ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389 (47)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 90-1389 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1389-47

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به استدلالاتی بود که مرحوم شيخ به عنوان تشويب آوردند عرض کرديم انصافاً اين استدلال­های ايشان هم چندين روشن نيست اما روی آن روش ديگری که ما در بحث گرفتيم که از اين وجوه در مياد مواردی که از تشويب حرام باشه وجه سومی که در کلمات مرحوم شيخ آمده و منافات للعفاب المأخوذة للعدالة عفاف در تعريف عدالت اخذ شده در بحث عدالت که حالا جاش اين جا نيست وارد آن بحث بشيم خارج می­شه تقريباً روايت مهم و محوری و روايت اساسی که ما در تفسير عدالت داريم روايت صحيحه­ی است از عبدالله ابن يعفور که خيلی هم اصحاب روش بحث کردند و آن نقاط اختلاف نظرشان هم در حقيقت عدالت بيشتر برگشتش به همان روايت عبدالله ابن ابی يعفوره، من جمله در اين روايت مفصله به اين مقدار نيست که در اينجا آمده عرض کردم يکی از روايات کليدی است در بحث عدالت، و زياد هم بحث شده روش قلت لابی عبدالله(ع) بما تعرف عدالة الرجل بين المسلمين، حتی تقبل شهادته لهم و عليهم، که از آثار عدالت مسأله شهادت را مطرح کرده، فقال(ع) ان تعرفوه بالستر و العفاف و الکف البطن، و الفرج و اليد و اللسان، معروف باشه شناخته شده باشه می­دانن که اين شخص عفيفيه، آن وقت اين کف بطن احتمالاً واو واو تفسيری باشه تفسير عفاف باشه، عفاف معناش کف البطن و الفرج و اليد و اللسان احتمال هم داره که غير از عفاف باشه به هر حال ظاهراً فکر می­کنم مرحوم شيخ قدس الله نفسه غير از عفاف گرفته و هذا آقايون که بعد از ايشان آمده، ليکن احتمال داره که عطف تفسير باشه البته اين مطلب که ما بگيم چون تشويب منافات باب عفاف داره و عفاف هم در عدالت معتبره، پس تشويب حرامه به اين سنخ استدلال روشن نيست چرا؟ چون اين استدلال وقتی تمامه که ثابت بشه تشويب خودش حرامه، وقتی تشويب حرام بود آن وقت کسی که تشويب می­کنه پس عفاف نداره منافات با عفافه، يعنی اين حديث نمياد آن کارهای را که به اصطلاح در عفاف معتبر اند بگه، فقط اسم عفاف را برده نه اين که آن جهت را گفته باشه و يعنی مفهوم اين حديث عفت انسان از محارمه، اما اين که تشويب جزو محارمه اين بايد از راه ديگری اثبات بشه، مگر همان نکته­ی را که من اشاره کردم بگيم عفاف را امام تفسير فرموده کف البطن و الفرج و اليد و اللسان مثلاً و چون ارجاع به امر عرفی دادند در امر عرفی کف اللسان  به همينه که انسان متعرض اعراض مردم نشه، اگر متعرض اعراض مردم شد، ناموس مردم شد، زن مردم شد اين با کف لسان جور در نمياد اين بد نيست اين حرفی است اجمالاً بد نيست آن وقت اين می­شه حتی منشأ بعضی تفصيل­ها هم بشه مثلاً اگر کف اللسان را هم به اين معنی گرفتين فرض کنيم شعری گفته که زن معينی نشده و جنبه­ بيشتر جنبه­ی تهييجه آن ديگه اشکال نداره اين کف اللسان يعنی کف اللسان از چيزی که مربوط به ديگرانه، مثل کف يد، کف يد يعنی چه؟ تشويب ببنده که مراد نيست مراد از کف يد يعنی به اموال ديگران تجاوز نکنه کف فرج مرادش اينه که به ناموس ديگران تجاوز  نکنه، کف لسان هم زبانش را نسبت به ديگران حفظ بکنه،  در مياد اما عرض کردم درآمدنش اين جوريه يعنی يک مقداری بايد تأمل بشه و تازه تمام موارد را هم نمی­گيره.

نکته چهارم در کلمات شيخ توسط به اولويت، و فحوی ما دلّ علی حرمة ما يوجب ولو بعيداً تهييج القوة الشهوية، البته اين مسأله چون من عمداً آوردم به اين نکته ولو بعيداً ما باشيم مقتضای قواعد در مباحث اعانه بر اثم، مقدمات بعيده عادتاً اعانه حساب نمی­شه اگر در جايي مقدمات بعيده حرام شد آنجاها ديگه تعبديه مثلاً کسی که الآن فرض کنيد انگور را می­کاره قلمه می­زنه انگور را می­کاره که اين حالا چهار سال، سه سال ديگه مثلاً انگور  می­ده، تازه انگور را بگيره بعد شرابش بکنه، اين که يک عملی از چهار سال قبل حرام بشه به خاطر اين که بعد می­خواهد شراب بشه اين مقدمات فوق العاده بعيده است اين مگر با تعبد بشه، و لذا اگر ما هم باشيم و مقتضای قاعده حتی اگر خدای نکرده مثل قائل به قياس هم بوديم در اينجا قياسش مشکله، کردند عده­ی از اهل سنت قياس کردند، يعنی اعانه بر اثم و مقدمات را قياس کردند به همين مسأله نهی رسول الله لان رسول الله در خمر عشره يا کمتر و بيشتر ديگه اين مطلب را قياسه کردند ما باشيم و مقتضای قاعده انصافاً مشکله، يعنی مقدمات قريبه­ی که در نظر عرف اعانه حساب می­شه می­شه می­شه قبولش کرد، اما مقدمات بعيده آن هم چهار سال ممکنه شخص بميره، ممکنه توبه بکنيه هزارتا احتمال، بگيم همينی که به نيست شراب­سازی الآن قلمه را تو زمين زده اين خودش اين کار حرامه خوب دقت بکنيد پس اين مطلبی که شيخ فرمودند که يستفاد حرمة مايوجب ولو بعيداً،

س: نزديک باشه که منکر

55: 7

ج: ها! نزديکش باشه، الآن وقتی شرابه انگور را می­گيره

س: اين هم طوری باشه که بعداً

8

بالاخره

ج: بالاخره ببينيد مجرد قصد، حالا وقتی اين غرس کرده الآن که من اينه می­کارم برای اين که بعد از چهار سال انگور بشه شراب درست کنم اين اگر روايت نبود انصافاً اثبات اين حرمت خيلی مشکله، يعنی اثبات اين که اين کاشتن حرامه، چون اين طوره ديگه، بعد هم ما خوانديم روايت خمر را در بعضی از متون ما عبارت غارسها نبود، در بعضياش بود در بعضياش نبود اين توضيحاتش گذشت اين غرس بگيم آقا تو الآن اين قلمه را تو زمين زدی به نيتی که بعد بخواهی شراب درست بکنی خود اين قلمه بهش بزنی زمين حرامه خوب تصور بکنيد خود اين قلمه زدن اين کار حرامه اثبات اين لولا النص مشکله روايت اينی که ايشان می­فرمايد مايوجب ولو بعيداً اين ولو بعيداً را می­خواستم، می­خواستم ديروز توضيح بدم نشد حالا امروز عرض بکنم اين مقدمات بعيده را ما نمی توانيم حسب القواعد درست بکنيم يعنی به عبارت اخری ببينيد ما چه داريم و چه می­خواهيم يک گاهی عنوان حرمت يک عمله داريم فرض کنيم نستجر بالله زنا من باب مثال نستجر بالله آن وقت مقدمات قريبه­ی زنا مقدمات زنا يکش نظره يکش لمسه مثلاً من باب مثال فرض می­کنيم اين مقدماته يک دفعه می­خواهيم خب خود زنا حرامه می­ره سر مقدمات مقدمات را اگر بخواهيم اثبات حرمت بکنيم راه­های که داريم يک در نظر عرفی اين چون منتهی می­شه جزماً به زنا اين مثل زناست خب اين در نظر صدق نمی­کنه، دو عنوان اعانه بر اثم، البته عنوان اعانه بر اثم عرض کردم در جايي است که مقدمات از من صادر بشه و گناه از شخص ديگری اين دو، سه عنوان مقدمه حرامه آن در جايي است که مقدمه از من صادر بشه يکی هم حرام هم از من صادر بشه فرق اعانه با مقدمه حرام اينه، چهار نص خاص ما گاهی نص خاص در مقدمات بعيده که در نظر عرف فاصله داره چون فاصله زمانی اسناد به آنه ضعيف می­کنه مقدميت را ضعيف می­کنه تأثير را ضعيف می­کنه اين را ما به طور کلی نمی­تونيم اثبات بکنيم، مگر نص خاص باشه البته عده­ی از آقايون مخصوصاً اهل سنت گفتند اگر نص خاص در مورد آمد تعميم می­ديم اين همان بحث قياسه، اگر ما در باب شرب خمر مقدمات بعيده آمد که حرامه در باب زنا هم مقدمات بعيده حرامه در باب رباء هم مقدمات بعيده حرامه در باب اکل مال حرام هم مقدمات بعيده حرامه مثلاً الآن بلانسبت بلانسبت سفر می­کنه به يک کشور خارجی که اين می­تواند يک چند سال در آنجا باشه پولی پيدا بکنه برگرده تو ايران يک فرض کنيم مرکز فحشاء و فساد تأسيس بکنه، از چهار سال قبل رفته سبب اين اثبات اين که اين سبب الآن حرامه خوب دقت بکنيد در مباحث فقهی هميشه عرض کردم سر اساسی فقه آن ظرافت­ها و نکته­های ظريفه،

س: انما الاعمال بالنيات چه می­شه؟

ج: آن انما الاعمال بالنيات مال تجريه آن  بحث خودشه داره آن عنوان تجری عنوان، در رواياتی، روايت داره که کسی نيت حرام بکنه و انجام نده، حتی تکتب له حسنة يا اگر نيت حرام کرد يکی از خصائصش اينه در نيت حرام لاتکتب عليه، در نيت واجب در نيت طاعت تکتب عليه، مثلی که انسان اگر گناه انجام داد يک جزاء يک اثر داره اما اگر کار خير انجام داد عشره امثالها يک بحث قرآنی داره بحث کلی در روايات و آيات که فارق اساسی بين معصيت و طاعته،

س: آن حديث هم که مال عمره ديگه

ج: کدام يکی،

س: انما الاعمال بالنيات،

س: حديث اول بخاری

ج: حديث اول، اين که سند صحيح داره ما هم داريم از اميرالمؤمنين از ائمه، يعنی در روايات ما آمده بود سند نداريم نه اشتباه کردم، لکل امرء ما نوی هم ما داريم انما الاعمال که از عمره، غير عمر هم نقل شده در مثلاً اهل سنت اما آنی که اصح اسانيده آنه شايد يک سند ديگه هم داشته باشه صحيح ولو فکر می­کنم همه­اش گير داره همين يکی فقط نيست،

س: قدرت مقدمه بستگی به وقوع فعل حرام داره؟

ج: آن وقوع فعل حرام تا وقوع پيدا نکنه مقدميت برايش صدق نمی­کنه ولو مقدمه موصله الآن اما اگر وقوع هم پيدا نکنه بحث تجريه آن بحث ديگريه، آن بحث بحث تجريه خب روشن شد پس اين مطلبی را که مرحوم شيخ فرمودند اين بايد خودش اثبات بشه ما يوجب ولو بعيداً اين موجب ولو بعيداً را در نصوص در خمر داريم روشن شد اما به صورت يک قاعده کليه، در همه جا الآن روشن نيست،

س: مناط نمی­خواهد استاد؟

ج: همين همين بحث قياس می­شه تا مناط درست کرديم شبهه قياسه، اين راجع به اين قسمت، يک مطلب اينه، يک مطلب اينه که اصولاً حالا بعد ايشان نوشته مثل ما دلّ علی المنع عن النظر لانه سهم من سهام ابليس آن وقت موارد را نوشتند که اولش نظره بعد مثلاً منع عن الخلوة بالاجنبيه يا کراهت، کراهت داره انسان در يک جا بشينه مگر قبلاً زنی بوده مگر اين که سرد بشه آنجا، خب اگر کراهت بود برای مثل تشويب به طريق اولی حرمت ثابت می­شه، يک بحثی هست خب حالا اين که اشکال کرده مرحوم استاد که نسبت بين مايوجب التهييج و بين تشويب و عموم و خصوص من وجه و آن بحث­ها گذشت ديگه اين چيزی نيست که اختصاص به اين مورد باشه،

يک اشکال مرحوم سيديزدی دارند من آن را يک مقدار توضيحی بدم که روشن می­شه ايشان می­فرمايد مع ان کون المناط فی المذکورات اين که مناط اين امور مثل کراهت مثلاً قبلاً در جايي ننشينی که قبلاً زن بوده، مگر سر بشه يا خلوت با اجنيه يا نظر کون المناط فی المذکورات تهييج الشهوه ممنوع اين از کجا که ما اين مناطه استخراج بکنيم بل حرمة النظر يا کراهة النظر تعبدي، و من حيث انه موضوع من الموضوعات، يک امر تعبدی خاصی از تو عنوان نظر، و کذا خلوة الاجنبيه و غيرها من المذکورات خود عنوان خلوت باجنبيه حرامه نه عنوان تهييج و لذا لا نحکم بالتسری حکمها الی ما يساويها فی التأثير من الافعال الآخر ما می­تونيم بگيم هر فعلی که همان تأثير را داشته باشه يا قوی­تر باشه اين مثلاً مثلاً بگيم خلوت با اجنبيه مثلاً ثالثهما الشيطان حالا اگر فرض کنيم به جای خلوت اجنبيه بگيم فيلم تلويزيون جلوش گذاشته خانمی را نگاه می­کنه آن هم همان مناط خلوت با اجنبيه شيطان وسوسه­اش می­کنه آيا اين بهش صدق خلوت با اجنبيه می­کنه خب نمی­کنه عکس تلويزيون باش صدق خلوت با اجنبيه نمی­کنه، يعنی به عبارت ديگر مرحوم سيد می­خواهن بفرماين حالا اجمالش الآن توضيح می­دم که کلام سيد چون ابتداءً شايد تعجب بکنيد اين آقای معاصر ما نمی­دانم چه کار کرده ظاهراً توجه نشده به کلام مرحوم سيد، دقت بکنيد شما اگر گفتين خلوت با اجنبيه لان ثالثهما الشيطان اين لان ثالثهما الشيطان بالاطلاق آقايون يک نوع حکمته، علت نيست حالا همين مثالی که من عرض کردم شما تو اتاق تنها نشستين يک فيلمی را ديدين، يا يک از تلويزيون

50: 16

همين چيزهای که هست جلوتان گذاشتين زنی هم هست در آنجا مثلاً حالات خاصی داره کارهای خاصی انجام می­ده خب شما در اينجا تهييج می­شيد ثالثهما الشيطان بگيم اين هم مناط حکم خلوت به اجنبيه داره اين هم حرامه از باب اين که خلوت با اجنبيه، خلوت اجنبيه خودش عنوانيه خودش موضوعيه، نه اين که هرچه که تهييج شهوت شد آن عنوان خلوت با اجنبيه پيدا می­کنه اين نيست اين به اصطلاح، و لذا اگر در جايي خلوت با اجنبيه بود تهييج هم نبود، بازهم حرامه در جايي تهييج يک تهييج بود و خلوت با اجنبيه نبود آن حکم خاص خودش داره عنوان خلوت با اجنبيه نيست آن مقداری تهييج خصوصياتی که درش مطرحه، و نمی­توانيم از باب حرمت خلوت با اجنبيه آنجا را حرام بکنيم توضيح اين مطلبی که مرحوم سيد فرمودند ببينيد به بحث به طور حالا من کلی و اصولی مطرح می­کنم اين بحث در اصول به طور کلی مطرح شده بحث قانونيه بحث اصوليه و هم در اصول مطرح شده و هم در ابواب مختلف چه اصول چه فقه کاربرد داره کاربردش فقه در فقه هم نيست هم در فقهه هم در ابواب الاصول آن بحث اين است که ما در باب ادله شرعيه آنچه که در لسان دليل اخذ شده اگر دوران امر شد بين موضوعيت و معرفيت بين سببيت و مرآتيت يا بيشتر همان موضوعيت و معرفيت، موضوعيت و مرآتيت چه کار بايد بکنيم اين توضيحش اينه، مثلاً همين مثالی که الآن عرض کردم امام می­فرماين خلوت با اجنبيه نکن، در اين جور جاها به طور طبيعی آنی که در کل دوران فقه اسلامی روش کار شده دو احتمال مطرحه، يک احتمال اين است که خود اين عنوان خلوت با اجنبيه حرامه خود اين عنوان، عنوان خلوت با اجنبيه يکی اين که نه عنوان خلوت با اجنبيه حرام نيست آن روحش آن مناطش آن ملاکش، آن حرامه خلوت با اجنبيه مثلاً مصداق بارز آن روح و ملاکه آن روح و ملاک تهييج شهوانيه، انسان خودش را تهييج شهوانی با يک زنی که محرم است برای او و جايز نيست غير از زوجه خودش تهييج شهوانی بکنه آنی که حرامه در حقيقت آنه آن حرامه دقت فرموديد پس مراد از خلوت با اجنيبه خود اين عنوان نيست اين در اصول اين جور می­گن دوران امر می­شه بين موضوعيت يا سببيت يکيه مراد از سببيت يعنی خود اين عنوان خود عنوان خلوت با اجنبيه، خود اين عنوان حرامه نه عنوان تهييج، به جايي عنوان تهييج می­گن مرآتيت معرفيت، که نه خلوت با اجنبيه خودش موضوع نيست مرآت است برای تهييج شهوت يا می­گن طريقيت، گاهی بهش می­گن طريقيت گاهی بهش می­گن مرآتيت گاهی بهش می­گن معرفيت اين­ها اصطلاحاً اصطلاحات مختلفيه مراد يکيه که آيا اگر الفاظ در لسان دليل وارد شد بنا به طور کلی اين طوريه که در احکام عقليه، غالباً عنوان عنوان مرآتيته عنوان معرفيته، مثلاً می­گن زدن بچه بده، زدن بچه خوبه، نه زدن بما هو زدن محل کلامه، چون زدن بچه برای تأديب خوبه پس در حقيقت آن احسان خوبه اين مرآتيت داره برای احسان، نه عنوان زدن، هرچه تأديب باشه هرچه احسان باشه خوبه، و لذا معروف است که حيثيات عقليه حيثيات تعليله هستند اين مراد از حيثيات تعليليه يعنی اين، يعنی خود آن حيثيتی که ما الآن بهش حکم می­کنيم مثل زدن خود اين موضوع نيست مثلاً يک بچه را برای تأديب بزنن زدن موضوع نيست، علت است برای تأديب حيثيات تعليليه هستند خودشان مطمح نظر نيستند اما در ادله شرعيه حيثيات تقييديه هستند تعليليه نيستند يعنی خود آن حيثيت مطمح نظره خود آن حيثيت حکم روش رفته نه مرآت برای عنوان ديگری خود خلوت با اجنبيه با عنوانها حرامه به عنوان خلوت با اجنبيه نه به عنوان تهييج شهوت پس اگر دوران امر شد در ادله سمعيه در ادله شرعيه اصل اولی اينه آن اصل اولی اين است که موضوع مأخوذ است به نحو سببيت يا موضوعيت، نه اين که مأخوذ باشه به نحو مرآتيت يا معرفيت، يا طريقيت يا بگو حيثيت­ها در السن شرعيه در السنه قانونی در تعبيرات قانونی، حيثيات دائماً حيثيات تقييدی هستند، يعنی حکم رفته رو خود حيثيت نه

23

که اين مرآت باشه برای آن خب اين يکی از مسائل است که در اصول خيلی سيد هم نظرش اينه ببينيد بل حرمة النظر او کراهة او تعبدی و اين تعبيد معناش همينه اصولاً تعبد و قانون معناش همينه که همان حيثيتی که در  لسان دليل اخذ شده موضوعه و لذا دائماً در ادله سمعيه اگر دوران امر شد بين موضوعيت و معرفيت حمل می­شه بر موضوعيت،

س:

38: 23

ج: بلی آقا؟

س:

40: 23

ج: چون تعبداً لسان آمده، اين که بخواهيم اثبات بکنيم طريق است بر، اين خصوصيتش را الغاء بکنيم دليل می­خواهد چون بايد آن خصوصيته الغاء، و لذا عده­ی از علماء که قائل هستند به مسأله مثلاً تداخل اسباب يا مسببات آن­های که قائل به تداخل اسباب اند نکته بحث تداخل، ببيين تو بحث تداخل اسباب همين بحث مطرحه آيا اين حيثيت تعليليه است يا حيثيت تقييديه، آيا حمل بر موضوعيت بکنيم يا معرفيت؟ مثلاً اگر گفت ان بولت فتوضأ اگر بول بود وضوء بگير اگر خواب هم بود وضوء بگير اين نکته­ای اساسش اينه عده­ی از اصوليين مخصوصاً اهل سنت در اين مسأله مناطات اين­ها اين طور فهميدند گفتند ما تعدد تداخل اسباب می­فهميم، سر بحث تداخل اسباب همينه، آيا تداخل اسباب بفهميم يا نفهميم؟ اصالة عدم تداخل اسباب، آن سرش اينه سرش اينه اگر گفت اگر بول کردی وضوء بگير سؤال آيا موضوع بول بعنوانه است نوم بعنوانه يا موضوع اشاره­ی به حدثه، اگر حدثی پيدا شد، اگر مشير باشه مرآت باشه معرف باشه طريق باشه به حديث، خب نوم هم حدثه بول هم حدثه باهم تداخل پيدا می­کنن اما اگر موضوع باشه عنوان مشير نباشه بول بنفسه سبب وضوء است، نوم هم بنفسه سبب وضوء است لذا بول و نوم از او هردو صادر شد طبق قاعده عدم تداخل اسبابه، يعنی دوتا وضوء بايد  بگيره پس سر تداخل اسباب همين يک کلمه است و اين استظهار از لسان دليله فعلاً برنامه­ی و زير بنايي که مخصوصاً علمای ما دارند نکته­اش اينه نکته اساسش اينه که اگر دوران امر شد که آيا رواياتی که می­گه النظر سهم من سهام الابليس مسموم اين را حمل بکنيم بر موضوعيت، يعنی نظر بعنوانه، يا بر مشيريت، مرآتيت، معرفيت، می­شه نظر بعنوان مهيج شهوت، نکته تهييج شهوته نظر حيثيت نداره، پس مرحوم سيد اشکالش روشن شد حالا واضح­تر بگيم مراد سيد مراد سيد از اين اشکال اينه که ما می­خواهد به شيخ انصاری اشکال بکنه که شيخنا الانصاری شما از روايات حرمت زن، حرمت به خلوت اجنبيه کراهت جلو فی مکان کان فيه المرئة حتی يبرد المکان، از اين­ها نمی­تونيد فحوی به اولويت در بياريد چرا؟ چون اين اثبات فحوی به اولويت مبتنی است بر اين که اين روايات نظر به خلوت با اجنبيه و جلوس فی المکان مأخوذ باشه به نحو مشيريت، مأخوذ باشن به نحو مرآتيت، به نحو مرآتيت اگر مأخوذ باشند به نحو مرآتيت حق با شماست اما ظاهرش اينه که به نحو مشيريت نيست به نحو موضوعيته می­مانه لان ثالثهما الشيطان آن وقت آن بيشتر با آن حساب اگر بخواهيم جمع بکنيم نتيجه­اش چه می­شه؟ که حمل بر حکمت بکنيم نه علت،

س:

31: 27

احکام شرعيه دليل خاص علماء

35: 27

ج: خيلی کم الآن توی ماها لا اقل کمه، توی سنی­ها ممکنه اما توی ماها نه،

45: 27

بلی البته من اينه چون چندبار توضيح دادم امروز نمی­خواهم وارد آن، در جاهايي ما حيثيت را تعليليه می­گيريم يا عنوان را مشير می­گيريم مثل همين بحث­های که جنبه­ی يعنی اموری که فی نفسها جنبه­ی طريقيت دارند ولو در لسان دليل اخذ بشن به همان معنای نفسی خودش به آن حيثيات اعتباری خودش، يعنی اعتبار فی نفسه آن ملاحظه می­شه مثلاً در روايت داره، اگه خواستين کم

17: 28

حدود چهار صد متره برين دنبال آب پيدا نکردين آن وقت وضوء بگيريد آيا اين رفتن

24: 28

سهم، اين رفتن به اندازه پرتاب تير نيم کيلومتر مثلاً رفتن، آيا اين عنوان به اصطلاح اين حکم موضوعيت داره، اين يکی از احکامی که می­تونيد شما برای جمع آن پانصد متر برين آب نبود آن وقت وضوء بگيرين يا اين نگين اين موضوعيت نداره مشيريت داره يعنی شما بدانيد تا فاصله پانصد متر آب نيست، و لذا مثالش را عرض کردم در فقه ما هم آمده حالا يک کاروانی قافله­ی دارند ميان هزار نفر اگر گفتيم موضوعيت داره يعنی همه هزار نفر، پانصد متر برند آب نيافتند برگردند تيمم بکنن، اما اگر عنوان عنوان مشيريت شد ديگه نمی­خواهد پانصد نفر همه­شان پاشن برند دو نفر برند بگن آقا آب پيدا نکرديم برگشتند آب نيست بی خود خودتان را خسته نکنيد ما تا پانصد متر شش متر رفتيم آب پيدا نکرديم، دقت کردين پس بحثی که الآن به ذهن من نمی­دانم آقايون نگاه کنند در اين کامپيوتر، به نظرم روايت

26: 29

سهم مال سکونيه،

30: 29

علی ای کيف ماکان پس آنی که هست و شواهد ديگه هم عرض کردم، ديگه اگه بخواهيم وارد آن بحث بشيم طولانی می­شه، پس بنابراين اشکال سيد معلوم شد چه بوده؟ اين معاصر ما درست مثلی که ملتفت نيست، نکته­ی کلام سيديزدی، مرحوم سيد فقيهی خيلی بزرگواری است انصافاً هم کلمات ايشان خيلی کار می­شه، هم عروه ايشان هم حاشيه مکاسب ايشان مرد بسيار بزرگوار و جليل القدری است انصافاً فقيه به تمام معنی

2: 30

رضوان الله تعالی عليه علی ای کيف ماکان خوب دقت بکنيد پس مراد مرحوم سيديزدی روشن شد اين عناوينی که شما آوردين شيخنا الانصاری تمام اين روايات مبنی است بر اين نکته که شما عناوين مأخوذ در آن­ها را حمل بر مشيريت گرفتين، حمل بر

23: 30

اين خلاف قاعده است، مقتضای اصل اولی و قاعده اولی هر عنوانی که در لسان دليل گرفته شد تعبد به همان عنوانه ولو آثارش در يک عنوان ديگری هم پيدا بشه مقتضای قاعده اين طوره، آن را بايد از يک عناوين عام ديگری اثبات بکنيم پس روايتی که می­گه نظر نظر، حالا شما می­گيد من نظر نمی­کنم تو ذهنم تصوير می­کنم تهييج شهوانی من از نظر بيشتره آيا حرمت نظر شامل اين می­شه نمی­شه؟ خب نظر نيست ديگه آن عنوانش نظره، جلوس فی مکان حتی يبرد المکان بعد ما کان فيه، همين طوره، کراهت آن به حال خودشه رو عنوان جلوسه نه رو عنوان تهييج شهوت، حرمت خلوت با اجنبيه رو عنوان خلوت با اجنبيه است نه رو عنوان در اين جور موارد که دوران بين موضوعيت و طريقيته ما به مقتضای قاعده لمس را حمل بر موضوعيت می­کنيم می­مانه آن لان ثالثهما الشيطان و سهام ابليس مسموم، آيا می­توانيم بگيم چون حمل بر عليت بکنيم مثلاً ازش بفهميم مشيريت، اين معروف اين طوره، که مثلاً اگر دوران امر مدار آن وجوداً و عدماً شد آن وقت عليت می­شه فهميد و الا حکمت، خب ممکن است فان ثالثهما الشيطان بيشتر جنبه حکمت داشته باشه عليتی توش نباشه و عرض کردم يک ضابطه­ی را هم مرحوم نائينی می­فرمودند برای فرق بين علت و حکمت که مرحوم آقای بجنوردی هم استاد ما اين را نقل می­کردند و اعتماد می­کرد من از آقای خويي نديدم اين تعبير را، مرحوم نائينی می­فرماين فرق بين علت و حکمت اينه اگر آن چيزی که بعد از ادات تعليل آمده اگر صلاحيت داره خود آن عنوان بنفسه موضوع حکم بشه آنجا علته، اگر خود آن عنوان بنفسه نمی­شه موضوع حکم بشه، حکمته، مثلاً اگر گفت لاتشرب الخمر فانه مسکر، شما می­تونيد همينی را که بعد از ادات تعليل آمده اين را بيارين موضوع حکم قرار بدين بگين لاتشرب المسکر، اين چه مشکلی داره؟ همانی که به عنوان علته همانی که بعد از ادات تعليله، می­شه خود آن عنوان را شما حکم را مستقيم رو خود آن عنوان ببرين لاتشرب الخمر، چون می­شه اين کار را هم انجام داد اين می­شه علت، اما اگر گفت مثلاً زنی عده­ بگيره برای اين که اختلاط مياه نشه، خود اين عنوان لاتخلوط مائک بماء غيرک مثلاً خود اين عنوان قابل اخذ نيست، و  لذا در روايات هم داره که يک کسی به پيغمبر گفت مثلاً من عزل می­کنم، پيغمبر گفت هرچه عزل بکنی خدا اگر مقدر کرده باشه می­شه اين قابل کنترل نيست ولو به يک وسائل بسيار پيشرفته­ی علمی و فلان آن هم فکر می­کنم آخرش خودش لنگ می­شه اين و لذا اگر در روايت آمد که لابد من العدة لعدم اختلاط المياه، چون آن عدم اختلاط مياه آن اختلاط مياه نمی­شه مستقيماً موضوع حکم قرار بگيره،

س:

4: 34

ج: اين چيزها

7: 34

خيلی آن مسأله خفی­تر از اين حرفاست حالا به هر حال دقت کردين چه می­خواهيم عرض کنم آن وقت شما ببينيد مثلاً خلوت با اجنبيه فان ثالثهما الشيطان طبق اين قاعده فان ثالثهما الشيطان می­شه حکمت اين را البته مرحوم آقای يزدی ننوشته اين را من اضافه کردم، پس ما

س:

27: 34

ج: ها! آن وقت

29: 34

اگر بخواهد علت بشه اين طوره مثلاً يک خطابی به ما بياد اي بشر کاری نکن که ثالث شما شيطان باشه، عنوان مشيريه احراز بکنيد اين را ما چه جور احراز بکنيم کاری نکن که، مگر ما مثلاً بلانسبت نسبتی با شيطان داريم که بدانيم کجا ثالث هست کجا نيست، دقت کرديد روشن شد پس کلام مرحوم سيد را ما الآن به طور کامل مطرح کرديم اشکال مرحوم سيد آن بخش کلام او اشکال مرحوم سيد عرض کردم اينه که اينجا اگر دوران امر بشه در لسان اين سه چهار دليل النظر سهم من سهام ابليس لايخلو رجل بامرئة فان ثالثهما الشيطان، لايجلس فی مکان جلست فيه المرئة

20: 35

مکان، الی آخره اگر ما باشيم خوب دقت بکنيد ما باشيم و طبق قاعده مرحوم سيد می­خواهد اين طور بگه می­ خواهن به شيخ اشکال بکنن شما تعدی کردين به اولويت به فحوی اين تعدی يک نکته­ی فنی داره آن نکته­ی، البته خود شيخ هم نوشته ما يوجب التهييج ولو بعيداً آن نکته­اش اينه که شما بايد احراز بکنيد اين عناوينی که مأخوذ شده به نحو مشيريته، به نحو مرآتيته، يعنی نظر به عنوانه محل کلام نيست تهييج شهوت محل کلامه، و اين خلاف اصل اولی است، اصل اولی در لسان ادله شرعيه، حيثيات تقييديه هستند و موضوعات مأخوذ اند به نحو موضوعيت نه مشيريت روشن شد نکته دوم را بنده اضافه کردم به کلام مرحوم سيد برای تکميل اشکال سيد تعجب می­کنم می­گم مرحوم آقای خويي در اينجا اين مطلبه نياوردند با اين که ايشان، من اصولاً يادم نمياد کلاً در اين حدود هفت سالی که خدمت مرحوم آقای خويي بوديم تو درس­هاش اين بحثه اين مطلبه فرموده باشه، کتاب­هاش هنوز يادم نمياد نديدم جايي اما اين آقای بجنوردی می­فرمودند و در چاپ مکررش اينه هم تو قواعد دارند چون چندجايي قواعد، به نظرم تو اصولش هم منتهاش هم نوشتند از قول مرحوم نائينی، و انصافاً عرض کردم کراراً واقعاً مرحوم نائينی يک تنبهات و يک لطائف بسيار ظريفی در بحث­هاشان دارند مرحوم نائينی ضابطه­ی را که دادند خيلی واضحه آن تعليل آن که به لسان تعليل آمده اگر توانستيم مستقيماً موضوع حکمش بکنيم اين می­شه علت، اگر مستقيماً نشد موضوع حکم بشه می­شه حکمت آن وقت اگر دليل اين بود لايخلو بان رجل بامرئة فان ثالثهما ببينيد فان ثالثهما الشيطان، اين ثالثهما الشيطان را می­شه موضوع حکم بکنيم بگيم لاتعمل عملاً يکون ثالثهما الشيطان، خب اينه چه جوری احراز بکنيم اما لاتشرب الخمر فانه مسکر، می­شه گفت لاتشرب المسکر پس هرجای که توانستيم آن را موضوع قرار بديم می­شه علت هرجا نتوانستيم می­شه حکمت اين،

س: ثالثهما الشيطان يعنی که منجر به گناه می­شه يعنی

ج: ها! اين  

2: 38

ظاهراً اين فاضل معاصر ما می­خواستند همين را بگه ظاهراً می­خواهد بگه ما در اين جور موارد مثل همان مسأله

12: 38

سهم، آن وقت جواب مرحوم سيديزدی اينه در حقيقت که ما در اين جور موارد با ارتکاز عرفی مشيريت می­فهميم بالاخره آن جواب عينش اينه، يعنی ما وقتی می­­خواهيم ثالثهما الشيطان خيلی ملانقطی نشيم بياد کلمه ثالثهما الشيطان

35: 38

اين ثالثهما الشيطان را يعنی اين موجب تهييج شهوانيه، اصلاً از کلمه ثالثهما الشيطان نه اين که حکم يعنی اين، پس تحليل اينجا رسيد تا يعنی مقدماتی را که عرض کرديم اشکال سيد شما اگر بخواهين الآن جواب بدين البته به طور طبيعی يک جواب

39

اين است که گاهی اوقات اين علل در روايات آمده و تصريح شده خب اين که جای بحث نيست اشکال سيد هم رو اين صورت نيست يعنی ممکن است مثلاً الآن انشاء الله می­خوانيم در رواياتی که در کتاب مرحوم شيخ صدوق نقل کرده منفرداً از محمد ابن سنان از حضرت رضا(ع) به عنوان علت، علت اين که نظر به اجنبيه حرام است حضرت چون تهييج انسان می­شه تهييج انسان، آن خب تصريح شده علته، مراد مرحوم سيديزدی نظر به اين روايت نداره، اين روايت تصريح شده به، می­خوانم انشاء الله بعد فردا، انشاء الله مراد مرحوم مثلاً شايد نظر سيد اين باشه که آن روايته ما قبول نداريم حالا شيخ انصاری شايد روايته قبول داشتند اولاً ما تصريح داريم،

س: شايد ذيل اين روايت نباشه ديگه؟

ج: بلی آقا؟

س: قيد به ريبه نبايد باشه،

55: 39

ج: بلی ديگه الآن عرض، البته بحث را بعد انشاء الله عرض می­کنم جای بحثه که قيد ريبه می­خواهد يا نمی­خواهد؟ فردا انشاء الله تعالی امروز که ديگه بحث ما تمام شد پس بنابراين تا اينجا مطلب روشن شد يک بايد دليل خاص خارجی نباشه دو مجموعه ادله را که پهلوی هم قرار بديم با ارتکاز عرفی مشيريت نفهميم، روشن شد پس سر بحث بين شيخ و بين مرحوم سيدمرتضی، سيديزيدی تا اينجا برايتان فکر می­کنم کاملاً روشن شد ريشه­ها و زير بناها هم معين شد، فردا انشاء الله نتيجه­گيری و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

مهمترین روایت مهم اینجا یک روایت صحیحه ای از عبدالله بن ابی یعفور است.

روایت مفصل است و از روایات کلیدی در بحث عدالت هست.

«596»- 1- مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى‏ تُقْبَلَ‏ شَهَادَتُهُ‏ لَهُمْ‏ وَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ(احتمالا واو تفسیری باشد. یعنی تفسیر عفاف باشد.خلاصه احتمالش هست. البته این مطلب که بگوییم چون تشبب منافات با عفاف دارد و عفاف در عدالت شرط است، لذا تشبیب حرام است روشن نیست. چون این استدلال وقتی تمام شود که ثابت شود تشبیب خودش حرام است. این استدلال وقتی تمام است که ثابت شود تشبیب خودش حرام است در نتیجه کسی که تشبیب میکند عفاف ندارد و الی آخر ولی قتی ثابت نشود که حرام است دیگر نمیشود گفت که با عفاف منافات دارد.

یعنی مضمون این حدیث عفت انسن از محارم است ولی اینکه تشبیب از نحارم است باید از را هدیگری ثابت شود الا اینکه بگوییم امام سلام الله علیه عفاف را ارجاع به امر عرفی داده اند و لذا از نظر عرفی کف اللسان  یعنی آدم متعرض نوامیس مردم نشود. این بد نیست. اجمالا بد نیست. این منشأ بعض از تفاصیل میشود. مثلا اگر کف اللسان به این معنا شود دیگر اگر بیشتر جنبه تهییج باشد و ارأة مبهمة باشد دیگر اشکال ندارد. کف اللسان یعنی کف لسان از جیزی که مربوط به دیگران است.

شبیه کف الید کهاون هم یعنی آدم نسبت به دیگران این طور بگوید.) الْكَفِّ عَنِ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ الدَّالُّ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ السَّاتِرُ لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ غِيبَتُهُ وَ يَجِبَ عَلَيْهِمْ تَوْلِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَيْهِنَّ وَ حَافَظَ مَوَاقِيتَهُنَّ بِإِحْضَارِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَنْ لَا يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلَّاهُمْ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّلَاةَ سِتْرٌ وَ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى أَحَدٍ بِالصَّلَاحِ لِأَنَّ مَنْ لَمْ يُصَلِّ فَلَا صَلَاحَ لَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّ الْحُكْمَ جَرَى فِيهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص بِالْحَرَقِ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا غِيبَةَ إِلَّا لِمَنْ صَلَّى فِي بَيْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ غِيبَتُهُ وَ سَقَطَتْ بَيْنَهُمْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَ هِجْرَانُهُ وَ إِذَا رُفِعَ إِلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ فَإِنْ حَضَرَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِلَّا أَحْرَقَ عَلَيْهِ بَيْتَهُ وَ مَنْ لَزِمَ جَمَاعَتَهُمْ حَرُمَتْ عَلَيْهِمْ غِيبَتُهُ وَ ثَبَتَتْ عَدَالَتُهُ بَيْنَهُمْ.

______________________________

(596)- الاستبصار ج 2 ص 12 الفقيه ج 3 ص 24

وجه اولویت در کلام مرحوم شیخ...ما باشیم و مقتضای قواعد، در اعانة بر اثم مقدمات بعیده اعانه نمیشود و اگر در جایی مقدمات بعیده حرام شد آنجا تعبدی است.مثلا قلمه زدن انگور و کاشتن آن برای 4 سال بعد که شراب بشود.

این مقدمات بعیده را نمیشود حسب قاعدة حساب کرد.

این ما یوجب و لو بعیدا را در خمر داریم ولی به عنوان قاعده کلیه در اینجا نداریم.

نمیشود بگوییم که هر فعلی که همان تأثیر را داشته باشد باز هم حرام است. کأن ایشان میخواهند بکویند که لان ثالثا الشیطان نوعی حکمت است نه علت. نمیتوانیم این کار را بکنیم.

توضیح مطلبی که مرحوم سید فرمده اند به صورت کلی این است که در ابعاد مختلف چه اصول و چه فقه کاربرد دارد.اون بحث این است که ما در باب ادله شرعیه اونی که در لسان دلیل اخذ شده است اگر به عنوان موضوعیت اخذ شد فرق است که مرآة یا سبب باشد.

اگر دوران امر بین این دو شد چه کنیم. مثلا خلوت با اجنبیة منهی عنه است از چه یث. از حیث تهییج یا موضوعیت.

یک احتمال این است که خود عنوان حرام باشد.و دیگری این است که مناظش و ملاکش حرام باشد. مثلا مصداق بارز تهییج شهوانی است.بنا به طور کلی این است که در احکام عقلیه غالبا عنوان مرآتیت دارد. مثلا زدن بچه بد است نه زدن بما هو زدن بلکه چون مصداق ظلم است. ولی اگر مصداق تأدیب بود خوب است مثلا.. و لذا معروف است که حیثیات عقلیه حیثیات تعلیلیة هستند مراد همین است که خود حیثیتی که بهش حکم میکنیم خودش موضوع حکم نیست.زدن موضوع نست. تأدیب مهم است.

ولی د رادله شرعیه حیثیات تقییدیه هستند. یعنی خود نظر به اجنبیه به عنوانه حرام است.لذا در ادله شرعیه قاعدة این است ه لفظ به عنوان موضوعیت باشد نه مرآتیة.در عرف قنونی حیثیات دائما یا غالبا حیثیات تقییدیه هستند یعنی حکم رفته است روی حیثیت نه متحیث.در ادله سمعیه در دوران امر حمل میشود بر موضوعیت.

لذا اونهایی که قائل به تداخل اسباب هستند هیمن است ه آیا حیثیث تقییدیه است یا تعلیلیة.

آیا حمل بر موضوعیت میکنیم یا بر معرفیت. ان بلت فتوضأ و ان نمت فتوضأ.عده ای گفته اند که تداخل اسباب قائل هستیم و سرش همین است که آیا اصالة اسباب بفهمیم یا نه. آیا موضوع بول بعنوانه است .نوم بعنوانه هست یا موضوع اشاره به حدث است. اگر مشیر باشد مرآة باشد به حدث هر دو حدث است ولی اگر موضوع باشد و عنوان مشیر باشد بول و نوم هر یک به تنهایی سبب وضوء است و لذا طبق قاعدة دو وضوء باید طبق قاعدة بگیرد

فعلا برنامه و زیربنای مخصوصا علمای ما نکته اساسی اش این است که اگر دوران امر شد که روایات النظر سهم من سهام ابلیس مسموم این را حمل کنیم بر مشیریت و مرآتیت یا موضوعیت. نظر به عنوان مهیج شهوت است و نکته  تهییج شهوت است یا اینکه...لان ثالثها الشطان در روایت بنابر موضوعیت حمل بر حکمت میشود.

در جاهایی ما حیثیت را تعلیلیه میگریم. شبیه همین بحث که در فقه ما داریم که کاروانی میروند که آب ندارند و میخواهند تیمم بگیرند. اگر گفتیم موضوعیت دارد باید همه 1000 نفر بروند دنبال آب بگردند ولی اگر گفتیم مشیریت دارد دیگر  دو نفر بروند مثلا کافی است.

سکونی را هم در اون بحث قبولش نداریم.

مرحوم نائینی میفرمایند فرق بین حکمت و علت این سات که اگر اون چیزی که بعد از لام تعلیل قرارد دارد اگر صلاحیت این داد که خودش بنفسه موضوع حکم شود میشود علت و الا حکمت است.الآن اینجا خب ای بشر کاری نکن که ثالثتان شیطان باشد انصافا صلاحیت موضوع حکم بودن ندارد.

پس کلام مرحوم سید ...اشکال مرحوم سید بخش اول کلام بود..این بود که در دوران امر باید حمل بر موضوعیت شود.ما باشیم و طبق قاعدة ...عدی به اولویت و فحوی ...این تعدی یک نکته فنی دارد... اون نکته اش این است که شما باید احراز بکنی که این عنوان مأخوذ به نحو مشیریت است. به نحو مرآتیت است. اصلا کلام روی تهییج شهوت است.

نکته دوم را بنده به کلام مرحوم سید اضافه کردم که ...برای تکمیل مرحوم سید... که انصافا مرحوم نائینی تنبهات به لطائف ظریفی دارند. ضابطه مرحوم نائینی این بود که اگر اون تعلیل میشد مستقیما موضوع حکم بشود میشود علت و الا حکمت. حالا این عنوان اینجا قابل احراز برای مکلف نیست و لذا قابلیت و صلاحیت موضوع بودن را ندارد.

جواب مرحوم سید هم همین است که ما در این جور موارد با ارتکاز عرفی مشیریت میفهمیم. در ثالثهما الشیطان یعنی این موجب تهییج شهوانی است. به ارتکاز عرفی.شما اگر بخواهید از سید جواب دهید جواب علمی اش این طور است.

اگر در روایت یتصریح شد به اینکه  علت حرمت نظر به اجنبیه تهییج شهوت است. اگر این بود دیگر فرمایش سید درست نخواهد بود. روایتش را ان شاء الله خواهیم خواند که در آن تصریح شده است به علت.

شاید نظر مرحوم سید این باشد که اون روایت را قبول نداریم.

ارسال سوال