ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (51)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-51

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد که راجع به بحث حق اختصاصی که در اموالی که شارع الغاء ماليت آن­ها کرده اولاً بايد ديد که اين حق اختصاص هست يا نه؟ حق سبق هست يا نه؟  و ثانياً علی تقدير اين که باشه آيا از قبيل مثل تحجيره که يک درجه­ای از ملکه، يک درجه ضعيفی از ملکه، يا مثل حق سبق به مسجد و بازار و اين جور مواردی و بنابراين که بين دو نحو حق هم قائل به فرق بشيم مثلاً بگيم حق تحجير همان طور که ايشان نقل فرمودند قابل خريد و فروش حتی باشه حقی است که قابل حق و فروشه، مثل شبيه تعبير ايشان فرق گفتی، يا شبيه مثلاً اگر اجاره کردن زمين­های وقفی که فرض کنيد الآن هم اين زمين­های همين جايي که هستين وقف آستان حضرت معصومه(سه) است اينها را اگر کسی مقدم شد می­تونه اين تقدم خودش را به کسی واگذار بکنه يعنی اينجا را من آمدم اجاره کردم اين حق خودم را به کسی واگذار کنم، در مقابل پول بگيرم اين در مقابل واگذاری آن علی ای حال اين حقوق بايد بررسی بشه، حقيقتش، و واقعيتش و کيفيت انتقال عدم انتقال آن به جهات مختلفی هم روش بحث می­شه يکی انتقال مثل بيعه، انتقال به هبه است، يک مسأله ارثه انتقال قهری به قول خودشان يکی مسأله هبه است که انتقال بلا عوضه يکی مسأله ضمانته، ضامن می­شه نمی­شه الی آخره فروع فراوانی داره که بعضياش از بحث­های سابق روشن شد، حالا عرض کردم راجع به اولاً راجع به مانحن فيه اولاً ببينيم اين حق ثابت هست يا اين حق ثابت نيست؟ عرض شد مرحوم آقای خويي چند وجه را سعی کردند ضميمه کنن، يکش ادعای اجماعه که مثلاً اگر انسان سبقی به جای پيدا کرد و آن اولويت داره من توضيحاتش ديگه کاملاً روشن شد حق سبق در دوجا ثابته يکی در مباحات که انسان اگر آنجا را بره تحجير بکنه حق اختصاص برايش پيدا می­شه احياء بکنه ملکش می­شه در هردو هم مخالف داريم حالا وارد بحث مخالفش نمی­شيم يکی هم در منافع مشترکه اموال مشترکه اوقاف عامه که آنجا هم ملکش نمی­شه اما حق سبق را داره.

و اما حق سبق در بقيه موارد يعنی در غير زمين، غير تحجير انصافاش نداريم اما من ديگه امروز نياوردم کتاب جواهر را از بعض عبارات جواهر اين مطلب در مياد که آنجا هم هست، يعنی ولو نص خاصی نداره اما بنا بر همينه، و انصافاً بايد منتظر شد که اين مطلب در فقه متأخر شيعه تقريباً قبول شده بلکه می­شه گفت که شواهد نشان می­ده در فقه غير شيعه هم قبول شده اما دليل لفظی روشنی نداره، حتی و لذا مثلاً قدمای اصحاب ما هم تعرض ندارند بيشتر در اين فقه­های تفريعی بعدی آمده، يک احتمال هم هست و العلم عند الله ديگه در حد احتمال که مرحوم شيخ چون در مبسوط متن حديث سبق را به آن صورت نقل کرد اين بين فقهاء بعدها تلقی به قبول شد، عرض کردم مرحوم ورام ابن ابی فراس نقل می­کنه که صاحب مجموعه ورام، که علمای شيعه تا دويست سال مقلد شيخ بودند، در در مجموعه ورامه، مجموعه نه، جای ديگه نقل می­کنه که تو معالم و اين­ها آمده که من عرض کردم بيش از دويست سال ظاهراً تا همين زمان خودما، فقط دويست سال نيست، مثلاً ما اين متن من سبق الی مالم يسبقه اليه احد، يا مالايسبق اليه مسلمون فهو احق به را نداريم اما شيخ آورده نه در مصادر اهل سنت داريم نه در مصادر شيعه داريم و اين جا افتاده مثلاً ما الآن مصادری که داريم غير از کتاب فقيه که فقط در يکجا به يک مناسبت آورده، مصادری حديثی ما مصادر فقهی سابق ما همه به صورت لاضرر و لاضراره، اولين بار که در فروع شفعه و خيارات و غير ذلک از فروع فقهی بحث لاضرر مطرح می­شه و بهش تمسک نسبتاً زياد می­شه مرحوم شيخ طوسی است در کتاب خلاف در چند مورد لاضرر و لاضرار فی الاسلام آورده که اين متنی است سنی­ها نقل کردند سندش هم پيش آن­ها ضعيفه، در چند مورد هم لاضرر و لاضرار را آورده هردو را آورده اما ديگه شيخ چون شيخ الطائفه است و واقعاً هم مرد بزرگواری است نمی­دانم من خودم از آقای خويي شنيدم فکر نمی­کنم يکی از بزرگان، که بود حالا يکی دو نفر، بيش از دو نفر از مرحم آقای استادمان آقای خويي نقل می­کنن که اگر ما مذهب شيعه را مذهب شيخ طوسی بدانيم بعيد نيست، راسته مطلب ايشان، انصافاً ما در مجالات مختلف از معارف حوزی خودمان، معارف دينی خودمان هنوز وامدار شيخ هستيم هنوز که هنوزه، يعنی فرض کنيد در معرفت حديث، رجال، فهارس، فقه، اصول اصلاً اين حديث هست نيست ما اين قدر حديث داريم که قبل از شيخ کسی نياورده نه کلينی آورده و نه شيخ صدوق اول بار شيخ آورده نه حالا مثل حديث لاضرر آن به کنار باشه، تو حديث­های شيعه خودمان مبانی رجالی، مبانی حديثی ما کتاب­های را در فهارس داريم که منفرد شيخه، نجاشی نياورده شواهدی هم شايد مؤيد نياورده باشه، غرضم مرحوم شيخ الآن ما يک مقدار زيادی حتی بحث­های زيارات ما ادعيه ما، مرهون شيخ هستيم، حالا فرض کنيم مثلاً زيارت جامعه را کلينی که با يک واسطه که مستقيم از محمد ابن جعفر اسدی که در تهران بوده در ری بوده، نقل می­کرده نياورده مرحوم شيخ صدوق با يک واسطه از اين محمد ابن جعفر زيارت جامعه را نقل کرده بعد از مرحوم شيخ صدوق که در قم بوده تنها شخصی که در بغداد او را نقل کرده مرحوم شيخ طوسيه، تو زيارت جامعه، فرض کنيم مثلاً زيارت عاشورا را اولين بار که ما داريم با يک متن مرحوم کامل الزيارات يعنی کلينی و اين­ها از مرحوم صدوق هم نقل نکرده کامل الزيارات نقل کرده مرحوم شيخ هم از مصدر ديگری يعنی در مجال روايات و زيارات و غير زيارات، يک زيارت مفصله­ای از يک زيارت مختصره حضرت زهرا است که آن يکی از روات نقل کرده يک زيارت مفصله­ای از حضرت زهرا است السلام عليک يا ايتها

34: 7

که حتماً آقايون ديده باشن خيلی مفصل نزديک يک صفحه است اين زيارت را منفرداً شيخ طوسی آورده، سند هم نداره، می­گه و الزيارت الذی يزور بها العلماء فی زماننا، تعبيرش اينه که علمای زمان ما با اين زيارت حضرت زهرا را زيارت می­کنن که در مفاتيح هم هست، هردو زيارت حضرت زهرا در مفاتيح است آن زيارت مختصر مأثوره سند داره اين زيارت مطول از منفردات شيخ طوسی است به عنوان اين که علما در زمان ما اين طور زيارت می­کرد، نمی­خواهم حالا بحث زيارت و سند می­خواهم بگم شيخ تو مجال زيارت هم باز انفراد داره که ما هنوز مديون شيخيم، يعنی چه مديون شيخ؟ يعنی اگر شيخ و اين نقل شيخ نبود ما ديگه از او اطلاع نداشتيم راه ما منحصر به شيخه، و لذا انصاف قضيه ما علی اليد ما اخذت اين در کتب اهل سنت هست خب بلا اشکال توسط شيخ آمد تو کتب شيعه، اولين بار در کتب شيعه علی اليد ما اخذت حتی تؤديه، يا حتی تؤُده توسط شيخ آمد، اين حديث در يکی دوتا از مصادر اهل سنت هست ان الله اذا حرم شيئاً و حرم اکل شئ حرم ثمنه توسط شيخ آمد تو مصادر شيعه تا قبل از شيخ اصلاً تو مصادر شيعه ذکر نمی­شد شيخ اولين بار اين را اگر بخواهيم اين باب را باز بکنيم همان ليستش هم بخواهيم بديم، خودش يک جلد کتاب می­شه، همان ليستش، حالا شرحش و توضيحاتش حدود شايد بيست جلد کتاب بشه که بخواهيم توضيح بديم اين انفرادات شيخ توی فقه، توی اصول، توی کلام، توی رجال، توی حديث، توی فقه مقارن، توی فقه مأثور، توی فقه تفريعی، چيزی عجيبی است يعنی انصافاً انصافاً هم خب بايد قبول بکنيم شيخ يک شخصی، چون من يک دفعه ديگه هم عرض کردم

س: اين منابعش از کجا دستش بوده که اين همه برداشته نوشته

ج: دست ديگران بوده اعتماد نکردند، شيخ اعتماد کرده، جعل که نکرده اشتباه نشه،

س: نه جعل نه،

ج: خب فرض کنيد در کتب واقفيه بوده آن­ها طرح کردند ايشان ورداشته آورده چرا آورده؟ چون شيخ عرض کرديم در بغداد بوده الآن شما اگر در يک محيط خارجی قرار بگيرين مثل شيخ طوسی می­شين، چون اين کتاب­ها موجود بوده آمدند فرض کنيد کافی، گفت کافی يا فقيه خب می­گفتند شما ده­تا حديث دارين نه در کافی است نه در فقيه اين­ها را چه کار می­کنيد؟ شيخ طوسی در اول تهذيب از استادش ظاهراً شيخ مفيد نقل می­کنه يکی از سادات را ظاهراً محترمی هم بوده می­گه شريف فلان، شريف يعنی سيد اين آقای سيد فلان می­گه شيعه بود سنی­ شد اصلاً چون گفت اختلاف روايات شما بيش از اختلاف فقهای، فتوای ما در علمای اهل سنته، می­گه ما اهل سنت را ول کرديم به خاطر اين که فرض کنيم شافعی با ابوحنيفه اختلاف داره،

36: 10

با مالک اختلاف داره اما شما از امام واحد اختلاف تان بيش از اختلاف تان از اختلاف شافعی و ابوحنيفه است، از امام خب شيخ اين مشکل را داره يعنی شيخ چه کار بکنه؟ اين کتاب­ها حالا فرض کنيد الآن حذف شده الآن کتاب فرض کن حسن ابن محمد ابن سماعه در اختيار ماها نيست، کتاب ابن فضال در اختيار ماها نيست نيست، اما زمان شيخ هنوز موجود بوده، حالا اگر شما چه می­گيد؟ می­گيد آقا اين روايت در کتاب ابن فضاله می­گه نيست چه می­دانيم در کافی نيست در فقيه هم نيست، اصلاً روايات لاصيام الا لمن لم يبت النية من الليل اين روايات فقط در مصادر فتحيه آمده در مصادر ديگه نيامده، اي وضوء اطهر من الغسل، فقط در کتاب الرحمه سعد ابن عبدالله آمده جای ديگه نيامده، اين کتاب الرحمه کتاب معروفيه، نمی­تونه شيخ کله­اش بگذاره پای سرش و زير برف به قول آن آقا نيست، اين کتاب روايت اي وضوء اطهر من الغسل، در کافی نياورده، در فقيه هم نياورده، بگيم هيچ، نمی­شد دقت کردين پس هدف شيخ يک هدف بسيار بزرگيه، يک هدف بسيار ثابت ايشان می­خواهد از ميراث­های شيعه يک: دفاع بکنه، يک دقت بکنيد، دو: از تشتت اينها را جمع بکنه، يک نکته­ی است اين خيلی لطيفه امروز وقت نمی­کنم شرحش بدم، اصولاً اگر ما آمديم در روايات شيخ مناقشه کرديم مثلاً گفتيم اين منفرد شيخه آن آن طور ما يک مشکل ديگه برخورديم اين مشکل علمی است ديگه من توش کار کردم فقه ما متشتت می­شه، يعنی نهايه شيخ طوسی ورداشته فقه مأثور را گرفته، خوب دقت بکنيد در عين حال اين روايات را با هم يک انسجام داده که يک مکتب فقهی تحويل بده، يعنی شما الآن بشينيد نهايه را مقابل خودتان بگذارين با فقه الرضا فقه الرضا هم همان رواياته فرق نمی­کنه اما انسجام نداره، نهايه شيخ طوسی، خيلی هنره ها! اين يک شايد تو اين بحث­ها مطرح کردم يا تا حالا مطرح کردم خودم هم نمی­دانم يادم نيست، اين يک هنر بزرگ شيخه، يعنی ما الآن خيلی راحت می­تونيم فرض کنيد عده­ای از روايات را که انفراد شيخه، يا حتی در کافی هم هست تضعيف بکنيم يا رد بکنيم؟ يا آن­ها را چه بکنيم؟ اما اين يک مرحله کاره، فرض کنيد ما خيلی از مبانی آقاضياء يا مبانی مرحوم نائينی يا مبانی فرض کنيد ديگران شيخ انصاری ممکنه تضعيف بکنيم مبانی اصولی­اش را ليکن اين يک مرحله کاره، مرحله دوم، اين علامت علم نيست من به شما عرض بکنم يک عده هستند به همه بد می­گفتند، فرض کنيد حرف­های آقاضياء را خراب کنه، حرف آن، اين به نظر من يک مرحله علمه، مرحله دوم بعد از اين خرابی درست می­خواهد، يعنی بيايد يک مکتب منسجم و متکامل، و منسجم از اول بای بسم الله اصول تا آخر تای تمت، که مبانی مطلبی که گفته تو اوامر و نواهی و مفهوم و منطوق و عام و خاص و استصحاب و اصول عملی و خبر واحد و تعارض در تمام اين­ها با يک مبنی موحد يعنی مکتب منسجی را بتوانه متوازن و منسجم ارائه بده اين خيلی مهمه، من يکی از کارهای خيلی مهم شيخ چون نديدم تا حالا آقايون نوشته باشن ايشان آمده فقه مأثور را هم البته قبل از ايشان شيخ مفيد هم اين کار را کرده اما انصافاً باز انسجام نهايه از مقنعه شيخ مفيد بهتره، انسجام نهايه شيخ طوسی با اين که فقه مأثوره يعنی به صورت يک متن فقهی منسجم، چرا؟ چون در مأثور گاهی ممکنه اصل آمده باشه فرع نيامده باشه، گاهی ممکنه اصل نيامده باشه تفريعش آمده باشه، روايته ديگه به حسب روايتی است که به ما رسيده نمی­خواهم بگم اين کل علم اهل بيته، اين روايت به ما رسيده آن وقت اينها را منسج کردند يعنی اصول را جلو خودش گذاشتند، تفريعات را هم جلو خودش گذاشتن اين کار بسيار سنگينيه، يکی از کارهای بسيار مهم که اين را هم من خيلی می­خواهم روش تأکيد بکنم انشاء الله تو يک بحث­های ديگه عبارت بيشتر می­خوانيم چون اينجا الآن داريم قاعده­ای صحبت می­کنيم اين خوب دقت بکنيد چون شما الآن در اصول، چون الآن يک زمانی است به طور کلی در سطح، امسال هم که سالی به قول آمدند،

6: 15

نوآوری، شکوفايي است، اصلاً در بحث نوآوری فقط اين نيست که شما هدم بکنيد اين خوب حواستان جمع باشه، ممکنه شما کتاب نائينی را بگيرين از سه صد تا مبنی ايشان فرض کنيم دويست­تاش را هدم بکنيد اين بد نيست اين علم نيست يا مبانی آقای خويي را هدم بکنيد يا مبانی آقاضياء، ببينيد بعد چه می­تونين بناء بکنن آن مرحله مرحله مهمه، بعد از اين که بهم ريختيد الآن اگر کسی بخواهد خوب دقت کنيد رو کارهای قدما اين بحث که اصلاً ما اگر بخواهيم نوآوری بکنيم چه کار بايد بکنيم؟ ما دو کار را هم زمان بکنيم هم با اصول علمی کارهای شيخ، نجاشی، هرکدام عالم خودشان نجاشی فهرست، شيخ عوالم متعدد داره، شيخ مفيد داره، ديگران دارند ابن، يعنی شيخ اين قدر توسعه در مبانی داره توی زيارت و زيارت نامه هم دست داره خيلی مهم، تو زيارت هم ايشان انفراد داره حالا غير از رجال غير از حديث، غير از فقه مأثور، غير از فقه تفريعی، غير از فقه مقارن، غير از اصول، غير از کلام، خيلی عجيبه انصافاً، غير از تفسير و اين انصافاً يک، و کل اينها را هم من يک دفعه ديگه هم عرض کردم کل کار عملی شيخ چهل و يک ساله، شيخ چهار صد و هشت وارد بغداد شد، چهار صد و چهل، حالا بگين چهار صد و پنجا چون ذی حجه چهار صد و چهل و نه است، چهار صد و چهل و نه ايشان ديگه از بغداد تشريف بردند برای به اصطلاح اطراف حرم مطهر حضرت امير در آنجا ساکن شدند که نجف بعدها به اصطلاح مشهور شد تولد نجف به اصطلاح، پس بنابراين، چون در نجف هيچ شواهد علمی نشان نمی­ده که شيخ کار علمی کرده يازده سال، دوازده سال که ايشان نجف بودند اجازه دادند، چندتا اجازه دادند، يک کار خيلی سبکی را انجام دادند، يعنی کل خيلی عجيبه يعنی انسان وقتی تأمل می­کنه و لذا خواهی نخواهی، آقای خويي نوشته چون شيخ مشغول مرجعيت بود لذا نمی­تونست خيلی دقت لازم را بکنه، نه اين نيست، بحث اشتغال مرجعيت مثل اين زمان ما نبوده، اين شما الآن تصور کنيد، شما اجتهاد و مرجعيت داشته باشين بايد بيست و چهار ساعت بنشينين کار بکنين، فرض کنيد مرحوم آقا بزرگ الذريعه نوشت، شيخ فهرست هم داره، خود آقای خويي طول کشيد مثلاً يک معجم نوشت، شيخ رجال هم دارند، آقای خويي کلاً مثلاً يک دوره تقريرات نه قلم خودشان، فرض کنيد شرح عروه را چاپ فرمودند که دوره کامل فقه هم نيست، عروه دوره کامل فقه هم نيست شيخ فقه تفريعش را داره دوره کامل، فقه مأثور را هم داره، فقه مقارن هم داره اين مقارنه بکنيد انصافاً وقتی انسان مقارنه می­کنه عمل را و همه هم ظرف چهل و يک سال انصافاً بايد معترف بشيم شخصيت بزرگی است، اما عرض کرديم بزرگی نبايد مانع تحقيق بشه، مثلاً الآن در کتب اصحاب ما بعد از شيخ لاضرر و لاضرار فی الاسلام زياد آمده، اولين، البته اين اولين بار شيخ صدوق آورد، حالا يک بار آن هم معلومه در حالت احتجاج بر سنی­هاست، اما که چند بار مثل احتجاج آورده مرحوم شيخ طوسی در خلافه، لقول النبی لاضرر و لاضرار فی الاسلام دقت می­فرماييد اينه که من خيلی تأکيد می­کنم، چون الآن عده­ای خيال می­کنن، نوآوری به اينه که ما می­تونيم بياييم مبانی فلان آقا را خراب بکنيم، اين البته خودش هم قدرت علمی می­خواهد منکر نيستم، اما آن حقيقت علم که بخواهيئ شما به علم رسيده باشين، آن به اينه که شما يک دوره کامل و منسجم داشته باشين يعنی شما اگر آمدين رواياتی که فرض کنيم مثلاً تو باب صلات مسافر را بهم ريختين، بعد بتونين در آن روايت منقول تان، باز يک دوره­ای يعنی يک بحث يک فتوای، مجموعه فتوای صلات مسافر منسجم، گفت مقدماتش، اصولش، فروعش، تفريعاتش منسجم و بر ضوء روايات يا مبانی اهل بيت دقت اين مرحله خيلی مهمش اينه حالا من از بحث خارج شدم ليکن چون واقعاً ضروری بود ما را ببخشيد برگرديم به بحث خودمان.

علی ای حال دعوای اجماع همين جور که آقای خويي هم فرمودند در اين جور مسائل اصولاً در شيعه ما بسيار ضعيفه يعنی بسيار کم ارزشه، چون مراد از اجماع در اصطلاح شيعه که بعد از مخصوصاً مکتب بغداد جا افتاد، اجماع به اين معنی شد مجموعه فتاوای از فقهاء که بتوانيم از او قول امام را حدس بزنيم اين اصطلاح شد ديگه آخرين اصطلاح اجماع اين شد ببينيد اين انسجام هم پيدا کرد، مجموعه فتاوی، آن وقت اين مجموعه خود مجموعش مهم نيست آن حيثيتش مهمه، حيثيت کشفش، لذا مثلاً اصحاب ما نوشتند ممکنه از فتوی ده نفر حدس بزنيم اين قول امامه، اما از فتوای صد نفر حدس نزنيم مثلاً من باب مثال فقهای زمان ما مثلاً فرض کنيم همه شان جمع بشن بر يک مطلب، نمی­شه خب اين­ها همه شان بشره مثل خودمان،

14: 20

خب می­دانيم از کجا گرفتند، چه مبانی ذهنی دارند، نمی­تونيم اين را کشف بکنيم حدساً از قول امام، آن مبنی را که شيعه آخرش قبول کرد اين شد، مجموعه از فتاوی ليکن با اين حيثيت، آن فتاوی آن وقت حالا اين چه جور فتاوای است فتاوای قدماست مثلاً فتاوای مثلاً آن فتاوای است که توشان مدرک نداره آن بحث حيثيت بحث اساسشه، مجموعه از فتاوی که بتوانيم کشف قول امام بکنيم ولو حدساً، حالا نمی­خواهم دخولاً تضمناً که مرحوم سيدمرتضی، اين تفسير مختصر اجماع اين اجماع تو اين مسأله با اين مقدماتی که عرض کردم قطعاً دارای اين اوصاف نيست، اصلاً مثلاً قدمای ما ندارند چنين مسأله­ای را عرض کرديم اولين بار مرحوم شيخ طوسی هم توی مبسوط نه در کتاب­های ديگه و معلوم هم نيست ملتزم به او شده باشه در مقام عمل، به هر حال انصافاً دعوای اجماع در مسأله بسيار مشکله، اما اين که بين عده زيادی از فقهاء جا افتاده نمی­شه انکار کرد و حتی چون تو اين مسأله ادعای سيره عقلاء هم شده، راست هم هست ديگه انصافش اگر يک چيزی را عقلاء دست بهش بزنه، يک حدودی ايجاد بکنن، خب هرکسی حتی اگر يک قسمت جنگل را حتی اگر شايد آن جنگل خودش درخت داره، داره به اين درخت­ها سيم بکوبه، سيم، با ميخ بزنه يک مقدار دور و برش را سيم بگيره بالاخره عقلاء بر او ارزشی قائل اند اين ديگه، عرض کردم مثلاً خود قاره آمريکا که اول تملک بود به اين ترتيب بود می­رفتند آنجا، چون آنجا معروف بود که رودخانه­هاش طلا داره، فرض کن يک چوب می­گذاشتند اين ور زمين بعد می­رفت با اسب خودش تا مثلاً حدود ده کيلومتر يک چوب ديگه هم آنجا می­گذاشت می­گفت اين فاصله مال من، آن وقت هم چون آمريکا افراد نداشت، يعنی قوامش به وجود مهاجرين بود خودش که نداشت، سياه پوست­ها، سرخ پوست­ها که نمی­تونستند، می­رفتند اداره مثلاً اداره خاصی که ثبت املاک بود می­گفتند آقا از آن چوب تا اين چوب مال من می­گفت بلی مال شما اين که اصلاً بيش از حق سبق بود با اين حق سبق ملک را هم اثبات می­کردند، که اين علامت گذاری با اين که احياء نمی­کرد دوتا علامت می­گذاشت، پس اين مطلب که اجمالاً سبق به يک چيزی که مباح باشه نه اين که ملک همه باشه اين اجمالاً يک رابطه­ای آن وقت ما اين تعبير تعريف را عرض کرديم، ما دو نحو رابطه داريم يعنی انحاء داريم نه دو نحو يک دفعه اين کاری می­شه که اين کار رابطه­ای بين شخص و آن عين ايجاد می­کنه، يک دفعه نه رابطه­ای که بين شخص و عين هست به لحاظ مثل وصف به حال متعلقه، به لحاظ آن شئ نيست به لحاظ اشخاص ديگره، مثلاً حق تحجير به لحاظ رابطه بين شخص و زمينه، اما در مسجد رابطه­ای بين شخص و اين مکان نه اين که به خود مکان خصوص، نه به لحاظ اين که کسی ديگه نمی­تونه بلند بکنه اگر رابطه­ای بين شخص و آن عين پيدا شد اين انصافاً يک رابطه­ای است که اسمش حق اختصاصه، حق سبقه و اين را انصافاً ما بايد قبول بکنيم البته می­دانيد شما اعتبارات عقلائی يا اعتبارات شرعی معيارهای مختلف داره و لذا مثلاً ممکنه حق را قابل انتقال بدانه ندانه، و خصوصيات ديگری که هست تا اين نتيجه رسيديم پس بنابراين اگر کسی گوسفندی داشت و آن گوسفند پيش او تلف شد حق سبق را می­بينن، عقلاء می­بينن نمی­شه انکار کرد ولو شارع بيايد ولو قانون بيايد الغاء ماليت بکنه ليکن اين که الآن تو خانه­ای من بوده هر کسی بخواهد بيايد اين گوسفند را برای خودش برداره ببره اين را نمی­بينن عقلاء انصافاً، اجماع هم اجمالاً عده­ای از علماء که قائل اند اما اين اجماع مبتنی بوده بر آن حديث مرسل مبتنی بوده بر آن ارتکاز عقلائی، مثلاً ارتکاز عقلائی اين بود شارع هم ردع نکرده و عدم ردع در اين­ها به منزله امضاء است اين ديگه مفصلاً چند دفعه عرض  کرديم که در عده­­ای از موارد عدم رع خودش امضاء است، بگيم شارع از اين سيره عقلائی ردع نکرده اين خودش امضاء است و لذا شارع قبول کرده دقت فرموديد پس انصافاً تمام اين­ها به يک نحو اجمالی ثابته، اما اجماع مصطلح يا اجماع مصطلح اهل سنت که همه علما جمع شده باشن اين مشکله، خيلی مشکله، سيره عقلائش هم اجمالاً هست اما اين که چون دليل لبی است تمام موارد و تبعات شک را اثبات نمی­شه کرد و روايات را هم که خوانديم و می­مانه يک وجه ديگری که آقای خويي که اين حق اختصاص يک درجه ضعيف از ملکه، اگر ملک رفت اين حق می­مانه يک نحو استصحابه، ولو ايشان استصحاب

18: 25

و يکی هم استصحاب حکمی که ايشان کردند،

س: يک بحثی هم راجع به همان گوسفند می­مانه که اين از آن حق تأخيره يا حق

ج: چرا اول حقش را بگيم حالا بعد آن، اول گفت سر بی­صاحب نتراشيم اول بگيم چيه؟ بعد و يکی هم استصحاب، البته اينی که به اصطلاح درجه ضعيف ايشان استصحاب تعبير نکردند و ليکن اين يکی از تعابير استصحاب هم هست، يکی از تعابير استصحاب همينه و استصحابی که ايشان جاری کردند استصحاب حکميه، يعنی اين گوسفند تا وقتی زنده بود کسی حق مزاحمت نداشته الآن هم کسی حق مزاحمت نداره، اين استصحاب حکميه، و لذا ايشان فرمودند که اين استصحاب جاری نمی­شه چون در شبهات حکميه کليه است ايشان استصحاب را در شبهات حکميه کليه به خاطر تعارض جاری نمی­دانستند که توضيحاتش گذشت، اين پنج وجه حالا عرض کرديم، هر وجهش ممکنه تمام نباشه اما انصافش بعيد نيست مجموعه وجوه ضم بعض الی بعض وثوق آور باشه مثلاً اجماع ممکن است اجماع همه فقهاء نباشه اما اين که بين فقهاء هست اينه نمی­شه انکار کرد، اصل مطلب اين مطلب را نمی­شه انکار کرد سيره عقلاء را نمی­شه انکار کرد، آن مسأله­ای حقی که می­مانه با استصحاب آن را می­شه با يک نحو ديگری تقرير کرد که هم از اين شبهه به اصطلاح استصحاب در شبهات حکميه کليه خارج بشه و هم از آن اشکالی که ايشان بر بقاء درجه ضعيفه­ای از ملک، توضيح اين مطلب يک مقدار توضيح داره امروز ظاهراً نرسم همه­اش را بگم از الآن مطرح بکنم يک مقدارش را ببنيد حقيقت استصحاب اما وارد بحثش به طور کلی نمی­شيم، به نظر ما استصحاب با قياس از همان قرن اول وارد فقه اسلامی شد طبعاً مراد ما از استصحاب، استصحاب در شبهات حکميه کلیه، من يک بحث­های کلی را عرض می­کنم که ذهن تان روشن باشه، اما استصحاب در شبهات جزئي يا موضوعيه يا حکميه جزئيه يا موضوعيه اين که اضافه بر اين که نوع وجدان انسانی هست اين مسلم در روايت رسول الله آمده اين ديگه قطعيه، يعنی در همان روايت معروف که اگر کسی وضوء داشت شک کرد که آيا حدثی از او صادر شد يا نه؟ قطعی است روايت رسول الله که دستور دادند که به همان حالت وضوئش بمانه يک بحث هم که باز از روايت رسول الله هست که اهل سنت دارند تو بحث رکعات نمازه، من ديگه اينها را چون هرکدامش يک تفصيل داره که چون الآن نمی­خواهم وارد تفصيل بشم، آن وقت بحثی که مطرحه، اصلاً اين بحث سر چيه، بحثی که مطرح شد يک اگر ما امروز و فردا را تو استصحاب سير بکنيم ادله استصحاب به نحو اجمال، البته تفصيلش به اصول، خيلی مفيده برای آقايون انشاء الله بحثی که مطرح شد و عرض کردم شبهه اصلی اين بود بعد از رسول، رحلت رسول مکرم اسلام(ص) و اهل بيتش بحثی که بين صحابه مطرح شد بعد از مثلاً فتح ايران، فتح روم توسعه جهان اسلام با مسائل جديد زياد رو به رو شدند، بعد که يواش يواش اين بحث اصلاً مطرح بود که شايد بعضی از مسائل قديم هم روشن نبوده، مثلاً عمر داره که وقتی عراق را گرفتند خب عراق يک سرزمين کشاورزی، حجاز و سرزمين خشک اصلاً الآن در همين  عربستان سعودی الآن می­گن، من چون خوشم نمياد عربستان سعودی، ما ظاهراً يک کشور ديگه داشته باشيم به اسم آن خاندان سلطنتی خوانده می­شه، اين واقعاً ظلميه، که يک کشور را به نام خاندان سلطنتی بکنن، به قولی ايران هم در زمان آن خبيث­های قبلی به اسم خاندان سلطنتی نمی­گفتند، يکی دوتا کشور داريم که به اسم خاندان سلطنتی اند واقعاً ظلمه، حق نيست که بگن عربستان سعودی،

س: کجاست اين

ج: همان حجاز بکيم، در کل حجاز خيلی عجيبه، حدود سه مليون کيلومتر مربعه اصلاً رودخانه نداره، هنوز هم نداره يعنی وضع آب، کم آبی، آن وقت عراق مثلاً به آن کشوری به آن کوچکی که خيلی هم کوچکه حدود دوتا رود پر آب از شمال تا جنب با نهصد و خرده­ای مثلاً سی تا پنجا کيلومتر داره قابل  قياس نبود، زمين سر سبز گير کرد عمر ادعاش اين بود که پيغمبر به ما نفرمود که اگر زمين سرسبز و حاصلخيز را گرفتين چه کار کنيد، بحث غنيمت را دقت بکنيد می­خواهم کيفيت اصلاً آن چه بود، يعنی مشکل می­گفت غنيمت اصلش در قرآن آمده واعلموا انما غنمتم من شئ، حالا اين غنيمت منقول داره غير منقول داره، اصلاً عرب جاهلی غنيمت غير منقول سرش نمی­شد چون عرب جاهلی ارتباط با زمين نداشت، فرض کنيم مدينه فوقش يک نفر چاه می­زد دو هکتار، سه هکتار می­تونست آباد بکنه، چون چاه­ها هم با دست بايد می­کشيدند يک چشمه­ای اگر پيدا می­شد پای کوهی، حالا مثلاً بعضيا که چاهش بيشتر بود، افراد زحمت می­کشيدند خيبر، يک منطقه محدود بود هفت­تا قلعه بود محدود، محصور بود فدک هم با فاصله­ای بعدی، فدک آن هم چندتا قلعه محدود بود، اصلاً طبيعت شان اين نبود که يک جايي مثلاً هزاران کيلومتر مربع همه درخت، همه سر سبز، عرض کردم عراق را همان زمان عمر به اصطلاح مساحت کردند اندازه گرفتند سی و شش مليون جرير که در ديوان نوشتند، و اين عراق که در اينجا هست از بصره اطراف بصره شروع می­شه از حاشيه خليج  فارس شروع می­شه تا بالای بغداد، تازه آمدند زمين­های که مرتفع بودند از حساب انداختند زمين­های هم که پست بودند، که الآن هور می­گيم يا مرداب می­گيم عرب­ها مستنقاز می­گن يا نقيع می­گن يا مستنقاز آن را هم از حساب انداختند يعنی با شتر و اسب اين سه نفری که فرستاده بود از بصره اندازه گيری کردند تا شمال عراق، تا اول شمال عراق، تا بالای بغداد، مابين مرز سماه تا همين قصر شيرين اين عرضاً، طولاً هم تا آنجا که عرض کردم برايتان، اين را با اسب و با شتر اندازه گيری کردند، مرتفعاتی که آب نمی­رسه آن را هم خارج کردند مستنقاعات و مرداب­های هم که آب آنجا جمع بشه آن را خارج کردند کلاً شده سی وشش مليون جرير، اين را ورداشت يادداشت کردند توی ديوان مالياتی دقت فرمودين، خب عمر چه می­گه خوب دقت کنيد می­گه ما از پيغمبر راجع به غنائم غير منقول دليل نداريم، روايت نداريم، اگر رفتيم گاو گرفتيم، اسب گرفتيم شتر گرفتيم کنيز گرفتيم عبد گرفتيم اين­ها همه دليل داريم منقول دليل داريم ما به غنائم چون در قرآن فاعلموا انما غنمتم من شئ فان لله خمساً عده­ای از صحابه مثل طلحه گفتند آقاجان همين که آيه­ای که در خمس آمده در غنائم اين به منقول و غير منقولش چه کار داره غنيمت غنيمته ديگه، همين زمين عراق را چند نفر در فتح و پيروزی عراق شريک بودند فرض کنيم بيست هزار نفر اين را تکه تکه بکنيم به همان­ها بديم چه فرق می­کنه، منقول و غير منقول نداره، اين کيفيت تصور مطالب، اين را مطرح کرد که حالا من ظاهراً يک وقت ديگه هم صحبتش را کردم اميرالمؤمنين فرمود نه آقا برين تکه پاره­اش نکنيد اين زمين را يکجا نگه بدارين، اجاره بدين مال الاجاره که خراج می­گفتند اصطلاحاً خراج يعنی در آمد، از کلمه خرج، خرج يعنی در آمد، در آمدن ديگه خرج زيد در آمدن از پا، خراج در زبان حجاز در آن زمان به معنای درآمد بود ارض خراجيه، يعنی زمين­های درآمدی، اين را ما چرا تقسيم بکنيم اين زمين را به صورت زمين درآمدی که در آمد آن را به همه مسلمان­ها بديم نه به خصوص اين بيست هزار نفی که در پيروزی اين جنگ تأثير داشتند دقت فرمودين اين صحبت شد اين اصلاً اصل بحث اين جوری بود آن وقت اينها برای اين که برسند به نتايجی چند راه داشتند يکجا مرقوم ديدم يک کسی از آقايون نوشته که آقای بروجردی می­فرموده علمای اهل سنت به

55: 33

تمسک می­کردند، اتفاقاً فقهاء ملتفت نشد، مراد آقای بروجردی اينه، يعنی اهل سنت به عمومات بيش از آن مقداری که تحمل داشتند استناد می­کردند و الا ما که به عمومات مراجعه می­کنيم چه فرق می­کنه يک آقای نوشته اسمش را نمی­برم،

14: 24

که اهل سنت به عمومات، به اطلاقات مراجعه می­کردند و شيعه نمی­کردند نه مراد اينه که در مثل ارض مفتوح عنوة به اطلاق فاعلموا انما غنتم  مراجعه نکنيد به تفسيری که از اهل بيته مراجعه باشه، روشن شد، من مراد آقای بروجردی را هم شرح بدم، چون يک جوری نوشته خيال می­کنه تمسک به اطلاقات و عمومات اين کار اهل سنته کار ماها نيست نه مراد ايشان اينه که اهل سنت به عمومات و اطلاقات بيش از آن حدی که خودش تحمل داره، مثلاً اهل سنت می­گفت شما در وضوء دست چپ را به راست مقدم بکن، دست را بر صورت مقدم بکن، فاغسلوا وجوهکم و ايديکم فرق نمی­کنه دست مقدم بشه وجه، اهل بيت می­گفتند اينجا جای رجوع به اطلاق نيست خوب دقت بکنيد اين مراد آقای بروجردی است چون می­گم ملتفت نشد، يعنی آقای بروجردی می­خواهد بگه فرق ما با اهل سنت اين بود که ما به اطلاقات بعد از تفسير اهل بيت مراجعه می­کرديم آنها به اطلاقات کتاب بدون تفسير اهل بيت مراجعه می­کردند انشاء الله بقيه بحث فردا و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال