسائل جلد يک چاپ قديم، نمیدانم در اين چاپ جديد آقايون آل البيت جلد شده يا نه؟ احتمالاً دو شده باشه به هر حال در چاپ مرحوم آقای ربانی جلد يکه، فردا انشاء الله از خود کتاب وسائل چون غير از باب 67 من عرض کردم وسائل يک مشکلی که داره، يکی از حالا مشکل اسمش را بگذاريم، نگذاريم گاهی چون ابوابش را خيلی کوتاه کوتاه آورده به مناسبت حکم فقهی، گاهی يک روايت که دوتا يا سهتا حکم داره تو يک باب مياره تو آن بابی هم که مربوط به آن هست ديگه اشاره میکنه تقدم مايدل علی ذلک خب اين يک روشی است ديگه به هر حال مثلاً عدهی هستند که فرض کنيم مثلاً حديث جمع آوری بکنن کل مايتعلق باللحيه را يکجا ميارند ديگه اين ابواب متفرقات نمیشه اما صاحب وسائل يکش راجع به اخذ لحيه است اين تو يک بابه، يکش راجع به حلق لحيه تو يک بابه، هرکدام باب برای خودش قرار داده، دقت کردين میخواهم روش کار ايشان، سر اين که در کتاب وسائل به يک باب واحد نمیشه مراجعه کرد نکتهاش ريز کردن عنوان بابه، مثلاً حالا شما اگر وافی را نگاه بکنيد يا بحار، وافی گاهی اوقات سی تا چهل تا حديث داره تو يک باب، بابش طولانی اصلاً وافی و يکی از اسراری که حالا غير از اين کتاب وسائل، غير از کتب اربعه هم داره وافی برای مراجعه ما به فقه خيلی مناسب نيست مثلاً تو يک باب چهلتا روايت را میآوره دقت میکنيد اما همان چهلتا روايت تو وسائل میتونه در شش باب بياد خيلی ريزش میکنه، اين فرقی بين کتاب وسائل و وافی است و يکی از اسراری که کتاب وسائل تو حوزههای ما متعارفتر شد، مثلاً باب حلق اللحيه را داره، اين باب حلق اللحيه يکجاست يک بابی ديگه داره باب اخذ من اللحيه، يکجا باب ديگه آورده، اما ممکن است در وافی، من اينجا چون وافی را نگاه نکردم همه را يکجا مياره مايتکلم باللحيه را يکجا مياره دقت کردين اين برای کارهای فقهی اين راه وسائل خيلی مطلوبتره خيلی مرغوب تره که آقايون اگه خواستند انشاء الله يک جامع الاحاديثی بنويسند در ذهنشان باشه، در وسائل در باب 67 ابواب آداب الحمام و بابهای ديگهاش را هم انشاء الله فردا برايتان میخوانم از کتاب صدوق قال قال رسول الله حفوا الشوارب عرض کردم راجع به شوارب هم متون مختلفی داره احفوا داريم حفوا داريم قصوا داريم قص الشارب داريم حالا آن بحثهاش گذشت و اعفوا اللحاء و لا تشبهوا باليهود، انشاء الله اين متن را میخوانيم که اين متن در مصادر عامه هست و دقت بکنيد من فقط يک اشارهی اينجا الآن به شما عرض کنم، در اعفوا اللحاء يا در قصوا الشوارب سهتا ذيل آمده دقت میکنيد، سهتا ذيل آمده يک ذيل آمده و لاتشبهوا باليهود در مصادر ما اين مرسلهی است که در فقيه هست اما تو مصادر عامه هم هست که بعد میخوانيم دو و لاتشبهوا بالمجوس اين لاتشبهوا بالمجوس بلی در مصادر ما در کتاب باز وسائل همين باب آورده از صدوق از معانی الاخبار صدوق بعد میخوانم انشاء الله تعالی اين دو، تو مصادر عامه هم هست مثل خالفوا المجوس اين دو، سه ولاتشبهوا بالمشرکين اين هم هست اين معلوم میشه اين مسأله ريش سهتا مخالف داشته يکی يهود بودند يکی مشرکين بودند يکی هم مجوس بودند غرض اين ذيل را چون بايد من بعد در مقام معنی عرض میکنم حالا فعلاً متنش را خدمت تان عرض بکنم يک لاتشبهوا باليهود داريم باز در کتاب خود صدوق در معانی الاخبار صدوق و لاتشبهوا بالمجوس داريم آنه هم داريم بلی تعبير آن هم داريم و در کتاب اهل سنت داريم خالفوا المشرکين، وفروا اللحاء يا واحفوا يا اَحفوا الشوارب اينه هم داريم البته اين غير از اين حالا اين تفسير حديث چه خواهد بود يک نکتهی کلی هم از اين حديث استفاده میشه که اين خودش دليلی مستقلی قرار دادند عدهی از فقهای ما هم دليل مستقل خلاصه آن دليل مستقل يکی از ادلهی بر حرمت حلق لحيه هم همينه اصلاً تشبه خوب نيست به کفار، اين اصلاً يکی از اهتمامات پيغمبر اين بود که تشبه نباشه در يکجا تشبه به يهوده، يکجا تشبه به مجوسه، يکجا هم مشرکين، اين راجع به متن که بعد انشاء الله من فقط اشاره میکنم که ذهنتان از الآن باشه برای مطلب.
و اما مسألهی اين سند روايت خب خب معلومه سند مرسله در کتاب صدوق آمده اينی هم که گفتند که اگر صدوق چون اينجا گفته قال رسول الله اين مطلب در عبارات عدهی از علما آمده عرض کردم سابقاً هم حالا قديمترين کسی که اين مطلب را گفته کيه؟ من نمیدانم در علمای شيعه کسی گفته، فرق است رُوی عن الصادق يا قال الصادق در کتاب صدوق اينه من الآن قائلش را نمیدانم اما در اين معاصرين خودمان در کلمات مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائری ديدم ايشان داره شاگرد ايشان مرحوم آقای خمينی هم داره در چندجای ايشان توی رساله لاضرر در آنجا داره مرحوم حاج شيخ عبدالکريم در رسالهی، در کتاب الصلاة شان، تقريرات الصلاةشان ديدم چندجا دارند ايشان که اگر گفت قال الصادق معتبره گفت روی عن الصادق نه، و عدهی هم گفتند نه فرقی نمیکنه روی يا، فرقش اينه که روی اگر باشد ضعيفه قال باشه صحيحه معتبره ما توضيحات کافی را داديم ديگه تکرارش هم نمیکنيم بحثش هم اينجا جاش نيست، عرض کرديم به لحاظ ديباجهی که مرحوم صدوق داره همه معتبره چون ديباجه میگه جميع اين رواياتی که در اينجا آوردم پيش من حجته، خود صدوق چندتا روايت را رد میکنه يکجا مثلاً يک حديث میگه و هذا الحديث لا افتی به، افتی به حديث ديگه، البته يک حديثی در ابواب جلد 3 ، 34 است جلد چهار شايد باشه از مرحوم کلينی نقل میکنه میگه و روی ابوالجعفر الکلينی محمد ابن يعقوب حديث را مياره بعد میگه هذا الحديث لا افتی به، افتی به يک حديث ديگهی که صفوان توقيعاً از امام هادی يا عسکری نقل کرده، ما عرض کرديم مقتضای قاعده در ديباجه خوب دقت آنچه که در کتاب فقيهه مگر خودش تصريح بکنه به استثنای تصريح خودش آنچه که در کتاب ديباجه است آنچه که در کتاب فقيه است قابل اعتماده چون بعضيا آمدند گفتند که خب گفته در مقدمه که من همهاش آثار صحيح، بعضيا گفته عمل نکردند به يک حديث خب اين جوابش واضحه،
33: 35
ماشاء مالم يفرغ منه، درسته ايشان گفته
36: 35
مگر آنجای که قرينه بياره، ما عرض کرديم از کل کتاب فقيه دو مورد را میتونيم خارج بکنيم کل کتاب فقيه، يک جايي که تصريح میکنه خودش مینويسه میگه لا اعمل به، گفت که اصطلاحی بود اروپاييها داشتند مارکسيست تر از مارکس، آدم که نمیشه شيعهتر از امام صادق باشه به اصطلاح ماها خودش هم لا اعمل به، اين که جای بحث نيست، مورد دوم هم که ما بنده اعتقادم اينه ايشان مثلاً در اواخر نکاح داره نوادر باب النکاح به نظر من آن احاديث هم قابل اعتماد نيست ايشان اشکال داره بيشتر اصحاب اين يکی را ذکر کردند اين دو مورد از کل کتاب فقيه دو موردش به نظر من قابل استدلال نيست يعنی آن ديباجه شاملش نمیشه، روشن شد اين بحث لطيف را دقت بفرماييد؛ يکی آنجای که خودش میگه من به اين حديث عمل نمیکنه دوم چون ايشان در اواخر بعضی از ابواب مثلاً کتاب نکاح يا صلات چندتا حديث داره به عنوان نوادر مياره تصادفاً بعضی از آن احاديث نوادر مشهور هم شده ليکن حجت نيست به نظر ما خودش هم حجت نمیدانه اين نظر خود ما پس اين دو مورد استثنا بقيه کتاب قابل اعتماد يعنی چه قابل اعتماد؟ قابل اعتماد به لحاظ ايشان يعنی حجت، نه به لحاظ ما فرقی بين روی و قال الصادق هم نمیکنه اين يک مطلب اينه اگر آقايون خواستند اين اصل مطلبی که حاج شيخ عبدالکريم گفته اين يک مطلبی است که از کتب اهل سنت از قدمای اهل سنت هم مطرح شده مال الآن هم نيست تو کتب علم الحديث، دراية الحديث اهل سنت يک بحثی دارند چون در کتاب بخاری غير از حالا احاديث مسند يک مقدار احاديث و يروی عن رسول الله داره و بعض جاها میگه قال رسول الله اينه سنیها دارند اصل مطلب مال آنهاست که اگر بخاری گفت قال رسول الله يعنی معتبره، اگر گفت روی عن رسول الله يعنی اشکال داره روشن شد مطلب اصل مطلب مال آنهاست ربطی هم به ما نداره اصلاً دو مبنی است دو خصوصيته، نمی دانم چطور شد مرحوم حاج شيخ عبدالکريم البته بعيد میدانم آقای حاج شيخ عبدالکريم کتاب اهل سنته ديده شايد يک کسی ديگه من نمیدانم آن کسی رابطی بين ما و سنیها که بوده؟ من نمیفهمم يک کسی آن حرفی سنیها را که آن جاش بخاری بوده شنيده برداشته آمده رو فقيه تطبيق کرده آن يک مبنی است مبنای رجالی است حساب داره، اين اصلاً مبناش مبنای ديگری است حساب ديگری است اين احدهما را به ديگری قياس نمیشه کرد روشن شد من به همين مقدار اکتفاء میکنم چون چندبار هم اين بحث تعرض کردم به همين مقدار اکتفاء میکنم البته قال رسول الله به نظر ايشان حجت اما اين برای ما کافی نيست تتمه کلام فردا، وسائل میخوانيم انشاء الله احاديث وسائل چون راحتتره بعد میآييم به احاديث کتب ديگه و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
عرض شد که اجماع را به این بیان میشود قبول کرد که روایت اعفو اللحی بین شیعه و سنی مشهور بوده است و هر کسی که در مسأله متعرض شده است حکم به حرمت کرده است. این اجماع کشف از یک سیره متشرعه میکند. این درست هست. جای شکش نیست ولی اجماعی که بخواهیم که خیلی مته روی خشخاش بگذاریم و بگوییم از کلمات در میآید مشکل هست . خصوصا که در ما یک مشکلی دارد که در عامه ندارد و آن اینکه در کتب معتبر درجه یک نیامده است. در ما خیلی متن اعفو اللحی...نه در کافی هست و نه در تهذیب. نمیدانیم چی شده است. روایت حلق لحیه در کافی نیست. البته یک روایت حبابة واسطیة بوده است که زنی بوده است و انگشتری بوده است... در اونجا در روایت دارد که حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه کسانی بودند که ریش را میتراشیدند و سبیل را کلفت میکردند و مسخ شدند به بوزینه. این مسخ شدن هم علامت حرمت باشد. این روایت در کافی هست و حواسم هست و در جای دیگر هم نداریم و مرحوم صدوق و شیخ طوسی رحمه الله ندارند. متن اعفوا اللحی را دارم عرض میکنم که نیست.عامه روایاتی که دارند بیش از است در اینجا و متونش هم بیش از ماست. مقداری متعرض متونش شدیم. این روایات با شهرتش در بین مسلمین ... با متون و اسانید مختلف در کتاب کافی نیست. علتش را نمیدانم.شاید وجهش این باشد که یک باب مستقل ندارد و هر کسی آورده است در بابی مدل یک نوع استطراد آورده است. یکی در طهارت و یکی در زی و تجمل. کلینی رحمه الله در کتاب الحجة اون روایت حبابة را آورده اند.مرحوم بروجردی داشتند که اگر کی حدیثی در بین عامه خیلی مشهور بوده است و ائمه رد نکرده اند کافی هست برای قبول. و اون روایتی که خذ بما خالف العامة بیشتر شبیه قضیه خارجیه هست و لذا نباید بحث سیاسی باشد یا ... برای اینکه کلام مرحوم بروجردی به عنوان یک شاهد خوب برای اثبات حکم باشد.انصافا این طملب اینجا یکی از مصادیق هست به خلاف مثل اذا بلغ الماء قلتین... بله در اینجا در خود عامه هم مقداری محل لام هست. اخذ اللحیه عاه از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند ولی مشهور نیست و اخذ هم غیر حلق هست. اخذ همین کوتاه کردن هست. و قبضه را از آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ندارند. ولی همین حدیثی که مشهور نیست در روایات ما آمده است که ما زاد از لحیه را اخذ میکردند و در عامه از ابن عمر همین را دارند و به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت نداده اند.که او این کار را میکرد. در این کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه که عرض کرده ام که کتاب خوبی نیست برای ما زیرا مراد این آقا از مذاهب اربعه فتوای هر یک از اون 4 تا نیست بلکه تطورات مذهبشان تا حالا هست. مذهب مالکی نه مالک...در این کتاب نقل شده است که مذاهب اربعه حرمت قائل هستند و در ج 2 ص 44 تفکی بین اقوال هست... و به شافعی کراهت نسبت میدهد. شادی مراد از کراهت حرمت به سنت هست نه به فریضه. و عرض کرده ام که در اطعمه و اشربه روایتی داریم که انما الحرام ما حرم الله فی کتابه و ...سلف یک سری اشیاء را یعافون و نحن نعافها. آخرش نتیجه ای که رسیده ام این هست که کراهت یکی همین هست و دیگری جایی که دلیل بود ولی مناقشه انگیز بود. در این جور جاها هم تعبیر به یکره میکردند. یک عده از موارد هم به ذهن میآید که شبیه احتیاط وجوبی ما بوده است.احلتها آیة و حرمتها آیة و انا منزه عنها نفسی و اهل بیتی. این مدل هم شبیه احتیاط وجوبی هست. امام که شأنش اجل از این صحبت هاست. حواسم هست. از باب مراعات تصورات مخاطب. اول یکه عرض کردیم در کلمات عامه اصطلاح هست و دو تای دیگر را روی شم خودم با شواهدی احساس میکنم که این هم از موارد استعمال هست. انصافا احماع مصطلح را باید به زور درست کرد و مصدرش هم واضح هست ولی این اجماع شاید بشود بعدها مقداری کار ها بشود و اثبات ارتکاز هم حرف بدی نیست. این رامیشود گفت.
اما مجموعه روایاتی که ما داریم. در کافی حدیث حبابة را دارد و این را بگذاریم کنار فعلا. فعلا میماند روایات اعفوا اللحی که در بین عامه کاملا مشهور و قابل قبول هست. روایایت یکه ما داریم. اونی که ما داریم یکی در صدوق هست در کتاب طهارت در وسائل در ابواب آداب الحمام.باب 67 این ابواب.اما اگر آقایان مراجعه بفرمایند در غیر باب 67 چندین باب دیگر هم روایات دارد. در ابواب دیگری.در اعفوا اللحی سه تاذیل هست .ی کی لا تشبهوا بالیهود در فقیه یکی بالمجوس در معانی الاخبار و بالمشرکین هم دارد. معلوم ضد سه ا مخالف داشته است یک نکته اینکه بعضی هی را دلیل مستقل برای حلق لحیه قرار داده اند که تشبه به یهود هست و در ضمن مرحوم صدوق هر دو روایت را به صورت مرسل میآورند و ظاهراهمه فقیه پیششان حجت هست الا دو جا. یکی نوادر ها و یکی موارد تصریح و از حیث حجیت پیش صدوق فرقی بین روی و قال نیست.