مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 1402-1403 » فقه چهارشنبه 1402/8/3
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - از مجموعه روایات استفاده میشود که شرب بول شتر به عنوان تداوی جائز است
- اصول 94-1393 » چهارشنبه – 2 - 7 – 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ ادله برائت و احتیاط ـ [ بررسی اخبار ـ حدیث رفع]
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/10/30
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 98-1397 » فقه شنبه 1397/10/8
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 97-1396 » اصول یک شنبه 1396/12/20
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-28
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحثی که مطرح شد البته يک مقدارکی از بحث اصلی هم خارج شديم بحثی بود مربوط به صلات در حرير که عرض شد به اين که در اين جهت اين ابتداءً کبرای کلی مطرح مطرح کرديم بحث اجتماع امر و نهی و فرق اين بحث با بحث نهی در عبادت و عرض شد که آقايون اصوليين سنی و شيعه که عدهی شان اين دو بحث را يکجا آوردند و عدهی هم در دوجا البته بحث اجتماع امر و نهی را عدهی از اصوليين شيعه مخصوصاً شيعهها بيشترشان اين طوره، نديدم تا حالا تو شيعه کسی غير از اين باشه اين کتابهای مشهوری که من ديدم، بحث اجتماع امر و نهی با بحث نهی در ضد را توی به اصطلاح مباحث الفاظ آوردند و اجتماع امر و نهی را غالباً توی مباحث اوامر آوردند نهی در عبادات يا معاملات هم تو بحث نواهی آوردند غالباً اين طور ليکن عرض کرديم در يک برههی از زمان من هم در کتابهای سنیها ديدم هم کتابهای زيدیها اصلاً بحث اجتماع امر و نهی را از بحث به اصطلاح از مباحث الفاظ بالکل خارج کردند و اين نکته را من يک توضيحی سابقاً به مناسبت تنظيم ابواب اصول عرض کرديم، يعنی اينها بردند يک بحثی را قرار دادند به عنوان حکم در خود تکليف و حکم و در آنجا به مناسبتی راجع به ترابط مابين انواع حکم اين را آنجا مطرح کردند، يعنی به عبارت ديگر اين مسأله را به نکتهی لفظی بر نگرداندند اين نکته را به نکتهی قانونی برگرداند مهم اين است که اگر در جايي وجوب و حرمت جمع شد چه کار بکنيم؟ بحث لفظی نبود به خلاف نهی در عبادات چون بحثی بود لاتصل آيا دلالت بر فساد میکنه يا نه؟ دلالت بر تحريم که میکنه دلالت بر فساد میکنه يا نه؟ اما تو بحث اجتماع و نهی را عدهی از علمای اصول من تو الآن تو ذهنم خودم تو اصول شيعه ولو به نظر کتابهای علامه و علامه هم دقيقاً تو ذهنم نيست از معالم و همين کتابهای معروف حوزه خودمان از علمای ما که کسی اين کار را نکرده اصولاً بحث اجتماع امر و نهی را در يک مبحث غير از بحث اوامر آوردند، الفاظ آوردند جدا آوردند، و بنده هم عرض کردم انصافاً خود اين کار کار خوبيه يعنی خود اين کار که ما يکی از ابحاث اصول را آن تقسيم بندی که ما کرديم، يکش راجع به حکم باشه حقيقت حکم و اعتبارات قانونی و چه جوری جعل اعتبار توشه و تقسيم بندیهای که داره و بعد ترابط قانونی حالا اين ترابطش را يا به نحو تلازمه يا به نحو تعانده الی آخر صحبتهای که ديگه نمیخواهم وارد آن بحث بشم، علی ای حال نظر بنده هم همينه و میشه اضافه بر اين جهت تو مباحث الفاظ هم آورد، حالا اين ديگه نکتهاش را اينجا متعرض نمیشم چون طولانيه، اين يک مطلب ديروز که يک توضيحی راجع ما به اصطلاح مقام اجتماع امر و نهی داديم عرض کرديم برای اولين بار اينی که من ديدم، سعی کرديم اين را خوب کاملاً تحليل قانونی بديم، يعنی عرض شد خود اين که ما مقام انشاء را در نظر بگيريم، مبادی جعل را در نظر بگيريم، مراحل متأخر از جعل را در نظر بگيريم کسانی که قائل به امتناع میشن حالا شما فرض کنيد بگيد به نظر من امتناعیه خب بايد دقيقاً اين امتناع را در کجا ديدند، در مقام امتثال ديدند به نسبت مشهور شيعه داده شده، يا تو مقام جعل ديدند که مشهور به کسانی است که قائل به امتناع هستند يا مثل مرحوم استاد از مقام ملاک ديدند که چون ديروز توضيحش داده شد، ديگه نياز به تکرار نداره، عرض شد که البته مرحوم شيخ طوسی قدس الله نفسه تو بحث نماز در حرير يا در نماز در مکان مغصوب نوشته است که نماز در خلاف، نماز باطله، در حرير هم داره ايشان بحث نماز در حرير لباس حرير را هم داره بعد از اين که نوشته نماز باطله بعد فرموده است و خالف جميع الفقهاء فی ذلک، همه فقهاء مخالفت کردند، اين مطلبی را که شيخ به همه اهل سنت نسبت داده خيلی دقيق نيست نه اين طور نيست که ايشان نسبت دادند چرا مشهور اهل سنت خود اهل سنت تعبير کردند جمهور
10: 5
جمهور ليکن نه فرض کنيد ظاهریها مثل ابن حزم قائل به بطلان اند آنها هم امتناعی هستند و به خود احمد ابن حنبل نسبت داده شده قائل به امتناعه، عرض شد که اين مسأله اصولی متأسفانه با اين که اين مسأله تو اصوله، متأسفانه متأسفانه پيش اهل سنت ريشه سياسی پيدا کرده اين هم يکی از مشکلاته و لذا غير از اين قول به صحت و بطلان يک قولهای عجيب و غريبی هم پيدا شده به خاطر همان بعد سياسی فخررازی میگه که اگر به خاطر صحابه نبود بايد قائل بشيم به امتناع به خاطری يعنی بايد بگيم جمع نمیشه نماز باطله ليکن چون صحابه نماز را درست میدانستند ما مجبوريم که حکم به اجتماع بکنيم و اينه هم نوشتند در کتب چون زياده ديگه حالا بخواهم يکی يکی مصدر را اسم ببرم طولانی میشه تصريح کردند که اهم دليل ما بر صحت صلات اين است که صحابه پشت سر امراء و ظلمه نماز خواندند و اين امراء و ظلمه غصب کرده بودند اموال مردم را لباسشان غصبی بود جاهاشان گاهی غصبی بود و صحابه نماز را اعاده نکردند دقت میفرماييد يعنی تصريح دارند به اين مطلب و لذا اين کار اين قدر برايشان عجيب بوده که حتی مثل فخررازی ايشان قائل هست که اگر نکته عمل صحابه نبود، مقتضای قاعده بايد میگفتيم نماز باطله يعنی مغز اصولش اقتضاء میکنه که نماز باطل باشه چون صحابه پشت سر امراء و ظلمه در مکانهای غصبی و لباسهای غصبی نماز خواندند و نماز درست اعاده نکردند به خاطر فعل صحابه قائل شديم به اين که اين باطله، عرض کرديم يکی از نکاتی که ظاهریها دارند من جمله ابن حزم خيلی معتقد به عمل صحابه به اين معنی نيستند يعنی اولاً جای که صحابه اختلاف دارند، يا اگر يکی دو نفرشان مثل اين نقل شده زياد ابن حزم رد میکنه، میگه بر فرض صحابه اينه گفته ليس لاحد قول الا مع القرآن و رسول الله ديگه هرکه میخواهد باشه ما قولش را قبول نداريم، بلی ظاهریها جای که اجماع صحابه باشه و ثابت بشه قبول میکنن به قول خودشان ثابت بشه که معلوم نيست بعداً درست بشه کيف ماکان و يکی از به اصطلاح اقوالی که منشأ شد حالا در اين کتاب الاحکام که امروز هم آوردم هست اما ديگه نمیخواهد خيلی طولانی صحبت کنم از بعضی از علمای اهل سنت نقل کرده که اگر نماز خواند در لباس غصبی يا در مکان غصبی اين امتثال حاصل نمیشه ليکن به اصطلاح فرض او ساقط میشه يک تعبيری داره که يسقط الفرض عندها لا بها، اين که بها يعنی امتثال، چون اين حرام بوده خب نمازی که حرامه که امتثال بهش واقع نمیشه ليکن ديگه تکليف به نماز هم نداره که اين، حالا اين نوشته چون شايد هم تعجب آور باشه من عبارت ايشان بخوانم اين در اين الاحکام کسانی ديگری هم گفتند اختصاص نداره نه اين که حالا فرض کنيم مثلاً اين آقا مثلاً قائل هست مثلاً در
33: 8
نه قاضی ابوبکر باقلانی که از بزرگان معتزله است خيلی معروفه قاضی ابوبکر باقلانی و اما القاضی ابوبکر فانه قال ان الفرض امر صلاتی يسقط عندها لا بها امتثال نيست چون اين حرامه، چطور میشه حرام امتثال بشه جمعاً بين الاجماع چون اجماع هست علی عدم نکير اين انکار نکردند مال صحابه است عدم انکار صحابه علی ترک القضاء کسی نگفته که چرا شما قضاء نکردين و بين ما ظنه دليلاً علی امتناع صحة الصلاة از آن ور دليل میگه نماز باطله چون امتناعيه ايشان از آن ور هم میگين صحابه قضاء نکردند، پس ما بگيم اين طور قائل بشيم قائل بشيم به اين که نماز امتثال نيست ليکن يسقط عندها حالا اين به اين ذهن آين آقا هم که اينجاست در خدمتش هستيم عجيب آمد، من اين توضيح را عرض بکنم اين مقدار ايشان ناقص نوشته اين مطلب که يسقط الفرض عندها لا بها اين تحليل اصولی هم داره يعنی اين منافات نداره يعنی اين چيزی نيت که ببينيد اين در کتابهای مثل کفايه هم داره در آنجا آقايون نوشتند بحثی هست که در چند صورت امری که هست ساقط میشه وقتی که امری به انسان مياد، مثلاً پدر به پسر میگه آب بيار، مولی به عبد میگه آب بيار اين امر در چند مورد ساقط میشه بنا علما اينه که اين موارد سقوط امر عبارت اند: يک امتثال اگر امتثال کرد انسان آن مأمور به را انجام داد امر ساقط میشه، دو عصيان مثلاً اگر گفت در خلال دو ساعت آب بيارين آب نياورد تا دو ساعت تمام شد عصيان کرد آن هم امر ساقط میشه، امر محدود بود ساقط میشه، سه ذهاب موضوع انعدام موضوع در انعدام موضوع هم امر ساقط میشه مثل اين که فرض کنيم، يک ميتی هست امر آمده غسل الميت، آبه بشوره بلا نسبت يک گرگی آمد ميت را خورد خب انتفاء موضوع شد ديگه موضوعی موجود نيست خواهی نخواهی، بلی آقا؟
س: سيل آمد برد،
ج: سيل آمد برد به قول ايشان، ديگه به انتفاء موضوع هم امر ساقط میشه، چهار حصول غرض ولو امتثال نباشه چون آن هم باز موجب سقوط امره اين که ايشان میگه يسقط الفرض چون ممکن است غرض حاصل بشه حتی ولو به آن صورت مطلوب هم نباشه ليکن ديگه محلی برای امتثال نمیمانه اين اين هم يکی از صور سقوط امره مثل اين که خواسته يک آب شيرين خوبی گوارای بياره برايش بخوره حالا نبود و اين هم گير کرد، تا آن آب بياره فرض کن از لوله اين آب از لولههای که الآن کم آبش هم شور شده از همين آب شور خورد و سير شد فعلاً بالاخره جا نداره ديگه شکم او معده او پور از آب شد اگر شيرينترين آب را هم برای او بياري ديگه جا نداره اصلاً،
س: حاج آقا اين مثالش چون اين واقعيه، آن چيز اعتباريه،
ج: آها! اينها میگن چون صحابه اين کار را کرده عقل هم که میگه اين نماز باطله پس بايد بگيم صحابه اين جور فهميدند که حصول غرض شد ولو امتثال نشد پس اين يسقط الفرض بها، عندها لا بها، روشن شد چون يک کمی برايتان تعجب آورد بود اين يسقط الفرض عندها ممکن است سقوط فرض بشه ولو امتثال نباشه، مثلاً اگر اين آب شور را خورد فعلاً شکمش پور از آب شد سقط الفرض عندها ليکن لابها، اين امتثال نيست اگر آب شيرين بسيار گوارای هم بيارند ديگه جا نداره اصلاً جای شرب آب نداره دقت فرموديد پس اين مواردی اين مراد اين شخص ظاهراً اين باشه چون به هر حال ديگه درسته امتثال نشده ليکن ديگه حای امتثال هم وجود نداره، بالاخره شارع مقدس فرض کنيد مثلاً اگر کسی اين حرف را میزنه ايام که الآن ابتلا هست ديگه، توی روز نهم که عرفه نيست، با آقايون بايسته، بگيم در روز بعدش که نهم واقعی است ديگه معنی نداره وقوف عرفات يحصل الفرض عندها لا بها، امتثال نيست اما ديگه جای فرض هم نيست ديگه امری هم باقی نمانده امر هم ساقط شده خب اين راجع به اين مسأله اجتماع امر و نهی و توضيحاتی که من خدمتتان عرض کردم.
مسألهی دومی که در اينجا مياد خب شما ممکن است بپرسيد که اين چه جور ما بفهميم که مسأله نماز در حرير جزء اجتماع امر و نهيه، اين مسأله الآن علمای ما عرض کردم الآن فقهای ما در فقه، همين شرح عروه و شروح عروه را نگاه بکنيد کاملاً کافيه فقهای ما مسأله نماز در حرير را از قبيل نهی در عبادت گرفتند چرا؟ چون از ائمه آمده لايصل فی الحرير اين کاری است که فقهای ما کرده فقهای اهل سنت بالاتفاق از قبيل اجتماع امر و نهی گرفتند يعنی مثل صلات در دار غصبی گرفتند بالاتفاق يعنی نه اين که يکی شان مخالف باشه يکشان موافق بالاتفاق سرش هم اينه در ميان اهل سنت روايتی به عنوان لايصل فی الحرير نداريم لاتلبس الحرير داريم ان هذه محرم علی ذکور امتی، حل لاناس آنه هم داريم اما لاتصل فی الحرير نداريم اين مسأله يک مسألهی لطيفی است که ما روايات اهل بيت را چه جوری معنی بکنيم همين باب را آيا باب نهی در عبادت بگيريم يا باب اجتماع امر و نهی اما در ميان فقهای اهل سنت من اکتفاء میکنم به يک مطلب ديگه چون همهشان نوشته ديگه زياد آقايان در همانجا مراجعه کنن اگر بخواهن در مسأله نگاه بکنن اين مطلب را من از اين کتاب المجموع مال به اصطلاح فقيه معروف شافعیها نووی و انصافاً هم مرد ملای است حالا کاری به فقيه و غير فقيه شافعیاش نداريم، اما انصافاً مرد با اطلاعی است و معلومات بسيار، حالا کتاب بسيار خوبيه، البته کتاب پشتش نوشته شد نووی اما همهاش مال ايشان نيست ايشان فوت کرده کسی ديگه تکميل کرده اما به هر حال مخصوصاً آن قسمتهای که مربوط به خود ايشانه بسيار کتاب مرد ملا و دقيقی است ايشان هم حدود هشتاد سال عمرش بوده و ازدواج نکرده تمام زندگیاش در راه علم و اينها گذرانده در اين جلدی در اين چاپ، چاپهای متعدد داره اسمش المجموعه اصل کتاب هم مال يکی از علمای شافعی است به نام المهذب اصلش مال المهذب مال آنه شرحش المجموع مال نوويه الصلاة فی، جلد 3 صفحه 165 الصلاة فی الارض المغصوبه حرام بالاجماع، اين همان نکتهی که عرض کردم که حرمت را قائل اند و صحيحة عندنا و عند الجمهور من الفقهاء و اصحاب الاصول يعنی اصوليين و مشهور بين فقهاء و اصوليين هم صحبت صلاته آن وقت اين من عرض می کنم هميشه ملای را به همان عبارت واحد هم میتونيم تشخيص بديم اين که میگه الصلاة فی الارض المغصوبه حرام بالاجماع اين اشاره به آن نکتهی است که ما ديروز يک مقداری عرض کرديم مثلاً آقايون اصوليين ما آمدند بحث کردند کجا نماز با ارض مغصوبه اتحاد پيدا میکنه اين بحث را انجام دادم عرض کرديم مثل آقای خويي میگه اتحادش در مثل به اصطلاح اتحاد اين دوتا در سجده است اما در نظر عرفی اتحادشان از اول صلاته فرق نمی کنه در همه شامل میشه ببينيد دقت کنيد عبارت ايشانه میگه الصلاة فی الارض المغصوبه حرام بالاجماع میگه کل نماز خوب دقت کردين کل اين نماز حرامه يعنی ايشان میخواهد دقيقاً موردی را بررسی بکنه که به قول آقايون ما ترکيبی اتحادی است، يعنی قبول داره که اين نماز با غصب يکيه نه اين که دوتاست يعنی به لحاظ حکم تکليفی قبول داره که هردو يکی اند ببينيد الصلاة فی، نه اين که فقط سجودش باطله حرامه، قرائتش هم حرامه رکوعش هم حرامه قنوت تمام اعمال صلاتی حرامه، همانی است که ما الآن در اصطلاح میگيم ترکيبشان ترکيب اتحادی است اين ترکيب را ايشان اتحادی ديده و عرض کرديم اين ترکيب اتحادی نظر عرف هم با او مساعده يعنی اين طور نيست که بگيم رکوعش مثلاً غصب صدق نمیکنه، يا با غصب يکی نمیشه مثلاً ذکر سجود نمیشه خود سجود نه عرف همه را يکی میبينه همه را تصرف در ملک غير میبينه بعد هم ايشان داره و قال احمد ابن حنبل البته احمد روشن نيست نقل قولی ازش شده و جبائی و غيره من المعتزله باطلة، اينه من مخصوصاً عمداً میخواهم بگم چون مرحوم شيخ طوسی داره که و ذهب جميع الفقهاء الی صحتها، اين نه جميع نيست اين تازه ايشان ناقص نقل کرده بلی، اين مسألهی که ايشان که نقل کرده، يعنی ايشان هم ناقص چون ظاهریها هم قائل به بطلان اند اسم آنها را نبرده ابن حزم قائل به بطلانه تصريح میکنه و استدل عليهم الاصوليون دقت بکنيد چقدر عجيبه باجماع من قبلهم اصلاً اين قدر اين مسأله را قوی دانستند اعجب از او قال الغزالی فی المستقی هذه المسألة قطعية اصلاً اين مسلمه که اين نماز درسته، يعنی در حد اجتهاد هم نيست، ليس الاجتهادی تمامش چون رنگ و بوی سياسی پيدا کرده قطعية ليس الاجتهاديه و المصيب فيها واحد اين قدر تأکيد بخواهد بکنه که حق و واقع هم يکيه لان من صحّ الصلاة اخذه من الاجماع اين اجماع هم مراد اجماع صحابه است و هو قطعی و من ابطل الصلاة اخذه من التضاد الذی بين القربة و المعصية اين تضاد بين قربت و معصيت ممکن است با مثالهای که من ديروز توضيحاتی که عرض کردم واضح شده باشه ممکن است مقام امتثال نديم، و يدعی کون ذلک محالاً بالعقل فالمسألة قطعية بعد ايشان دقت بکنيد و من صحها اين به اصطلاح آن راهی را که مرحوم استاد پيشرفتند اين اشارهی به رد آنه من صححها کسی گفته نماز درسته يقول هو عاص من وجه متقرب من وجه، اين همان مسأله بود که استاد میفرمودند که حقيقت اين مسأله اينه که عمل واحد که دارای دو وجهه نمیشه دوتا حکم پيدا بکنه، بعد اين حرفا را بلی تا اين که بلی.
باز يک رأی ديگه صحيحة يسقط بها الفرض و لکن لاثواب فيها اين هم يک راه ديگه،
س: دوتا حيثيت باشه چطور دو حکمه میشه حاج آقا،
ج: خب همين حالا چون عمل واحدانی نيست نمیشه اشکالش اينه بلی اين هم راجع به اين آن وقت بعد از اين مسألهی که هست ايشان متعرض حرير شده در همين کتاب مجموع و در آنجا قبول کرده که به اصطلاح حکمش حکم صلات در ارض مغصوبه است خب سؤالی که الآن مياد معلوم شد، که اهل سنت امر پيششان واضح شد سؤالی که در ما مياد خب شما از کجا میدانيد که اين روايات اهل بيت را حمل کردين به مسأله اجتماع امر و نهی، خب ممکن است اصلاً روايات اهل بيت را حمل بر يک معنی ديگه بکنيم مثلاً بگين اهل بيت(ع) معتقد بودن همچون روايتی از رسول الله هست لايصل الرجل فی ثوب الحرير اين نهايتش به اين میشه که اهل بيت روايتی را از رسول الله نقل کردند سنیها نقل نکردند خب البته ما هم الآن در روايات ما اين لايصل فی الحرير را به رسول الله نسبت نداديم آنچه به رسول الله نسبت داديم لاتلبس الحرير است لباس الذی لايؤمنون بالاخره است، آنی که ما الآن داريم ما در يک روايت واحدهی خودمان هم به رسول الله نسبت نداديم اما ائمه داريم در لسان ائمه اين يک مسأله ی است که نه فقط در اينجا کاربرد داره، اين خيلی قابل دقته چه جور شما میخواهين تفسير بکنين که روايات اهل ناظر به اجتماع باشه خب شايد روايات اهل بيت ناظر به مثلاً نهی در عبادت باشه فقط نکتهی که شما دارين می فرمايين به رسول الله نسبت داده نشده، ائمه نسبت داده اين مشکلی که نداره خب ائمه، چه جور میشه فهميد يعنی بحث سر اينه که چه جور میشه فهميد که لسان روايات لسان مسأله اجتماع امر و نهيه، يا لسان روايت لسان مسأله نهی در عبادته عرض کنم که خدمت آقايان خب اين احتمال که اين از پيغمبر باشه و ائمه بيان فرموده اين هست احتمالش ليکن خب شواهد را انسان به شواهد نگاه میکنه اگر اين مسأله از رسول الله بود مثلاً ابتداءً تو روايت امام باقر امام صادق(ع) تو روايت اينها میآمد و مخصوصاً چون سنیها قائل به صحت بودند ائمه(ع) اصرار به اسناد داشتند الآن روايتی که ما داريم لايصل فی الحرير از امام باقر که نقل نشده از امام صادق(ع) نقل شده بيشترين نقل و صحيحترين نقلش توسط فتحیهاست يعنی عمار ساباطی اصولاً عمار ساباطی در مجموع رواياتش رواياتی که مشعر به مسأله امتناعه داره ايشان امتناعيه واضحه کاملاً واضحه کاملاً واضحه بلکه ما بعضی شواهد در روايات او پيدا کرديم که ايشان به شدت امتناعيه، يعنی جاهای که ترکيب هم انضمامی است بازهم ايشان امتناعيه نه در ترکيب اتحادی، در ترکيب انضمامی هم ايشان امتناعيه ليکن ببينيد دقت بکنيد، ليکن هرچه ميآييم اين طرفتر چون ديگه اين مسأله توی اهل سنت جا میافته در بحث اصولی به امام رضا(ع) که میرسيم، که روايت صحيح واضح داريم که ايشان فرمود نماز باطله، لايصل، از اين که حس میکنيم میبينيم در کلمات امام باقر نيامده در کلمات امام صادق در مشهور نيامده، اصلاً زراره بزرگان نقل نکردند، مثلاً عمار ساباطی که کاملاً واضحه، عمار ساباطی که ذهنيت اجتهادی خودش را هم داره من يک نکتهی را هم عرض بکنم که البته جاش اينجا نيست چون خيلی فائده داره حالا اگر خداوند توفيق بده چون ظاهراً بايد خودم اين کار را انجام بدم، اين کار انجام بگيره روايت عمار ساباطی اصولاً خيلی کثرت شذوذ داره حتی در جواهر شايد صدها بار دهها بار که خودم ديدم ايشان داره که راوی عمار المعروف بکثرة الشذوذ خيلی يعنی روايات عمار را جمع بکنيم يک چيزی در حدود بالای هشتاد درصد شاذه نزديک نود درصدش شاذه مضامين عجيب و غريب داره عمل نکردند اصحاب بهش خيلی حالت شذوذ عجيبی داره روايت عمار عرض شد که و لذا حالا اين که چرا الآن عمار ساباطی به اين روزگار افتاده الآن فقيه بزرگ فتحيه هم هست کتابش هم کتاب معروف فتحيه بوده ما اخيراً يکی دو سال اخير به اين نتيجه رسيديم که احتمالاً کتاب عمار ساباطی فقط کتاب روايت نبوده احتمالاً شبيه من لايحضره الفقيه يک جمع بين روايت و فتوی بوده يعنی بيشتر جنبه های استظهارات خودش را هم دخالت میداده البته استظهارات صحيح مثلاً از امام اطلاق شنيده آن اطلاق را نقل میکنه خودش هم اطلاقه توضيح میده حالا امام نفرموده اين خودش اضافه میکنه، مثلاً امام فرموده آب بيار، اين میگه گفت امام فرمود آب بيار ولو آب چاه باشه، حالا تو ذهن ما اگر کسی بگه آب بيار آب لوله مثلاً فرض کنيم بگه نه امام گفت آب بيار ولو يعنی چه ولو آب چا اين ولوش مال خودشه امام اطلاق فرموده ما اين احتمال را تازگی داديم که روايت عمار ساباطی يک نوع به اصطلاح جمع بين فتوی و روايته و هدفش هم از نوشتن کتابش در حقيقت اين نکته بوده کتابی را بنويسه که جنبهی فتوای و مصدری داره برای فتحيه اگر اين مطلب ثابت بشه خيلی جهات را عوض میکنه و ما بعضی از روايات عمار که کاملاً مرفوض بوده کاملاً ديگه قطعی بين اصحاب ما قابل اعتناء نبوده تصحيحش کرديم گفتيم نه اين مشکلی نداره متأسفانه اين يک ظلمی شده به اين بیچارهی فتحی و الا اينها مشکل نداره، علی ای حال ما چندتا روايت،
س:
8: 26
بايد قدمای علمای ما
ج: ها! سرش هم همانه که چون بقيه نگفتند شده که افکار عمار راسته اين قبوله در مجموعهی ما چندتا روايت از عمار داريم اينها را پهلوی هم بگذاريم که حالا وقتش نيست که اينجا اين توضيحات را بدم کاملاً محسوسه که عمار ساباطی امتناعيه کاملاً محسوسه يعنی درش هيچ شبههی نداره و امتناعی شديدی هم هست به استثنای روايت عمار ما از امام صادق در اين جهت چيزی نداريم مهمترين روايتی داريم از امام رضا(ع) اين به نظر من نشان میده که اين مسألهی اصولی يواش يواش که مورد بحث و بررسی قرار گرفته و اصوليين اهل سنت در اين مسأله قائل به اجتماع شدند اهل بيت(ع) قائل به امتناع يعنی نه اين که قائل بشن ائمه که اجله، ائمه در تفسير سنت مسلک امتناع را تقويت فرمودند عرض کردم الآن در کتب اصولی ما در بحث اجتماع امر و نهی از روايات خبری نيست طبق اين تصور ما اين روايات لباس حرير به درد اين کار میخوره اصولاً ما يک مبنای کلی داريم چون شبيه اين هم از مرحوم آقای بروجردی قدس الله نقل شده که فقه و روايات ما حاشيه است بر روايات اهل سنت، حاشيه چه عرض کنم حالا اگر تعبير به مهيمن میفرمودند شايد بهتر بود چون در قرآن هم داريم که انا انزلنا اليک الکتاب مهيمنا علی الکتاب قرآن مهمين است بر تورات و انجيل و بر کتاب سابقين يعنی آن تحريفها و اشتباهات را توضيح میده روايات اهل بيت هم شأنش با روايات اهل سنت اين طوره حالت مهيمنی داره حالت هيمنه داره آن ثواب و صحيح را میگه و لذا به ذهن ما مياد که روايات اهل بيت(ع) در آن محيط فقهی معين در محيط فکری معين بايد تفسير بشه نه مبسوط از او اين يکی از آن فرقهای است که گاهی اوقات سؤال میکنن که يک حديث را در جور فقهی معنی بکنيم چطور در مياد در جو فقهی معنی نکنيم چطور در مياد اين موردش همينه اگر لايصل الرجل فی ثوب الحرير بدون جو فقهی آقايون افتادند به نهی در عبادت راست هم هست، ظاهرش در، لايصل است ديگه نهی در عبادت اما اگر همين روايت را برگرديم ما خودمان بگذاريم جای زمان حضرت رضا در سال دويست هجری يعنی در زمان حضرت رضا جو فقهی اين بود تا میگفتند حضرت رضا فرمود لايصل فی الحرير میگفتند حضرت امتناعيه چرا؟ چون در جو فقهی جا افتاده بود که از رسول الله روايتی نيست اين جو فقهی جا افتاده بود که روايت از رسول الله به عنوان لايصل الرجل فی الحرير نيست لايلبس الرجل عن حرير هست اما لايصل نيست، يعنی در فقهای آن زمان اگر میگفتند چون عرض کردم يک بار ديگه، در تقريب التقريب، در تقريب التهذيب، تهذيب، معذرت میخواهم گاه اوقات آدم
5: 29
تهذيب التهذيب ابن حجر که تهذيب کتاب تهذيب الکمال
8: 29
است و به مناسبتی اضافاتی داره، در شرح حال حضرت علی ابن موسی ابن رضا(ع) آنجا داره، ابن حجر مکی ابن حجر سنی که کان يفتی بمسجد النبی و هو ابن عشرين سنة اصلاً حضرت رضا يعنی راجع به موسی ابن جعفر هم اينه ننوشتند حضرت جوان بيست ساله و رسماً تو مسجد النبی الآن علمای ما تو مسجد النبی فتوی نمیدن، چه برسه آنجا غرض رسماً يک جوان بيست ساله، چون بيست سالگی در آن زمان وقت سن طلب حديث بود آن زمان دقيقاً نه يک کمی بعدش حضرت به عنوان يک فقيه تو مسجد النبی مسجد النبی رسماً به عنوان يک فقيه در سن بيست سالگی فتوی میدادند اينه ابن حجر نقل میکنه من تو مصادر خودمان هم نديدم کان يفتی بمسجد النبی و هو ابن عشرين سنه، دقت میفرماييد لذا وقتی میآمدند در محيط فرض کنيم مدينه يا در محيط علمی میگفتند علی ابن موسی فرمودند لايصل فی الحرير آن زمان اين جور میفهميدند اجتماع امر و نهی میفهميدند،
س: شيعهها هم اين را میفهميدند
ج: فرق نمیکنه فقيه و غير فقيه،
س:
18: 30
ج: ها! شيعهها اجازه بدين اگر از امام باقر بود امام صادق بود بلی اين جور، مشکل اينه که از امام صادق فقط خط فتحيه آمده اينه خب نکته اش را عرض کردم،
س: خب باز بالاخره شيعيان يعنی قول امام رضا در واقع
ج: يعنی به عبارت اخری ببينيد چون
س: پيغمبر اکرمه
ج: میدانم قبول دارم ببينيد اين اگر آن بود يعنی اين نکتهی است که اگر آن بود فرض کنيم زراره، محمد ابن مسلم بزرگان اين انعقاد ارتکاز شيعه اين جوريه ديگه آنچه که ما الآن روايت معتبر از امام صادق داريم منحصر در فتحيه است،
س: از امام رضا که نقل کرده اينه؟
ج: سند صحيحه بزرگان قم نقل کرده،
س: وقتی از امام رضا شيعيان نقل کردند اين يعنی انگار از پيامبر نقل کرده
ج: نه اين وقتی که در آن زمان سال دويست نقل بشه چون عرض کردم ما تولد علم در شيعه، توليد علم در شيعه، از سال حدود هفتاد تا صد و پنجاهه، من يک نکاتی عرض میکنم که اينها انشاء الله مفيد باشه ببينيد اين بابی را که مرحوم صاحب وسائل اصلاً اين روشن شد میترسم وقت تمام بشه اين ببينيد در باب 11 در کتاب وسائل در ابواب لباس مصلی که ايشان در باب نمازه، ايشان اين روايته نقل میکنه از مرحوم کلينی از محمد ابن يحي عن احمد ابن محمد اين احمد در اينجا مراد اشعريه ولو در اين طبقه احمدبرقی هم داريم هردو هم احمد ابن محمد اند ليکن مراد اشعريه، چون بعد داره عن محمد ابن خالد اين محمد ابن خالد برقی پدره آن احمد اگه بود بايد میگفت عن ابيه به قرينه اين که گفته محمد ابن خالد آنجا احمد اشعری است عن اسماعيل ابن سعد الاحوط از بزرگان قمه از اشاعره قمه، قال سئلت ابالحسن الرضا(ع) هل يصلی الرجل فی الثوب ابريثم قال لا، يعنی اگر آن ارتکاز شيعه نبايد سال دويست اين سؤال بشه، دقت کردين اگر آن ارتکاز شيعه توسط امام عرض کردم توليد علم در بين يعنی مصادر ما تراث ما از سالهای هفتاد هشتاده تا سال صد و پنجا و نزديک نود درصد اين توليد علم کوفه است، يک مقدارش در بصره است فرض کنيم هفت، هشت درصد پنج شش درصد، نود درصد، هشتاد درصد هشتاد و پنج درصد يک هفت و هشت درصدی در بصره داريم يک مقداری در مدينه داريم که کمه، يک مقدارهای کمی هم در قم داريم و جاهای ديگه داريم که خيلی کمه خراسان و اينها خيلی نسبتش کمه آن وقت عرض کرديم بعد از صد و پنجا ابتداءً مکتب اول بغداد شکل میگيره اصلاً بعد از تأسيس بغداده زمان موسی ابن جعفر(ع) از صد و پنجا تا حدود سالهای سه صد اين مکتب اول بغداده اين يک مکتب معتدليه، يعنی هم به خبر قبول داره هم اصول عقلانی را به کار میبره هم تنقيح علمی میکنه هم حالت به اصطلاح عوامی درش نيست بسيار پخته و دقيقه که اعلام اين مدرسه مثل هشام ابن سالم و هشام ابن حکم و ابن ابی عمير و يونس ابن عبدالرحمن و اينها هستند که يک مقدار زيادی الآن ميراثهای ما توسط اينها رسيده اين يک تنقيح بسيار خوبی از ميراثهای البته در اين مرحله خود اينها هم توليد دارند اما توليدش کمه بيشتر تنقيحه، از سال حدود دويست چون دقيقاً نمیدانيم انتقال به اصطلاح يک مقداری از مصادر ما به قم میشه، و مکتب قم شکل میگيره يعنی مکتب اول بغداد مکتب قم هم با او شکل می گيره پنجا سال بعدش مکتب قم از حدود سالهای دويست که مثل ابراهيم ابن هاشم يا فرض کنيم پدر برقی اينها میآيند قم ميراثها را از کوفه ميارند قم، و شکل میگيره مکتب تا حدود وفات صدوق ديگه ما بعد از صدوق شخصيت علمی مؤثر در علم در قم نداريم حدود سالهای دويست تا حدود سالهای چهار صد و قم يک مکتب داره مشخصات خاص خودش داره که نمیخواهم وارد بشم توی اين مکتب قم مثل مکتب اول بغداد طبيعت امر همان تنقيح و تصحيحه طبيعتش يعنی ميراثها را آوردند بررسی کردند مقابله کردند مقارنه کردند نقادی کردند صحيحه قبول کردند، ليکن توی ميراث های قم هم توليد هم داريم يعنی در اين مکتب مرحله زمانی ما در قم هم توليد هم داريم مهمترين توليداتی که ما در قم داريم يک سؤالاتی است که اشاعره از حضرت رضا کردند مثل اين روايت اين توليد دقت کردين، اسماعيل ابن سعد ابن احرث يا سعد الاحرث از بزرگان اشاعره میگه سئلت الرضا(ع) حالا اينها را ما دقيقاً نمیتونيم تشخيص بديم آيا در سفرهای حج و مکه عمره اينها در مدينه از حضرت رضا سؤال کردند يا بعد از اين که حضرت به خراسان تشريف آوردند از قم رفتندبه مرو از حضرت سؤال کردند، هردو احتمال هست ما يک خط توليد هم تو قم داريم مراد ما از خط توليد آن خطی است که قمیها مستقيماً از امام سؤال کردند ايجاد شده اين خودش ببينيد سئلت ابالحسن(ع) هل يصل الرجل فی ثوب ابريثم اين مؤيد همان نکتهی است که من استظهار کردم که از ائمه قبل اين مطلب به عنوان رسول الله نبوده لايصل الرجل فی ثوب ابريثم، اگر بود نمیتونه حضرت رضا مثلاً دويست سال بعد به قرينه اشتهار اين مسأله بين فقهاء و طرح مسأله اصولی اجتماع امر و نهی به نظر من انسان تأمل بکنه خيلی شاهد قوی است که اين مسأله در حقيقت حضرت رضا(ع) نه اين که قائل نستجر بالله معامله
34: 36
معامله اصولی است يعنی حضرت رضا اين تفسير را از شريعت میدن، تفسيری که حضرت میگن اين است که در اين شريعت مقدسه امتناعی اند اين يک، دو اگر بخواهيم دقيق بشيم چون بعد بعض روايات ديگه هم توضيحاتی عرض میکنم آيا اين امتناع به لحاظ مقام جعله يا مقام امتثال يا نستجر بالله به قول بعضيا میگفت اين اصطلاحات ما را ائمه(ع) بلد نبودن شوخی میکرد غرض اين که آيا اين به لحاظ مقام جعله يا به لحاظ مقام، به ذهن ما اگر تو روايات هم تأمل بشه میشه فهميد اصلاً اين داره يصلی تا گفت يصلی میخوره به مقام جعل هل يصلی الرجل فی ثوب ابريثم اين میخوره به مقام جعل چون عرض کردم معيار در مقام جعل اينه که اگر امر رفت روی يک طبيعت مطلق، نهی هم خورد به حصهی از آن طبيعت هردو مقام جعل میخوردند ديروز ديگه تهافتشه عرض کرديم در اين مسأله، در اين مسأله نماز به اصطلاح،
س: استاد با توجه به سؤال سائل که نمیده
ج: چرا الآن عرض میکنم اجازه بفرماييد آن وقت ما يک روايت داريم که اينه از کتاب علی ابن جعفر برادر موسی ابن جعفر پسر حضرت صادق(ع) آنجا اين جور داره باب 15 حديث شماره يک از همان باب، سئلت ابالحسن که مراد برادرشان حضرت موسی ابن جعفر، عن الفراش الحرير و مثله من الديباج و المصلی الحرير هل يصلح للرجل النوم عليه و التکائة يعنی تکيه بهش بده و الصلاة البته نوم که آمده کار را خراب کرد اگر روايت اين بود هل يصلح الصلاة قال يتفرشه و يقوم عليه و لايسجد عليه، خوب دقت کنيد اگر کلمه سؤال سر يصلح بود اين میخوره که امتناع به لحاظ مقام امتثال باشه، يعنی اگر سؤال سؤال اين بود که لايصلح الصلاة فی الحرير يعنی انسان با آن عمل نمیتونه تقرب الی الله پيدا بکنه، اين به مقام امتثال میخوره اما لايصلی الرجل فی الحرير اين به مقام جعل میخوره البته چون اينجا يصلح النوم گرفته ظاهراً مرادش از يصلح يحل است يجوز است مرادش يصلح اين معنای که من میخواهم بگم نيست يعنی بعيده مرادش به اصطلاح مقام امتثال باشه، ببينيد حديث 9 باب شانزده همين باب همين علی ابن جعفر قال عن اخيه موسی قال سئلته عن الديباج هل يصلح لبسه للنساء ديگه خيلی واضحه معلوم میشه اين آقا رحمت الله عليه علی ابن جعفر يک اصطلاح زبانش به جای يحل و يجوز میگفته يصلح، يصلح در اصطلاح او،
س: يعنی نهيش
ج: ها! اين جوريه غرض اين معلوم میشه اصطلاح اين آقا اين طوره بلی بعد ببينيد باز مرحوم شيخ کلينی حديث شماره 2 باب يازده و عن احمد ابن ادريس که از بزرگان قمه و از اشاعره هم هست عن محمد ابن عبدالجبار که ايشان هم از بزرگان قمه قال کتبت الی ابی محمد(ع) که مراد حضرت عسکری(ع) امام يازدهم به قول ماها ابی محمد(ع) اين هم يکی از موارد توليد علم تو قمه اينه هم میخواستم برای اين جهت بيشتر خوانديم يکی از، عرض کردم ما توليد علم هم در قم داشتيم زياد نبوده، پس يکش اشاعره سؤالاتی است که اشاعره از حضرت رضا کردند يا حضرت جواد توشان داره يکی يک مکاتبهی است توقيعاتی است که محمد ابن عبدالجبار به ابی محمد عسکری نوشته اصطلاحاً ما در زمان ما میگيم استفتاء مجموعهی استفتائاتی است که محمد چون محمد ابن عبدالجبار از فقهای بزرگ و از علمای بزرگه احتمالاً جنبههای استفتاء شخصي نيست جنبه سؤال و جوابه، اين هم يکی از توليدات قمه چون به اينجا رسيديم يکی ديگه از توليدات قم محمد ابن حسن صفار هم توقيعات داره اين هم در اختيار قميين بوده و يکی از توقيعاتی که باز آن هم از انتاجات قمه و توليدات قمه و خيلی عنوان داشته برای خودش توقيعات حميريه،
س: مضمون اين سؤالات را ما کاری نداريم، فقط اين که سؤال از چه کسی شده باشه توليد میدانيم،
ج: بلی خب ديگه از امام نه کسی ديگه از امام داره سؤال میکنه کتب الی ابی محمد پس يک سؤال از حضرت رضاست اين خيلی عجيبه با اين که قبلاً از حضرت رضا شده باز محمد ابن عبدالجبار کتبت الی ابی محمد(ع) اين به اصطلاح استفتائی بوده از حضرت عسکری(ع) سئله هل يصلی فی قلنسوة حرير محض او قلنسوة ديباج فکتب (ع) اينها توليد علمه، لا تحل الصلاة فی حرير محض، يکی از آن توقيعات که حالا يادم هست ديگه حالا وقت هم تمام شد توقيعات حميری است، عرض کردم کراراً قرب الاسناد مال حميری پدره اسمش عبدالله توقيعات مال حميری پسره محمد ابن عبدالله، محمد پسر عبدالله اين حميری، اين توقيعاتی که به بقيت الله نوشته و تا حدود صد سال بعد هم مرحوم ابن غضائری میگه من توقيعات را به خط اصل ديدم اصل توقيعات موجود بوده آن توقيعات حميری هم بخشی مهمی است هم الآن در کتاب صدوق آمده بعد از آن در کتاب شيخ طوسی، در کتاب صدوق به لفظ کمال الدين آمده کتاب شيخ طوسی در کتاب غيبت ايشان آمده در کتاب احتجاج طبرسی آمده در عدهی از مصادر آمده توقيعات حميری هم يکی از منابع توليد علم در قمه، پس از حضرت رضا به بعد اضافه بر اين که قمیها اين مثاله هم گفتم يک بحث تاريخی هم همراهش باشه اضافه بر اين که قمیها روايت اصحاب ما را از عراق و غير عراق جمع کردند تنقيح کردند توليد علم هم کردند که عدهی زيادش به صورت سؤال و جوابه توقيعاته يکش محمد ابن عبدالجبار، يکش محمد ابن حسن صفار و يکش هم مرحوم محمد ابن عبدالله حميری و مثلاً ببينيد حديث شماره 3 که اين هم میخواهم حالا میخوانم وقت تمام شده، مرحوم صاحب وسائل تو اين باب آورده اين حديث سندش معتبره شماره 3 از محمد ابن مسلم عن ابی جعفر(ع) امام باقر، من عرض کردم، که
35: 43
اينجا به سند معتبر از طريق واقفيه عن ابی جعفر قال لکن متن اينه لايصلح لباس الحرير و الديباج فاما بيعهما فلابأس اين يکی از مؤاخذاتی است که اصولاً بر صاحب وسائل که شيخنا الحر شما عنوان باب صلاة فی الحرير اين که صلات نيست مگر اين که روايت لايصلی بوده و الا لايصلح الحرير لايصلح لباس الحرير و الديباج فاما بيعهما فلابأس اين اصلاً ربطی به باب نداره اين را هم گفتم که بدانيد در کتاب وسائل متأسفانه اين حالت هست حديثی را مياره که ربطی به عنوان باب نداره عنوان باب صلاة فی الحريره اين روايت لباس الحريره يعنی انسان خيال میکنه ابتداءً از ابی جعفر در مسأله صلات هست عرض کردم نيست اينه مثلاً صاحب وسائل آورده اين منشأ تصور میشه احتمالاً غرضم تا اينجا روشن شد که انصافاً از مجموعهی روايات اهل بيت هم صلات در حرير باطله و هم به نظر من اين روايات ازش آن مسألهی اصولی استنتاج میشه نظر اهل بيت در امتناع هست و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
در کتب عامه و زیدی دیده ام که در مباحث الفاظ اجتماع اممر و نهی را خارج کرده اند و ما به مناسبت تنظیم ابحاث اصول عرض کردیم که اونهاآ مدند یک بحثی در مورد تکلیف و حکم و بعدش به مناسبتی در بحث ترابط انواع حکم اون بحث را اونجا طرح رکده اند. یعنی به مسائل لفظی بر نگرداندند بلکه بحث قانونی.
در شیعه یادم نمیآید این مدلی کسی عمل کرده باشد.
خود این کار کار خوبی است که یکی از ابحاث اصول در مورد حقیقت حکم باشد و . تقسیم بندی ها و ترابط قانونی.
مرحوم شیخ طوسی در خلاف در بحث نماز در حریر یا مکان مغصوب نوشته اند که نماز باطل است و بعدش دارند و خالف جمیع الفقهاء فی ذلک. این مطلبی که شیخ به همه عامه نسبت داده است خیلی دقیق نیست. نه ... بله مشهور عامه بله. ولی ظاهری ها قائل به بطلان هستند مثل ابن حزم و کذا ابن حنبل.
این مسأله متأسفانه در عامه حالت سیاسی پیدا کرده است و لذا غیر از قول به صحت و بطلان اقوال عجیب و غریب هم به خاطر مسائل سیاسی پیدا شده است. مثلا میگوید که اگر به خاطر صحابه نبود باید بگوییم امتناعی است ولی چون صحابه قائل به جواز بودند باید حکم به اجتماع کنیم. تصریح کرده اند که اهم دلیل ما بر صحت صلاة این است که صحابه پشت سر امراء و ظلمة نماز خوانده اند و این امراء و ظلمه غصب کرده بودند و لباسشان غصبی بود ولی صحابه نماز اعاده نکرده بودند و لذا این کار اون قدر برایشان عجیب بود است که فخر رازی این را میگوید که نماز باطل است الا اینکه صحابه در مکان های غصبی و لباس های غصبی نماز بهش ائتمام کرده اند گیر دارد میشود. از جمله نکاتی که ظاهری ها دارند از جمله ابن حزم ، خیلی معتقد به صحابه نیستند. اولا جایی که اختلاف کرده باشند. و اجماع صحابه را قبول میکنند.
یکی از اقوالی که منشأ شد و در کتاب الاِحکام هست که از بعض عامه دارد که اگر نماز خواند در لباس غصبی این امتثال حاصل نمیشود ولی فرض او ساقط میشود. یسقط الفرض عندها لا بها. با حرام امتثال نمیشود ولی دیگر تکلیف به نماز هم ندارد.
در الاحکام دارد که ...قاضی ابوبکر باقلانی که از بزرگان خیلی معروف معتزله هست... و اما القاضی ابو بکر فانه قال فان الفرض یسقط عندها لا بها. امتثال نیست زیرا حرام است.
ولی اجماع هست لی عدم النکیر علی ترک القضاء و بین ما ظنه دلیلا علی امتناع صحة الصلاة.. دلیل میکگوید نماز باطل است و از آن طرف عدم قضاء صحابه نمیبینیم. پس بگوییم نماز امتثال نیست ولی یسقط...
ایشان ناقص نوشته است... این مطلب که یسقط الفرض عندها لا بها تحلیل اصولی هم دارد و منافات ندارد. در کتابهایی مثل کفایه هست که در چند صورت امر ساقط میشود.
بنای علماء این است که امتثال اولا باعث سقوط میشود. دو عصیان... اگر گفت در خلال دو ساعت آب بیاور و در آن خلال نیاورد امر ساقط میشود. سوم در ذهاب و انعدام موضوع. مثلا میتی هست و دفنش واجب است ولی اگر گرگ آمد خورد دیگر امر ساقط میشود. چهارم حصول غرض و لو امثتال نباشد. اون هم باعث سقوط امر است. حالا در اینجا میوید که صحابه فهمیده اند که حصول غرض شد ولی امتثال نشد.
یک فقیه شافعی نووی که مرد با اطلاعی است و معلوماتش خوب است و البته همه اش مال یاشن نیست و ایاشن فوت کرده اند و کس دیگری تألیف کرده است. 80 سال عمر کرده است و ازدواج نکرده است.
جلد 3 ص 165: الصلاة فی الارض المغصوبة حرام بالاجماع. و صحیحة عندنا.وعند الجمهور من الفقهاء و اصحاب الاصول(یعنی اصولیین).همیشه ملایی را میشود تشخیص داد. الصلاة فی الارض المغصوبة حرام بالاجماع... مثلا آقایان اصولی ما بحث کرده اند کجا صلاة با ارض مغصوبة اتحاد پیدا میکند. مرحوم استاد اتجاد را در سجده میدیدند ولی در نظر عرفی اتحاد در تمام صلاة است.یعنی کل نماز حرام است.
یعنی دقیقا ترکیب اتحادی را بررسی میکنند.
بعد ایشان دارد که قال احمد بن حنبل(که این فقط نقل قولی از ایشان شده است و روشن نیست که نظر احمد بن حنبل این باشد) و الجبائی و غیره من المعتزله باطلة.
این را از قصد عرض کردم که ذهب جمیع الفقهاء الی خلافها مرحوم شیخ طوسی درست نیست. تازه ایشان ناقص نقل کرده است. زیرا ظاهری ها هم قائل به طلان هستند.
و استدل علیه الاصولیون باجماع من قبلهم... اون قدر قوی دانسته اند.. قال الغزالی فی المستصفی هذه المسأله قطعیة ... یعنی مسلم است نماز درست است و در حد اجتهادی نیست. تمام این حرفها رنگ و بوی سیاسی پیدا کرده است.
لیست اجتهادیة و المصیب فیها واحد! این قدر تأکید... لان من صح الصلاة اخذه من الاجماع. مرادش هم اجماع صحابه است و هو قطعی و من ابطل الصلاة اخذه من التضاد الذی بین القربة و المعصیة... این تضاد بین قربة و معصیة ممکن است مقام امتثال در بیاید. و یدعی کون ذلک محالا بالعقل و المسألة قطعیة و من صحها ...اشاره به رد راه استاد است یقول هو عاص من وجه متقرب من وجه.نمیشود دو حکم پیدا کند.
بعدش یک راه دیگر صحیحة یسقط بها الفرض و لکن لا ثواب فیها.
بعد از این مسأله ای که هست ایشان متعرض حریر شده است در کتاب مجموع و ایشان قبول کرده اند که حکمش حکم صلاة در نماز مغصوب است. سؤالی که در ما میآید این است که شما از کجا میآیی روایات اهل بیت را حمل میکنی بر اجتماع امر و نهی.
مثلا ممکن است از این باب باشد که اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین معتقد بودند روایتی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.
ما در یک روایت واحده خودمان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده نشده است. شاید روایت اهل بیت ناظر به این باشد.
این احتمال هست که از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد.. اگر این مسأله این طور بود ابتداء در روایات آقا امام باقر سلام الله علیه و آقا امام صادق سلام الله علیه میآمد و بعدش ائمه سلام الله علیهم اجمعین اصرار به اسناد داشتند... الآن روایات ما از آقا امام صادق سلام الله علیه است و بیشترین نقل از از فطحیه است و اصولا عمار ساباطی روایات مشعر به امتناع دادر. کاملا واضح است که او امتناعی است بلکه ما شواهدی پیدا کردیم که ایشان به شدت امتناعی است. جایی که ترکیب انضمامی است باز هم امتناعی است.در ترکیب انضمامی هم امتناعی است.. لکن هر چی این طرف تر شد این مسأله جا میافتد و به امام رضا سلام الله علیه که میرسیم روایت واضح صحیح داریم که نماز باطل است.
از اینکه حس میکنیم در کلام آقا امام باقر سلام الله علیه نیامده است ... و بعدش کاملا واضح است که عمار ساباطی ذهنیت احتهادی خودش را دارد. روایات عمار ظاهرا خیلی کثرت شذوذ دارد. در جواهر شاید صدها بار دارد که راوی عمار المعروف بکثرة الشذوذ... راست است. شاید 80 در صد رواایتش شاذ باشد.مضامین عجیب که عمل نکرده اند و ... و لذا اینکه چرا عمار به این روزگار افتاده است و فقیه بزرگ فطحیه است و کتابش هم کتاب مهم فطحیه بوده است... ما اخیرا به این نتیجه رسیدیم که احتمالا کتاب عمار فقط کتاب روایی نبوده است.. احتمالا شبیه من لایحضر الفقیه جمعی بین روایت و فتوا بوده است. جنبه استظهارات خودش را هم دخالت میداده است. مثلا زا امام اطلاق شنیده است و خودش هم اطلاق را نقل میکند و توضیح میدهد اطلاق را...آب بیار... را میگوید.... آب بیار ولو آب چاه...!
هدفش هم از نوشتن کتابش نوشتن کتابی بوده است که جنبه فتوایی و مصدری برای فطحیه دارد و بعضی از روایات عمار که قطعا قابل اعتناء نبوده است مشکل ندارد و یک ظلمی به این بیچاره فطحی شده است و خوب است...
در مجموعه روایات او داریم که اگر اینها را کنار هم بگذاریم کاملا محسوس است که امتناعی است... به استثناء روایات عمار از این جهت به امام صادق سلام الله علیه چیزی نداریم و بعدش آقا امام رضا سلام الله علیه است.
ائمه سلام الله علهی در تفسیر سنت مسلک امتناع را تقویت فرموده اند ظاهرا... این روایات لباس حریر طبق تصور ما به درد این کار میخورد.
ما یک مبنای کلی داریم و شبیهش از آقای بروجردی تعبیر شده است که فقه ما و روایات ما در حکم حاشیه است بر فقه اهل عامه.
حاشیه که چه عرض بکنم. ما تعبیر به مهیمن کردیم انا انزلنا الیک الکتاب مهمینا ... قرآن مهمین است بر تورات و انجیل و کتب سابقین... یعنی تحریف ها و اشتباهات را توضحی میدهد. روایات اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین هم همین حالت را داردو صواب و صحیح را میگویند و به نظر ما روایات باید در اون محیط علمی معین ، تفسیر شود و نه مفصول از آن.
این از اون حرفهایی است که حدیث را در جو فقهی معنا کنیم یا نه چه طور میشود.
در جو فقهی نگیریم لا تصل فی صلاة الحریر نهی در عبادت میشود ولی در جو فقهی میشود امتناع در اجتماع امر و نهی.
در تهذیب التهذیب که تهذیب تهذیب الکمال مزی و شرح اضافی هم دارد در مورد آقا امام رضا سلام الله علیه دارد که کان یفتی فی مسجد النبی و هو ابن عشرین سنة. جوان بیست ساله بوده اند.. علمای ما در این سن فتوا نمیدهند. 20 سالگی سن طلب الحدیث در مدتی بعد بود ولی حضرت در بیست سالی فتوا میداند...
لذا وقتی میآمدند در محیط مدینه میگفتند حضرت این طور فرموده است اون زمان این را میفهمیده اند.
اگ راز امام باقر سلام الله علیه بود فرق میکرد ها... بله در ارتکاز شیعه شاید نکته دیگری داشت... انعقاد ارتکاز شیعه این طور است که بزرگان دارند ولی الآن اینجا منحصر در فطحیه داریم...
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد که مراد اشعری است ولو برقی هم میشود باشد ولی مراد اشعری است زیرا بعد دارد عن محمد بن خالد که برقی پدر است و اگر قبی برقی بود میشد عن ابیه نه این طور... عن اسماعیل بن سعد الاحول که از بزرگان قم است. از اشاعره قم... سألت عن ابی الحسن الرضا سلام الله علیه هل یصلی الرجل فی ثوب ابریسم قال له. لذا اگر اون ارتکاز شیعه بود سال 200 این طور سؤال نمیشد.
مهمترین تولدی علم ما در قم سؤالاتی است که اشاعره از آقا امام رضا سلام الله علیه کرده اند. اسماعیل بن سعد الاحول از بزرگان اشاعره است. نمیدانیم این در سفر های حج و عمره در مدینه از حضرت پرسیده اند یا در مرو. مراد ما از خط تولید خطی است که قمی ها مستقیم از امام سلام الله علیه پرسیده اند.
حالا امتناع در مقا جعل است یا امتثال... لا یصل ... میخورد به مقام جعل...
در این مسأله نماز :
8- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ص عَنِ الْفِرَاشِ الْحَرِيرِ وَ مِثْلِهِ مِنَ الدِّيبَاجِ وَ الْمُصَلَّى الْحَرِيرِ وَ مِثْلِهِ مِنَ الدِّيبَاجِ-
الكافي (ط - الإسلامية)، ج6، ص: 478
هَلْ يَصْلُحُ لِلرَّجُلِ النَّوْمُ عَلَيْهِ وَ التُّكَأَةُ(تکیه دادن) وَ الصَّلَاةُ (نوم که آمده است کار خرابب شده است)فَقَالَ يَفْرُشُهُ وَ يَقُومُ عَلَيْهِ وَ لَا يَسْجُدُ عَلَيْهِ «1».
اگر سؤال سر یصلح بود میخورد که امتناع به لحاظ مقام امتثال باشد.لبته چون یصلح عن النوم آمده است ظاهرا مراد یجوز است نه اون یصلح که قصد قربت متمشی میشود یا نه. خصوصا که در روایت بعدی میبینیم که تعبیر یصلح واضح است یجوز است.
یعنی کأن علی بن جعفر در اصطلاح زبانی اش این بوده ست.
5456- 9- «6» عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ
______________________________
(6)- قرب الإسناد- 101.
وسائل الشيعة، ج4، ص: 381
عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدِّيبَاجِ هَلْ يَصْلُحُ لُبْسُهُ لِلنِّسَاءِ قَالَ لَا بَأْسَ.
باز مرحوم کلیی در حدیث شماره دو باب 11 از احمد بن ادریس که از اشعره و بزرگان قم هستند و محمد بن عبدالجبار که ایشان هم از بزرگان قم هستند.. قال کتب الی ابی محمد سلام الله علیه که مراد حضرت عسکری سلام الله علیه یعنی آقا امام یازدهم سلام الله علیه...که این جا هم یکی از مراحل تولدی علم است.یک توقیعاتی هم هست که محمد بن عبدالجبار به آقا ابی محمد الحسن العسکری سلام الله علیه نوشته است.
یکی از تولیدات قم محمد بن الحسن الصفار هستند و توقیعات هم دارند... توقیعات مرحوم حمیری هم خیلی عنوان داشته است.
پس یک سؤال از حضرت رضا سلام الله علیه است.
یک استفتائی بوده است از حضرت آقا امام حسن عسکری سلام الله علیه:
10- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ ع أَسْأَلُهُ هَلْ يُصَلَّى فِي قَلَنْسُوَةِ حَرِيرٍ مَحْضٍ أَوْ قَلَنْسُوَةِ دِيبَاجٍ فَكَتَبَ ع لَا تَحِلُّ الصَّلَاةُ فِي حَرِيرٍ مَحْضٍ.
اینها تولید علم است.قرب الاسناد مالحمیری پدر است و توقیعات مال حمیری پسر است. تا حدود صد سال بعد مرحوم ابن غضائری دارد که م توقیعات را به خط اصل دیدم و توضیح میدهد و در کتب مختلف در احتجاج و کمال الدین و غیبت شیخ طوسی و ... آمده است. این هم از منابع تولید علم است. اضافه بر اینکه قمی ها روایات اصحاب ما را از عراق و غیرش جمع کردند اینها هم بود...
مثلا این حدیث سندش معتبر است...از آقا امام باقر سلام الله علیه از طریق واقفیه...
7- حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَصْلُحُ لِبَاسُ الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ فَأَمَّا بَيْعُهُمَا فَلَا بَأْسَ.
این روایت اصلا ربطی به عنوان باب ندارد و عنوان باب صلاة فی الحریر است و این روایت مثلا بیعش است.
انصافا از مجموعه روایات اهل بیت سلام الله علهی هم صلاة در حریر باطل است و هم استفاده مسأله اصولی امتناع امر و نهی میشود.