مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - اهل سنت مثل ما کتابهای فهرستی ندارند
- مکاسب 1402-1403 » فقه شنبه 1402/7/8
- اصول 90-1389 » خارج اصول 90-1389
- مکاسب 98-1397 » فقه سه شنبه 1397/8/29
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - قوله: و معنی حرمة الاکتساب …
- اصول 95-1394 » اصول سه شنبه 1394/11/20
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 99-1398 » فقه سه شنبه 1398/7/9
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-49
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد به يک مناسبتی روايت طلحة ابن زيد که در سوق و مسجد مسلمين بود، خوانده شد توی اين روايت حق مسجد و سوق را تا شب ذکر کرده و عرض کرديم صاحب جواهر به اين مطلب اشکال کرده البته اين بحث سوق را مرحوم شيخ محقق قدس الله سره الشريف در شرايع تو بحث بحث احياء موات به اصطلاح الطرف الثالث فی المنافع المشترکه که در جواهر از صفحه، در جلد 38 همين جواهر معروف از صفحه 76 اين بحث را شروع کرده و اين روايت را به همين مناسبت مرحوم جواهر در اين باب آورده، قال اميرالمؤمنين سوق المسلمين کمسجدهم، از اين معلوم میشه که سوق و مسجد مثل هم اند، فمن سبق الی مکان فهو احق به الی الليل بلی ايشان قبول ندارند اين مطلب را نه در سوقش نه در مسجدش و به اين مناسبت و خود ايشان هم بعد میفرمايد و من هنا در همين صفحه 79 از جواهر نه از شرايع اطلق غير واحد عدم بقاء حقه، عدهای از فقهاء گفتند که اگر بلند شد ديگه حقی نداره سواء استوفی غرضه او لا؟ غرضش را انجام داده، فرض کرده میخواسته نمازهايش را بخوانه دوتاش را خواند بلند شد رفت وضوء بگيره، برگشت حق نداره کسی ديگه نشست آن اولويت داره سواء استوفی غرضه او لا؟ حتماً يادتان هست در مغنی اول باب مغنی داره که فقهاء اشتباه میکنن او بايد بگن ام لا، سواء استوفی غرضه او لا؟ صحيحش میگن ام لا؟
س: خب با يک وضوء گرفتن اين اولويتش از بين میره
ج: بلی
س: خب تا زمانی که خودش هست اين ديگه هست اين چه اولويته،
ج: تا خودش هست يعنی کسی نمیتونه بلندش کنه، نه کسی بلندش کنه، اما اگر خودش رفت وضوء بگيره کسی ديگه آمد نشست ديگه اين اولی است حالا عدهای از فقهاء نه تا به مقدار وضوء گرفتن اشکال نداره، عدهای هم گفتند اگر يک چيزی گذاشت تسبيحی، عبايي، چيزی گذاشت، صاحب جواهر ابتداءً میگه نه فرق نمیکنه سواء استوفی غرضه او لا؟ سواء کان له رحل او لا؟ سواء کان مع النية العود او لا؟ سواء کان زماناً طويلاً او لا؟ سواء اذن الامام او لا؟ اين رأی خود صاحب جواهره البته باز مناقشات، مناقشاتی انجام میده ايشان که الآن من چون اين بحث يک کمی بحث ما نيست نمیخواهم خيلی وارد اين بحث بشم، غرضم اين روايت طلحة ابن زيد بود که الآن خوانديم از اميرالمؤمنين و بحث سر اين بود که آيا اين روايت قابل قبوله ايشان میگن نه، چون ظاهر آن روايت اينه که تا شب اولويت داره فهو احق به الی الليل و بعد هم باز دو مرتبه چندجا ايشان از اين صفحهای که گفتم به بعد چندجا ايشان هم به لحاظ سندی در روايت خود صاحب جواهر هم به لحاظ سندی اشکال میکنه من يک وقت ديگه هم عرض کردم مرحوم صاحب جواهر بحثهای رجالی را مفصل نداره اما همان بحثهای که تا زمان خودش بوده خود ايشان معلومه ادعای خاصی در رجال ندارند اما استيفاء گاهی اوقات میکنن، حرفهای که گفته شده حالا آن مقدار رجالی که تا آن زمان بوده، ايشان میفهمند اين طور نيست که در اين قافله عقب باشند اما حالا آن بحثها چقدر پيشرفت کرده آن بحث ديگريه اصول را هم تا آن مقداری که زمان خود ايشان متعارفه بوده چرا؟ چون مسلط اند وارد اصول میشن يکی از خوبیهای جواهر استيعاب رواياته يعنی مثلاً بعد از ايشان مرحوم شيخ انصاری اين استيعاب را نداره حتی بعدیها مثل فرض کنيم آقای حکيم، باز نسبتاً آقای حکيم بيشتر باز کمتر از اين آقای خويي مرحوم استاد استيعاب نداره میگن دوتاش را نقل میکنه میگن نحوهما غيرهما ديگه وارد بقيه روايات اصولاً نمیشن اين روشها را خوب در ذهن مبارکتان باشه که اينها آثاری داره به هر حال صاحب جواهر به مقدار خودش به آن متعارف رجال زمان خودش مسلطه، ابداع جديد حرف جديد يا خيلی کمه يا تقريباً نيست اين قدر کمی که خيلی قابل ذکر نيست و اما مینويسن چندجا به اين مسأله اشکالی هم کرده، عرض شد راجع به اين روايت از جهات مختلفی بررسی هست يکش همين مسأله عمل و عدم عمله، يکش خود مسأله سند روايته، تا اينجا روشن شد سند روايت مشکلی نداره جز به خاطر خود طلحة ابن زيد که احوالاتش روشن شد يکی به هم به لحاظ مصدر روايت، چون من عرض کردم خدمت آقايون، بنده عرض کردم که ما روايت را به لحاظ مصدر يا به اصطلاح ديگر فهرستی هم بررسی میکنيم اين روايت مبارکه فعلاً هم در کافی هست اين توضيح را هم من سابقاً چون کراراً عرض کردم ذکر بکنم به خاطر اين که ای کاش اين وسائلی هم چاپ کردند اقلاً اين نکات را میآورند، گاهی اوقات حديث در کافی هست اما شواهدی در عبارت کافی هست که خودش عمل نکرده اشتباه نشه، حتی گاهی اوقات احاديثی است که ممکنه يک جهت حکم ازش استفاده بشه تو روضه کافی آورده، دقت میکنيد، وسائل فقط مینويسه محمد ابن يعقوب ديگه نمینويسه اين در کجا هست، گاهی اوقات هم تو خود فروع کافی هست ايشان تو باب نوادر آورده، لذا خيلی خوبه که اين چاپ که اگر بناست دوباره در کتابهای جامع احاديث شيعه مثل وسائل بشه اين نکته تو هامش بيايد بنويسن کافی باب فلان، چون خود عنوان باب نشان دهنده اينه که آيا خود مرحوم کلينی به حديث عمل کرده يا نکرده؟ غرض ايشان اين که حديث را در ابواب معيشت تجارت آورده صاحب وسائل هم تو متاجر آورده، حالا اين بحث را اينجا مرحوم محقق آورده و مرحوم صاحب جواهر هم تو بحث احياء موات، اما تو جواهر توی آداب التجاره آورده مثل خود کافی تو ابواب المعيشه آورده باب السبق الی السوق به عنوان سبق الی السوق عمل کرده به روايت، خود مرحوم کلينی عمل کرده صدوق و هکذا مرحوم شيخ طوسی اينها ظواهرشان عمل کرده، البته روايات من حيث المجموع آنچه که مربوط به اين بابه در رسائل سه جا آورده که اين هم يک خودش يک مشکلی است در حقيقت يکی از مسائلی است که آقايونی که میخواهد جمع احاديث بکنن مبتلا میشن چون يک حديث به چندجا ارتباط داره اين که چه کار بايد بکنن اين هم خودش يک بحثی که حالا نمیخواهم وارد اين بحث بشم.
غرضم در ابواب مساجد به مناسبت مسجد صاحب وسائل اين حديث را آورده توی مزار، مزار صاحب وسائل تو آخر حج آورده آخرين بحث حج ايشان مزاره، در مزار آخرهای مزار به مناسبت اين که يک روايتش در مشاهد مشرفه است آنجا آورده توی بحث متاجر و مکاسب، تجارتش هم ايشان آورده در سه جايي وسائل موجوده که اگر خواستند آقايون مراجعه کنن، چون يک من مشکل را الآن اجمالاً عرض میکنم ديگه شرحش و تفصيلش و حلش و اينهاش را يک جای ديگه يکی از کارها و مؤاخذات بر صاحب وسائل که رضی الله تعالی عنه مرحوم آقای بروجردی به ايشان اشکال داشتند مثلاً اين حديث اين مطلب که سه بابه، فرض کنيم تو يک باب يک حديثش را ميارند، گاهی اوقات همين حديث يک سند بهتری هم داره تو آن باب نمياره، تو يک باب ديگه با آن سند مياره يعنی آدم بايد تمام آن سه چهار باب را نگاه بکنه تا استيعاب بکنه هم متون را و هم اسانيد روايت را اين يکی از مؤاخذات به مرحوم صاحب وسائله که يکجا جمع نکرده، مثلاً مناسب بوده همه را يکجا جمع میکرد در بقيه ابواب اشاره میکرد، ارجاع میداد ايشان اين کار را نمیکنه مثلاً در اين باب سه تا حديثه دوتاش را تو يک باب مياره باز دوتا ديگهاش را توی يک باب ديگه مياره، باز آنها ممکنه دارای سندهای متعدد باشند دوتا سندش را يکجا مياره، دوتا سندش را جای ديگه مياره خيلی اين کارها صاحب وسائل داره و اين اشکال مرحوم آقای بروجردی قدس الله نفسه به حالش واقعاً باقيه، بايد يک فکری در اين جهت در وسائل بشه البته مقدار زيادی از اين جهات را مرحوم آقای ربانی در حاشيه خودش حل کرده يعنی مثلاً مینويسه و رواه مثله در باب اسناد آخر، همين کلمه باسناد آخر ظرافت داره که اگر سند اينجا مثلاً میبينيد نه، يا در باب ديگه از مصدر ديگه، از متن ديگه با مصدر ديگه استخراج کردند متنها را مرحوم آقای ربانی تا آنجای که من ديدم مینويسن اما در حدود دو سه درصد تا پنج درصد غالباً میگه بمتن آخر راجعه غالباً ارجاع میده، خود ايشان نقل نمیکنه اين نقايص را من هی میگم توی بحثهای خودم که آشنا بشين با جمع احاديث و چه داريم و چه میخواهيم چه موجوده الآن دست ما و چه مطلوبه برای ماها، غرضم کيف ماکان اين حديث در اين سه مصدر آمده ظاهرش هم عمله، حالا چه جوری بايد عمل بکنيم، بلی به لحاظ يک مصدر ديگه هم يادم آمد، اول اين حديث را که اين سه مصدره که عرض کردم اما يک حديث ديگه در سبق به مساجد و مشاهد مشرفه است آن را کامل الزيارات هم آورده چون توش مشاهد مشرفه داره کامل الزيارات، پس مجموعاً اين احاديث کلينی، کامل الزيارات، صدوق و شيخ طوسی آوردند
س: آن هم از طلحه هست حاج آقا
ج: نه خير نه آن مرسله، مشکل آن روايت مرسله، ليکن هرکدم يک اسناد دارند يعنی کلينی يک سند ولو آخرهاش يکيه اما و مرسلهای محمد ابن اسماعيل ابن بزی محمد ابن اسماعيل بزی عن بعض اصحاب عن ابی عبدالله در آنجا راجع به مسجد و مشاهد مشرفه فهو احق به يومه و ليلته داره، حالا اينجا ليل داشت فهو احق به الی الليل اما در آنجا داشت يومه و ليلته، ديگه اين را مرحوم صاحب جواهر اينجا نقل نکرده پس مجموعاً اين حديث که احق به من يوم و ليله، در سوق آمده در مسجد هم آمده، سوق المسلمين کمسجدهم در آنجا تعبير داره، بعض المواضع الذی يرجع فيها الخيل، يعنی مشاهد مشرفه اماکن مشرفه، حرمی که باز انسان مشرف میشه آن هم در آنجا آمده اين مجموعه رواياتی است که آمده، صاحب جواهر ادعا میکنه عمل بهش نشده اما ظاهراً آوردند قدمای اصحاب آوردند، البته اين مطلب که در متون فقهی ما ذکر بشه نشده، اين هست خوب دقت بکنيد، خوب دقت بکنيد مثلاً يکش هم خود همين شرايع متن اول اول او که دم دست ما خود شرايعه من متن شرايع را برايتان میخوانم الطرف الثالث در به اصطلاح منافع مشترکه و هی الطروق و المساجد و الوقوف التی کالمدارس و المساکن، تعبير ايشان اينه اما الطروق فعلاً وارد طروق نشيم بلی ففائدتها ولايجوز بلی فلايجوز الانتفاع فيها بغير مالايفوت به منفعة الاستيفاء کالجلوس غير جلوس، بعد ايشان میگه فاذا قام بطل حقه، در راه ولو عاد بعد ان سبق الی مقعده لم يکن له الدفع بعد از سُبق الی مقعده کسی ديگه آمد، اما لو قام قبل استيفاء غرضه لحاجة يرمی معه العود قيل کان احق، بحث يوم را نياورده رو استيفاء غرض مرحوم صاحب شرايع، اين عبارت شرايع بود که خواندم خدمت تان، که لذا هم جواهر میگه عمل نشده مرادش اينه و لو جلسه للبيع او الشراء اين مراد از جلسه در اينجا در خود خيابانه نه بازار فالوجه المنع الا فی المواضع المتسعه، مگر خيابانهای خيلی بزرگ که مانع نباشه برای فروش و اينها ولو کان کذالک فقام و رحله باق، ايشان رحله باق را گرفته نه الی الليل ولو رفعه ناوياً للعود، اما اگر رحلش را هم برداشت ليکن نيت برگشت داشت فعاد قيل کان احق به، لئلايتفرق معاملوه، چون اين گوشه خيابان خيابان بزرگيه افرادی با او آشنا بودند میآمدند
57: 13
و قيل يبطل حقه، اگر رحلش را هم برداشت ديگه حقی نداره اذ لا سبب للاختصاص و هو اولی، روشن شد پس مرحوم صاحب جواهر که میفرمايد عمل بهش نشد روشن شد يکش متن خود کتابه، ننوشتند کان احق به الی الليل، اشکال اينها اينه، خب عرض شد که ما سند مصدر و عمل و کيفيت عمل و سابقه حديث و فقه الحديث را اجمالاً چون اين اجمالاً الآن در صلب بحث ما نيست اينجا متعرضش میشيم عرض کنم حضورتان که راجع به مصدر روشن شد که کتب اربعه است بلی يک نکتهای را باز هم اين مطلب احتياج به شرح داره که اجمالاً عرض میکنم، آنچه که الآن در کتابهای ما يعنی در کتاب کافی و تهذيب، حالا فقيه باشه چون يک شرح ديگری میخواهد، اينها اين روايت را از محمد ابن يحيي خزاز احتمالاً يا خزعمی از طلحة ابن زيد نقل کرده، و من عرض کردم معظم رواياتی که ما داريم الآن
7: 15
از همين محمد ابن يحيي از طلحه است و عرض شد در فهارس اصحاب اصلاً اين راه نيامده، راههای ديگه آمده راه محمد ابن يحيي نيامده خوب عنايت بفرماييد عدهای که در حديث وارد نيستند گاهی يک تلفيقهای نا به جای میکنن اينها بايد اشتباه نشه، من عرض کردم اين ديگه حالا به يک معنای از ابداعات اين بنده در ميراثهای شيعه سه محور ما داريم، اينها خلط نشه، يکی محور رواياته، يکی محور به اصطلاح کتب رجاله، يک محور فهارسه، اهل سنت دوتا محور دارند رجال و روايات، ما فهارس هم داريم فهارس طروق اصحاب به کتبه، روايات هم خب همان مفرداتی است که، آن وقت نکتهای اساسی اين خيلی شرح داره من باز تو يک جلسات خاصی برای همين توضيحاتی عرض بکنم، يعنی خيلی روش آثار مترتب کرديم، يک نکتهاش اينه که مثلاً الآن عدهای هستند همين جا مثل اين موارد يک تلفيقی بين فهارس و محور روايات میکنه، مثلاً میخواهن کتاب طلحة ابن زيد را استخراج کنن، من باب مثال مياين هر روايتی که توش طلحة ابن زيده جمع میکنن میگن کتاب طلحة ابن زيد اين ديگه الآن رسم شده متعارفه، اين درست نيست الآن ببينيد من عرض کردم در محور فهارس آنچه که در فهارس اصحاب آمده از طلحة ابن زيد سهتاست يکش قاسم ابن اسماعيله که اصلاً تو روايات وجود نداره، يکش منصور ابن يونسه که اصلاً در کتب اربعه وجود نداره، يکش محمد ابن سنانه که در بعض جاها وجود داره اين تو فهارس ما، تو محور روايات، بيشترين روايات محمد ابن يحيي خزازه که باز تو فهارس وجود نداره، تلفيق بين اين دوتا شاهد علمی نداره، يعنی ما نمیتونيم الآن يک شاهدی که قابل طرح در ميزان عقلاء باشه خب شما از کجا میدانيد روايتی که توش محمد ابن يحيي است از کتاب طلحه باشه، چون فهارس که مشخص اند فهارس ما سهتا راه دارند به کتاب طلحه دوتاش که اصلاً در کتب اربعه وجود نداره، در غير اربعه نمیدانم چون نگاه نکردم کامپيوتر را دوتاش که در کتب اربعه وجود نداره، يکش وجود داره، اين محمد ابن يحيي هم زياد روايت داره در فهارس نيست، نمیشه ما بياييم هر روايتی که مال طلحة ابن زيد بود بگيم اين کتاب طلحة ابن زيده مستقيم،
س: شايد ابن غضائری شايد میدانستند به دست ما نرسيده
ج: خب ديگه حالا ما فعلاً بنا داريم که در مباحث علمی به شايد دنبال شايد نريم، اين شايد خيلی عرض عريضی داره، شايد تو فهرست فلان بوده، فهرست حميد، خب هرچه شايد داره که خب هيچی ديگه پس تمام ابواب بسته میشه، آنچه را که ما الآن میدانيم اينه، عرض کنم که ظاهراً همين هم درسته، ببينيد مرحوم نجاشی قدس الله نفسه وقتی محمد ابن يحيي خزاز را نقل میکنه میگه ثقة عين، من يک بحث ديگه، هی اين بحثها پيش ميارم، يک بحث ديگه چون در اين مقدمات رجالی ما غالباً اين بحثها را بعضياشان متعرض شدند مستوعب نشدند ما گاهی اوقات مخصوصاً نجاشی، مثلاً به جای گفتند يک ثقه يک چيزهای ديگه هم میگه يک بحثی است که آيا اين الفاظ همان تأکيده يا نه؟ يک ظرافت جديدی داره، مثلاً میگه ثقة، ثقة، يا میگه ثقةٌ گاهی میگه ثقة، اين توثيق مکرر يک نکتهای داره يا تأکيده، مثلاً میگه ثقة عين، ثقة وجه، ثقة جيد التصانيف مسکون الی روايته، اين مسکون الی روايته را در بعضيا آورده، بعضيا نه، آيا اين مسکون الی روايته همان توضيح ثقة است، يا توی عبارت مسکون الی روايته يک نکتهای زايدی را میخواهد نجاشی بگه، يک ظرافت جديدی مطرحه علی اي اينها احتياج به بحث داره ايشان اينجا ثقة عين گفتند، انشاء الله در بحثهای ديگه مطرح میکنيم بعد فرمودند له کتاب نوادر بدون الف و لام، اين را ظاهراً همين بحثهای مکاسب محرمه مطرح کرديم، نجاشی بعض جاها میگه النوادر بعض جاها میگه نوادر، بدون الف و لام، يک بحثی اولاً سر قرائت اين لفظه اصلاً اين را چه جوری بخوانيم، دو احتمال قرائتی است من الآن نمیتونم ترجيح بدم چون نه از مشايخ شنيدم نه از جای ديگر، ممکن است خوانده بشه له کتابٌ نوادرُ چون نوادر غير منصرفه، که اين جنبهای توصيفی پيدا میکنه يعنی اين کتاب ايشان اخبار نادر را جمع کرده اخبار حالا نادر هم دو معنی داره يکی نفيسه، يکی هم به معنای اقوال ضعيفه، حالا وارد اين توضيحش اينجا نمیشم جای ديگه انشاء الله و ممکن است اين جور خوانده بشه له کتابُ نوادرَ، به نحو اضافه خوانده بشه اولاً چه جوری بخوانيم من هم نمیدانم اگر آقايون جای پيدا کردند که از شاگردهای طبقههای متقدمين علمای ما قرائنی در کتاب خط نجاشی داشتند که جور نوشته به درد میخوره فعلاً من نمیدانم آيا کتابٌ نوادرُ بخوانيم، يا له کتابُ نوادرَ بخوانيم، آن کتاب النوادر که واضحه با الف و لام واضحه آن وقت طريق خودش را که نوشته و همين طريقی را که خوب ببينيد دقت بکنيد، اين طريق را که ايشان نوشته ما تو محور روايات هم میبينيم در قمیها اين طريق طريق احمد ابن محمد ابن عيسی قمی است اشعری احمد اشعری از بزرگان قمه، هم بزرگان علمی قمه، هم بزرگان سياسی قمه، و کان صاحب السلطان اين صاحب السلطان، ايشان تقريباً، مراد از سلطان هم سلطان رأی که از خاندان آن وقت آل بويه بودند، نه آن وقت هنوز آل بويه نبوده اشتباه کردم، آن وقت زمان صدوق را من اشتباه کردم با احمد، غرض اين که عرض کرديم اشاعره چون شهر قم جنبهای خيمه نشينی داشت، يعنی جنبهای چوپانی داشته، خيمهای بوده، اشاعره اولين بار اين يمينیها اولين بار قم را شهر کردند، باروم برايش زدند، حصار برايش زدند، لذا رياست سياسی هم اينها گرفتند چون اينها شهر درست کردند من جمله احمد و اين احمد عرض کردم اضافه بر اين شخصيت سياسی قم هست اضافه بر او يکی از بزرگترين به اصطلاح روات و محدثين و انصافاً هم حق يقال بسيار مرد دقيق النظری است مرحوم احمد اشعری بسيار بزرگوار و نقشی بزرگی ايشان در ميراثهای ما داره بسيار بزرگ، يکی از نقشهای عمده ايشان، چون آن زمان مصادف با حرکت انتقالی فرهنگ شيعه و ميراثهای شيعه از کوفه به قم، عدهای از قم رفتند به کوفه و ميراثها را با خودشان آوردند يکش هم احمده، لذا نجاشی خوب دقت بکنيد نجاشی اين را من میگم، آقايون چون خيال میکنن مثلاً نجاشی يک طريق نباشه هيچی، آدم يک سری طلسمات بخوانه رد بشه نه نجاشی با اين که در بغداد بوده گاهی بعضی از کتب که در کوفه تأليف شده خودش از بغداد راه نداره با قرب راهش به کوفه، مياد راه کتاب به اصطلاح ما مثل اکل از قفاء مياره از قم از راه قمیها میبره به کوفه، هست در کتاب و خوب دقت بکنيد هرجا که ديدين نجاشی میخواهد بيايد به علمای قم، چون خود نجاشی به قم نيامده، باز دنبال رابطهاش هم باشيم، که نجاشی از کجا ارتباط پيدا کرده با علمای قم، به هر حال نجاشی سند خودش را به کتاب محمد ابن يحيي مینويسه از طريق احمد اشعریه، و الآن همين روايت هم تو کافی از طريق احمد اشعريه، ما مواردی که از طلحة ابن زيد داريم محمد ابن يحيي احمد اشعريه، پس اينجا میتوانيم فهرست را با روايات تلفيق بکنيم، يعنی به عبارت اخری خوب مطلب به نظرم برای شما روشن شد در زمان احمد اشعری ايشان سفری به کوفه کردند کتابهای آوردند يکش هم کتاب محمد ابن يحيي الخزازه، حالا آن کتاب کتابُ نوارد، کتابٌ نوادر آن را نمیفهميم کتابی ايشان آورده پس بنابراين روشن شد که در قم اگر محمد ابن سنان عن طلحه باشه چون تو فهرست آمده احتمالاً خود کتاب طلحه هست، اين خيلی ظرافته، اگر بين محدثين قم احمد ابن محمد از محمد ابن يحيي از طلحه بود نه اين نسخهای کتاب محمد ابن يحيي است که احمد به قم آورده، يعنی به عبارت اخری اضافه بر اين که خود کتاب طلحه نيست يک برگزيدهای است که محمد ابن يحيي در کتاب خودش آورده، محمد ابن يحيي که به تعبير نجاشی ثقة عين، که از بزرگان بوده، ثقه وثاقته، عين احتمالاً حالا من اجمالش را عرض میکنم تفصيلش را انشاء الله بحث ديگه احتمالاً مراد از کلمه عين به معناي عينيت در وجاهت اجتماعی باشه شخصيت اجتماعی باشه توی وجه بيشتر آن احتماله، احتمال هم داره يک شخصيت بر گزيده يک شخصيت فوق العاده علمی باشه ثقة عين، عين غير از ثقه است حالا دوتا مفهوم داره اينها گاهی اوقات يعنی اين شخص اضافه بر اين يک راوی بزرگواری است، شخصيت اجتماعی است، چون اين را شما بدانيد کسی که شخصيت اجتماعی شد خواهی نخواهی دروغ هم نمیتونه بگه محدود میشه، يعنی يک انسان مشهور يک مجهول الهويه ممکنه از امام صادق يک چيزی چرت و پرتی نقل بکنه اما يک انسان مشهور رئيس عشيره، مثلاً چهره سرشناس کوفه بگه امام صادق اين جور فرمودند و از امام بپرسند بگن نه، آنی بهش اعتراض میشه لذا امثال مثل بخاری من عرض کردم دروغ نمیتونن بگن، حديث را کم، چون اينها مشايخ داشتند حساب داشتند کتاب داشتند، ديگران نقل کردند اصلاً بسته بود دستشان نمیتونيستند اين کار را بکنن، اختيارات شان خرابی داره نه در سر نقل مشکل ندارند در اين که اگر دوران امر شد که عايشه میگه پيغمبر در وقت جان دادن سر مبارک ايشان رو سينه من بود، تو نهج البلاغه داريم که اميرالمؤمنين میفرماين نه سر پيغمبر رو سينه من بود، بخاری آن حديث عايشه را نقل کرده، يعنی ايشان اختيارش آنه، نه اين حالا آن راوی اخير ممکنه دروغ بگه ، اما خود اين وضع جوری نيست که بتونه دروغ بگه يعنی امکان، دروغ گفتند برايش نيست امکان عقلائی، يعنی کاملاً ساقط میشه تو جامعه، چون شرائط کاملاً مشخصه، علی ای کيف ماکان پس بنابراين به نظر مياد که اين حديث شريف از کتاب محمد ابن يحيي خزاز نقل شده که او برگزيدهای از کتاب طلحه بوده، و من برای شما عبارت خود نجاشی را خواندم میگه اين آقا ضعيفه تجنبت الرواية عنه الا بواسطة بينی و بينه، اين را ما اسمش را گذاشتيم روش فهرستی،
س: حاج آقا اين کجا هست حاج آقا
ج: کدام يکی
س: همين روايت تجنبت
ج: اين يا در ترجمه ابوالمفضله يا در ترجمه ابن عياشه، در هردو شان داره يعنی نجاشی هردو را درک کرده از هردو هم حديث شنيده، از هردو هم ول کرده، اما الا بواسطة تو يکشان گفته من الآن حفظ کنم يادم میره باز،
س: ابوالمفضل شيبانی
ج: بلی محمد ابن عبدالله يا عبيدالله، و آن يکی هم به اصطلاح
س: ابن عياش
ج: ابن عياش حسن ابن فلان، ابن عياش يا محمد ابن حسن، مثلاً محمد ابن عياش بغدادی به اصطلاح، يا تو ابن عياش جوهری است آن مطلب را گفته يا تو ابوالمفضله اما در هردوشان يک حکم را دارند يعنی از هردوشان حديث شنيده از هردو شان هم میگه نقل نمیکنم يکش را فقط گفته فتجنبت الرواية عنه، يکش را میگه الا بواسطة بينی و بينه، تو يکی شان حالا نمیدانم کدام يکی، الآن تو ذهنم حضور ذهن ندارم،
س: حاج آقا در طريق محمد ابن يحيي به طلحه محمد ابن سنان که نيستش
ج: نه، محمد ابن سنان تو فهرست به طريق خود طلحه است ابن وليد آن وقت ببينيد چقدر صدوق دقيقه نمیخواستم بگم، صدوق در مشيخه میگه ما کان فيه عن طلحة ابن زيد بعد میگه عن احمد ابن محمد عن محمد ابن يحيي عن طلحه و عن محمد ابن سنان عن طلحه، اگر محمد ابن سنان عن طلحه باشه احتمالاً يک نسخه از کتاب طلحه است که در قم بوده، که ديروز توضيحاتش را عرض کردم که ابن الوليد به همين نسخه اعتماد کرده نقل کرده تو فهرستش گفته، يک نقل ديگه هم در قم بوده علمای قم، خوب دقت نجاشی هم وقتی طريقش را به محمد ابن يحيي مینويسه باز به قم میره علمای قم اين نسخهای را که مرحوم احمد و لذا به لحاظ ما هم تاريخ نسخه روشنه هم ارزش نسخه روشنه، احمد در سفری که به عراق داشته کتاب محمد ابن يحيي الخزاز را با خودش قم آورده، و اين کتاب در قم بوده کلينی خيلی از اين نقل میکنه دقت میفرماييد و انصافاً هم قابل اعتماده، يعنی هم مؤلف ثقه است هم کتاب شناخته شده است، و هم راوی راوی جليل القدريه، و هم تاريخش روشنه پس فعلاً اين حديث اين طور که مرحوم صاحب جواهر اشکال میکنن نه اين اشکال نداره عرض کنم در آن حديث ديگری آن حديث را هم باز هم احمد نقل میکنه اين هم از عجايبه، در مساجد و مشاهد مشرفه ليکن از محمد ابن اسماعيل ابن بزی که ثقه است و جليل القدره خانواده بزی چند نفر از آنها ما راوی داريم، اينها تقريباً خاندان نظارتی اند، شغلهای حکومتی هم داشتند شخصيتهای اجتماعی هم بودند، حالا وارد بحثش نمیشم ليکن عن بعض اصحابنا عن ابی عبدالله آنجا داره يومه وليلته اين راجع به اين، آيا اين مطلب غير از اين که معلوم شد که اين شواهد داريم فهو احق به الی الليل شاهد هم داريم، آن وقت يک نکتهای ظريف را هم دقت بکنيد آنچه که روايت طلحة ابن زيده امام صادق نسبت دادند به اميرالمؤمنين آنچه که مربوطه به روايت محمد ابن اسماعيله، خود امام صادقه، فرق آن مال اميرالمؤمنين احتمال داره حکم حکومتی باشه ممکن است حضرت امير چنين حکم حکومتی فرموده باشن، اما آنی که مال امام صادقه قاعدتاً حکم اوليه، دقت فرموديد، چون امام صادق قطعاً حکم حکومتی نداشته، آيا اين مطلب شواهدی هم داره، من سابقاً عرض کردم بلی، اين هم شواهد داره آن در آن جلسه قبلی يک روايت را خوانديم، اينجا از اصبغ ابن نباته منتهی میشد در اين کتاب سنن بيهقی جلد 6 صفحه 151 که اميرالمؤمنين بعد از اين که وارد کوفه شدند ديدند يک جای بازار مثلی که بازار بوده اينجا دکان درست کردند حضرت گفتند نه دکانها را جمع کردند فقال هذه من سوق المسلمين فامرهم ان يتحولوا و هدمها و قال علی من سبق به، من سبق الی مکان فی السوق فهو احق به قال اصبغ اينجا ضمير به اصبغ، فلقد رأيتنا يباع الرجل اليوم ههنا و غداً من ناحية اخری، اين همان الی الليله، اصبغ هم میگه من ديدم، مثلاً يک کسی صبح اينجا دست فروشی گذاشته بود فردا که میآمديم جای ديگه بود، پس فردا، يعنی يک شبانه روز، پس اين مطلب اضافه بر نقل امام نقل امام صادق طلحة ابن زيد، اصلاً در مصادر اهل سنت نسبت به اصبغ داده شده،
س: در مورد بازار اينها تعارضی ندارند، بازار شب که خريد و فروش نمیکنن
ج: حالا عرض میکنم آن مرحله فی الحديث، بعد از باز از ابی يعفور، میگه کنا فی زمن المغيره ابن شعبه، من سبق الی مکان فی السوق فهو احق به الی الليل، با اين که سمهوری خيلی آدم بد ذاتيه خبيثيه، ما به هر حال به احتمال قوی اين هم اين مطلب را به اصطلاح از اميرالمؤمنين گرفته باشه و اين کنا میخوره به همان کوفه دو مرتبه پس اين مطلب که تا شب بوده، اين يک سابقه هم در روايات ما داره هم در متون اهل سنت به اميرالمؤمنين نسبت داده شده، فقط در روايات اهل سنت خصوص سوق آمده تو روايات ما مسجد هم آمده، حالا اين راجع به مصادرش و جهات تاريخیاش و سابقه.
و اما راجع به فقه الحديثش به نظر من هيچ مشکل نداره، مرحوم اين مراد حديث را ببينيد دقت کنيد مراد اين نيست که اگر کسی يک جای مسجد را گرفت يا يک جايي بازار را گرفت حتی اگر رفت اولی است تا شب مال آنه، اين نيست اين مراد آن جهت نفيشه، اگر جايي از مسجد را گرفت، تا آن وقتی که مسجد عادتاً بازه، آن در روايت داره يومه و ليلته، اين يومه و ليلته اشاره به وقتی است که زمانی است که حرم بازه، حالا يک کسی آمد گوشه حرم نشست حالا فرض کنيم دعای ابوحمزه ثمالی میخوانه قرآن میخوانه از صبح نشسته تا شب، آيا میشه او را بلند کرد؟ نه نمیشه بلند کرد، تا وقتی که شب در حرم بسته است، صبح بعد که بيايد اگر بگه من ديروز اينجا نشستم نه ديگه اولويت نداره يعنی تا مادامی که يک، دقت کردين مراد اينه مراد حقيقی اينه، که شما آمدين اينجا گاری تان را گذاشتيد، شب ديگه در دکان را بستند رفتند، سوق تعطيل شد، صبح که آمدی که نمیتوني بگه من ديروز اينجا بودم پس من اولام، هر کسی حد اولويتش تا آنجايي است که آن به مقدار متعارف بازه نه اين که اگر هم رفت باز هم حق اولويت داره و لذا گفت من میديدم امروز يک عدهای اينجا بودند صبح جای ديگه بود اين اشارهای به اينه و اين معنی هيچ منافی نداره، هيچ مشکل نداره، اين معنای است که به معنی قبيح باشه، بلی ممکن است آنی که مربوط به اميرالمؤمنين باشه که اصلاً حکم حکومتی باشه يا در زمان امام، مثلاً شهرداری يا حاکم مثلا بيايد بگه آقا بلی شما اگر در اينجا گاريات را گذاشتی ولو خود گاری خالی باشه، يا چراغ فانوس گذاشتی، اولويت داره و الا متعارف اينه که هرکسی در همان فتره شغلی فهو احق به يومه و ليلته، روشن شد شما آمدين گوشهای حرم حضرت معصومه نشستيد اصلاً مشغول قرآن خاندن شدين پانزده ساعت، تا شب، کسی حق نداره شما را بيرون بکنه، نگه آقا شما حق يک نماز ظهر داري بايد بلند شی بری مثلاً خوب دقت اما اگر رفتين، صبح روز بعد تا آخر الآن ساعت يازده مثلی که شبها در را میبندند غير از شب چهار شنبه و شب جمعه، اما اگر رفتی صبح روز که آمديد، بگی آقا من ديروز مثلاً پانزده ساعت اينجا بودم امروز اولی هستم نه اين اولويت نداره، پس مراد اينه که نه محدود میشه به يک عمل، مثلاً بگيم آقا نماز جماعت تمام شد ديگه آقايون حق اولويت ندارند، آقايون را بلند بکنن، بگن حق سبق شما تا نماز جماعته، نماز جماعت تمام شد شما را میتونن بلند بکنن، اين نيست نه مراد حديث مبارک اين معنی است نه اين که اگر شما بلند شديد تا شب حق دارين برگردين، ظاهراً مراد از حديث مبارک تا آن فترهای که
30: 35
و وعدهای آنجا حساب میشه شما اولويت داره ولو ده ساعت بنشينيد اما اگر بلند شديد اين ده ساعت برای شما توليد حق نمیکنه،
س: نيت عود هم داشته باشه
ج: داشته باشه وقتی تمام شد فهو احق به يومه و ليلته دقت، اين پس مشکل نداره صاحب جواهر فرموده است، لم يعرف به عامل، نه ضعف اسناد داره نه مشکل، ببينيد ضعف اسناد به لحاظ طلحة ابن زيد داره انصافاً خالی از اشکال نيست اما جهت فهرستش خيلی قوی شد، ما الآن کاملاً برای ما روشن شد که اين از نظر فهرستی هيچ مشکل نداريم، افراد بسيار دقيقی که در قم بودند با دقت و ظرافت اين حديث را انتخاب کردند شاهد هم داره، شاهد از احاديث اهل سنت هم داره که به اميرالمؤمنين اين کار کردند، پس اين حديث را قابل قبوله اين طور که مرحوم صاحب جواهر فرمودند نمیشه عمده فقه الحديثه، خب تا اينجا راجع به اين مطلب بود پس معلوم شد که ما روايت من سبق را تمام اين مقدمات چون شما فهميديد که به کجا به هستين، حالا که معلوم بشه، روايت من سبق را در اوقاف عامه در اموری که عامه است قبول داريم، بحث سر چه بود؟ بحث اين بود که آيا ما روايت من سبق را مطلقاً قبول داريم يا نه؟ اين بحثه، حالا من مواردش را عرض میکنم ديگه بعد يک مقدارشه باز از روايات عامه و خاصه میخوانم ما يک مسألهای به نام احياء داريم من احيی ارضاً مواتاً، مشهور بين فقهاء سنتاً و شيعتاً مملکه، میخواهم بگم بحث دقيقاً کجاست که روشن بشه که دنبال چه داريم میگرديم، دو ما يک تحجير داريم، يعنی بيابانی را بگيره دورش را سنگ بگذاره، حالا سنگ بگذاره، علامت بگذاره، امروزه سيم خاردار، سيم کشی بکنه ديوار بگذاره، حالا يا به قول قديمیها مروز، در اينجا نوشته مروز، جمع مرز، مرزبندی بکنه خاکها را بياره بالا، اين را هم بنابر معروف بين فقهاء سنتاً و شيعتاً حق مياره ملک نمياره، که اصطلاحاً بهش میگن حق اختصاص، اين هم روشن شد.
سه اگر کسی در اوقاف عامه در املاک عامه سبقت پيدا بکنه، اين هم حق مياره، چون اصلاً آنجا ملک تصور نمیشه اين همينی بود که امروز بحثش را خوانديم تو مسجد، تو سوق اينها اين به صورت به اصطلاح حقه، اصلاً آن وقت بين اين حق با آن حق تحجير هم خيلی فرقه، مثلاً حالا من، مثلاً در حق تحجير ممکن است بگيم اذن امام، يا در زمان ما اذن دولت شرطه، شما بری هر زمين را که نمیشه بايد برين از دولت اجازه بگيرين آن زمين را احياء اما حق مسجد قطعاً اذن امام نمیخواهد حالا گوشه مسجد باشه يا ملک شما بشه، در تحجير ممکن است بگين يک کسی برای شوخی، برای بازی مقدار سنگ میاندازه جای جمع میکنه اين اختصاص نمياره اما اگر کسی به شوخی رفت يک گوشه مسجد نشست حق اختصاص مياره، اصلاً گيج خواب بود، رفت نشست و خوابش برد بازهم حق ثابته قصد نمیخواهد آنجا قصد علی قول میخواهد، نمیدانم اگر کسی يک جايي نشست يک کسی آمد به زور بلندش کرد مثلاً خودش جای او نشست آيا اين دومی حق اختصاص پيدا میکنه بلی شخص سوم نمیتونه آن را بلند کنه، خوب دقت کنيد، شخص اول را بلند کرد خودش نشست خود اين حالا حق اختصاص پيدا میکنه بلی اما اگر کسی تحجير کرد يک کسی رفت آن تحجيراش را پرت و پلا کرد دو مرتبه خود او تحجير کرد آيا اين دومی حق اختصاص پيدا میکنه؟ خير اصلاً آن حق اختصاصه، چون اولی هنوز حقش محفوظه، حالا من بخواهم بحثهای فقهش را بگم طول میکشه، چون میخواهن بگن دو تا حق اختصاصه، آن دليل سبق اينجا آمده من سبق، ما در آنجا در آنجا هم داريم عنوان من سبق نيست، احاط حائطاً او حجّر، سنگ جمع کرد يا ديوار زد آنجا هم حق اختصاص، يکی ديگه هم هست اين است که پيغمبر اکرم يا ائمه(ع) اميرالمؤمنين به اصطلاح واگذری امروز میگن يا در لغت عربی اقطاع میگن مثلاً میگفت آقا اين مثلاً بين دشت جمکران فرض کنيم تا کاشان را ملک من بکنيد، پيغمبر هم فرمودند ملک تو اين هم بنابرمشهور ملک مياد، اولاً اين اقطاع ثابته، برای پيغمبر اکرم ثابته، برای ائمه(ع) حتی شايد برای فقيه هم ثابت باشه و ملک آوره عدهای از فقهای ما هم گفتند نه حق اختصاص مياره خب بحث الآن سر چيه؟ اينها که روشن شد تا حدی، بحث سر اين است که اگر کسی سبق پيدا کرد به غير از زمين، آن هم حق اختصاص مثل زمين مياره يا نمياره؟ دقت فرموديد، بحث فقهی ما اينه، نه احياء کرد نه حيازت کرد، نه تملک کرد فقط سبق به يک چيزی داشت غير از زمين، و غير از اوقاف عامه، دقت اين بحث اين است که آيا اين، ادعای اجماع هم توی اين شده، ادعای سيره عقلاء هم توش شده نکته بحث آيا دليل لفظی از شريعت داريم يا نه؟ اينی که آقای خويي البته عبارت آقای خويي شايد واضح نباشه خلاصهاش اينه که آقای خويي هم میخواهد بگه نداريم، آقای خويي حرفشان اينه، چون آن جاهای که ما سبق داريم الآن روشن شد، يک حديث معروف اهل سنت من سبق الی مالم يسبق اليه احد فهو له، اين حق اختصاص نيست ملکه، اين حمل شد بر احياء، من سبق الی سوق، مسجد المسلمين کسوقهم، من سبق الی مکان فی السوق فهو احق به، اين حق اختصاصه، ليکن تو اوقاف عامه است، تو اموال مشترکه است من احاط حائطاً داريم اين در خصوص زمينه،
س: معادن چه میشه؟
ج: معادن که او مشکل ديگه داره چون حتماً اذن میخواهد مشکلی چون جزو انفاله، آن اصلاً مشکل داره که اصلاً ملک بشه يا نشه؟ بحث ديگه داره، دقت کردين، چون بخواهيم تمام اقسام ملک را بگيم طول میکشه حالا حق اختصاص مثلاً اين گوسفندی که پيش اين آقا بود ملکش بود مرد ميتهشه اين سبق داره، اين ملک میشه اين حق برای او پيدا میشه يا نه؟ تنها دليل اينه من سبق الی مالايسبق اليه مسلمون فهو احق به، اين اگر ثابت بشه به درد مانحن فيه میخوره اين را هم عرض کرديم تو مصادر اهل سنت نيامده، تو مصادر اهل سنت مثل همين تفسير سنن کبری تو مسجد هم سوق آمده تو مصادر اهل سنت فهو له آمده، اولين بار در مصادر شيعه تو مبسوط شيخ آمده، بعدها هم در کتاب عوالی نقل شده تو زبانها معروف شده ليکن اصل نداره تمام بحث روشن شد، تمام بحث حالا البته اين مطلب است ممکن است ما بگيم اجماع است سيره عقلاء است شارع امضاء کرده سيره را، بحث ديگری است بحث ما الآن بحث لفظيه، آيا يک دليل لفظی داريم که حق، که سبق مولد حق اختصاصه در غير زمين و در غير اموال مشترکه، مثل مسجد و بازار و طريق و راه و جاده و خيابان و حرم و حسينيه و اينها و آن حق اختصاص زمين غير از حق اختصاص مسجده، الآن بعضی از، لذا آقای خويي میگه اين حق اختصاص هم باشه مال اموال مشترکه است ايشان توضيح ندادند توضيح از بنده، اصلاً اين دو هردو را میگيم حق اختصاص آن يک چيزه اين يک چيزه، صاحب جواهر هم يک شرحی داده که من نمیخواهم وارد آن بحث بشم يک مقدار فوائدش را عرض کردم پس روشن شد بحث چيه؟ نکته اساسی بحث، ما اطلاق لفظی داشته باشيم، در مورد سبق در غير زمين و غير منافع مشترکه، اموال مخفی و غير مخفی، مدرسهها مدرسه طلاب مساکين مثل شهرک مهديه، خب يک طلبهای رفت آنجا اولی است از غيرش در اين جور موارد ما داريم که اين نوع به اصطلاح حق اختصاصه، اما به طور کلی که هر کسی سبقی به يک چيزی پيدا کرد اين اولويت لا اقل برای او ولو حيازت نباشه احياء نباشه، تملک نباشه، آيا اين را داريم بحث در اين است که انصافاً نداريم اين خلاصه بحث، اين نظر ما هم فعلاً اطلاق لفظی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.