مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
آخرین دروس
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1399/11/1
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 97-1396 » اصول یک شنبه 1396/11/8
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1399/7/20
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/8/27
- اصول 97-1396 » اصول سه شنبه 1396/10/19
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج سه شنبه 1399/5/14
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
دروس پربازدید
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 1 – 11 - 1393 مکاسب محرمه ـ لهو ـ [بررسی روایات ملاهی (جامع الاحادیث)] ـ کتاب سکونی ـ علیبناسماعیل سندی ـ نوادر الحکمة
- اصول 94-1393 » شنبه - 27 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ تنبیه دوم: حسن احیاط [اخبار من بلغ] ـ جمع بندی اخبار من بلغ و جمع بندی تنبیه دوم
خارج فقه-1386-66
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد به لحاظ روايت و به لحاظ فتوی بين عامه مسلمين خريد و فروش خمر برای مسلمانها جايز نيست، يعنی ما روايت مجوزه نه در سنیها داريم، نه در شيعهها داريم، عرض شد که عملاً اين کار را میکردند برای خلفاء هم خمر میبردند میخوردند به قول معروف، خمر جزو نوادر محرماتی است که خيلی ارتکاب شده، آخر اين محرمات هم مختلف اند، بعضیها در عين حالی که محرم اند بشر خيلی آن را انجام ندادند، مثلاً خون، خون خوردن، يا خوردن سگ مثلاً اما خنزير جزو محرماتی است که بشر زياد انجام داده، اما مسلمانها هم آن قدر زياد انجام ندادند، غير مسلمانها سگ را هم باز محدودهای مثلاً در بعضی از کشورهای جنب شرق آسيا چين میخورند، اما خنزير را در يک محدودهای بيشتری میخورند، اما فرض کنيم، مسلمانها يا سلاطين يا خلفاء میآمدند گوشت خوک بخورند، نه خيلی مألوف نبوده، بودند فسقه مسلمانها الآنش هم هستند، مخصوصاً بعضی از اين روستاها، که مثلاً دامنهای کوه هستند، خوک داره، خوکهای وحشی، میگن میکشند میخورند ممکنه اما خيلی گفت که جا افتاده در سطح وسيع نيست، خون را ممکنه اصلاً نخورند رغبتی نکنند، غرض محرمات مختلف اند، هيچ محرمی در اسلام به اندازه خمر تناول نشده، انصافاً و در بشر، اختصاص به اسلام نداره، و در محرمات معاملات هم رباء، اين طبع بشر هرجور هست، میخواهد اين رباء را انجام بده، که انشاء الله در بحث خودش خواهد آمد، ولو مرحوم شيخ در حرف راء رباء را نياورده حالا ما شايد به يک مناستبی متعرض بشيم، قدس الله نفسه، کيف ماکان بحث درباره بيع خمر بود، عرض کرديم انصاف قضيه به لحاظ روايت اصلاً روايت مجوز در بيع خمر ما نداريم، نه سنی نه شيعه، اما به لحاظ عمل زياد تو خارج خريد و فروش خمر میکردند، الآنش هم که فرض کنيم در ايران ما به عنوان نظام جمهوری اسلامی مخفيانه زياد اين کار، يکی از محرماتی است که با اين همه تأکيدات، وقتی آدم میخوانه عرض کردم رواياتی که میخوانيم چيزی عجيبی تأکيدات حالا اگر اين تأکيدات نبود، نمیدانم چه کار میکردند، با اين همه تأکيدات و با اين همه اصرار متأسفانه اين انجام داده، غرض به لحاظ روايت ما نداريم، البته من عرض کردم هميشه اين بوده که عدهای از فقهاء حتی در روايات اهل بيت بعضی وقتها میخواستند بگن ادله از اينجا منصرفه، ادله مثلاً فرض کنيد به ابوحنيفه نسبت داده شده، شما پول را بدهيد به يک مسيحی برايت خمر بخره اشکال نداره، چون آن میتونه بخره يعنی يکی از راهها اين بوده که يک واسطه بخوره با يک واسطه مستقيم را متفق عليه بوده که نمیشه، يکی ديگه از اين واسطهها تو روايات ما آمده، و اين را هم الآن حسب، الآن بعد آقايون اگر جای ديدند، من چون به کامپيوتر مراجعه نکردم، اگر محبت کردند جای ديدند به من خبرش را بدن، خيلی خوبه الآن تو فقه ما آمده و آن اين که میگه من از کسی پول میخواهم فرضش درهم است البته نه فرضش خود خمره، خمر که محل نداره، میگه به من خمر میدهد به جای درهم امام میفرمايد خذها و افسدها يا ثم افسدها اينجا بعضيا گفتند مراد از افساد يعنی تبديل به سرکه بکن، آن وقت باز مرحوم شيخ در توجيهش گفته يعنی آن خمر را به تو میده به شما وکالت میده، شما به وکالت از او در خمر که چون معامله که درست نيست، باطله که، به خمری هنوز در ملک او هست در ملک او به اين معنا که حق اختصاص شما در او تصرف بکن آن را تبديل به سرکه بکن حالا که سرکه شد سرکه را به عنوان آن دينت حساب بکن، به جای آن دين آن سرکه را حساب بکن، شيخ قدس الله اين معنا، يک معنای ديگری که انشاء الله در عبارت خواهد آمد، لذا اين تک روايت هم هست، يعنی ما ديگه الآن روايتی در باب بيع خمر و محاسبهای مالی با خمر غير از اين روايت هم نداريم، و طبق قواعدی که شما مطلعيد تا حالا غالباً اين جور روايات با اين متون هم غالباً از انفرادات شيخه جای ديگه هم نيامده عادتاً از منفردات شيخه، اين بحث را ما باز کرديم، هيچ وقت به صحت سند تنها نگاه نفرماييد مصدر را هم در نظر بگيريد، و عرض کرديم ما الآن هنوز که هنوزه مشکل داريم، نمیدانيم که مثلاً حسين ابن سعيد که در يک باب روايات متعارض را آورده ايشان در تعارض چه مبنای داشته؟ دقت میکنيد، چون متأسفانه مثلاً کتاب زهد يا مؤمن حسين ابن سعيد چاپ شده اما نسخههاش آن طور نيست، يعنی دوتا بحثش هم آن قدر دقيق نيستند که ما مسلک ايشان را در تعارض من سابقاً عرض کردم، اين لطيفه، عرض کرديم مسالک اصحاب اين طوريه، قدمای اصحاب يعنی بغدادیها مسلک شان طرحه يعنی يک طائفه را قبول بکنن، که موافق با کتاب و سنت، طائفه ديگر را اصلاً قبول نکند، لذا آنها تعارض پيش شان معنا نداره، مسلک اول طرح، مسلک دوم تخييره، که احتمالاً مرحوم حلينی قائله، چون گفته به اين خبر هم اخذ بکنيد، به آن خبر هم اخذ بکنيد، مسلک سوم جمعه که مسلک شيخه، حتی المقدور بين دوتا روايت جمع بکنيم، مسلک چهارم ترجيحه، که اين غالباً بعد از علامه است، بعد از علامه الی يومنا هذا غالباً مسلک شان ترجيحه، پس در شيعه در جمع بين روايات متعارضين چهار مسلک اساسی هست، طرح است و تخيير است و جمع است و ترجيح، اين چهار مسلک هميشه در ذهن مبارکتان باشد، آيا حسين ابن سعيد با اين روايت چه کار کرده؟ نمیدانيم، حسين ابن سعيد اين روايت را از کتاب ابن ابی عمير نقل کرده، ببينيد شيخ منفردآً از کتاب حسين نقل کرده کتابهای حسين ابن سعيد قطعاً در اختيار صدوق و قطعاً در اختيار کلينی بوده، پس آن دوتا نقل نکرده، دو حسين ابن سعيد از کتاب ابن ابی عمير و علی ابن حديد نقل کرده، کتاب ابن ابی عمير از کتب بسيار مشهور که حتی بعينه بين اصحاب ما موجود بوده، ظاهراً شيخ نداشته، احتمالاً اواخر حياتش از يک نسخهای حالا يک چندتا تک روايتی به اسناد، ابتداء به اسم ابن ابی عمير کرده، روشن شد آقا، پس بنابراين اين روايت با اين که از يک کتاب مشهور و آن هم از يک کتاب مشهور اما فعلاً منحصراً شيخ نقل کرده و طبعاً تعليقی هم نزده شيخ، نمیفهمم حالا چرا ايشان؟ و در عداد رواياتی است که بيع خمر جايز نيست يعنی در آن عداد آورده ايشان ما الآن اين تک روايت را داريم، برای اين مطلب عرض کرديم ما غير از خود روايت، البته آثار شذوذ در روايت خيلی واضحه، بعد يک بحث علمی اينه که حسين ابن سعيد آورده چه کار کرده اين را ما نمیدانيم، آيا ايشان مثلاً فرض کنيد ايشان از علی ابن حديد نقل کرده قال علی واجعلها خلاً آيا اين حرف اين علی ابن حديد به معنای مسلک جمعه، خوب دقت بکنيد، حالا کار نداريم تفسير است، در حقيقت جمع خوب آن نکتهای اصولش خيلی مهمه، آيا علی ابن حديد قائل به جمع بوده، ابن ابی عمير قائل، چون ما بسيار مستبعد میدانيم که مسلک جمع را شيخ ابداع کرده باشه، ما الآن در کتاب نوادر محمد ابن احمد روايت متعارضه داريم، نمیدانيم ايشان چه کار کرده اين کتاب به ما نرسيده، مقدمهای داشته نداشته، چيزی گفته در ذيل حديث نمیدانيم چه کار کرده، و عرض کرديم مسألهای روايات متعارضه يک بحث بسيار سابقه دار است در اسلام يک چيزی نيست، من ريشههاش را هم عرض کردم، ما روايات متعارضه را با اين که الآن بالفعل از رسول الله داريم اين هم خيلی عجيبه، از زبان رسول الله در حل تعارض نداريم، که اينها همه نشان دهنده اين است که تعارض روايات رسول الله بعد از رسول الله شده و به عنوان يک انديشهای فرهنگی به اصطلاح، نه فقط اين که اين روايت با آن روايت متعارضه چه کار بکنيم، يک راه علاج کلی راه حل کلی از اميرالمؤمنين داريم که از ايشان سؤال کردند چرا روايت رسول الله متعارضه، ايشان چهار نوع تعارض را تصوير میکنن، چهار نوع تعارض در چهار قسم، يعنی افراد و صحابه کسانی چهار نحو بودند، توجيه ايشان در باره تعارض احاديث رسول الله دارند که اين قديمترين به اصطلاح توجيهی است که ما در فکر شيعی راجع به حل روايات تعارض داريم، ما از امام صادق هم داريم، از امام صادق سؤال میکرده روايات شما متعارضه چه کار بکنيم؟ امام جواب میدهن، غرض به اين که مسأله تعارض در روايات ما يک مسأله بسيار اساسی البته تعارض را خود بنده بيشتر به مقام اثبات زدم نه ثبوت، شيخ زده به مقام ثبوت و لذا گير هم کرده، زياد گير کرده شيخ، ليکن نه انصافاً به مقام اثبات و به نسخ بيشتر میخوره تا به خود کلمات امام، حالا پس بنابراين اين روايات بايد حل بشه ما عرض کرديم برای حل اين روايت، يکی اين که اصلاً خود اين حکم را فی نفسه بررسی کنيم غير از مسألهای خريد و فروش، اصلاً افساد خمر به معنای جعل خمر خلاً درست هست يا نه؟ يک مسألهای بوده که مطرح شده تا آنجای که شواهد ما نشان میدهد، خوب دقت بکنيد، تا آنجای که شواهد ما نشان میده، اين مسأله در زمان رسول الله طرح نشده، و اين هم خيلی عجيبه، اين خيلی عجيبه، مثلاً در روايات ما داريم، سنیها هم دارند، ما هم داريم، شخصی برای رسول الله خمر آورده، پيغمبر فرمود خدا حرامش کرده، بعد به غلامش يک چيزی گفت، پيغمبر فرمودند چه گفتی، گفتم برو بفروشيش، پيغمبر فرمود خداوند پولش را هم حرام کرده، و لذا باز کرد ريخت روی زمين، يک روايت اهل دارند که اصلاً پيغمبر چاقو گرفت، همه را پاره پاره کرد خيکها را پاره که گفتيم خيلی بعيد به نظر مياد، يک روايت دارند اهل سنت به نظرم تو صحيح مسلم هم باشه، که خود مسلمانان، يا ما بلند شديم خودمان، چوبها را گرفتيم اين کوزهها، اين
48: 10
اين بزرگ که پور از خمر بود، همه را شکانديم با چوب زديم شکانديم، خمرها ريخته شد، غرض يک روايت داره که مسلمانها آمدند، در خانه فرض کنيم خمرها را تو کوچهها ريختند تا اين که جاری شد، اين قدر اين شراب البته آن شراب شراب انگوری بود، اين توضيحاتش گذشت، متون روايت مختلفه، تو هيچ کدام از اينها نداره پيغمبر گفت صبر کنيد که سرکه بشه خب بعد مصرف بکنيد، اين هم خيلی عجيبه،
س:
20: 11
ج: شايد من نمیدانم، و نمیشده، يا بلد نبوده، خيلی بعيده کسی که سالها با خرما سروکار داره سرکه خرمايي داره بلد نباش زياد مستبعده، خيلی بعيده، دقت فرموديد، من میخواهم برای شما تحليلش را عرض بکنم، سر اختلاف بعدیها هم اينه منشأ اينه، اصلاً شما گاهی اوقات تعجب، چرا مسلمانها اختلاف پيدا کردند، خب سرش واضح شد، وقتی که ديدند پيغمبر دستوری نداده، مثلاً آن آمد گفت بفروشيم يک راهی پيدا بکنيم، بفروشيم پيغمبر گفت نه اين نمیشه، خب نگه بداريم، گفت نمیشه، بريزين، ريختن پيغمبر میگه خيکها را هم پاره کرد، حالا يک قولش اين طوره، خب اين را هم که بگيم مثلاً به قول ايشان بلد نباشند، بسيار مستبعده زندگی آنها از راه خرما مثل، اين طور متعارف بوده ديگه، مخصوصاً که سرکه فوائد بسيار زيادی داره خودش به لحاظ تندی و آثار آثارش با خمر فرق میکنه، خود سرکه باز يک درجاتی داره به لحاظ شيرينی، شوری، ترشی نمیدانم الی آخر حرفهای که در محل خودش هست، يعنی مناسب بحث فقه ما نيست، و الا بعضياش الآن بلدم صحبت بشه، اما جاش اين جا نيست در همان کتابهای علمی که متعارفه خودشه، علی ای کيف ماکان لذا عدهای از فقهاء به اين فکر افتادند که آن درست نيست، حالا يا به خاطر اين که رسول الله اين راه نفرمودند، يا به خاطر جهات ديگری که بعد در خلال بحثها بيانش میکنيم، در مقابل عدهای آمدند گفتند نه اين تابع اسمه، اين اولاً ما خوب دقت بکنيد اين بحثی را که اهل سنت مطرح کردند مثلاً مربای توت، مربای آلبالو، مربای گيلاس، مربای زردآلو اينها جايزه، خب میگفتند ما تصرفاتی که در عصير اين فواکه، و عصير اين ميوهجات و آب ميوهجات میکنيم، خب اينها را يک تغيير میدهد و طبق اين تغيير بعضياش نشاط آور هم هست، آيا همين که به عصير يا آب ميوه شد يا بعد از او، اينها در آن زمان که يخچال نبود، اصلاً فلسفه ساختن مرباجات يکش هم خود شراب اين بود که اگر اين آتش ببيند در اثر آتش ضد عفونی میشه، آن باکتریهای موجود در آن از بين میرند و حالت فساد بر او پيدا نمیشه، حالا الحمدلله توی اين مرباهای که میفروشند نمیدانم يک چيزهای پودری میزنند، ضد باکتری، ضد نمیدانم پوسيدگی، ضد نمیدانم کپک زدند، و از اين جور چيزها، به عکس اصلاً فلسفه مربا، شما در کتابهای طيب، چون اين تصور را نکنيد که در طيب قديم همين جور کشک، مشک مثلاً چهارتا پيره زن، نشستن با هم درست کردند نه، بحث علمی داره، آنجا هم ترتيبی داره، کيفيتی داره من يک دفعه ديگه هم عرض کردم حتی در کتاب شيخ الرئيس، قانون شيخ الرئيس جلد چهارمش ديدم کيفيت آشپزی را هم داره، با اين که کتاب طيبی است، در آن زمان اصلاً آشپز چه جوری مثلاً آشپزی بکنه که خواص اشياء حفظ بشه، جنبههای مفيد غذايي، و داروئي، چون يک سنخ از داروها داروهای غذايي اند به اصطلاح در طيب قديم الآنش هم همين طوره سه بخش میکردند يا غذاست يا داروست يا دارويي غذايي، دارويي که در عين حالی که جنبهای دارويي داره، غذا آنی است که مستقيم جذب بدن میشه، دارو اصولاً جذب نمیشه معين بر جذبه، گل گاو زبان جذب بدن نمیشه، چری، فرض کنيم، گوشت، ميوهای که میخورم جذب بدن میشه، اما گل گاو زبان اگر فرض کنيم در بدن خللی پيدا شد آن خلل را بر میداره که غذا جذب بدن بشه، فرق بين غذا و دارو يا دواء اين طوری است غذا مستقيم جذب میشه، مضافاً به اين که در غذا به خاطر حجم زيادش و فوائد کمش میشه مصرف کرد و جذبش هم راحتتره، اما در دارو حجمش کمه و زورش زياده، قدرتش زياده، غذا و دارو از اين جهت، يعنی شما يک وقت پيش نمياد که مثلاً يک بشقاب مثلاً قرص آسپرين بخوريد، يک بشقاب برنج ميل میفرماييد اما يک بشقاب قرص آسپرين کسی، چون دارو اين جور انتخاب شده حجمش کم، نيروش زياد، غذا به عکسشه، حجم زياد و نيروش کم، بر اثر آن حجم زياد آن نيرو پخش میشه و لذا عمل هضم انجام میشه، اين اصطلاح، آن وقت يک چيزهای هم هست جنبهای برزخی داره، يعنی هم میتونه عضوی را که خراب درست بکنه، و در عين حال خودش هم هضم میشه جذب بدن میشه اينها را اصطلاحاً غذاهايي دارويي يا داروهای به اصطلاح غذائی نام میبره، حالا ديگه از بحث ظاهراً فقه يک کمی خارج شديم، به هر حال نسبت به آن بحثی را که عرض کردم اينها در سابق میدانستند مثلاً و لذا اين الآن ما الآن رواياتی داريم و عرض کرديم اين سرش همين بود، اصلاً در همين کتاب جامع الاحاديث و کار درستی هم کرده، سنیها هم دارند در همين جامع الاحاديث همين بابی را که من برای شما خواندم باب 52 مثلاً باب 53 باب عدم بلی مثلاً کتبت اليه، يعنی ابالحسن الاول مثلاً اسئله عن السکنجبين و الجلاب و ربّ توت و رب التفاح، ربّ سفرجلان و ربّ رمان، فکتب(ع) حلال، اين در ميان، يعنی اينها سر اين که آنها نبيذ را حلال میدانستند همينه میگفتند خمر يعنی انگور، بقيه آب خرماست، آب خرما مثل آب توت، مثل رب توت، اينها بر اثر، يعنی اساس نبيذ براساس اين بود که در خود خرما يک نوع حالت تخمير است نه تخمير مثل انگور، در انگور آن حالت تخميری شديدتره، اما اين حالت تخميری در آلبالو نيست مثلاً دقت میفرماييد مع ذلک همين طور که شما ملاحظه، ربّ رمان، رمان حالت تخميری نداره، آب انگور را شما بگيرين بجوشانيد اين رب که ازش درست میکردند، اين خيار که چون عصير جوشيده شد پس حرام بشه نه، و لذا هم عدهای شان معتقدم بودند که ما هرچه داشته باشيم غير از شراب انگوری بقيه اگر به اسکار رسيد حرامه، و الا چه فرق میکنه، رب فرض کنيم سفرجيل، گلابی، بِه، شربب به، شربت گلابی، نمیدانم يک چيز ديگه است به و يک چيز ديگه را با همديگه شربت میکنند، دوتا را با همديگه جمع میکنند.
س: به ليمو
ج: به ليمو، شربت به و ليمو با همديگه و هلّم جراً، اين هم چه فرق میکنه، دقت آن شبههای که اهل سنت داشت اين بود که شما يک نوع شربت از برنج درست بکن، خب چه فرق میکنه اگر رسيد به حد اسکار حرام میشه نرسيد حرام نمیشه اين حرف ابوحنيفه، آن چيزی که ذاتاً حرامه انگوره میخواهد مسکر باشه میخواهد نباشه، بقيهاش ديگه تابع اسکاره، به حد اسکار رسيد، نبيذ هم همين طوره، به قول اين روايت سکنجبين، حالا چون سکنجبين هم انواع داره، به نظرم در همين کتب طيب قديم، سکنجبين
21: 18
هم سقراط نوشتن، که نوشتن؟ يونانیها نوشتند، بعدها تا شش صد و خردهای نوع برای سکنجبين انواع ذکر کردند انواع مختلف در فقط طيب قديم، حالا کار به ابداعات جديد نداريم، در کتاب تحفه حکيم نمیدانم شش صد و خردهای، شش صد و شصت مورد برای او انواع سکنجبين نام، يعنی تعيين کرده که سکنجبين اين جوريه اين جوریه، الی آخر نمیخواهد اينجا بحث طيبش را عرض کنم، و کيف ماکان اين نکته انشاء الله روشن شد، اين بحث پيش آمد که يکی از راههای فرار، يکی از راهها اين بود که، اين جور يکی از راههای فرار هم سرکه قرار دادن بود، يکی از راهها، اين راه در روايت رسول الله نيامده اما از عصر صحابه شروع شده، طبعاً عدهای از اهل سنت برای خصوص صحابه ارزش خاصی قائل اند خصوصاً اين يک بحث طولانی داره اگر انشاء الله يک جای پيش آمد، مناسبتی پيش آمد من آنجا توضيحاتش را عرض میکنم، خصوصاً آن روايت صحابه که به لفظ کنّا نفعل فی زمان رسول الله کذا، اينهای که اين طوريه، يک دفعه فتوای صحابه است يک دفعه میگه کنت اعمل هذا، يک دفعه میگن کنا نعمل هذا، اهل سنت میگفتند اگر گفت کنا نعمل يعنی همه صحابه، اگر همه صحابه شد اخذ از رسول الله شده، اما اگر میگفت من اين کار را میکردم میگفتند اين معلوم نيست، يا از او سؤال کردن میگفت اين اين طوره، میگفتند اين فتوای خودش است، آن هم دقت فرموديد اين سهتا تعبير در ميان روايات صحابه ارزشهای مختلفی علمی داره، آن وقت در ميان علمای اسلامی در بحث اجماع چون اهل سنت اجماع را خودش را بعينه يعنی به عنوانه يک دليل مستقل میدانن ما در ميان اهل سنت کسانی داريم که اصولاً به اصطلاح بلی در اهل سنت اينها خصوص نظرات صحابه را اگر اجماع بشه قبول دارند، غير صحابه را نه مثل همين کتاب محلی که الآن دست من است، تقريباً میشه گفت که اولين کسی که اين را رسماً قرار داد اين چيز، داود ابن علی اصفهانی صاحب مذهب ظاهری، ظاهری در پيش اهل سنت مثل اخباریهای ما اين خود محلی هم ظاهريه، ايشان تابع آن است که در کتاب ازش اسم میبره، میگه و به قال ابوسليمان، مرادش ابوسليمان همان داود ابن علی اصفهانی است، اينها به اصطلاح اجماع صحابه را بالذات حجت میدانن، ايشان داره در صفحه پانصد و شانزده از اين جلد به نظرم هفت است، جلد هفت محلی و کل ما ذکرنا انه و لا يحل شربه فلا يحل بيعه و لا امساکه و لا الانتفاع به، خوب دقت بکنيد فمن خل له، و لذا اگر تبديل به سرکه کرد يک نوع انتفاعه، اين حرام هست اما میتونه بخوره، آن فقط
س:
31: 21
ج: فقد عصی الله عز و جل،
س:
34: 21
ج: بلی، نه
36: 21
شده خوب دقت حق نداره، چرا؟ چون دقت کردين، آن روايت رسول الله که ريختند خوب دقت میکنيد، میگه چون پيغمبر گفت ريختند پس اين بايد ريخته بشه، نمیشه نگه بداره، اين وجه من هم هميشه عرض کردم اگر میخواهيد در زندگی واقعاً مخصوصاً در مجموع فقه اسلامی موفق باشيد سعی کنيد دليل هرکسی را از ذهن او اول قرار بدين، بعد مناقشه بکنيد، يعنی آن نکتهاش اينه که میگه چون انتفاع حرامه، چرا انتفاع حرامه؟ پيغمبر گفت بريزين مخصوصاً اين ظاهریها دقت کردين، چون ظاهریها درست دنبال همان ظاهره، پيغمبر گفت بريزين پس اگر من تو خانه نگه داشتم تبديل به سرکه کردم اين جايز، يعنی به عبارت ديگر اگر بنا بود اين انتفاع جايز باشه اولاً رسول الله انجام میداد، مخصوصاً که ديدين در يک مورد طرف به نوکرش به گفت برو بفروش تا پولش را به رسول الله بدم، پيغمبر فرمود نه پولش هم حرامه، و لذا سر آن خيک را باز کرد ريخت شراب را، میگه دقت تصور اين، ايشان اولاً اخباری است، دقت کردين فمن خل له فقد عصی الله عز و جل، و لکن حل اکل ذلک الخل،
س: پس حرمت وضعی مياد
ج: حرمت
س: حرمت تکليفی دارد
ج: حرمت تکليفی نه حرمت به اين معنی حليت خود خل داره اما برای خود بقائش حرام بوده
س: عملش حرام بوده
ج: عملش حرام بوده،
دو مسأله وضعی چطور، کسی خمری داشته تبديل به خل شده، ايشان میگه وضعيش هم برداشته میشه، چون خمر ملکش نبوده چون از ادله در مياد که خمر ملک نيست حالا که تبديل به سرکه شد دليل میخواهد که ملکش بشه، خوب دقت بکنيد، تصوراتش را بلی اگر بعد از اين که سرکه شد خودش ورداشت آورد گرفتش، خودش يعنی خود خودش بود از باب حيازت ملکش میشه، يعنی فرض کنيد شراب داشت اين که ملک نيست، پشتبام يا توی مثلاً خيابان گذاشته بود، سابقاً دهات مثلاً گوشهای راه گذاشته بود تا اين تبديل به سرکه شد وقتی تبديل به سرکه شد يادش رفت يکی ديگه آمد برداشت، ديگه او مالکش میشه، اگر خود اين هم، دقت کردين به قاعده حيازت، من سبق الی من لم يسبق اليه احد من المسلمين فهو له، از اين فهو اولی به، احق به، از دقت و لذا اگر يک کسی ديگه آمد برداشت،
س: کار حرامی هم نکرده
ج: نکرده،
مثل اين که فرض کنيد يک ماهی تو زمين افتاده آدم ماهی را برداره همين که حيازت کرد مالک میشه عنايت فرموديد چه عرض میخواهم بکنم، ايشان میگه الا ان ملکه قد
25: 24
شراب الحلال اذا اسکر و صار خمراً فمن سبق اليه من احد بغلبة او بصدقه فهو حلال الا ان يسبق الذی خل له الی تملکه، آنی که خودش، آن مالک اول، آن کسی نمیگه مالک، آنی که خودش خل کرده، آنی که خودش تبديل به سرکه کرده او بره بگيره، فهو حينئذ له، کما لو سبق اليه غيره و لافرق،
س: 55: 25
ج: ها!
س:
58: 25
ج: بلی، با سبق، با حيازت، آن وقت آن سرکه میتونه بفروشه، میتونه بخوره، ملکش میشه تا قبل از اين که حيازت بکنه ملکش نمیشه، مثلاً بگيم حق اختصاص اين،
س:
14: 25
ج: بلی آقا
س: ايشان سبقت را هم حيازت محسوب کرده،
ج: بلی، بعدش هم ايشان داره، میگه دليل ما اين روايته، عرض کردم روايت باب خمر مختلفه، اين متن روايت مسلمه، چون من چندتا متن خواندم البته حالا تبرج، و احاديث حالا منسوب به رسول الله، عن ابی سعيد الخدری ما نداريم اين متن را، قال سمت رسول الله(ص) يخطب بالمدينه قال عرض کرديم اين تحريم مال مدينه است يا ايها الناس ان الله تعالی يعرض بالخمر اين همر يعنی خرما، يعنی نبيذ، و لعل الله سينزل فيها امراً، میگه من حس میکنم خدا راجع به خمر داره، کاری میخواهد بشه، فمن ببينيد، فمن کان عنده منها شئ فليبعه و لينتفع به، هنوز که تحريم نيامده، اين را میخواهد بفروشه، میخواهد استفاده بکنه، هر کار میخواهد بکنه، بکنه ببينيد فلينتفع به، بلی فما لبثنا الا يسيراً زمان کمی گذشت، حتی قال النبی(ص) ان الله حرم الخمر فمن ادرکته هذه الآيه و عنده منها شئ فلايشرب و لايبع، ديگه توش لاينتفع نداره، فقط اين داره قال يعنی ابوسعيد فاستقبل الناس، مردم رفتند رو به رو شدند بماکان عندهم منها فی طريق المدينه فسفکوها همه را ريختند روشن شد نکته فن، پس ايشان میگه نگهداشتن خمر که توش مادهای بريزيم، به اصطلاح شراب را تبديل به سرکه بکنيم، اين مصادق انتفاعه پيغمبر نهی فرمودند حرامه، اما اگر تبديل به سرکه شد سرکه که حلاله، سرکه چيزه، خمر چيز ديگريه، و بعد همين طور بلی در روايت ديگر بلی تا ايشان استدلالش اين طور میگه و هو(ع) نهی عن اضاعه المال فلو کان ما حرم مالاً لما اضاعه(ع) فاذ ليس مالاً فقد سقط ملک صاحبه عنه يعنی به عبارت ديگر اين عمل فيزيکی کنايه از يک کمه، آن عمل فيزيکی ريختن خمر در کوچهها، ريختن خمر در کوچهها حکم ملک نيست، روشن شد روشن شد که اميرالمؤمنين در زمان عمر اين مطلب مطرح شد بيايين سنن رسول الله را تدوين کنيم، يک مشکل تدوين شما شايد فکر کنيد چرا فقهاء اختلاف کردند يکی از اسباب اينه، يک: عمل مياد از آن علم میخواهن انتزاع يک عنوان قانونی بکنن، عمل ريختن شراب در کوچهها، خب اين عمل مجموعه ادله شاهد کافی دو: پس مال نيست، ريختن چون خود پيغمبر هم اسراف را حرام میداند، چه برسد اضاعة المال، نهی عن اضاعة المال، دقت کردين از اين فقد سقط ملکه اين معناش اينه، صاحبه عنه، فان سقط عنه ثم عاد الی ان صار خلاً فلايجوز ان يعود ملکه علی ما ملک له عليه، بغير ان يتملکه، الا بنص بايد دليل بايد و لا نص في ذلک، فهو لمن سبق اليه کالسائر مالايمکه احد من
2: 29
حطب هم که هيزمه، يک مثل مباحات اوليه، روشن شد مطلب ايشان، اين مطلبی را که میخوانم غرضم خواندن نيست، اين همان دردی است که ما هم داريم، يعنی اين بحث را هم ما داريم که اگر کسی آب انگور داشت تبديل به شراب شد آيا ملکش ساقطه يا حق اختصاص میگه هيچی نمیمانه، فرض کنيد يک کسی آمد و اين شراب را برداشت و برد، برد خانهاش و پيش او تبديل به سرکه شد، اين آقا بگه تو شراب من را بردی سرکه شد برگردان، اين ديگه نه ديگه برگرداندن نداره، اصلاً ملک ساقط يعنی هيچی نبوده، ملکی نبوده، برده آنجا آن چيزی به قول آن آقا لاشئ گفت انتم الشئ و ان لی لاشئ، اين چيزی که لاشئ بوده فعلاً تبديل به يک شئ شده، پس عنوان غصب، عنوان ضمان در اينجا نمياد، روشن شد مطالب انشاء الله تعالی اين مطلبی است که ايشان داره.
بعد و قال ابوحنيفه ملکها جائز، ابوحنيفه گفته نه ملکش میمانه، خوب دقت، و تخليلها جايز، میتونه آن را تبديل به سرکه بکنه، و قال المالک ان تعمد تخليل الخمر لم يحل اکل ذلک الخل، فان تخلل دون ان تخلل، حل اکلها، اگر خود سرکه قرارش دادي يک چيزی ماده بهش اضافه کردي نمیشه، اما اگر خود به خود سرکه شد اشکال نداره خوب دقت بکنيد من تا حالا فکر میکنم چند دفعه اين مطلب را، نمیدانم حالا يک دفعه چند دفعه گفته باشم، خيلی مهمه بعضی از اقوال و زمينههای فقهی اين در روايات ما مؤثره، خوب دقت بکنيد دوتا زمينهای فقهی در روايات ما خيلی مؤثره يکی زمينههای فقهی که در کوفه بوده به لحاظ اين که روات ما کوفی هستند، يکی زمينههای فقهی که در مدينه بوده به اعتبار اين که امام اهل مدينه است الآن ما دوتا زمينهای فقهی داريم يک زمينهای کوفی داريم که قال ابوحنيفه، يک زمينه مدنی داريم که قال مالک، اين و چون مالک خيلی در اين مسائل مقيد به رجوع به فقهای زمان خودش، يکش هم خودش امام صادقه، لذا کلمات مالک از يک لحاظ مفيد برای ماست، چون مالک رتبتاً از امام صادق و باقر پايينتره از اينها اخذ کرده به عنوان غالب، وجدت اهل العلم ببلدی، ظاهراً شامل امام صادق هم میشه، يک نکتهاش هم نکتهای ديگهای داره که معلوم میشه اين جو محيط مدينه بود، شايد اين طور نبوده که مالک خودش ابداع بکنه، مخصوصاً کسی که مقيد است به ارتکازات يک شهری، مثلاً اين در قم معلوم میشه اين جور جا افتاده بوده، مثلاً من باب مثال، فرض کنيم در قم جا افتاده بوده که اگر کشمش توی آبجوش بيندازند حرام نشه، تو جو نجف بوده که مثلاً اين طوری کار به بحث علمی نداريم، دو نحو جو فکری است فرض کنيم در قم جو فکر شان بيشتر به اين بود که به کارهای تبليغی بپردازند، در جو نجف بيشتر به کار فقه و اصول، مثلاً من باب مثال، آقايون قمیها مثلاً دنبال ولايت فقيه و تنفيذ حکومت باشند، آقايون نجفیها نه دنبال اثبات کليات و اينها کبريات، اين گاهی جو يک، اين نيست که جو مدينه فرض کنيم مالک فقط ابداعش کرده باشه، پس جو مدينه و جو کوفه را در فهم روايات هميشه در نظر بگيرين، انشاء الله خواهيم گفت درست اين جو مدينه در روايات ما منعکس شده آن جو در روايات ما آمده، خب حالا داره روشن میشه يواش يواش اين روايت واحدهای که ما الآن داريم، که افسدها که قال اجعلها خمراً اين شايد باز به جو کوفه هم بخوره، چون ابوحنيفه میگفته ملکش ثابته، يعنی اين روايت دوتا نکته داره، يا يک نکته داره، آقايان بيشتر دنبال آن نکته رفته، که اصلاً خود شراب سرکه شد يا شراب را سرکه کرديم انتفاع به او جايزه يا نه؟ بحث دوم معلوم شد که نه اصلاً شراب به ملک صاحبش میمانه يا نه؟ من آب انگور داشتم گذاشتم تبديل به شراب شد معلوم میشه اين هم يک بحث ديگری است که اصلاً اين از ملک خارج میشه يا نه؟ اين شايد فرع رو اين باشه، قال يکون لی علی الرجل الدراهم فيعطنی بها خمراً، خوب دقت کردين، الآن من عرض کردم اين جور روايات که از امام سؤال میکنه، مشکل فقيه در زمان ما چيه؟ حالا غير از اين که حالا سند درست يا نادرست، متن درست، يک مشکل فقيه ما اين است که امام در صدد تطبيق کدام کبراست؟ اين فيعطنی بها خمراً آيا جو کوفه بوده که میگفته اين حديث ملکه، من چون ازش درهم خواستم درهم به من داده ملکه، يا اين که خوب دقت کردين ظرافت کار، ما اين را من هی زياد صحبت میکنم، چون اين اينجا به درد شما نمیخوره، صدها مورد هزاران مورد در روايات شما با اين درد مبتلا هستين، ما هدف ما اينه که اين يک مورد را برايتان کاملاً تحليل بکنيم اين حالت تحليل در ذهن، در اينجا نکتهای او چيه، آيا نکتهای او اين است که اگر شما آن را تبديل به خل کرديد، همان قول مالک، ضد مالک، مالک میگه اين را خودت تبديل کرديد درست نيست، خودش بشه، امام میخواهن رد بر مالک بکنن، يا میخواهن امام تأييد همان حرفی که در کوفه بعضيا قائل بودند که اصلاً خمر هنوز ملکه از ملک خارج نمیشه خمر، چرا؟ چون میگه فيعطينی بها دراهم، خمراً يعطينی بها، با برای مقابله است، وقتی خمر در مقابل دراهم قرار گرفت معناش ملکيتشه، روشن شد که متن روايت الآن که خوانديم مقصود اصلی و هدف اصلی چيه؟ حالا ولو وقت گذشت ديگه من مجبورم، برای اين که چون ديگه فردا اين را نخوانيم بلی بلی بعد ايشان آورده عن ام خداش انها رأت علی ابن ابی طالب يستبق بخل خمر، اين يکی از صحابه، فعل نقل میکنه، باز عن جبير ابن نفيل قال اختلف اثنان من اصحاب معاذ فی خل الخمر فسئل ابادرداء فقال لابأس، باز به سند ديگه عن فلان، عن
48: 35
عن امه، سئلت عايشه ام المؤمنين عن خلّ الخمر فقال لابأس به هو ادام، ادام را ما در فارسی خورش معنا میکنيم، آن چيزی قاتوق میگن خراسانیها، قاتوک،
س: قاتيک
ج: قاتيک میگن، آن چيزی که با نان خورده میشه به عنوان مکمل ادام گفته میشه، باز عن ابن عمر انه کان لايری بأساً باکل ماکان خمراً فصار خلاً، پس ابن حزم و ابوسليمان ايشان از راه صحابه اينها همه صحاب هستند باز از يک طريق ديگه از ابن سيرين قال لابأس بخل الخمر و هو قل حسن يعنی حسن بصری و سعيد ابن جبير و لا نعلم مثل تفريغ مالک عن احد قبله، من اين فتوای مالک را البته استقصاء نکردم، عجالتاً در کتاب در موطأ نديدم در مدونه کبری، که الآن چاپ شده در جلد چهار صحفه 525 در آنجا ديدم اما آنجا میگه اشکال نداره نمیدانم ايشان از کجا نقل کرده، آقايون اگر وقت کردند ملاحظه بفرماين بعيده اين کشکی نقل بکنه علی ای حال بنده در کتاب موطأ اين فتوی را نديدم آنی که انسان خودش سرکه قرار میدهد، سرکهاش میکنه، و در مدونه کبری تصريح میکنه اشکال نداره اگر خودت هم سرکه کردی اشکال نداره چون عنوان سرکه فرق میکنه، بقيه بحث فردا و صلی الله محمد و آله الطاهرين.