ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (2)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-2

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض کردم بحثی که هست درباره روغن متنجس که از زمان خود رسول الله مسأله مطرح شده، البته در بعد در دوران تدوين فقه خيلی مسأله به اصطلاح حدود و ثغورش کم و زياد پيدا کرده، چه نسبت به آن مقداری که در سنن رسول الله آمده چه مقداری که خواستند توسعه بدن، که مثلاً آنی که در سنن رسول الله است علی قول، اسراجه، روغن چراغ کردن جايز بوده، خب آمدند بحث کردند که حالا اسراج جايزه خريد و فروش هم جايزه يا نه؟ توسعه دادند باز بحث کردند بقيه انتفاعات چه طور؟ باز بحث کردند که اين اسراج تحت السماء باشه يا جايزه تحت السقف هم باشه؟ عرض کردم بحث­های متنوعی را در اينجا فقهاء متعرض شدند شايد به  لحاظ عملی خيلی مسأله­ای پر مشغله­ای در دنيای ما با اين گرفتاری­های ما نباشه، يک مقدار که ما توضيحات را عرض می­کنيم برای اين که آن قدرت فقهی و استنباط و کيفيت استنباط و مبانی استنباط باری شما روشن بشه بيشتر دنبال اين قسمتيم تا دنبال اين قسمت­های ديگه.

عرض کنم که در اين مسأله که مرحوم شيخ قدس الله نفسه به عنوان امر سوم در مانحن فيه قرار دادند شيخ هم متعرض اين مسأله شده و عرض کردم اين مسأله هم سابقه در فقه اهل سنت داره هم سابقه در فقه ما داره و اصولاً اين البته بايد يک ريشه­يابی هم بشه، اين يک مطلبی است به نظر من بخواهيم همين طوری ازش رد بشم يک کمی شايد ضعيف بار بياييم از نظر فقه.

ما در فقه مواردی داريم که حتی گاهی در حد ارسال مسلمات شده حتی پيش اهل سنت، پيش شيعه پيش اهل سنت اما تو دليل که مياييم دليل قصور داره، حالا اين يک چيزی بايد پشت قضيه باشه، حالا چه می­گن بعضيا اسمش مثلاً فلسفه اصول، ديگه حالا اسمش را فلسفه اصول، حالا نمی­دانم اسمش را چه می­خواهيد بگذارين، اين چه جور اصوليه چه کارش بکنيم، فرض کنيد مثلاً  راجع به همين مسأله­ای که الآن ابتلاء هم بهش هست، خانم­ها که در حال احرام اگر نامحرمی رد بشه خب می­گن روشان را می­تونه بپوشانن، که خب مورد متعارف اينه که سابقاً يک باد بزنی می­گذاشتند که آن روپوش ديگه حالا پوشيه يا خود همان چادر به صورت نخوره تماس با صورت پيدا نکنه، خب اين روايات ما، اين همه روايت داريم سؤال هم کردند که افراد هم مثلاً نامحرم

4: 3

يا آن جلبابش را، تسدل اسدال يعنی افکند آويزان کرد، تو هيچ کدامش نداره که به صورت نخوره، اما تو فتوی خيلی عجيبه، حالا آيا واقعاً يک واقع خارجی بوده يک ارتکاز بوده، به اصطلاح بعضی شوخی علم ايقوفی بوده، که اين­ها مثلاً اين روايت که بحسب، و عجيب اينه که اهل سنت هم همين طور اند آن­ها هم روايت ندارند، اما عده­ای از صحابه هم فتوی دادند که بلی به صورتش نبايد بخوره، اين هم خيلی عجيبه، يک چيز غريب، تو روايات ما اصلاً بعضی از عبارات روايات ما مشعر اين که اگر به صورتش هم بخوره اشکال نداره، اما فتوی بر اين بوده حالا البته  بعضی­ها هم فتوی دادند که اشکال نداره، اين بايد يک به نظر من غير از علم اصول يک چيز ديگه هم نمی­خواهد، حالا اين چيه؟ فرض کنيد الآن ديگه جزء مسلماته که خانمی که ناشره می­شه تمکين نمی­کنه برای شوهر نفقه نداره، اين معروفه ديگه سنی­ها هم معروفه، پيش ما هم معروفه، تو روايت هم نداريم، حالا خيلی عجيبه، نه سنی­ها دارند نه ما داريم، يک مسأله­ای که ابتلاء خارجش هست ما يک روايت داريم که آن هم مال سکونيه تازه، ايما خرجت من بيت زوجها فلانفقة لها حتی ترجع الی بيته، تازه توش نشوز هم نيست خرجت من بيت زوجها، که حالا خرجت هم در اينجا مراد بازار رفتن نيست، حالا من دون اذن زوجها، حالا فرض کنيد مثلاً دو ساعت رفت بازار، ديگه در بيست و چهار ساعت مثلاً نفقه دو هزار تومن، نفقه دو ساعت حذف می­شه هيچ فقيهی هم فتوی نداده به اين، ظاهراً خرجت يعنی زندگی شوهر را ول بکنه بره خانه پدرش مثلاً ظاهراً اين طوره ديگه، توش نشوز نداره، سنی­ها همين روايت را هم نداره، حالا ما اين را داريم، لذا عده­ای از اهل سنت مثل ابن حزم، و عده­ای هم از علمای شيعه مثل صاحب حدائق گفتند اين حکم دليل نداره، به مجرد اين که زوجه شد نفقه داره ولو ناشزه باشه، اين ما غرض اين خوب دقت بکنيد من اينجا به شما چندتا موردش را مثال، می­گم مسأله­ای دهن متنجس مسأله­ای محل ابتلاء نيست اما احرام زن محل ابتلاست، زن ناشزه، زنی است در خانه شوهر هست اما تمکين نمی­کنه خب فتوی بر اين است که نفقه نداره البته خود من مايلم که نفقه داره به همين نکته­ای که عرض کردم، هيچ روايت هم نداريم، اما خب ادعای اجماع مکرر در کلمات اصحاب شده نفقه نداره، زنی که تمکين اين مسأله­ای اجتماعی است و ابتلاء هم بهش هست حالا دهن متنجس را توی چراغ بکنه نکنه خيلی منشأ اثر نيست، اما اين را من می­خواستم خدمت عرض بکنم ما در فقه با يک مشکلی رو به رو هستيم مثلاً الآن ما داريم که حکايت اذان مستحبه، خيلی جاها در روايت هم داريم که سبب رزق هم می­شه، همين جور که مؤذن اذان می­گه انسان حکايت بکنه، خب در فتاوی دارند حکايت اقامه هم مستحبه، تصادفاً اين حکم را سنی­ها هم دارند، در مقنع ابن قدامه آمده که يستحب حکاية الاقامه، نه سنی­ها روايت دارند نه ما روايت داريم اين هم خيلی عجيبه، چيزی غريبيه که نه آن­ها در اقامه روايت دارند که يعيد الاقامه نه ما روايت داريم تمام روايات ما تو اذانه، اصلاً ما در اقامه يک روايت واحده ضعيفه هم نداريم و اين فتوی بين اصحاب هست به استحباب حکاية اقامه، و می­گم گاهی اوقات يک چيزی عجيبی است، يعنی اين، لذا هم به نظر من اين بايد يک فکری به اصطلاح اين از اصول هم بالاتره از آن فلسفه اصول هم يک مطلبی تو فقه سنی­ها هم معروفه می­شه اين خيلی عجيبه، آنجا هم معروف می­شه، تلقی می­شه و اجماع ادعا می­شه آن­ها هم  روايت ندارند، خيلی عجيبه، بين هم جا می­افته ما هم روايت نداريم

س: اگر روايتی بود خب می­شد اين اجماع هست اگر روايتی بود می­شد مدرکی ديگه

ج: می­دانم نه می­­خواهم اين چه طور می­شه؟ فرض کنيم در باب زوجه نشوز يک مسأله­ای، خب نشوز را ما در قرآن داريم، يعنی فرض کنيم

12: 7

نشوز يک چيزی نيست که تو جامعه ما اتفاق نيفته، هيچ روايت نداره ما هم نداريم فتوی بر اينه،

س:

20: 7

ج: خب خيلی عجيبه، اين هم باز عجيبه، دقت بکنيد دقت دقت يک مسأله­ای اجتماعی مهم، الآن خب می­دانيد اگر بخواهد حکم را اين بر بکنه يا به آن بر از زمين تا آسمان فرقشه، زنی در خانه شوهر است يک ماهه تمکين نمی­کنه، ناشزه است خب فتوی بر اين است که اين نفقه نداره، يک ماه را نفقه بهش نده، تو روايت نداره، می­گم چيزی عجيب اينه که سنی­ها هم اين فتوی را دارند آن­ها هم روايت ندارند اين هم خيلی عجيبه، چيز غريب.

در اينجا به ذهن بنده در مثل ناشزه در  بحث نکاح و اين­ها متعرض شديم اين طور به ذهن خطور کرده، نکنه اين جزو عاداتی بوده که قبل از اسلام بوده تو جامعه متعارف بوده يعنی اين­ها قبل از اسلام جزو تلقی­ها به قبول در جامعه شده، و الا خيلی عجيبه، چنين حکمی، نه آن­ها عرض می­کنم، ابن حزم لذا تا ازدواج کرد بايد نفقه­اش را بده ناشزه هم می­خواهد باشه، که خوب دنبال روايته، می­گه نه قرآن داريم نه روايت داريم، خود من هم شخصاً مايلم به اين حالاً، صاحب حدائق هم ميلش به همينه، که چون تو روايت نداريم، فوقش اگر زن خانه شوهرش را ول کرد رفت خانه پدرش حالا آن خيلی خوب فلا نفقه لها، تازه آن روايت سکونی است که روايت سکونی هم محل کلامه خب، ما که خودمان روايت سکونی را قبول ندايم اين هم يک مشکل ديگه، حالا برفرض هم آن را قبول بکنيم آن در غير ناشزه به اين معنی، اما خانه شوهر هست و ناشزه اين را می­خواستم خدمت تان عرض بکنم همين مسأله­ای مانحن فيه سنی­ها دارند، تحت السماء، نوشته تحت السقف نباشه، آن­ها هم روايت ندارند، ما هم داريم که تحت السقف نباشه ما هم روايت نداريم، خيلی چيزی غريبيه، آيا واقعاً من يک احتمالی که خودم تا حالا دادم عرض کردم نمی­تونم جازم باشم، اين را من مطرح کردم چند مورد هم برايتان مثال زدم می­خواهم در فقه که در مسائل فقه وارد بشيم گاهی اين طوری ما گير می­کنيم، شيخ انصاری هم لذا گير کرده، حالا من عبارت شيخ را امروز تا يک حدی می­خوانيم و گير شيخ انصاری شهرته، از آور هم اين دليل نداره، از آن ور می­بينيم دليل نداره يک، برفرض هم چنين حکمی بخواهيم  بکنيم با قواعد نمی­سازه آخر اين هم مشکل دوم، حالا چه فرق می­کنه زير سقف باشه تو آسمان باشه چه فرق می­کنه؟

س: سقف را نجس می­کنه

ج: خب نجس کنه، حالا فرض کنيم شما يک اتاقی داريد بلا نسبت توش کشتارگاهه توی اين، خون و کثافت و همه چيز هست، حالا زير سقفش هم خواستين چراغ روشن کنين چه مشکلی داره؟

س: شايد استنشاقش

ج: خب همين، مرحوم استاد در کتاب مکاسب محرمه ايشان رفته از جهات ثانويه، ايشان خب ظاهر، اگر اين مطلب باشه، می­شه جهت اولی، ايشان رفته رو ملازماتش، حالا انشاء الله عبارت مرحوم حضرت آقای خمينی را هم می­خوانيم که در مکاسب ايشان رفته رو ملازمات، خوب  دقت کنيد تلازمات خارجی، ايشان اتاق­ها غالباً کوتاه بوده، سقف­ها کوتاه بوده، افراد آنجا زندگی می­کردند استنشاق می­کردند يک مقدار از اجزاء دهنيه تو دهن اين­ها جمع می­شده نجس بوده، خب موجب بلع نجس می­شده، بسيار حرف بعيدی است بسيار حرفی عجيبی است، اولاً که سقف­ها خيال می­کنيم کوتاه باشه، اصلاً ما روايت داريم که سقف را از سه متر و نيم بالاتر ديگه اسرافه اين­ خانه­های هم که الآن در بعضی از قديم مياد خيلی بالاتر از سه متره باز، بعدش هم اصلاً معلوم نيست چراغ را پايين می­گذاشتن، احتمالاً همين طور که در خود قرآن داره فی مشکات، مشکات شبيه کلمه اشکافه، حالا شايد در لفظ فارسی جا به جا شده، به اصطلاح يک به اصطلاح بريدگی تو ديوار، قسمتی تو ديوار خالی می­کردند که چراغ را آنجا قرار می­دادند، اين اسمش مشکات بوده، خب اين معلوم نيست شايد مثلاً رو بلندی قرار می­دادند چراغ را معلوم نيست رو زمين باشه در معرض دست بچه­ها و اينها باشه، غرض اين که اين تلازم خارجش اين قدر روشن نيست، قطعاً روشن نيست حالا عرض می­کنم، خب اين هم واقعاً چيزی غريبيه، يا مثلاً در عده­ای از عبارات اهل سنت آمده تو مساجد اين کار را نکنيد، خوب دقت بکنيد، بعضياشان گفتند زير سقف نباشه بعضياش گفتند تو مساجد نباشه، خب حالا اين يک مشکل، دقت  بکنيد ما چندين روايت داريم، سنی­ها دارند از پيغمبر يسرج به، تو هيچ کدام از روايات اهل سنت تحت السماء نيامده، ما چندين روايت داريم که در کتب اصحاب آمده، در کافی آمده، تهذيب استبصار، هيچ کدام از آن­ها تحت السماء نيامده، واقعاً تعجب آوره ديگه مشهور هم از آن طرف می­گه تحت السماء باشه تحت السقف نباشه من اين قاعده کلش را خدمت تان عرض کردم و لذا يک احتمال می­دم که شايد اين جور فتاوی يک برخورد خارجی داشته بعد منتقل به فتوی شده، احتمالی که من می­دم حالا می­گم چون اين بحث، آخر ماها در فقه متعارف مان اينه که آنی که نوشته است را کار می­کنيم، چيزی که نوشته نشده که کار نمی­کنيم، ننوشته­ها را که آن خداست

29: 12

ماها که ناديدهها و ننوشته­ها را که نمی­تونيم بخوانيم، اين که اين قسمت ننوشته شده نوشته نشده، حل قسمت­ها نوشته نشده بسيار کار مشکليه، حالا عده­ای هستند در تاريخ، می­گن نانوشته­های تاريخ را می­خوانه، حالا در تاريخ ممکنه آدمی

46: 12

بگه در فقه و احکام الهی نمی­شه رو ننوشته حساب کرد، لذا من عرض می­کنم احتمال، اين يک مشکلی است که بايد به نظر من تو فقه حل بشه چطور شده در فقه ما، چون مطلعين، ما انشاء الله چند بار هم خواهد آمد اين بحثی را که سيره چه مقدار تأثير داره در فتوی؟ ما عرض کرديم به طور طبيعی سيره متأثر از فتوی است نه مؤثر در فتوی، بنای اصوليين ما، سيره عقلائی را مؤثر در فتوی می­دانن، وسيره متشرعه را، ليکن انصافاً سيره متشرعه غالباً متأثر از فتوی است، يعنی اگر فقهاء در يک زمان می­گفتند سگار کشيدن مفطره خب نمی­کشيدند، مسلمان­ها متدينين نمی­کشيدند ديگه، باز فقهاء فتوی شان اين شد که اشکال نداره سگار مفطر نيست، همان متدينين می­کشن، يا مثل حلق لحيه مثلاً فتوی بر اين شد که مثلاً حرامه، خب متدين بماهم متدين ريشه نمی­تراشه، اما اگر فتوی شد که جايزه همان متدين می­تراشه، لذا غالباً اين نکته را خوب دقت بفرماييد سيره متدينين غالباً متأثر از فتوی است، حالا می­شه اين را عرض کردم چون تا حالا کسی مطرح نکرده، آيا می­شه اين مواردی را که من گفتم که الآن مثال­هاش را زدم اين­ها مواردی باشه که سيره متدينين مؤثر در فتوی باشه نه متأثر از فتوی، مثلاً متدينين حتی زمان رسول الله وقتی پيغمبر اجازه دادند اصلاً زير سقف نمی­بردند، فهم شان اين بود که نجس دور و ور زندگی شان باشه، يا به خاطر همان، ببينيد پس در اينجا تازه يواش يواش هم روشن شد، ما تو اين يک مسأله يکی بدنه اصلی حکمه، که عادتاً اين دخان می­ره به سقف، يعنی بحث سقفه، يکی لوازم وجودی اين حکمه، که عادتاً عبارت از استنشاق دخان نجس مثلاً،

س: احتمال

41: 14

ج: خب اين هم احتمال بخار نمی­کنه، اگر بکنه خب بخار می­کنه،

س: بخار همان

ج: البته نه خب شما که شأن تان اجله، ما يک غبار داريم، يک دخان داريم يک بخار داريم، اين­ها اشتباه نشه با همديگه، چون در کتاب مرحوم استاد در مکاسب محرمه ايشان نوشتند بخار و الدخان، من نمی­دانم شايد چون مکاسب محرمه به قلم خود ايشان، تقرير نيست به اصطلاح، کل مکاسب به قلم خود ايشانه، در روغن بخار کسی استعمال نمی­کنه در آب، مگر روغن­ها آبکی باشه، مثلا زمان ما تقلب داشته باشه و الا چون تو تعبير هم دخان و غبار و بخار با هم کردند، دخان اصولاً بخار را در مايعات به کار می­برند مثل آب، دخان را در مثل روغن که آن چيز داره، بخار نداره، غبار هم در مثل فرض کنيد مثل خاک يا مثل خاکستر يا مثل فرض کنيم مثلاً آرد جو، آردهای متعددی که هست، آرد خيلی لطيف باشه غبار ازش، غبار، بخار، بخار عبارت از اجزاء متفرقه مائيه است، دخان اجزاء متصاعده دهنيه است، و غبار هم اجزاء متصاعده و به اصطلاح منتشره­ای ترابيه يا مثلاً تحنيه يعنی آرد شده، انواع آرد، اين اصطلاحاتش با هم فرق می­کنه يکی نيستند که ولو در کتاب ايشان پشت سرهم آمده مگر اين که فرض ايشان بر آن باشه، علی ای کيف ماکان اين هر سه بحث هم هست نه اين که مثلاً اگر خاکی است نجسه، يک کسی جارو کرد غبار بلند شد انسان بلعيد مثلاً اين­ها را آيا آن حرامه يا نه؟ يکش هم بخار، بخار بول در زمستان که بخار می­کنه اين بخار جمع شد تبديل به آب شد آيا او نجس است يا نه؟ غرضم هرسه بحث هست، هم دخان هست و هم غبار هست و هم بخار هست اين­ها سه تا عنوانی که معلوم می­شه احکامش هم متعدده، علی ای حال از بحث خيلی خارج نشم برگرديم به بحث خودمان اين يکی از جاهای است که خيلی به نظر من ظرافت در فقه می­خواهد و آن نکته­اش اينه ما در اين مسأله روايت هم داريم تو روايات هم نيامده اما يک تلقی به قبول ولو اجمالاً شده حالا آيا يک سيره­ای، من احتمال خود من يک سيره غير مسجل، غير مدون، ننوشته بوده، موجود بوده يعنی ولو پيغمبر فرمود شما اين روغن را می­تونيد روغن چراغ بکنيد خود مسلمان­ها روی يک طبع فطری شان مثل اين تو حياط قرار می­دادند، تو اتاق يا مثلاً عده­ای شان می­گفتند چون اين نجسه، توی مسجد نمی­بردند چون روغن روغن نجسيه، اين را تو مسجد نمی­بردند آيا واقعاً اين طور بوده از  اين زاويه اين آقايان بررسی نکردند من بعد متعرض اين زواياش بيشتر خواهم شد غرض به هر حال اين مسأله مطرح شده هم در فقه اهل سنت هم در فقه البته در فقه ما و در فقه اهل سنت غالباً در فقه ما و فقه اهل سنت طبق قديما در کتاب اطعمه مطرح شده، اما مثل شيخ انصاری اينجا تو کتاب بيع هم آوردند،

10: 18

اصل مطلب تو اطعمه است چرا؟ چون اين بحث انتفاع به روغنه، بحث خريد و فروش نيست اصلاً خود شما روغنی نجس شده انتفاع تان بايد در چراغ باشه آن هم چراغی که زير آسمانه نه زير سقف اصلاً ربطی به خريد وفروش نداره، و از اين زاويه که بخواهيم خريد و فروش، ما در باب خريد و فروش يک روايتی داريم که بعه و بينه لمن تبعه ليستصبح به، اگر بنا بود اين مسأله در بعد کتاب تجارت مطرح بشه چون اين مطلب را نه مرحوم شيخ داره اينجا، نه مرحوم آقايونی که بعد از شيخ، آن چندتا حاشيه­ای که من ديدم بعد از شيخ دارند، نيامدند اين مسأله را بر فرض اگر ما گفتيم تحت السماء بايد باشه و تحت السقف نمی­شه، خوب دقت کنيد، بايد يک ربطی هم به بيعش بدم بگيم در وقت بيع بهش بگی آقا اين روغن نجس را به تو می­فروشم به شرطی که تحت السقف استعمالش نکنی اين قسمت را شيخ نفرموده، توی بخش قبلی داشت تبينه، بينه لمن تبعه ليستصبح به، اين مقدار داشت دقت کنيد اما ليستصبح به تحت السماء نداره شيخ ظرافت مسأله روشن شد، ببينيد تقييد را اصولاً با ظرافت­­ها بهش رسيد اگر تو بحث اطعمه آمد خب اين بحث انتفاعه، اگر تو بحث بيع آمد بايد شيخ بعد از بحث انتفاع می­کشيد بحث بيع را ربطش می­داده، شيخ ربطش نداده با جلالت شأن شيخ انصاری قدس الله نفسه، و اين دو سه تا بزرگواری هم که امروز شايد برسم من بخوانم عبارت شانه اين­ها ربطی ندادند، در صورتی که معلوم شد دو زاويه بحثه، يک زاويه انتفاعه، اين همانی است که فقهای ما، فقهای اهل سنت مرحوم شيخ در کتاب نهايه و در غيرش در بحث اطعمه آوردند دقت بکنيد بحث اطعمه به لحاظ انتفاعه، اما شيخ مادام اين بحث را يعنی تحت السماء و سقف را در بحث آورده عادتاً بايد به بيع ربطش می­داد، عادتاً اين طوره ديگه،

س:

25:  20

ج: بلی آقا

س:  قاعده کلی

30: 20

ج: نه آن بحث حرم­اش نه، بحث اين که اصلاً بايد چون اين بحث سابق که هست آيا اين شرطه؟ شرط شرعيه؟ سببه چيه؟ بينه لمن تبعه ليستصبح به، خب پس بايد اين را هم اضافه بکنه ليستصبح به تحت السماء، شيخ که می­گه شهرت محققه هست که بايد استصباح تحت السماء باشه دقت می­کنيد اين را بايد بکشه به بيع ديگه عادتاً، چطور شد استصباح را به بيع کشيديد که آيا شرطه يا شرط نيست؟ بحثش گذشت ديگه در بحث اول و دوم اينجا هم می­خواهم بگم، فقيهانه اگر بخواهيم برخورد بکنيم، اگر بنا شما بر اين شد که استصباح بايد تحت السماء باشه و تحت السقف محذور داره مقتضای قاعده اگر تو فقه آورديد چون شما آنجا استصباح را مثلاً يک کسی گفت استصباح شرط در صحت بيعه، اينجا بايد اين نکته را هم اضافه بکنه، شرطش اين است که بگه ابعک بشرط ان تستصبح به تحت السماء لا تحت السقف

س: شرط

39: 21

ج: خب می­گم فرض کنيد ما که قبول نکرديم شرط را آن­های که شرط می­دانن يا واجب شرعی می­دانه يا واجب نفسی الی آخر آن بحث­های که گذشت اين قيد را بايد به بيع ربط بده، خوب دقت نکته­ای فنی اينه مرحوم شيخ اين بحث را آورده از کتاب اطعمه هم از اصحاب نقل کرده بيع ربطش نديده ظرافت فقهی روشن شد، هر وقت اصولاً می­خواهيم بفهميم که فقيه چه جور به ظرافت­ها ببينيد به لوازم و ملزومات يک مسأله تا چه حد التفات داره؟

س: هر جا بحث انتفاع باشه مگر خريد وفروش مفروغ عنه نيست

ج: نه اين مفروغ عنه نيست،

س: استاد ظاهراً مرحوم شيخ استصباح را شرط می­دانستند

25: 22

ج: خيلی خوب، خب ايشان آخرش قبول می­کنه تمايل داره به اين، مرحوم شيخ تمايل داره که اين چون شهرت محققه و اجماع منقول داره ثابت باشه، اگر کسی قائل شد بايد به بيع ربطش بده، اينجا بحث بيعه، خوب دقت کردين نکته­ای فنی را نه ايشان آقای خويي هم ربطش نداده، اصلاً غفلت شده از اين مسأله، اين­ها همه با بزرگواری شأن شان، اگر، يعنی خوب دقت کنيد بحث در اطعمه يک جور بحثه، در بيع جور ديگری بحث می­شه اين هم راجع به اين نکته که قبول از ورود در بحث.

مرحوم آقای خويي، چون حالا ما معيار کلام آقای خويي را قرار داديم مصباح الفقاهه، در همين بحث به اصطلاح اينجا که ايشان آوردند من بلی چون همين چاپی، مثلی که چاپ ديگه هم داره من چاپ قديمش را عرض می­کنم از صفحه 124 همين جلد اول ايشان متعرض اين بحث شدند تا صفحه آخر صفحه 126 آقای خويي اول بحث شان خود مطلب يعنی استدلال­های که شده خود بحث به عنوان يک بحث فقهی، بعد صفحه 126 کلام شيخ را نقل کردند و به منهج شيخ در استدلال اشکال کرده حالا اين نکته اينه، لذا من بحث را در دو قسمت قرار دادم چون عده­ای اينجا با شيخ در افتادند و اشکال کردند ما دو بحث می­کنيم يعنی محور بحث را انشاء الله دوتا قرار می­ديم:

يک استدلال شيخ به لحاظ فنی خود استدلال شيخ، کار به مطلب نداريم، کيفيت استدلال شيخ و ورد و خروج شيخ در مسأله، ما عادتاً در فقه خيلی متعرض کلمات اين جوری نمی­شيم مخصوصاً فقهای متأخر می­شينيم تقريباً تا زمان محقق شيخ از فقهای اصحاب از قرن سوم و چهارم تا زمان محقق ليکن اين مسأله چون نکته­ای فنی داره برای آشنايي آقايون اين قسمت را ذکر می­کنيم و اشکالاتی که بعدی­ها به شيخ کردند که اصلاً اين روش استدلال درسته يا درست نيست؟

دو محور دوم بحث انشاء الله تعالی خود ما وارد اين مسأله می­شيم که اين مسأله را چه جوری بايد حلش بکنيم، اما شيخ من چون ديگه بنا نيست که مکاسب را عرض کنم خدمت آقايون، اجمال البته من عرض کردم مرحوم شيخ انصاری قدس الله نفسه يک روشی خاصی داره در مکاسب در اين چاپ جديدی که شده که حالا نمی­دانم کدام چاپشه، صفحه 78 تا 79 الثالث المشهور بين الاصحاب وجوب کون الاستصباح تحت السماء، تعبير به وجوب هم يک مقداری به نظرم زننده است محذورية حرمة استصباح تحت السقف بايد باشه ولذا داره بل فی السرائر ان الاستصباح به تحت الظلال اين بل به لحاظ اين که اول گفت المشهور می­خواهد بگه نه ادعای اجماع هم شده محذور بغير خلاف، از عبارت مبسوط هم نقل کرده يعنی مرحوم شيخ انصاری من قبل از اين که وارد بشم چون ايشان خودش قائل به وثوقه در مسائل گاهی اوقات ترديدهای زيادی داره يعنی انصافاً بالنتيجه آدم نمی­تونه خيلی واضح مبناش را به دست بياره، البته اين هم خودش يک راهيه، عده­ای از فقهای بعد از ايشان يا قبل از ايشان هم همين طور اند، مثلاً يحتمل فيه کذا و ليکن

54: 25

ان يقال، نعم يمکن ان يقال، اللهم الا ان يقال، گاهی هم پنج شش بار که

26

آخرش هم يک فتأمل، فتدبر می­گن که انسان نمی­فهمه آخرش چه کار کردند اين را شيخ داره به طور کلی من عرض می­کنم خدمت تان، اين روش پيش شيخ هست، درست دقيقاً به خلاف اين مرحوم استاد آقای خويي، آقای خويي دقيقاً به خلاف اين عمل می­کنه، يکی از خوبی­های آقای خويي برای تعليم همينه، در هر مسأله­ای

22: 26

يعنی قطع می­کنه تمام می­کنه مطلب را، الا ان يقال و فلان و اين­ها وارد نمی­شه و لذا به لحاظ تعليمی خيلی فقه ايشان از اين  جهت راحته، آن حالت ترديد الا ان يقال، اللهم آخرش هم فرض کنيم ايشان مبانيش در حجيت خبر واضحه، يا خبر داريم يا نداريم، اجماع پيش ايشان واضحه، شهرت پيش ايشان همه مبانی فقهی پيش ايشان مبادی واضحی دارند، تو هر مسأله­ای فرض کنيم تو اين مسأله شهرت است، جواب شهرت پيش ما حجت نيست، ادعای اجماع، جواب اجماع منقول حجت نيست، خبر روايتی است در کتاب مبسوط مرسله است، مرسله پيش ما حجت نيست، انجبار را هم قبول، راحت شد ديگه خيلی راحت مرحوم آقای خويي، خوبی انصافاش نوشته­ها و درس آقای خويي قدس الله نفسه که چون خدمت ايشان هفت سالی بودم، خوبی بحث ايشان که انصافاً در بين معاصرين هم در اين جهت ايشان بی نظير بود، البته عرض کردم من نمی­خواهم حالا ارزيابی کلی بکنم روش شيخ اين طوريه ترديد داره، يعنی از يک طرف گاهی اوقات اين نتيجه يا احتياط در دينه، يا احتياط در فتوی است سخته برای ايشان، يعنی از يک طرف اين­ها روايت کاملاً قابل قبول نيست از يک طرف شهرت هست، مخالفت يک عبارتی هست مخالفة الشهرة من غير دليل صعب و موافقتها من غيره اصعب، يا همين مضمون اين کلام حالا، غرض اين که مرحوم شيخ چون آن حالت را بر احتياط داره و مرحوم آقاي خويي احتياط شان تقريباً اين جوريه که مسأله را صاف می­کنه ذهن طلبه را از تشويش در مياره، يعنی يک کسی که يک مدتی با مبانی کلی ايشان آشنا بشه خيلی راحت حتی می­دانين که بخواهد به تقريرات ايشان نگاه بکنه اين طوری نتيجه گيری بکنه، مبانی ايشان در رجال معلوم، مبانی ايشان در اصول معلوم، مبانی ايشان در فتاوايي اصحاب، شهرت، جابريت، کاسريت، استصحاب همه موارد اصول غير اصول ايشان مبانی­شان کاملاً واضح و روشن، نتيجه­گيری هم ايشان هميشه سعی می­کرد با همان مبانی خيلی روشن و واضح انجام بدن، لذا در اينجا شيخ هم مثل بقيه موارد، خب عرض کردم شيخ از اين راه وارد شده بعد بعد از اين که می­گه ادعای اجماع هست شهرت هست يک روايت مرسله، بعد می­گه لکن الاخبار المتقدمه علی کثرتها و ورودها فی مقام البيان ساکتة عن هذا القيد، اخباری که آمده که البته اين اخبار را به مناسبت اول بحث بيع مياره، و لامقيد لها، مگر همين مرسله خب اين مرسله، می­شه روايت مرسله اخبار را تقييد بزنه؟ بلی چون منجبر به شهرته و اجماع منقول، خب تا اينجا باز شيخ برگشت که، لکن لو سلم باز بر می­گرده، اولاً انجبار روشن نيست، لو سلم الانجبار، البته آقای خويي اين را به عنوان اشکالات خودشان در مسأله آورده، شيخ هم گفته دقت بکنيد چرا شيخ می­گه لو سلم انجبار؟ نکته­اش واضحه چون بنای اصحاب اين است که کسی که قائل به انجباره، يعنی خبر ضعيف با عمل مشهور و مراد از عمل در اينجا فتوی است نه عمل خارجی يعنی اگر مشهور طبق روايت ضعيفی فتوی دادند جبر ضعف سند می­کنه، آن در جای است که اين عمل، انطباقی نباشه تطابقی نباشه عمل استنادی باشه مراد ما از عمل تطابقی يعنی يک روايت هست تو يک کتاب ديگه، فتوی هم اصحاب دادند، اصلاً به آن روايت نظر ندارند اين را اصطلاحاً می­گيم شهرت تطابقيه، شهرت تطابقيه، مثلاً من عرض کردم ما روايت داريم که اللائط يقتل احصن ام لم يحصن، ليکن اين روايت تو کتب اهل سنته، ما تو کتب شيعه نداريم اين را، اين روايت را الآن در کتب شيعه نداريم مرسل هم نداريم، اللائط يقتل احصن ام لم يحصن، اما فتوی بر اينه، اما نداريم روايت لذا آقای خويي هم فتواش عوض شده، چون آقای خويي هم می­گن چون روايت نداريم، چون بعضی روايات داريم که اللائط يقتل اذا احصن، ايشان خلافاً للمشهور در

45: 30

می­گن محصن بود يتقل و الا لايقتل، دقت می­کنيد فتوی بر همينه، اين روايت را هم در کتب اهل سنت در کتاب ابن عدی من ديدم عن الصادق(ع) عن جعفر ابن محمد، باز دوتا سند هم داره اللائط يتقل احصن ام لم يحصن تو روايات ما هم نيست اصلاً نيست بالمره حتی مرسلاً اين را اصطلاحاً بهش می­گن شهرت تطابقيه، يعنی يک فتوی است يک روايت هم هست اما استنادشان به ما روشن نيست اين شهرت را جابر نمی­دانن، آن شهرتی که می­گن جابره شهرت استناديه يعنی مشهور فقهاء به استناد آن روايت فتوی دادند، خوب دقت کردين، اينی که شيخ می­گه لو سلم الانجبار مراد شيخ همينه، يعنی معلوم نيست اصحاب ما طبق اين روايت عمل کردند اين روشن نيست البته خوب دقت بکنيد ما يک مشکل ديگه هم داريم هم آقای خويي دارند هم شيخ انصاری دارند همين جور که الآن داره، يکی دوتا شان ندارند و آن اين که تمام اين ادعاها را احتماله، مراجعه به متون نکردند، من عرض کردم هميشه تو اين قضايا مثلاً لو سلم الانجبار، چرا لو می­گيد؟ برين نگاه بکنين فتاوای فقهاء مستند به اين روايت هست يا نه؟ چرا؟ چون نگاه نکردند از آن ور هم نمی­خواهن نسبت بدن، لو سلم الانجبار، اين جور لو سلم اين را من عرض بکنم اين الآن در دنيای علم ارزش علمی نداره، چرا؟ چون اين تصوره، تصديق نيست که به شما بگن انجبار هست يا نه؟ بگه نمی­دانم چرا؟ چون اقوال برايتان نقل نکردند، آيا فرض کنيم اين ادريس که می­گه بغير خلاف به اين روايت اعتماد کرده، علامه که گفته، فلان که گفته، فلان فقيه گفته، علامه که نگفته، در بعضی کتبش نگفته، علامه که گفته و فلان فقيه گفته به همين روايت، نيامدند آمار گيری بکنن، همان کليات ابوالبقاء، خب اين کليات ابوالبقاء را قبل از اين که شما هم بخوانيد علم داريد، لو سلم الانجبار حجة، خب اين که علم نيست، ملازمه ثابته، لو سلم الانجبار حجته، آيا انجبار هست يا نه؟ يک بحثی است من عرض کردم متأسفانه در کتاب­های علمی مهمی ما مطالبی است که بيايين تنقيحش بکنين علم نيستند، اين­ها تصور اند، اصلاً علم اساساً تصديقه، اين تصورات، بناءً علی هذا الاحتمال اين طور نتيجه می­گيريم، هيچ ارزش علمی نداره، بعضی از اين کتب اصولی معاصر نوشتند، تقريرات را هم که ملاحظه فرموديد، چهارتا احتمال می­دن قبول هم نمی­کنن، باز رو يک بناءً علی احتمالات مرفوضه باز بنای علم می­کنن، اين­ها علم نيست، اين­ها خوبه آدم شب بشينه مطالعه بکنن برای احتمال،

س:

37: 33

ج: نه خير آقا اين­ها ذهن را خراب می­کنه، چون علم نيست آدم تو عالم اوهام زندگی می­کنه، تصورات، در مقام تصورات احتمالات چهارتا نيست، چهارصدتا هم بيشتره، حدی نداره ديگه، چون عالم غير علمی حدی نداره، شما هرچه می­تونيد احتمال بديد، علی ای کيف ماکان خوب دقت بکنيد چون ما هدف مان از اين بحث­ها اين است که کمک بکنيم برای اين که چطور کار بشه، چه کار بايد بشه راه چيه؟ با لو سلم الانجبار آقای خويي هم آمار نمی­ده، يعنی آقای خويي هم که اشکال می­کنه ايشان هم آمار نمی­ده، شيخ هم آمار نمی­ده، آيا انجبار هست يا نه؟ لو سلم به نحو شرطيته، گفت قضيه شرطيه صادقه ولو مع امتناع حالتين، لو کان فيهما آله الله لفسدتا، بلی لو سلم الانجبار به درد می­خوره، خب چه فايده؟ بالاخره انجباره هست يا نه؟ چه نکته­ای که شما که اثبات بکنين انجبار هست يا انجبار نيست؟ اين نه در کتاب ايشان آمده اين خوب دقت کنيد، مراد ما اعتراض به شيخ نيست، بزرگواره، يک روش­های است در حوزه­های علميه ما جا افتاده، دقت می­فرماييد در حوزه­های علميه ما جا افتاده هدف ما اينه که اين­ها کار بشه و معلوم بشه راه درست چيه؟ منهج صحيح چيه؟ روش صحيح در مسائل علمی چيه؟ خب اشکال ايشان ايشان می­گه غاية الامر دوران بين تقييد مطلقات يا حمل جمله خبريه بر استحباب يا ارشاد، ارشاد بگيريم ارشاد به نجاست يعنی، بعد ايشان می­گه لئلايتأثر سقف  بدخان نجس، خب ايشان می­گه ما الآن در مقابل اين هستيم يا تقييد بزنيم يا بگيم استحباب يا ارشاد؟ و لا ريب ان مخالفة الظاهر فی المرسله اولی، حمل بر ارشادش بکنيم، بحث سر منهج شيخه، شيخ می­گه اين روايت را اگر قبول کرديم يا بايد حمل بر استحبابش بکنيم يا تقييد مطلقات بزنيم، تقييد مطلقات چرا؟ خب تقييد مطلقات بزنيم من ديگه آقای خويي اشکال، آقای خويي می­گه چه اشکال داره تقييد مطلقات بزنيم، شيخ می­گه نمی­شه، چون اگر بخواهيم تقييد  بزنيم يا بايد بگيم اين تقييد تعبدی صرفه، نه دخان نجسه، نه سقف نجس کردن حرامه ليکن تعبد صرفه، خب خيلی بعيده تعبد صرف، يا بايد حملش بکنيم بر تعبد صرف يا حملش بکنيم بر نجاست دخان و اين خيلی بعيده، آخرش مرحوم شيخ می­گه و الانصاف ان المسأله لاتخلوا عن اشکال، از يک طرف روايات، از يک طرف شهرت، آخر آخر شيخ، آخر بحث هم شيخ اين طور می­گه بلی، و لو رجع الی اصالة البرائة حينئذ لم يکن الا بعيداً عن الاحتياط، بخواهيم اصل برائت حرمت استعمال تحت سقفه، و جرئتاً علی مخالفة المشهور، اين پس شيخ در حقيقت مشکل آخر کارش يکی احتياطه، يکی اين که طرح مشهور، حالا آيا شيخ آمدند ببينن فتاوای اصحاب را استقراء بکنن، اين شهرت از کی آمده؟ چه جوری آمده؟ استناديه تطابقيه؟ انشاء الله فردا متعرض می­شم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.

س: روايت نداره و فتوی هست برای اين

ج: چرا؟ خب

15: 37

عرض می­کنم از زمان معصوم مثلاً می­گن

22: 37

خب از اول اجماع بر اين بوده، اصلاً اجماع يعنی همين، شما چرا تعجب می­کنيد؟

ج: اجماع بعدها پيدا شده خيلی بعد، اصلاً فتوی بعد پيدا شده،

س: بالاخره اين اجماع

40: 37

ج: همين می­خواهم بگم،

س: تعجب نيست

ج: چرا؟

55: 37

 


 

ارسال سوال