مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 97-1396 » اصول سه شنبه 1396/9/7
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1399/11/15
- مکاسب 98-1397 » فقه سه شنبه 1397/9/13
- اصول 1400-1401 » اصول دوشنبه 1400/7/26
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1395/12/24 مکاسب محرمه
- مکاسب 1402-1403 » فقه دوشنبه 1402/8/1
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/4/31
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1386-110
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
يک مقدار البته انصافش که از بحث خارج شديم راجع به شرح احتياط و مطالبی که مرحوم شيخ فرموده بودند، ليکن ديگه چون انصافاً چارهای نيست، چون در فقه مکاسب محرمه اصولاً ما فقه قاعدهای کم داريم، دل من بيشتر میخواهد که رواياتی را که شيخ در مکاسب آوردند آنها را بيشتر تحليلهای تاريخی و سندی و مصدری و اينها بشه، برای آشنايي آن جهت، حالا يک مقداری خارج شديم، انشاء الله آقايون عفو میفرماين تا بحث تمام بشه، مرحوم شيخ عرض کرديم ايشان مسألهای دادن فروش، البته دادن اعم از فروشه ولو هبه باشه ای نحو از انحاء تملک باشه، غير تمليک باشه غير تمليک دهن متنجس را به جاهل میخواهن بگن اين کار حرامه و لذا از باب نهی از منکر مثلاً اعلانش واجبه، اين بحث خلاصهای بحث اينه و آن نکتهاش اينجا رسيد که آيا دادن حرام واقعی به جاهل که جاهل در معرض استفاده هست مورد قاعده تسبيب هست يا نه؟ اشکالش در کجاست که چرا؟ قاعده تسبيب در جايي است که شخصی سبب بشه که آن مباشر حرام را انجام بده اينجا چون جاهله حرام نيست،
س: يعنی سبب حرام به سبب اقوی باشه تا
34: 1
ج: آن که بايد اسناد که بايد، اسناد نه نه، اسناد به سبب اقوی هست بحث در اقوائيت نيست، بحث در اين است که اگر اين سبب سبب عمل هست اما سبب ارتکاب عمل حرام معلوم نيست، بحث،
س: حاج آقا اگر جاهل نباشد عالم باشد، سبب گفته نمیشه؟
ج: ها! اين چرا،
س: تسبيب در صورتی است که جاهله،
ج: نه تسبيب در جايي است که عالمه، میدانه اين آقا اهل سيگار کشيدن الآن هم سيگار نداره، اين بهش يک سيگار میده مجانی، آن هم داره میکشه، اين را بهش میگن سبب، چون دادن سيگار علت تامه که نيست ممکنه نکشه، بنای اصحاب، حالا انشاء الله توضيحاتش چون خواهد آمد اين را عرض کردم نکتهای فنیاش را که شيخ میگه و الحاصل انه هنا امور اربعه، چون در بحثهای ما هست که در جاهای که اسناد فعل به سبب اقوی باشه سبب مقصره آن حرمت به سبب میخوره نه به مباشر، بحث اين بحث کبری کجاها سبب اقوی است، يک بحثهای است مورديه، سؤال میفرمايد آقا من فلان کار کردم فلان شد فلان فلان حالا تقصير اين سبب يا مباشر آن بحثهای فقهی جای خودش ايشان میخواهد يک ضابطه مند اصولش بکنه، البته ما اين را اصطلاحاً ضابطه مند اصولی نمیگيم، قاعده فقهی بشه، که کجاها سبب اقواست، مانحن فيه را شيخ جزء مصاديقش گرفته، چون شيخ قدس الله نفسه بعد توضيح میده يا علت تامه است يا سببه، يا از قبيل شرطه يا از قبيل عدم المانعه، ايشان مرحوم شيخ از اين راه وارد میشه، بعد در مانحن فيه تطبيقش که میکنه در مانحن فيه مانحن فيه را از قبيل سبب میدانن، سبب يعنی چه؟ يعنی علت ايجاد آن شئ را برايش ايجاد بکنه، اما منحصر نباشه علت تامه نباشه، در آنجا موانع هنوز موجوده بلکه بعضی از شرائط هم ممکنه مفقود باشه، ليکن اين زمينهای کار هست مثلاً
س: شبي خونهای فرهنگی يعنی واقعاً
ج: نه آن که علت تامه است بعض وقتها، فرض کنيم فروختن نوار مبتذل به يک شخص اين از اين قبيله، چون من سبب تملک آن آقا میشم، اين سببيت علت تامه نيست ممکنه نبينه، ممکنه موفق نشه نبينه، ممکنه بسوزه قبل از اين، همه چيز امکان داره، علت تامه نيست ليکن در نظر عرف جزء اسناد فعل حساب میشه، آيا در اين جور جايي که سبب هست آيا منشأ عنوان اين میشه که سبب اقوی باشه يا نه؟ اصلاً در اين جور جايي که سبب هست از باب قاعده اعانه بر اثمه، هردو مرتکب حرام میشن، حرام به هردو نسبت داده میشه اما به اين آقا به عنوان اعانه بر اثم نه به لحاظ سبيبت اينها يک بحثهای است که قاعدهای است و بايد انصافاً تنقيح بشه پس مرحوم شيخ ابتداءً در اين بحث هست که القاء الجاهل فی الحرام الواقعی، من دون علمه، اين حرام، از باب قاعده تسبيب دادن روغن متنجس به يک انسان جاهل حرام از باب قاعده تسبيب، سؤال آيا اين درست هست يا نه؟
س:
5: 5
ج: میرسيم انشاء الله آن را مسلم، حالا دقت بکنيد مرحوم شيخ میگه بلی دليلش هم اين است که يحسن الاحتياط، ما به مناسبت حسن احتياط يک مقدار از بحث خارج شديم رو تحقيق حال احتياط و توضيح حال احتياط روشن شد که احتياط از سه منظار مورد توجهه، يکی اين که احتياط به لحاظ واقع، ما در واقع، انصافش به لحاظ واقع اگر ضرری خطری باشه احتياط واجبه، مگر اين که آن خطر يسير باشه، چون احتياط راهی است برای احراز واقع، در جاهای که دنبال واقعيم، مگر ضرر يسير باشه و الا در ضرر خطير حتی احتمال ضعيف هم انسان دست نگه میداره، و اين مورد مورد دفع ضرر محتمل، وجوب دفع ضرر محتمل اين همين وجوب احتياطه، و لذا اگر در هراز تا کاسهای که در خارج هست بداند يکش قطعاً سم نيست که سمش هم قاتله، نمیخوره و لو نسبت يک در اضافه، اقدام نمیکنه، اين مرحله احتياط اين ربطی به فقه نداره، مگر در جايي که قانون شما را مقابل واقع قرار بده و لذا از نظر قانونی و حقوقی شما حتی در قوانين بشری اگر میخواهين شما در مجلس شوری قانون وضع بکنيد اگر ديديد يک مطلبی اين قدر مهم است که واقعش در نظر شماست حتماً بايد در اساليب قانونیتان احتياط هم قرار بديد اين کار بايد بکنيد، يعنی شما بايد، فرض کنيم جاسوسی به صلاح دشمن، اين يکی از مسائلی است که اصل مملکت و نظام به خطر میاندازه اين را بايد شما بگين حالا که مشکوکه حالا که کذاست اينها را ديگه نبايد قبول بکنيد دنبال احراز نباشيد، مثل سمه، که در هزارتا اناء هم باشه، و لذا يکی از امور قانون گذاری اينه، اصلاً يکی از شئون قانون گذاری در اسلام من اجمالش را عرض میکنم چون خلال بحث آينده میآيد در اهميت قانونی دو سه راه هست يک راهش اينه، آن قوانينی که فوق العاده مهم اند که به تعبير ما مثل چهار ديواری اساسی اند، ببينيد شما اينجا يک چهار ديواری دارين، سقف هم دارين اين چهار ديواری جلو باران را لا اقل میگيره جلو آفتاب را میگيره، جلو هجوم حيوانات را میگيره حالا داخلش بد بو باشه، گنديده باشه، اصلاً نه گج کاری داره، اصلاً آجره، اصلاً آهنه، تکه پاره است، ممکنه روی آهن بنشينی، بدنتان هم مجروح بشه، اما باران بهتان نمیخوره لا اقل، در اسلام، در قوانين اصلاً همين طوره يک چارچوبهای است که آنها حافظ اصلی اند، قانون اينها در اسلام به اين صورت بيان شده يا در قرآن آمده يا در سنت متواتره و غالباً هم مسلمانها اختلاف کردند اصلاً اصل نماز، يک جور اختلاف انحرافی که تأويل و باطن و نمیدانم نماز چيست، ولش بکنيد نماز نخوانيد، به استثنای يک طبقهای انحرافی که در روايات ما هم تعبير به کفر شده، حالا محل کلامه که اين کفر کفر واقعی است يا درجهای است از درجات کفر پس بنابراين يک از راههای که در اسلام برای مطلب هست اين است که آن را به نحو متواتر يا در قرآن بيان کرده اين يکی از راههاش و لذا چارچوبها يعنی اصل اين که شما در يک اتاقی قرار بگيريد که آن اتاق شما را از باران از آفتاب از گزند حوادث صاعقه، برق، حيوانات وحشی شما را حفظ بکنه، اصل اين روش تأکيد شده، اما همين اتاق ممکن است بد بو باشه، ممکنه خوشبو باشه، همين اتاق ممکن است فرض کنيم که زينت شده باشه گج کاری قشنگ، رنگ برق، اينه که فرقی که ما با اهل سنت داريم آن داره که آن گفت که نماز ابوحنيفه بخوان، يک جلد سگ، پوست سگ را گرفت و نمیدانم با نبيذ و بعد مگس،
56: 8
اين در حقيقت همين طوره آن نماز نمازه، خوب دقت بکنيد اما مثل يک اتاقی است که بو گند و بو و کثافت و کثيف و بهم ريخته و خيلی آشغال دانی و حتی ممکن است تيغ و اينها باشه که بدن انسان را مجروح بکنه به جای که به انسان ليکن در مقابل حيوان نگه میداره نماز نمازه بالاخره دقت فرمودين، يک راهش اينه، يک راهش هم اين راه ديگری است که پيغمبر اکرم در سنن خودش يا مقدمات به درجات حرمت او، مقدماتش را هم حرام میکنه يا میآيد الحاقی برايش قرار میده، مثلاً کل قرض يجر منفعة فهو رباء، اين را مياد به منزله ربا قرار میده، حقيقت چيه؟ میخواههد رو ربا تأکيد بکنه، يا بيانات مؤکد مياره که يک درهم از ربا مثل مرحله سبعين زنية بذات محرم فی الکعبه، اين روايت صحيحه البته واقعش هم خيلی مشکله، ماها میخوانيم، تصورش انصاف هم خودمانيم، خيلی تصورش مشکله، مخصوصاً اگر آن شبهات و نمیدانم مثل مورچه سياه و در شب تاريک و يک سنگی، واقعاً الآن اين معاملات که مياد خود من غالباً، عدهای هستند که از ما سؤال میکنن، درباره بانکها، من میگم راجع به بانک فتوی، میگم آقا من میترسم، از ربا، اين قدر رواياتش شديده آدم بدنش به رعشه میافته، مگر حالا تصادفاً سندش هم صحيحه، حالا مشکل، مشکل ما اينه و الا انصافش يعنی تصور بکنيد شوخی نيست زنای به ذات محرم در کعبه، مگر شوخيه با يک درهم از ربا، گفت من لايتفقه علی التجره، ارتفمه، ارتفمه فی، داره ارتفمه، تو ربا غوطه میشه اصلاً، در روايت اينه، نه درهم من الربا، چيزی عجيبی است واقعاً من که واقعاً به ذهنم نمياد که انسان بتونه اين معانی را تحمل بکنه، تصور من که هنوز نمیتونم، واقعش نمیتونم، يک وقتی هم مايل پيدا کرديم که بگيم اين سند ضعيفه، آن سند، بايد سند و مند را يک کارش بکنيم، نشد اسانيدش هم صحيحه، و تصور بکنيد شوخی نيست مثلاً بلا نسبت با مادرش هفتاد بار آن هم تو کعبه، اين هفتاد هم تصادفاً برای کثرت باشه، شامل هزار بار و هفتاد بار هم بشه، انا لله و انا اليه راجعون، نستجر، غرضم يکی از راهها هم اينه، يکی از راههاش هم مثل همان مقدمات، لعن رسول الله فی الخمر، ساقيها و شاربها و فلان، پس عادتاً يعنی آن راه قانونش اين است که اگر ما الآن هم شما در مجلس شورای ملی آمديد میبينيد بعضی از محرمات يک درجه بالاست اين واقع را در نظر میگيريد، اصلاً رسمه، اين رسم حقوقی قانون گذاری است اما اگر نه خطرش کمتر بود، يعنی به عبارت اخری اگر واقع را در نظر بگيريم احتياط بايد واجب باشه، اگر تنجز را در نظر بگيريم احتياط واجب نمیشود، آن وقت دنبال درجات تنجز میريم، اگر درجه تنجز ضعيفه اصلاً به نظر من احتياط استحباب هم پيدا نمیکنه، الآن ما دهها مورد در بحث عروه انشاء الله شايد امسال بعد از، اگر تعطيلات بنا شد قم بمانم، انشاء الله تعالی اگر بنا شد فقه سريع را شروع بکنيم، چون فقه سريع ديگه دو سه کتاب عروه را بخوانيم، شايد همين معهد بياريم امسال سالهای قبل منزل بود، يعنی به اصطلاح يک کمی عمومش بکنيم، حالا ديگه از حد خصوصی خارجش بکنيم، آنجا توضيح خواهم داد، خيلی از احتياطات عروه را در حد استحباب هم قبول نکرديم، اصلاً ما اين باب را خوشمان نمياد هی الاحوط، و الاحوط و اين جز ايجاد امراض نفسانی و روحی، اين وسواس، وسواس اينها هيچ اثری نداره، و لذا ما معتقديم اگر رفت رو تنجز بايد يک مناشئ عقلائی برای تنجز باشه،
س:
45: 12
واجب میشه احتياط
ج: آن لزوم دفع ضرر محتمله،
س: حکم الله معلومه
ج: ها! نه در جايي که و لذا گفتيم لزوم نظر، وجوب معرفت که در کلام دارند از راه قاعده لزوم دفع ضرر آن ضرر محتمل واقعه، يعنی اين بحثی، لذا ما شما آن روز تشريف نداشتين تصادفاً ما عرض کرديم بحث مفصل را مرحوم شيخ داره که چرا ما در شبهات تحريميه با اين که احتمال عقاب میديم قاعده قبح عقاب بلابيان مياد، قاعده وجوب دفع ضرر محتمل نمياد، مرحوم شيخ میگه مراد از ضرر، اگر عقابه، عقاب دائر مدائر تنجزه، اگر مراد از ضرر آثار ديگری است، آن هم اجتنابش واجبه، از اين باب وارد شديم ما جواب بهتری عرض کرديم، آن مسألهای وجوب دفع ضرر محتمل قبل از وجوب معرفت چون آنجا واقع در نظر گرفته شده، چون آنجا من میدانم که يک احکامی هست، يک زندگی سعادتی هست، يک زندگی شقاوتی هست نمیدانم اين در مسيحيته يا در اسلامه؟ آنجا چون تابع واقعه، اگر واقع رفت لزوم دفع ضرر محتمله، مثلی اين که يک سم در هزارتا سمه، هرجا چه به لحاظ عقلی چه به لحاظ شعری مثلاً بعيد نيست مواردی که شارع میگه يبلغک عن المرئه انها اختک من الرضاعه فلاتزوج، آن اين که مثلاً شارع بگه در شبهات فروج و دماء و اموات احتياط بکنيد دست نگه بداريد، چه؟ میخواهد بگه واقع معتبره پس ما بياييم بگيم آن بحث اصولی که مرحوم نائينی و مرحوم شيخ و ديگران همه شان دارند و يک جوابهای من الآن عرض کرديم بگيم نه قبل از شريعت لزوم دفع ضرر محتمله، وجوب معرفت به اصطلاح، بعد از شريعت و التزام به قانون قبح عقاب بلا بيانه، يعنی بعد از التزام ما به شريعت دنبال تنجزيم، آن وقت نکتهاش اينه قاعده قبح عقاب بلا بيان جايي مياد که ما دنبال تنجزيم، قاعده لزوم دفع ضرر محتمل جايي مياد که دنبال واقعيم، پس اين دوتا با همديگه اصلاً تعارض ندارند هرجا ما رفتيم دنبال واقع، دنبال بايد بريم رو قاعده احتياط، لزوم دفع ضرر محتمل، خوب روشن شد تنقيح کرديم اين دوتا قاعدهای عقلی را به قول آقايون، چون هردو را عقلی میدانن، قاعده وجوب دفع ضرر محتمل نکتهای فنیاش اينه چون واقع ملحوظ شده يا عقلی مثل يک سم در هزار سم، يا شرعی مثل اين که فرض کنيم شبهات اموال، دماء، فروج، اينها شارع اصلاً بگيم در اينها شارع واقع را در نظر گرفته و آنجای که شارع، ما اثر رو تنجز میدانيم نه رو واقع، تنجز يعنی مرحله علم، چون بشر به نحو قطع و يقين به اين نتيجه رسيده، بعد از هزاران، ميليونها، ميلياردها تجربه که حد العلم با حد الواقع هميشه تطابق نداره، خوب دقت میکنيد اين مسلم شده برای انسان ولو ما بالاترين درجهای ادراکی را، قطع قطع قطعی هم داشته باشيم، باز گاهی با واقع تطابق نداره، پس ما يک حد العلم داريم، يک حد الواقع داريم تنجز تابع حد العلمه، خوب دقت کردين حجيت و تنجز تابع حد العلمه و لذا ما هم گفتيم حق با مرحوم نائينی است که حجيت از مقوله به حساب لوازم ذاتی و نمیدانم حجيت ذاتی و عقلی و مقلی را قبول نکرديم، اصلاً حجيت خودش يک مقولهای مترتب بر علم نه بر واقع، بلی اگر ما گفتيم قوانين اين طور اند طبيعت قانون به واقعش منجزه آن وقت تابع واقع میشه، آن وقت نتيجهاش همان حق الطاعه میشه، ما آنجا اشکال مان در حق الطاعه اشکال فنی ما در حق الطاعه اين است که اصولاً به اصطلاح لزوم امتثال و ترتب احکام جزائی و مرحله امتثال مترتب بر مرحله تنجزه نه بر واقع، پس الآن برای شما از نظر حقوقی هم ديگه خيلی روشن کارها، هرجا شما واقع را در نظر گرفتيد اگر احتياط در آنجا حسنه، حسنش مساوق با وجوبه، تا واقع،
س: ولو رسيده باشه
ج: ولو رسيده باشه، چون واقعه، چون واقع به واقعيتش محفوظه، دائر مدار علم ما نيست، نمياد نگاه بکنه احتمال انطباق يک درصده يک در دهه، اگر محتمل خيلی قويه ما دست نگه میداريم، بگم چون اين هزارتا کاسه يکش خمر واقعی يکش زهر واقعی است میکشتت، دست نگه دار، اما اگر تو بيست تا کاسه گفتند يکش شرابه نه شبهه غير محصوره اگر صدق بکنه نه، چرا؟ چون آنجا شرابی حد بر شراب در مرحله تنجزه نه واقع، پس بياييد تفصيل قانونی بديم روشن شد من اين بحث احتياط را مطرح میکنم میخواهم برای به اصطلاح تو مقامات اجتهاد که وارد میشيد،
س:
50: 17
ج: تنجزه،
س: اما همه احکام الله که اين جوری نيست،
ج: احسن،
س: حجيت
ج: تو يک دماء
س: حجيت هر حکم از احکام الله
18
ج: از تنجزه ديگه،
س: يعنی
ج: تنجز، علم يا وثوق يا راههای ديگه يعنی هرجا
س: مگر آن علم را طريقی بدانيم،
ج: قطعاً همين طوره خب، دقت بکنيد، من میخواهم بحث را از آن ريشه تعبد در بيارم و برای شما ضوابطی که حتی اگر فرض کنيم، در مرکز قانونگذاری قرار گرفتيم آن ريشههای کار، فردا خواستيم فتوی بديم بدانيم اينجا را عادتاً بنويسيم يا ننويسيم؟ البته در خود عروه هم داره که معرفت موارد احتياط صعبه، فلذا در خود اين مسأله هم يا بايد مجتهد باشی يا مقلد، خود اين را با احتياط نمیتونه حل بکنه، خوب دقت بکنيد خود تشخيص موارد احتياط را با احتياط نمیتونه حل بکنه، يا بايد اين سختی که آنها در عروه داره ما الآن تحليلش کرديم نکتهای سختيش اينه که ارگ ما دنبال واقع رفتیم يک جور برداشت داريم، اگر ما دنبال تنجز رفتيم جور ديگه برداشت داريم، مرحوم شيخ میگه القاء الجاهل فی الحرام الواقعی قبيح، اگر اين مطلب ايشان درست باشه بلی يجب الاحتياط ليکن ما عرض کرديم اين فقط در يک جاهای معينی ثابت شده يکی در دماء من میدانم اين آقا محقون الدمه، اين آقا تشخيص داده اين آقا واجب الدمه، داره میکشدش بايد جلوش را بگيرم، چون اينجا واقع مطلوبه ولو جاهله، اميرالمؤمنين ديد يک زن ديوانه را میبرند گفت چيه؟ میخواهيم رجمش کنيم، چرا؟ گفت عمر گفته، گفت برگرديم اين ديوانه است اين معروفه، اصلاً معلوم میشه زنی بود بد بخت معروف هم بوده، اين مجنونة آل فلان، اصلاً فلان خانواده، فلان عشيره يک زن ديوانه، برگشتند که عمر هم تشکر کرد که خوب کاری کردی، دست ورداشت، دقت میفرمايد اين معنای اين است که در اينجاها اين اصطلاح چه؟ يعنی واقع، حالا يکی از راهها البته من نمیخواهم باز وارد اين بحث بشم اين که آيا حدود را در زمان غيبت جاری بکنيم يا نه؟ که الآن هم مطرحه اولاً من عرض کردم يک اشتباهی است نمیدانم تعجبه من يا من نمیفهمم يا آقايون نمیفهمم از آن ور هم نمیشه که همه آقايون را، اين تو زبان عدهای از علما و فقهاء معاصر ما، حالا هر جور حسابش میخواهين بکنين، مثلاً در زمان غيبت، نماز جمعه در زمان غيبت، اجراء حدود در زمان غيبت، ولايت فقيه در زمان غيبت، اصلاً اين طرح طرح علمی نيست تو اصول شيعه مان، ما تعبيرات ما ما در هيچ لسان دليل تعبير زمان غيبت و حضور نداريم، خب نداريم، ما به استثنای بعضی از ادعيه و وظائف اخلاقی و دعائی در زمان غيبت ديگه نداريم، در روايت زراره داره وقتی امام صادق ميآيند صاحبکم
36: 20
ظاهر اينه که پس شعر هم فقل فی غيبتی اللهم عرفنی نفسک فانک، دعای که مال،
س: امامت هست
43: 20
ج: چه آقا؟
س: تعارض
ج: آن تعارض داريم و اولاً آن به عنوان مرجح در کلمات اصحاب آمده میگن توقفه، اين يک و ثانياً غيبت نيست يعنی ايشان در کوفه سؤال کرده بيا مدينه از من بپرس،
س: روايات عرض
ج: روايات عرضه ديگه، اين روايت عمر ابن حنظله است ديگه، اصلاً اولاً آن روايت وقت هم میگذره، ما به ترجيح نزديم ما معتقديم آن روايت ناظر به اصل حجيته، نه ترجيح بين حجتين، اين يک، و ثانياً مراد از حتی تلقا امامک اينه، وقتی به امام میگه، امام میگه يکی فقهاء میگه خب در کوفه دوتا فقيهه، يکی اين جور میگه، يکی آن جور، امام میگه آنی که با ما موافقه بگين، میگه خوب هردو از روايت شما عمل میکنه، روايتها متعارضه، ببينيد میگه روايات شما متعارضه، بحث اختلاف فقهاء نيست روايات متعارضه، اينها مياد میگه خيلی خوب اگر روايات متعارضه ببينيد من ممکنه حديث متعارضه، کلام متعارض از من نقل بشه، آنی که پنج تا از بزرگان نقل کرده آن را بگيرين در مقابل آن يکی هست، يعنی امام میدانن گاهی اوقات اين طوری پيش آمده، مثلاً به زراره و محمد ابن مسلم و ده نفر يک چيزی گفتند، به زيد شحام يک چيزی گفتن، خوب دقت بکنيد امام میگه نگاه بکن، اگر يک مطلبی است جملهای از اصحاب تان نقل کردند آن درسته، آن يکی شاذه، آن را ولش بکن يکی را، میگن آقا گاهی هردو، دوتا حديث داريم پنج تا از بزرگان اين را نقل کرده، پنج تا از بزرگان امام امام نمیگه اين باطله، میگه بلی يعنی امام میدانه که اين کار را کرده خود امام، میگه اگر ديدين دو طرف هردو عدل شان متکافئه ببين کدام يکش تقيه است، يعنی میخواهد بگه بلی من اين کار را کردم دلالت التزاميش اينه، میگه خب آقا فرض کنيم هردوش مطابق با رواياته، امام میگه نه در تقيه معيار به قضاوت و حکومت را نگاه بکن، قوه مجريه و قضائيه را نگاه بکن، روايات و فتواهاش را نگاه نکن، ببين چه اجراء میشه چه تو جامعه داره پياده میشه،
س: خارجه را ببين
ج: خارج را ببين، ممکنه من گفته باشم پنج تا از بزرگان شنيدند میگن تو کوفه هم نقل میکنن، راست گفتند دروغ نگفتند آنجا شرائط تقيه اقتضاء کرده، از معيار تقيه سؤال میکنه امام میفرمايد معيار تقيه روايات شان نيست معيار واقع خارجی است ببينيد دولت و قوه قضائيه چه اجراء میکنه؟ من اگر موافق او گفتم او تقيه است، میگن گاهی میشه نه پنج تا از بزرگان نقل کردند، پنج تا از بزرگان نقل کردند اين هم موافق با عدهای از علماست، آن موافق با عدهای اين هم موافق با عدهای از قضات، آن هم موافق، همه متساويه اينجا امام میگه نه ديگه من همچو کار نکردم امام میخواهد اين را بگه، اذا فارجه حتی تلقی امامک، معناش اينه
س: بالاخره
19: 23
ج: نه اين کنايه از اينه که نيست تو روايت من، اين اصلاً نيست آنها هست اين يکی نيست، اين را اگر تو بهش برخورد کردی اين يعنی مورديه، به خود من، اين تا حالا نگفتن اين طور، ما اصلاً حديث را اين جور تفسير کرديم، اصلاً ربطی به ترجيح نداره، ببينيد من عرض کردم هميشه يک قرائنی محفوف در کلام سائل هست که آن بيشتر در دلالت مؤثره آقايون ديدند حديثين متعارضين چه کار بکنن، فقط به اين لفظ بابا شما الآن فرض کنيد به يک آقايي به يک منبری معروف، به يک خطيب معروف بگين آقا شما در دوتا منبر تان دوتا مطلب متناقض، تو يک منبر تان تو تهران اين جور گفتين، تو يک منبر تو قم، آن چه میگه میگه بياييد ترجيح بده بين کلمات من، او خودش قائله، عجيبه فقهای ما از، البته اين مطلب در اول نبوده، مثل شيخ طوسی و ديگران حمل بر ترجيح نکردند اشتباه نشه، بعد از اين که ترجيح توسط اصول اهل سنت تو اصول ما آمد چون ما روايت ترجيح نداشتيم دست به ذيل روايت عمر ابن حنظله زدند، اصلاً ترجيح در کلام قائل واحد معنا نداره، لغوه،
س: در مورد که سؤال نمیکنه
ج: چرا میگه يأتی عنکم،
س: حکم کلی
ج: نه اگر حديث پيغمبر هم بود، از اميرالمؤمنين راجع به احاديث پيغمبر سؤال میکنه،
س: در آنجا موردی سؤال میگه من خودم گفتم اين جور، میگه اين مورد،
ج: لذا امام میگه من دارم میگم، خودش مثلاً میگه آقا شما در دو کتاب تان اين طور، میگه بلی من يک کتابی در زمان شاه نوشتم آنجا اين جور گفتم، يک کتابی بعد از انقلاب نوشتم اين جور گفتم، شخص سائل، نمیگه بياييد ترجيح بده، ببين کدام چاپش صحيحتره، کدام چاپ،
س: موردی سؤال نبوده، يک مورد خاصی سؤال نبوده،
ج: میگه يأتی عنکما حديثان روايات شما متعارضه،
س: مختلف مياد
ج: بيايد امام داره توضيح میده بابا احاديث ما متعارض نيست، ببينيد من عرض کردم اهل سنت تعارض و افکار شان به خاطر تجدد اجتهاده، شافعی تو عراق که بود يک فتوی داشت، رفت مصر فتواش عوض شد قديم و جديد به اصطلاح خودشان، دقت امام میخواهن بفرمايد فتاوای من مختلف نيست من مثل شافعی نيستم،
س: در واقع اين طور نيست،
ج: خب پس میگه بايد چه کار بکنيم؟ میگه نگاه بکن، يعنی امام میدانه، میگه اگر يک مطلبی را، و اين اينی را که امام میفرمايد فان المجمع عليه لاريب فيه اين قرينه عقلائی است اگر پنج تا از شيعه در کوفه يک چيز گفتند، اين يکی، خب آن يکی اشتباه کرده اين پنج تا که اشتباه نکردند که، پس آن را من نگفتم، خوب دقت کنيد اينجا اول امام میگه من نگفتم، چون میگه، فان، ببينيد لسان امام عوض میشه، فان المجمع عليه لاريب فيه، يعنی آن پنجتا را من گفتم اين يکی را من نگفتم، شما اين سؤال مال عمر ابن حنظله است خوب دقت بکنيد يک ظرافت سؤال نشان میده عمر ابن حنظله فقيهه، ملاست خود اين سؤال و جواب، چون امام هی جواب میده، هی میگه خب حالا اين جوری شد، امام اول يک قرينه عقلائی ذکر میکنه، آقاجان ده نفر در کوفه از من يک مطلب نقل میکنن، اين يک نفر از اصحاب تو اين مطلب را نقل کرده، خب عقلاء میگن آن ده نفر راست میگه که اين اشتباه کرده خب، فان المجمع عليه، خذ بمجمع عليه بين اصحابک، و دع الشاذ النادر، فان المجمع عليه لاريب فيه، ما تو بحث تعارض بعضی از آقايون فکر نمیکنم بعض از آن آقايون بحث سابق ما باشن، ما تو همين عبارت فان المجمع عليه لاريب فيه، همين يک کله چيزی در حدود صد و بيست تا احتمال داديم، احتمالات عقلائش، حالا احتمالات غير عقلائش ديگه بيش از اين حساب میشه، و تعيين هم کرديم که از اين احتمالات کدام يکش صحيحه، صد و بيست تا احتمال تو همين يکی، بيش از صد و بيست تا احتمال تو همين کلمه فان المجمع عليه لاريب فيه، در آنجا عرض کرديم مراد
س: يعنی
2: 27
دروغ گفته يا که
ج: اشتباه کرده،
س: تقيهای
ج: نه اشتباه کرده اصلاً اصلاً عقلاء نمیگن برو به حرف او، اصلاً اين حرف تکافؤ نداره با حرف آنها،
س: شايد تقيه باشه از امام
ج: معلوم نيست اصلاً ما میگيم بیخود اصلاً بی خود نقل کرده ابتداءً، میگه حالا خوب چه کار کنيم گاهی پنج تا اين ور اند، پنج تا آن ور اند، امام چه میگه؟ نمیگه اين نمیشه امام میفهمه که اين کار را کرده، بالفعل هم شده، يعنی گاهی شده امام به پنج تا از بزرگان شيعه يک مطلب را گفته، به پنج تا ديگه يک مطلبه گفته میگه آقا خوب حالا هردو مشهور اند رواهما ثقات عنکم، امام میفرماين بلی نگاه بکن اگر من، يعنی چه؟ يعنی من ديگه گفتم، اينجا ديگه يعنی من گفتم، اين يک راه عقلائی هست مشهور هم هستند، پنج تا نقل کردند پنج تا هم از آن ور امام ممکنه تقيه باشه آن پنج تا حاکمی بوده، سلطانی بوده چيزی بوده
50: 27
خب بعد سؤال میکنه تقيه معيارش چيه؟ ما فرض کنيم به کتب حديثشان نگاه کنيم فتواشان میگن نه، به وضع اجتماعی تو جامعه چيه آن فعل،
س:
2: 28
ج: تو عمر ابن حنظله،
س: همين جا داره اين وضع اجتماعی را
ج: من دارم میگم، سؤال میکنه، سؤال میکنه،
س:
8: 28
ج: سؤال میکنه، ما هو عليه حکامهم، خب اين معناست، میگه فيخالف مع رواياتهم عن حکامهم، امام میگه نه با حکام،
س: میخواهن بحث طبيعت پيش بکشن، اين کتب روايي
ج: ها! روايت و حديث و فقه را نگاه میکنن، دقت کردين، امام میفرمايد اين تقيه بيشتر با حکامه، يعنی با وضع احتماعی، بعد میگه آقا ببين پنج تا از اين ور نقل کردند، پنچ تا از آن ور نقل کردند اين پنج تا هم با عدهای از سنیها موافق اين هم با عدهای از سنیها همه جواب مثل همه، امام میگه اذا فارجه، اينجا يک دفعه امام میگه نه ديگه قبول ندارم، چنين چيزی از من صادر نشده، اگر بر فرض يک موردی در کوفه باش برخورد کردی اين ديگه مورديه، بايد از من سؤال بکنی اين ديگه قاعده نيست، چنين چيزی از من صادر، اين نه اين که معناش اينه که زمان غيبت چه کار بکنيد؟ و نه معناش هم توقفه، که آقايون از اين فهميدند، دقت فرموديد در تعارض، در تعادل توقف فرمودند، اين نه معناش توقفه، نه علی ای حال، آقا يک اشتباهی است بلی البته خب میدانين که من يک کمی هم معدلم به اصطلاح خودم، خدای نکرده بخواهيم بگيم همه اينها هم نمیفهمند خيلی مشکله، تعجب ماست، مثلاً اجراء حدود در زمان غيبت، ولايت فقيه در زمان غيبت، اصلاً ما هيچ حکم الزامی که الآن نماز جمعه در زمان غيبت، تو هيچ روايتی نداريم زمان غيبت چه کار بکنيد، اصلاً بحث زمان غيبت تو روايات ما مطرح نيست، چرا اين تعبير آمده من نمیفهمم، اين چه کار شده نمیفهمم، اصلاً فرض کنيم ولايت فقيهی که ما قائليم اين ولايت را تو زمان خود امام هم قائليم مراد از ولايت فقيه در عرض امام ليکن در جايي که امام نباشه، فرض کنيم امام صادق در مدينه تشريف داشتند در کوفه شيعه چه کار کنند؟ در خراسان چه کار کنن؟ در حقيقت امام میخواهن بگن، جای که من نيستم، فقهاء همان منطقه را انجام بدن، حالا اين گاهی میشه با نبودن امام در عرصه زمين، بستره زمينه، گاهی میشه در طول زمانه، نه اين که عنوان غيبت اخذ شده و لذا الآن هم و لذا طبق اين تصور چه بقيت الله، مثلاً امام معصوم در مدينه باشه دست ما بهش نرسيده، فقيه بر بگرديم، چه مثل بقيت الله الآن نتوانيم ظاهراً بدانيم باز هم بفهميم يکيه نکته يکيه هيچ فرق نمیکنه،
س: نماز عيدين هم همين طوره،
ج: نماز عيدين هم همين طوره، آن نماز عيدين چون عنوان جماعت داره، دقت میکنيد آن اگر شما به امام رسيدين، با امام بخواهين اقامه بکنيد، و اگر در جايي امام نيست فرض کنيم در خراسان، ا مام منصوب کرد بلی، منصوب نکرد نه، بحث سر اين است که آيا ادله نصب در جايي که حتی از نظر فيزيکی به امام نرسيم میگيره يا نمیگيره، اصلاً ما، بلی آقا؟
س: رجوع به اماره هم همين طوره هستند؟
ج: رجوع به اماره که بحث اصولی است کلاً،
س: پس آن نفس ولايي يعنی چه؟
51: 30
ج: نه رجوع اماره چون کاشفه، اصلاً تعبد اگر توش داشت به جاهای ديگهاش بايد بخوره به خودش اصلاً تعبد معنا نداره بخوره، دقت فرمودين آقا انشاء الله روشن شد يک کمی من، پس بنابراين من فکر میکنم انشاء الله تعالی البته بحث قبول دارم طول کشيد و خارج شديم ليکن روشن شد که فردا خواستی بنويسی الاحوط وجوباً الاحوط استحباباً موارد احتياط در بحث قانون گذاری رسيديم، تو مجلس رفتيد، تو بخشهای حقوقی رفتين هرجا رفتين واقع تا احتياط حسن شد واجب میشه، چون قاعده دفع ضرر محتمل مياد، وجوب دفع ضرر محتمل، هرجا رفتيم تنجز تا تنجز نيامد احتياط هم واجب نيست،
س: تا علم نيايد
ج: تا علم نيايد، تنجز حالا يا علمه يا علمی، هرچه که هست، هر راهی که برای تنجز باشه دقت کردين آن وقت اگر در آنجا میشه قبول کرد، يک درجات نزديک تنجز، يک ضوابط معين آن وقت يک درجات از استحباب میشه تصوير کرد، و اگر درجات تنجز ضعيف باشه، دهها مورد ما تو عروه حتی احتياط استحبابش را هم اشکال داريم،
س: يعنی مساوی باشه
ج: بلی آقا
س: مساوی باشه
ج: مساوی باشه نه هيچ دليلی برش نداريم،
س: نه آن هم يعنی اگر به درجه اطمينان برسيم
ج: آن تنجزه، نه فرض کنيم خبر صحيح، سهتا خبر صحيح ليکن جملهای هم از فقهاء اعراض کردند، خيلی هم فرض کنيد مثلاً من باب مثال، حالا ما سه تا راوي، که هر راوي هم باز چند طريق داريم روايات صحيحه، صحيحه که سهتاش لا اقل صحيح صحيح اند که امام میفرماين دختر شيعه را به سنی ندين، خب الآن فتوای فقهای ما بر کراهته، تصرف کرده لااقل اين میشه برای احتياط وجوبی مثلاً که احوط وجوباً يعنی فقيه لا اقل به عهده نگيره، احوط وجوباً به اين معناست چون احوط وجوبی دو سه جور معنا داره يکش اينه که فقيه میگه من نمیخواهم به عهده بگيرم، برگرديم به فقيه ديگه، چون آن فقيه ديگه هم يا میگه احتياط مثل من میشه، يا میگه حرمت همانی است که من ابتداءً استظهار کردم، يا میگه احتياط مثل من میشه يا میگه جايز، چون مشهور فقهای ما قائل شدند ما به مرحله تنجز رسيده، اما فريب تنجز هست، گاهی اوقات احوط وجوبی را که شما در رساله میخواهين بنويسين انشاء الله فيما بعد معناش اينه که میخواهين فتوی ندين و بعدش هم در اينجا شما بايد ملاحظه بکنيد که من که فتوی نمیدم اين میخواهد به يک فقيه ديگه، چون شما فقه دست تانه، يا فقيه میگه اين کار درست نيست، خب مثل شما میشه، يا میگه احتياط کن، باز مثل شما میشه يا میگه اشکال نداره، شما میگيد حالا بر فرض حالا يک فقيه به عهده گرفت اشکال نداره اشکال نداره مطلبی نيست، به آن درجه نرسيده که من بتوانم جامعه شيعه را بگم ملزم بکنم که شما حتماً دختر تان را به سنی ندين، دقت فرموديد اين ظرافت، پس بنابراين يک احتياط که واجبه، آن در جاهای است که شما واقع را در نظر میگيريد جاهای که تنجز را در نظر میگيريد به حسب درجات تنجز حسن پيدا میکنه، و در جاهای که نفس ابداع تنجز پيدا میکنه، وجوب نمیکنه علم اجمالی، يک احتياط ديگه هم داريم که از مصاديق حکم عملی به لزوم استکماله، يعنی اگر در جايي کمال با احتياط مصداقش احتياطه، آن ربطی به اين احتياط نداره، چون ممکن است آنجا کمال به فحص بيشتر باشه، نه به عمل، چون احتياط عبارت از اتيان عمليه ديگه، آنجا اصلاً احتياط يک معنای ديگری داره، ممکن است احتياط در آنجا حسنش همين باشه که اصلاً من متصدی افتاء نشم، يا حسنش در اين باشه که اصلاً من وارد عمل نشم، آن جزو مصادق عنوان کماله، آن احتياط به احتياط مستوی عقل عملی است که عرض کرديم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.