مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 99-1398 » فقه یک شنبه 1398/11/6
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- اصول 1400-1401 » اصول یک شنبه 1400/8/23
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 97-1396 » اصول سه شنبه 1396/12/22
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1396/2/18 مکاسب محرمه
- اصول 99-1398 » اصول دوشنبه 1398/10/2
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1399/11/29
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-53
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به مسأله حرمت نظر بود به يک مناسبتی يک مقداری بحث طولانی شد بعضی از فوائد گفته شد عرض يکی از روايات بسيار مهم و در حقيقت بايد گفت کليدی در مسأله حرمت نظر همين روايت مشهور النظر سهم من سهام ابليس مسموم، اين را اسانيد متعددش را توضيح داديم و مصادرش را و يک راهی را روشی را ما چون سابقاً هم شايد چندما پيش مثلاً تطبيق کرده بوديم توی همين بحث مکاسب برای طرح تاريخی نسبت به روايات و تاريخ روايات به نظر ما اين طرح خيلی نافعه که مثلاً اگر بخواهيم در تمام رواياتی که الآن داريم در بحار و غيره اين را پياده کنيم طول میکشه اما خب واقعاً وضع روايات ما را به لحاظ تاريخی، به لحاظ قبول، به لحاظ متن، به لحاظ فتوی، به لحاظ رجال حديث به لحاظ دراية الحديث انصافاً خيلی روشن میکنه آن ما آمديم يک تقسيم بندی کرديم چون نديدم کسی اين کار را کرده باشه، گاه گاهی حال باشه توی بحثهای حديثی تطبيقش میکنيم که آقايون اولاً يک اين تطبيق هميشه در ذهن شان باشه ارزشيابی حديث برايشان خيلی روشنتر میشه و دو اين که به اصطلاح برای مراحل استفادهی حکم و مراحل به اصطلاح بحثهای تاريخی که امروز اين بحثهای تاريخی هم در دنيای علم بيشتر روش حساب میشه يعنی بحثهای به اصطلاح استقرائی و جزئی بيشتر مورد عنايته، ما حديث را به لحاظ منابع خودش در آن که دست ما الآن رسيده سه مرحله منافع را اسمش را گذاشتيم منابع اوليه، منابع متوسطه و منابع به اصطلاح اخيره، يا آخره، يا مثلاً منابع متأخره يا منافع سوم، درجه سوم ثالثه.
مراد ما از منابع اوليه آن راجع به میشه به آن منابع صدور روايت که به طور طبيعی از زمان پيغمبر تا زمان امام صادق بيشترين روايات صادر شده ما داريم روايات ابتدائی از موسی ابن جعفر(ع) حضرت رضا(ع) و حتی توقيعاتی از بقية الله داريم ليکن آنی که بيشتر هست اين مرحله هست از زمان رسول الله تا سال صد و پنجا اصطلاحاً ما اين مرحله را ما اسمشه گذاشتيم منابع اوليه، منابع متوسطه کتابهای است که از اينها نقل کردند که خب اينها هم درجات دارند مثلاً بهترين منابع متوسطه ما کتابهای حسن ابن محبوب حتی از فتحیها کتاب های ابن فضال و کتابهای ابن ابی عمير و کتابهای يونس الی آخره اينها را اصطلاحاً ما اسمش را گذاشتيم منابع متوسطه، منابع متأخر يا درجه سوم هم مصادری است که الآن در اختيار ما موجوده، مثل کتاب کافی و محاسن و مثلاً فرض کنيم من لايحضره الفقيه و اينها اصطلاحاً مصادر درجه سه است آن وقت فايده اين تقسيم بندی، در اينه که در شرح حال يک حديث مثلاً گاهی اوقات میبينيم منابع درجه اولش خيلی فراوانه اما تو درجه دوم که میرسه کم میشه يا توی درجه سوم ديگه از کم هم کمتر میشه اين يک نکتهی است که خيلی میتونه در نتيجه گيری حديث تأثير بکنه آن وقت ما گاه گاهی اينه تطبيق هم میکنيم که آقايون در ذهن مبارکشان يواش يواش به صورت ارتکاز در بياد مثلاً منابع اوليه اين حديث النظر سهم من سهام ابليس مسموم اولش خب از پيغمبره طبق قاعده ليکن اين در کتب ما نيامده در اين کتاب اربعه از پيغمبر نيامده پيش اهل سنت آمده در مستدرک حاکم نقل کرده و تصحيح هم کرده گفته صحيح الاسناد البته ذهبی اشکال کرده که يکی از رواتش مجهوله و صحيح نيست اما به هر حال يک قول به تصحيح داره و در منابع متأخر شان در مثل مستدرک حاکم آمده در کتب ما در منابع خيلی متأخرتر مرحوم قطب راوندی لب اللباب ظاهراً لب اللباب را من چون خود کتاب را دقت مراجعه نکردم، مجموعهی که تا حالا ازش ديدم از همان روايات عمومی اهل سنت و غير اهل سنت از رسول الله بيشتر آنه علی ای حال اين روايت در منابع اوليه ما نيامده يعنی از رسول الله، يک منابع خيلی متأخر ما مثل لب اللباب راوندی که ارزشی به اين جهت نداره ذکر شده.
منبع دومی که ما در اختيار داريم اين از اميرالمؤمنين روايات اميرالمؤمنين عادتاً بايد تو مصادر ما بياد متأسفانه بازهم اين هم تو مصادر ما نيامده که روايت اميرالمؤمنين(ع) که بعد مثلاً بگيم در منابع درجه دو يا منابع درجه سه مثلاً ازش ياد برده شده بلی در اينجا عرض کردم در کتاب جامع الاحاديث صفحه 363 از دعائم نقل کرده که خب طبعاً دعائم از منابع درجه سه است انشاء الله خواهيم گفت و مرسل نقل کرده به لحاظ شهرت هم فرض کنيم مثلاً من باب مثال معيار در شهرت روايات را بگذاريم مثلاً مرحوم صاحب وسائل چون وسائل مبناش در حجيت خبر واحد اينه، عرض کردم کراراً مبانی را يادداشت، ايشان هر خبری را که در يکی از کتب مشهور باشه حجت میدانه چون مبناش اينه حجيت تعبدی برای هر خبری که در يکی از کتب مشهوره باشه نه کتب اربعه، حتی مثلاً فرض کنيم خصال صدوق و غيره، آن وقت صاحب وسائل اين دوتا را يعنی نه از پيغمبر از لب اللباب نقل کرده نه از دعائم نقل کرده میخواهم بگم که فرقی بين جامع الاحاديث چون در جامع الاحاديث روی مبنا نيامده دقت کرديد رو جامع الاحاديث بياد مثلاً بگه من خبر را حجت آورده نه رو مبنی نيامده، جامع الاحاديث شأنش جمع احاديثه مهما کان ضعيف مرسل هرچه، اين صاحب وسائله که مبنا داره، گزينشی است به اصطلاح امروز ما نقل صاحب وسائل گزينشی، مثل فرض کنيم کافی مثل من لايحضره الفقيه اما در استبصار اين جور نيست استبصار گزينشی نيست اين خوب دقت، استبصار هر روايتی که از شيعه آمده بينش تعارض بوده سعی کرده حل بکنه ديگه کار نداره آن حرفا اما کافی و من لايحضر گزينشی هستند اين را دقت بکنيد فرق بين جامع الاحاديث و کتاب وسائل هم يکی در همينه، جامع الاحاديث کار نداره اين حديث معتبر است يا نه؟ اما صاحب وسائل اعتقاد داره پس اين دوتا را يعنی از پيغمبر اکرم از امام صادق، امام اميرالمؤمنين(ع) يکی در کتاب لب اللباب که ظاهراً از سنیها گرفته يکی هم در کتاب دعائم الاسلام احتمال میديم دعائم الاسلام از آن کتاب اميرالمؤمنين گرفته باشه، متنش با بقيه متون فرق میکنه متن دعائم الاسلام،
س: دعائم از منابع شيعه مگر محسوب نمیشه،
ج: منابع شيعه هست اما يک اختلافاتی داره با ما مثلاً ايشان از کتاب قضايا و سنن اميرالمؤمنين گرفته که شيعه ازش نقل نمی کرده اين چندتا شد آقا منابع اوليه، دوتا که نحوه وصولش به منابع درجه دو معلوم شد، سه درجه دو که نداره سه داره معلوم میشه يعنی چهار و پنج خيلی قوی نيستند ديگه ما اين روايته عن ابی عبدالله داريم تا آنجای که من میدانم از امام باقر هم نداريم ببخشيد در منابع بعدی هم در جامع الاخبار از النبی نقل کرده در جامع الاخبار مثل لب اللباب آن هم واضحه متنش شبيه متن کتاب مستدرک حاکمه، مضافاً به اين که جامع الاخبار از منابع درجه به لحاظ ارزش چهار و پنج ماست به لحاظ زمانی هم بعد از منابع اين پانصد و خردهی وفات مؤلفش و صاحب وسائل از آن هم نقل نمیکنه کتابهای که گفت بعض جای مثبت اند میگيم بعضي جاها منفیها را هم میگيم، پس صاحب وسائل از لب اللباب نقل نمیکنه که جامع الاحاديث نقل میکنه از جامع الاخبار نقل نمیکنه که به اصطلاح مجهول المالکه احتمالاً و از کتاب دعائم الاسلام به خاطر اين که اسماعيلی است و مرسله نقل نمیکنه بلی مصدری يعنی منابع اوليه ما از امام صادق نقل شده، اين نقلی که در اين منابع اوليه ما هست از امام صادق يکش توسط عقبه ناميه و عرض کرديم توسط نشده اما خب رواياتی را که ازش مدح رجل در بياد واضحه، يعنی واضحه که مردی است محل عنايت ائمه(ع) يکی ديگه هم از يک راوی مجهول بعض اصحابنا قال قال ابوعبدالله پس يکی از عقبه و يکی هم از مجهول نقل شده اين در منابع اوليه ما درست شد منابع ثانويه ما آن، ديگه بعد از اين نداريم يعنی بعد از اين جريان ديگه از امام موسی ابن جعفر يا حضرت رضا ديگه بقيه ائمه نداريم.
و اما منابع ثانويه که چه کتابهای که در درجه دو هستند اين را نقل کردند يکش که از همه مهمتره به يک معنايي کتاب حسن ابن فضاله ابن فضال پدر، انصافاً ما طريق صحيح داريم بلکه دوتا طريق صحيح داريم که ابن فضال پدر اين حديث را از همين راه عقبه، حالا سوم که گفته امام صادق نقل کرده اين منبع دوم ما، و نقل شده از کتاب حسن ابن محبوب که اين هم بسيار بزرگواره پس يکی ابن فضال پدر در درجه دو طبقه دو در منابع متوسطه يکی هم مرحوم حسن ابن محبوب اين اگر يک جدول تاريخی بکشی خيلی روشن میشه برايتان يکی هم نقل از هشام ابن سالم در فقيه روی عن هشام ابن سالم من توضيحاً عرض بکنم شيخ طوسی عادتاً همهجا نه ولو مشهور شده همهجا همهجا نه، عادتاً اگر در تهذيب و استبصار ابتداء به اسم کسی بکنه از کتابشه، و اما شيخ طوسی ابتداء نمیکنه به اسم اشخاص و بعد هم سند را مینويسه در آخرش مشيخه نوشته سند بنده فلان ماکان فيه عن فلان سندش اينه، ما آنجا توضيحشه کراراً عرض کرديم شيخ صدوق معلوم نيست از مصدر نقل کنه، شيخ صدوق واضح نيست روشن نيست شواهد نشان نمیده و به عبارت اخری اين مشيخهی که داره طريق است به روايات نه به کتب مشيخه شيخ طوسی طريق است به کتب، مشيخهی صدوق طريق است به روايات و لذا اگر میخواهين مثلاً ديگه يک روايتی را پيدا بکنين برگردين به مشيخه از مشيخه معلوم میشه مثلاً گاهی تو سند اسم حسين ابن سعيده معلوم میشه از کتاب حسين ابن سعيد گرفته، حسن ابن محبوب معلوم میشه از حسن ابن محبوب گرفته، فرض کنيد مثلاً محمد ابن احمد ابن يحيي است از نوادر الحکمه گرفته،
س: شايد يعنی کتاب داشتند که
21: 13
در جايي مثلاً شفاهاً حديثی بگن که
ج: چرا،
س: حتماً بايد از کتاب شان،
ج: صدوق شيخ طوسی ديگه ابتدأ اسمه آن چون خودش گفته ما که از ما نيست، روشن شد آقا، آن وقت البته دليل فراوانه يعنی واضحه مطلب مثلاً ما افرادی را ايشان به اسمش ابتداء میکنه از مشاهير مثل فرض کنيم زراره، روی زراره خود زراره کتاب نداشته، توضيح داديم با اين همه شهرتش به اين معنی يک روايتی داريم که زراره خدمت امام صادق بودند میخواستند صحبت بفرماين زراره فتح الواحه ليکتب آن کاغذها را در آورد که مشغول نوشتن بشه به اصطلاح، کاغذ نه لوح لوحهای که داشتند مشغول نوشتن بشه، امام فرمود ننويس تا مطلبی بگم اما خوب دقت کنيد وقتی اين کتاب نداره يعنی چه؟ يعنی آن الواح را به شاگردهاش نداده، روشن شد برايتان عبارت نه اين که زراره ننوشته فرض کنيم زراره به عمر ابن اذينه داده، زراره فرض کنيم به حريز داده نه اين که آن الواح را بده، اگر الواح را میداد آن وقت اجازه روايت بود آن میآمد داخل در فهارس اصحاب ما اصلاً فهارس اصحاب ما اين جوری نوشته شد سرش نوشتنش اين جوره، چرا مثلاً نجاشی اسم زراره جزو مؤلفين نبرده اين اشاره است، دقت تا حالا شايد اصلاً به ذهنتان خطور، با اين که يکجا داره که فتح الواحه يکتب، الآن ما زراره اسمش تو فقيه داريم روی زراره ليکن وقتی میآييم نگاه میکنيم مشيخه ايشان را نوشته ماکان فيه عن زراره عن فلان عن حماد عن حريز عن زراره خب حريز صاحب کتابه، پس در حقيقت روايات زراره از کتاب حريز گرفته نه از کتاب زراره،
س: قلم نبوده، حتی قلم و نوشتن نبوده،
ج: که آقا؟
س: جناب زراره
ج: خب میگه فتح الواحه يکتب،
س: يادداشتهای بوده،
ج: نه اين نبوده نه اين حالا به يک وقت ديگه اگه خداوند توفيق داد من توضيحاتش را اين بزرگان ائمه حديث هم همين طور بودند مثلاً فرض کنيد يک کسی میرفته پيش صفيان ابن عيينه يا صفيان ابن سعيد ثوری، صفيان نمیدانم ممکن بوده يک سال در کوفه پيش او بوده ازش ممکنه ده هزار حديث هم نوشته، پنج هزار حديث هم نوشته، به تعدد در خدمت استاد مینوشته میگفته اين مینوشته بعد که میآمده مخصوصاً پنج سال ديگه هم میگذاشته، ده سال ديگه هم میگذاشته، احاديث ديگران را شنيده مقايسه میکرده خوب دقت میکنيد ممکنه از آن پنج هزار حديث صفيان خوب دقت بکنيد پانصدتاش را حديث بگه بقيهاش را نقل نکنه يا کتاب تأليف بکنه از آن پنج هزار حديث پانصدتاش را در کتابش بياره آن وقت ممکن هم بوده يا حالا يک شاگرد ديگه مثلاً پيدا بکنه همين شاگرده بهش بگه تو رفتی پيش صفيان پنج هزار حديث نوشتی همان نوشتهها را هم بده من نگاه بکنم اين خودش از آن نوشتهها چهار هزار و پانصدتاش را نقل نکرده آن وقت در آن زمان چه میگفتند به آن نوشتهی که پيش صفيان نوشته بعد از آن جدا کرده به آن نوشته گفتند اصل اصل پيش اهل سنت يعنی اين، اخبرنی من اصله، پس آنی که زراره داشته خوب روشن شد برايتان در حقيقت اصل بوده آنی که پيش امام نوشته، گاهی اوقات همان را همان نوشتار را اجازه میداده به شاگردش آن وقت شاگرده همان نوشتار را اجازه می داده شاگرد بعدش مثلاً ابن ابی عمير آن هم به بعدش اين يواش يواش تو فهارس اصحاب، پس فهارس اصحاب اين جوری درست شد، گاهی اوقات هم آن آقای زراره به آنچه که مستقيم از امام نوشته حديث نمیکرد فرض کنيد انتخاب می کرد، دويستتا حديث نوشته بيستتاش به حريز می گفت، چهلتاش را هم به موقع، لذا اين نمی گفتند که حدثنی من اصله يا من کتابه، میگفت مینوشتند زراره وقتی میگيم کتاب نداره خوب دقت بکنيد يعنی کتابی که در اجازات و فهارس آمده نداره خودش کتابش را نه اين که نوشتن بلد نبوده، نوشته خب نوشتن که نوشته، نوشتن کار نداشت حالا
18: 18
مشکل نداره مشکل خاصی نداشت، کاری مثل چيزی نيست که از هر کسی اين همه را مینويسند، مثل اين هم با سعادته دقت میفرماييد پس بنابراين خوب دقت بفرماييد مطلب را آن وقت مثلاً الآن الی ماشاء الله نسبتاً حديث از زراره داره مرحوم البته محمد ابن مسلم کتاب داره اين دوتا با همديگه فرق میکنه اما زراره کتاب نداره عمر ابن حنظله کتاب نداره حديث را شفاهی گفته نوشتند شاگردها کتاب نوشتند، پس الآن اگر صدوق ماشاء الله ابتداء می کنه مواردی را به اسم زراره اين معناش اين نيست که از کتابش گرفته مثل شيخ طوسی اصلاً کتاب نداره که از کتابش بگيره کتاب نداره که از کتابش بگيره،
س: خب بحث سر جايي است که کتاب داره آيا از کتابش گرفته يا از روايات
ج: بايد به شواهد نگاه کنيم، مثلاً همينجا هشام ابن سالم چون هشام ابن سالم صدوق چند طريق بهش داده شايد پنج شش طريقه شايد هم بيشتر يک احتمال داره که از کتابش باشه، اين احتمال داده که اکتاب هشام ابن سالم پيش ايشان در قم بوده خب چرا گفت رُوی؟ چرا گرفت رُوی؟ احتمال بسيار قوی داره که وقتی جای ايشان میگه روی مثلاً من باب مثال و احتمال البته اينجا از کتابش نباشه مثلاً از يکی از آن مصادری که در وسط راهه يا ممکنه از کتابش باشه اين احتمال هم هست ليکن مشايخ قم قبول نکردند، ايشان خودش قبول داره حالا ولو مشايخ قبول نکنه، برای احترام مشايخ تعبير به روی میکنه و علل ديگری چون آن روز عرض کردم رُوی با رَوی فرق میکنه فرقش حدود چهارتاست که حالا من نمیخواهم وارد خصوصياتش بشم دوتا را من عرض کردم برايتان، حالا يک مصدر اولی ما کتاب جناب مستطاب ابن فضاله که واقعاً هم بينی و بين الله با اين که ايشان فتحی است و از بزرگان فتحی است، اما آدم مسالميه به هر حال میگن آخر عمر هم اثنی عشری شد برگشت از قول به امامت عبدالله افتح، اضافه حالا با قطع نظر از اين جهت، ابن فضال مرد ملای است احاديثش نقيه پاک شده تصفيه شده خيلی جمع و جوره شواهد خوب داره اينی که عدهی از بزرگان ما حتی مثل شيخ انصاری میبينه کتاب منتهی بشه حديث به ابن فضال ديگه بقيهاش را نگاه نکنه ولو کامل نيست اما انصافاً تا يک هفتاد هشتاد درصدی قابل اعتماده يعنی بحث لطيفيه بحث درستيه، اين راجع به يک مصدر.
يک مصدر ديگه هم کتاب حسن ابن محبوبه که عرض کردم حسن ابن محبوب را دربارهاش نوشتند احد الارکان الاربعه فی زمانه، اين يک اصطلاح شيعی است به اعتبار اين که به اميرالمؤمنين چهار نفر ايمان واقعی آوردند که سلمان و ابوذر به اصطلاح مقدار و آن عمار، بعدها يک اصطلاحی شد مخصوصاً خط غلو اين، که در هر زمانی چهار رکن هستند چطور يک ساختمان چهار رکن داره پس مذهب هم هر زمانی چهار رکن داره ابن محبوب جزو احد الارکان الاربعه فی زمانه خب انصافاً هم خيلی مصدری بالای است ديگه ارزش بالای داره.
سومين مصدر ما در درجه دوم، منابع دوم ما احتمالاً کتاب هشام ابن سالم باشه، که صدوق ازش نقل کرده انصاف قضيه انصاف قضيه ببينيد اينجا وقتی شما منابع درجه يک، با دو قياس کردين درجه دوش خيلی قویتره، درجه يکش عقبه بوده مشهور عن بعض اصحاب، اما درجه دوش که آمدين خيلی قويه ابن فضال ابن محبوب و هشام همه بزرگان اند اين نکتهاش همان ظرافتی است که من در تاريخ حديث، چون اين بحثها را جای ديگه نمیبينيد من مجبور هر دو سه ماه يک بار تکرار بکنم، چون اگه بخواهين تو هر حديث واحد بگيم طول میکشه وقت همه را میگيره اما هر دو سه بار يک بار تکرار میکنم برای اين که اين ذهنيت، و ممکنه يک حديث تو يک مرحله ضعيف باشه تو يک مرحلهی قوی باشه اين در ميان اهل سنت هم هست، خيال نکنيد به ما فقط هست مثلاً شايد يکی از عجايب باشه حديث انما الاعمال بالنيات را به سند صحيح صحيح از عمر دارند بعد از عمر هم يک نفره، بعد از آن هم ظاهراً يک نفره، بعد از آن ديگه حالا میشن بيست نفر بعد از آن بيست نفر میشن پنجا نفر، بعد از آن پنجا نفر دويست نفر يک چيزی وحشتناکه هرچه بياد به اين طرف هی عدد زياد میشه اولش يک نفره، بعد ممکنه است، حدود چند؟ مثلاً سه صد نفر پانصد نفر اما تو حديث غدير به عکسه اين هم چيزی عجايب روزگاره اولش در صحابه گفته صد و بيست نفره، من چند دفعه عرض کرديم هيچ حديثی علی الاطلاق در دنيای اسلام سنی و شيعه ندارند که صدو بيست و نفر از صحابه نقل کرده باشن صحيحاً و سقيماً اشتباه نشه، در تمام کتب اهل سنت يک حديثی که صد و بيست صحابه راويش باشه منحصر به حديث غديره فقط در کتب اهل سنت، نه کتب ما، در کتب اهل سنت فقط يک حديث داريم که از صحابه صد و بيست و نفر نقل کردند صحيحاً و سقيماً ديگه نظير نداره، اين هم اعجاز الهيه واقعاً و آن هم فقط حديث غدير، مثلاً تابعين که میشه هشتادتا می شن، بعدش که میشه شصتتا میشه عجيبه هرچه اين ور مياد گفت که از ترس زور و سلطان و زندان و سوط و سيف، تازيانه و شمشير اين عدد مياد پايين، حديث انما الاعمال
5: 25
از آن وره، انما الاعمال بالنيات از عمر که شروع میشه يکيه، يک دفعه زياد میشه شايد بعضی طبقاتش سه نفر نقل، خيلی عجيبه، چيزی وحشتناکيه ادعا تواتر هم کردند بعد هم خودشان گفتند نه تواتر نداره، چون دو سه طبقهاش يک نفره فقط يک نفر فقط يک نفر بعد يک دفعه میکشه به صدها نفر درست به عکسی، پس اين نکته را خوب دقت بکنيد در حديث شيعه اين خصلت هست اين منابع اوليه يا بگيد طبقه اوليه حالا هرچه شما میخواهيد اسم بگذاريد چون اين اسم من در آورده بنده است، شما اسم ديگه بگذاريد، منابع درجه دو يا متوسطه.
منابع درجه سه، خب معلوم شد در منابع اوليهاش خيلی قوی نيست يک عقبه است و يک بعض اصحابنا اما تو منابع درجه دوش انصافاً خيلی خوبه کتاب ابن فضال پدر، کتاب حسن ابن محبوب، احتمالاً کتاب هشام ابن سالم اين درجه دوشه، ميآييم درجه سه تو درجه سه هم منابعش خيلی خوبه، محاسن برقی هست کتاب کافی هست بعد کتاب دعائم الاسلام هست، کتاب معانی الاخبار صدوق هست، کتاب فقيه هست کتاب تهذيب هم هست، انصافاً توی اين منابع درجه سه هم روشن شد برايتان، اگه خيلی سير تاريخی ديگه من بحثی اگه خوب دقت بکنيد ديگه رو تعبد نرفتيم به جای تعبد رو واقعگرايي برايتان بررسی کردم تاريخ را بررسی، همين که آدم اطلاع پيدا میکنه ببينيد منابع درجه دوش خيلی عالی شده و منابع درجه سهاش باز از عالی اعلا شده انصافاً در سه کتاب يعنی در کتب اول به اصطلاح مشايخ ثلاثه هرسهشان آوردند مرحوم صدوق دو بار آورده مرحوم محاسن آورده لذا انصاف قضيه در اين جور احاديث ما مثلاً ادعا میکنيم اگر عقبه را، چون عقبه را هم نمی شناسيم و پسرش هم که ثقة ثقة اگر عقبه را خيلی نشناسيم خيلی به حديث ضربه نمی زنه اين راه ما برای اين که چگونه اين لذا ما عرض میکنيم که راه ما يک راه عقلائی است برای حصول به وثوق به حديث، انصافاً با اين مقدماتی که عرض کرديم به نظر من نزديک هفتاد هشتاد درصد انسان وثوق پيدا میکنه به اين که اين متن از امام(ع) صادر شده حالا با اين قرائن اضافه بفرماييد کلمات مستدرک که گفته صحيح الاسناده عن رسول الله با اين متن اضافه کنيد دهها روايتی به اين مضمون نه به اين لفظ که حرمت نظر توش خوابيده با اين اضافه بفرماييد مجموعه مجموعهی روايات ما رواياتی که در باب نظر داريم خوب دقت بفرماييد بعضیهاش در خصوص نظره همين مانحن فيه است، ليکن بعضياش مثلاً استثنائه، میگه لابأس بنظر به نساء اهل ذمه از او استثناها هم میفهميم که اصل نظر جايز بوده از آن رواياتی که میگه مثلاً من به کجايي زن می تونم نگاه کنم میگه مثلاً به وجهش و يديها، از اين هم معلوم میشه که اصل اولی حرمت بوده از آن رواياتی که میگه اگر رفت برای زنی خواست خواستگار بکنه نگاه بکنه اشکال نداره، معلوم می شه اگر خواستگاری نبود، ديگه اگه مجموع را بهم بريزيم ديگه از مسأله اين همان بحثی است که من عرض کردم که در قدمای اصحاب فقط به سند نگاه نمیکردند سند را نگاه میکردند، مصدر را نگاه میکردند مجموعه رواياته نگاه میکردند و مجموعهی مضامين در لحاظهای مختلفه نگاه میکردند شواهد کتابی را هم نگاه میکردند من حيث المجموعه استفاده میکردند و لذا ممکن بود که بگن ما همه شواهده که بهم میريزيم اين مطلب کاملاً واضح میشه که نظر سهم من سهام ابليس مسموم اين راجع به اين قسمت از روايت و به لحاظ صدور و متن به اصطلاح.
از روايات ديگری که ما داريم، چون روايت که زياده ماشاء الله نمی دانم اينجا چهل و هشتتا، سی و دوتا و سی و هشتتا روايت داره يکی هم روايتی است که اين هم بد نيست رواياتی است که اين هم به شماره 12 اينجا آمده عدة من اصحابنا البته اين تعليقه عن احمد ابن محمد، که مراد از احمد ابن محمد، من چون اين روايت يک کمی ارزش داره میخوانمش، اينه مرحوم صاحب وسائل هم داره، عن احمد ابن محمد که همان مرحوم اشعری قمی است از اجلاء اصحاب عن ابن ابی نجران که عبدالرحمن ابن ابی نجرانه، از علمای کوفه ماست بسيار مرد بزرگواری است عرض کردم احمد به کوفه آمده ميراث کوفيها را گرفته يکش هم ابن ابی نجرانه، داره موارد ديگه هم روايت از ابن ابی نجران زياد داره نسبتاً عن ذکره عن ابی عبدالله ارسال داره ليکن با قطع نظر از ارسالش انصافاً وجود احمد خودش يکی از شواهد قوی است بعد اين جور داره عمن ذکره عن ابی عبدالله و يزيد ابن حماد و غيره عن ابی جميله،
س: اين عمّن ذکره يعنی عمّن لم يذکره
ج: نه اين اسمشه برده، مرسله البته عرض کردم ممکن است اين عمّن ذکره کار شيخ کلينی باشه سابقاً عرض کردم بعضيا اعتقادشان اينه که فرق بگذاريم، مثلاً میگه عن بعض اصحابه، يا عن بعض اصحابنا، عمن ذکره، عمن رواه، عن رجل، عن رجل سماه، مختلفه عباراتی که در هم سنی هم شيعه آن وقت بگيم عمّن ذکره اشاره به اينه که کلينی میگه اسم موجود بوده من نتونستم بخوانم البته اثباتش مشکله حالا اين هم فکر میکنم من به ذهنم رسيد نديدم جايي حالا شايد هم کسی ديگه گفته تو ذهن من مدتهاست سابقاً عرض میکردم که ارزش عمّن ذکره غير عن بعض اصحابه، غير از عن بعض اصحابنا است، عن رجل غير از عن رجل سماه، عمّن ذکره اشاره به اينه که اسم اين آقا بوده، تو روايت بوده کلينی نتونسته درست بخوانه، در کتاب احمد نتونسته درست بخوانه و لذا تعبير کرده اين در حقيقت عمّن ذکره کلام مال کلينيه،
س: شايد مال احمد باشه،
ج: شايد هم مال احمد باشه، ديگه با شايد، فعلاً چون شايد و شايده خيلی بحث نمیکنيم چون اين بحثهای شايد به جای نمیرسيم شايد مال آن يکی بعدی ابن ابی نجران باشه، اين بحثهای خيلی البته اين يک مقداری ارزش را بالاتر میبره چون ممکنه همين حديث با يک سند ديگه بياد آن عمّن ذکره اسمش وارد شده ممکنه بگيم اينجا مثلاً تهذيب نسخهی نقل میکنه توش عمّن ذکره را اسم برده دقت کردين اين فايدهاش اينه بگيم کلينی نتونسته بخوانه، شيخ طوسی خوانده، در آن سند ايشان موفق به قرائت اسم شدند، اين عن ابی عبدالله و يزيد ابن حماد من کراراً عرض کردم در کتاب کافی از اين جور عطفها داره بعضياش که واقعاً هنوز هم ما حلش نکرديم انصافاً خيلی حلش مشکله، کتاب ديگه کمتر داريم کافی خيلی داره نسبت به خودش زياد داره اين يزيد ابن حماد در اينجا عطف است بر ابن ابی نجران، اين اگر آقايون کتاب وسائل مقابلشان يا کتاب جامع الاحاديث اين يزيد ابن حماد را عطف بگيرند بر ابن ابی نجران، پس اين جور میشه احمد ابن محمد عن ابن ابی نجران و احمد ابن محمد عن يزيد ابن حماد،
س: از شواهد طبقهی اين را متوجه میشين
ج: طبقهی بلی، و يزيد ابن حماد عطف است بر ابن ابی نجران يزيد ابن حماد هم از علمای بغدادی ماست عراقی ماست به هر حال، معلوم می شه که مرحوم احمد هم اين روايته در کتاب ابن ابی نجران ايشان گرفته و هم از يزيد ابن حماد گرفته، البته ايشان ثقه است، خيلی من ازش روايت نديدم نسبتاً پسر ايشان خيلی
44: 32
آقايونی که با اسانيد آشنا اند يعقوب ابن يزيد الکاتب اين پسر اين آقا است، و يکی از روات مهم کتاب ابن ابی عمير هم هست يزيد ابن حماد، يعقوب ابن يزيد، يعقوب ابن يزيد خيلی مشهوره به نظرم نسبتشان ده درصد هم شايد کمتر باشه، مثلاً اگر پسره صدتا روايت داره، پدره دهتا يا پنجتا شايد هم خيلی يزيد ابن حماد رواياتش کمه نسبتاً و يزيد ابن حماد و غيره اين ديگه خيلی زيادش کرده، معلوم میشه که مرحوم احمد از عدهی اين حديث را شنيده دوتاشه اسم برده ابن ابی نجران و يزيد ابن حماد و بقيه را هم ديگه اسم نبرده، اين يزيد ابن حماد و غيره از ابی جميله، مفضل ابن صالح ايشان تضعيف شده اما انصافاً با اين که تضعيفش هم يک کمی قويه اما نه به نظر من میشه با اجمالاً قبول کرد، از جزو خط غلوه به هر حال عن ابی جعفر و ابی عبدالله اين بدی خط غلو اين قر و قاطی کردنشه، کان مخلطاً به ذهن من ابوجميله از ابی جعفر نقل نمی کنه ابی عبدالله را میگفت خوب بود اکتفاء به ابوعبدالله میکرد خوب بود اين ابی جعفر را که اضافه کرده مرسله دقت کردين پس از ابی عبدالله اش را میشه قبول کرد، ابی جعفرش نمیشه قبول کرد، قالا ما من احد الا و هو يصيب حظاً من الزنا نستجر بالله فزنا العينين النظر، و زنا الفم القبله و زنا اليدين اللمس، صدق الفرج ذلک ام کذب، حالا در مقام نستجر بالله ارتکاب حرام منجر بشه يا نشه، به هر حال خود نظر يک مرتبهی است از مراتب به اصطلاح از بلانسبت زنا، اين روايت الآن فقط در کافی آمده، در کتب ما فقط در کافی آمده در بقيه کتب نيامده، ليکن مصدر اساسی مرحوم کلينی هم احمد اشعری است که از بزرگان اصحابه میشه وثوق به اين حديث پيدا کرد الآن که سندش مشکل داره میشه وثوق خيلی الآن کمه، نسبت به آن حديث قبلی که الآن خواندم شواهد وثوقش کمه، اين مهمترين شاهد وثوقه، اين من هی شواهد را هی تکرار میکنم عوض میکنم چون خيال نکنيد ما مثلاً يک چيزی گفتيم ديگه شما هميشه شواهده همان يکی بگيريد، هر حديثی شواهد خاص خودش را داره، ممکنه يک حديث اين شاهدش به يک لحاظ از آن حديث ديگه قویتر باشه الآن ملاحظه بکنيد ما مصدر منابع درجه دوم فقط کتاب احمده، سوم من فقط کتاب کافيه، اما منابع اوليهاش بيشتر بوده، اما فقط کافی آورده تهذيب هم نياورده فقيه هم نياورده اما همين روايت با اين که اين همه منابع، يعنی سندش هم که ضعيفه، يکی مرسل است يکی هم که ابوجميله داره ليکن با تمام اين حرفا ممکن است اينه میخواهم نکته را دقت کنيد که گاهی اوقات يک حديث ممکن است با اين مقدار که بگيد آقا شواهدش خيلی کمه نمیتونيم قبول بکنيم اما خود آن حديث باز از يک زاويه ديگه شواهد ديگه داره مهمترين شاهدی که اين حديث داره اينه که اين حديث پيش اهل سنت خيلی معروفه به حيثی که اين در بخاری هم هست اين حديث بخاريه اصلاً و مسلم هم داره، هردوشان دارند ممکن است دقت کرديد روشن شد برايتان چه میخواهم بگم، هيچ وقت شواهد را از يک زاويه نگاه نکنيد شواهد از زوايای متعدد میشه شايد نظر مرحوم کلينی هم به همين بوده که اين حديث را آورده چون اين حديث در اصح کتب اهل سنت واقع شده،
س: آن از رسول خدا گفته،
ج: از رسول الله،
س: خب چرا اينجا امام صادق نگفته، عن رسول الله،
ج: خب چون ارسال مسلمات کردند، مرحوم آقای بروجردی معتقد بودند گاهی ائمه(ع) حتی يک حديثی که مشهور بوده نقل نمیکردند ارسال مسلمات میگرفتند مثلاً فرض میکردند که اگر کسی گفت من نگاه کردم، حضرت میفرمود ممکنه مثلاً زنيت بعينک اينه مسلم میگرفتند که زنا العين النظر، اين هست دقت میکنيد اين گاهی هست پس بنابراين آن حديث شواهدش، البته آن خواندم آن يک راه بود اين حديث شواهد شيعیاش معلوم شد کمه، کاملاً واضح شد ديگه برايتان اما شواهد اصلاحش زياده، نه شواهد شيعی، مادام حديث در دو کتاب مهم از کتب اهل سنت ديگه مصادر درجه يکی که آنهاست و عن رسول الله هم هست، احتمال داره که چون مرحوم کلينی عرض کردم در کتاب ابواب العلم و الجهل بابی داره باب الاخذ بشواهد الکتاب و السنه، اين هم خودش يک راهيه، که ممکن است يک حديث من اينها را میگم چون اينها برای خيلی از جاها، به درد شما میخوره حالا در اينجا بالخصوص تأثير نداره ممکن است يک حديث به لحاظ شواهد شيعی ضعيف باشه اما همان حديث ضعيف در اصح مصادر اهل سنت آمده يعنی کاملاً ديگه تو اجواء آنها جا افتاده، اين فزنا العينين النظر توی بخاری و مسلم و غيرش هم آمده من در اين حاشيه کتاب خودم از نصب الرايه جلد 4 صفحه 248 نقل کردم ارجاع به آنجا دادم، علی ای حال چون همه مصادرشه ننوشتم شايد هم بخاری و مسلم فقط داشته باشه، شايد هم نمیدانم الآن تو ذهنم نيست به هر حال ارجاع دادم به نصب الرايه و پس بنابراين اين هم يک نحوه از شواهد مضافاً با همان شاهد معروف قرآنی قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم، ديگه در اين باب روايات زياده من ديگه وارد بحثها نمیشم خيلی طولانی است و رواياتش هم زياد، خيلی هم ظرافتهای حديثی و تاريخی مفصلی داره خيلی لطيفه، اما ديگه الآن اگه بخواهيم وارد آن بحثها بشيم کاملاً ديگه وقت ما را میگذره و بحث ما فقط در اين مسأله، يک بخشش اين بود يک بحث ديگر اين بحث راجع به مفادشه، که در مفادش مخصوصاً متأخرين علمای ما بحث دارند، و حاصل آن بحث اينه که آيا مستفاده از اين روايت نظر بما هو نظر حرامه ولو ربيهی نباشه، يا نظر به ريبه حرامه؟ اما اگر گفتيم نظر مطلقاً میخواهد به ريبه يا نه؟ يکی از وظايف انسان اين است که در مقابل نامحرم نگاه نکنه، ريبه باشه يا نباشه، اين يکی از موارد اختلافی است الآن عدهی قائل هستند که نظر بما هو نظر حرام نيست بريبهاش حرامه، البته عنوان بريبه راه هم ما داريم در روايات اينه هم توضيحش را بديم ما در يک روايت که سابقاً خوانديم داريم مالم يتقصد مالم يتعمد ذلک، اين هم تفسير بربيه بشده اين اصطلاحه خدمتتان عرض بکنم چون ما يک اصطلاح ريبه داريم يک اصطلاح به اصطلاح عنوان بلی عنوان ديگری داريم، اين روايت برای اين که عين روايته بخوانم، ببينيد همين روايتی که لانهن اذا نهين لاينتهن در ذيلش داره قال و المجنونه و المغلوبه، که مثلاً ديوانه است، لباس نپوشه، لابأس بالنظر الی شعرها و جسدها مالم يتعمد ذلک، اينجا تفسير تعبير به تعمد شده اين را تفسير کردند به ريبه چون اگر نظر به تعمد باشه میخواهد به ريبه باشه يا به غير ريبه فرقی نمیکنه مالم يتعمد غرضم میخواستم اين توضيح را بدم که مراد از کلمه ريبهی که گفته می شه در روايت دائماً اين نيست بلکه اين جور چيز هم جزو به اصطلاح حساب شده آن وقت اينها بحثشان سر اينه اين نکته هست که النظر سهم من سهام ابليس مسموم شبيه قضيه بشرط محمول به قول آقايون منطقیها يعنی در جايي که مسمومه، سهم من سهام، خوب دقت کنيد، جای که مسمومه ريبه است آيا مفاد حديث اينه آنجای که سم داره و مسمومه آنجا سهم من سهام ابليس يا نه مراد اين نيست، مراد اين است که اين مسموميت مال طبيعی نظره، خود طبيعت نظر اينه نه اين که آن جايي که مسمومه عدهیشان حتی علی ماببالی اگر چون خيلی وقت پيش ديدم لو تخن ذاکره، شيخ انصاری حتی همين جور معنی کرده، که آنجای که حالت مسموميت داره سهم، ليکن انصاف قضيه اين مطلب خلاف ظاهره البته بعضيا هم بخواهن ملا نقطی بشن اين بحث معروف سهم من سهام ابليس مسموم صفت سهم باشه يا مسموم خبر بعد الخبر باشه، چون دو احتمال به لحاظ ادبی درش هست النظر سهم من سهام ابليس، سهم مسموم، يا النظر سهم من سهام ابليس النظر مسموم، خبر بعد الخبر باشه در آن متنی که اهل سنت نقل کردند در مستدرک اين جوره النظرة سهم من سهام ابليس مسمومة، خوب دقت اين من اين همه رو بحث میگم کار بکنيد، النظرة سهم من سهام ابليس مسمومة اگر آن نسخه باشه خبر بعد الخبره، اگر آن نسخهی که ما داريم سهم من سهام ابليس البته در نسخ ما هردوش هست، النظرة هم هست النظر هم هست، سهم من سهام ابليس مسموم انصافاً اگر مسمومة باشه دلالت بر اين که ذات نظر اين صلاحيت را بهتره، و لذا حالا چون عدهی از بزرگان هم گفتند انصاف قضيه ما باشيم و ظاهر اين لفظ حمل بر ريبهاش خلاف ظاهره،
س: فرق نظر و نظره را
ج: نه ديگه فرقی نداره
س: فرق نداره،
ج: نه ديگه، قيد وحدته، در روايت دعائم داره النظرة الثالثة سهم من سهام ابليس، حالا میخواهد ثالثه باشه يا نباشه انصاف قضيه مستفاده اين است که نظر مطلقاً جايز نيست بريبة او بغيره، و صلی علی محمد و آله الطاهرين.
یک راهی را عرض کرده بودیم برای طرح تاریخی نسبت به روایات و به نظر ما این طرح بسیار نافع است.بسیار وضع روایات را روشن میکند.حدیث را در سه مرحله اسمش را دشاته ایم. منابع اولیه و متوسطه متأخره.
مصادر متأخره مصاردی است که الآن داریم ...مثل کافی و فقیه و ... و فائده تقسیم بندی ما... در این است که در شرح حال یک حدیث گاهی منابع درجه اولش فراوان است و در درجه های بعدی کم و کنرتر میشود که د رنتیجه گیری نهائیخلی مؤثر میتواند باشد...
در لب اللباب ...خود کتاب را دقت نکرده ام ولی مجموعه ای که دیده ام بیشتر از همان مصادر عامه است...
از کتب متوسطه ما کتاب ابن فضال پدر و یکی هم حسن بن محبوب بود و یکی هم هشام بن سالم... شیخ صدوق واضح نیست ... به عبارت دیگر این مشیخه طریق است به روایات نه کتب...مثلا ما افرادی را ابتداء به اسمشان یمشود که قطعا کتاب ندارد شبیه زراره...اینجا شاید وجه تعبیر به روی این باشد که از کتابش مستقیم نباشد یا مثلا در کتابش باشد ولی چون مشایخ قم قبول نکرده اند مثلا، به احترام آنها روی دارد.
الآن اینجا مصادر اولیه خیلی قوی نیستند ولی مصادر ثانویه بسیار قوی است.کتاب حسن بن محبوب و ابن فضال و ...
بعضی اوقات به عکس است. حدیث غدیر در صحابه از 120 نفر است و هیچ حدیثی نیست در دنیای اسلام که 120 تا از صحابه راوی اش باشند. منحصر در حدیث غدیر است. فقط در کتب عامه این یک حدیث هست...صحیحا و سقیما.ولی طبقات بعدی کمتر و کمتر میشوند....از ترس زور سلطان و سوط و سیف
انما الاعمال بالنیات بر عکس است. از عمر است و طبقات بعد زیاد میشود!اینجا در منابع درجه یک یک عقبه است و بعض اصحابنا ولی در درجه دوم خیلی خوب است و در درجه بعد هم هیمن طور. محاسن و کافی و دعائم و فقیه و معانی الاخبار و تهذیب....اگر ما عقبه را هم نشناسیم این خیلی ضرر نمیزند.به نظر من نزدیک به 70- 80 درصدی آدم وثوق پیدا میکند. و اضافه کنید مجموعه روایات را و دهها روایات با این مضمون.حتی روایات استثناء که میشود فهمید اصل نظر این طور است...اصل اولی حرمت بوده است...
944- 37343- (27) كافى 5/ 559: عدّة من أصحابنا عن أحمد ابن أبي عبد اللّه عن بعض العراقيين عن محمّد بن المثنّى عن أبيه عن عثمان بن يزيد عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رجلًا ينظر «3» إلى فرج امرأة لا تحلّ له ورجلًا خان أخاه في امرأته، ورجلًا يحتاج النّاس إلى نفعه «4» (لفقهه يب) فسألهم «5» الرشوة. تهذيب 6/ 224: محمّد بن عليّ بن محبوب عن محمّد بن عيسى بن عبيد عن أحمد بن إبراهيم الكرمانى عن عبد الرحم
شن عن يوسف بن جابر قال قال أبو جعفر عليه السلام لعن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله (وذكر مثله).
945- 37344- (28) عُدّة الداعي 32: فيما أوحى اللّه تعالى إلى داود عليه السلام: ولربّما صلّى العبد فأضرب بها وجهه وأحجب عنّي صوته أتدرى من ذلك يا داود ذلك الّذى يكثر الالتفات إلى حرم المؤمنين بعين الفسق وذلك الّذى حدّثته نفسه لو ولّى أمراً لضرب فيه الأعناق ظلماً.
946- 37345- (29) الغرر 251: قال عليّ عليه السلام إنّ أبصار هذه الفحول طوامح «6» وهى «7» سبب هبائها «8»، فإذا نظر أحدكم إلى امرأةٍ فأعجبته فلمس «9» أهله فإنّها هي امرأة كامرأةٍ.
(وتقدّم أيضاً في باب (25) ما ورد في أنّ من نظر إلى امرأة فأعجبته فليصرف بصره عنها من أبواب مباشرة النساء (ج 25) مثله عن نهج البلاغة).
947- 37346- (30) الغرر 32: العيون مصائد الشيطان.
______________________________
(1). فوقع خ.
(2). أ نّه لا يرتدّ خ.
(3). من نظر يب.
(4). احتاج الناس إليه يب.
(5). فيسألهم خ كا.
(6). طمح بصره إليه: ارتفع ونظره شديداً.
(7). وانّ ذلك نهج البلاغة.
(8). هبابها نهج البلاغة والظاهر أنّ هبائها تصحيف هبّ الفحل من الإبل وغيرها يهبّ هباباً وهبيباً واهتبّ أراد السفاد وفى الحديث هبّ التيس أي هاج للسّفاد.
(9). تعجبه فليلامس نهج البلاغة. فليمسّ ك.
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج25، ص: 600
948- 37347- (31) وفيه 35: اللّحظ رائد الفتن.
949- 37348- (32) وفيه 405: ذهاب النظر خير من النظر إلى ما يوجب الفتنة.
950- 37349- (33) وفيه 550: كم من نظرةٍ جلبت حسرة.
951- 37350- (34) وفيه 715: من غضّ طرفه أراح قلبه.
952- 37351- (35) وفيه 715: من أطلق طرفه جلب حتفه.
953- 37352- (36) وفيه 715: من غضّ طرفه قلّ أسفه وأمن تلفه.
954- 37353- (37) فقيه 3/ 304: في رواية السكونىّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهما السلام قال لا بأس أن ينظر الرّجل إلى شعر أُمّه أو ابنته أو أخته.
955- 37354- (38) كافى 5/ 521: محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد بن عيسى عن مروك بن عبيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال قلت له ما يحلّللرجل أن يرى من المرأة إذا لم يكن محرماً قال الوجه والكفّان والقدمان. الخصال 302: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي اللّه عنه قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار عن أحمد بن محمّد عن مروك بن عبيد عن بعض أصحابنا عن أبي عبد اللّه عليه السلام نحوه.
وتقدّم في رواية ابى سعيد (12) من باب (18) حكم تغسيل الرّجل المرأة من أبواب غسل الميّت (ج 3) قوله عليه السلام بل يحلّ لهنّ أن يمسسن منه (أى من رجل مات) ما كان يحلّ لهنّ أن ينظرن منه إليه وهو حىّ فإذا بلغن الموضع الّذى لا يحلّ لهنّ النّظر إليه ولا مسّه وهو حىّ صببن الماء عليه صبّاً.
و فى رواية ابن أبي نصر (5) من باب (3) الحدّ الّذى يستحبّ أن يؤمر الصبيان بالصّلوة من أبواب فضل الصلوة وفرضها (ج 4) قوله عليه السلام ولا تغطّى المرأة شعرها منه حتّى يحتلم.
و فى أحاديث باب (28) أنّ الصيام ليس من الطعام والشراب وحده من أبواب ما يجب الإمساك عنه للصائم (ج 11) ما يدلّ على حرمة النّظر.
و فى رواية عبد اللّه بن يحيى (21) من باب (7) أنّ الحجّ أفضل من العتق من أبواب فضائل الحجّ (ج 12) قوله عليه السلام اما ترى أ نّه يشعث في الحجّ رأسك وتمنع فيه من النظر إلى النّساء.
و فى رواية أحمد بن محمّد (9) من باب (10) وجوب اجتناب المحارم من أبواب جهاد النفس (ج 16) قوله تعالى لابن آدم إن نازعك بصرك إلى بعض ما حرّمتُ عليك فقد
جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج25، ص: 602
أعنتُك عليه بطبقين فأطبق ولا تنظر.
و فى كثير من أحاديث باب (57) ما فرض على الجوارح (ج 17) ما يدلّ على حرمة النظر إلى العورات والنّساء فلاحظ.
و فى رواية ابن مروان (125) من باب (60) وجوب الخوف والرجاء من اللّه تعالى قوله عليه السلام كلّ عين باكية يوم القيامة إلّاثلاثة، عين غضّت عن محارم اللّه.
و فى رواية إبراهيم (126) مثله.
و فى رواية حفص (26) من باب (61) استحباب اعتزال أهل الدنيا قوله عليه السلام نِعْم صومعة المسلم بيته يكفّ فيه بصره ولسانه.
و فى رواية أحمد بن محمّد (38) من باب (64) مكارم الأخلاق قوله عليه السلام المؤمن له قوّة في دين (إلى أن قال) ولا يسبقه بصره.
و فى أحاديث باب (4) وجوب ستر العورة في الحمّام وغيره من الناظر المحترم من أبواب الحمّام (ج 21) وباب (6) جواز دخول الرّجل مع جواريه الحمّام بإزار و باب (7) كراهة دخول الولد الحمّام مع أبيه ما يناسب ذلك.
و فى أحاديث باب (8) أن الرّجل يجوز له أن ينظر إلى محاسن أمَةٍ يريد شرائها من أبواب بيع العبيد (ج 23) وباب (6) أ نّه يجوز للرجل أن ينظر إلى امرأة يريد تزويجها من أبواب التّزويج (ج 25) وباب (25) ما ورد في أنّ من نظر إلى امرأة فأعجبته فليصرف بصره عنها من أبواب مباشرة النساء (ج 25) ما يدلّ على ذلك.
ويأتي في الباب التالى وباب (3) ما ورد في جواز النظر إلى رؤوس أهل تهامة والأعراب من أبواب جملة من أحكام الرّجال والنّساء (ج 25) وباب (4) أ نّه لا حرمة لنساء أهل الذمّة وباب (5) حكم معالجة الاجنبىّ وباب (6) تحريم ابداء النّساء زينتهنّ للأجانب و باب (7) حكم النظر في أدبار النّساء وباب (8) حكم نظر الخصىّ إلى المرأة وباب (9) حكم نظر المرأة إلى مملوكها وباب (10) انّ الجارية إذا بلغت يجب عليها ان تستر شعرها عن الأجنبىّ وباب (11) حكم قناع الأمة والمدبّرة وباب (12) تحريم رؤية المرأة الرجلَ الأجنبىّ ما يدلّ على ذلك.
و فى رواية عليّ بن سويد (2) من باب (1) تحريم الزّنا من أبواب النكاح المحرّم (ج 25) قوله انّى مبتلى بالنظر إلى المرأة الجميلة فيعجبنى النظر إليها فقال لي لا بأس إذا عرف اللّه من نيّتك الصدق.
و فى رواية ابن يقطين (1) من باب (33) انّ المرأة إذا تعرف أو يحضر من يعرفها أو تسفر عن وجهها فلا بأس بشهادتها من أبواب الشهادات (ج 30) ما يناسب ذلك فراجع.