ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (49)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-49

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد به يک مناسبتی روايت طلحة ابن زيد که در سوق و مسجد مسلمين بود، خوانده شد توی اين روايت حق مسجد و سوق را تا شب ذکر کرده و عرض کرديم صاحب جواهر به اين مطلب اشکال کرده البته اين بحث سوق را مرحوم شيخ محقق قدس الله سره الشريف در شرايع تو بحث بحث احياء موات به اصطلاح الطرف الثالث فی المنافع المشترکه که در جواهر از صفحه، در جلد 38 همين جواهر معروف از صفحه 76 اين بحث را شروع کرده و اين روايت را به همين مناسبت مرحوم جواهر در اين باب آورده، قال اميرالمؤمنين سوق المسلمين کمسجدهم، از اين معلوم می­شه که سوق و مسجد مثل هم اند، فمن سبق الی مکان فهو احق به الی الليل بلی ايشان قبول ندارند اين مطلب را نه در سوقش نه در مسجدش و به اين مناسبت و خود ايشان هم بعد می­فرمايد و من هنا در همين صفحه 79 از جواهر نه از شرايع اطلق غير واحد عدم بقاء حقه، عده­ای از فقهاء گفتند که اگر بلند شد ديگه حقی نداره سواء استوفی غرضه او لا؟ غرضش را انجام داده، فرض کرده می­خواسته­ نمازهايش را بخوانه دوتاش را خواند بلند شد رفت وضوء بگيره، برگشت حق نداره کسی ديگه نشست آن اولويت داره سواء استوفی غرضه او لا؟ حتماً يادتان هست در مغنی اول باب مغنی داره که فقهاء اشتباه می­کنن او بايد بگن ام لا، سواء استوفی غرضه او لا؟ صحيحش می­گن ام لا؟

س: خب با يک وضوء گرفتن اين اولويتش از بين می­ره

ج: بلی

س: خب تا زمانی که خودش هست اين ديگه هست اين چه اولويته،

ج: تا خودش هست يعنی کسی نمی­تونه بلندش کنه، نه کسی بلندش کنه، اما اگر خودش رفت وضوء بگيره کسی ديگه آمد نشست ديگه اين اولی است حالا عده­ای از فقهاء نه تا به مقدار وضوء گرفتن اشکال نداره، عده­ای هم گفتند اگر يک چيزی گذاشت تسبيحی، عبايي، چيزی گذاشت، صاحب جواهر ابتداءً می­گه نه فرق نمی­کنه سواء استوفی غرضه او لا؟ سواء کان له رحل او لا؟ سواء کان مع النية العود او لا؟ سواء کان زماناً طويلاً او لا؟ سواء اذن الامام او لا؟ اين رأی خود صاحب جواهره البته باز مناقشات، مناقشاتی انجام می­ده ايشان که الآن من چون اين بحث يک کمی بحث ما نيست نمی­خواهم خيلی وارد اين بحث بشم، غرضم اين روايت طلحة ابن زيد بود که الآن خوانديم از اميرالمؤمنين و بحث سر اين بود که آيا اين روايت قابل قبوله ايشان می­گن نه، چون ظاهر آن روايت اينه که تا شب اولويت داره فهو احق به الی الليل و  بعد هم باز دو مرتبه چندجا ايشان از اين صفحه­ای که گفتم به بعد چندجا ايشان هم به لحاظ سندی در روايت خود صاحب جواهر هم به لحاظ سندی اشکال می­کنه من يک وقت ديگه هم عرض کردم مرحوم صاحب جواهر بحث­های رجالی را مفصل نداره اما همان بحث­های که تا زمان خودش بوده خود ايشان معلومه ادعای خاصی در رجال ندارند اما استيفاء گاهی اوقات می­کنن، حرف­های که گفته شده حالا آن مقدار رجالی که تا آن زمان بوده، ايشان می­فهمند اين طور نيست که در اين قافله عقب باشند اما حالا آن بحث­ها چقدر پيشرفت کرده آن بحث ديگريه اصول را هم تا آن مقداری که زمان خود ايشان متعارفه بوده چرا؟ چون مسلط اند وارد اصول می­شن يکی از خوبی­های جواهر استيعاب رواياته يعنی مثلاً بعد از ايشان مرحوم شيخ انصاری اين استيعاب را نداره حتی بعدی­ها مثل فرض کنيم آقای حکيم، باز نسبتاً آقای حکيم بيشتر باز کمتر از اين آقای خويي مرحوم استاد استيعاب نداره می­گن دوتاش را نقل می­کنه می­گن نحوهما غيرهما ديگه وارد بقيه  روايات اصولاً نمی­شن اين روش­ها را خوب در ذهن مبارکتان باشه که اين­ها آثاری داره به هر حال صاحب جواهر به مقدار خودش به آن متعارف رجال زمان خودش مسلطه، ابداع جديد  حرف جديد يا خيلی کمه يا تقريباً نيست اين قدر کمی که خيلی قابل ذکر نيست و اما می­نويسن چندجا به اين مسأله اشکالی هم کرده، عرض شد راجع به اين روايت از جهات مختلفی بررسی هست يکش همين مسأله عمل و عدم عمله، يکش خود مسأله سند روايته، تا اينجا روشن شد سند روايت مشکلی نداره جز به خاطر خود طلحة ابن زيد که احوالاتش روشن شد يکی به هم به لحاظ مصدر روايت، چون من عرض کردم خدمت آقايون، بنده عرض کردم که ما روايت را به لحاظ مصدر يا به اصطلاح ديگر فهرستی هم بررسی می­کنيم اين روايت مبارکه فعلاً هم در کافی هست اين توضيح را هم من سابقاً چون کراراً عرض کردم ذکر بکنم به خاطر اين که ای کاش اين وسائلی هم چاپ کردند اقلاً اين نکات را می­آورند، گاهی اوقات حديث در کافی هست اما شواهدی در عبارت کافی هست که خودش عمل نکرده اشتباه نشه، حتی گاهی اوقات احاديثی است که ممکنه يک جهت حکم ازش استفاده بشه تو روضه کافی آورده، دقت می­کنيد، وسائل فقط می­نويسه محمد ابن يعقوب ديگه نمی­نويسه اين در کجا هست، گاهی اوقات هم تو خود فروع کافی هست ايشان تو باب نوادر آورده، لذا خيلی خوبه که اين چاپ که اگر بناست دوباره در کتاب­های جامع احاديث شيعه مثل وسائل بشه اين نکته تو هامش بيايد بنويسن کافی باب فلان، چون خود عنوان باب نشان دهنده اينه که آيا خود مرحوم کلينی به حديث عمل کرده يا نکرده؟ غرض ايشان اين که حديث را در ابواب معيشت تجارت آورده صاحب وسائل هم تو متاجر آورده، حالا اين بحث را اينجا مرحوم محقق آورده و مرحوم صاحب جواهر هم تو بحث احياء موات، اما تو جواهر توی آداب التجاره آورده مثل خود کافی تو ابواب المعيشه آورده باب السبق الی السوق به عنوان سبق الی السوق عمل کرده به روايت، خود مرحوم کلينی عمل کرده صدوق و هکذا مرحوم شيخ طوسی اين­ها ظواهرشان عمل کرده، البته روايات من حيث المجموع آنچه که مربوط به اين بابه در رسائل سه جا آورده که اين هم يک خودش يک مشکلی است در حقيقت يکی از مسائلی است که آقايونی که می­خواهد جمع احاديث  بکنن مبتلا می­شن چون يک حديث به چندجا ارتباط داره اين که چه کار بايد بکنن اين هم خودش يک بحثی که حالا نمی­خواهم وارد اين بحث بشم.

غرضم در ابواب مساجد به مناسبت مسجد صاحب وسائل اين حديث را آورده توی مزار، مزار صاحب وسائل تو آخر حج آورده آخرين بحث حج ايشان مزاره، در مزار آخرهای مزار به مناسبت اين که يک روايتش در مشاهد مشرفه است آنجا آورده توی بحث متاجر و مکاسب، تجارتش هم ايشان آورده در سه جايي وسائل موجوده که اگر خواستند آقايون مراجعه کنن، چون يک من مشکل را الآن اجمالاً عرض می­کنم ديگه شرحش و تفصيلش و حلش و اين­هاش را يک جای ديگه يکی از کارها و مؤاخذات بر صاحب وسائل که رضی الله تعالی عنه مرحوم آقای بروجردی به ايشان اشکال داشتند مثلاً اين حديث اين مطلب که سه بابه، فرض کنيم تو يک باب يک حديثش را ميارند، گاهی اوقات همين حديث يک سند بهتری هم داره تو آن باب نمياره، تو يک باب ديگه با آن سند مياره يعنی آدم بايد تمام آن سه چهار باب را نگاه بکنه تا استيعاب بکنه هم متون را و هم اسانيد روايت را اين يکی از مؤاخذات به مرحوم صاحب وسائله که يکجا جمع نکرده، مثلاً مناسب بوده همه را يکجا جمع می­کرد در بقيه ابواب اشاره می­کرد، ارجاع می­داد ايشان اين کار را نمی­کنه مثلاً در اين باب سه تا حديثه دوتاش را تو يک باب مياره باز دوتا ديگه­اش را توی يک باب ديگه مياره، باز آن­ها ممکنه دارای سندهای متعدد باشند دوتا سندش را يکجا مياره، دوتا سندش را جای ديگه مياره خيلی اين کارها صاحب وسائل داره و اين اشکال مرحوم آقای بروجردی قدس الله نفسه به حالش واقعاً باقيه، بايد يک فکری در اين جهت در وسائل بشه البته مقدار زيادی از اين جهات را مرحوم آقای ربانی در حاشيه خودش حل کرده يعنی مثلاً می­نويسه و رواه مثله در باب اسناد آخر، همين کلمه باسناد آخر ظرافت داره که اگر سند اينجا مثلاً می­بينيد نه، يا در باب ديگه از مصدر ديگه، از متن ديگه با مصدر ديگه استخراج کردند متن­ها را مرحوم آقای ربانی تا آنجای که من ديدم می­نويسن اما در حدود دو سه درصد تا پنج درصد غالباً می­­گه بمتن آخر راجعه غالباً ارجاع می­ده، خود ايشان نقل نمی­کنه اين نقايص را من هی می­گم توی بحث­های خودم که آشنا بشين با جمع احاديث و چه داريم و چه می­خواهيم چه موجوده الآن دست ما و چه مطلوبه برای ماها، غرضم کيف ماکان اين حديث در اين سه مصدر آمده ظاهرش هم عمله، حالا چه جوری بايد عمل بکنيم، بلی به لحاظ يک مصدر ديگه هم يادم آمد، اول اين حديث را که اين سه مصدره که عرض کردم اما يک حديث ديگه در سبق به مساجد و مشاهد مشرفه است آن را کامل الزيارات هم آورده چون توش مشاهد مشرفه داره کامل الزيارات، پس مجموعاً اين احاديث کلينی، کامل الزيارات، صدوق و شيخ طوسی آوردند

س: آن هم از طلحه هست حاج آقا

ج: نه خير نه آن مرسله، مشکل آن روايت مرسله، ليکن هرکدم يک اسناد دارند يعنی کلينی يک سند ولو آخرهاش يکيه اما و مرسله­ای محمد ابن اسماعيل ابن بزی محمد ابن اسماعيل بزی عن بعض اصحاب عن ابی عبدالله در آنجا راجع به مسجد و مشاهد مشرفه فهو احق به يومه و ليلته داره، حالا اينجا ليل داشت فهو احق به الی الليل اما در آنجا داشت يومه و ليلته، ديگه اين را مرحوم صاحب جواهر اينجا نقل نکرده پس مجموعاً اين حديث که احق به من يوم و ليله، در سوق آمده در مسجد هم آمده، سوق المسلمين کمسجدهم در آنجا تعبير داره، بعض المواضع الذی يرجع فيها الخيل، يعنی مشاهد مشرفه اماکن مشرفه، حرمی که باز انسان مشرف می­شه آن هم در آنجا آمده اين مجموعه رواياتی است که آمده، صاحب جواهر ادعا می­کنه عمل بهش نشده اما ظاهراً آوردند قدمای اصحاب آوردند، البته اين مطلب که در متون فقهی ما ذکر بشه نشده، اين هست خوب دقت بکنيد، خوب دقت بکنيد مثلاً يکش هم خود همين شرايع متن اول اول او که دم دست ما خود شرايعه من متن شرايع را برايتان می­خوانم الطرف الثالث در به اصطلاح منافع  مشترکه و هی الطروق و المساجد و الوقوف التی کالمدارس و المساکن، تعبير ايشان اينه اما الطروق فعلاً وارد طروق نشيم بلی ففائدتها ولايجوز بلی فلايجوز الانتفاع فيها بغير مالايفوت به منفعة الاستيفاء کالجلوس غير جلوس، بعد ايشان می­گه فاذا قام بطل حقه، در راه ولو عاد بعد ان سبق الی مقعده لم يکن له الدفع بعد از سُبق الی مقعده کسی ديگه آمد، اما لو قام قبل استيفاء غرضه لحاجة يرمی معه العود قيل کان احق، بحث يوم را نياورده رو استيفاء غرض مرحوم صاحب شرايع، اين عبارت شرايع بود که خواندم خدمت تان، که لذا هم جواهر می­گه عمل نشده مرادش اينه و لو جلسه للبيع او الشراء اين مراد از جلسه در اينجا در خود خيابانه نه بازار فالوجه المنع الا فی المواضع المتسعه، مگر خيابان­های خيلی بزرگ که مانع نباشه برای فروش و اين­ها ولو کان کذالک فقام و رحله باق، ايشان رحله باق را گرفته نه الی الليل ولو رفعه ناوياً للعود، اما اگر رحلش را هم برداشت ليکن نيت برگشت داشت فعاد قيل کان احق به، لئلايتفرق معاملوه، چون اين گوشه خيابان خيابان بزرگيه افرادی با او آشنا بودند می­آمدند

57: 13

و قيل يبطل حقه، اگر رحلش را هم برداشت ديگه حقی نداره اذ لا سبب للاختصاص و هو اولی، روشن شد پس مرحوم صاحب جواهر که می­فرمايد عمل بهش نشد روشن شد يکش متن خود کتابه، ننوشتند کان احق به الی الليل، اشکال اين­ها اينه، خب عرض شد که ما سند مصدر و عمل و کيفيت عمل و سابقه حديث و فقه الحديث را اجمالاً چون اين اجمالاً الآن در صلب بحث ما نيست اينجا متعرضش می­شيم عرض کنم حضورتان که راجع به مصدر روشن شد که کتب اربعه است بلی يک نکته­ای را باز هم اين مطلب احتياج به شرح داره که اجمالاً عرض می­کنم، آنچه که الآن در کتاب­های ما يعنی در کتاب کافی و تهذيب، حالا فقيه باشه چون يک شرح ديگری می­خواهد، اين­ها اين روايت را از محمد ابن يحيي خزاز احتمالاً يا خزعمی از طلحة ابن زيد نقل کرده، و من عرض کردم معظم رواياتی که ما داريم الآن

7: 15

از همين محمد ابن يحيي از طلحه است و عرض شد در فهارس اصحاب اصلاً اين راه نيامده، راه­های ديگه آمده راه محمد ابن يحيي نيامده خوب عنايت بفرماييد عده­ای که در حديث وارد نيستند گاهی يک تلفيق­های نا به جای می­کنن اين­ها بايد اشتباه نشه، من عرض کردم اين ديگه حالا به يک معنای از ابداعات اين بنده در ميراث­های شيعه سه محور ما داريم، اينها خلط نشه، يکی محور رواياته، يکی محور به اصطلاح کتب رجاله، يک محور فهارسه، اهل سنت دوتا محور دارند رجال و روايات، ما فهارس هم داريم فهارس طروق اصحاب به کتبه، روايات هم خب همان مفرداتی است که، آن وقت نکته­ای اساسی اين خيلی شرح داره من باز تو يک جلسات خاصی برای همين توضيحاتی عرض بکنم، يعنی خيلی روش آثار مترتب کرديم، يک نکته­اش اينه که مثلاً الآن عده­ای هستند همين جا مثل اين موارد يک تلفيقی بين فهارس و محور روايات می­کنه، مثلاً می­خواهن کتاب طلحة ابن زيد را استخراج کنن، من باب مثال مياين هر روايتی که توش طلحة ابن زيده جمع می­کنن می­گن کتاب طلحة ابن زيد اين ديگه الآن رسم شده متعارفه، اين درست نيست الآن ببينيد من عرض کردم در محور فهارس آنچه که در فهارس اصحاب آمده از طلحة ابن زيد سه­تاست يکش قاسم ابن اسماعيله که اصلاً تو روايات وجود نداره، يکش منصور ابن يونسه که اصلاً در کتب اربعه وجود نداره، يکش محمد ابن سنانه که در بعض جاها وجود داره اين تو فهارس ما، تو محور روايات، بيشترين روايات محمد ابن يحيي خزازه که باز تو فهارس وجود نداره، تلفيق بين اين دوتا شاهد علمی نداره، يعنی ما نمی­تونيم الآن يک شاهدی که قابل طرح در ميزان عقلاء باشه خب شما از کجا می­دانيد روايتی که توش محمد ابن يحيي است از کتاب طلحه باشه، چون فهارس که مشخص اند فهارس ما سه­تا راه دارند به کتاب طلحه دوتاش که اصلاً در کتب اربعه وجود نداره، در غير اربعه نمی­دانم چون نگاه نکردم کامپيوتر را دوتاش که در کتب اربعه وجود نداره، يکش وجود داره، اين محمد ابن يحيي هم زياد روايت داره در فهارس نيست، نمی­شه ما بياييم هر روايتی که مال طلحة ابن زيد بود بگيم اين کتاب طلحة ابن زيده مستقيم،

س: شايد ابن غضائری شايد می­دانستند به دست ما نرسيده

ج: خب ديگه حالا ما فعلاً بنا داريم که در مباحث علمی به شايد دنبال شايد نريم، اين شايد خيلی عرض عريضی داره، شايد تو فهرست فلان بوده، فهرست حميد، خب هرچه شايد داره که خب هيچی ديگه پس تمام ابواب بسته می­شه، آنچه را که ما الآن می­دانيم اينه، عرض کنم که ظاهراً همين هم درسته، ببينيد مرحوم نجاشی قدس الله نفسه وقتی محمد ابن يحيي خزاز را نقل می­کنه می­گه ثقة عين، من يک بحث ديگه، هی اين بحث­ها پيش ميارم، يک بحث ديگه چون در اين مقدمات رجالی ما غالباً اين بحث­ها را بعضياشان متعرض شدند مستوعب نشدند ما گاهی اوقات مخصوصاً نجاشی، مثلاً به جای گفتند يک ثقه يک چيزهای ديگه هم می­گه يک بحثی است که آيا اين الفاظ همان تأکيده يا نه؟ يک ظرافت جديدی داره، مثلاً می­گه ثقة، ثقة، يا می­گه ثقةٌ گاهی می­گه ثقة، اين توثيق مکرر يک نکته­ای داره يا تأکيده، مثلاً می­گه ثقة عين، ثقة وجه، ثقة جيد التصانيف مسکون الی روايته، اين مسکون الی روايته را در بعضيا آورده، بعضيا نه، آيا اين مسکون الی روايته همان توضيح ثقة است، يا توی عبارت مسکون الی روايته يک نکته­ای زايدی را می­خواهد نجاشی بگه، يک ظرافت جديدی مطرحه علی اي اين­ها احتياج به بحث داره ايشان اينجا ثقة عين گفتند، انشاء الله در بحثهای ديگه مطرح می­کنيم بعد فرمودند له کتاب نوادر بدون الف و لام، اين را ظاهراً همين بحث­های مکاسب محرمه مطرح کرديم، نجاشی بعض جاها می­گه النوادر بعض جاها می­گه نوادر، بدون الف و لام، يک بحثی اولاً سر قرائت اين لفظه اصلاً اين را چه جوری بخوانيم، دو احتمال قرائتی است من الآن نمی­تونم ترجيح بدم چون نه از مشايخ شنيدم نه از جای ديگر، ممکن است خوانده بشه له کتابٌ نوادرُ چون نوادر غير منصرفه، که اين جنبه­ای توصيفی پيدا می­کنه يعنی اين کتاب ايشان اخبار نادر را جمع کرده اخبار حالا نادر هم دو معنی داره يکی نفيسه، يکی هم به معنای اقوال ضعيفه، حالا وارد اين توضيحش اينجا نمی­شم جای ديگه انشاء الله و ممکن است اين جور خوانده بشه له کتابُ نوادرَ، به نحو اضافه خوانده بشه اولاً چه جوری بخوانيم من هم نمی­دانم اگر آقايون جای پيدا کردند که از شاگردهای طبقه­های متقدمين علمای ما قرائنی در کتاب خط نجاشی داشتند که جور نوشته به درد می­خوره فعلاً من نمی­دانم آيا کتابٌ نوادرُ بخوانيم، يا له کتابُ نوادرَ بخوانيم، آن کتاب النوادر که واضحه با الف و لام واضحه آن وقت طريق خودش را که نوشته و همين طريقی را که خوب ببينيد دقت بکنيد، اين طريق را که ايشان نوشته ما تو محور روايات هم می­بينيم در قمی­ها اين طريق طريق احمد ابن محمد ابن عيسی قمی است اشعری احمد اشعری از بزرگان قمه، هم بزرگان علمی قمه، هم بزرگان سياسی قمه، و کان صاحب السلطان اين صاحب السلطان، ايشان تقريباً، مراد از سلطان هم سلطان رأی که از خاندان آن وقت آل بويه بودند، نه آن وقت هنوز آل بويه نبوده اشتباه کردم، آن وقت زمان صدوق را من اشتباه کردم با احمد، غرض اين که عرض کرديم اشاعره چون شهر قم جنبه­ای خيمه نشينی داشت، يعنی جنبه­ای چوپانی داشته، خيمه­ای بوده، اشاعره اولين بار اين يمينی­ها اولين بار قم را شهر کردند، باروم برايش زدند، حصار برايش زدند، لذا رياست سياسی هم اين­ها گرفتند چون اين­ها شهر درست کردند من جمله احمد و اين احمد عرض کردم اضافه بر اين شخصيت سياسی قم هست اضافه بر او يکی از بزرگترين به اصطلاح روات و محدثين و انصافاً هم حق يقال بسيار مرد دقيق النظری است مرحوم احمد اشعری بسيار بزرگوار و نقشی بزرگی ايشان در ميراث­های ما داره بسيار بزرگ، يکی از نقش­های عمده ايشان، چون آن زمان مصادف با حرکت انتقالی فرهنگ شيعه و ميراث­های شيعه از کوفه به قم، عده­ای از قم رفتند به کوفه و ميراث­ها را با خودشان آوردند يکش هم احمده، لذا نجاشی خوب دقت بکنيد نجاشی اين را من می­گم، آقايون چون خيال می­کنن مثلاً نجاشی يک طريق نباشه هيچی، آدم يک سری طلسمات بخوانه رد بشه نه نجاشی با اين که در بغداد بوده گاهی بعضی از کتب که در کوفه تأليف شده خودش از بغداد راه نداره با قرب راهش به کوفه، مياد راه کتاب به اصطلاح ما مثل اکل از قفاء مياره از قم از راه قمی­ها می­بره به کوفه، هست در کتاب و خوب دقت بکنيد هرجا که ديدين نجاشی می­خواهد بيايد به علمای قم، چون خود نجاشی به قم نيامده، باز دنبال رابطه­اش هم باشيم، که نجاشی از کجا ارتباط پيدا کرده با علمای قم، به هر حال نجاشی سند خودش را به کتاب محمد ابن يحيي می­نويسه از طريق احمد اشعریه، و الآن همين روايت هم تو کافی از طريق احمد اشعريه، ما مواردی که از طلحة ابن زيد داريم محمد ابن يحيي احمد اشعريه، پس اينجا می­توانيم فهرست را با روايات تلفيق بکنيم، يعنی به عبارت اخری خوب مطلب به نظرم برای شما روشن شد در زمان احمد اشعری ايشان سفری به کوفه کردند کتاب­های آوردند يکش هم کتاب محمد ابن يحيي الخزازه، حالا آن کتاب کتابُ نوارد، کتابٌ نوادر آن را نمی­فهميم کتابی ايشان آورده پس بنابراين روشن شد که در قم اگر محمد ابن سنان عن طلحه باشه چون تو فهرست آمده احتمالاً خود کتاب طلحه هست، اين خيلی ظرافته، اگر بين محدثين قم احمد ابن محمد از محمد ابن يحيي از طلحه بود نه اين نسخه­ای کتاب محمد ابن يحيي است که احمد به قم آورده، يعنی به عبارت اخری اضافه بر اين که خود کتاب طلحه نيست يک برگزيده­ای است که محمد ابن يحيي در کتاب خودش آورده، محمد ابن يحيي که به تعبير نجاشی ثقة عين، که از بزرگان بوده، ثقه وثاقته، عين احتمالاً حالا من اجمالش را عرض می­کنم تفصيلش را انشاء الله بحث ديگه احتمالاً مراد از کلمه عين به معناي عينيت در وجاهت اجتماعی باشه شخصيت اجتماعی باشه توی وجه بيشتر آن احتماله، احتمال هم داره يک شخصيت بر گزيده يک شخصيت فوق العاده علمی باشه ثقة عين، عين غير از ثقه است حالا دوتا مفهوم داره اين­ها گاهی اوقات يعنی اين شخص اضافه بر اين يک راوی بزرگواری است، شخصيت اجتماعی است، چون اين را شما بدانيد کسی که شخصيت اجتماعی شد خواهی نخواهی دروغ هم نمی­تونه بگه محدود می­شه، يعنی يک انسان مشهور يک مجهول الهويه ممکنه از امام صادق يک چيزی چرت و پرتی نقل بکنه اما يک انسان مشهور رئيس عشيره، مثلاً چهره سرشناس کوفه بگه امام صادق اين جور فرمودند و از امام بپرسند بگن نه، آنی بهش اعتراض می­شه لذا امثال مثل بخاری من عرض کردم دروغ نمی­تونن بگن، حديث را کم، چون اين­ها مشايخ داشتند حساب داشتند کتاب داشتند، ديگران نقل کردند اصلاً بسته بود دستشان نمی­تونيستند اين کار را بکنن، اختيارات شان خرابی داره نه در سر نقل مشکل ندارند در اين که اگر دوران امر شد که عايشه می­گه پيغمبر در وقت جان دادن سر مبارک ايشان رو سينه من بود، تو نهج البلاغه داريم که اميرالمؤمنين می­فرماين نه سر پيغمبر رو سينه من بود، بخاری آن حديث عايشه  را نقل کرده، يعنی ايشان اختيارش آنه، نه اين حالا آن راوی اخير ممکنه دروغ بگه ، اما خود اين وضع جوری نيست که بتونه دروغ بگه يعنی امکان، دروغ گفتند برايش نيست امکان عقلائی، يعنی کاملاً ساقط می­شه تو جامعه، چون شرائط کاملاً مشخصه، علی ای کيف ماکان پس بنابراين به نظر مياد که اين حديث شريف از کتاب محمد ابن يحيي خزاز نقل شده که او برگزيده­ای از کتاب طلحه بوده، و من برای شما عبارت خود نجاشی را خواندم می­گه اين آقا ضعيفه تجنبت الرواية عنه الا بواسطة بينی و بينه، اين را ما اسمش را گذاشتيم روش فهرستی،

س: حاج آقا اين کجا هست حاج آقا

ج: کدام يکی

س: همين روايت تجنبت

ج: اين يا در ترجمه ابوالمفضله يا در ترجمه ابن عياشه، در هردو شان داره يعنی نجاشی هردو را درک کرده از هردو هم حديث شنيده، از هردو هم ول کرده، اما الا بواسطة تو يکشان گفته من الآن حفظ کنم يادم می­ره باز،

س: ابوالمفضل شيبانی

ج: بلی محمد ابن عبدالله يا عبيدالله، و آن يکی هم به اصطلاح

س: ابن عياش

ج: ابن عياش حسن ابن فلان، ابن عياش يا محمد ابن حسن، مثلاً محمد ابن عياش بغدادی به اصطلاح، يا تو ابن عياش جوهری است آن مطلب را گفته يا تو ابوالمفضله اما در هردوشان يک حکم را دارند يعنی از هردوشان حديث شنيده از هردو شان هم می­گه نقل نمی­کنم يکش را فقط گفته فتجنبت الرواية عنه، يکش را می­گه الا بواسطة بينی و بينه، تو يکی شان حالا نمی­دانم کدام يکی، الآن تو ذهنم حضور ذهن ندارم،

س: حاج آقا در طريق محمد ابن يحيي به طلحه محمد ابن سنان که نيستش

ج: نه، محمد ابن سنان تو فهرست به طريق خود طلحه است ابن وليد آن وقت ببينيد چقدر صدوق دقيقه نمی­خواستم بگم، صدوق در مشيخه می­گه ما کان فيه عن طلحة ابن زيد بعد می­گه عن احمد ابن محمد عن محمد ابن يحيي عن طلحه و عن محمد ابن سنان عن طلحه، اگر محمد ابن سنان عن طلحه باشه احتمالاً يک نسخه از کتاب طلحه است که در قم بوده، که ديروز توضيحاتش را عرض کردم که ابن الوليد به همين نسخه اعتماد کرده نقل کرده تو فهرستش گفته، يک نقل ديگه هم در قم بوده علمای قم، خوب دقت نجاشی هم وقتی طريقش را به محمد ابن يحيي می­نويسه باز به قم می­ره علمای قم اين نسخه­ای را که مرحوم احمد و لذا به لحاظ ما هم تاريخ نسخه روشنه هم ارزش نسخه روشنه، احمد در سفری که به عراق داشته کتاب محمد ابن يحيي الخزاز را با خودش قم آورده، و اين کتاب در قم بوده کلينی خيلی از اين نقل می­کنه دقت می­فرماييد و انصافاً هم قابل اعتماده، يعنی هم مؤلف ثقه است هم کتاب شناخته شده است، و هم راوی راوی جليل القدريه، و هم تاريخش روشنه پس فعلاً اين حديث اين طور که مرحوم صاحب جواهر اشکال می­کنن نه اين اشکال نداره عرض کنم در آن حديث ديگری آن حديث را هم باز هم احمد نقل می­کنه اين هم از عجايبه، در مساجد و مشاهد مشرفه ليکن از محمد ابن اسماعيل ابن بزی که ثقه است و جليل القدره خانواده بزی چند نفر از آن­ها ما راوی داريم، اين­ها تقريباً خاندان نظارتی اند، شغل­های حکومتی هم داشتند شخصيت­های اجتماعی هم بودند، حالا وارد بحثش نمی­شم ليکن عن بعض اصحابنا عن ابی عبدالله آنجا داره يومه وليلته اين راجع به اين، آيا اين مطلب غير از اين که معلوم شد که اين شواهد داريم فهو احق به الی الليل شاهد هم داريم، آن وقت يک نکته­ای ظريف را هم دقت بکنيد آنچه که روايت طلحة ابن زيده امام صادق نسبت دادند به اميرالمؤمنين آنچه که مربوطه به روايت محمد ابن اسماعيله، خود امام صادقه، فرق آن مال اميرالمؤمنين احتمال داره حکم حکومتی باشه ممکن است حضرت امير چنين حکم حکومتی فرموده باشن، اما آنی که مال امام صادقه قاعدتاً حکم اوليه، دقت فرموديد، چون امام صادق قطعاً حکم حکومتی نداشته، آيا اين مطلب شواهدی هم داره، من سابقاً عرض کردم بلی، اين هم شواهد داره آن در آن جلسه قبلی يک روايت را خوانديم، اينجا از اصبغ ابن نباته منتهی می­شد در اين کتاب سنن بيهقی جلد 6 صفحه 151 که اميرالمؤمنين بعد از اين که وارد کوفه شدند ديدند يک جای بازار مثلی که بازار بوده اينجا دکان درست کردند حضرت گفتند نه دکان­ها را جمع کردند فقال هذه من سوق المسلمين فامرهم ان يتحولوا و هدمها و قال علی من سبق به، من سبق الی مکان فی السوق فهو احق به قال اصبغ اينجا ضمير به اصبغ، فلقد رأيتنا يباع الرجل اليوم ههنا و غداً من ناحية اخری، اين همان الی الليله، اصبغ هم می­گه من ديدم، مثلاً يک کسی صبح اينجا دست فروشی گذاشته بود فردا که می­آمديم جای ديگه بود، پس فردا، يعنی يک شبانه روز، پس اين مطلب اضافه بر نقل امام نقل امام صادق طلحة ابن زيد، اصلاً در مصادر اهل سنت نسبت به اصبغ داده شده،

س: در مورد بازار اين­ها تعارضی ندارند، بازار شب که خريد و فروش نمی­کنن

ج: حالا عرض می­کنم آن مرحله فی الحديث،  بعد از باز از ابی يعفور، می­گه کنا فی زمن المغيره ابن شعبه، من سبق الی مکان فی السوق فهو احق به الی الليل، با اين که سمهوری خيلی آدم بد ذاتيه خبيثيه،  ما به هر حال به احتمال قوی اين هم اين مطلب را به اصطلاح از اميرالمؤمنين گرفته باشه و اين کنا می­خوره به همان کوفه دو مرتبه پس اين مطلب که تا شب بوده، اين يک سابقه هم در روايات ما داره هم در متون اهل سنت به اميرالمؤمنين نسبت داده شده، فقط در روايات اهل سنت خصوص سوق آمده تو روايات ما مسجد هم آمده، حالا اين راجع به مصادرش و جهات تاريخی­اش و سابقه.

و اما راجع به فقه الحديثش به نظر من هيچ مشکل نداره، مرحوم اين مراد حديث را ببينيد دقت کنيد مراد اين نيست که اگر کسی يک جای مسجد را گرفت يا يک جايي بازار را گرفت حتی اگر رفت اولی است تا شب مال آنه، اين نيست اين مراد آن جهت نفيشه، اگر جايي از مسجد را گرفت، تا آن وقتی که مسجد عادتاً بازه، آن در روايت داره يومه و ليلته، اين يومه و ليلته اشاره به وقتی است که زمانی است که حرم بازه، حالا يک کسی آمد گوشه حرم نشست حالا فرض کنيم دعای ابوحمزه ثمالی می­خوانه قرآن می­خوانه از صبح نشسته تا شب، آيا می­شه او را بلند کرد؟ نه نمی­شه بلند کرد، تا وقتی که شب در حرم بسته است، صبح بعد که بيايد اگر بگه من ديروز اينجا نشستم نه ديگه اولويت نداره يعنی تا مادامی که يک، دقت کردين مراد اينه مراد حقيقی اينه، که شما آمدين اينجا گاری تان را گذاشتيد، شب ديگه در دکان را بستند رفتند، سوق تعطيل شد، صبح که آمدی که نمی­توني بگه من ديروز اينجا بودم پس من اولام، هر کسی حد اولويتش تا آنجايي است که آن به مقدار متعارف بازه نه اين که اگر هم رفت باز هم حق اولويت داره و لذا گفت من می­ديدم امروز يک عده­ای اينجا بودند صبح جای ديگه بود اين اشاره­ای به اينه و اين معنی هيچ منافی نداره، هيچ مشکل نداره، اين معنای است که به معنی قبيح باشه، بلی ممکن است آنی که مربوط به اميرالمؤمنين باشه که اصلاً حکم حکومتی باشه يا در زمان امام، مثلاً شهرداری يا حاکم مثلا بيايد بگه آقا بلی شما اگر در اينجا گاري­ات را گذاشتی ولو خود گاری خالی باشه، يا چراغ فانوس گذاشتی، اولويت داره و الا متعارف اينه که هرکسی در همان فتره شغلی فهو احق به يومه و ليلته، روشن شد شما آمدين گوشه­ای حرم حضرت معصومه نشستيد اصلاً مشغول قرآن خاندن شدين پانزده ساعت، تا شب، کسی حق نداره شما را بيرون بکنه، نگه آقا شما حق يک نماز ظهر داري بايد بلند شی بری مثلاً خوب دقت اما اگر رفتين، صبح روز بعد تا آخر الآن ساعت يازده مثلی که شب­ها در را می­بندند غير از شب چهار شنبه و شب جمعه، اما اگر رفتی صبح روز که آمديد، بگی آقا من ديروز مثلاً پانزده ساعت اينجا بودم امروز اولی هستم نه اين اولويت نداره، پس مراد اينه که نه محدود می­شه به يک عمل، مثلاً بگيم آقا نماز جماعت تمام شد ديگه آقايون حق اولويت ندارند، آقايون را بلند بکنن، بگن حق سبق شما تا نماز جماعته، نماز جماعت تمام شد شما را می­تونن بلند بکنن، اين نيست نه مراد حديث مبارک اين معنی است نه اين که اگر شما بلند شديد تا شب حق دارين برگردين، ظاهراً مراد از حديث مبارک تا آن فتره­ای که

30: 35

و وعده­ای آنجا حساب می­شه شما اولويت داره ولو ده ساعت بنشينيد اما اگر بلند شديد اين ده ساعت برای شما توليد حق نمی­کنه،

س: نيت عود هم داشته باشه

ج: داشته باشه وقتی تمام شد فهو احق به يومه و ليلته دقت، اين پس مشکل نداره صاحب جواهر فرموده است، لم يعرف به عامل، نه ضعف اسناد داره نه مشکل، ببينيد ضعف اسناد به لحاظ طلحة ابن زيد داره انصافاً خالی از اشکال نيست اما جهت فهرستش خيلی قوی شد، ما الآن کاملاً برای ما روشن شد که اين از نظر فهرستی هيچ مشکل نداريم، افراد بسيار دقيقی که در قم بودند با دقت و ظرافت اين حديث را انتخاب کردند شاهد هم داره، شاهد از احاديث اهل سنت هم داره که به اميرالمؤمنين اين کار کردند، پس اين حديث را قابل قبوله اين طور که مرحوم صاحب جواهر فرمودند نمی­شه عمده فقه الحديثه، خب تا اينجا راجع به اين مطلب بود پس معلوم شد که ما روايت من سبق را تمام اين مقدمات چون شما فهميديد که به کجا به هستين، حالا که معلوم بشه، روايت من سبق را در اوقاف عامه در اموری که عامه است قبول داريم، بحث سر چه بود؟ بحث اين بود که آيا ما روايت من سبق را مطلقاً قبول داريم يا نه؟ اين بحثه، حالا من مواردش را عرض می­کنم ديگه بعد يک مقدارشه باز از روايات عامه و خاصه می­خوانم ما يک مسأله­ای به نام احياء داريم من احيی ارضاً مواتاً، مشهور بين فقهاء سنتاً و شيعتاً مملکه، می­خواهم بگم بحث دقيقاً کجاست که روشن بشه که دنبال چه داريم می­گرديم، دو ما يک تحجير داريم، يعنی بيابانی را بگيره دورش را سنگ بگذاره، حالا سنگ بگذاره، علامت بگذاره، امروزه سيم خاردار، سيم کشی بکنه ديوار بگذاره، حالا يا به قول قديمی­ها مروز، در اينجا نوشته مروز،  جمع مرز، مرزبندی بکنه خاک­ها را بياره بالا، اين را هم بنابر معروف بين فقهاء سنتاً و شيعتاً حق مياره ملک نمياره، که اصطلاحاً بهش می­گن حق اختصاص، اين هم روشن شد.

سه اگر کسی در اوقاف عامه در املاک عامه سبقت پيدا بکنه، اين هم حق مياره، چون اصلاً آنجا ملک تصور نمی­شه اين همينی بود که امروز بحثش را خوانديم تو مسجد، تو سوق اينها اين به صورت به اصطلاح حقه، اصلاً آن وقت بين اين حق با آن حق تحجير هم خيلی فرقه، مثلاً حالا من، مثلاً در حق تحجير ممکن است بگيم اذن امام، يا در زمان ما اذن دولت شرطه، شما بری هر زمين را که نمی­شه بايد برين از دولت اجازه بگيرين آن زمين را احياء اما حق مسجد قطعاً اذن امام نمی­خواهد حالا گوشه مسجد باشه يا ملک شما بشه، در تحجير ممکن است بگين يک کسی برای شوخی، برای بازی مقدار سنگ می­اندازه جای جمع می­کنه اين اختصاص نمياره اما اگر کسی به شوخی رفت يک گوشه مسجد نشست حق اختصاص مياره، اصلاً گيج خواب بود، رفت نشست و خوابش برد بازهم حق ثابته قصد نمی­خواهد آنجا قصد علی قول می­خواهد، نمی­دانم اگر کسی يک جايي نشست يک کسی آمد به زور بلندش کرد مثلاً خودش جای او نشست آيا اين دومی حق اختصاص پيدا می­کنه بلی شخص سوم نمی­تونه آن را بلند کنه، خوب  دقت کنيد، شخص اول را بلند کرد خودش نشست خود اين حالا حق اختصاص پيدا می­کنه بلی اما اگر کسی تحجير کرد يک کسی رفت آن تحجيراش را پرت و پلا کرد دو مرتبه خود او تحجير کرد آيا اين دومی حق اختصاص پيدا می­کنه؟ خير اصلاً آن حق اختصاصه، چون اولی هنوز حقش محفوظه، حالا من بخواهم بحث­های فقهش را بگم طول می­کشه، چون می­خواهن بگن دو تا حق اختصاصه، آن دليل سبق اينجا آمده من سبق، ما در آنجا در آنجا هم داريم عنوان من سبق نيست، احاط حائطاً او حجّر، سنگ جمع کرد يا ديوار زد آنجا هم حق اختصاص، يکی ديگه هم هست اين است که پيغمبر اکرم يا ائمه(ع) اميرالمؤمنين به اصطلاح واگذری امروز می­گن يا در لغت عربی اقطاع می­گن مثلاً می­گفت آقا اين مثلاً بين دشت جمکران فرض کنيم تا کاشان را ملک من بکنيد، پيغمبر هم فرمودند ملک تو اين هم بنابرمشهور ملک مياد، اولاً اين اقطاع ثابته، برای پيغمبر اکرم ثابته، برای ائمه(ع) حتی شايد برای فقيه هم ثابت باشه و ملک آوره عده­ای از فقهای ما هم گفتند نه حق اختصاص مياره خب بحث الآن سر چيه؟ اين­ها که روشن شد تا حدی، بحث سر اين است که اگر کسی سبق پيدا کرد به غير از زمين، آن هم حق اختصاص مثل زمين مياره يا نمياره؟ دقت فرموديد، بحث فقهی ما اينه، نه احياء کرد نه حيازت کرد، نه تملک کرد فقط سبق به يک چيزی داشت غير از زمين، و غير از اوقاف عامه، دقت اين بحث اين است که آيا اين، ادعای اجماع هم توی اين شده، ادعای سيره عقلاء هم توش شده نکته بحث آيا دليل لفظی از شريعت داريم يا نه؟ اينی که آقای خويي البته عبارت آقای خويي شايد واضح نباشه خلاصه­اش اينه که آقای خويي هم می­خواهد بگه نداريم، آقای خويي حرفشان اينه، چون آن جاهای که ما سبق داريم الآن روشن شد، يک حديث معروف اهل سنت من سبق الی مالم يسبق اليه احد فهو له، اين حق اختصاص نيست ملکه، اين حمل شد بر احياء، من سبق الی سوق، مسجد المسلمين کسوقهم، من سبق الی مکان فی السوق فهو احق به، اين حق اختصاصه، ليکن تو اوقاف عامه است، تو اموال مشترکه است من احاط حائطاً داريم اين در خصوص زمينه،

س: معادن چه می­شه؟

ج: معادن که او مشکل ديگه داره چون حتماً اذن می­خواهد مشکلی چون جزو انفاله، آن اصلاً مشکل داره که اصلاً ملک بشه يا نشه؟ بحث ديگه داره، دقت کردين، چون بخواهيم تمام اقسام ملک را بگيم طول می­کشه حالا حق اختصاص مثلاً اين گوسفندی که پيش اين آقا بود ملکش بود مرد ميته­شه اين سبق داره، اين ملک می­شه اين حق برای او پيدا می­شه يا نه؟ تنها دليل اينه من سبق الی مالايسبق اليه مسلمون فهو احق به، اين اگر ثابت بشه به درد مانحن فيه می­خوره اين را هم عرض کرديم تو مصادر اهل سنت نيامده، تو مصادر اهل سنت مثل همين تفسير سنن کبری تو مسجد هم سوق آمده تو مصادر اهل سنت فهو له آمده، اولين بار در مصادر شيعه تو مبسوط شيخ آمده، بعدها هم در کتاب عوالی نقل شده تو زبان­ها معروف شده ليکن اصل نداره تمام بحث روشن شد، تمام بحث حالا البته اين مطلب است ممکن است ما بگيم اجماع است سيره عقلاء است شارع امضاء کرده سيره را، بحث ديگری است بحث ما الآن بحث لفظيه، آيا يک دليل لفظی داريم که حق، که سبق مولد حق اختصاصه در غير زمين و در غير اموال مشترکه، مثل مسجد و بازار و طريق و راه و جاده و خيابان و حرم و حسينيه و اين­ها و آن حق اختصاص زمين غير از حق اختصاص مسجده، الآن بعضی از، لذا آقای خويي می­گه اين حق اختصاص هم باشه مال اموال مشترکه است ايشان توضيح ندادند توضيح از بنده، اصلاً اين دو هردو را می­گيم حق اختصاص آن يک چيزه اين يک چيزه، صاحب جواهر هم يک شرحی داده که من نمی­خواهم وارد آن بحث بشم يک مقدار فوائدش را عرض کردم پس روشن شد بحث چيه؟ نکته­ اساسی بحث، ما اطلاق لفظی داشته باشيم، در مورد سبق در غير زمين و غير منافع مشترکه، اموال مخفی و غير مخفی، مدرسه­ها مدرسه طلاب مساکين مثل شهرک مهديه، خب يک طلبه­ای رفت آنجا اولی است از غيرش در اين جور موارد ما داريم که اين نوع به اصطلاح حق اختصاصه، اما به طور کلی که هر کسی سبقی به يک چيزی پيدا کرد اين اولويت لا اقل برای او ولو حيازت نباشه احياء نباشه، تملک نباشه، آيا اين را داريم بحث در اين است که انصافاً نداريم اين خلاصه بحث، اين نظر ما هم فعلاً اطلاق لفظی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال