مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بحث پیرامون کتاب فقه الرضا
- مکاسب 95-1394 » فقه شنبه 1394/11/17 مکاسب محرمه
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 97-1396 » فقه شنبه 1397/2/15
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 96-1395 » فقه شنبه 1395/9/13 مکاسب محرمه
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
فقه-1388-48
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحثی که در مکاسب محرمه بود در بيع العنب به قصد تخمير يا بيع العنب لمن يجعله خمراً و هکذا بيع جاريه مغينه به يک لحاظ و بيوعی که در آن قصد محرم میشه ادلهای اقامه شده بر حرمت اين بيوع و بلکه بر فسادش و مهم آن ادله را گفتيم متعرض بشيم يکش دعاوی اجماع بود در عدهای از کلمات در عدهای از موارد که حالا هم بايد يکی يکی بررسی بشه و در خلال بحثهای ما هم توضيحی داده شد.
دوم ادعای قاعده حرمة الاعانة علی الاثم و العدوان ديگه ما يواش يواش از تو مکاسب اين دفعه خارج شديم رفتيم رو قاعده فقهی آيا ما قاعده به عنوان حرمة الاعانة علی الاثم و العدوان داريم يا نه؟ عرض کرديم عدهای از آقايان اين را در جزو قواعد آوردند مثل مرحوم نراقی تو عوائد آورده، مرحوم استاد ما آقای بجنوردی توی جلد اول آخر جلد اوله آخرين قاعده جلد اول قواعد فقهيه ايشان همين حرمة الاعانة علی الاثم، پس کتابهای ديگه هم متعرض شدند اين قاعده را مفصل نوشتند ما هم ديديم که حالا بحث به اينجا رسيد خود اين قاعده تنقيح بشه روشن بشه حدود و ثغورش.
مدرک برای اين قاعده را همانطور که آقای بجنوردی هم مرحوم استاد مرقوم فرمودند يکش اجماعه، که خوب ديروز ما عبارت مرحوم آقای خويي را خوانديم ايشان تعبير کردند ذهب المشهور اجماع را تبديل به مشهور کردند و ما توضيح تاريخش را چندبار تا حالا عرض کرديم ديگه احتياج به تکرار نيست اين به عنوان اعانه بر اثم اين در حقيقت از زمان شيخ طوسی در فقه ما آمده که در حقيقت هم از فقه اهل سنت گرفته شده ليکن از زمان شيخ طوسی حالا تازه که شما اجماع را چه معنی بکنيد؟ ديگه حالا رو آن مبانی خودتان تا قرن سيزدهم يعنی تا مثل زمان مرحوم مستند صاحب نراقی هزار و دويست و چهل و خردهای است وفات ايشان تا زمان ايشان ادعای اجماع شده، و انصافاً هم مخالف نداره بينی و بين الله، گفت اجماع تحصيلاً هم هست، حالا آقای خويي نوشتن اجماع منقول نه منقول نيست تحصيلاً يعنی بزرگان ما مثل محقق ثانی شهيد ثانی اينهای که نوشتند ديگه اين آقايون اسم اعانه بر اثمه آوردند در اينجا قاعده اعانت براثم صاحب رياض ديگران اين را به عنوان حرمة الاعانة علی الاثم آوردند و مرحوم نراقی در عوائدش آقای خويي از مستند نقل فرمودند ليکن اضافه بر مستند تو عوائد هم میگه اتخذت الکلمه بر تحريم اعانه بر اثم، پس دعوای اجماع هست ليکن ريشهيابش همينی است که من عرض کردم حالا بحث ديگه اين که اين اجماع به قول آقايون تا چه مقدار حجيت داره؟ تا چه مقدار کاشفيت داره آن بحث ديگری است حالا آن بر میگرده به يک، يعنی بنای فقهای اصوليين معذرت میخواهم اصوليين متأخر ما خود اجماع فی نفسه يک ارزش حجيتی نداره خوب دقت اجماع بايد دارای اوصافی، مواصفاتی خصوصياتی باشه که بتوانيم با آن کشف بکنيم که حکم امام اينه و لذا اين فرق میکنه حالا بعض فقهاء خوشبين اند، بعض فقهاء يک تيزبين اند، بعضيا يک کمی سوء ظن دارند غرض درجات خود فقهاء هم الحمدالله مختلفه، و اين مقدار آن کاری که بنده اينجا انجام دادم اين بود که اين صدر و ذيلش را به شما عرض بکنم حالا اين بقيه میمانه به شما و آن فقيهی که خواهد آمد ما هميشه عرض میکنيم که يکی از کارهای مهم در به اصطلاح مجموعههای فقهی و کارهای علمی اولاً دادن ارائه يک صورت صحيح از مسأله است بعد نتيجهگيرش يک مقداری هم بگذاريم به شأن هر فقيهی يا هر محققی که خواهد داشت، عرض کرديم از زمان شيخ طوسی در ارزشهای فقهی ما اين وارد شد آن هم توسط نه کتاب فرض کنيم نهايه، توسط کتاب مبسوط و خلاف و قطعاً اين عنوان از اهل سنت وارد شده، و قطعاً در اين دو سه مسألهی که ما داريم اهل سنت تمسک کردند به اعانه بر اثم، اين هم جای بحثش نيست پس از قرن پنجم وارد شد تا قرن سيزدهم که مرحوم مستند نراقی میگه اجماعی است و اتفاقی، که انصافاً هم هست اينه نمیشه انکارش کرد يعنی انصافاً اجماع منقول نيست محصل هم هست ليکن در اين محدودهی زمان از قرن پنجم تا قرن سيزدهم بعدها در قرن چهارده معارض پيدا شد و الا اين قبلش نبود انصافاً توی علمای نبود مثل مرحوم ايروانی اينه هم نه اين که حالا مثلاً اين بزرگان ما به قول معروف ايقوفی داشتند يک اجتهاد بود و صناعت، صنعتش اين بود که میگفت اينجا چون تعاونوا علی البر و التقوی است آن هم در مقابلشه پس اين که استحبابه آن هم کراهته، يا مثل آقای خويي خود آقايي خويي يعنی آقای خويي میگن ذهب المشهور اياشن نمیدانم توجه فرمودند مراد از مشهور ايشان البته اگر مراد ايشان از مشهور اين باشه که ما کل فقهای شيعه نداريم بلی قبل از شيخ طوسی تو کتاب مقنعه نداريم مثلاً راسته اين مطلب قبل از شيخ طوسی توی فتاوی نداريم، چون تو روايت نداريم ما اعوان ظلمه را داريم اعانه بر اثمه نداريم اين راسته اين اگر مراد آقای خويي از مشهور اينه اينه اما اگر مراد ايشان از مشهور مثلاً مرحوم آقای ايروانی علمای متأخر انصافاً اين شهرت استفادهاش خيلی يعنی عنوانش سخته بفرماييد
س: ابن ابی عقيل اينها هم نياوردند
ج: نه خير
س:
52: 5
ج: ندارند نه متأسفانه عرض کردم اين اولين بار توسط شيخ طوسی آمده به عنوان يک قاعده، پس اين راجع به اجماع ديگه حالا استشکاف قول امام از اين اجماع تا چه حديه؟ بر میگرده به شأنيت فقيه، اما مشهور هم که آقای خويي فرمودند يک مقدار مشکله انصافاً من تعرض لها اجمع عليها اجماع به اين معنی من تعرض به عنوان اعانه علی الاثم اجمع علی الحرمة به اين معنی اجماع محققه
س: عدم الخلاف
ج: بلی نه اين که کل تعرضوا کثيری از قدمای ما لم يتعرضوا ليکن من اول ما تعرضوا اجمعوا علی الحرمةاش اين هست اين مطلب ثابته، مگر مراد آقای خويي آن معنای اول باشه که کلهم لم يتعرض ننوشتن خود آقای خويي هم توضيحی ندادن در اين جهت اين توضيحاتی است که بنده عرض میکنم خدمت تان اين دليل اول.
عمده اين آيه مبارکه است، اين دليل دوم عمده آيه مبارکه است ما ديروز تقريباً عبارت آقای خويي را خوانديم من گاهی اوقات از يک کتاب بعضی از معاصرين میخوانيم وقتی که مثلاً مطلب خيلی مثلاً ايشان هم مختصر نقل کرده به همان اختصار اما وقتی که مطلب مهمه ديگه مجبوره خود مصدر را بخوانيم ديروز ما از خود کتاب مرحوم استاد خوانديم عبارت ايشانه، خلاصه حرفای آقای خويي يک تمسک به اصالة البرائته، خب واقعاً خيلی بايد ديگه اصالة البرائته گله و گشاد بگيريم که تا به اينجاها بکشه بعد از او هم ايشان آن اشکال مرحوم آقای ايروانی را هم مطرح نکردند فقط به اصالة البرائه تمسک کردند مضافاً به اين که مثل صاحب جواهر اعانه را غير از عنوان تعاون گرفتن، يعنی ايشان استدلالشان اينه که آيه قرآن در تعاونه نه در اعانه اين عنوان عنوان ديگری است اين عنوان محرم نيست بعنوانه پس جايزه اصالة البرائه جاری میشه البته ايشان اصالة البرائه را بايد خيلی قوی بگيرند که با دعوای اجماع قبل از ايشان تا قرن سيزدهم، تا قرن سيزدهم ادعای اجماع بر حرمت اعانه است نه تعاون اشتباه نشه، همان اعانه ادعای اجماع بر حرمتشه، آن وقت ايشان از نظر اصولی اين جور بحث میکنه آيه قرآن تعاونه اعانه بعنوانها در قرآن نيامده، در روايات هم جز اعوان ظلمه نداريم در بقيه هم اصالة البرائه جاری میشه اين خلاصه نظر ايشان در بخش اول کلام يعنی ايشان کلام شان منحل به دو بخش يک بخش همينی که عرض کردم، بخش دوم شواهدی را اقامه کردند که اين معنی نداره که اينجا مثلاً فرض کنيم آب دادن به کافر به همان تقريری که ايشان نوشتند فرض کنيم زن میدانه شوهرش غسل جنابت نمیکنه تمکين نکنه، چون اعانه بر اثمه ديگه شوهری که غسل جنابت نکنه نماز هم نمیخوانه ترک نماز و اينها و مثالهای که ايشان زدند مثالهايي را ايشان آوردند پس ايشان در حقيقت دو بحث دارند يک بحث کبروی که الآن عرض کردم يک بحث هم مثالهای متعددی که ايشان اقامه فرمودند به عنوان تتميم فيه تأسيس، بيشتر تو اين تتميم فيه تأسيس مثالها را آوردند مثالهای موارد متعددی را آوردن، البته غير از مواردی که ايشان نوشتن، مثل بيع الخمر، بيع العنب لمن يعمله خمراً هم علمای ديگه ما اين مناقشات مثالی را قبل از آقای خويي داريم آقای خويي جمع کردند مثلاً ايشان حتی تجارت تاجر را هم از همين قبيل میدانن اين که انسان تجارت بکنه،
33: 9
پولی جمع بکنن، آن هم از همين مثالهای فراوانی را ايشان آوردند که اعانه بر اثم و عدوان هست ليکن نمیشه بعضياش روايت داره بعضياش هم نمی شه التزام داد به حرمت اين موارد، اين خلاصهی اشکال ايشان مرحوم حضرت استاد در مکاسب محرمه به اصطلاح بيناگذار جمهوری اسلامی ايشان چون متعرض شدن، اين بحث را مفصلاً و باز هم سعی کردند لطافتهای داشته باشن، ما عين عبارت ايشان را در اينجا میخوانيم ايشان البته همين قاعدهی اعانه بر اثم را مفصلاً آوردند البته ايشان بلی در مقام استدلال اول حکم عقله آوردند که ما اين را انشاء الله سوم میخوانيم حالا ايشان اول آوردند ما به عنوان دليل سوم البته عرض کردم مثالهای در باب اعانت غالباً اين يعنی اختلافاتی که علماء دارند يا مثلاً میگن اين مورد حرام نيست يا اين مورد اعانه نيست مثلاً اين جوريه يعنی مناقشاتی که شده، سوم هم بلی بخش سوم ايشان يعنی در اين کتاب مکاسب محرمه جلد اول قاعده اعانه بر اثم را در حقيقت از صفحه 129 متعرض شدند به بعد، اولش حکم عقله بعدش هم آيه مبارکه است، سومش هم ادله وجوب نهی از منکر، اين سه وجه ايشان و ما يک وجه ديگه هم اجماع بود که نقل کرديم ايشان نياوردند حالا بر گرديم به وجه دومی که ايشان دارند.
ثانيها قوله تعالی و تعاونوا علی البر و التقوی بعد ايشان متعرض اشکال فاضل ايروانی شدند تارتاً بان مؤداها الحکم التنزيهی که ديروز خوانديم بقرينة مقابلته للعقل بالاعانة علی البر و التقوی التی ليس بالالزام قطعاً و اخری بان قضية باب التفاعل هو اجتماع علی اتيان المنکر، عرض کرديم اين اشکال را قبل از مرحوم ايروانی در جواهر هم داره اختصاص به ايروانی هم نداره، کان يجتمع علی قتل النفوس و نحب الاموال لا اعانة الغير علی اتيانه علی ان يکون الغير مستقلاً و هذا معيناً له باتيان بعض مقدماته، عرض کردم اين تعابير سخت را نمیخواهد به بکار ببرند، بگن که اعانه بر اثم تو مقدمه حرامه، مقدمه حرام در فعل نفسه، اعانه در فعل غيره مثل همه هيچ فرقی هم نمیکنه اصطلاح اعانه مثل مقدمه حرام، ليکن مقدمه حرام را در خود انسانه، يعنی انسان میخواهد مثلاً بلا نسبت شراب بخوره بره تا بازار مثلاً تهيه انگور بکنه، بعد بيايد انگور را تو خم بيندازه آن تشکيلات تا شراب اين مقدمات تشکيل شرابه که بعد شراب بخوره، يک دفعه اين کار را غير انجام میده آن میشه اعانه، پس مقدمه حرام مال خود انسان اعانه فعل غيره، يعنی بين معين بين فاعل مقدمات و فاعل فعل دو نفر اند اگر فاعل فعل يا فاعل مقدمات يکی بودند میشه مقدمه حرام اگر فاعل فعل و فاعل مقدمات دو نفر بودند میشه اعانه بر حرام پس نکتهی فنی و حقوقش به اصطلاح ماها قانونش يکيه اتيان مقدمات حرامه، سواء لفعل نفسه او لفعل غيره اين اعانه بر حرام مراد اينه روشن اين يعنی اين تعابير را نمیخواهد به کار ببرند میشه خيلی راحت مطلب را گفت بعد ايشان فرمودند و يرد علی الاول صفحه 131 انه لو سلمت فی سائر الموارد قرينية بعض الفقرات، يا فِقرات علی الاخر بما ذکر يا بما ذکره آقای ايروانی لايسلم فی المقام اين قرينيت در اينجا لان التناسب الحکم و الموضوع از يک طرف و حکم العقل شاهدان علی ان النهی للتحريم خب عقل میگ اثم بايد انجام نشه گناه بايد انجام مضافاً الی ان مقارنة الاثم و العدوان، عدوان هم يعنی ظلم يعنی تعدی تجاوز لم تبقی مجالاً للحمل النهی لم تُبقی نبايد استعمال کنه، لاتبقی مجالاً چون لم ماضی بکنه نمی خواهد ماضی باشه، لم تبقی مجالاً لحمل النهی علی التنزيه، کراهت، ضرورة حرمة الاعانة علی الاعانة علی العدوان و الظلم کما دلت عليه الاخبار المستفيضه خود آقای خويي هم قبول کردند و لذا شايد هم آقای خويي به اين وجه مرحوم ايروانی تمسک نکردند چون خود آقای خويي هم قبول کردند که حرمت عدوان را ما اعانه بر عدوان حرامه اين که، و حمل العدوان علی غير الظلم کما تری، اين راجع به اول پس اين قرينه سياق چندان کارساز نيست البته عرض کردم جواب ديگری هم داده شده، که اصلاً تعاونوا علی البر هم برای وجوبه که گفت آنجا برای استحبابه، آنجا هم وجوبه، اينجا هم حرمته، اين با همديگه قرينيت سياق بهم نخورد مياد انشاء الله.
و علی الثانی و اما اين دومی که تعاون به معنای اجتماع باشه ايشان از اين راه ان ظاهر مادة العون عرفاً و بنص اللغويين المساعدة علی امر و المعين هو الظهير و المساعد البته ظهير يعنی پيشتيبان، پيشتشه از کلمه ظهره مساعد هم از به اصطلاح
س: کمک
ج: کمک
و انما يصدق ذلک فيما اذا کان احد اصيلاً فی امر، و اعانه غيره عليه، خب بلی عون معناش همينه يکش بايد اصيل باشه يک ديگهاش معين باشه، اين باب اعانه است خوب اشکال صاحب جواهر اينه که باب تعاون اين نيست
س: اين قرينهی که فرمودن، درست نيست چون شما ديروز هم فرموديد اين که میگيد اين اثم و عدوان، اثم و عدوان خودشان حرامه نه اعانه برشان،
ج: نه تعاون
س:
55: 15
معلوم نيست که حالا تعاون بر آنها
ج: ها!
س: همان است که
16
تعاون هم
ج: آن بحث دومه، نه ايشان میگه چون اولی، دومی هم دوتا داره يکش با تنزيل نمیسازه که اين معلوم میشه اين اشکال وارده، و انما يصدق فی ذلک فيما اذا کان احد اصيلاً فی امر اعانه غيره اين مثل همان دعواهای گفت اصول موضوعه، تو اين بحثی که شما میکنين آن هم میگه درسته اعانه معناش اينه که يکی اصيل باشه يکی معين باشه اما آيه توش اعانه نيست تعاونه،
س: ماده آنه
ج: خب ماده آن باشه، هيئته تعاون، آن وقت معناش اين میشه که اين فعل به يک نفر نسبت داده نمیشه هرکدام عون اند، با هيئت تعاون يعنی اين فعل به يک نفر همه کمک اند، و لذا يک نفر اصيل نيست اينی که شما میگيد اعان عون همين طوره آن وقت اين عون يعنی کمک، آن وقت اگر باب تفاعل را هم اين معنای باب تفاعل اينه که نگاه کرده همه کمک اند خب اين که همهاش تبصره است، جزو قانونش کجاست؟ ديگه همه کمک اند اين همه کمک اند کجا تصور میشه که يک اصيلی نباشه، يعنی همه عون اند درسته بايد يکی اصيل باشه يکی غير اصيل اما وقتی آمد گفت همه عون، ديگه آنجا نمیخواهد يکی اصيل باشه آن مجموع اصيله کل واحد عون اند،
س: اگر حاج آقا يعنی
25: 17
متعرض شدند آن موقع شايد درست بشه
ج: بدتر میشه ديگه گناهان متعددی بدترش میکنه، فيکون معنی لاتعاونوا علی الاثم و العدوان لايکون بعضکم لبعض ظهيراً و مساعداً و معاويناً فيهما، نه اين شد معين و ظهير و معاون شما بگيد متعاوناً آنها میخواهن بگن لايکون احدکم متعاوناً شما باب تفاعل بيار، چرا رفتين باب مفاعله باز، دقت میکنيد ای لايکون احدکم بعضکم لبعض ظهيراً و مساعداً اين دوتا که از ماده خارج اند و معاوناً دقت و معاوناً اشکال صاحب جواهر اينه که شم باز خراب کرديد نگو معاوناً، متعاوناً چون تعاونه، نه لاتعاون بعضکم، لاتعاون، تعاون که نيست معاونه که نيست تعاونه،
س: حاج آقا در تعاون هم چندتا عون بر يک اصيل کمک میکنن،
ج: وقتی شد بنا شد اين نسبت عون بايد به همه علی سواء باشه وقتی شما میگيد تضارب زيد و عمر و بکر، يعنی شما اين تضارب را چه معنی می کنيد يعنی زيد عمر را زد عمر بکر را زد ما به فارسی میگيم کتک کاری يعنی همه مشغول زدن اند، وقتی میگيم تضار زيد و عمر اين معناش اينه که ما به فارسی میگيم کتک کاری آن هيئت مجموعی را اين تعاون يعنی کل واحد عون برای، صاحب جواهر حرفش اينه چون باب تفعله، نه معاون، ببينيد دقت فرموديد اشکال کجاست؟ يعنی من هميشه عبارته میخوانم برای اين که اين اشکال، جواهر کجا مياد، يا آقای خويي کجا مياد اشکال میکنن که شما چرا آوردين معاون اين معاون باب افعاله، مفاعله است ای لايکون بعضکم لبعض متعاوناً بايد اين جور بگيم نه معاوناً اگر گفتيم بعضکم لبعض متعاون يعنی چه؟ و چون نسبتش علی حد سوائه، يعنی اين مجموعه کل واحد عون، مجموعه چون مفروض تعاون گرفته من عرض کردم تو همين بحث سابق اين خصائصی را که در لغت عرب هست که در هيئات و در مفردات مياد يک خصوصياتی را در نظر به قول مرحوم محقق اصفهانی قدس الله نفسه تو بحث لاضرر توی حاشيه کفايه بحث لاضر میگه مفاعله درسته دو طرفيه اما در نظر گرفتی که از يک طرف شروع شد اين حيثيت در مثلاً ضارب زيد عمراً يعنی کانما زيد شروع کرد به زدن، عمر هم زد جزای زدن، ضارب زيد اين شروع کرد او هم زد، زدن دو طرف هست اما کانما يکی اصيل بوده اول بود يکی بعد اما اگر بخواهد به اين نکته نگاه نکنه فقط اينه نگاه میکنه کتک زدن از دو طرفه، اين هم میزنه آن هم میزنه اينه میخواهد نگاه، میگه تضارب زيد و عمر، در باب تفاعل اينها بحثشان اينه هيئت باب تفاعل در روشن شد در لغت عرب وضع شده برای اين که ببينه يک فعل واحد در زمان واحد از دو طرف صادر میشه اينه نتونستند ايشان قدس الله نفسه توضيح کافی بدن، خوب دقت بکنيد
س:
21
حاج آقا بپذيريم که میگن
2: 21
خودش اصيل و غير اصيل داره آن وقت هيچ هيئتی نمیتونه ماده را از بين ببره فقط بايد
ج: چرا ديگه، آن وقت اصيل چه میشه؟ اصيل میشه مجموع، يعنی کل واحد عون بود برای چه؟ براي اين که مجموع گناه را انجام داده اصيل میشه مجموع،
س: هرکدامشان از يک جهت اصيل میشن از يک جهت
ج: يا به تعبير ايشان هرکدام از يک جهت، و الا خوب هيئت چه کار بکنيم
س: اين معنای غالبش نيست حاج آقا؟
ج: خب ظاهراً اين طوره آن هم يک بحث کبروی است که آيا اين هيئات دارای دو معنی است سه معنی است چهار معنی است يا همهاش يک معنی دارند مثل مرحوم آقای اصفهانی و عدهی زيادی از اين متأخرين ما معتقدند که اينها معانیشان ظاهراً يکيه فقط جامع بايد تصور بکنيم ليکن خود من قبول نکردم اينه، حالا اين بحثی داره
س: هيئت تعاون خود
46: 21
بلکه مشخص نمیکنه بالاخره از که صادر شده؟
ج: نمیشه
س: يعنی اعانه داخلش
ج: دقت بکنيد يعنی من اين نکته را که هی میخوانم تأکيد میکنم شما وقتی میخواهين يک تفسير لغوی بکني حفظ ماده و هيئت هردو بايد بشه، ايشان هيئته عوض کرد رفت باب مفاعله،
س:
8: 22
ج: معاون مفاعله است ديگه،
س: اعانه
ج: اعانه که افعاله، ايشان معاون، نگفت معين، چون حواسش جمع بود معين نياورد باب افعال نياورد اما رفت مفاعله، ايشان معاون آوردند ايشان لايکون بعضکم لبعض ظهيراً اين که خارج از هيئته و معاوناً خوب دقت بکنيد
س: جوابی که خودتان قبلاً فرموديد که اعانه
ج: حالا جواب ما بگذارين بعد حالا تقريب
40: 22
بخوانيم و بعد و معنی تعاضد المسلمين و تعاونهم ان کلاً منهم يکون عضداً و معيناً لغيره خب باز برگرداندن باب افعال، او اين ايشان خيال میکردند با اين تفصيل حل مشکل بشه اين حل مشکل نمیکنه چون آن میگه اصلاً معنای تعاون نيست که احدها معين لا آخر، اين باب افعاله آن باب تفاعله اصلاً دعوی سر همينه يعنی ايشان در حقيقت مصادره به مطلوب کردند همانی که نقطهی دعوی است برگشتند دو مرتبه فرمودند خب اين که حل مشکل نمیکنه معنای تعاون اين که احدکم معين آخر نباشه اين میشه باب اعانه باب افعال میشه اشکال صاحب جواهر و اشکال مرحوم ايروانی و بعد آقای خويي اينه يعنی میگن ما حرمت تعاونه قبول داريم حرمت اعانه را قبول نداريم بعد ايشان میفرمايد و فی القامون تعاونوا و اعتونوا اعان بعضهم بعضاً، درسته در اينجا اعان بعضهم بعضاً حالا اين اعان بعضهم بعضيا يعنی چه؟ يعنی بعضهم معين و بعضهم اصيل يا نه اعان بعضهم فی آن واحد کل واحد عوناً،
س: هم آنه آنی هم که هر دو اصيل میشه
ج: آها! که هردو يا فرض کنيم هيئت اجتماعش اصيل بشه يا هردو دقت میکنه ايشان عبارت قاموس را هم آوردند و نحوه فی المنجد البته منجد که هيچ ارزش علمی نداره قاموس هم خيلی نداره و فی مجمع البيان فی ذيل الآيه قال امر الله عباده بان يعين بعضهم بعضاً علی البر و التقوی اين مطلب را روشن شد برايتان يعنی تمسک ايشان نه به قاموس نه به مجمع البيان اصولاً درست نيست چرا؟ چون مجمع البيان در همان فترهی زمانش که تو شيعه جا افتاده بود بعد از شيخ طوسيه،
س: منجد
ج: منجد که ارزش نداره علمی نداره، کتاب قاموس هم در محيط سنته اگر برفرض اعان به معنای اعانه باشه که بين اهل سنت هم تعاونوا علی الاثم و العدوان را به معنای اعانه گرفتند اين هم مسلمه سنیها گرفتند اين که اين جای بحث نداره، مجمع البيان بعد از شيخ طوسيه يعنی بعد از صد سال بعد از اين در ذهن علمای شيعه افتاد که تحرم الاعانة علی الاثم مجمع البيان را نوشتند، ايشان بر داشتند مجمع البيان تمسک کردند خب نمیشه میگم عرض کردم خدمت تان اگر سير يک مسأله به لحاظ تاريخی روشن بشه خيلی مشکلات و استدلالها خواهی نخواهی روشن خواهد شد درسته فقط مجمع البيان نيست محقق ثانی هم همينه داره خيلیهاشان دارند اين بحث سر همين نکته است يعنی در حقيقت صاحب جواهر میخواهد بگه که اين فرض کنم مثلاً هفت قرن شش قرن هشت قرن علمای ما فهميدن اين درست نبوده آنچه که صحيحه اينه تعاون حرامه نه اعانه قطعاً علمای ما از زمان شيخ تا زمان صاحب مستند اعانه فهميده اين قطعی است احتياج به قاموس و مجمع البيان نداره احتياج به قاموس تنها هم نداره مضافاً به اين که آنها ممکن است حتی در قاموس ميآمد الی ان قال و نهاهم عن يعين بعضهم بعضاً علی الاثم راسته اين مطلب اين در مجمع البيان هست درسته و کون التعاون فعل الاثنين، لايوجب خروج مادته عن معناها نه اين که لايوجب نه لايوجب ليکن بحث اينه که وقتی اين ماده در ضمن هيئت آمد با معنای هيئت بايد مراد بشه يعنی در آن واحد کل واحد عون ديگری اين معنای تعاون اين میشه،
س: حاج آقا از اين که تعاون را به معنای اعانه برگرداندند نمیشه استفاده کرد آنها هم توجه داشته
ج: فمعنی تعاون زيد و عمر ان کل منهما للآخر و ظهير له، فاذا هيئ کل منهما مقدمات عمل الآخر يصدق انهما تعاونا خب اين هم يک اشکال معروفه اين هم ايشان بايد يک توجيه برای اين بکنه که يصدق انهما تعاونا، و بالجمله کون التفاعل بين الاثنين نه بين الاثنين کون فقط کون التفاعل بين الاثنين بحيث اسناد آن به کل واحد علی نحو واحد باشه اين مهمه، يعنی فعل اين آقا هم عونه، فعل آن آقا هم عونه اين معنای بين الاثنين و الا مفاعله هم بين الاثنينه، يعنی آمده اين نکته را در نظر گرفته خوب دقت بکنيد، اين ظرافت باب که ابواب به اصطلاح هيئاتی است که به اصطلاح در لغت عرب است تفاعل را اصلاً به اين معنی گرفته تضارب زيد عمراً، زيد و عمر غير از ضارب زيد عمراً است به اين که ضارب زيد عمراً هم توش خوابيده که عمر او را کتک زد آن هم زد، اينها میخواهن بگن تضارب میخواهد حکايت بکنه از صدور فعل در حال صدور از دو طرف بنسبة واحده، يعنی زيد هم میزنه عمر را عمر هم میزنه زيد را به نسبة واحدة، آن وقت اينها میگن تعاون بايد اين جور بگيريم اين تصوير را خوب دقت بکنيد بنسبة واحده پنج نفر جمع، اين هم عونه، اين هم عونه اين هم پنج نفر عون اند نه اين که يکی اصيله، اشکال آقای خويي روشن شد اولاً حالا ما قبول بکنيم نکنيم بحث اول اشکال صاحب جواهر اين بزرگان روشن بشه ايشان میخواهن بگن نه اينه بايد توضيح بدن به مجرد اين که میگه يصدق، کجا يصدق و چه نکتهی داره؟ مثلاً ايشانه میگه ما به دو لحاظه، فرق مثلاً اگه اين جور بود فرق بين اعانه و تعاون يک نوع فرق بين ايجاد و وجوده بين کسر و انکساره، شما میگيد کسرت الکوز فانکسر کسر به شما نسبت داده میشه انکسار به کوز اما در واقع يکيه دوتا نيست که اگر تعاون گفته شد اين تعاون با اعانه يکيه از دو ديدگاهه، از دو زاويه است يک توضيحی بالاخره بايد ايشان بدن يصدق عليه انه، خب آن طرف مقابل هم بلا نسبت بچه که نيست صاحب جواهر هم عرب هم هست،
48: 28
طرف مقابل مرحوم صاحب جواهر عرب مینويسه آن طرف مقابل مرحوم صاحب جواهر عربه و انصافاً هم اينه من کراراً عرض کردم يکی از جهاتی که در جواهر خيلی روش به نظر من بايد دقت بشه کم حقش داده میشه ايشان خيلی جاها میگه مثلاً اين روايتی که اين جوره آن کسی که اعطي فهم کلام امام(ع) اين جور میفهمه يک ظرافتهای لطيفی در فهم داره که عربيتش تأثير داره هم فقهاتش يکی از چيزهای است که من اينه کم در عبارات ديگران يعنی میگه اين در اين کلام يک راز و رمزی است که اين با آن ظرافتها بايد حالا آن راز و رمز را توی تعاون هم برايتان روشن کردند اينها میگن در لغت عرف هيئت معناش اينه هيئت تفاعل خوب دقت که در آن واحد آن عنوان واحد بنسبة واحده به اطراف نسبت داده میشه خوب دقت بکنيد.
س: اين سند اينها به کجاست؟
ج: اين مطلب به لغت،
س: کدام لغت؟
ج:
43: 29
در هيئاته ديگه همان طور که مرحوم حاج شيخ محمد حسين گفته شما فرض کنيد شرح نجم الائمه را از اين ور گرفتيد، اصلاً ارتکاز ما هم هست نمی خواهد حالا به لغت بگيم انصافاً در لغت عرب تضارب زيد و عمر میخواهد اين نسبت ضرب به هردو علی نسبة واحده است زيد هم میزد عمر هم می زد، زيد هم میزد عمر هم، اين مراد اينه ديگه يعنی در آن واحد که نگاه میکنيم خوب دقت کنيد در آن واحد آن ماده به کل الاطراف بنسبة واحده نسبت داده بشه، اين دقت کنيد اين من اول مراد صاحب جواهر را برايتان روشن بکنم، پس معنای تعاون اينه که پنج نفر جمع بشن، پنج نفر باشن عنوان عون خوب نه عنوان قتل نه عنوان ضرب، عنوان عون خوب دقت بنسبة واحده به اين پنج تا داده بشه اين عون آن عون آن عون اين طور که شد میگن تعاونوا اما اعانه اين نيست اعانه نسبت عوان به يک طرفه، آن نسبت آنه که ديگه عون نيست اگر گفت اعانه علی الاثم يعنی اثم را آن انجام داده اين عون بود پس آن عون نيست يکی عونه يکی اصيله، يکی عونه يکی فاعله، ايشان میخواهد صاحب جواهر میگه آيه اين نيست مفادش آيه مفادش اينه که در آن واحد اين نسبت عون نه نسبت فعل نسبت عون به همه اطراف علی نسبة واحده باشه اين هم عون آن هم عون آن هم عون ظاهر تعاون اينه، اينه که مثل ايشان بايد بياد يک تحليل، حالا فرض کنيم خودما هم عقيدهمان همين باشه اما اينه بايد و سنیها هم همين جور فهميدن همين طور که ايشان میگن قاموس، مجمع البيان، اين فقط مثل سنیها علماء و فقهاء اهل سنت ارسال مسلمات کردند که اعانه بر اثم همان تعاونه، اما نکتهاش چی؟ به نظرم يعنی اينی که علمای ما گير کردند میخواهن با شواهد ادبی جمع بشه،
س: حاج آقا نکتهاش بر نمیگرده به همان معنی که از ماده کردند که گفتند در عون قطعاً
ج: خب اينجا اگر بايد حتماً يکی اصيل باشه پس بايد اين جور بگيم هر نفری هم عونه هم اصيله،
س: يعنی میخواهن بگن که تحمل داره تعاون که به اعانه هم تعبير بشه
ج: خب نمیشه میگن باب هيئته از بين بردی،
س: مادهاش
ج: چرا شما باب تفاعله ارجاع دادين به باب افعال
س: هيئتش اعمه، معناش اعمه
س: بلی فقط ماده را که نمیخواهد که همه اطراف
ج: اينها اشکالشان اينه ببينيد يک دفعه من قبول بکنم نکنم يک بحثه، هر کلام را قاعدهی، نمیدانم کمونيست هم باشه بیدين هم باشه شما کلامشه اول درست تقرير بفرماييد تا بعد معلوم بشه اشکال چيه؟ آن مرادی که، آن وقت اگر بنا شد که کل واحد عون باشه يا بايد بياييم کل واحد اصيل يا مجموع اصيل اند
37: 32
به مجموع نسبت داده شده
س: از کجا که جنس گرفت
ج: بلی آقا
س: اسم جنس جنس بگيريد
ج: مراتان اسم جنس يعنی مطلق به اصطلاح، چون به اصطلاح هيئته در هيئت هميشه مفاد، يعنی مادهای که در ضمن هيئته هميشه مطلقه نمیشه عام هم باشه، اسم جنس يعنی ماده،
س: نه اسم را جنس اسم بگيريم
ج: اين قطعاً هم همين طوره نمیخواهد بگيريم ديگه،
س: خب میدانم
ج: نه من فکر میکنم عون را میفرماييد عونی که در ضمن تعاون هست،
س: زمان را از تعاون منسلخ بکنيم بگيم که در زمانهای حتی اگر اعانه باشه جمع اين اعانهها در مورد جنس اسم میشه تعاون ديگه،
ج: نه میگه اين آيه مراد از اين تعاون اين صورته که يک عدهی باشند که عمل کل واحد عون برش صدق بکنه در اعانه اين طور نيست يکی عونه يکی اصيله،
س: اگر اعانات متعدد بشه افراد مختلف به هم اعانه بکنه
ج: تعدد اعانات عوض نمیکنه آنه عوض نمیکنه دقت فرموديد تعدد اسمه هم عوض نمیکنه،
س: حاج آقا اصيل خارج از تعاونوا باشه چه اشکالی داره؟
ج: اصيل خارج بشه
س: بلی
ج: يعنی چه متعاون هرکدام اصيل
فاذا هيئ کل منهما مقدمات امر الآخر يصدق انهما تعاونا و بالجمله کون التفاعل بين الاثنين لايلازم کونهما شريکاً فی ايجاد فعل شخصی، اين تعاون درسته باب بين اثين اقتضاء نمیکنه اما تعاون اقتضاء میکنه فالتعاون کالتکاذب و التراحم و التعاضد، مما هی فعل الاثنين من غير اشتراکهما فی فعل، تصادفاً حالا ايشان فرد بودن تمام اين مثالهای ايشان خلاف مطلوب ايشانه، اصلاً تکاذب در دليلين میگن چون هر دليلی يکذب دليل ديگر، تکاذب برای همين میگن و الا اگر ما دوتا دليل داشتيم که يکی فقط کذب بود ديگری
37: 34
اين تکاذب نيست يکش قبول بشه يکش مکاذب، اگر يکی بخواهد کذب، مثلاً اين دليل میگه آن دليل کذبه، اگر فقط به همين مقدار باشه آن دليل صحيحه يعنی اصلاً تکاذب و تعارض شرطش اينه که نسبت حجيت به دوتا خبر علی حد واحد باشه و لذا کل يکذب الآخر، تکاذب همينه، و الا اگر فقط يکی معارض باشه آنه میگيم نه آن معارض نيست يعنی آن که قبوله ديگه آن تکاذب نمیشه تراحم هم همين طوره اين آنه رحم بکنه، آن هم آنه رحم بکنه، اصلاً معنای، تعاضد هم همينه که از عضد بازو، هرکدام بازوی ديگری باشه تصافاً نفهميدم من که سر در نياوردم اين سهتا مثالی که ايشان، تراحم، تضامن، تعاضد مما هی فعل الاثنين من غير اشتراکهما فی فعل شخص، قطعاً مرادش در فعل شخصی است نه اين که احتمالاً اصلاً تکاذب معناش همينه،
س: شايد شخصيه يک چيزی غير از ماده گرفتن
ج: بلی ولو کان المراد من حرمة التعاون علی الاثم هو الشريکة فیه نه اين که ايشان بگه مراد شرکته، ايشان میگه مراد صدق عون بر فعل کل است، اين يکون مقتضی الجمود علی ظاهر الآيه حرمة شرکة جميع المکلفين همه جمع بشن، فی اتيان محرم اگر جميع مکلفين در اتيان محرم شد مثال به هر مکلف حرامه اين غير از تعاونه، و لذا يک اشکال ديگهی ما بود که اين فرض آقايون فرض بعيديه مثلاً اگر پنج نفر جمع بشن خانه را خراب بکنن، هرکدام دستشان يک تيشهی گرفتند يک بيلی گرفتند يک کلنگی گرفتند خب اين کل واحد فعلشه اين عون نيست مراد از تعاون اين نيست، فالظاهر من قوله لاتعاونوا علی الاثم و العدوان عدم جواز اعانة بعضهم بعضاً برگشتند که اين تعاون لاتعاونوا يعنی لايعين بعضکم بعضاً اين ظاهری که ايشان فرمودند عرض کردم بزرگان علماء بل اتفاق علماء سنت بر همينه و از وقتی هم اين معنی تو شيعه آمد همينه فهميدن اين هم انصافش، تا در قرن اواخر قرن، در قرن سيزدهم اين مناقشات شروع شد که تعاون حرامه اعانه غير از تعاونه، و هو مقتضی الظاهر المادة و الهيئة،
س: حاج آقا میخواهن می گن هر اعانهی يک طرف هم باشه يک
8: 37
محقق میشه
ج: ولو قلنا بصدق التعاون و التعاضد علی الاشتراک فی عمل يعنی برفرض اول ايشان قائله که فقط تعاون يعنی اعانه اين يک، و ما ابعد مابين ايشان و صاحب جواهر، بعد البته دارند ولو قلنا بصدق التعاون و التعاضد علی الاشتراک فی عمل فلاشبهة فی عدم اختصاصه به حالا باز اين کمی اهون شد که تعاون عامه، هم تعاون را شامل میشه هم اعانه خلاصه بحث اين شد اين خلاصه.
ثم بلی بعد متعرض موارد شبهه بان و لذا عرض کردم مثلاً مرحوم محقق ثانی گفت لو تم هذا الاستدلال فيمنع معاملة اکثر الناس و الجواب عن الآيه المنع من کون محل النزاع معاونة مع ان الاصل الاباحه و انما المعاونة مع بيعه لذک، مع قصده يعنی، و فصل هذا الاجماع فی مفتاح الکرامه و جواهر و عرض کرديم بعدها هم آقای خويي که ديگه مفصل آقای خويي دارند، قامت السيرة علی معاملة الملوک و الامراء فی مايعلمون صرفه فی تقوية جند و عساکر المساعدين لهم علی الظلم و الباطل و اجارة الدور و المساکين و المراکز لهم لذلک و بيع المطاعم و المشارب للکفار، بعد همين جوری ايشان شروع کردند صحبت کردند الا اين که ايشان جواب دادند بعد از جواب، اما صدق الاعانه فی مانحن فيه فسيأتی الکلام فيه، يعنی بحث تشخيص موضوعی شد الآن و قد عرفت ان الحکم العقل بالقبح لايتوقف علی صدق، خب بحث عقل يک چيزه بحث آيه مبارکه چيز ديگری است و اما الموارد التی ذکروها و ادعوا فيها السيرة فالجواب اما عن السيرة بيع المطاعم من الکفار و ما هو نظير ذلک کبيع العنب لهم مع العلم بجعل بعضه خمراً فحکم العقل بالقوه صدق الاعانة علی الاثم فرع کون الاتيان بما ذکر اثماً، بايد اسم صدق بکنه، برای کفار بعد ايشان میگه نه کفار مکلف به فروع هستند ليکن قاصر اند،
س: حاج آقا يعنی ما که علم داريم به بيع عنب لهم يعنی ايشان هم آن رواياته به کفار حمل کرده
ج: معلوم نيست مطلقاً معلوم نيست چون کفاره هم ذکر کردند آقای خويي، فالحق انهم مکلفون معاقبون علی الفروع بل لان، عضيد نيست بل لان اکثرهم الا ما قل و ندر جهال و قاصرون، اما عوامهم فظاهر بعد ايشان شروع کرده چهار پنج سطر برای اين که عوام و کفار قاصر اند و اما غير عوامهم فالغالب فيها يعنی که اينها هم قاصر اند ديگه ما نفهميديم ديگه حالا همه حکمشان يکيه چرا جدا کردند عوام با غير عوام اگر بنا شد يکی باشه يکیه، نعم بلی ايشان میگه هست توشان که مقصر باشه و بالجمله ان الکفار کجاهل المسلمين منهم قاصر هم الغالب و منهم مقصر و التکاليف اصولاً و فروعاً مشترکة بين جميع المکلفين عالمهم و جاهلهم، قاصرهم مقصرهم الکفار معاقبون ليکن مع قيام الحجة فتحصل حدود يک صفحه نوشتن که ذهن خيلی محصل زيادی نداشته فتحصل مما ذکر انما ادعی من السيره علی بيع الطعام فی نهار شهر رمضان من الکفار خارج عن عنوان الانة علی الاثم او تهيئة اسباب المعصية لعدم الاثم و العصيان اصلاً ملتفت نيستند قاصر اند بلی بعد هم اما بيع القرطاس ايشان کاغذ میفروشه بعد توش کتب ضلال مثلاً مینويسن چاپ میکنن فمضافاً الی ما تقدم و عدم العلم الاجمال رأساً دفع اضلال الناس من الامور التی يهتم به الشارع، کيف يمکن القرب بجواز بيع القرطاس ممن يعلم انه يکتب فی ضد الاسلام، میگه اگر بدانيم که ضد اسلام مینويسند نبايد بفروشيم، نمیدانم حالا در اين زمان چه جوری شده بلی و البيع صدق عليه عنوان الاعانة علی الاثم صدق عليه ام لا؟ اصلاً دنبال اين نيست، و اما ما ذکر من السيره علی معاملة الملوک بلی لو سلم حصول العلم الاجمالی المذکور که ما علم اجمالی داريم که اين پولی را که شما به دولت میدن مثلاً به اين دولت ظالمی که میدن اين ظالم صرف ظلم میکنه لو سلم حصول العلم الاجمالی المذکور فلا تکشف ای حصول العلم بصرفه فی
43: 41
و العدوان تعجبه از ايشان رحمه الله، علم تفصيلی گفته يعنی ايشان مثلاً فرض کنيم در بعثیهای عراق علم اجمالی هم نداشتند که
48: 41
دارند ظلم میکنن فلا تشکف تلک السيره عن رضا الشارع
س: عين اين ماله میگن نه کل
55: 41
ج:
42
نمیدانم سر در نميارم
س: بعد عين ماله میدن حقوق مثلاً
ج: خب آن هم حرامه، میگن شاه عباس مالياتی که بلا نسبت از بعضی از زنهای بدکاره میگرفت شب میگفت باش چراغ روشن کن اين دود بشه بره به هوا نفت آن مشعلها میکرد که دود بشه بره به هوا فلاتکشف تلک السيره عن رضا الشارع بعد ما ورد تکل الروايات الکثيره فی باب معونة الظالم علی ای حال ايشان میگه و ان شئت قلت ان السيره ليست من المسلمين المبالين بالديانه، مال افراد لا و ابالی است عرض کردم يک بحث سيره و اينهاست و فروعی که هست يک بحث ديگر فقط اين نيست که ايشان فرمودند، يک بحث هم رواياته که البته بعد ايشان متعرض شدند هو ذا نحن نبيع تمرنا من نعلم يصنعه خمراً مشکل آنه، انما يبيع حلالاً فی الابان الذی يحل شربه و اکله، مشکل آنه فقط سيره نيست که بگيم متدينه يا غير متدين، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
در این بحث انگور کاری که معین میگوید اعانة بر تمکن شخص است نه گناه. تمکن این شخص مقدمة است برای شراب سازی و اون عصیان است. پس فروش انگور اعانة است بر مقدمه ای مشترکة.
این فرمایش ایشان. مراد از مقدمة مشترکة هم این است که میتواند منتهی به اثم شود و میتواند هم نشود.
این را از قیل دادن عصا به شخصی است که میخواهد بکشد. ایاشن دارند که تجارت تارج با بیع عنب فرق دارد. این مطلب قبل و بعد مرحوم شیخ اختلافی است.
مرحوم استاد هر دو را اعانة میدانند ولی مرحوم شخی بیع العنب را اعا«ة میداندو دیگری را نه.
آیا اتیان شرط حرام هم حرام است.مثلا این آقا میخواهد تمکن از عنب پیدا کند که خمر بسازد. بگوییم تمکن از عنب برای اینکه خمر شود حرام است. شرط الحرام حرام است. معین به شرط حرام است.یعنی مقدماتی که از قبیل شرط هستند برای حرام. الشرط ما یلزم من عدمه عدمه و لا یلزم من وجوده وجوده.
تمام عبارات مرحوم شیخ را نمخوانیم و خیلی عبارات ایشان متأسفانه زیر بناهای محکمی ندارد.
و لکن الحکم در کلامشان عدول است و میخواهند با کلام استادشان مخالفت کنند. مراد از تجری هم ...و البیع لیس اعانة علی التجری و ان کان اعانة علی الشراء. تجری تقومش به قصد است. من که میفروشم خود فروش اینجا وجود دارد.
تجری عبارت از تمکن از انگور ه قصد تخمیر است.
کاری که من میکنم مقدمة بر این فعل نیست.
ایشان دارند که تجری بعارت است از فعل متلبس با قصد. یعنی شراء به تعبیر ایشان یا تملک و تمکن به تعبیر بنده . تمکن به قصد تخمیر.
در خلال بحثهای گذشته عرض کردم. خیلی قصد ندارم عبارت مرحوم شیخ را بخوانم.
ایشان دارند فان التجری یحصل بالفعل المتلبس بالقصد.
تجری کی اصطلاح معروفی پیش ما پیدا کرده است که مخالفت حجت مخالف واقع است.
این هم یک اصطلاح اینجا هم یک اصطلاح تحری است. میرود که شراب بخرد بخورد میبیند تمام شده است.
یک معنای دیگر تجری خصوص قصد است.یک جمعی که روایات را کرده اند این است که اگر مجرد نیت باشد عقاب ندارد و الا عقاب دارد. اگر مقدمات را انجام داد عقاب دارد.
و توهم ان الفعل مقدمة له... ظاهرامراد ایشان از فعل در اینجا شراء است. فیحرم الاعانة>.. این فعل مقدمه است برای تحری. مدفوع بانه لم یوجد قصد الی التجری.
یک قصدی است معروف که قائل به جبر شده اند که مناط بر ارادیت فعل این است که مسبوق به ارادة باشد و تسلسل لازم میآیداین ظاهرا اشاره به اون بحث است. اون بحث علی تقدیر الصحة که بعد مرحوم شیخ تأمل امر میکنند، جوابش علی تقدیرش این است که ارادیت فعل مسبوقیت به ارادة است و ارادة بنفسها.مرحوم استاد هم در محاضرات شرحی داده اند. ان الله خلق الاشیاء بالمشیئة و المشیئة بنفسها. بحث مفصلی است.
علی تقدیر این که اون بحث در محل خودش درست باشد در فقه درست نیست.
خلاصه بنا نداشتیم خیلی کلمات ایاشن را بخوانیم و ایشان خلاصه دارند که قصد معتبر نیست.
الآن بیع العنب لمن یعمله خیرا یا تجارت تاجر برای کسی که باعث تقوی دولت ظالم میشود. مرحوم استاد دارند اعانة است و مرحوم ایروانی دارند که اعانة نیست. مشهور علمای عامة بحث بیع عنب را اعانة میدانند.
ما چه معیاری بدانیم که آخرش اعاة هست یا نه. ظاهرش این است که بحث و نزاع موضوعی است.
بالاخرة معیار چیست که این همه اختلاف کرده اند. یک سؤال دیگر هم هست که اصلا در این جور مسائل تقلید درست نیست. چون موضوعی است. فقیه هم به صورت فرد عرفی صحبت میکند. چون خود فقهاء به عنوان فرد عرفی اختلاف دراند ما در این مسائل به فقهاء بر نگردیم. حتی اگر فقیه گفت اعانة بر اثم است وحرام نیست و فردی عرفی میگوید که نه این اعانة نیست. لازم نیست از فقیه تقلید کند.
اصلا در تاریخ فقه ما این طور بوده است که علت اینکه کتابهای فقهی ما الآن مفصل شده است و قبلا موجز بوده است یک مقدارش ناظر به تطبیق موضوعی است.
انصافا روشن نیست این بحثها موضوعی باشند. فرض کند کسی میگوید که این مایع خارجی شراب اس و نیست اینجا تقلید مجتهد لازم نیست. این سنخ موضوعات تقلید در آنها لازمنیست ولی در موضوعات مستنبطة شناخت مقلد کافی نیست. ولو صلاة یک امر عرفی بوده است ولی شناخت حدود او مثل اتنباط بقیه احکام است. بحث اعانة هم همین طور است. هم حکمش و شناختش توسط فقیه است و هم تحدید موضوعش هم به تشخیص فقیه است. ایجاد مضووع را اعانة نمیدانستند.خواندیم که رمحوم ایروانی بین مقدمات فاعلیة و فعلیة فر گذاشتند.
ممکن است بگوییم که شاید اجزاء علتی تامة اونجایی که ناظر به مقضی است این فعل خود گناه کار است ولی شرط و عدم المانع به عنوان اعانة است.مبگوییم مراد ایاشن از مقدمات فاعلیة شرط و عدم المانع است. و اونی که از قبیل مقتضی است اعانة نیست. اجمالا حر بدی نیست.
مشکل اصلی این است که معیارها را تبیین نکرده اند.
ایینکه ما جلوی وجود را هم گاهی میگریم مسلم است و لذا مقدمه ایجاد افعل شدن هم گاهی اشکال دارد.
مرحوم شیخ حرمت اعانة را مسلم گرفته اند ولی عده ای در همان هم مناقشه کردند.
برای اینکه بحث از تسلسل طبیعی اش خارج شده است برویم و راه طبیعی اش را انجام بدهیم.
بحث قصد هم وسطش روشن میشود.