مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/4/10
- اصول 94-1393 » چهارشنبه – 23 - 7 – 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ ادله برائت و احتیاط ـ ادله عقلی برائت (جایگاه استصحاب)
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/9/20
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 98-1397 » اصول شنبه 1397/11/27
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- اصول 98-1397 » اصول دوشنبه 1397/6/5
- مکاسب 94-1393 » یکشنبه – 30 – 6 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ ...
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-26
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث در مکاسب در تحت عنوان تزيين الرجل بمايحرم عليه لبسه بود ديگه به مناسبتی وارد بحث رواياتش شديم عرض کرديم آنچه که ما الآن در روايات اتبداءً داريم و از زمان رسول الله(ص) البته مرحوم شيخ در حقيقت در اين بحث سهتا نکته را باهم جمع کردند يکی لبس حرير يعني تزيين الرجل بالحرير حالا اگر در تزيين در عبارت شيخ مراد از تزين باشه، چون ما خيلی ديگه دنبال اين ملا نقطیهاش نيستيم احتمال داره، مراد شيخ تزين باشه اين احتمال هست، اين تزيين الرجل نفسه، از اين،
س:
1
ج: بلی آقا؟
س: تو مکاسب تزيين نيستش،
4: 1
ج: چرا تزين هم میشه مکاسبه يک کسی پول میگيره فقط لباس حرير بپوشه اينجا بايستاد اين میگه برای اين، لباس پشم میپوشه بهش پول نمیدن فقط حرير میدن، آن تزينه آن هم حرامه علی ای حال تزين الرجل هم حرامه، تزيين الرجل چون اين احتمال هست که مرحوم شيخ مرادش تزين باشه يعنی خود انسان بپوشه نه اين که انسان به ديگری بپوشانه مرادش پوشاندن نباشه حالا به هر حال مراد مرحوم شيخ يا مراد صاحب شرايع کدام يکی باشه هرکدام که باشه عرض کرديم چهار عنوان هست لبس الرجل بالحرير، تزين الرجل بالحرير، الباس الحرير لرجل آخر، تزيين رجل آخر بالحرير اين چهار عنوان همهاش حرامه خلاصه مطلب ولو در روايات عنوان لبس آمده بيشتر و گفتيم که عنوان روايته بخوانيم توضيحاتش هم سابق عرض کرديم ديگه تکرار نمیکنيم بحث سر رواياته يکش حريره يکش عنوان ذهبه که انشاء الله بعد میخوانيم مرحله دومه، يکی هم عنوان تشبه الرجال بالنسائه که طبعاً در لباس هم هست در غير لباس هم میشه تصوير کرد مثلاً بلا نسبت مرد مثل زن برقصه ولو لباس مردانه بپوشه يا کارهای که زنها انجام میده انجام بده غير از جهات حنسی تشبه ظاهری به زنها آن ربطی به مسأله لبس نداره آن عموم و خصوص من وجهه به اصطلاح نسبت او با لبس ممکن است لبس باشه تشبه نباشه الی آخره حالا اين وارد اين بحثی اولاً حرير و بعد طلا و بعد هم مسأله جناب مستطاب تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال، پس مسأله اول ما لبس حريره عرض کرديم روايات فريقين متضافر است از رسول الله(ص) به اسانيد مختلف و اسانيد صحيحه و غير صحيحه و متون مختلف به اين که رسول الله حرير را بر مرد حرام کردند و بر زن جايز دانستند و مخصوصاً چون اين مطلب يک اصل قرآنی هم داره لباسهم فيها حرير، در اوصاف اهل بهشت داره که لباسش حريره در عدهی از روايات تأکيد شده و ذهب هم آمده و ذهبه هم بعد عرض میکنم تأکيد شده که اين لباس کسانی است که يؤمنون بالله يعنی فارق بين ايمان و عدم ايمان اين شده کسانی که مؤمن هستند لباسشان در آخرت حريره در دنيا نيست کسانی که مؤمن نيستند لباسشان در دنيا حريره در آخرت آتشه که در روايت ديگه داره، در آيات هم داره سرابيلهم من قطرات علی ای حال اين يک اصل قرآنی داره و بعد روايات کثيرهی از رسول الله در جهت حرير آمده البته متونش مختلفه، ليکن با کثرت اختلاف متون و تعدد متون همهشان در اين جهت متفق اند که لبس حرير برای مرد حرامه بعد پيغمبر اکرم نقل شده برای يک نفر که در متون ما هم داره يک نفر که عبدالرحمن ابن عوفه البته در متون صحيح ما نه مسند ما در کتاب فقيه داره که رخص رسول الله لخصوص عبدالرحمن ابن عوف چون مرد شپش بدنش حير بپوشه ليکن در مصادر اهل سنت زبير و عبدالرحمن حالا گفتند يا همان ناراحتی داشته، وجر داشته يا حکّه داشته خارش داشته بدنش برای رفع خراش به اصطلاح اجازه دادند حرير پوشيده بشه و بنای اسلامی چه سنی چه شيعه از همان صدر اول هم همين شد که اگر ضرورتی شد، حالا يک مرض پوستی داشت شپش داشت بدنش برای ضرورت اشکال نداره البته عرض کردم آنچه که از سنت پيغمبر نقل شده خصوص عبدالرحمن ابن عوف يا به اضافه زبيره، ليکن به قرينهی اين که نکتهی که در آنجا ذکرشده مثل قياس منصوص العلة است به قول آقايون و يا اطلاقات ديگری که داريم رفع عن امتی ما اضطروا اليه، ما من شئ اين حديث صحيحه البته متنش در کافی هم موجوده به همان سند و کتاب محاسن برقی هم هست متن محاسن بهتر از کافيه، ما من شئ احله کل شئ احله الله فقد احله التقية فی کل ضرورة تعبير اينه و کل شئ اضطر اليه ابن آدم فقد احله الله اين روايت صحيح السنده معروفه صحيح فضلاء اين را حريز از زراره و محمد ابن مسلم و بريد و چند نفر از ابی عبدالله و ابی جعفر ظاهراً از هر دو نقل کرده، متن کافی يک مقدار تشويش داره اما متن محاسن در اينجا بهتره پس ما اضافه بر اين رواياتی که داريم در خصوص حرير يک قواعد عامه هم داريم من جمله در حال جنگ هم پيغمبر اجازه دادند البته حال جنگ حالا ما ديگه وارد فروع حرير نمیشه، در حال جنگش مختلف فيه است بعضيا گفتند مطلقاً بعضيا گفتند به شرط اين که تماثيل توش نباشه عکس توش نباشه حالا من اگر بخواهم وارد آن بحثها بشم از فقه، از بحث مکاسب خارج، نمیخواهيم خارج بشيم اين يک مطلب، يک مطلب ديگه که اين ريشههاش به يک مقداری بر میگرده به خود روايت رسول الله ليکن بيشترش بر میگرده به صحابه يعنی عرض کردم اين يک راهی بوده که وقتی تفريعات شروع شد بعضی از اين تفريعات از همان زمان صحابه شروع شد مثلاً آمدند گفتند پيغمبر گفته لباس حرير يعنی پارچهی که مثلاً قبای که همهاش حرير باشه يا عبای که همهاش حرير باشه اما اگر به اصطلاح عربها الآن عربها میگن
7
خط خطی باشه مثلاً پارچهی است که هر به فاصله ده سانت يک خط حرير توش هست اينه میگفتند در لغت عربی فعلی میگفتند در لغت عربی فعلی میگن
7: 7
اما در لغت عربی قديم معلّم يا معلَم، علامت، معلم يعنی با علامت باشه، و مخصوصاً بعضی از يک اسم ديگه هم داره روايتشه خوانديم يا نه؟ يک اصطلاح ديگه هم داره آن هم به همين معنی بود يکی اين بود يعنی ببينيد اين آمدند تفريع کردند گفت آنی که پيغمبر گفت اگر قلم قلم باشه اشکال نداره پس يک بحث اين شد بحث ديگه آمد به اين که اگر دور و بر لباس برای اين که میگذاشتند که باز نشه آن تار و پود از هم جدا نشن، آن دور و بر لباس اگر باشه آن اشکال نداره يکشان هم آن بود، يکش هم اين بود که اگر لباس انسان پاره شد حالا احتياج به وصله داره اين وصلهاش از حرير میزنه، حالا وصلهاش کوچک باشه مثلاً چهار پنج انگشت باشه يا فرض کنيم يک جلو سينه مثلاً کلاً خراب شده يا بعضيا هم هستند لباسهای که اصلاً جلو سينه را کامل از يک پارچهی رنگ ديگه میزنند کامل از حرير میزنن پس اينها چند جور يواش يواش يواش هی تفريعات شروع شد اختلاف هم شد که آيا اين مال پيغمبره يا مال صحابه است؟ صحابه هم حالا اينه فهميده آن اين طور گفته آن اين بحثهای است که در لباس حرير است من اينجا اشارهی اجمالی کردم که راه فهمش هم همينه اما آنی که در روايات ما بيشتر روش تأکيد شده حرير کامله توی اين دعوای صحابه تأييد نرخش اين شده اگر يک خطش حرير باشه اگر آن سدی يا اگر مثلاً فرض کنيد آن حشرش، حشر آن داخله، گفت قباء گر حرير است و گر پرنيان به ناچار حشوش بود در ميان، آن چيزی را که حالا اين پارچه من خيلی سر شانهها يک چيزی میگذارند که لباس خودشه بگيره او را اصطلاحاً بهش حشو میگن حالا يا سدی آن سدی و حشوش از ابريشم باشه پس يک بحث روشن شد، چون نمیخواهم نه روايتشه میخوانيم نه اينجا وارد بشيم متعارف فقهای ما اين بحثه تو لباس مصلی انجام دادند، تو عروه هم اگه نگاه بکنين تو لباس مصلی اگه خواستيد نگاه بکنيد توی لباس مصلی مرحوم صاحب وسائل هم تو لباس مصلی آورده معظم روايت حرير را در بحث لباس مصلی آورده عدهی هم هستند که اين مباحث را شايد ديگه ديده باشين در اين بحث قبلی هم عرض کردم يک بحثی هم در فقه و هم در مثل کتاب بحار الانوار الزی و التجمل در فقه مثل کتب اهل سنت اللباس و الزينه بحث اينها مع اللباس آنجا هم آوردند غرضم جاهايش را خدمتتان عرض بکنم چون اين بحث که مثلاً فلان عمل محرمه به عنوانه بابی در فقه نگذاشتند برايش اينه من سابقاً عرض کردم، يکی از اين آقايون معاصر ما يک کتابی نوشته چهار جلد محرمات الشريعه همه را جمع کرده عنوان عمل محرم از جای مختلف و شنيدم اگر کسی ديگه پيدا کرد دوتا عمل من يک دوره کتاب مجانی بهش میدم، حالا غرض اين که چهار هراز محرم را ايشان ذکر کرده به حروف هجائي، محرماتی که در شريعت هست اين بحث نوع چهارم مکاسب اين بحث تأثير داره، چون ما نوع چهارم محرماته ديگه و ما يک بابی واحدی در فقه نداريم اين نکته را من اول بحث هم عرض کردم هميشه بدانيد مجبوريم در کتب فقه سنت يا شيعه يا روايات بابهای متعدده نگاه بکنيم متأسفانه در باب واحدی نيامد مثلاً الآن يک مقدار اين بحثها را ما تو مکاسب داريم الآن، تزيين الرجل بمايحرم عليه من لبس الحرير ليکن آنی که الآن متعارفه در فقه ما الآن حالياً در کتاب وسائل تو ابواب لباس مصلی و من اين نکته را هم خدمتتان عرض کردم عدهی از آقايونی اين اين بد نيست اين نکته به طور کلی هميشه در ذهن مبارکتان باشه مفيده، عدهی از علمای ما که جمع روايت کردهاند رواياتی که مربوط به حرير میشه همه را توی يک باب ميارند من الباب الی المحراب مثلاً در يک باب پنجاتا روايت ميارند، ما روايتی در حريره که مثلاً در حال جنگ، حرب جايزه فلانش جايزه اينها عدهی اين مثل مرحوم صاحب بحار، ليکن صاحب وسائل يک خوبی داره اين کار بدی نيست حالا به ترتيب صاحب وسائل يا شما به ذهنتان رسيده ترتيب ديگه صاحب وسائل روايت حريز قسمتبندی کرده به حسب ابواب مسائل فقه و فروع فقهی و لذا گاه گاهی مرحوم صاحب وسائل رواياتی را که در يک مسأله واحدی هست شش تا باب آورده در کتاب ديگه همه را تو يک باب آوردند و انصافاً هم اين برای مراجعه بهتره مخصوصاً برای فقه اين بهتره اگر از زاويه فقهی و موضوع شناسی بخواهيم نگاه بکنيم اين راه صاحب وسائل بهتره، اگر خواستند آقايون کامل نگاه کنند، چون ما نمیخواهيم اينها را بخوانيم، اگر آنه نگاه کردند و مشکلی داشت بفرماييد تا ما حلش بکنيم از باب يازده ابواب لباس مصلی البته در وسائل هم طبق همان بحثی که آنجا کرديم اول بحث صلات در حريره آورده باب دوازده خود لبس حرير را آورده باب 13 حرير غير محض را آورده، باب چهارده که خودش ايشان هم گير کرده چون يک بحثی دارند اين در روايات ما آمده مالاتتم الصلاة فيه چطور از حرير مثلاً کلاهش از حريره عمامهاش، يک کلاهی داره مثل اين کلاه نمدی يا از اين کلاههای لبهداره که سابقاً اينها را کلاه پهلوی معروف بود چون رضاخان قلدور خزله الله آن تو ايران اجباری کرد، چون مردم ايران کلاه چيز میپوشيدند، نمدی میپوشيدند گفت ديگه کلاه نپوش از اين کلاههای که اروپای میپوشند، و بين ايرانيان معروف شد به کلاههای به اصطلاح پهلوی خب اگر آن کلاه از حريره دقت کردين، اگر جرابش اگر يک کمربندی داره آن کمربند از حريره اين يک اصطلاحی است در فقه ما آمد، مالاتتم الصلاة فيه منفرداً چيزی که آدم اگه بپوشه نماز با او نمیشه؟ آن ستر عورت باشه کلاه که مال ساتر عورت نيست اينه هم اين بحثه داريم اما در اين بحث مالاتتم روايت خيلی شديد معارضه، و من عرض کردم هرجا صاحب وسائل گير بکنه در مقام جمع بين روايات میگه حکم توی باب 14 باب حکم مالايتم فيه الصلاة چون گير کرده واقعاً چون جمعش مشکل بوده ديگه حالا آن کيفيت جمع را ما چه کار کرديم بحثش يک بحث ديگری است؟
باب 15 ايشان باب جواز افتراش الحريره من داشتم عرض میکردم فروعی که در حرير پيدا شد من جمله از اين فروعی که در حرير آمد غير از مسأله لبس عناوين ديگر را چه کار بکنيم، من هميشه عرض کردم بحثی را همين الآن در بحثهای اصولی عرض کردم شما در مباحث فقهی يا اصولی ببرين به اين معاصرين و نمیدانم فرض کنيم به کتاب وسائل و نمیدانم و به مصادر اوليه و کافی اينها اکتفاء نکنيد، برين همين جلوتر فقه شيعه برين تا مصادر اوليه شيعه و منابع توليد ميراثهای علمی شيعه و در فقه اسلامی هم برين بحث صحابه البته امر واضحه که صحابه که عدهی زيادی شان جاهل بودند بی سواد بودند و انصافاً هم ملا نيستند حالا حقاً يقال اما توشان عدهی زيادی چرا خوش فهم اند انصافاً فهم، فهم و مطلبشان ارزش بحث داره حالا اعتقاد هم بهش نداشته باشيم و برای اين که بتوانيد الآن در دنيای فعلی اسلام صحبتی داشته باشين بايد برسين به آنجا و مستدل يعنی بفهميد، يعنی مطلع بشين که فلان صحابه فلان مطلبی را گفت چون مثلاً اين علمش ميزان علمش بالا نبود ما قبول نکرديم اين را میگن اهل سنت، فعلاً اصرار دارند بايهم اقتديتم افتديتم اصرار دارند اما خودشان اعتراف دارند که اينها مساوی نيستند الاحکام عامری عرض کردم اگه آقايون داشتند خواستند الآن برايشان ميارم در بحث اجتهاد و تقليد در تقليد اعلم،
31: 15
ايشان میگه لازم نيست اعلم بعدش میگه و الانصاف چون علمای ما در بين صحابه با اين که صحابه درجات داشتند فاضل و مفضول و تخيير گذاشتند در رجوع به آنها اگر اين نبود به حکم عقل بايد به فاضل رجوع میکرديم نه به مفضول اگر اين ادعای اجماع از علمای ما نبود با اختلاف صحابه در درجات فهم حکم عقل اينه اقتضاء میکنه که به آن صحابه فاضل برگرديم و هستند عدهیشان هم انصافاً خب اهل فضل اند و به خاطر حالا اين همين عبادت ظاهری و تأمل در قرآن و اينها خداوند بعضی از مطالب را کشف فرمود حالا در بعضی جاها میفرمايد ليکن اين مطلب بايد کاملاً روشن بشه يعنی بايد کاملاً با اطلاع و با مبانی نه اين که فرض کنيد خود ابن حزم در اينجا با صحابه در میافته چون میگه بعضی از صحابه اجازه داده اند مثلاً يک قسمتی از حرير را ليکن حق اينه که مطلقه نمیشه چون اين در زمان رسول الله نبوده ما قبول نمیکنيم حرير بای نحو باشه لايجوز اين
43: 16
ابن حزم، پس بنابراين روشن شد مطالب يک بحث لباس قسمتهای لباس لبهی لباس حرير باشه و اينها عرض کردم يک مقدار مبانیشان بر میگرده به اين که فلان حديث ثابت هست يا نه؟ يک مقدارش اينه يک مقدار مبانیاش همان استظهار و فقهاهته استنباط میگه ما از لباسی که میگه لاتلبس الحرير آن لباس کامل حرير باشه اما اگر لبههاش حريره يا مقلمه اين خط خطش حريره وقتی دوختند پارچه را توش مثلاً فرض کنيد ده سانتی مترش پنبه است يا به اصطلاح امروز ما نخه، و يک سانتی مترش حريره باز ده سانت پنبه يک سانتش حريره پارچه
32: 17
دقت کردين اين يک بحث شد روشن شد، يک قسمت البته حرير مفهومش واضح بود آن به اصطلاح از کرم ابريشم آن بافتهی کرم ابريشم را گرفتند حرير میگفتند آن وقت يک چيزی ديگه هم آمد يواش يواش همان زمان صحابه هم بود نه اين که بعد باشه پارچههای بسيار لطيفی بود مثل حرير بود مثل تترون، بعضی تترون میگه خيلی لطيفه مثل حرير بود اما حرير نبود که اصطلاحاً خز بهش میگفتند ديباج بهش میگفتند چون از موی خز هم ديديد آن هم خيلی لطيفه، اين بحث هم مطرح شد البته آن نکتهاش حرير نبود آن يک نوع قياس بود يا يک نوع فهم عام بود که مثلاً اين لباس افراد مستکبره اين لباس پولدارهاست، اين لباس مثلاً مستکبرينه اين لباسهای طاغوتيه به اصطلاح يعنی آن نکته میخواهم ببين صحابه چه جور يا از عمر نقل نشده که عدهی ديدند ديباج پوشيدند و خز گفت گفت لاتلبسوا لباس الاعاجم اين لباس ايرانیها را نپوشيد چون دستگاه نظام سلطنتی تو ايران حاکم بود، يعنی نکته دقت کردين روايت پيغمبر که چيزه، حريره خب حرير که جنسش هم معلومه از ابريشمه ربطی به خز نداره که حيوانی که تو آب ربطی به همديگه نداره اصلاً ليکن آمدند يا از باب تنقيح موضوع يا حالا چون صحابه يک بحثی بود، هميشه بعدها که فتوی صحابه مثل سنن رسول الله است قبولش بايد بکنيم چون عمر گفت لاتلبسوا لباس الاعاجم و ديباج و خز و اينها هم نمیشه من میخواهم نزاع را برايتان تصوير بکنم پس يک راجع به لباسی که از حرير بود دو در فقه ما بعد البته اين بحث هم کلاً مطرح شد، بحثه بعد مطرح میکنم که بياييم فارق قائل بشيم بين ساتر عورت و غير عورت، اين بحث در يک جای ديگه
25: 19
آن بحثه بعد مطرح میکنم يک بحث هم مالاتتم الصلاة بود آن هم يک نکتهاش نکته عام بود يک نکته اش نکته خاص بود که باز بعد اشاره میکنيم بحثهای ديگری هم در حرير مطرح شد يکی اين که ما بياييم مثلاً از حرير لحاف درست بکنيم، رو خودمان لحاظ بکشيم لبس نيست، اين همان بحثی است که من کراراً عرض کردم، اصلاً منشأ توسعه فقه در اسلام از صحابه از آنجا شروع شد يک کلمه است ما دارای ما عناوينی داريم که در شريعت حکمش آمده و عناوينی زيادی که حکمش نيامده اصل اختلاف صحابه از اينجا شروع شد، مثلاً ما داريم لبس الحرير، نداريم افتراش الحرير، يک مثلاً الآن تو خود قم درست میکنن فرض کن فرض ابريشمه درست میکنن رو فرش بنشينيد اين افتراض الحريره يا مثلاً حرير را رو زين اسب قرارش بديم سوارش بشيم يا از حرير متکی درست بکنيم، تکيه بر حرير ببينيد اينها يک عناوين ديگه واضح شد ديگه عناوين ديگری هم درست شد مثلاً جلد قرآن را از حرير قرار بديم، و لذا بحث حرير را من اصلاً نمیخواهم وارد میخواستم توسعه ذهنی شما، که اين منشأ بحثهای که بعدها در صحابه پيدا شد بعدها هم در تابعين تفريعات بسيار زيادی بعد در فقهاء پيدا شد، فقهای اهل سنت و روايات ما البته من حيث المجموع باز ما مجموع روايات ما با اين که زياده در اين مسأله، باز با آنچه که در کتب اهل سنت هست باز کمتره مخصوصاً با فروعی که بعدی درست کردند خيلی فروع درست کردند با آن فروعی که آنها درست کردند باز چون تفريعاتی است که شده احتمالاً عدهی از اين تفريعات موجود بوده به ما نرسيده يا ائمه(ع) به آن تفريعات مثلاً وقتی گفتند افتراشش جايزه يعنی فقط لبس حرامه، ديگه خودتانه خسته نکنيد، يکی يکی حساب نکنيد چون اين خودش يک راهيه در فقه، عرض کردم گفت که محمد ابن مسلم وارد شد بر ابوحنيفه گفت اين قدر کتاب نوشته بود که گفت اين ها را فقط در طلاق نوشتم که بين
49: 21
بود و بعد صحبت کرد گفت که من فروعی دارم اگر مثلاً يک شتر از آب در آمد يک ماهی
55: 21
نمیدانم سگ، محمد ابن مسلم گفت خب اينها را بحث نکن اگر فلس داشت میخوري نداشت نمیخوری، اينها را نمیخواهد تفريعات درست بکني، يک دو سه، سی چهل تا تفريع آوردی تو مسأله اين هم يک راهيه اگر امام فرمود افتراش جايزه و لبس حرام يعنی آنی که در سنت رسول الله است لبسه، در بقيه عناوين اصالة البرائه جاری میشه به اصطلاح ما، حالا از اين عناوين يکی دوتاش در روايت اهل بيت آمده افتراش و الرکوب علی الحرير بقيهاش فرض کن قابل عينک از حريره نمیدانم فرض کن عمامه از حريره جراب از حريره بقيهاش عناوين جراب که باز لبس داره فرض کنيم کمربند از حريره، ساعت مثلاً مچ ساعت آن دسته مچ اين که يکی يکدانه میگه عناوين ديگريه اين عناوين کلاً حرمت نداره مايرجع الی عنوان لبس مايصدق عليه اللبس آن حرامه اين هم يک بحثی بوده که مطرح شده اينها بحثهای است که در لبس حريره دقت میفرماييد که يک عده از آن ابحاثه اينجا ايشان آورده خدا رحمت کنه مرحوم آقای ربانی چون چاپ جديده نديدم در آخرش هم نوشته در فلان ابواب و ابواب ديگری هم روايت حرير را هم به يک مناسبتهای آورده که آقايون مراجعه بفرماين اين راجع به اين اما در مجموعه رواياتی که ما الآن چه در شيعه چه در سنی از رسول الله داريم صلات فی الحرير وارد نشده حالا افتراش هم نيامده رکوب هم نيامده توسط آن هم نيامده، انگار فرض کن تکيه دادن آن هم نيامده صلاة فی الحرير را ماهم نداريم عن رسول الله دقت فرموديد اين قسمت را فقه اهل سنت بردند رو مسأله اصولی اجماع امر و نهی عدهی از فقهای اهل سنت گفتند نماز باطله به خاطر امتناعی شدن، عدهی هم از علمای اهل سنت گفتند نماز درسته چون لاتصل فی الحرير نداريم در هيچ روايت نداريم و لذا در اينجا علمای اهل سنت و عدهی از علمای ما مخصوصاً متأخرين ما روی قاعده عمل کردند قاعده يعنی چه؟ يعنی گفتند اگر در جاي لبس حرير جايز شد مثل موارد جنگ، مثل موارد مرض اين که شپش داشت بدنش، پس صلات هم درسته، تلازم توی روايات آنها هم صلات نداره توی قصهی عبدالرحمن ابن عوف نداره که پيغمبر گفت نماز بخوان گفت حرير بپوش لبس اينها آمدند قاعدهی فکر کردند گفتند هرجا لبس جايز شد چون عرض کردم بعض مواردش جايزه، يا مثلاً اگر بنا شد افتراش حرير جايز باشه رو حرير بنشينيم خب سجده روش هم درسته، نماز روش هم درسته سجدهاش چون به خاطر ما در فقه ما مشکل ديگه داره چون آن زمين و ماينبط من الارض بايد باشه حرير جزو به اصطلاح ماينبط من الارض نيست از حيوانه بايد يا زمين باشه يا نباش باشه؟ اين چون نبات نيست مشکل ديگه داره آيا نماز رو حرير چه بخوانيم؟ روايت آمده افتراش اينها آمدند قاعدهی فکر کردند روشن شد قاعدهی گفتند هرجا اجازه داده شد لبس فبالملازمه نماز هم درسته، اينجا هم عدهی نق نق کردند که نه خير اگر دليل آمد که لبس مثلاً در حال حرب اگر دليل آمد که بپوشه وقتی میخواهد يک گوشه بايسته نماز بخوانه حرير بکنه بدون حرير نماز بخوانه اين يک بحث شد که اگر جای روشن شد اين هم از عهد اول اختلاف، البته در اين مسأله لباس من الآن پيدا نکردم آقايون مراجعه بکنن اگر پيدا کردند به من خبر بدن، اختلافی از صحابه من نديدم، ما يک روايت داريم از اميرالمؤمنين(ع) وانظر الی ان تصلی فيم تصلی و علی م تصلی اين روايته هم چون ديگه هم اينجا کتاب وسائل پيش منه يک دفعه ديگه هم برای تبرک متن خود روايت اين روايت هم صاحب وسائل عرض کردم آقايون اخباریهای ما که قائل شدند به به اصطلاح مسألهی آقايون اخباریها که قائل شدند ما که در مسائل اصول هم برگرديم به روايات به اين روايت تمسک کردند اين روايته سابقاً هم خوانديم از همين، اصلاً بابش را يک عنوان اين را به عنوان، آن روايت از اميرالمؤمنين(ع) وارد شده حالا فقط يک مشکل آن روايت آن وقت دقت بکنيد مثلاً در باب صلات باز غير از لبسه مثلاً باب جواز الصلاة فی ثوب حشوه قز، قز يعنی حرير يک مقدار از روايات را مرحوم صاحب وسائل تو ابواب ديگه هم آورده اين چندتا بابی که گفتم يک مقدار آن وقت،
س: چند بابه
ج: جلد سه است اين جلد، اما الآن نمیدانم يادم رفت اين چون ديشب نگاه نکردم تو ذهن نبود که اينه بخوانم، عنوان اين که لباس چيز به اصطلاح، حالا احتمالاً توی ابواب صلات مصلی باشه، نه فيما تصلی اينه پيد کردم چرا؟ 423 بلی توی باب مکان آورده نه تو باب بلی، روايت اين طور داره بلی در تحف العقول نقل کرده عن اميرالمؤمنين فی وصيته لکميل همين ابواب مکان مصلی باب دو است صفحه 423 يا کميل انظر فيما تصلی و علی ما تصلی، ان لم يکن من وجهه و حله فلاقبول، و رواه الطبرسی سندش را هم آنجا آورده که ضعيفه در بشارة المصطفی آورده دقت فرموديد يا کميل انظر فيما تصل و علی ما تصل، ان لم من وجهه و حله اين روايت علمای اخباریها هم آوردند در بحث اجتماع امر و نهی به اين مناسبت هم آوردند، مثل اصول مرحوم آقای سيدعبدالله شبر تو بحث اجتماع امر و نهی دليل بر امتناع آورده اين روايته آورده ليکن اين روايت يک مشکلش لا قبول اگر فرقی بين امتثال و قبول، صحت و قبول بگذاريم يک کمی مشکل داره، فلا قبولش ممکن است يک نق نقی توش باشه به هر حال کيف ماکان الآن من از صحابه عهد صحابه چيزی نديدم اما اهل سنت متعرض شدند متعرض اين مسأله شدند و راه حلش را هم مسأله اجتماع امر و نهی قرار دادند به اين معنی که اگر در جايي لبس حرير جايز شد لباس نماز هم درسته اگر جايز نشد نماز باطله، عدهی هم قائل شدند مثل ابوحنيفه که بازهم لباس نماز درسته اين بحث معروف اجتماع امر و نهی هم عرض کرديم در مواردی مطرح شد، يکش همين بحث حريره يعنی از مطالب واضحش اين از بحث مغصوب هم واضحتر بود ولذا اگر آقايون ديده باشن، آقايون اصول من در بحث اصول مفصلاً عرض کردم ما تو اصول متأخر شيعه، به يک نحو ديگه در اصول قديم هم بود اما اصول متأخر شيعه ديگه رسماً آمدند در بحثهای اجتماع امر و نهی گفتند ما رسماً دو بحث داريم يک بحث کبروی يک بحث صغروی بحث کبروی خود اجتماع امر و نهی آيا با همديگه جمع میشه يا چه میشه، نمیشه؟ بحث صغروی کجا باهم اجتماع دارند؟ مثلاً صلات در مکان مغصوب اجتماعشان در کجاست؟ عدهی آمدند گفتند در کل صلات آقای خويي فرمودند نه در خصوص سجود اجتماع دارند و لذا اگر صلاتی باشه که توش سجود نباشه درسته ولو در مکان مغصوب باشه عدهیه گفتند دقت فرموديد پس يک بحث اما چون مغصوب به عنوان لبس مغصوب نداريم چون مطلق تصرف در مغصوب حرامه اما حرير ديگه مثال بارزش بود چرا؟ چون در حرير داريم لاتلبس الحرير ديگه اين جوری مسلمه ديگه در نماز هم لبس مطرحه پس بنابراين اين ديگه مثال بارز اتحاده يعنی اجتماع امر و نهی مسأله اجتماع اين يک، يک قسمت بحث در اينجا واقع شد، يک قسمت بحث هم باز به اصطلاح روی قواعدی که رفتند مثلاً اگر گفتند اگر ساتر عورت باشه حرير آن نماز باطله آن تفاصيلی که توشه، غير از ساتر، مثلاً در ميان فقهای ما گفتند اگر لباسی باشه که باش عورت را نمیشه پوشاند لاتتم فيه الصلاة منفرداً ولو نجس نه مثل جراب آن هم حرير بودنش اشکال نداره يعنی اشکال نداره به صلات نه خود لبس لبسش حرامه اما مضر به صلات نيست يا عمامه عمامه حرير پوشيدنش حرامه چون لبسش حرامه اما مضر به صلات نيست، دقت فرموديد و لذا بعضی از رواياتی که صاحب وسائل آورده مثلاً پارچهی که در وسطش حريره، البته اين فروعی ديگری هم داره يک پارچهی حرير را مثلاً جمع کرده تو جيبش گذاشته، داره نماز میخوانه لبس نکرده معيت داره اما لبس نکرده ديگه معلوم شد پس يک مقدار فروع هم در خصوص صلات در حريره عرض کرديم فروع صلات در حرير را بنای فقهای ما و فقهای، فقهای ما نه معذرت میخواهم فقهای اهل سنت بالاتفاق بردند روی مسأله اجتماع امر و نهی بالاتفاق اما بنای فقهای ما چيه؟ فقهای ما بناش اينه که مسأله را بردند رو مسأله نهی در عبادت، اين يکی از مسائلی است که ما با اهل سنت در تقريرش اختلاف داريم اشتباه نشه يعنی نبايد آن زبانی را که آنها به را به کار میبرند ما به کار ببريم سرش چيه؟ سرش اينه که لايصل فی الحرير را ما از اهل بيت داريم، دقت کردين لاتصل فی الحرير محض ما از اهل بيت داريم بنای علمای ما اين شد باز همان بحث کبروی را من چون خيلی منهمه چندبار تکرار بکنم بکنم، يک بحثی که از همان قرن اول و دوم در فقه مطرح شد همين بحث بود که اگر ما يک امری داشتيم با يک نهی، آيا مخصوصاً در عبادت مقتضی بطلان هست يا به قول ما ملازمه با بطلان داره يا نه؟ خب مفصل متعرض شدند عرض کرديم يک بحثش در تقريری در تعيين موضوع بود که موضوع چيه؟ يک بحث هم در جانب حکمه اين سه جور برايش تصور میشه يک جور به اين صورت که بينشان معذرت میخواهم دو جور کلی تصور میشه يکی اين که بينشان عموم و خصوص من وجه باشه يا به عبارت ديگر ناظر به مقام امتثال باشه، کاری به مثل لاتلبس الحرير و مثل صلی هردو هم اطلاق دارند ربطی هم به هم ندارند، صل يک چيز است لاتلبس الحرير يک، توی نماز بين اين دوتا جمع کرد يعنی به عبارت اخری گفتند اين بر میگرده مقام امتثال اين مقام امتثال اينها را باهم جمع تو مقام جعل نه، يکی هم به اين صورته که بگه صل و لاتصل فی الحرير اين دوتا، بحثی که بين فقهای اسلام کلاً مطرح شد اين بود يک اين دوتا حکمش يکيه هيچ فرقی نمیکنه و هردو مقتضی بطلان عمله، اين رأی بوده که مخصوصاً ظاهریها و عدهی زيادی از علمای صدر اول و غير به او قائل بودند و اصولاً هردو مسأله از لحاظ اصولی يکی میدانستند و حکمشه هم يکی میدانستند بطلان، رأی دوم هردو مسأله يکی اند باز فرق نمیکنه ليکن در هردو صورت نماز درسته، اين خيلی رأی شاذيه که هردو را يکی گرفته، هم مسأله صل و لاتصل فی الحرير و مسأله صل و لاتلبس الحرير خوب دقت گفتند هردو يکيه هيچ فرق نمیکنه و در هردو هم نماز درسته اين رأی شاذه را ابوحنيفه قائله، البته عرض کردم در کتب اهل سنت در تقريب مذهب ابوحنيفه آمده که گفته امر به طبيعت صلاته، و نهی از ايقاع الصلاة فی الحريره و اين مقتضی بطلان نيست اين عبارت يک مقدار ابهام داره ما آمديم برای توجيه کلام اين شخص گفتيم شايد مرادش اين باشه و العلم عند الله، صل در مقام جعله لاتصل فی الحرير در مقامل امتثاله و مقام امتثال تأثيری به مقام جعل نداره حالا اگر مراد او چون من عين عبارتش را آورده چون ممکنه خود حنفیها هم اين معنای که من گفتم قبول نکنن، علی ای حال اگر بخواهيم کلام ايشان را يک مقدار وجه اصولی بديم چون اين بحث لطيفيه که ما يکی را بزنيم به مقام جعل يکی را بزنيم به مقام امتثال خوب دقت تأمل بکنيد صل خورد به مقام جعل اما لاتصل فی الحرير خود به مقام امتثال اگر خورد به مقام امتثال حالا مشکل نداره من تو مقام امتثال قصد آن مقام جعله بکنم درسته نيت آن مقام جعله بکنم درسته، اين اگر اين طور باشه تقريری است برای صحت عمل به هر حال اين رأی بسيار شاذی است که گفته شده.
مسألهی احتمال سوم که اصلاً اينها را دو باب بدانيم و اين همانی است که الآن شما تو کفايه میخوانيد توی فرض کنيم تقريرات آقای خويي خوانديد اصلاً ما يک باب اجتماع امر و نهی داريم مثل صل و لاتلبس الحريره اين اجتماع امر و نهيه يک مسألهی نهی در عبادت داريم مثل صل و لاتصل فی الحريره اصلاً دوتا مسأله است دوتا ماهيت اند دوتا ماهيت اصولی دارند، آن وقت ماهيت اصولی چون چرا فرق میکنه؟ اين همان بحثی معروف است که صاحب کفايه رفته يک حرفی زده عرض کردم تا يک مدتی فقهاً و اصولاً هردو مسأله را ذيل هم قرار میدادند عرض کردم اصولاً مثل مرحوم سيدمرتضی در کتاب الذريعه اصلاً در الذريعه وقتی بحث نهی در عبادت داره در آخرش اجتماع امر و نهی داره ذيل همان
41: 38
داده مرحوم سيدمرتضی که متوفای 436 است ايشان بحث اجتماع امر و نهی، ذيل نهی در عبادت، اصلاً يکی میدانستند مثل ابن حزم مثلاً از علمای سنیها اينها يکی میدانستند هيچ فرق نمیدانستند دقت کردين اين خيلی مهمه که شما با مجموعهی چون اين مجموعهی کارهای است که هزار و چهار صد سال فقهاء و علمای اسلام انجام دادند، اينها را بايد در ذهن خودتان بنشينيد تحليل بکنيد بعد هم اختيار بکنيد، پس سهتا احتمال رئيسی آن وقت نکات فرقش چيه؟ مثلاً آمدند گفتند اگه نسبتش عموم و خصوص من وجه باشه اجتماع امر و نهی مثل صل و لاتلبس الحرير، نسبتش عموم و خصوص مطلق باشه صل و لاتصل فی الحرير باشه اينجا باب نهی در عبادته، آقای خويي يک تفصيل ديگه دادند عرض کرديم از علمای بزرگ ما اولين کسی که ما در آن جهت از او بحث اين اصولی را که دقيقاً متعرض اين فرقی دو باب شده حالا يا قبول بکنيم يا نه؟ بحث ديگری است مرحوم فضل ابن شاذان قدس الله نفسه متوفای دويست و شصت ايشان در رسالهی که در کتاب کافی جلد شش، تو ابواب طلاق به يک مناسبتی آن رساله را آورده ايشان اين بحث اصولی را از آن وقت مطرح کرده دويست و شصت ايشان با اين که قبل از سيدمرتضی است حدود دويست سال قبل از سيدمرتضی ايشان مبناش داره که اين دو باب فرق میکنه ما باب اجتماع امر و نهی غير از باب نهی در عبادات قرار داديم آن مبنای سيدمرتضی تا الآن شما تو کتابهای حوزه هم همين طور میخوانيد چون مثل فرض کنيد کتاب کافيه يا صلات آقای خويي يا آقای نائينی يا آقاضياء همهشان فرق گذاشتند، باب اجتماع امر و بابان نهی در عبادت مشهور فقهای اهل سنت فرق گذاشتند اختصاص به ما نداره اين ديگه
30: 40
اسم آقايون بزرگان عرض کردم نادری از فقهای اهل سنت اين دوتا را يک باب گرفتند و در هردو ملتزم به صحت شدند روشن شد، پس سهتا احتمال در اينجا مطرح شد، آن وقت ضابط و معياری در فرق هم چيه؟ معيارهای متعددی گفته شده که من نمیخواهم، ليکن به طور کلی شايد بشه گفت، بهترين معيار اينه که باب اجتماع امر و نهی مرجعش به باب به مقام امتثاله اما باب نهی در عبادات به باب جعله يعنی اگه صل و لاتصل فی الحرير هردو مقام جعل اند، حالا چون عموم و خصوص مطلق هم هست اين اصلاً تخصيص زده اين اصلاً ناظر مقام جعله چون ناظر مقام جعله خواهی نخواهی مقتضی فساده تو مقام جعل گفته نخوان، همچانکه در مقام گفته صل تو مقام جعل گفته صلات اين حصهی از صلات منهی عنها است زجر میده لاتصل فی الحرير من چون اخيراً شرحی دادم مسأله زجر و نهی را ديگه تکرار نمیخواهم بکنم اين زجری داده و از اين حصه و لذا مسأله نهی در عبادات خلافی اين نقلی که الآن من از ابوحنيفه کردم انصافاً اين برگشتش مقام جعله چون برگشتش به مقام جعله اين پس نتيجهاش چيه؟ تخصيص میزنه يا تقييد میزنه صل را تقييد میزنه به غير حرير اما صل و لاتلبس الحرير يا مثلاً و انقذ الغريق اينها مقام امتثاله ربطی به مقام جعل ندارند چون مقام جعلش عبارت از صلاته، توش انقاذ غريق اصلاً توش نخوابيده که مثلاً صلات با انقاذ غريق بدون آنجا هم داره انقذ الغريق آن ناظر به صلات نيست که شما در خارج مبتلا میشين، شما در خارج مبتلا میشين تو مقام عمل يک غريقی در حال غرق شدنه شما اگر بخواهين نماز بخوانين تمام میشه اين مشکل خارجی شماست، پس اگر تو مقام امتثال آمد میشه اجتماع امر و نهی اگر تو مقام جعل آمد، آن وقت اين البته اين تقريب ما کسانی که در بحث اجتماع قائل هستند که نه آنجا قائل به امتناع هستيم کسانی که قائل به امتناع هستند تو بحث اجتماع عدهی از همين زاويه وارد شدند مثل مرحوم آقای بروجردی مثلاً به ايشان نسبت داده به مشهور و عدهی هم قائل اند نه ما تو بحث اجتماع امر و نهی قائل به امتناع هستيم آن هم به جعل بر میگرده مثل آقای خويي پس معلوم شد تو اين مسأله يک چيزی واحدی نيست آقايان يک اختلاف جدی دارند پس بنابراين مشهور بين فقهاء و اصولين باب نهی در عبادات غير از اجتماع امر و نهيه، معيارش هم اينه که در باب نهی در عبادات از يک حصهی خود عبادت نهی شده اما در باب اجتماع امر و نهی از حصه عبادت نهی نشده از يک عنوانی نهی شده که گاهی با آن عبادت جمع میشه حالا نسبتش عموم و خصوص من وجه، حالا تفسيرها مختلفه روشن شد، آن وقت اگر دوباب شدند مشهور بين فقهاء به استثنای ابوحنيفه، نهی در عبادت مقتضی فساده اما در اجتماع، اجتماع امر و نهی بين علما نمیشه، بين علمای معروفش امتناعه البته مرحوم آقای بروجردی قائل است که من امتناع امتثالی قائلم معمولی قائلم ليکن امتناع جعلی هم داريم نه اين که امتناع ليکن عدهی از بزرگان ما مثل مرحوم فضل ابن شاذان بگيم تا زمان، تا زمان معاصرين ما عدهی از بزرگان قائل به اجتماع اند آن وقت خود مسأله اجتماع امر و نهی هم چند جور تقرير شده که سه تقرير معروف داره اين تقريری که الآن در زمان ما و معاصرين ما و غير معاصرين مثل آقاضياء ديگران اين يک تقرير اجتماعه نه کل تقرير اجتماع باشه اينها يک بحث بسيار طولانی است که بعضياش سابقاً عرض کرديم گاه گاهی هم تکرار میکنيم به خاطر اهميتی که داره اذاً الصحيح که مسأله لبس حرير جزو اجتماع امر و نهی نه جزو نهی در عبادت فقط يک نکتهی را عرض بکنم، که يک مقدار روش فکر بکنيد شايد به نتيجهی من برسين آيا ما میتوانيم اين روايت لاتصل فی الحرير را بياريم تو اصول بگيم مثلاً ائمه هم(ع) امتناعی بودند اصلاً ائمه هم که فرمودند لايصل فی الحرير امتناعی بودند و اين در اصول هم کاربرد داشته باشه الآن علمای مثل مرحوم آقاضياء ديگران چه آنهای که قائل به اجتماع اند چه قائل به امتناع به اين روايت اصلاً تمسک نکردند چرا؟ چون آنها را به معنای نهی گرفتند باب نهی در عبادات فهميدند، اصلاً روايت لايصل را توی نهی در عبادت معنی کردند، ما عرض کرديم اگر میخواهيم اين روايت را در امر به امر و نهی به جهت فقهی حاکم بايد معنی بکنيم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين حالا يک توضيحات داديم فردا وارد بحث میشيم،
س: اجتماع مر و نهی که تزاحمه ديگه
س: اجتماع امر و نهی کرديد.
در آیه قرآن هست که : *(لباسهم فیها حریر)* و در عده ای از روایات تأکید شده است که این لباس مؤمنان است و در دنیا نمیپوشند.پس روایات متضافر است که حریر بر مرد پوشیدنش جایز نیست و در مصادر ما عبدالرحمن بن عوف استثناء شده است که بدنش شپش داشت ولی در مصادر عامه زبیر و عبدالرحمن هر دو مرخض شدند بر این که میتوانستند این کا را بکنند.گفته اند زبیر یا حکه داشته است. خارش شدید بدن یا همان مریضی وجع داشته است.
بنای عملی فقهای اسلامی چه شیعه و چه عامه ایضا، بنایشان این شد که اگر ضرورتی بود اشکالی ندارد. اونی که از سنت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است خصوص عبدالرحمن بن عوف و زبیر است.
و نکته اونجا یا قیاس منصوص العلة است یا اطلاقاتی داریم مثل حدیث رفع ما اضطروا الیه یا یک حدیث صحیح که متنش در کافی موجود است و در محاسن هم هست ولی متن محاسن بهتر از کافی است، التقیة فی کل ضرورة و کل شیء اضطر الیه ابن آدم فقد احله الله.معرف به صحیحه فضلاء است.حریز از زراره و محمد بن مسلم و برید و ... نقل کرده است. متن کافی مقداری تشویش دارد.
البته در اینکه حریر چه طور است... در حال جنگ که جایز است مختلف فیه است. بعضی گفته اند فقط در صورتی که درش تمثال نباشد و بعضی گفته اند مطلقا عیب ندارد. دیگر وارد این بحثها نمیشوم.
مطلب دیگر اینکه ریشه هایش مقداری بر میگردد به خود روایات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ولی بیشترش بر میگردد به زمان صحابه.
مثلا آمدند گفتند فرمایش حضرت یعنی کلش حریر باشد ولی اگر خط خطی باشد. پارچه ای است که هر ده سانت یک حریر درشهست. در لغت عربی فعلی بهش میگویند مُقَلَّم(؟). ولی در لغت عربی قدیم بهش میگفتند مُعلَم یا مُعَلَّم میگفتند. یعنی با علامت باشد. و مخصوصا بعضی ... یک اسم دیگر هم دارد. اون هم به همین معناست. یعنی آمدند تفریع کردند... اگر قلم قلم باشد اشکال ندارد.
حث دیگر اینکه ار دور و بر لباس باشد اشکال ندارد... یکی هم این بود که وقتی لباس پاره شد میشود وصله را از حریر زد یا نه. بعضی اوقات 4-5 انگشت مساحتش هست یا کل جلوی لباس یا ...
اختلاف هم شد که فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است یا حرف صحابه است ... و اونی که در روایات ما بهش تأکید شده است حریر کامل است و دعوای صحابه تعیین نرخش این شده است.
سدی و حشو(؟) از ابریشم باشد یا ... من فقط طرح بحث میکنم و قصد ندارم روایاتش را بخوانم.
مرحوم صاحب سوائل هم معظم روایاتش را در بحث لباس مصلی آورده اند. عده ای هم هستند.. یک بحثی در فقه و در بحار دارد که الزی و التجمل ... در کتب عامة ... اللباس و الزینة.... برای مراجعه عرض میکنم.
اینکه فلان عمل محرم است به عنوانه بابی ندارد در فقه. یکی از اقایانمعاصر یک کتابی دارند که 4000 محرمات الشریعة... و شنیدم که ادعاء کرده است که اگر کسی محرم دیگر دو تا پیدا کرد من یک دوره کتاب بهش میدم.... 4000 محرم را به حروف هجائی ذکر کرده اند. در نوع جهارم این بحث تأثیر دارد و ما باب واحدی در فقه نداریم و لذا مجبوریم در کتب فقه شیعه و کذا عامه ابواب متعدد نگاه کنیم. الآن مقداری از روایات در مکاسب است.
عده از آقایان ما که جمع روایات کرده اند روایاتی که مربوط به حریر میشود همه را در یک باب میآورند. مثلا 50 تا روایت در حریر را یک جا میآورند مثل مرحوم جلسی ولی مرحوم صاحب وسائل کار خوبی دارند که روایات حریر را قسمت بندی کرده اند به حسب ابواب مسائل فقه و فروع فقهی و لذا گاه گاهی مرحوم صاحب وسائل این روایات را در 6 باب مثلا میآورد و در کتب دیگر در یک باب است و اگر خواستند آقایان کامل نگاه کنند در باب 11 ابواب لباس مصلی اول بحث صلاة در حریر را آورده است.
باب دوازده خود لبس حریر و باب 13 حریر غیر محض را آرده اند و باب 14 خود ایشان گیر کرده است که ما لا تتم الصلاة فیه اگر از حریرر باشد مثل کلاه... کلاه لبه دار...سابقا کلاه پهلوی معروف بود زیرا اون زورگو مجبور میکرد از این کلاه بپوشند زیرا مردم ایران کلاه نمدی میپوشیدند.گفت که کلاه اروپایی ها را باید بپوشند.
اگر کلاه از حریر است.
اگر جورابش...کمربندش... از حریر باشد.
ما لا تتم الصلاة فیه منفردا..باهاش ستر عورت نشود کرد.
ولی در این بحث روایات شدیدا معارض است و عرض کرده ام که هر حا مرحوم صاحب وسائل گیر کند در کیفیت جمع روایات، میفرمایند حکم ....باب حکم... ولی کیفیت چمعش بحث دیگری است..باب 15 جواز افتراش الحریر...
عرض میکردم که فروعی که در حریر پیا شد... عناوین غیر از لبسش را چه کنیم.
خود ابن حز در اینجا با صحابه در میافتد که بعضی از صحابه اجازه داده اند بعض انجاء حریر را ولی ق این است که به ای نحو جایز نیست.
حریر بافته کرم ابریشم را میگفتند.
پارچه هایی بود بعدها که مثل حریر لطیف بود ولی حریر نبود. خز و دیباج بهش میگفتند. زیرا از موی خز هم درست میشد و این بحث هم مطرح شد و نکته اش حریر نبود و یک نوع قیاس بود و یک نوع فهم عام بود که این لباس افراد پولدار و مستکبرین است. لباس های طاغوتی... یا از عمر نقل شده است که عده ای خز یا دیباج میپپوشیدند، عمر گفت که لا تلبسوا لباس الاعاجم...
یا از باب تنقیح موضوع یا از باب فتوای صحابه کا باید از نظر اونها قبولش کرد این را میگفتند.
بحثهای دیگری هم مطرح شد که از حریر پتو درست کنیم. لبس که نیست. ما عناوینی داریم که در شریعت حکمش هست و عناوینی نیامده است. چه کنیم.جلد قرآن را از حریر کنیم ...خلاصه اینها منشد بحثهای بعدی شد... تفریعات زیادی دارد که الآن اصلا قصد دخول نداریم...وقتی افرتاشش جایز بود یعنی فقط لبسش حرام است.
گفتند که محمد بن مسلم وارد شد بر ابو حنیفه که اون قدر کتاب بینشان بود که حائل بین آن دو بود و گفت همه اش در طلاق است.گفت که من فروعی دارم.... مثلا اگر یک شتر از آب در آمد...یک گاو از آب در آمد... یک پلنگ.... این ها فروع من است. محمد بن مسلم گفت اینها را بحث نکن اگر فلس داشت میخوریم و الا نمیخوریم. نمیخواهد تفریع درست بگنید.
حالا از این عناوین عده ای در روایات اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین آمده است.الآن صلاة فی الحریر را ما هم از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نداریم ول لذا عامه برده اند روی اجتماع امر و نهی. لذا علمای عاه این طور روی قاعدة رفته اند.
سجده روی آن در فقه ما اشکال دیگری دارد. ما ینبت من الارض باید باشد و حریر مثل نفت است از حیوان است.
نماز روی حریر را چه کنیم؟ عده ای گفتند که هر جا جایز شد نماز خواندن هم رست سات. بعد ش عده ای نق نق کردند که نه. در حال حرب هم اگر بخواهد نماز بخواند باید بکند از خودش.
البته در مسأله نماز اختلاف از صحابه ندیده ام. ما یک روایت داریم از امیرالمؤمنین سلام الله علیه فانظر فیما تصلی و علی ما تصلی.آقایان اخبارری که قائل شدند در اصول هم برگردیم به روایات، به این روایت تمسک کرده اند.
مثلا در باب صلاة غیر از لبس است. مثلا باب جواز الصلاة فی ثوب حشوه قز قز یعنی حریر.
یک مقدار از روایات را مرحوم صاحب وسائل در ابواب دیگر هم دارند.
در تحف دارد که یا کمیل انظر فیما تصلی و علی ما تصلی ان لم یکن من وجهه و حله فلا قبول.
ورواه الطبرسی که سندشان در بشارة المصطفی هست ولی ضعیف است.
این روایت را علمای اخباری در بحث احتماع امر و نهی آورده اند و اصول مرحوم آسید عبدالله شبر دلیل بر امتناع آورده اند.
البته این روایت مشکلش تعبیر قبول است اگ رفرق بین امتثال و قبول را بگوییم ممکن است مشکل درست کند.
الآن از صحابه ندیده ام ولی عامه متعرض شده اند و راه حلش را هم مسأله اجتماع امر و نهی قرار داده اند.
بحث معروف اجتماع امر و نهی در مسائلی قشنگ مطرح شده است و یکی اش بحث حریر است و از بحث مغصوب هم واضح تر بود و لذا اگر دیده باشند آقایان اصولی متأخر و در قدیم هم بود و در اصول متأخر شیعه رسما گفتند دو بحث داریم. یک بحث کبروی و یک بحث صغروی... بحث صغروی اینکه کجا اجتماع دارند و مثلا صلاة و مکان مغصوب اجتماعش در کجاست و عده ای گفتند در کل صلاة و مرحوم استاد دارند که در خصوص سجود اجتماع دارند. لذا اگر صلاة بدون سجود در مکان مغصوب درست سات. بله مغصوبلبس در آن نداریم و مطلق تصرف درش حرام است ولی حریر مصداق بارش بود که لا تلبس الحریر بود. در نما زهم لبس مطرح است و مثال بارز مسأله اجتماع امر و نهی است. یک قسمت بحث هم روی قواعد... مثلا اگر فتند که ساتر عورت باشد حریر اون ماز باطل است و غیر ساتر نه.
مثلا گفند که اگر لباسی باشد که در آن عورت را نمیشود پوشاند.. لاتتم فیه الصلاة منفردا و لو نجسا مثل جوراب اون هم حریر بودنش برای صلاة اشکال ندارد ولی لبسش حرام است یا عمامه حریر... و لذا بعض روایات صاحب وسائل....شبیه پارچه ای که وسطش حریر است.
البته این فروع دیگری هم دارد. یک پارچه حریر در جیبش است. پس یک مقدار فروع در خصوص صلاة در حریر. این فروع بنای فقهای عامه بالاتفاق روی مسأله اجتماع امر و نهی است ولی فقهای ما برده اند روی مسأله نهی در عبادت... این مسأله ما در تقریبش با آنها فرق داریم و سرش این است که لا تصل فی الحریر المحض را از اهل بیت علیهم السلام داریم.
عرض کرده ایم که یک بحثش در تقریب موضوع بود و یک بحثش در تقریب جانب حکم است. دو جور کلی تصور میشود. یکی اینکه نسبت عموم و خصوص من وجه باشد. به عبارت دیگر ناظ ربه مقام امتثال باشد. مل لا تلبس الحریر و صل که هر دو اطلاق دارند و ربطی به هم ندارند و در نماز بین این دو جمع کرد. گفتند این بر میگردد به مقام امتثال و یکی به این صورت است که صل و لا تصل فی الحریر و بحثی که بین فقهای اسلام کلا مطرح شد این بود که این دو حکمش یکی است و هر دو مقتضی بطلان عمل است. این وجهی بود که ظاهری ها و خیلی از علمای صدر اول و غیر به اون قائل بودند و هر دو مسأله را از نظر اصولی یکی میدانستند و حکم هم بطلان بود. رأی دو اینکه هر دو مسأله یکی هستند ولی در هر دو صورت نماز صحیح است و این رأی خیلی شاذی است. صل و لا تلبس الحریر را با صل و لا تصل فی الحریر را یکی گرفته است.این رأی شاذ ابوحنیفه است. البته در کتب عامه در تقریب مذهب ابو حنیفه آمده است که امر به طبیعت صلاة است و نهی از ایقاع الصلاة فی الحریر است و این مقتضی بطلان نیست و این عبارت مقداری ابهام دارد.و ما آمدیم برای توجیه کلامش گفتیم شاید مرادش این باشد که صل در مقام جعل است و لا تصل فی الحریر در مقام امتثال است و مقام امتثال تأثیری در مقام جعل ندارد. جون ممکناست خود حنفی ها هم این حرف ما را قبول نکنند.
یکی برود به مقام جعل بخورد و یکی بخورد به مقام امتثال...
احتمال سوم اینکه اصلا اینها را دو باب بدانیم و این همانی است که در کفایه و ... خوندیم. یک باب اجتماع امر و نهی داریم که صل و لا تلبس الحریر و یک مسأله نهی از عبادت داریم که صل و لا تصل فی الحریر است و دو ماهیت اصولی دارد که چرا فرق میکند؟
تا مدتی فقها و اصولا هر دو مسأله را ذیل هم میدانستند. در الذریعة سید مرتضی وقتی نهی در عبادت دارد در آخر همان بحث اجتماع امر و نهی دارد. ایاشن متوفای 436 هستند. یکی میدانستند. مثل ابن حزم از عامه.
نکات فرقش چیست؟ مثلا گفتند اگر نسبت عموم خصوص من وجه باشد اجتماع امر و نهی است ولی اگر مطلق باشد نهی در عبادت است.
اولین کسی که داریم متعرض فرق و باب شده است مرحوم فضل بن شاذان متوفای 260 هستند در رساله ای در کتاب کافی ج 6 به مناسبت ابوبا طلاق آن را آورده اند این بحث را مطرح کرده اند و ایاشن با اینکه 200 سال قبل سید مرتضی هستند مبنایشان فرق دو باب است.
اون مبنای سید مرتضی تا الآن... در کتاب اصولی جدید هم فرق گذاشتند و مشور عامه هم کذا.
ضابط و معیار در فرق چیست. معیار ها مختلف است ولی به طور کلی بهترین معیار شاید این باشد که اجتماع امر و نهی مرجعش به باب امتثال است ولی نهی در بعادت مرجعش به باب جعل است. او در حقیقت تخصیص زده است و در مقام جعل که باشد خواهی نخواهی باعث بطلان است.
در مقام جعل بگوید نخوان باطل میشود. در مقام جعل گفته است صلاة ر حریر را نخوان. لذا سأله نهی در عبادت خلاف نقل از ابو حینفه برگشتش به مقام جعل است. لذا نتیجه اش این است که تخصیص یا تقیید میزند به غیر حریر.
اگر در مقام امتثال بود میشود اجتمع امر و نهی و در مقام جعل نهی از عبادت.
کسانی که قائل به امتناع هستند عده ای از همین زاویه وارد شده اند مثل مرحوم بروجردی و نسبت داده اند به مشهور و عده ای هم قائل هستند نه. قائل به امتناع هستیم و اون هم به جعل بر میگردد. مثل مرحوم استاد. پس معلوم شد در این مسأله چیز واحدی نیست و اختلاف جدی هست. مشهور بین فقهاء و اصولیین تفاوت دو باب است. معیارش هم این است که در نهی در عبادات از حصه ا از عبادت نهی شده است ولی در باب اجتماع امر و نهی از یک عنوانی نهی شده است که گاهی با اون عبادت جمع میشود.
اون وقت اگر دو باب شدند مشهور بین فقهاء نهی از عبادت مقتضی فساد است ولی در اجتماع امر و نهی معروف بین علمائ شاید امتناع باشد. البته مرحوم بروجردی میفرمایند که اینها امتناع مأموری و امتثالی قائل هستند ولی امتناع جعلی هم داریم.و عده ای از بزرگان قائل به اجتماع هستند و خود مسأله اجتماع امر و نهی چند تقریب شده است و این تقریب مشهور در زمان ما یک تقریب است و تفصیل بحث در محلش.
مسأله لبس حریر جزء اجتماع امر و نهی است نه جزو نهی ا زعبادت در عامه.
آیا ما میتوانیم ما روایات لا تصل فی الحریر را بیاوریم د راصول و بگوییم ائمة علیهم السلام امتناع یبوده اند؟ و این در صاول هم کار برد داشته باشد... الآن علمای ما به این روایات اصلا تمسک نکرده اند زیرا اونها باب نهی در عبادت فهمیده اند ولی اگر بخواهیم این روایت را در جهت اجتماع امر و نهی بگیریم باید به جو فقهی معنا بکنیم.