مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 94-1393 » خارج فقه 94-1393
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج دوشنبه 1399/7/21
- اصول 1400-1401 » اصول دوشنبه 1400/8/24
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 97-1396 » اصول یک شنبه 1396/9/26
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-51
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد که حالا فعلاً ما در مبحث نظر به مناسبت تعرض مرحوم شيخ انصاری به نحو تقريباً اجمال متعرض میشيم ابتداءً تعرض مان به رواياته بعد هم راجع به آيه مبارکه که به عنوان اصول اين موضوع قرار گرفته البته من چون کراراً عرض کردم بنده خدمتتان آن دقت فقهی اقتضاء میکنه که ما هر عنوانی را که در لسان دليل آمده همان عنوان را پيگيری کنيم اين يک نکته اساسی است در فقه يعنی از همان قرن اول که فقهاء ظهور و بروز کردند حتی از قرن صحابه از عهد صحابه يکی از نکات مهم هميشه در فقه اين بود که ما مثلاً ببينيم عنوانی که در لسان دليل داريم چيه؟ و اين عنوان ديگر را چه جوری حکمش را از آن لسان دليل بياريم، فرض کنيد همين مسأله نظر که سابقاً هم توضيح دادم ديگه احتياج به توضيح نداره ما مثلاً مسألهی داشتيم به نام وضع الثيات القواعد من النساء اللاتی لايرجون نکاحاً فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن اين عنوانی که در لسان دليل آمد وضع ثيابه که البته در روايات صحيحه داريم
46: 1
مراد نه اين که همه لباسهاشانه بکنه مراد يضعن من ثيابهن آن وقت توضيح داديم که چه ثيابی را زن به طور طبيعی میپوشيد و آيه مبارکه چه قسمتی را اجازه داده که زن کنار بگذاره، توی روايات ما داره خصوص جلباب که چادره يعنی حتی بايد روسرش را انسانه نکنه پيره زن بپوشه، توی بعضی از روايات ما داشت جلباب که چادر باشه با خمار خب به طور طبيعی اين موضوعی است که در لسان دليل آمده.
فقه چطور درست شد اصلاً اساس فقه، يکی از بحثهای که مثلاً فقه درست شد اينه که اگر وضع ثياب در يک قانونی مجاز شد آيا به تلازم قانونی يا به تسانخ قانونی يا به سنخيت قانونی مثلاً نظر هم جايز خواهد شد اگر زن جايزه برای خودش که آن جلباب را کنار بگذاره خمار را کنار بگذاره پس برای مرد هم جايزه نگاه بکنه، اين همين جور مطرح شد الی يومنا هذا بين فقهاء و اين هم جزو مسائلی است که سنی و شيعه نمیشناسه، همين در اصولاً اخيراً عرض کردم ديگه از اول جملهی از مباحث اصول و جملهی از مباحث فقه شيعه و سنی نمیشناسيم يعنی هم سنی قائل داريم هم شيعه قائل داريم بلی جمله از مسائل فقه سنی و شيعهاش به همين اصول امروز عرض کردم مثلاً سنیها دارند لاوصية
26: 3
اما ما قبول نداريم اين چرا سنی و شيعه میشناسه اما اين مسأله تلازم سنی و شيعه نمیشناسه هم در اهل سنت قائل بودند هم در شيعه قائل بودند عرض کرديم من حيث المجموع چون الآن بحث ما در اين بحث نيست فقط برای تنوير و روشنايي، روشنی مسأله سه مطلب سه مبنی تقريباً مطرح شده، يکی اين که تلازم هست، پس اگر زن جايزه من باب مثال روسرش را کنار بگذاره برای مرد هم جايزه به او نگاه بکنه، يک مطلب اين است که تلازم نيست آن حکم زن برای خودشه، میشه میتونه رو سرشه بکنه، و اين هم حکم مرد برای خودشه يحرم النظر تلازم نداره سوم مبنای مرحوم استاد که در کتاب نکاح ايشان آمده به نظرم مياد که يا حالا من اين جور میفهمم يا در درس يادم مياد نمیدانم درس ايشان در اينجا بودم يا نبودم، اصلاً يادم نيست ظاهراً نبودم به هر حال عبارت مقرر يک کمی واضح نيست خلاصه آن حالا مبنا مال استاد باشه يا نباشه حالا مراد ايشان اين باشه يا نباشه بياييم در لسان دليل تفصيل قائل بشيم اگر در لسان دليل اين وضع ثوب و کندن روسری مثلاً اين نسبت به يک شخص معينی بود، مثلاً بگيم زنها میتوانند مقابل برادر يا مقابل پدر يا مقابل عمو روسری خودشانه در بيارند وقتی آمد مقابل پدر و عمو اين لازمهاش اين است که برای آنها هم نظر جايزه و لايبدين زينتهن لا للبعولتهن در قرآن هم چنين داره پس بگيم اگر در جايي جواز کشف آمد يا وضع ثوب آمد مقيد به يک طائفه معين مثلاً بگيم دختر جلو پدرش میتونه روسرش را برداره زن جلو عموش جلو دائش جلو جدش میتونه روسرش را ورداره چون جلو ذکر شده يعنی آن طرف حساب ذکر شده به فهم عرفی يا به فهم قانونی تلازم در مياد يعنی به اين اصطلاح اين زن حق نداره جلو ديگران روسرش را ورداره جلو برادرش حق داره پس اين معناش اين است که برادر هم میتونه به موهای او نگاه بکنه پس مجموعاً سهتا مبنی شد چون به اين
2: 6
جای گفته نشده من عرض کردم که برايتان راحت باشه، و فکر بکنيد خودتان از الآن عادت بکنيد به فکر کردن بگين مثلاً به نظر ما تلازم نداره يا مطلقاً نداره يا مطلقاً داره يا تفصيلاً اين تفصيلی را که از استاد، آن وقت اين البته اين يک قسمت بحث بود افعال ديگه هم همين طوره،
س: تفصيل که فرمودند تلازم داره؟
ج: با کدام،
س: يکش
ج: يکش نه میگه در اين صورت تلازم داره اما اگر گفت مثلاً زن میتونه مثلاً فلان جناح عليهم ان يضعن ثيابهن در قواعد اين ديگه دلالت نمیکنه جايزه نظر اگر تعبير اين بود که پيره زن برای عموی خودش روسرشه ورداره يعنی عمو میتونه ديگران نمیتونه اما اين تعبير فلاجناح عليهم ان يضعن ثيابهن، مردها نمیتونن نگاه بکنن چون طائفه خاصی استنثاء نشده يک عده میگن نه چون طائفه خاصی استثناء شده
2: 7
میتونن نگاه بکنن، دو قول، قول اين که ما تفصيل بديم در لسان دليل اگر دليل به اصطلاح آن جواز را برای طائفه معين آورد آن طائفه هم میتونن نگاه کنن تلازم هست برای غير آن طائفه نيست اين هم سه وجه توی اين مسأله طبعاً اين مسأله نظر بود من میخواهم خوب دقت بکنيد مسألهی ديگه عناوين ديگه هم همين طوره، مثلاً لمس اين هم يک عنوانه ديگه اگر آيه آمد که مثلاً زن میتونه جلو پدرش مثلاً من باب مثال يا بعولتهن يا اخوانهن زينت خودشه نشان میده آيا پدر هم میتونه دست آنه بگيره محل زينت را بگيره يا نه؟ مسأله ديگر تقبيح و الی آخره، اصلاً در فقه اساس فقه اينه، حالا خوب دقت بکنيد من تمهيداً عرض میکنم که بعد انشاء الله آيا مبارکه موردش چيه؟ قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهن، آيه مبارکه موردش غمض بصر نيست اشتباه نشه، الغض من البصر يک دفعه میگه غضوا ابصارکم که در روايت داره که حتی تمر فاطمه(س) اگر غضوا ابصارکم باشه باز غير از يغضوا من ابصارهم اين يغضوا من ابصارهم را اگر بخواهيم به فارسی همچون خودمان، همچون عوامانه خودمان معنی بکنيم بگو که از چشمانشان فروگيرند يعنی غض به معنای فروگيرند فراگرفتن يعنی فرو مثلاً اين معنای غض من البصر چشم نگاه کردن نيست نگاه نکرده نيست
س: خيره نگاه کردن،
ج: ها! خيره نگاه کردن، پس ما حالا اين بحث را از الآن يواش يواش مطرح کنيم آيا عنوان غض من البصر با عنوان ترک النظر يکيه يا دوتا؟ النظر سهم من سهام ابليس آيا اين همان عنوان يغض من ابصارهنه، يا احتمالاً دوتاست يا به عبارتی که ما هميشه به کار میبريم يکش حکم فريضه است از کتابه، يکش هم سنت رسول الله است، يعنی حکم فريضه اين بود که چشمانشان را از چشمانشان فرو گيرند اين حکم کتاب بود، پيغمبر اکرم(ص) جعلی که فرمودند اين بود که فرمودند اصلاً نظر سهم من سهام ابليس مسموم اصلاً نگاه نکنن، خوب دقت کردين،
س:
4: 10
ج: بلی ما اين شرح را مفصلاً سابقاً عرض کرديم، اصولاً در فقه اسلامی ما تقريباً در همهجا يک فريضه داريم يک سنت اين به طور کلی طبيعی هست يعنی اين چيزی تازهی نيست و من توضيحاتش را چندبار اجمالاً و حتی بعضياش را تفصيلاً عرض کردم که اينها نکات بسيار ظريفی داره خيلی لطيفه،
س: اگر منافات داشته باشه
ج: نه منافات نه مکمل هم اند،
س: اگه نگاه بکنه، زول نزنه،
ج: بلی مکمل هم اند، يعنی مکمل و محسن آنه، عرض شد
س: النظر سهم من سهام الابليس اين تلازم داره با حرام بودن نظر؟
ج: بلی ديگه مسمومه ديگه میکوشه آدمه،
س: يعنی مثلاً مکروهات بعضی اثر میگذاره مثلاً ممکنه
ج: نه مکروهات که گاهی اوقات شديده، مثلاً در روز قيامت اين طور میشه اما مسموم خودش کشتنه ديگه، سم را میگه سحت، سحت هم به معنای هلاکه اين يک بحثی دارند که ما از آثاری که مترتب میشه، مثلاً اگر فلان درجه
7: 11
شد میگن از اين وجوب در نمياد اما بگن در ناره میگن ازش حرمت در مياد، ما عرض کردم چون در شريعت مقدسه اين سه مرحله از هم جدا تصور نمیشه دنيا و برزخ و آخرت لذا در مقام بيان
31: 11
که يکيه تو مقام بيان گاه گاهی بعضی از آثار دينوي ذکر میشه بعضی از آن تمثلات برزخی ذکر میشه بعضی از حقايق اخروی گاهی ذکر میشه که کسی که اين کار را بکنه مثلاً در جوار رسول الله خواهد بود کسی که اين کار را بکنه در درک الاسفل از ناره، تو درک اسفل من النار پس بنابراين اين خودش يک تعبير اسلاميه در تعبير اسلامی برای اثبات استحباب و کراهت و وجوب و حرمت از هرسه مرحله استفاده میشه سم در زندگی ما کشنده است ديگه هيچ عاقلی سم نمیخوره مخصوصاً سم به قول اين آقايون میگن که گاهی غذا تبديل به سم میشه آن يک چيزه، گاهی دواء تبديل به سم میشه يا خودش سمه، وقتی خودش سم شد ديگه هيچ جنبهی به اصطلاح داروئی يا جنبهی به اصطلاح قضائی نداره او اصلاً کشند است سهم من سهام ابليس مسموم پس اين يک بحث الآن و سابقاً توضيحات کبروش را عرض کردم اين در ذهنتان باشه البته ممکن است سؤال بکنيد خب چرا اين بحث فريضه و سنه به اين توسعه در بحثهای مثلاً جواهر و ديگران يا همين بحثهای حوزوی که ما الآن داريم مطرح نمیشه؟ راسته در بحثهای ما مطرح نشده يک علتهای داره که الآن بخواهم بگم طول میکشه شايد يک جای خاص فريضه و سنت بود بعضی از نکاتش را آنجا عرض میکنم آن وقت به اين ترتيب عرض کرديم که يکی در واجبات و مستحبات داريم سنت و فريضه يکی هم در محرمات و مکروهات داريم به طور طبيعی اين طوره در واجبات شأن فريضه آن چهار چهار چوب اصلی و آن مثل عمود فقرات آن مسأله است مثل زيربنايي اساسی امروزه چه میگن مثل پايه ساختمان آن اساس جزو فريضه است سنت جزو مکملات و محسنات میباشه مثلاً فريضه از قبيل اين که مثلاً اين چار ديواری را درست بکنه روش يک سقف بزنه حالا توش ممکنه سياه بشه گج بشه فرض کنيم مثلاً سيمانها را بهم ريخته مثلاً آهنها درست تراشيده نشده يک، ليکن اين چهار ديواری و سقف شده اين خودش تأثير داره ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر يعنی جلو حيوانات و باران و جلو سرما و جلو اين قضايا را میگيره اما اضافه بر اين بايد مثلاً فرض کنيم اطاق زيبا بشه، گج کار بشه، لوستر نمیدانم فلان اينهای که الآن میگن چراغ آويزان بشه مبل و صندی يک جاي زيبايي در بياد اين جزو سننه و لذا عرض شد کراراً عرض شد اوامر سنن به تنهايي سابق نمیشن، با اين که اتيان مأمور به موجب سقوط امره در اصول ما داريم وقتی گفت آب بيار آب آورد امرش ساقط میشه، مثلاً پيغمبر فرمود ذکر رکوع بگين اين ذکر رکوع سنته، خود رکوع فريضه اما اگر شما ذکر رکوع گفتين تو رکوع نگفتين امر ذکر رکوع ساقط نمیشه اين طور نيست که امر سنت با اتيان به سنت به تنهايي سابق بشه چرا؟ چون يک نوع اندماج بين سنت و فريضه مثلی اين که شما يک مقداری گج بگيرين بيارين خب اين گج کاری نمیکنه گج وقتی قشنگه که تو ساختمان به کار برده بشه، ذکر رکوع به تنهايي کاری نمیکنه ذکر رکوع وقتی خوبه که تو رکوع گفته بشه پس در باب واجبات سنن نسبت به فرائض مکملات و محسنات اند اوامر و نواهی استقلالی هم ندارند در ضمن او هستند، ولذا فرض کنيم اين نکتهی است در اين شريعت مقدسه برای اين که به قول امروزیها جذب حد اکثری باشه خداوند متعال يک فرائضی قرار داده که تقريباً همه انجام بدن، يک نمازی، يک ربع
54: 15
انجام بدن، ديگه حالا رکوعی، ذکر رکوع درست نيست يکی اين میگه خصوصيات يکی فتواش اينه که با آن
2: 16
با پوست سگ هم میشه خواند يکی میگه نمیشه خواند اين خصوصيات مال زيبا کردن اتاقه اصل اتاق يک چيزی زيبا کردن و مرتب کردن و چراغ کردن و يک چيز ديگری آن اختلافی هم که بيشتر در مذاهب آن که هميشه بيشتر در مذاهب اسلامی هست راجع به همين چراغانی و روشن کردن اتاقه، و لا ظواهر نماز اميرالمؤمنين با نماز عمر و ابوحنيفه و ابوبکر فرق نمیکنه آن يک نماز زيبا و روشن و قشنگيه اين نه توش ظلمات و تاريکی زياده و در محرمات هم عرض کرديم دو مورد داره اين در واجبات بود دو تفسير برای محرمات هست، هردو تفسير درسته و شواهد خارجی هم داريم يک در جايي است که پيغمبر اکرم سننی قرار میدن به عنوان اين که انسان آماده بشه برای ترک آن فريضهی الهی يعنی میخواهن بگن اين فريضه الهی اين قد اهميت داره حتی مقدمات بعيده او هم حرام میشه مثل شرب خمر اين اين قدر پيش خداوند متعال مبغوضه حتی اگر شما يک قلمهی کاشتيد که بعد از سه سال چهار سال ديگه ممکنه اين بار بده همان کاشتن قلمه هم حرامه، غارسها و حارسها الی آخره دقت فرموديد يکش اينه يکش هم به حسب لسان دليل در حقيقت در سنت پيغمبر میخواهن بفرماين اين هم همان فريضه است شما مصداقش را نمیدانستيد، الفقاع خمر استصغرها الناس، يک دفعه میفرماين که نرو شراب درست بکنه نرو شراب بفروش نرو شراب بخر اين مقدماته يک وقت میفرمايد فقاع نخور لانه خمر استصغرها الناس، اين دوميه، پس ما به طور ضابطه مند برايتان روشن شد معيار در فريضه و سنت چه شد؟ در واجبات مکمل و محسن شد، در محرمات هم دوتاست يا از اين که پيغمبر اکرم يکی از مقدمات را حرام کرده چون آن امر بايد انجام نگيره اين معنای سنته يا اين که پيغمبر اکرم يک فردی را مثل الکل قرض يجر منفعة فهو ربا تو میگی من همان قرض میدم اما ازش منفعت میخواهی بگيری خب اين رباست ديگه چه فرق میکنه اسمشه قرض گذاشتي اين هم واقع شماست يا يک مصداق خفی است پيغمبر اکرم با جعل سنت خودشان اين مصداق را بيان، اين روشن شد برايتان ضابطه، پس بنابراين البته اين را من قبول داريم در کتب متعارف ما مثل جواهر و ديگران از اين ضابطه خيلی استفاده نشده و خواهی نخواهی در درسهای متعارفی هم که در حوزه هست از اين ضابطه خيلی استفاده نشده ليکن اين درسته حالا چراش و ما عدهی از روايات داريم که اين ضابطه توش مراعات شده و فوائد بسيار فراوانی داره، فايدهاش فقط همين مقداری نيست که الآن عرض کردم.
اينجا اين سؤال پيش میآيد که آيا غض من البصر با نظر يکيه؟ آن وقت روايات پيغمبر اکرم در حرمت نظر شارح کتاب میشه يا روايات نظر با غض من البصر دوتاست اصلاً نظر يک مفهومه الغض من البصر مفهوم ديگريه، آن معنای ديگريه، چون بحث به اين صورت مطرح نشده من امروز عرض کردم که آماده بشين برای ذهنيت بحث يا اصلاً نظر با غض من البصر دو مفهومه؟ دو معناست نه يک معنا يکش را قرآن حرام کرده يکش را سنت حرام کرده؟ آن وقت اگر سنت حرام کرده باشه يکی از اين دو نکته است يا چون مقدمه است اگر انسان نظر نکرد ديگه برايش غض من البصر آسان میشه يا به عنوان مقدمه است نظر مقدمه است، برای غض من البصر يا نه؟ يک عنوان ديگری است پيغمبر توسعة اين عنوانه هم حرام کردند، يک فرد خفيفی از غض من البصر يا اصولاً پيغمبر فرض قرار دادند يا ملاک فرض يا يک نکتهی به هر حال نکته نکته فرقيته نه نکته نکته مقدميت اين توضيح اجمالی بحث مثلاً حديث اولی که در اين باب آورده بعد از اين که قصهی اين انصاری را نقل میکنه که مثلاً رد شد و زنی ديد و بعد چشمش خورد به يک شيشهی و مثلاً شيشهی بود تو ديوار مثلاً يا استخوانی بود، اين اگر باشه اين بيشتر میخوره به تفسير،
2: 20
و هذه الآيه اين به تفسير می خوره اما اگر بقيه باشه احتمالاً جنبهی سنت باشه،
س: حاج آقا کسی خيره به کسی چيزی نگاه نمیکنم
17: 20
ج: چرا نگاه میکنه ديگه کيه که نگاه نمیکنه نگاه میکنه.
عرض شد که رواياتی که داريم يکش که نسبتاً روايات زياده ماشاء الله تو اين باب که زياد آورده من چندتاش را که تقريباً
41: 21
و تا حدی میشه قبولش کرد بخوانم و بعضی از نکات را عرض میکنم،
س:
52: 21
ج: نتيجهاش اينه که اگر غض مثلاً اگر گفتيم سهم من سهام الابليس مسموم، همين اشکالی که يکی از آقايون فرمودند خب ممکن است بگيم نظر مکروهه اما غض من البصر واجبه، ممکنه اصلاً اگر دوتا شد نتيجهاش فرق میکنه چون مقام دلالت بايد محفوظ باشه،
س:
10: 22
ج: بلی، ذلک اذکی لهم
15: 22
چون در قرآن اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض صيغه افعل به کار برده شده به عنوان متعين خب ممکن است بگيم نظر به آنه، روايت اول که اينجا شماره دو بهش زده در اين باب کتاب جامع الاحاديث مرحوم نمیدانم قبل از تعطيلی خواندم روايته، اما نمیدانم شرحشه دادم يا نه؟ حالا دادم يا ندادم يک توضيحی عرض بکنم ما به حسب اعتقاد خودمان بهتر است که در جماع الاحاديث به لحاظ تاريخی و تسلسل تاريخی روايت را بياريم اين روايت ابتداءً در کتاب محاسن آمده مرحوم برقی که برقی پسر باشه احمد اسمشان احمد ابن محمد، از محمد ابن علی عرض کرديم اين محمد ابن علی صيرفی ابوسمينه اين جزو اصحاب کوفه ما بوده که آمده در قم برای نشر تراث اهل کوفه، خوب دقت فرموديد چون عرض کرديم اين ضابطه را کراراً عرض کردم فايده مهمش هم اين برای که در ذهن شما راسخ بشه و تطبيقش هم راسخ بشه، از سالهای هفتاد، هشتاد تا صد و پنجا توليد ميراثهای علمی ما زمان امام باقر، امام سجاد امام باقر و امام صادق از سال صد و هشتاد به بعد به اصطلاح مرحله تصحيح و نقل و انتقاله، از صد و پنجا تا حدود سه صد مکتب اول بغداده، از حدود سه صد و بيست و سی تا چهار صد و پنجا مکتب دوم بغداده، از سالهای دويست تا حدود چهار صد هم مکتب قمه، اين به طور کلی اين سه مکتب هميشه، چهارتا با کوفه چهارتا، در ذهن مبارکتان باشه آن وقت اين انتقالهای مکتب به مکتب يعنی از جايي به جايي هميشه بايد آن نکتهی تاريخی شان در ذهنتان باشه مثلاً ميراث های کوفه که آمده به قم به طور طبيعی اين طوره يا يک اهل کوفه آورده به قم، يا اهل قم رفته از کوفه آورده ديگه طبيعتاً همين طوره ديگه چون جبرئيل امين که در وسط نبوده، ديگه قاعدتاً بايد اين طور باشه يکی از کسانی که ميراثهای کوفه را به قم آورده همين محمد ابن عليه اين را من عرض بکنم شما خوب دقت بکنيد محمد ابن علی از امام نقل نمیکنه به عبارت امروز ما توليد علم نداره محمد ابن علی صيرفی ايشان ميراثهای علمی کوفه را به قم آورده، خب طبيعتاً حتی اگر اين شخص کذاب و وضاع و بی بیدين و لا، فرض کن مثل بعضی از مستشرقين يهودی و همه چه هستند خبيث و ليکن وقتی از يک کتاب نقل میکنه آدم به مطلبش نگاه میکنه فرض کنيد از پنجتا کتاب را نقل کرده درست نقل کرده آدم میفهمه در نقلش قابل اعتماده، يا خيلی به سفتگيریها نيست جای که خودش توليد علم بکنن سر اين که يک مقدار آثار اين الآن حتی در کافی هم هست ما در کافی هم از محمد ابن علی صيرفی داريم چون اين آسانه فرض کنيم مثلاً اينجا برقی عن محمد ابن علی، عن ابن فضال اين ابن فضال مراد ابن فضال پدره که اسمش حسن بوده، حسن ابن علی ابن فضال خب اين ديگه خيلی شرح نکتهاش روشنه برای ما، اين محمد ابن علی در کوفه يا يا کتاب ابن فضال بوده يا روايت ابن فضال خوب دقت بکنيد، کتاب يعنی تأليف خودش روايت يعنی يک کتاب ديگری که نقل کرده در آن زمان به جای نسخه و چاپ میگفتند روايت، حالا اين روايت کتاب را از کجا میشه تشخيص داد با اين روايتی که جلو ماست نمیتونيم تشخيص بديم دقت میکنيد اين را بيشتر از راه فهارس تشخيص میديم علمای ما فهارس را نوشتند برای همين کار البته نجاشی نوشته علی ابن عقدة الاسدی ثقة ثقه له کتاب بعد میگه ابن فضال پدر نقل کرده، طريقش نقل میکنه از راه ابن فضال پدر، پس روشن شد يعنی اگر بتوانيد شما تمام احاديث را همهاش را به اين وضوحی که من گفتم يکی يکی پيدا بکنيد خيلی موفق میشيد، اهل سنت هم به اين وضوح نداره خيلی زحمت کشيدند اما انصافاً با اين زحماتی که علمای ما کشيدند با اين که کم بودند علما آن دهها هزار نفر بودند نه اين که و علمای ما دو سه نفر بيشتر نيستند مثل نجاشی و شيخ، اما انصافاً خيلی کارها را روشن و علمی و پخته انجام دادند با همين قلت عددی مان، کم من فئة قليلة غلبت فئة کثيره، انصافاً ما با همين قلت عددمان خيلی فايده، پس بنابراين من يک کم تأکيد میکنم میخواهم يک حالت ارتکازی برايتان پيدا بشه که به طور طبيعی هر روايتی که ببينيد بتونيد زود مثلاً اينجا الآن ما میبينيم که محمد ابن علی صيرفی کوفی که البته درباره ايشان
25: 27
کذاب و کم داريم ما کذاب بعد داريم که اشهر الکذابين، و انصافاً قضيه در ميان شيعه، در ميان شيعه کوفه کسی اشهر از اين به کذب نداريم، همين محمد ابن علی صيرفی که عرض کردم روايتش در کافی هم هست، اشهر الکذابين فی اصحابنا الکوفيين اينه، هيچ کدامشان به رتبه اين شخص انصافاً نمیرسند و در همه شان اين جلوشه ليکن مع ذلک میبينيم روايتشه اصحاب ما نقل کردند سر تاريخش هم روشن شد اين روايت الآن يکی از مصدره يا از کتاب ابن فضال نقل کرده يا از کتاب علی ابن عقبه به نسخهی ابن فضال، و هردو واقع تاريخی دارند، البته يک احتمال خيلی ضعيف هم هست که از کتاب ضعيه آن احتمال از کتاب پدرش باشه چون علی ابن عقبه، از پدر آن وقت علی ابن عقبه هم کتاب پدرشه نقل میکنه، پس اين روايت با اين که اصطلاحاً ضعيفه به خاطر وجود محمد ابن علی صيرفی تاريخ کاملاً واضحی داره، اين شخص از کوفه مقداری از کتاب اصحاب را مياره و در قم توزيع میکنه قمیها هم تا يک مدتی روش اعتماد میکردند بعد که فهميدند کذابه بيرونش کردند ما معتقديم با اين که به اصطلاح مرحوم احمد اشعری ايشانه بيرون کرد و ديگه بر هم نگرداند از کسانی است که تماماً بيرون کرد کامل کامل بيرون کرد، من به نظرم مياد که از طرف ديگه رواياتش در ميراث قمیها هست، به نظرم مياد اين مقدار روايات نمیشه شخص را بيرون بکنن رواياتش نگهدارند، خب بعيده خود طرف را بيندازند بيرون میگن خودش بياره اسمش نياره مثل آن
26: 29
خيلی بعيده يک شخصی را از قم بيرون بکنن اما رواياتش را در کتابهای علمی بيارند به ذهن من مياد که اين روايات پالايش شده و تنقيح شده و پيششان ثابت شده که درسته، آن وقت مثلاً همين روايته، البته همه روايات محمد ابن علی اين جور نيست، من يک مقداری مانور میدم اين روايت اين جور، مثلاً همين محمد ابن علی از ابن فضال از علی ابن عقبه از پدرش نقل کرده از امام صادق(ع) آن وقت همين روايت را بعد از مرحوم برقی در محاسن مرحوم کلينی داره، از محمد ابن يحيي استاد ايشان محمد ابن يحيي عطار قمی که از بزرگان و اجله اصحابه، عن احمد ابن محمد که مراد احمد اشعريه که بسيار جليل القدره عن ابن فضال اين فضال پدره ببينيد دقيقاً نسخه مثل هم شد فرقش فقط چيه؟ از نظر تاريخی احمد اشعری اهل قمه رفته کوفه پيش ابن فضال پدر درس خوانده يعنی کتابها را چه کتابهای خودش چه واسطه را قم آورده، محمد ابن علی صيرفی اهل کوفه است آمده قم،
59: 30
س: استاد اين محمد ابن علی صيرفی با اين که شيعه بوده چرا
55: 30
ج: من توضيحشه عرض کردم اين کذاب اصطلاح علميه نه اين کذب اين طوری مثلاً میگفته عن ابن فضال که اين ظاهرش بوده که ايشان مثلاً سماع داشته، چون در آن زمان بحث بود بين محدثين کلمه عنعنه را به جای به کار میبردند که سماع باشه وجاده نمیشه از آن ور احمد اشعری هم کوفه بوده پيش ابن فضال بوده وقتی مقارنه کردند بين نسخه ابن فضالی که احمد آورده با نسخه اين آقا معلوم شده که اين نسخه وجاده را نقل کرده خب الآن خود يکی از اين کذابين چون عبارتی به فضل ابن شاذان نسبت داده که اشهر الکذابين خمسه، کذابين پنجتا اند يکش هم محمد ابن سنان محمد ابن سنان خودش تصريح داره اين روايت تصريح نداره محمد ابن سنان در وقت فوتش گفت هرچه هم به شما حديث کردم اينها همه از بازار خريدم سماع توش نبوده، احمد اشعری چون آمده کوفه میفهمه که اينها دروغ گفتند دارند میگه عن ابن فضال دروغه کتاب را از کسی گرفته دهتا بيستتا، سیتا کتاب جمع کرده ورداشته آورده تو قم نقل کرده اينها اين کذب اصطلاحه نه کذبی که ما الآن صاف صاف دروغ میگيم اين چيزه، اين مراد نيست اگر کسی طبق اصطلاحات علمی رفتار نمیکرده مثلاً میگفته يک حالا در مقابل خوب دقت بکنيد هم در اهل سنت هم در شيعه اين مبنای علمی بوده کذب نبوده اشتباه نشه، عدهی شان تو سنیها هم داريم ما تو شيعه هم داريم، عدهی شان عقيدهشان اين بوده که عنعنه مساوق با سماع نيست، اين يک بحثی است که الآن در کتب دراية الحديث مفصل سنیها خيلی مفصل نوشتند ماها آن قدر مفصل، خيلی مفصل صفحات زيادی آل فلان آل فلان خيلی بحثهای که آيا عنعنه مساوق با سماعه، اگر گفت احمد عن ابن فضال يعنی شنيدم، يا عنعن اوسع و اعم از سماعه وقتی گفت انا ابن فضال غير از اينه که بگه سمعت ابن فضال، حالا اين چرا درست شد؟ سرش چه شد؟ عدهی از بزرگان اهل سنت که ائمه شأن اند حتی مثل صفيان ثوری که ديگه اميرالمؤمنين
23: 33
هم بالاتره اينها چون آمدند حديثی را که با واسطه شنيده بودند میخواستند رو جهاتی حالا اسم واسطه را نبردند کلمه عبد به کاربردند که اصطلاحاً اهل سنت به اين تدليس میگن، فوقش تدليس ما در فارسی يعنی فريب، نيرنگ، من ديدم بعضی از بزرگان اشکال میکنن که اين آقا نوشتند در شأنش مدلسه، پس اين چه جور حديثشه قبول بکنيم، حديث مناسب با وثاقت نيست بلکه مناسب با جلال شأن هم نيست نه وثاقت تدليس در اصطلاح حديث اين است که انسان مطلبی را از کسی که معاصر او بوده نقل بکنه ليکن يک واسطه ثقه بوده اسم واسطه را نبره دروغ نگفته، واسطه هم کاملاً ثقه است، مثلاً فرض کنيم برای شما نقل کنم که حضرت استادمان آقای خويي اين جور فرمودند شما خيال میکنيد چون من شاگرد ايشان بودم از ايشان شنيدم بعد از من میپرسيد خودش اينه نه آقای فلان برای من نقل کرد خب آنها هم از بزرگان، پس تدليس يعنی حذف واسطه در جايي که واسطه ثقه، غير از تدليس اصطلاحی که الآن ما در عرف میگيم لذا گاهی شما تعجب میکنيد که بعضی از کسانی که واقعاً در درجه يک اند فوق اند، حالا سوپر میگن، چه میگن؟ فوق العاده در درجات بالا هستند پيش اهل سنت مع ذلک نوشتند کان يدلس تعجبه حالا چطور اين وثاقت و يدلس با همديگه، اين يدلس نه به معنای دروغی است که الآن ما تصور میکنيم اين اصطلاحيه،
س: اسم نمیبره از کسی نقل کنه،
ج: نقل بکنه اسم واسطه را نبايد ببره، و لذا ازش میپرسند میگه بلی فلانی به من گفت،
س: يک وقت خودش به خودش چاپ کنه چه؟
ج: همان فرق نمی کنه نه به اسم خودش کلام ديگری که آن کذبه ديگه سرقت ادبی بهش میگن به اصطلاح دزديه، دقت فرموديد چه میخواهم عرض بکنم لذا اگر آقايان مثلاً شما با کتب اهل سنت ببينيد مثلاً شروح کافی خب شروح بخاری مثلاً صفيان ثوری قال سمعت فلان، در شأنش نوشته صرح بالسماع و فزالت شبهة التدليس آن وقت يکی از ائمه شأن که آنها متهم به تدليسه میگن اگر به صورت عنعنه آورد احتمال يک واسطه داشته باشه، اگر گفت سمعت نه ديگه جای بحث نداره فزالت شبهة التدليس اين اصطلاح، اين بحث از ابتدائش آنجا شروع شد بعد هم به همين جايي که مسأله وجاده و من عرض کردم کراراً سر اين که علمای ما در کافی غير کافی علمای سنت به جای لفظ عن من به کار نبردند، نگفته علی ابن ابراهيم من ابيه، عن ابيه گفته اين سرش همينه چون در لفظ عرب من منشأيته اما عن مجاوزت علی ابن ابراهيم عن ابيه يعنی اين کلام از پدرش خارج شده صادر شده لذا عنعنه پيش مشهور اهل سنت مساوق است با سماع، روشن شد پس اگر گفتند کذاب نه اين که خيال بکنيد يعنی مبانی قوی در حديث نداره و ضعيفه البته عدهی هم گفتند اشکال نداره اين غرض کذب نيست منافی با عدالت هم نيست اين يک مبنای بوده بحث حديثی بوده که آيا عنعنه مساوق است با اتصال و سماع، يک عدهی هم میگفتند البته اينها، اينها را میگفتند مبانیشان ضعيفه کان ضعيفاً فی الحديث اين ضعيفاً فی الحديث يعنی اين، اين اعتقاد داشته که خير عنعنه مساوق نيست با اتصال خوب دقت بکنيد ما اگر به نحو وجاده هم پيدا کرديم مثلی که الآن ما میگيم ما الآن چه میگيم میگيم عن الکينی ما که از کلينی که نشنيديم میگيم فی الکافی، دقت می کنيد و جاء فی، اين نکتهی بوده که علما در اين هزار و دويست سال، سه صد سال چه سنی چه شيعه اين ظرافتها را مراعات میکردند، عدهی قليلی میگفتند که عنعنه اعم از اتصال و سماعه روشن شد، عدهی هم غالباً اين خط غلو اين جوری بودند من عرض کردم خط غلو يک به اصطلاح يک به اصطلاح يک نکته اساسی داره بدنه اصلی غلوه، يک نکات لازم هم داره لوازمش يکی از لوازم خط غلو تساهل و تسامح در نقل بود خيلی مقيد به اين حرفا نبودند حالا عنعنه باشه سماع باشه، ديدين بعضياشه تندرو اند در يک جهات خاصی، اينجا خيلی کاری به کار علمی ندارند، میگن ما همين که اين را ديديم ديگه میگيم عن فلان حالا ديگه حالا ازش شنيده باشيم، شنيده بود در کوفه کتاب ابن فضاله مشهوره چندين نسخه از کتاب ابن فضال در بازار کوفه است حالا من بريم پيش ابن فضال بنشينم دو زانو ازش کلمه به کلمه بپرسم و سماع بکنم اين نيازی نبود، دقت بکنيد اينی که گفتند اين آقا کذابه، روشنه البته تمام اين جهات تاريخی با اين حديث برايتان روشن شد يک حديثی است که يا احمد که هم احمد و هم محمد ابن علي صيرفی از کوفه آوردند يا از کتاب ابن فضال پدره، و يا از کتاب علی ابن عقبه که آن هم راوی اين کتابه، احتمالاً از کتاب پدره باشه خود عقبه اينها صاحب کتابه، ليکن صاحب کتابهای مشهور دوتا اند يکی کتاب علی ابن عقبه يکی کتاب علی ابن فضال و اشهر يکيه آن هم کتاب ابن فضال پس سر بيرون کردن از قم اينه، و از عجايبه البته بايد بگيم از عجايب هميشه فکر نمیکنم اين طور باشه من کم ديدم از عجايب قضايای اتفاقيه متنی که مرحوم کلينی از احمد اشعری نقل کرده با آنچه که در محاسن از طريق محمد ابن علی صيرفی کذاب آمده دقيقاً متن و سند دقيقاً با هم مطابق اند مو بهم نمیزنن اصلاً مو با هم تفاوت نداره، اين خيلی عجيبه کم داريم من عرض کردم کراراً حديث من زياد ديدم شيخ طوسی و شيخ کلينی و شيخ صدوق از کتاب حسن ابن محبوب هرسه از يک مصدر نقل میکنه متنها با هم نمیخوره خيلی عجيبه اينها خيلی با مصدر واحد اينجا از عجايبه اين البته انصافاً از عجايبه، که مثل محمد ابن علی صيرفی کذاب باشه متن دقيقاً نگاه کردم يکيه هيچ فرق باهم نمیکنه،
س: عجايبه به خاطری که کذابه به معنای
ج: ها! مع ذلک نسخهاش را اين قدر دقيق آورده، میخواهم بگم نسخه حالا کذاب نه به آن معنی لا اقل تسامح دارند اين قدر نقل بلا اشکال،
س: يک معنای ديگه هم برای کذاب پيش اهل سنت هست که کسی تکذيب شأن اکابر اصحاب بزرگ باشند
ج: بلی اين هم گفته شده اما نه اين اصطلاح نيست به هر حال اين راجع به اين سند، ديگه بقيه سند را انشاء الله فردا يک اشاره میکنم متن را میخوانم و استظهار حکم، که گفته روايت بقيه رواياته آقايون مراجعه کنند. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
عن محمّد بن سنان أنّ الرضا عليه السلام كتب فيما كتب من جواب مسائله، حرّم النظر إلى شعور النّساء المحجوبات بالازواج و (إلى العيون) غيرهنّ من النّساء لما فيه من تهييج الرّجال وما يدعو التهييج إلى الفساد «2» والدخول فيما لا يحلّ ولا يجمل «3» وكذلك ما أشبه الشعور إلّاالّذى قال اللّه تعالى «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ م بِزِينَةٍ» (أى العيون) غير الجلباب ولا بأس بالنظر إلى شعور مثلهنّ. العيون 2/ 97:
بالاسناد المتقدّم في باب (16) كيفيّة الوضوء وعلّته من أبواب الطهارة (ج 2) عن محمّد بن سنان أن عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام كتب إليه في جواب مسائله (إلى أن قال) حرم (وذكر مثله).
آیا میشود در دلیل ملازمه فرق گذاشت. اگر در جایی جواز کشف آمد و مقید به طائفه معینی شد مثلا دختر جلوی پدر یا دایی یا .. میتواند بر دارد... چون طرف ذکر شده است به فهم عرفی یا قانونی تلازم در میآید.... این مبنای سوم است.
غض در آیه مبارکه به معنا یفروگرفتن.. این نگاه نکردن نیست... خیره نشدن است... این بحث را باید مطرح کرد که عنوان غض من البصر با ترک من النظر یکی است یا دو تا است. النظر سهم من سهام ابلیس آیا همان غض است یا عنوان دیگری است.
آیا میشود گفت یکی فریضه است و یکی از سنن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
در فقه اسلامی معمولا در بسیاری موارد یک فریضه داریم و یک سنت.
در فریضه زیر بنای اساسی است و سنت جزو مکملات و محسنات هست... در بعضی از جاها اندماجی بین سنت و فریضه هست و با امثتال سنت تنها امر به فریضه و نه سنت ساقط میشود. در باب عبادات سنن گاهی مکملات و محسنات هستند...در محرمات گاهی مصداق خفی را روشن میکنند گاهی مقدمات بعیده را حرام میکنند.
اگر گفتیم که دو تا شد ممکن است نتیجه فرق کند. مثلا نظر مکروه باشد ولی غض واجب باشد..
روایت دوم باب را لحاظ کنید. به نظرم محمد بن علی معنی ندارد که بیرون بشود ولی بعدش روایاتش حذف نشود. ظاهرا روایاتش پالایش شده است... از قضا به نظر من روایت دوم هم خیلی خوب است. فرقش فقط از نظر تاریخی بین نسخه ایشان این است که احمد اشعری قمی است و رفته اند کوفه و محمد بن علی کوفی قم آمده است...
تدلیس در اصطلاح حدیث این است که انسان مطلبی را از معاصر نقل کند و واسطه ثقه دارد ولی اسم واسطه را نبرد... مثلا من از استاد مطلیی نقل کنم و شما فکر کنید مستقیم است ولی با واسطه باشدبعدش عده ای بوده اند که میگفته اند عنعنه اعم از سماع است ... خطط غلو خیلی اوقات قائل به این اعمیت بودند..اصولا کسانی که خیلی مقید به دقت نباشند این طوری هستند....