مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 1400-1401 » فقه دوشنبه 1400/8/3
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1396/6/21
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/8/27
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1400/4/19
- مکاسب 1400-1401 » فقه سه شنبه 1400/6/30
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1400/1/2
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-61
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
راجع به مسأله تصوير عرض کرديم که چون يک مسألهی است که رواياتی و يک سيرههای عملی از خود زمان پيغمبر اکرم(ص) نقل شده و مخصوصاً راجع به اصل تصوير عبارات بسيار شديدی آمده که ما انشاء الله تعالی در مقارنهی که خواهيم کرد بين نصوصی که در مصادر صحيحهی اهل سنت وارد شده با بقيه نصوص که در ما داريم ما از تا حالا تو ذهن من که نمياد توی اعمال محرمهی که ظاهراً هم بايد قبول بکنيم ظاهراً جزو صغائره اما تعبيراتی داره که شايد در خيلی از کبائر هم مثلش آمده، يکی رباء ما خيلی تعبير شديد داريم بعد از رباء به لحاظ يک نکتهی اين نکته را ما فقط در قرآن کريم در يکجا داريم ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب، اين تعبير اشدّ العذاب در قرآن کريم درباره آل فرعون آمده، در جايي ديگه، البته در باب رباء آمده فاذن بحرب من الله و رسوله اما عنوان اشدّ العذاب که در روز قيامت باشه اين فعلاً در کل قرآن کريم فقط در مورد فرعونه که ادعای ربوبيت و انا ربّکم الاعلی و در قرآن کريم پيروی و اتباع از چنين شخص طاغوت و طاغيه ی را نتيجهاش را اشدّ العذاب در، ما ديگه اشدّ العذاب در قرآن نداريم ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب، آن همين اشدّ العذاب را ما در مسألهی تصوير داريم در مصادر اهل سنت، يعنی در مشهورترين مصدر اهل سنت که صحيح بخاری باشه، عن ابن عباس قال سمعت النبی سمعت رسول الله يقول ان اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه، يا عند الله است اختلاف دارند در ضبط حديث که عند الله است يا يوم القيامه؟ البته عند الله باشه با مقام ملاکات جور در مياد اما اگر يوم القيامه باشه به مقام امتثال میخوره ان اشدّ الناس عذاباً و با کيفر مناسبتره ان اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه يا عند الله المصورون و لذا در بعضی از مصادر اهل سنت هم شايد حالا ديدند خيلی عجيبه چون ديگه مثل آل فرعون قرار داده شده، در از مصادر اهل سنت اين حديث آمده ان من اشدّ الناس عذاباً يک من اضافه کردند که خيلی ديگه شأنش بالا نره، غرض به هر حال بحث تصوير و لذا تصريح کردند بعضی از اهل سنت که خود تصوير جزو اکبر الکبائره حالا تو ذهن ما شايد اين بود که جزو صغائر باشه البته اين هم بنابر تقسيم معاصی به صغائر و کبائر کماهو المشهور بين عامة المسلمين سنتاً و شيعتاً و در مقابل هم عدهی از اهل سنت و از شيعيان مثل مرحوم استادمان آقای خويي فرقی بين کبائر و صغائر به لحاظ تأثير در عدالت قائل نيستند يعنی گناهان را همه را جور میدانن، بحث کبائر هست اما صغائر همين ارتکابش مسقط عدالته فرقی نمیکنه علی ای حال اين البته خود اهل سنت هم تصور نشه خيال کنيد مثلاً قبول کردند و برداشتند نقل کردند، و خب واقعاً هم بحث کردند که تصور اين مطلب که چطور صورت کشيدن نقش کشيدن مجسمه تراشيدن اين منشأ بشه که انسان من اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه، يا انّ اشد الناس عذاباً يوم القيامه، سعی کردند انشاءالله عرض میکنم چون در بحث روايات عرض میکنم توجيهاتی که شده و صحبتهای که شده و اصلاً اين روايات از طريق ما قبول شده نشده شرح حال تاريخش و خصوصياتش انشاء الله بعد عرض خواهم کرد غرض يکی از مشکلات مرحوم سيدمرتضی اين کتابش الآن در اختيار من نبوده کتاب داره به نام امالی و غرر و درر، کتابش قشنگيه حسابي، ايام گفت بچگی همين مأنون شديم کتاب ايشان بسيار کتاب لطيفي است، فوائد و
52: 4
قشنگی داره، من در اين کتاب خودم نديدم نقل میکنم از کتاب فتح الباری ابن حجر در شرح صحيح بخاری ببينيد ابن حجر سعی کرده حتی رأی مرحوم سيدمرتضی را بياره برای توجيه روايت، وقتی بحث انسان بحث علمی باشه طرف مقابل هم که سنيه بازهم احترام، سيدمرتضی شايد اولين نفری است من نديدم قبلش سنیها هم خيلی باش موافقت نکردند سيدمرتضی کلمه عذاب را با عقاب فرق گذاشته، آن حل اين مشکل را در حديث مبارک انشاء الله حالا من يک همچون زمينهها را آمده کنيم تا ببينيم وارد بحث خودمان بشيم ايشان بين عذاب، عذاب را غير از عقاب میدانه، عقاب را به معنای کيفر، حالا اگر بخواهيم در زبان فارسی خودمان چون واقعاً هر حديثی را که از کلام لغت عربی است، بتوانيم با مرتکزات فارسی خودمان ترجمه بکنيم برای ما بهتر روشن بشه میشه کلمه عذاب را تقريباً مرادف با کلمه شکنجه در فارسی گرفت، اما کلمه عقاب را مرادف با کلمه کيفر آن وقت سيدمرتضی میگه معنای حديث اينه، سختترين شکنجهها روز قيامت برای کسانی است که تصوير میکنه حالا مجسمه است يا غير مجسمه و اين معناش اين نيست که سختترين کيفرها، سختترين شکنجه غير از سختترين کيفره لازم نيست که اين تناسب با مثلاً بگيم چطوره تصوير کشيدن که پس حالا زنا باشه، رباء باشه دزدی باشه فرار از صحنه جنگ باشه، جاسوسی برای کشور بيگانه باشه اينها خوب واضحه، گناهان بزرگی است آثاری هم برش مترتب بشه خيلی روشنه، اما تصوير کشيدن يا مجسمه سازی يا پيکره تراشی مخصوصاً اگر شامل اين عناوينی مثل همين عروسکهای که الآن بچهها بازی میکنه بشه اين تناسبی نداره با اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه، سيد مرتضی تفسير کرده میگم ابن حجر هم نقل کرده گفته و قاله الشريف المرتضی فی الغرر و الدرر، بعد رد میکنه میگه نمیشه قبول کرد که اين معنای که ايشان گفته، میگه به تعبير من به فارسی معنای حديث سختترين شکنجهها برای مصورينه، اين معناش حکم جزائی نيست اگر حکم جزائی میخواست باشه میگفت سختترين کيفرها، چون فرق بين روشن شد عذاب غير عقابه، تو همين اصول ما هم میگن قبح عقاب بلابيان، عقاب کيفره، اما عذاب لازم نيست که خصوص کيفر باشه يعنی لازم نيست که ممکن است سختگيریهای انسان را ملامت تندی بکنه انسان عذاب وجدان بکشه اما عقاب نباشه کيفر نباشه، مرحوم سيدمرتضی قدس الله سره اين حديث را اين جور معنا میکنه سختترين شکنجهها برای مصورينه نه سختترين کيفرها، حالا من انشاء الله در محل خودش، آن وقت اين يک طرف يک طرف ديگه هم که انشاء الله امروز هم باز توضيح خواهيم، حالا من اشاره اجمالی يک بحث تلازمات يا تسامحات قانونی است که من کراراً عرض کردم اين هميشه از عهد صحابه به بعد در جريان مسائل فقهی هميشه پيش آمده اين جور نيست مثلاً ان الناس اشدّ عذاباً يوم القيامه يا عند الله المصورون انصافاً از خود اين حديث مبارک حکم تصوير فهميده میشه ساختن صورت چون من عرض کردم يک بحث در ساختن صورته، يک بحث در نگهداشتنشه يک بحث در خريد و فروشه، يک بحث در نماز زير پاش مقابل انسان باشه و الی آخره، تصوير رو پرده ديوار باشه، رو خود ديوار باشه رو سقف باشه، انواع فروع داره خود مسأله، يک بحثی دارند که يک تلازمی مابين اعتبارات قانونی يا يک تسانخی هست، اين تسانخ اينه مثلاً اگر تصوير و کشيدن تصوير حرام شد آيا بالملازمه و بالمسانخه، تسانخ سنخيته، بالملازمه قائل بشيم که نگهدارش هم حرامه، خريد و فروشش هم حرامه که من در خلال بحثهای مکاسب کراراً به اين قاعده اشاره کرديم و عرض هم کرديم بازهم کراراً خوب دقت بفرماييد بحث تلازمات قانونی را علمای اسلام از قرن اول و دوم متعرض شدند در اواخر قرن دوم اين تلازمات قانونی را يک مقدار که موردی بود در فقه گذاشتند يک مقدار که سريان داشت تو اصول آوردند که شد مثلاً بحث مقدمه واجب اگر يک شئی واجب شد مقدمهاش هم واجب میشه يا نمیشه؟ بحث مسأله ضد امر به شئ مقتضی نهی از ضدش هست يا نه؟ پس اين تلازمی که در مانحن فيه هست مورديه، مراد ما از تلازم موردی در اين، مثلاً اگر گفت کشيدن تصوير حرامه يک آويزان کردن تصوير تو اتاق چی؟ دو خريد و فروش تصوير چی؟ تا میره به آن وقت بعضی از ملازماتش هی خفيتر میشه، مثلاً رو زمين گذاشتين روش هم پرده انداختن، روش پتو میانداختن، روش دوشک انداختين، هی مثلاً حالا مثالی که زدند که حالا میخوانيم روايتشه، يک پرده انداختين، يک اتاقی است دوتا پرده داره، يک پرده رو در گذاشتين يک پرده آن ور دره همان در دوتا پرده رو پردهی که مستقيم تو اتاق شماست عکس نيست تو آن پردهی قبلش عکس هست، آيا اين هم مثلاً اصلاً رابطهی بين صلات و تصوير هست، به خاطر آن حکمی که پيغمبر فرض کنيم فرمودند که حرمت صنع تصويره، عدهی از اهل سنت به شدت پيگير شدند چون اين مطلب گفته شده شايد برای شم، پیگير شدند که ما بايد بگيم تمام آن مراتب حرامه پرده و مرده و استعمال و تو لباس انسان باشه و پوشيدن لباسی که عکس تصوير، تمام اين مراتب حرامه، اقتناء نگهداری عدهی هم خب هستند علمای ما هم عملاً همين طور اند حالا يک من جمله از قائلينش علمای خودما، الآن علمای ما بناشان بر اينه که تصوير صورت حرامه اما اقتناء صور حرام نيست تصوير غير از اقتنائه، اين مقدمه را الآن عرض میکنم چون آخر میخواهم برگردم چون يک کمی راجع به حديث حلبی راجع به حديث محمد ابن مسلم داريم اين دقت بکنيد پس يک بحث ديگر با اين ادلهی که ما داريم در باب تصوير چون اين بحث بحثه هم ما بعد مطرح خواهيم کرد که در مقامات از تصوير ما روايت داريم و کدام مقامات را بايد با شواهد ديگه درستش کرد، در بخش تصوير انشاء الله اين مطلب روشن شد.
آقايان عدهی از اهل سنت قائل هستند که تمام آن فروع هم حرامه حتی مثلاً روايتی است که عايشه میگه من با عروسک بازی میکردم پيغمبر پيش من میآمد و با اين هم بازیهای من به اصطلاح مهربانی میکرد، خب عدهی مثل ابن حزم میگفتند از اين معلوم میشه که خريد و فروش مجمسه برای خصوص دخترها اشکال نداره که عرض کرديم يک روايت هم ما از محمد ابن مسلم داشتيم که گفت يکی به حضرت عرض کرد به امام باقر اين تماثيل چيه در خانه شما؟ ظاهراً عروسک بوده فقال(ع) هذه بيوت للنساء يا هذه للنساء اين شبيه همان فتوای ابن حزمه ابن حزم البته تقريباً شبيه ناصبيه، چون خودش هم سني متعصبيه، نژاداً و نسباً هم به بنی اميه بر میگرده از بنی اميهی که در اندلس بودند ايشان هم از اندولسيه، بنی اميهی که در اندلس بودند ابن حزم از آنهاست اصلاً نسباً از بنی اميه است خودش هم تقريباً ديگه شبه ناصبی باشه، احتمال اين که از ابی جعفر امام باقر گرفته باشه وجود نداره، به ذهن خودم، باز بعضی از اهل سنت به ايشان اعتراض کردند که درسته عايشه با عروسک بازی میکرده ليکن چون اين اوائل ازدواج بوده اوائل هجرت به مدينه بوده بعدها پيغمبر همين را هم تحريم کردند يعنی اينها می گن حتی با وجود اين روايت که مثلاً عايشه میگه من با عروسک بازی میکردم، حتی باز خريد و فروش مجسمه برای دخترها هم جايز نيست، چرا؟ چون بعد احاديثی که آمده اينه نسخ کرده آن حکم اولی را برداشته.
حالا اين بحث تسانخ را خوب دقت بکنيد من الآن مقدمتاً عرض کردم بعد توضيحش را عرض میکنم در بحث تسانخ قاعدتاً اين طوره يا قائل به تسانخ نيستند يا قائل اند به يک نوع تسانخی که فهم عرفی و قانونی مساعد باشه مثلاً فرض کنيد بگه اشدّ الناس عذاباً يوم القيامه مصورون، آن وقت من يک عکسی کشيدم رو پردهی به در آويزانه، دارم آن ور نماز میخوانم آن حرمت تصوير آن جوری بکشه به اين نماز من اين جوری تلازمش خيلی مشکله ربط اين دوتا با همديگه خيلی مشکله، دقت میفرماييد چرا؟ حالا من میخواستم اين نکته را عرض کنم چرا؟ آنها به اين شدت بعضياشان قائل اند آن نکته اينه خوب دقت کنيد چون اين بحث بحث فقهی است خيلی در بحث تسانخ ما يک دفعه خود تسانخ را در نظر میگيريم يعنی خود تلازم و تسانخ را در نظر مثلاً میگيم حرمت در حرمت قانونی ملازمش اينه که نمازی در آن مکانی هم که درش هست، اين تلازم داره با همديگه آن نماز هم باطله، فرض کنيد مثلاً خريد و فروشش هم باطله اين تلازم يک دفعه ديگه در بحث اين تلازم ما مياييم به جای اين قاعده کلی میگيم موردی حساب بکنيم که من اين توضيحش را سابقاً عرض کردم مثلاً وقتی شارع مقدس میگه حرم عليکم الميته و الدم از همين حرم، اگر حرم در کتاب بود يک آثار داره همان حرمه در روايت بود اثرش فرق میکنه اگر حرم در کتاب بود، من الآن طرح می کنم نه اين که میخواهم، ديگه حالا مبنام بر همينه اگر حرم در کتاب بود يعنی محروميت اين محروميت جميع آثار را میگيره با همين محروميت حرمت اکل در مياد، نجاستش در مياد، مانعيت در نماز در مياد، بطلان بيع در مياد، همه اينها در مياد اين نه به خاطر فقط تلازم مابين تحريم قانونی و اينها نه اين تحريم در کتاب آمده کتاب روح شريعته، محروميت کتاب غير از محروميتی است که پيغمبر قرار داده طبيعت محروميت کتاب سعه داره اين من الآن طرح می کنم برای اين که روشن بشه.
يکی ديگه از مطالب خود آن مقام اثبات و تعبير فرق میکنه وقتی در موردی بياد ان اشدّ الناس عذباً اشد، اين غير از اين است که مثلاً بياد بگه، مثلاً فرض کنيم من باب مثال بگه غيبت کردن حرامه، اين وقتی آمد اين تعبير اشد تو تلازمات که مياد مياد ملازمات بعيده را هم اثبات میکنه وقتی خيلی شديد شد روشن شد، اين را خوب دقت بکنيد مثلاً من وقتی میگم عدهی از اهل سنت گفتند رو ديوار باشه رو لباس باشه رو پارچه باشه، نمیدانم تمام اين صور جايز نيست اين نکتهاش چيه؟ حالا غير از اين که بعضياش هم روايت دارند، نکتهاش اينه که میگن اين تلازمات را ما از اشدّ الناس عذاباً در مياريم، و اين نتيجهاش کجا میده، اگر فرض کرديم روايت ان اشدّ الناس عذباً يوم القيامه را ما به يک جهتی درش خدشه بکنيم که حالا بعد عرض میکنيم هم در مصادر اهل سنت يک مشکل داره يکی دوتا مشکل داره هم تو مصادر، تو مصادر ما که نداريم به سند معتبر اصلاً انّ اشدّ الناس عذاباً را ما نداريم خوب ظرافت کار روشن شد ممکن است بگيم ما وقتی ائمه(ع) روايت ان اشد الناس عذاباً يوم القيامه را نياوردند پس اين تفريعات هم خواهی نخواهی ساقط میشه ديگه آن اشدّ الناس عذاباً اقتضاء میکنه که اقتناء حرام بشه، فرض کنيم اما وقتی ثابت نشد اشد الناس عذاباً اينه آن اثبات حرمت اقتناء ديگه با آن نمیشه بکنيم اين يکی دوتا مطلب قبل از بحث عرض کرديم، حالا يکی دوتا مطلب مانده از بحث سابق آنها را بخوانيم تمام بکنيم بعد بريم رو اين مطلبی تفريعاتی که وارد شده البته اين تفريعات را ما در اينجا متعرض نمیشيم چون مناسبش کتاب صلاته اينجا فقط فهرست وار و نکتهی که هست از مجموعهی روايات تصوير میتونيم حرمت بيعش در بياريم يا نه؟ اين کلامها الآن اينه اگر خيلی صحبت کرديم روح مطلب ما اينه، داريم اطراف را بررسی میکنيم، اما روح مطلب اينه.
س: نفرموديد شامل چه چيزهای میشه؟
ج: آن بحث ديگری است که تمثال و تصوير، حالا هرچه که هست، حالا اول ثابت بشه اصل حکم ثابت، پس ما در بحث خودمان يک بايد اثبات حرمت تصوير چون بعضی از اصحاب ما قائل به کراهت شدند اصلاً بايد اثبات اصل حرمت تصوير بشه، دو بعد به اصطلاح آن مقدار تفريعی که آمده در روايات منصوصه بيان بشه، سه بيع چون بيان نشده آيا بيع صور هم حرامه يا نه؟ اين مشکل، تمام بحث ما توی اين مکاسب محرمه از اين مسأله اينه، يک مقدار زيادی از فروع تصوير در بحث نمازه لباس مصلی و مکان مصلی، نه اين که حالا منحرفشه، يک مقدار زيادش آنجاست آنها را ما الآن فهرست وار تا حالا هم دقت کردين حالت فهرستی، يعنی ليست وار به اصطلاح نه فهرست اصطلاحی در مقابل رجال، اين راجع به اين مطلب، من ذهن را آماده چون معلوم بشه که بعد از اين بحث ما حول چه محوريه؟ اين فروع را چرا میخوانيم؟ و آن نکتهی اصلی ما چيه در مسأله؟
س: رابطه تلازم را خود شما قبول نمیکنيد؟
ج: تلازم را؟
س: نه ترادف را مترادفين باشند تصوير و تمثال
ج: و الله، واقعش در مجموعه روايات ما اگر ديگه قطع نظر بکنيم از سند و اين که اين درسته آن درست نيست، اين به آن بزنيم و آن اختلاف نسخه و اينها ظواهرش اينه که مترادفين اند ظواهر چون مثلاً روايات وارده را هم توش تصوير آمده هم توش تمثال آمده واضحه که مراد در آنجا تمثالش مراد عکسه، صورته مجسمه نيست خيلی شواهد واضحه،
س: يعنی لغوی بحث نکردند اين مسأله را
ج: چرا؟
س: چون تو لغت فرق گذاشتند
ج: میدانم گذاشتند اما در روايات، میدانم فهميدم ملتفتم ديدم عبارات لغویهاش را هم ديدم اما در روايات چندتا روايت هی من میخواندم میگفتم در اينجا تصوير اينه در اينجا تمثال اينه ناظر بود کلام ما به اين معنی، انصافش در مجموعه روايات ببينيد روايات يک دفعه ما به لحاظ حجيت نگاه میکنيم يک دفعه نه به لحاظ تکلم، به لغت عرب، حالا میخواهد حجت باشه يا حجت نباشه، توی اين مجموعه روايات ما صحيحاً و سقيماً از عدهی شان ترادف تصوير و تمثال در مياد اما البته ابتداءً بعيده، يعنی ابتداءً تمثال بود که به قول خودش سايه داره تصوير هم که نداره انصافش بلی آن يکی که به اين وسط برجسته است نقش برجسته، ممکنه آن گاهی بهش تصوير گفته بشه گاهی تمثال، اين فرقی است که ابتداءً هست قبول داريم اما مجموعه روايات که حالا میخوانيم يک مقدار رواياتش را میخوانيم از مجموعهی روايات انسان احساس ترادف میکنه، مجموعه روايات به لحاظ زبان نه به لحاظ حجيت سند و حجيت روايت و اينها نه به لحاظ حکم نه، به لحاظ عربی صحبت کردن احساس میکنه يکی گرفته شده اين احساس را انسان در روايات میکنه، ما داشتيم يک بحثی میکرديم که اين روايات متعددی در اينجا داشتيم از علاء ابن رزين البته اين روايات که عدهاش هم صحيحه بود و مفتی بها عند اصحاب هم هست اينها به خاطر اين که جزء مسائل اختلافی بوده در همان زمان، سرس مسائل اختلافش اينه در بعضياش پيغمبر اجازه نداده بوده، مثلاً داشته که پيغمبر وارد منزل شدند، عايشه گفت يک پارچهی آويزان کرده بودند که درش تصوير بود و در يک روايت هم داره که خودشان تعيين کردند که تصوير چيز بوده، تصوير اسب بوده، اسبی که شيهه میکشيده مثلاً به قول ما، بعد پيغمبر داخل نشدند يا در يک روايت داره که کنار زدند خب اين يک بحثی دارند که آيا مثلاً عدهی از اهل سنت گفتند همين تصوير اگر رو سقف باشه اشکال نداره اما رو پرده آويزان باشه نمیشه چون پيغمبر اينه
29: 22
دقت میکنيد چه میخواهم بگم آن وقت يک بحث اين بود که آيا تصوير را آويزان میشه تو اتاق گذاشت يا نه؟ اما در روايات ما فرع، باز فرع الفرع آمده حالا فرض کنيم گفتيم تصوير را آويزان میشه گذاشت آيا در آن اتاق میشه نماز خواند يا نه؟ لذا اگر خوب دقت بکنيد و اين روحيه را در خودتان بگذارين میتونه انسان اين مسائل را کاملاً يکی اصل مسأله يکی تفريعات رئيسی مسأله است يکی باز تفريع علی التفريعه، پس يکی اصل تصويره يکی آويزان کردن پردهی که درش نقش است باز فرع اگر خود پردهی که در اتاق نقش نداره، پرده آن ورش نقش داره، اين فرع باز فرع در اين اتاق فرع علی الفرع در اين اتاق نماز بخوانه دقت میکنيد، توی اينها عدهی از اين تفريعات توی سؤالات ما در روايات اهل بيت موجوده و مع ذلک عدهاش هم موجود نيست اينه که فقهاء ما حسب قاعده، و همچنين فقهای اهل سنت حسب قاعدهشان پس برگرديم و عرض کرديم اين روايات علاء ابن رزين چهار، پنجتا حکم داره يکش منفرد کتاب محاسن برقی بود و آن نگهداشتن تمثال برای بازی بچهها دخترها بيوت للنساء اين را در کتب اربعه نيامده، يکی ديگه هم روايتی بود که
24
تماثيل الشجر مالم يکن شيئاً من الحيوان که اين کلاً نيآمده در کتب اربعه، فقط در محاسن چون واقعاً هم ابهام داره البته صاحب وسائل و عدهی از فقهای بعدی اين را گرفتند در اصل تصوير ليکن انصاف اين ابهام داره، بقيه نسخه هم وارد شده، ما اين صحبت را عرضه کرديم که اين روايات از کتاب علاء ابن رزين که کتاب معروفی هم بوده و نسخ متعددی هم داشته و مقابله نسخ کرده ممکن است به به ذهن بعضيا چون بعضی از نکات داره خب ممکن است اين سؤال بياد که خود محمد ابن مسلم که بزرگان اصحاب و اجلاء اصحابه خودش هم کتاب داشته چطور ما احتمال نمیديم که اين از کتاب محمد ابن مسلم باشه، آن شايد از کتاب محمد ابن مسلم باشه، نه از کتاب علاء ابن رزين راهی داريم البته اين بحثها تا حالا در حوزههای ما نشده چون عرض کردم اين بحثها برگشتش به يک نوع بحث از اجازات و فهارسه چه کتابی در اجازات بوده چه کتابی در اجازات نبوده اين در قدمای بغدادیهای ما خيلی به اين جهت اعتناء داشتند عرض شد کراراً و مراراً بعد چون از زمان مثل شيخ طوسی و قبل از ايشان از زمان شيخ کلينی و بعد زمان شيخ صدوق اين کتابها يواش يواش بين اصحاب منسوخ شد، مثلاً کتاب سکونی ديگه استنساخ نشد، کتاب علوی کتاب فرض کن حسن ابن محبوب، چرا؟ چون گزيدهی اين کتابها در اين کتابها آمده شيعه هم که هميشه با مشکلات زندگی میکرد استنساخ نسخ حسن ابن محبوب ديگه واقعاً مشکل بود اين هی هرچه گذشت هی استنساخها کمتر شد زمان علامه ديگه غالباً اين کتابها موجود نبود، اگر میخواستند از کتاب حسن ابن محبوب نقل کنه از کتاب کلينی نقل میکرد از کتاب شيخ طوسی، بقيهاش ديگه لذا از مان علامه اتجاه بحث و گرای بحث بحث رجالی شد چون کتاب ديگه نبود حالا کتاب نبود چه بحث کنن سر فهرستی اين، وقتی نسخ کتاب حسن ابن محبوب نيست، نسخ کتاب علاء نيست، نسخ کتاب محمد ابن مسلم نيست، ديگه بحث چه فايدهی داره لذا از زمان علامه يک اصلاً به قول امروزیها میگن چه يک انقلابی يک طوفانی پيدا شد در ميراثهای شيعی گردش کلی پيدا شد از بحثهای فهرستی به بحثهای رجالی اين گردش تا همين زمانی که بنده الآن در خدمتتان نشستم ادامه داره همين لحظه که در خدمتتان هستم لذا الآن در حوزههای ما به طور طبيعی بيشترين بحث هميشه بحث رجالی است اين بحثهای فهرستی هم تدريسش از بنده است حالا قبلاً کسی نبود، اين بحثها را اصلاً بنده سراپا تقصير يک مقدار زنده کرديم و الا بحث کلاً بحث رجالی بوده لذا در بحث رجالی هم خيلی مهم نبود اين از کتاب علاء باشه يا از کتاب محمد ابن مسلم باشه، چون هردو ثقه اند ديگه حالا از هر کتاب ديگه ارزش بحث های فهرستی نداشته ما معتقديم برای اصالت ميراثهای علمی خودمان و زحماتی که علمای گذشته ما کشيدند و خون دلی که خوردند و اين اجازات وفهارس را مدون کردند و واقعاً نتايج و آثار علمی خاص خودشه هم داره اين مباحث بايد دو مرتبه زنده بشه يعنی در کتاب رجال مباحث فهرستی ما هم بايد زنده بشه و آثار خاص خودشه هم داره حالا رو اين بحث ها که حالا بايد توضيحاتشه يک وقت ديگه عرض بکنم، راه اين میخواهم برای شما اين حالت ملکه تدريجاً پيدا بشه و اصولاً اين بحث چون سابقه نداره میخواهم زندهاش بکنيم که آشنا بشين، مثلاً در اينجا چرا نمیگيم از کتاب محمد ابن مسلمه میگيم از کتاب علاء ابن رزين، من باب مثال با اين که ببينيد اين دقت بکنيد مرحوم محمد ابن مسلم کتابی به او نسبت داده شد به نام الاربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام، من راجع به محمد ابن مسلم عبارت مرحوم نجاشی را به اصطلاح میخوانم در کتاب فهرست خودش، خود اين کتاب مرحوم نجاشی فهرسته رجال نيست ولو به اسم رجال چاپ شده معروف شده اما واضح است که اين کتاب فهرسته و کارش کار فهرستی بوده و ناظر به جنبههای رجالی هم نبوده، عرض کنم مرحوم نجاشی اين کتاب را يعنی کتاب چهار مسأله حلال و حرام را به مرحوم محمد ابن مسلم ثقفی ايشان تصادفاً از تقريباً میشه گفت به يک معنايي نوادر ما هستند که عرب اصيل اند مولی نيستند برای آشنايي يک مقدار عبارت ايشانه در اين چاپی که من دارم چاپ آقايون جامعه مدرسين شماره 323 شماره 882 محمد ابن مسلم ابن رباح اين اسمش ابوجعفر هم کنيهاش الاوقس حالا يادم رفته اوقس دقيقاً بخواهم به فارسی تعبير کنم الطحان به اصطلاح آسيا داشته، به اصطلاح چيز میکرده، آسياب آرد مولی سقيف، البته ايشان مولاش به نظرم مثلاً طبقه نداره، مولی سقيف الاعور يک چشم هم بوده ايشان وجه اصحابنا بالکوفه فقيه ورع صحب اباجعفر حالا غير از روايت مدتی هم در مدينه بوده خدمت امام بوده و اباعبدالله(ع) و روی عنهما و کان من اوثق الناس، يعنی خب بالاخره زراره و محمد ابن مسلم دو چهرهی سرشناس ميراثهای منقول ما ايشان نوشته له کتاب يسمی الاربعة مأة مسأله فی الابواب الحلال و الحرام اين کتاب را ايشان اسمش اين گذاشته، البته در کتاب خصال مرحوم صدوق آخر خصال يک حديثی را آورده که در آخر سند محمد ابن مسلم هم هست و ابوبصير عن ابی عبدالله، قال علم اميرالمؤمنين اصحابه اربعة مأة باب من ابواب العلم چهار صد باب از ابواب علم، مرحوم آقای تستری احتمال دادند که اين چهار صدتا آنه که در کتاب خصال چهار مسأله حلال و حرام همان اربعة مأة باب فی ابواب العلم، اربعة مأة باب من ابواب العلم عرض کنم که بعد ديگران که بعد از ايشان آمدند در همين اشتباه واقع شدند تعجبه از مرحوم انصافاً آقای تستری در مباحث رجالی فوق العاده است انصافاً يعنی خيلی راههای جديدی را ايشان باز کرد کارهای خوبی کرده، يعنی در آونهی اخير من مثل ايشان نديدم و خيلی زحمت کشيده اما ايشان اگر توجه میفرمودند اسم اين اربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام اسم آن کتاب اربعة مأة کتاب نيست علم اميرالمؤمنين اصحابه اربعة مأة باب من ابواب علم، آن يک چيزه، مضافاً ما توضيحاتشه اتفاقاً ديگه عرض کرديم بعد هم ديگه چاپ کردند به اسم کتاب آداب اميرالمؤمنين اين کتاب مستقليه در قرن دوم اوائل قرن سوم بوده سالهای دويست حالا ده سال
26: 31
اين تأليف شده اسمش هم آداب اميرالمؤمنينه، هيچ ربطی هم به اين چهار صد مسأله حلال و حرام محمد ابن مسلم نداره اشتباهی شده، ديگه حالا بشره العصمة لاهلها، بعد میفرمايد اخبرنا احمد ابن علی اين احمد ابن علی همينی است که شايد شنيده باشين گاه گاهی ابن نوح بهش میگن بلی اساتيد نجاشی بوده بعدها میره ساکن بصره میشه حدثنا ابن صفيان، اين ابن صفيان همان به اصطلاح حسين ابن علی ابن صفيان ليکن معروفتر در اصطلاح استعمالش البزوفری، اين حسين ابن عبدالله البزوفری، رحمه الله، حسين ابن علی، معذرت میخواهم، حسين ابن، بلی حسين ابن علی البزوفری اين معروف بزوفری و از بزرگان عن حميد حميد ابن زياد از بزرگان واقفیها و از اهل کوفه بوده بعدها ساکن کربلا و شخصيت علمی بالای است انصافاً قال حدثنا حمدان القلانسی، از همدان قلانسی اين همدان اسمش محمده، تو بعضی از روايات محمد ابن احمد بعضيا حمدان ابن احمد يکيه شايد اسمش محمد بوده حمدان به اصطلاح مثل اين بعضيا هستند اسماشانه مثلاً علی ابن علامی اين جوری میکنن بعد اسمش را يک کمی مثلاً تغيير میدن قال حدثنا سندی ابن محمد که اين هم بسيار مرد بزرگواری است حمدان محل کلامه نجاشی گفته کوفی مضطرب ليکن مرحوم عياشی توثيقش کرده عن العلاء ابن رزين باز برگشت به علاء عنه از محمد ابن مسلم به به آن کتاب روشن شد اين مطلبی که مرحوم نجاشی.
ببينيد البته ديگه چون من نمیخواهم نه وارد بحث فهرستی بشم و رجالی بشم از عجايب کار اين است که مرحوم شيخ طوسی اصلاً در فهرستش متعرض ايشان نشده، آن هم محمد ابن مسلم با اين شخصيت، با اين جلالت مرحوم شيخ طوسی در فهرست، در رجال متعرضش شده شخصيت اول يعنی واقعاً شخصيت اول در روايات ما ايشان است و زراره اين دو نفر و ليکن در کتاب فهرستش مرحوم شيخ طوسی متعرض ايشان نشده يکی از ابوابی را که مرحوم آقای تستری در اين کتاب قاموسشان باز کرده هم همينه، البته به اين عنوان مثلاً يک نفری را نجاشی اسم برده شيخ نه تو رجال اسم برده و نه فهرست ايشان میگه و عدم عنوان الشيخ فی الفهرست و الرجال غفلة، من ديگه قبل از ايشان نديدم من نديدم حالا ممکنه کسی ديگه هم باشه قبل از ايشان نديدم کسی که دنبال اين خط باشه اين خط را ظاهراً به نظر من مرحوم آقای تستری برای اولين بار، خيلی داره که عدم عنوان الشيخ غفلة حالا از عجايب اينه که اينجا نگفته، حالا همهجا گفته اينجا نگفته که و عدم عنوان الشيخ له فی الفهرست غفلة، ظاهراً غفلت از خود مرحوم آقای تستری ايشان توجه نفرمودند شايد مرحوم آقای تستری شايد عبارت شيخ طولانی بوده در رجال خيال کردند در فهرستش بوده بلی به هر حال البته اين نکتهی لطيفی است مرحوم آقای تستری اشکال میکنن و ما معظم اشکالات ايشانه جواب داديم که نه غفلت نيست اين گفت کار نيکان را قياس از خود مگير، میگفت بلی اين طور نيست که غفلت باشه از شيخ هم در رجالش نکتهی داشته نياورده هم در فهرست نکتهی داشته نياورده اين نکات را عرض کرديم بحثها تا حالا کلاً نشده مرحوم آقای تستری يک مقدارشه آورده و آقای تستری هم مبدع اين کاره و آقايونی که بعد از مرحوم تستری و مثل مرحوم استادمان آقای خويي اصلاً متعرض اين اشکال نشدند چه برسه متعرض جواب اصلاً آقای خويي به اين مطلب هيچ توجه نمیکنن، مثلاً که چرا شيخ اين شخصيت را در فهرست حال انجاشی اسمش را برده مخصوصاً نجاشی میگه روی عن ابی عبدالله شيخ نه تو فهرست اسمشه برده نه تو رجال فهرست مال کتابهاشه رجال هم مال طبقهاش اصحاب ابی عبدالله است خب واقعاً هم جای سؤال داره مرحوم آقای تستری هميشه هم همين نسخه را دارند غفلة، ايشان شيخ توجه نکردند و بقيه هم تا آنجای که من ديدم توضيح ندادند که حالا چرا شيخ اين کار را نکرده؟ ما اين مطلب را در محل خودش توضيحات کافی داديم خوب دقت بکنيد اين جهات متعدد داره، بلی آقا؟ اين جهات متعددی داره نه يک جهت داره انشاء الله تعالی اگر فرصتی شد بعضی از جهاتش را توضيح میدم يک يک نکتهی اساسی مرحوم نجاشی که اهل بغداد بوده و شيخ هم اهل بغداده هردو بزرگوار اهل بغداد اند مرحوم نجاشی از بعضی از مشايخ بغداد حديث نقل میکنه که شيخ آنها را درک نکردند آن سر اساسش اينه توجه نکردند درسته هردو بغدادی هستند شيخ متولد بغداد نيست وقتی به بغداد آمده عدهی از مشايخ نجاشی فوت کرده اصلاً مثلاً دقت میکنيد عرض میکنم، اين سبب شده مراد از مشايخ هم در اينجا مشايخ در اجازه وفهارس خب طبيعتاً شيخ از آن آقا نقل نکرده مرحوم نجاشی از آن آقا نقل کرده اين عدم تعرض شيخ له فی الفهرس غفلة، نه غفلت نيست آن کتاب دستش نبوده اجازه پيشش نبوده و يکی از آن چهرههای بسيار معروف که نجاشی نسبتباً زياد از او نقل کرده و شيخ اصولاً ايشان را درک نکرد، يعنی ايشان را از ايشان روايت نکرده همين ابن نوحه حالا تصادفاً ابن نوح وقتی که شيخ به بغداد آمده زنده بوده فوت نکرده بوده هنوز اما در بصره بوده ظاهراً ابن نوح اواخر حياتش را در بصره بوده اين روايت اين مطلب را مرحوم نجاشی از ابن نوح نقل کرده شيخ هيچ جا از ابن نوح نقل نمیکنه در تمام فهرستش از ابن نوح نقل نمیکنه و ابن نوح از بزرگانی است که نجاشی خيلی ازش نقل کرده شيخنا و استادنا و من اليه اسنادنا و عليه نمیدانم درسنا، تدرسنا يک چيزی همچو، خيلی و واقعاً هم ابن نوح مرد ملای است مضافاً به اين که ظاهراً ابن نوح يک مقدار اعوجاج صليقه هم داشته مثلاً قائل بوده که خدا روز قيامت رؤيت میشه اين احاديث رؤيت و اينها شيخ میگه که ابن نوح به اصطلاح به بعضی از مذاهب فاسده هم بهش نسبت داده شده ولم يتفق لقائي اياه، اسمش مياره ابن نوح، اما از ابن نوح نقل نمیکنه چون اين عرض کردم اين مباحث روشن نشده من يک مقداری توضيح میدم چون اين واقعاً يکی از کارهای عجيبه که نجاشی شرح حال کتاب محمد ابن مسلم را بياره در فهرست شيخ اصلاً نياره، اين يک نجاشی از طريق ابن نوح نقل کرده استاد ايشان گاهی بهش ابوالعباس میگن گاهی بهش سيرافی میگن، اطراف شيراز، سيراف اطراف شيرازه، يک هم شيرازی بوده انصافاً هم مرد بزرگواریه ابن نوح مرحوم نجاشی اجازه ابن نوح را داشتند شيخ اجازه ابن نوح را نداشته، لذا هرجا که شما در رجال فهرست نجاشی ببينيد در اول سند ابن نوح هست مطمئن باشيد آن سند را شيخ نداره اينه خيالتان راحت باشه تا بقيه کلام را فردا عرض بکنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
راجع به تصویر عرض کردیم که چون یک سیره هایی از خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سمل نقل شد هاست و در مورد تصویر عبارات شدیدی آمده است...ان شاء الله توضیح خواهیم داد...
در اعمال محرمه که ظاهرا جزو صغائر است گاهی تعبیراتی داریم که در بعضی کبائر هم کم آمده است...یکی ربا خیلی تعبیر شدیدی داریم...بعد از ربا به لحاظ یک نکته ای...در قرآن کریم یک جا داریم..*(ادخلوا آل فرعون اشد العذاب)*....این عنوان اشد العذاب فقط در مورد آل فرعون است .... همین تعبیر را در تصویر در مصادر عامه داریم. در بخاری عن اب عباس قال سمعت رسول الله یقول ان اشد الناس عذابا یوم القیامة یا عند الله که هر دو نسخه هست...البته عند الله باشد با مقام ملاکات هم جور در میآید ولی یوم القیامة باشد به مقام امتثال میخورد... المصورون....لذا در بعضی مصادر عامه دارد که ان من اشد الناس عذابا...یک من اضافه کرده اند که شأنش خیلی بالا نرود... لذا عامه گفته اند که تصویر چزو اکبر الکبائر است ولی در ذهن ما شاید این بود که مثلا جزو صغائر باشد.... البته این هم بنابر تقسیم معاصی به صغائر و کبائر کما هو المشهور بین عامة المسلمین شیعة و کذا عامة...
و در مقابل عده ای از عامه و کذا بعض از شیعه مثل مرحوم استاد... بحثش در محل خودش.... ان شاء الله توضیح بیشتر خواهیم داد...
مرحوم سید مرتضی کتابی دارند به اسم امالی یا الغرر و الدرر و کتاب قشنگی است و از بچگی باهاش مأنوس بودیم ...فتح الباری....شرح بخاری ابن حجر رأی سید مرتضی را از این کتاب نقل کرده است...خودم الآن کتاب دستم نبود ببینم ولی از فتح الباری نقل میکنم که ایشان رأی سید را برای تویجه روایت آورده اند....سید مرتضی شاید اولین نفری است....کلمه عذاب را با عقاب فرق گذاشته اند.ایشان بین عذاب و عقاب فرق ذاشته اند. عقاب را به معنای کیفر... عذاب را میشود تقریبا مرادف کلمه شکنجه در فارسی گرفت ولی کلمه عقاب را با کیفر... و نیتجه این میشود که سخت ترین شکنجه ها در روز قیامت برای این فرد است...لازم نیست در شکجه تناسب اون طوری باشد....کیفر است که تنساب میخواهد...ابن حجر هم رد میکند این معنا را.
قبح عقاب بلا بیان داریم...عقاب کیفر است.
و عرض کرده ایم بحث تلازمات قانونی را و عرض کرده ایم که از قرن اول و دوم متعرض شدند و موردی ها را بعدا فقه کردند و کلی ها را اصو کردند.کشیدن تصویر اگر حرام بود تا کجا ملازمه میشود رفت. نگه داری اش چی؟ خرید و فروشش چی؟....
بعضی روایت عائشه را گفته اند مال اوائل هجرت بوده است و بعدها حرام شده است و احادیث بعدی حکم جدید آمده است.
در بحث تسانخ قاعدة این طور است.یا قائل به تسانخ نیستند یا قائلند به نوعی تسانخ که فهم قانونی و عرفی مساعد باشد...یک بار میگوییم که حرمت غصب تلازم دارد با...
ولی کی دفعه در بحث تلازم به جای قاعدة کلی میگویی م موردی حساب کنیم. مثلا از حرمت میته و دم از همین حرم اگر در کتاب بود آثاری داشته باشد و اگر در روایت بود آثاری دیگر...نمیگویم قبول دارم..دارم طرح میکنم مسأله را...کتا بروح شریعت است و لذا محرومیت کتاب غیر محرومیتی است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مطرح کرده اند. خود مقام اثبات و تعبیر فرق دارد...وقتی در تعبیر باشد ان اشد الناس... عذابا ...غیر از غیبت کردن حرام است...در تلازمات این تعبیر اشد ملازمات بعیده را ممکن است شامل شود...حالا باید اولا حکم تصویر بیاید و بعد تفریعات و بعد بیعش....
در ضمن در مرود ترادف تصاویر و تماثیل...ظواهرش این است که مترادف هستند.خیلی شواهد واضح است. در روایت واحدة این طور داریم و... در روایات در مجموعه اش به نظرم واضحاست...روایات را گاهیبه لحاظ حجیت و گاهی به لجاظ تکلم به لغت عربی نگاه میکنیم...از این زاویه به نظرم واضح است...
البته ابتداء بعید به نظرم میرسد.انصافا با مجموعه روایات به لحاظ زبا آدم احساس ترادف میکند.
روایات علاء بن رزین مفتی به بوده اند و مسأله جزو مطالب اختلافی در همان زمان بوده است و در همان زمان عده ای را رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اجازه نداده بودند و در روایتی مثلا داریم که حضرت وارد در منزل شدندو عائشه پارچه ای آویزان کرده بوده است که درش تصویر بود و در یک روایتی دارد کهخودشان تعیین کردهاند که تصویر اسب بوده است که مثلا شیحه میکشد... و حضرت داخل نشده اند...
بعدش یک بحثی دارند ...عامه مثلا بعضی گفته اند که روی پرده عیب دارد ولی روی سقف عیب ندارد...
بعدش در روایات ما فرع الفرع آمده است...فرض کنیم بشود به سقف دیوار چسباند ولی آیا نماز میشود خواند...
پس یکی اصل تصویر است...یکی آویزان کردهره و... باز اگر پرده این ورش نقش ندارد ولی اون طرفش دارد...عرض کردیم این روایات علاء بن رزین احکامی دارد و یکی اش منفرد است...ما عرض کردیم...ممکن است این سؤال بیاید که خود محمد بن مسلم از بزرگان اصحاب و کتاب داشته است..چه طور احتمال نمیدهیم که از کتاب محمد بن مسلم باشد...آیا راهی داریم که به محمد بن مسلم برگردیم... بگوییم کتاب ایشان بوده است...
این در علمای بغدادی ما خیلی اعتناء به این بحث بوده است...از زمان مرحوم کلینی به بعد این کتابها آرام آرام بین اصحاب منسوخ شد...چون گزیده این کتابها در کتب اربعه بود... لذااستنساخ مثلا کتاب حسن بن محبوب مشکل بود و لذا بیشتر سرمایه گذاری روی بقیه رفت...لذا از زمان مرحوم علامه گرای بحث رفت روی بحث رجالی...لذا از زمان مرحوم علامه یک طوفانی پیدا شد در میراثهای شیعی و گردش کلی از بحث رجالی برگشت بهبحث فهرستی...لذا الآن در حوزه های ما به طور طبیعی بیشترین بحث بحث رحالی است و ....
لذا در بحث رجالی هم خیلی مهم نبود از کتاب علاء باشد یا محمد بن مسلم. ما معتقدیم برای اصالت میراثهای علمی خودمان و .... ما باید مباحث فهرستی را زنده کنیم و آثار خاص خودش را هم دارد.
چرا این جا میگوییم از کتاب علاء است و نمیگوییم کتاب محمد بن مسلم باشد.پرمحوم محمد بن مسلم یک کتابی بهشون نسبت داده شده است الاربعة مسأله فی الحلال و الحرام.
مرحوم نجاشی در فهرستشان دارند:
882 - محمد بن مسلم بن رباح أبو جعفر الأوقص الطحان
مولى ثقيف(اصیل نیستند.) الأعور وجه أصحابنا بالكوفة فقيه ورع صحب أبا جعفر و أبا عبد الله عليهما السلام(غیر از روایت مدتی هم در میدنه بوده است) و روى عنهما و كان من أوثق الناس(ایشان چهره سرشناس هم بوده اند. مرحوم صدوق یک حدیثی در آخر خصال حدیثی را آورده اند که در آخر سند محمد بن مسلم و ابو بصیر هست و قال علم امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اصحابه اربعمأة باب من ابواب العلم...مرحوم آقای تستری احتمال داده اند این حدیث در واقع همان باشد... مرحوم آقای تستری در جهات رجالی فوق العاده هستند و کارهای خوبی کرده اند ولی ایشانخوب بود توجه میکردند. این اسمش واضح است. اربع مأة مسأله فی الحلال و الحرام..و ابواب علم بحث دیگری است.. در ضمن اون کتابی که چاپ کرده اند هب اسم کتاب آداب امیرالمؤمنین سلام الله علیه ....این کتاب متقلی است حدود سالهای 200 تألیف شده است و ربطی به این 400 مسأله محمد بن مسلم ندارد.). له كتاب يسمى الأربعمائة مسألة في أبواب الحلال و الحرام. أخبرنا أحمد بن علي(ابن نوح...که از اساتید مرحوم نجاشی بوده اند و میروند ساکن بصره میشوند.) قال حدثنا(حسین بن علی بن سفیان البزوفری رحمه الله و از بزرگان) ابن سفيان عن حميد(بن زیاد از بزرگان واقفیه و اهل کوفه و بعدها ساکن کربلاء) قال: حدثنا حمدان القلانسي(اسمش محمد است و در بعضی از روایات حمدان بن احمد و در بعضی محمد بن احمد...شاید اسمش محمد بوده است و حمدان از باب استعمال عرفی کمی تغییر داده اند.حمدانمحل کلام است...مرحوم نجاشی دارند کوفی مضطرب ولی مرحوم عیاشی توثیقش کرده اند) قال: حدثنا السندي بن محمد(بسیار بزرگوار) عن العلاء بن رزين عنه به. و مات محمد بن مسلم سنة خمسين و مائة.
ایشان عربی اصیل نیستند. طحان هم یعنی آرد کن..آسیب کردن...
ببینید...بنده نمیخواهم وارد این بحثها شوم...از عجائب کار این است که مرحوم شیخ طوسی اصلا در فهرستشان متعرض ایشان نشده اند.جزو شخصیات های اول هستند در عرض زراره ولی مرحوم شیخ طوسی اسم نبرده اند...مرحوم آقای تستری معمولا میگویند که عدم ذکر الشیخ له غفلة عن الشیخ رحمه الله.
من قبل از ایشان ندیده ام کسی دنبال این خط باشد... به نظرم ایاشن بازش کردند...خیلی دارند...
از عجائب این است که اینجا نفرموده اند...ظاهرا غفلة از خود ایاشن بوده است...
البته این نکته لطیفی است و مرحوم تستری اشکال میکنند و ما معظم اشکالات ایشان را جواب داده ایم...
این طور نیست که غفلت از ایاشن باشد. هم در رجال نسکته دارد و هم در فهرست...
این منشأش وجود بعض مشایخ برای مرحوم نجاشی است که شیخ نداشته اند. عدم تعرض شیخ غفلت نیست بلکه اون اجازه را نداشته اند.
یکی از چهره های معروف که مرحوم نجاشی درک کرده اند ولی مرحوم شیخ نه...مرحوم ابن نوح است..البته ابن نوح وقت ورود شیخ به بغداد در بصره بوده اند و زنده بوده اند. ابن نوح از بزرگانی است که مرحوم نجاشی خیلی ازشان تجلیل میکنند و واقعا هم ملا است و ظاهرا اعوجا سلیقه هم داشته است و قائل بوده است که ظاهرا خداوند دیده میشود و احادیث رؤیت را میگویند پذیرفته بوده اند.ابو العباس ابن نوح صیرافی ایشان هست...