ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389 (61)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 90-1389 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1389-61

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

راجع به مسأله تصوير عرض کرديم که چون يک مسأله­ی است که رواياتی و يک سيره­های عملی از خود زمان پيغمبر اکرم(ص) نقل شده و مخصوصاً راجع به اصل تصوير عبارات بسيار  شديدی آمده که ما انشاء الله تعالی در مقارنه­ی که خواهيم کرد بين نصوصی که در مصادر صحيحه­ی اهل سنت وارد شده با بقيه نصوص که در ما داريم ما از تا حالا تو ذهن من که نمياد توی اعمال محرمه­ی که ظاهراً هم بايد قبول بکنيم ظاهراً جزو صغائره اما تعبيراتی داره که شايد در خيلی از کبائر هم مثلش آمده، يکی رباء ما خيلی تعبير شديد داريم بعد از رباء به لحاظ يک نکته­ی اين نکته را ما فقط در قرآن کريم در يکجا داريم ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب، اين تعبير اشدّ العذاب در قرآن کريم درباره آل فرعون آمده، در جايي ديگه، البته در باب رباء آمده فاذن بحرب من الله و رسوله اما عنوان اشدّ العذاب که در روز قيامت باشه اين فعلاً در کل قرآن کريم فقط در مورد فرعونه که ادعای ربوبيت و انا ربّکم الاعلی و در قرآن کريم پيروی و اتباع از چنين شخص طاغوت و طاغيه ی را نتيجه­اش را اشدّ العذاب در، ما ديگه اشدّ العذاب در قرآن نداريم ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب، آن همين اشدّ العذاب را ما در مسأله­ی تصوير داريم در مصادر اهل سنت، يعنی در مشهورترين مصدر اهل سنت که صحيح بخاری باشه، عن ابن عباس قال سمعت النبی سمعت رسول الله يقول ان اشدّ الناس عذاباً يوم  القيامه، يا عند الله است اختلاف دارند در ضبط حديث که عند الله است يا يوم القيامه؟ البته عند الله باشه با مقام ملاکات جور در مياد اما اگر يوم القيامه باشه به مقام امتثال می­خوره ان اشدّ الناس عذاباً و با کيفر مناسب­تره ان اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه يا عند الله المصورون و لذا در بعضی از مصادر اهل سنت هم شايد حالا ديدند خيلی عجيبه چون ديگه مثل آل فرعون قرار داده شده، در از مصادر اهل سنت اين حديث آمده ان من اشدّ الناس عذاباً يک من اضافه کردند که خيلی ديگه شأنش بالا نره، غرض به هر حال بحث تصوير و لذا تصريح کردند بعضی از اهل سنت که خود تصوير جزو اکبر الکبائره حالا تو ذهن ما شايد اين بود که جزو صغائر باشه البته اين هم بنابر تقسيم معاصی به صغائر و کبائر کماهو المشهور بين عامة المسلمين سنتاً و شيعتاً و در مقابل هم عده­ی از اهل سنت و از شيعيان مثل مرحوم استادمان آقای خويي فرقی بين کبائر و صغائر به  لحاظ تأثير در عدالت قائل نيستند يعنی گناهان را همه را جور می­دانن، بحث کبائر هست اما صغائر همين ارتکابش مسقط عدالته فرقی نمی­کنه علی ای حال اين البته خود اهل سنت هم تصور نشه خيال کنيد مثلاً قبول کردند و برداشتند نقل کردند، و خب واقعاً هم بحث کردند که تصور اين مطلب که چطور صورت کشيدن نقش کشيدن مجسمه تراشيدن اين منشأ بشه که انسان من اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه، يا انّ اشد الناس عذاباً يوم  القيامه، سعی کردند انشاءالله عرض می­کنم چون در بحث روايات عرض می­کنم توجيهاتی که شده و صحبت­های که شده و اصلاً اين روايات از طريق ما قبول شده نشده شرح حال تاريخش و خصوصياتش انشاء الله بعد عرض خواهم کرد غرض يکی از مشکلات مرحوم سيدمرتضی اين کتابش الآن در اختيار من نبوده کتاب داره به نام امالی و غرر و درر، کتابش قشنگيه حسابي، ايام گفت بچگی همين مأنون شديم کتاب ايشان بسيار کتاب لطيفي است، فوائد و

52: 4

قشنگی داره، من در اين کتاب خودم نديدم نقل می­کنم از کتاب فتح الباری ابن حجر در شرح صحيح بخاری ببينيد ابن حجر سعی کرده حتی رأی مرحوم سيدمرتضی را بياره برای توجيه روايت، وقتی بحث انسان بحث علمی باشه طرف مقابل هم که سنيه بازهم احترام، سيدمرتضی شايد اولين نفری است من نديدم قبلش سنی­ها هم خيلی باش موافقت نکردند سيدمرتضی کلمه عذاب را با عقاب فرق گذاشته، آن حل اين مشکل را در حديث مبارک انشاء الله حالا من يک همچون زمينه­ها را آمده کنيم تا ببينيم وارد بحث خودمان بشيم ايشان بين عذاب، عذاب را غير از عقاب می­دانه، عقاب را به معنای کيفر، حالا اگر بخواهيم در زبان فارسی خودمان چون واقعاً هر حديثی را که از کلام لغت عربی است، بتوانيم با مرتکزات فارسی خودمان ترجمه بکنيم برای ما بهتر روشن بشه می­شه کلمه عذاب را تقريباً مرادف با کلمه شکنجه در فارسی گرفت، اما کلمه عقاب را مرادف با کلمه کيفر آن وقت سيدمرتضی می­گه معنای حديث اينه، سخت­ترين شکنجه­ها روز قيامت برای کسانی است که تصوير می­کنه حالا مجسمه است يا غير مجسمه و اين معناش اين نيست که سخت­ترين کيفرها، سخت­ترين شکنجه غير از سخت­ترين کيفره لازم نيست که اين تناسب با مثلاً بگيم چطوره تصوير کشيدن که پس حالا زنا باشه، رباء باشه دزدی باشه فرار از صحنه جنگ باشه، جاسوسی برای کشور بيگانه باشه اين­ها خوب واضحه، گناهان بزرگی است آثاری هم برش مترتب بشه خيلی روشنه، اما تصوير کشيدن يا مجسمه سازی يا پيکره تراشی مخصوصاً اگر شامل اين عناوينی مثل همين عروسک­های که الآن بچه­ها بازی می­کنه بشه اين تناسبی نداره با اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه، سيد مرتضی تفسير کرده می­گم ابن حجر هم نقل کرده گفته و قاله الشريف المرتضی فی الغرر و الدرر، بعد رد می­کنه می­گه نمی­شه قبول کرد که اين معنای که ايشان گفته، می­گه به تعبير من به فارسی معنای حديث سخت­ترين شکنجه­ها برای مصورينه، اين معناش حکم جزائی نيست اگر حکم جزائی می­خواست باشه می­گفت سخت­ترين کيفرها، چون فرق بين روشن شد عذاب غير عقابه، تو همين اصول ما هم می­گن قبح عقاب بلابيان، عقاب کيفره، اما عذاب لازم نيست که خصوص کيفر باشه يعنی لازم نيست که ممکن است سخت­گيری­های انسان را ملامت تندی بکنه انسان عذاب وجدان بکشه اما عقاب نباشه کيفر نباشه، مرحوم سيدمرتضی قدس الله سره اين حديث را اين جور معنا می­کنه سخت­ترين شکنجه­ها برای مصورينه نه سخت­ترين کيفرها، حالا من انشاء الله در محل خودش، آن وقت اين يک طرف يک طرف ديگه هم که انشاء الله امروز هم باز توضيح خواهيم، حالا من اشاره اجمالی يک بحث تلازمات يا تسامحات قانونی است که من کراراً عرض کردم اين هميشه از عهد صحابه به بعد در جريان مسائل فقهی هميشه پيش آمده اين جور نيست مثلاً ان الناس اشدّ عذاباً يوم القيامه يا عند الله المصورون انصافاً از خود اين حديث مبارک حکم تصوير فهميده می­شه ساختن صورت چون من عرض کردم يک بحث در ساختن صورته، يک بحث در نگهداشتنشه يک بحث در خريد و فروشه، يک بحث در نماز زير پاش مقابل انسان باشه و الی آخره، تصوير رو پرده ديوار باشه، رو خود ديوار باشه رو سقف باشه، انواع فروع داره خود مسأله، يک بحثی دارند که يک تلازمی مابين اعتبارات قانونی يا يک تسانخی هست، اين تسانخ اينه مثلاً اگر تصوير و کشيدن تصوير حرام شد آيا بالملازمه و بالمسانخه، تسانخ سنخيته، بالملازمه قائل بشيم که نگهدارش هم حرامه، خريد و فروشش هم حرامه که من در خلال بحث­های مکاسب کراراً به اين قاعده اشاره کرديم و عرض هم کرديم بازهم کراراً خوب دقت بفرماييد بحث تلازمات قانونی را علمای اسلام از قرن اول و دوم متعرض شدند در اواخر قرن دوم اين تلازمات قانونی را يک مقدار که موردی بود در فقه گذاشتند يک مقدار که سريان داشت تو اصول آوردند که شد مثلاً بحث مقدمه واجب اگر يک شئی واجب شد مقدمه­اش هم واجب می­شه يا نمی­شه؟ بحث مسأله ضد امر به شئ مقتضی نهی از ضدش هست يا نه؟ پس اين تلازمی که در مانحن فيه هست مورديه، مراد ما از تلازم موردی در اين، مثلاً اگر گفت کشيدن تصوير حرامه يک آويزان کردن تصوير تو اتاق چی؟ دو خريد و فروش تصوير چی؟ تا می­ره به آن وقت بعضی از ملازماتش هی خفي­تر می­شه، مثلاً رو زمين گذاشتين روش هم پرده انداختن، روش پتو می­انداختن، روش دوشک انداختين، هی مثلاً حالا مثالی که زدند که حالا می­خوانيم روايتشه، يک پرده انداختين، يک اتاقی است دوتا پرده داره، يک پرده رو در گذاشتين يک پرده آن ور دره همان در دوتا پرده رو پرده­ی که مستقيم تو اتاق شماست عکس نيست تو آن پرده­ی قبلش عکس هست، آيا اين هم مثلاً اصلاً رابطه­ی بين صلات و تصوير هست، به خاطر آن حکمی که پيغمبر فرض کنيم فرمودند که حرمت صنع تصويره، عده­ی از اهل سنت به شدت پي­گير شدند چون اين مطلب گفته شده شايد برای شم، پی­گير شدند که ما بايد بگيم تمام آن مراتب حرامه پرده و مرده و استعمال و تو لباس انسان باشه و پوشيدن لباسی که عکس تصوير، تمام اين مراتب حرامه، اقتناء نگهداری عده­ی هم خب هستند علمای ما هم عملاً همين طور اند حالا يک من جمله از قائلينش علمای خودما، الآن علمای ما بناشان بر اينه که تصوير صورت حرامه اما اقتناء صور حرام نيست تصوير غير از اقتنائه، اين مقدمه را الآن عرض می­کنم چون آخر می­خواهم برگردم چون يک کمی راجع به حديث حلبی راجع به حديث محمد ابن مسلم داريم اين دقت بکنيد پس يک بحث ديگر با اين ادله­ی که ما داريم در باب تصوير چون اين بحث بحثه هم ما بعد مطرح خواهيم کرد که در مقامات از تصوير ما روايت داريم و کدام مقامات را بايد با شواهد ديگه درستش کرد، در بخش تصوير انشاء الله اين مطلب روشن شد.

آقايان عده­ی از اهل سنت قائل هستند که تمام آن فروع هم حرامه حتی مثلاً روايتی است که عايشه می­گه من با عروسک بازی می­کردم پيغمبر پيش من می­آمد و با اين هم بازی­های من به اصطلاح مهربانی می­کرد، خب عده­ی مثل ابن حزم می­گفتند از اين معلوم می­شه که خريد و فروش مجمسه برای خصوص دخترها اشکال نداره که عرض کرديم يک روايت هم ما از محمد ابن مسلم داشتيم که گفت يکی به حضرت عرض کرد به امام باقر اين تماثيل چيه در خانه شما؟ ظاهراً عروسک بوده فقال(ع) هذه بيوت للنساء يا هذه للنساء اين شبيه همان فتوای ابن حزمه ابن حزم البته تقريباً شبيه ناصبيه، چون خودش هم سني متعصبيه، نژاداً و نسباً هم به بنی اميه بر می­گرده از بنی اميه­ی که در اندلس بودند ايشان هم از اندولسيه، بنی اميه­ی که در اندلس بودند ابن حزم از آن­هاست اصلاً نسباً از بنی اميه است خودش هم تقريباً ديگه شبه ناصبی باشه، احتمال اين که از ابی جعفر امام باقر گرفته باشه وجود نداره، به ذهن خودم، باز بعضی از اهل سنت به ايشان اعتراض کردند که درسته عايشه با عروسک بازی می­کرده ليکن چون اين اوائل ازدواج بوده اوائل هجرت به مدينه بوده بعدها پيغمبر همين را هم تحريم کردند يعنی اين­ها می گن حتی با وجود اين روايت که مثلاً عايشه می­گه من با عروسک بازی می­کردم، حتی باز خريد و فروش مجسمه برای دخترها هم جايز نيست، چرا؟ چون بعد احاديثی که آمده اينه نسخ کرده آن حکم اولی را برداشته.

حالا اين بحث تسانخ را خوب دقت بکنيد من الآن مقدمتاً عرض کردم بعد توضيحش را عرض می­کنم در بحث تسانخ قاعدتاً اين طوره يا قائل به تسانخ نيستند يا قائل اند به يک نوع تسانخی که فهم عرفی و قانونی مساعد باشه مثلاً فرض کنيد بگه اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه مصورون، آن وقت من يک عکسی کشيدم رو  پرده­ی به در آويزانه، دارم آن ور نماز می­خوانم آن حرمت تصوير آن جوری بکشه به اين نماز من اين جوری تلازمش خيلی مشکله ربط اين دوتا با همديگه خيلی مشکله، دقت می­فرماييد چرا؟ حالا من می­خواستم اين نکته را عرض کنم چرا؟ آن­ها به اين شدت بعضياشان قائل اند آن نکته اينه خوب دقت کنيد چون اين بحث بحث فقهی است خيلی در بحث تسانخ ما يک دفعه خود تسانخ را در نظر می­گيريم يعنی خود تلازم و تسانخ را در نظر مثلاً می­گيم حرمت در حرمت قانونی ملازمش اينه که نمازی در آن مکانی هم که درش هست، اين تلازم داره با همديگه آن نماز هم باطله، فرض کنيد مثلاً خريد و فروشش هم باطله اين تلازم يک دفعه ديگه در بحث اين تلازم ما مياييم به جای اين قاعده کلی می­گيم موردی حساب بکنيم که من اين توضيحش را سابقاً عرض کردم مثلاً وقتی شارع مقدس می­گه حرم عليکم الميته و الدم از همين حرم، اگر حرم در کتاب بود يک آثار داره همان حرمه در روايت بود اثرش فرق می­کنه اگر حرم در کتاب بود، من الآن طرح می کنم نه اين که می­خواهم، ديگه حالا مبنام بر همينه اگر حرم در کتاب بود يعنی محروميت اين محروميت جميع آثار را می­گيره با همين محروميت حرمت اکل در مياد، نجاستش در مياد، مانعيت در نماز در مياد، بطلان بيع در مياد، همه اين­ها در مياد اين نه به خاطر فقط تلازم مابين تحريم قانونی و اين­ها نه اين تحريم در کتاب آمده کتاب روح شريعته، محروميت کتاب غير از محروميتی است که پيغمبر قرار داده طبيعت محروميت کتاب سعه داره اين من الآن طرح می کنم برای اين که روشن بشه.

يکی ديگه از مطالب خود آن مقام اثبات و تعبير فرق می­کنه وقتی در موردی بياد ان اشدّ الناس عذباً اشد، اين غير از اين است که مثلاً بياد بگه، مثلاً فرض کنيم من باب مثال بگه غيبت کردن حرامه، اين وقتی آمد اين تعبير اشد تو تلازمات که مياد مياد ملازمات بعيده را هم اثبات می­کنه وقتی خيلی شديد شد روشن شد، اين را خوب دقت بکنيد مثلاً من وقتی می­گم عده­ی از اهل سنت گفتند رو ديوار باشه رو لباس باشه رو پارچه باشه، نمی­دانم تمام اين صور جايز نيست اين نکته­اش چيه؟ حالا غير از اين که بعضياش هم روايت دارند، نکته­اش اينه که می­گن اين تلازمات را ما از اشدّ الناس عذاباً در مياريم، و اين نتيجه­اش کجا می­ده، اگر فرض کرديم روايت ان اشدّ الناس عذباً يوم القيامه را ما به يک جهتی درش خدشه بکنيم که حالا بعد عرض می­کنيم هم در مصادر اهل سنت يک مشکل داره يکی دوتا مشکل داره هم تو مصادر، تو مصادر ما که نداريم به سند معتبر اصلاً انّ اشدّ الناس عذاباً را ما نداريم خوب ظرافت کار روشن شد ممکن است بگيم ما وقتی ائمه(ع) روايت ان اشد الناس عذاباً يوم القيامه را نياوردند پس اين تفريعات هم خواهی نخواهی ساقط می­شه ديگه آن اشدّ الناس عذاباً اقتضاء می­کنه که اقتناء حرام بشه، فرض کنيم اما وقتی ثابت نشد اشد الناس عذاباً اينه آن اثبات حرمت اقتناء ديگه با آن نمی­شه بکنيم اين يکی دوتا مطلب قبل از بحث عرض کرديم، حالا يکی دوتا مطلب مانده از بحث سابق آن­ها را بخوانيم تمام بکنيم بعد بريم رو اين مطلبی تفريعاتی که وارد شده البته اين تفريعات را ما در اينجا متعرض نمی­شيم چون مناسبش کتاب صلاته اينجا فقط فهرست وار و نکته­ی که هست از مجموعه­ی روايات تصوير می­تونيم حرمت بيعش در بياريم يا نه؟ اين کلام­ها الآن اينه اگر خيلی صحبت کرديم روح مطلب ما اينه، داريم اطراف را بررسی می­کنيم، اما روح مطلب اينه.

س: نفرموديد شامل چه چيزهای می­شه؟

ج: آن بحث ديگری است که تمثال و تصوير، حالا هرچه که هست، حالا اول ثابت بشه اصل حکم ثابت، پس ما در بحث خودمان يک بايد اثبات حرمت تصوير چون بعضی از اصحاب ما قائل به کراهت شدند اصلاً بايد اثبات اصل حرمت تصوير بشه، دو بعد به اصطلاح آن مقدار تفريعی که آمده در روايات منصوصه بيان بشه، سه بيع چون بيان نشده آيا بيع صور هم حرامه يا نه؟ اين مشکل، تمام بحث ما توی اين مکاسب محرمه از اين مسأله اينه، يک مقدار زيادی از فروع تصوير در بحث نمازه لباس مصلی و مکان مصلی، نه اين که حالا منحرفشه، يک مقدار زيادش آنجاست آن­ها را ما الآن فهرست وار تا حالا هم دقت کردين حالت فهرستی، يعنی ليست وار به اصطلاح نه فهرست اصطلاحی در مقابل رجال، اين راجع به اين مطلب، من ذهن را آماده چون معلوم بشه که بعد از اين بحث ما حول چه محوريه؟ اين فروع را چرا می­خوانيم؟ و آن نکته­ی اصلی ما چيه در مسأله؟

س: رابطه تلازم را خود شما قبول نمی­کنيد؟

ج: تلازم را؟

س: نه ترادف را مترادفين باشند تصوير و تمثال

ج: و الله، واقعش در مجموعه روايات ما اگر ديگه قطع نظر بکنيم از سند و اين که اين درسته آن درست نيست، اين به آن بزنيم و آن اختلاف نسخه و اين­ها ظواهرش اينه که مترادفين اند ظواهر چون مثلاً روايات وارده را هم توش تصوير آمده هم توش تمثال آمده واضحه که مراد در آنجا تمثالش مراد عکسه، صورته مجسمه نيست خيلی شواهد واضحه،

س: يعنی لغوی بحث نکردند اين مسأله را

ج: چرا؟

س: چون تو لغت فرق گذاشتند

ج: می­دانم گذاشتند اما در روايات، می­دانم فهميدم ملتفتم ديدم عبارات لغوی­هاش را هم ديدم اما در روايات چندتا روايت هی من می­خواندم می­گفتم در اينجا تصوير اينه در اينجا تمثال اينه ناظر بود کلام ما به اين معنی، انصافش در مجموعه روايات ببينيد روايات يک دفعه ما به لحاظ حجيت نگاه می­کنيم يک دفعه نه به لحاظ تکلم، به لغت عرب، حالا می­خواهد حجت باشه يا حجت نباشه، توی اين مجموعه روايات ما صحيحاً و سقيماً از عده­ی شان ترادف تصوير و تمثال در مياد اما البته ابتداءً بعيده، يعنی ابتداءً تمثال بود که به قول خودش سايه داره تصوير هم که نداره انصافش بلی آن يکی که به اين وسط برجسته است نقش برجسته، ممکنه آن گاهی بهش تصوير گفته بشه گاهی تمثال، اين فرقی است که ابتداءً هست قبول داريم اما مجموعه روايات که حالا می­خوانيم يک مقدار رواياتش را می­خوانيم از مجموعه­ی روايات انسان احساس ترادف می­کنه، مجموعه روايات به لحاظ زبان نه به لحاظ حجيت سند و حجيت روايت و اين­ها نه به لحاظ حکم نه، به لحاظ عربی صحبت کردن احساس می­کنه يکی گرفته شده اين احساس را انسان در روايات می­کنه، ما داشتيم يک بحثی می­کرديم که اين روايات متعددی در اينجا داشتيم از علاء ابن رزين البته اين روايات که عده­اش هم صحيحه بود و مفتی بها عند اصحاب هم هست اين­ها به خاطر اين که جزء مسائل اختلافی بوده در همان زمان، سرس مسائل اختلافش اينه در بعضياش پيغمبر اجازه نداده بوده، مثلاً داشته که پيغمبر وارد منزل شدند، عايشه گفت يک پارچه­ی آويزان کرده بودند که درش تصوير بود و در يک روايت هم داره که خودشان تعيين کردند که تصوير چيز بوده، تصوير اسب بوده، اسبی که شيهه می­کشيده مثلاً به قول ما، بعد پيغمبر داخل نشدند يا در يک روايت داره که کنار زدند خب اين يک بحثی دارند که آيا مثلاً عده­ی از اهل سنت گفتند همين تصوير اگر رو سقف باشه اشکال نداره اما رو پرده آويزان باشه نمی­شه چون پيغمبر اينه

29: 22

دقت می­کنيد چه می­خواهم بگم آن وقت يک بحث اين بود که آيا تصوير را آويزان می­شه تو اتاق گذاشت يا نه؟ اما در روايات ما فرع، باز فرع الفرع آمده حالا فرض کنيم گفتيم تصوير را آويزان می­شه گذاشت آيا در آن اتاق می­شه نماز خواند يا نه؟ لذا اگر خوب دقت بکنيد و اين روحيه را در خودتان بگذارين می­تونه انسان اين مسائل را کاملاً يکی اصل مسأله يکی تفريعات رئيسی مسأله است يکی باز تفريع علی التفريعه، پس يکی اصل تصويره يکی آويزان کردن پرده­ی که درش نقش است باز فرع اگر خود پرده­ی که در اتاق نقش نداره، پرده آن ورش نقش داره، اين فرع باز فرع در اين اتاق فرع علی الفرع در اين اتاق نماز بخوانه دقت می­کنيد، توی اين­ها عده­ی از اين تفريعات توی سؤالات ما در روايات اهل بيت موجوده و مع ذلک عده­اش هم موجود نيست اينه که فقهاء ما حسب قاعده، و همچنين فقهای اهل سنت حسب قاعده­شان پس برگرديم و عرض کرديم اين روايات علاء ابن رزين چهار، پنج­تا حکم داره يکش منفرد کتاب محاسن برقی بود و آن نگهداشتن تمثال برای بازی بچه­ها دخترها بيوت للنساء اين را در کتب اربعه نيامده، يکی ديگه هم روايتی بود که

24

تماثيل الشجر مالم يکن شيئاً من الحيوان که اين کلاً نيآمده در کتب اربعه، فقط در محاسن چون واقعاً هم ابهام داره البته صاحب وسائل و عده­ی از فقهای بعدی اين را گرفتند در اصل تصوير ليکن انصاف اين ابهام داره، بقيه نسخه هم وارد شده، ما اين صحبت را عرضه کرديم که اين روايات از کتاب علاء ابن رزين که کتاب معروفی هم بوده و نسخ متعددی هم داشته و مقابله نسخ کرده ممکن است به به ذهن بعضيا چون بعضی از نکات داره خب ممکن است اين سؤال بياد که خود محمد ابن مسلم که بزرگان اصحاب و اجلاء اصحابه خودش هم کتاب داشته چطور ما احتمال نمی­ديم که اين از کتاب محمد ابن مسلم باشه، آن شايد از کتاب محمد ابن مسلم باشه، نه از کتاب علاء ابن رزين راهی داريم البته اين بحث­ها تا حالا در حوزه­های ما نشده چون عرض کردم اين بحث­ها برگشتش به يک نوع بحث از اجازات و فهارسه چه کتابی در اجازات بوده چه کتابی در اجازات نبوده اين در قدمای بغدادی­های ما خيلی به اين جهت اعتناء داشتند عرض شد کراراً و مراراً بعد چون از زمان مثل شيخ طوسی و قبل از ايشان از زمان شيخ کلينی و بعد زمان شيخ صدوق اين کتاب­ها يواش يواش بين اصحاب منسوخ شد، مثلاً کتاب سکونی ديگه استنساخ نشد، کتاب علوی کتاب فرض کن حسن ابن محبوب، چرا؟ چون گزيده­ی اين کتاب­ها در اين کتاب­ها آمده شيعه هم که هميشه با مشکلات زندگی می­کرد استنساخ نسخ حسن ابن محبوب ديگه واقعاً مشکل بود اين هی هرچه گذشت هی استنساخ­ها کمتر شد زمان علامه ديگه غالباً اين کتاب­ها موجود نبود، اگر می­خواستند از کتاب حسن ابن محبوب نقل کنه از کتاب کلينی نقل می­کرد از کتاب شيخ طوسی، بقيه­اش ديگه لذا از مان علامه اتجاه بحث و گرای بحث بحث رجالی شد چون کتاب ديگه نبود حالا کتاب نبود چه بحث کنن سر فهرستی اين، وقتی نسخ کتاب حسن ابن محبوب نيست، نسخ کتاب علاء نيست، نسخ کتاب محمد ابن مسلم نيست، ديگه بحث چه فايده­ی داره لذا از زمان علامه يک اصلاً به قول امروزی­ها می­گن چه يک انقلابی يک طوفانی پيدا شد در ميراث­های شيعی گردش کلی پيدا شد از بحث­های فهرستی به بحث­های رجالی اين گردش تا همين زمانی که بنده الآن در خدمت­تان نشستم ادامه داره همين لحظه که در خدمت­تان هستم لذا الآن در حوزه­های ما به طور طبيعی بيشترين بحث هميشه بحث رجالی است اين بحث­های فهرستی هم تدريسش از بنده است حالا قبلاً کسی نبود، اين­ بحث­ها را اصلاً بنده سراپا تقصير يک مقدار زنده کرديم و الا بحث کلاً بحث رجالی بوده لذا در بحث رجالی هم خيلی مهم نبود اين از کتاب علاء باشه يا از کتاب محمد ابن مسلم باشه، چون هردو ثقه اند ديگه حالا از هر کتاب ديگه ارزش بحث های فهرستی نداشته ما معتقديم برای اصالت ميراث­های علمی خودمان و زحماتی که علمای گذشته ما کشيدند و خون دلی که خوردند و اين اجازات وفهارس را مدون کردند و واقعاً نتايج و آثار علمی خاص خودشه هم داره اين مباحث بايد دو مرتبه زنده بشه يعنی در کتاب رجال مباحث فهرستی ما هم بايد زنده بشه و آثار خاص خودشه هم داره حالا رو اين بحث ها که حالا بايد توضيحاتشه يک وقت ديگه عرض بکنم، راه اين می­خواهم برای شما اين حالت ملکه تدريجاً پيدا بشه و اصولاً اين بحث چون سابقه نداره می­خواهم زنده­اش بکنيم که آشنا بشين، مثلاً در اينجا چرا نمی­گيم از کتاب محمد ابن مسلمه می­گيم از کتاب علاء ابن رزين، من باب مثال با اين که ببينيد اين دقت بکنيد مرحوم محمد ابن مسلم کتابی به او نسبت داده شد به نام الاربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام، من راجع به محمد ابن مسلم عبارت مرحوم نجاشی را به اصطلاح می­خوانم در کتاب فهرست خودش، خود اين کتاب مرحوم نجاشی فهرسته رجال نيست ولو به اسم رجال چاپ شده معروف شده اما واضح است که اين کتاب فهرسته و کارش کار فهرستی بوده و ناظر به جنبه­های رجالی هم نبوده، عرض کنم مرحوم نجاشی اين کتاب را يعنی کتاب چهار مسأله حلال و حرام را به مرحوم محمد ابن مسلم ثقفی ايشان تصادفاً از تقريباً می­شه گفت به يک معنايي نوادر ما هستند که عرب اصيل اند مولی نيستند برای آشنايي يک مقدار عبارت ايشانه در اين چاپی که من دارم چاپ آقايون جامعه مدرسين شماره 323 شماره 882 محمد ابن مسلم ابن رباح اين اسمش ابوجعفر هم کنيه­اش الاوقس حالا يادم رفته اوقس دقيقاً بخواهم به فارسی تعبير کنم الطحان به اصطلاح آسيا داشته، به اصطلاح چيز می­کرده، آسياب آرد مولی سقيف، البته ايشان مولاش به نظرم مثلاً طبقه نداره، مولی سقيف الاعور يک چشم هم بوده ايشان وجه اصحابنا بالکوفه فقيه ورع صحب اباجعفر حالا غير از روايت مدتی هم در مدينه بوده خدمت امام بوده و اباعبدالله(ع) و روی عنهما و کان من اوثق الناس، يعنی خب بالاخره زراره و محمد ابن مسلم دو چهره­ی سرشناس ميراث­های منقول ما ايشان نوشته له کتاب يسمی الاربعة مأة مسأله فی الابواب الحلال و الحرام اين کتاب را ايشان اسمش اين گذاشته، البته در کتاب خصال مرحوم صدوق آخر خصال يک حديثی را آورده که در آخر سند محمد ابن مسلم هم هست و ابوبصير عن ابی عبدالله، قال علم اميرالمؤمنين اصحابه اربعة مأة باب من ابواب العلم چهار صد باب از ابواب علم، مرحوم آقای تستری احتمال دادند که اين چهار صدتا آنه که در کتاب خصال چهار مسأله حلال و حرام همان اربعة مأة باب فی ابواب العلم، اربعة مأة باب من ابواب العلم عرض کنم که بعد ديگران که بعد از ايشان آمدند در همين اشتباه واقع شدند تعجبه از مرحوم انصافاً آقای تستری در مباحث رجالی فوق العاده است انصافاً يعنی خيلی راه­های جديدی را ايشان باز کرد کارهای خوبی کرده، يعنی در آونه­ی  اخير من مثل ايشان نديدم و خيلی زحمت کشيده اما ايشان اگر توجه می­فرمودند اسم اين اربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام اسم آن کتاب اربعة مأة کتاب نيست علم اميرالمؤمنين اصحابه اربعة مأة باب من ابواب علم، آن يک چيزه، مضافاً ما توضيحاتشه اتفاقاً ديگه عرض کرديم بعد هم ديگه چاپ کردند به اسم کتاب آداب اميرالمؤمنين اين کتاب مستقليه در قرن دوم اوائل قرن سوم بوده سال­های دويست حالا ده سال

26: 31

اين تأليف شده اسمش هم آداب اميرالمؤمنينه، هيچ ربطی هم به اين چهار صد مسأله حلال و حرام محمد ابن مسلم نداره اشتباهی شده، ديگه حالا بشره العصمة لاهلها، بعد می­فرمايد اخبرنا احمد ابن علی اين احمد ابن علی همينی است که شايد شنيده باشين گاه گاهی ابن نوح بهش می­گن بلی اساتيد نجاشی بوده بعدها می­ره ساکن بصره می­شه حدثنا ابن صفيان، اين ابن صفيان همان به اصطلاح حسين ابن علی ابن صفيان ليکن معروف­تر در اصطلاح استعمالش البزوفری، اين حسين ابن عبدالله البزوفری، رحمه الله، حسين ابن علی، معذرت می­خواهم، حسين ابن، بلی حسين ابن علی البزوفری اين معروف بزوفری و از بزرگان عن حميد حميد ابن زياد از بزرگان واقفی­ها و از اهل کوفه بوده بعدها ساکن کربلا و شخصيت علمی بالای است انصافاً قال حدثنا حمدان القلانسی، از همدان قلانسی اين همدان اسمش محمده، تو بعضی از روايات محمد ابن احمد بعضيا حمدان ابن احمد يکيه شايد اسمش محمد بوده حمدان به اصطلاح مثل اين بعضيا هستند اسماشانه مثلاً علی ابن علامی اين جوری می­کنن بعد اسمش را يک کمی مثلاً تغيير می­دن قال حدثنا سندی ابن محمد که اين هم بسيار مرد بزرگواری است حمدان محل کلامه نجاشی گفته کوفی مضطرب ليکن مرحوم عياشی توثيقش کرده عن العلاء ابن رزين باز برگشت به علاء عنه از محمد ابن مسلم به به آن کتاب روشن شد اين مطلبی که مرحوم نجاشی.

ببينيد البته ديگه چون من نمی­خواهم نه وارد بحث فهرستی بشم و رجالی بشم از عجايب کار اين است که مرحوم شيخ طوسی اصلاً در فهرستش متعرض ايشان نشده، آن هم محمد ابن مسلم با اين شخصيت، با اين جلالت مرحوم شيخ طوسی در فهرست، در رجال متعرضش شده شخصيت اول يعنی واقعاً شخصيت اول در روايات ما ايشان است و زراره اين دو نفر و ليکن در کتاب فهرستش مرحوم شيخ طوسی متعرض ايشان نشده يکی از ابوابی را که مرحوم آقای تستری در اين کتاب قاموس­شان باز کرده هم همينه، البته به اين عنوان مثلاً يک نفری را نجاشی اسم برده شيخ نه تو رجال اسم برده و نه فهرست ايشان می­گه و عدم عنوان الشيخ فی الفهرست و الرجال غفلة، من ديگه قبل از ايشان نديدم من نديدم حالا ممکنه کسی ديگه هم باشه قبل از ايشان نديدم کسی که دنبال اين خط باشه اين خط را ظاهراً به نظر من مرحوم آقای تستری برای اولين بار، خيلی داره که عدم عنوان الشيخ غفلة حالا از عجايب اينه که اينجا نگفته، حالا همه­جا گفته اينجا نگفته که و عدم عنوان الشيخ له فی الفهرست غفلة، ظاهراً غفلت از خود مرحوم آقای تستری ايشان توجه نفرمودند شايد مرحوم آقای تستری شايد عبارت شيخ طولانی بوده در رجال خيال کردند در فهرستش بوده بلی به هر حال البته اين نکته­ی لطيفی است مرحوم آقای تستری اشکال می­کنن و ما معظم اشکالات ايشانه جواب داديم که نه غفلت نيست اين گفت کار نيکان را قياس از خود مگير، می­گفت بلی اين طور نيست که غفلت باشه از شيخ هم در رجالش نکته­ی داشته نياورده هم در فهرست نکته­ی داشته نياورده اين نکات را عرض کرديم بحث­ها تا حالا کلاً نشده مرحوم آقای تستری يک مقدارشه آورده و آقای تستری هم مبدع اين کاره و آقايونی که بعد از مرحوم تستری و مثل مرحوم استادمان آقای خويي اصلاً متعرض اين اشکال نشدند چه برسه متعرض جواب اصلاً آقای خويي به اين مطلب هيچ توجه نمی­کنن، مثلاً که چرا شيخ اين شخصيت را در فهرست حال انجاشی اسمش را برده مخصوصاً نجاشی می­گه روی عن ابی عبدالله شيخ نه تو فهرست اسمشه برده نه تو رجال فهرست مال کتاب­هاشه رجال هم مال طبقه­اش اصحاب ابی عبدالله است خب واقعاً هم جای سؤال داره مرحوم آقای تستری هميشه هم همين نسخه را دارند غفلة، ايشان شيخ توجه نکردند و بقيه هم تا آنجای که من ديدم توضيح ندادند که حالا چرا شيخ اين کار را نکرده؟ ما اين مطلب را در محل خودش توضيحات کافی داديم خوب دقت بکنيد اين جهات متعدد داره، بلی آقا؟ اين جهات متعددی داره نه يک جهت داره انشاء الله تعالی اگر فرصتی شد بعضی از جهاتش را توضيح می­دم يک يک نکته­ی اساسی مرحوم نجاشی که اهل بغداد بوده و شيخ هم اهل بغداده هردو بزرگوار اهل بغداد اند مرحوم نجاشی از بعضی از مشايخ بغداد حديث نقل می­کنه که شيخ آن­ها را درک نکردند آن سر اساسش اينه توجه نکردند درسته هردو بغدادی هستند شيخ متولد بغداد نيست وقتی به بغداد آمده عده­ی از مشايخ نجاشی فوت کرده اصلاً مثلاً دقت می­کنيد عرض می­کنم، اين سبب شده مراد از مشايخ هم در اينجا مشايخ در اجازه وفهارس خب طبيعتاً شيخ از آن آقا نقل نکرده مرحوم نجاشی از آن آقا نقل کرده اين عدم تعرض شيخ له فی الفهرس غفلة، نه غفلت نيست آن کتاب دستش نبوده اجازه پيشش نبوده و يکی از آن چهره­های بسيار معروف که نجاشی نسبتباً زياد از او نقل کرده و شيخ اصولاً ايشان را درک نکرد، يعنی ايشان را از ايشان روايت نکرده همين ابن نوحه حالا تصادفاً ابن نوح وقتی که شيخ به بغداد آمده زنده بوده فوت نکرده بوده هنوز اما در بصره بوده ظاهراً ابن نوح اواخر حياتش را در بصره بوده اين روايت اين مطلب را مرحوم نجاشی از ابن نوح نقل کرده شيخ هيچ جا از ابن نوح نقل نمی­کنه در تمام فهرستش از ابن نوح نقل نمی­کنه و ابن نوح از بزرگانی است که نجاشی خيلی ازش نقل کرده شيخنا و استادنا و من اليه اسنادنا و عليه نمی­دانم درسنا، تدرسنا يک چيزی همچو، خيلی و واقعاً هم ابن نوح مرد ملای است مضافاً به اين که ظاهراً ابن نوح يک مقدار اعوجاج صليقه هم داشته مثلاً قائل بوده که خدا روز قيامت رؤيت می­شه اين احاديث رؤيت و اين­ها شيخ می­گه که ابن نوح به اصطلاح به بعضی از مذاهب فاسده هم بهش نسبت داده شده ولم يتفق لقائي اياه، اسمش مياره ابن نوح، اما از ابن نوح نقل نمی­کنه چون اين عرض کردم اين مباحث روشن نشده من يک مقداری توضيح می­دم چون اين واقعاً يکی از کارهای عجيبه که نجاشی شرح حال کتاب محمد ابن مسلم را بياره در فهرست شيخ اصلاً نياره، اين يک نجاشی از طريق ابن نوح نقل کرده استاد ايشان گاهی بهش ابوالعباس می­گن گاهی بهش سيرافی می­گن، اطراف شيراز، سيراف اطراف شيرازه، يک هم شيرازی بوده انصافاً هم مرد بزرگواریه ابن نوح مرحوم نجاشی اجازه ابن نوح را داشتند شيخ اجازه ابن نوح را نداشته، لذا هرجا که شما در رجال فهرست نجاشی ببينيد در اول سند ابن نوح هست مطمئن باشيد آن سند را شيخ نداره اينه خيال­تان راحت باشه تا بقيه کلام را فردا عرض بکنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

راجع به تصویر عرض کردیم که چون یک سیره هایی از خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سمل نقل شد هاست و در مورد تصویر عبارات شدیدی آمده است...ان شاء الله توضیح خواهیم داد...

در اعمال محرمه که ظاهرا جزو صغائر است گاهی تعبیراتی داریم که در بعضی کبائر هم کم آمده است...یکی ربا خیلی تعبیر شدیدی داریم...بعد از ربا به لحاظ یک نکته ای...در قرآن کریم یک جا داریم..*(ادخلوا آل فرعون اشد العذاب)*....این عنوان اشد العذاب فقط در مورد آل فرعون است .... همین تعبیر را در تصویر در مصادر عامه داریم. در بخاری عن اب عباس قال سمعت رسول الله یقول ان اشد الناس عذابا یوم القیامة یا عند الله که هر دو نسخه هست...البته عند الله باشد با مقام ملاکات هم جور در میآید ولی یوم القیامة باشد به مقام امتثال میخورد... المصورون....لذا در بعضی مصادر عامه دارد که ان من اشد الناس عذابا...یک من اضافه کرده اند که شأنش خیلی بالا نرود... لذا عامه گفته اند که تصویر چزو اکبر الکبائر است ولی در ذهن ما شاید این بود که مثلا جزو صغائر باشد.... البته این هم بنابر تقسیم معاصی به صغائر و کبائر کما هو المشهور بین عامة المسلمین شیعة و کذا عامة...

و در مقابل عده ای از عامه و کذا بعض از شیعه مثل مرحوم استاد... بحثش در محل خودش.... ان شاء الله توضیح بیشتر خواهیم داد...

مرحوم سید مرتضی کتابی دارند به اسم امالی یا الغرر و الدرر و کتاب قشنگی است و از بچگی باهاش مأنوس بودیم ...فتح الباری....شرح بخاری ابن حجر رأی سید مرتضی را از این کتاب نقل کرده است...خودم الآن کتاب دستم نبود ببینم ولی از فتح الباری نقل میکنم که ایشان رأی سید را برای تویجه روایت آورده اند....سید مرتضی شاید اولین نفری است....کلمه عذاب را با عقاب فرق گذاشته اند.ایشان بین عذاب و عقاب فرق ذاشته اند. عقاب را به معنای کیفر... عذاب را میشود تقریبا مرادف کلمه شکنجه در فارسی گرفت ولی کلمه عقاب را با کیفر... و نیتجه این میشود که سخت ترین شکنجه ها در روز  قیامت برای این فرد است...لازم نیست در شکجه تناسب اون طوری باشد....کیفر است که تنساب میخواهد...ابن حجر هم رد میکند این معنا را.

قبح عقاب بلا بیان داریم...عقاب کیفر است.

و عرض کرده ایم بحث تلازمات قانونی را و عرض کرده ایم که از قرن اول و دوم متعرض شدند و موردی ها را بعدا فقه کردند و کلی ها را اصو کردند.کشیدن تصویر اگر حرام بود تا کجا ملازمه میشود رفت. نگه داری اش چی؟ خرید و فروشش چی؟....

بعضی روایت عائشه را گفته اند مال اوائل هجرت بوده است و بعدها حرام شده است و احادیث بعدی حکم جدید آمده است.

در بحث تسانخ قاعدة این طور است.یا قائل به تسانخ نیستند یا قائلند به نوعی تسانخ که فهم قانونی و عرفی مساعد باشد...یک بار میگوییم که حرمت غصب تلازم دارد با...

ولی کی دفعه در بحث تلازم به جای قاعدة کلی میگویی م موردی حساب کنیم. مثلا از حرمت میته و دم از همین حرم اگر در کتاب بود آثاری داشته باشد و اگر در روایت بود آثاری دیگر...نمیگویم قبول دارم..دارم طرح میکنم مسأله را...کتا بروح شریعت است و لذا محرومیت کتاب غیر محرومیتی است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مطرح کرده اند. خود مقام اثبات و تعبیر فرق دارد...وقتی در تعبیر باشد ان اشد الناس... عذابا ...غیر از غیبت کردن حرام است...در تلازمات این تعبیر اشد ملازمات بعیده را ممکن است شامل شود...حالا باید اولا حکم تصویر بیاید و بعد تفریعات و بعد بیعش....

در ضمن در مرود ترادف تصاویر و تماثیل...ظواهرش این است که مترادف هستند.خیلی شواهد واضح است. در روایت واحدة این طور داریم و... در روایات در مجموعه اش به نظرم واضحاست...روایات را گاهیبه لحاظ حجیت و گاهی به لجاظ تکلم به لغت عربی نگاه میکنیم...از این زاویه به نظرم واضح است...

البته ابتداء بعید به نظرم میرسد.انصافا با مجموعه روایات به لحاظ زبا آدم احساس ترادف میکند.

روایات علاء بن رزین مفتی به بوده اند و مسأله جزو مطالب اختلافی در همان زمان بوده است و در  همان زمان عده ای را رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اجازه نداده بودند و در روایتی مثلا داریم که حضرت وارد در منزل شدندو عائشه پارچه ای آویزان کرده بوده است که درش تصویر بود و در یک روایتی دارد کهخودشان تعیین کردهاند که تصویر اسب بوده است که مثلا شیحه میکشد... و حضرت  داخل نشده اند...

بعدش یک بحثی دارند ...عامه مثلا بعضی گفته اند که روی پرده عیب دارد ولی روی سقف عیب ندارد...

بعدش در روایات ما فرع الفرع آمده است...فرض کنیم بشود به سقف دیوار چسباند ولی آیا نماز میشود خواند...

پس یکی اصل تصویر است...یکی آویزان کردهره و... باز اگر پرده این ورش نقش ندارد ولی اون طرفش دارد...عرض کردیم این روایات علاء بن رزین احکامی دارد و یکی اش منفرد است...ما عرض کردیم...ممکن است این سؤال بیاید که خود محمد بن مسلم از بزرگان اصحاب و کتاب داشته است..چه طور احتمال نمیدهیم که از کتاب محمد بن مسلم باشد...آیا راهی داریم که به محمد بن مسلم برگردیم... بگوییم کتاب ایشان بوده است...

این در علمای بغدادی ما خیلی اعتناء به این بحث بوده است...از زمان مرحوم کلینی به بعد این کتابها آرام آرام بین اصحاب منسوخ شد...چون گزیده این کتابها در کتب اربعه بود... لذااستنساخ مثلا کتاب حسن بن محبوب مشکل بود و لذا بیشتر سرمایه گذاری روی بقیه رفت...لذا از زمان مرحوم علامه گرای بحث رفت روی بحث رجالی...لذا از زمان مرحوم علامه یک طوفانی پیدا شد در میراثهای شیعی و گردش کلی از بحث رجالی برگشت بهبحث فهرستی...لذا الآن در حوزه های ما به طور طبیعی بیشترین بحث بحث رحالی است و ....

لذا در بحث رجالی هم خیلی مهم نبود از کتاب علاء باشد یا محمد بن مسلم. ما معتقدیم برای اصالت میراثهای علمی خودمان و .... ما باید مباحث فهرستی را زنده کنیم و آثار خاص خودش را هم دارد.

چرا این جا میگوییم از کتاب علاء است و نمیگوییم کتاب محمد بن مسلم باشد.پرمحوم محمد بن مسلم یک کتابی بهشون نسبت داده شده است الاربعة مسأله فی الحلال و الحرام.

مرحوم نجاشی در فهرستشان دارند:

882 - محمد بن مسلم بن رباح أبو جعفر الأوقص الطحان

مولى ثقيف(اصیل نیستند.) الأعور وجه أصحابنا بالكوفة فقيه ورع صحب أبا جعفر و أبا عبد الله عليهما السلام(غیر از روایت مدتی هم در میدنه بوده است) و روى عنهما و كان من أوثق الناس(ایشان چهره سرشناس هم بوده اند. مرحوم صدوق یک حدیثی در آخر خصال حدیثی را آورده اند که در آخر سند محمد بن مسلم و ابو بصیر هست و قال علم امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اصحابه اربعمأة باب من ابواب العلم...مرحوم آقای تستری احتمال داده اند این حدیث در واقع همان باشد... مرحوم آقای تستری در جهات رجالی فوق العاده هستند و کارهای خوبی کرده اند ولی ایشانخوب بود توجه میکردند. این اسمش واضح است. اربع مأة مسأله فی الحلال و الحرام..و ابواب علم بحث دیگری است.. در ضمن اون کتابی که چاپ کرده اند هب اسم کتاب آداب امیرالمؤمنین سلام الله علیه ....این کتاب متقلی است حدود سالهای 200 تألیف شده است و ربطی به این 400 مسأله محمد بن مسلم ندارد.). له كتاب يسمى الأربعمائة مسألة في أبواب الحلال و الحرام. أخبرنا أحمد بن علي(ابن نوح...که از اساتید مرحوم نجاشی بوده اند و میروند ساکن بصره میشوند.) قال حدثنا(حسین بن علی بن سفیان البزوفری رحمه الله و از بزرگان) ابن سفيان عن حميد(بن زیاد از بزرگان واقفیه و اهل کوفه و بعدها ساکن کربلاء) قال: حدثنا حمدان القلانسي(اسمش محمد است و در بعضی از روایات حمدان بن احمد و در بعضی محمد بن احمد...شاید اسمش محمد بوده است و حمدان از باب استعمال عرفی کمی تغییر داده اند.حمدانمحل کلام است...مرحوم نجاشی دارند کوفی مضطرب ولی مرحوم عیاشی توثیقش کرده اند) قال: حدثنا السندي بن محمد(بسیار بزرگوار) عن العلاء بن رزين عنه به. و مات محمد بن مسلم سنة خمسين و مائة.

ایشان عربی اصیل نیستند. طحان هم یعنی آرد کن..آسیب کردن...

ببینید...بنده نمیخواهم وارد این بحثها شوم...از عجائب کار این است که مرحوم شیخ طوسی اصلا در فهرستشان متعرض ایشان نشده اند.جزو شخصیات های اول هستند در عرض زراره ولی مرحوم شیخ طوسی اسم نبرده اند...مرحوم آقای تستری معمولا میگویند که عدم ذکر الشیخ له غفلة عن الشیخ رحمه الله.

من قبل از ایشان ندیده ام کسی دنبال این خط باشد... به نظرم ایاشن بازش کردند...خیلی دارند...

از عجائب این است که اینجا نفرموده اند...ظاهرا غفلة از خود ایاشن بوده است...

البته این نکته لطیفی است و مرحوم تستری اشکال میکنند و ما معظم اشکالات ایشان را جواب داده ایم...

این طور نیست که غفلت از ایاشن باشد. هم در رجال نسکته دارد و هم در فهرست...

این منشأش وجود بعض مشایخ برای مرحوم نجاشی است که شیخ نداشته اند. عدم تعرض شیخ غفلت نیست بلکه اون اجازه را نداشته اند.

یکی از چهره های معروف که مرحوم نجاشی درک کرده اند ولی مرحوم شیخ نه...مرحوم ابن نوح است..البته ابن نوح وقت ورود شیخ به بغداد در بصره بوده اند و زنده بوده اند. ابن نوح از بزرگانی است که مرحوم نجاشی خیلی ازشان تجلیل میکنند و واقعا هم ملا است و ظاهرا اعوجا سلیقه هم داشته است و قائل بوده است که ظاهرا خداوند دیده میشود و احادیث رؤیت را میگویند پذیرفته بوده اند.ابو العباس ابن نوح صیرافی ایشان هست... 

ارسال سوال