مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 99-1398 » فقه دوشنبه 1398/11/21
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1394/10/7
- مکاسب 99-1398 » فقه شنبه 1398/11/19
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 27 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 95-1394 » اصول یک شنبه 1395/2/12
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1395/11/12 مکاسب محرمه
- مکاسب 96-1395 » فقه شنبه 1395/11/2 مکاسب محرمه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/1/27
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1385-68
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره اساساً خريد و فروش ميته بود، لکن به مناسبتی ديگه حالا روايات متعدد ميته را به لحاظهای مختلف متعرض شديم فعلاً بيشترين بحث را درباره جلد ميته، عرض کرديم اهل سنت هم تو مسأله ميته آن حساسيت شان بيشتر روی مسأله جلده آن هم به خاطر اينکه روايت داره روايت همان شات مذبوحه به اصطلاح، يا مطروحه شايد مطروحه، مذبوحه نبوده، درباره خود ميته تقريباً بحثی ندارن حضرات اهل سنت که هم نجس است و بيعش هم جايز نيست و اينها درباره پوست، در خصوص پوست جلد ميته چرا بحث زياد دارن و اقوال فراوانی هم دارن، خوانديم اقوالش شان را حدود هفت تا قول را، در کتاب مجموع به اصطلاح نووی نقل کرده و انصافاً هم خيلی معرکة الآرائه، مسأله پيش آنها.
و اما در روايات ما، در روايات ما يک روايت را سابقاً خوانديم که آن هم آن روايته اول خوانديم چون آن هم معرکة الآراء است بين فقهای ما و آن روايت ابوالقاسم صيقل بود، البته روايت صيقل يکی قاسم صيقله، يکی ابوالقاسم صيقله، روايت ابوالقاسم صيقل ازش استفاده میشد که اشکال نداره بخاطر اينکه فرمود به اين که بلی، مثلاً برای آن جهت گفت که حضرت فرمود اشکال نداره آنجا يعنی: اجعل ثوباً للصلاة، لکن در روايت قاسم صيقل نه، اين روايت قاسم صيقل را در باب 49 از ابواب نجاسات بود که ما از جای ديگهای خوانديم، که بعد داره که میگه من غلاف شمشير را از پوست، پوستهای الاغ ميته، شايد الاغ ميته مرادش همان گوره خر بوده، که درست شکار نمیکردن، بعد میگه نوشتم به حضرت رضا حضرت فرمود: اتخذ ثوباً للصلاة، فقط مانعيت نماز را حضرت متعرض شدن، فکتبت الی ابی جعفر ثانی(ع)، انی کتبت الی ابيک(ع) بکذا و کذا، فصعب عليه ذلک، فصرت اعملها من جلود الحمور الوحشية الذکية، اين گوره خری که تذکيه شده، اين تذکيه ظاهراً همان صيده، فکتب(ع) کل اعمال بر بالصبر يرحمک الله، فان کان ما تعمل وحشياً ذکياً فلابأس از اين روايت معلوم میشه که بايد همان شمشير، همان غلاف را هم از ذکی باشه، در قبال اين روايتی بود که ديروز هم متعرضش شديم روايت حسين ابن سعيد، اينه
33: 3
روايت سماعه، سماعة ابن مهران که تقليد السيف يا تقليد السيف فی الصلاة بود و فيه الکيموخت، کلام گذشت، و يک روايت ديگه هم باز همين سماعه بود سماعة ابن مهربان درباره کيموخت حضرت فرمود لابأس، رخص فيه، رخص تعبير رخّص فقال ان لم تمسه فهو افضل، حالا ما از اين جا میخواهيم يواش يواش وارد يک بحثی بشيم ببينيم يک بحثی به اصطلاح الآن در دلالت روايت بعد هم برگرديم باز به لحاظ يک نکات سندی و مصدر عرض بکنيم که انشاء الله شايد باذن الله تعالی مفيد باشه.
آيا میشه گفت، اين دوتا روايت را حالا چه جوری مثلاً بفهميم، آن جا از آن ور خب بالاخره اين معلوم میشه میخواسته غلاف شمشير درست کنه کارش صيقل بوده غلاف شمشير درست میکرده، برای غلاف شمشير هم از پوستهای ميتهای حيوان، الاغ، الاغ ميته ميآورده، امام میفرمايد نه، اتخذ ثوباً للصلاة، بعد هم فرزند حضرت میگه فرمودن للجواد که ان کان ماتعمل وحشياً ذکياً فلابأس يعنی اگر ذکی نباشه تذکيه نشده باشه فيه البأس، و سابقاً هم عرض کردم که کلمه لابأس به حساب مفهومش اين است که ممنوعه، لابأس خودش يعنی جايزه، فيه البأس يعنی ممنوعه، اين بحث دارن آقايون، بعضی از آقايون، آيا بأس به معنای کراهته يا نه شامل حرمت میشه، بعيد نيست ظاهراً همان حرمت مراد باشه، اصولاً بأس در آيات کتابی به معنای عذابه: أ يأتيهم بأسنا و هم نائمون، بأس در قرآن به معنای عذابه، وقتی لابأس شد نفی عذاب شد، نفی عذاب کنايه است از نفی احکام جزائی، وقتی حکم جزائی نبود خب ترخيص است ديگه، اما در مقابلش اگر گفت حکم جزائی هست، عذاب هست معنایش اينه که حرامه، از نفی و اثبات بأس میشه حرمت و جواز را استفاده کرد، خب اين راجع به اين قسمت.
حالا چه کار بکنيم، جمعی آن در آنجا معلوم میشه که حضرت اجازه نمیده، من الآن به عنوان ابداع احتمال عرض میکنم، بعد انشاء الله تو بحث فقهش را مشروحتر عرض میکنم، احتمال داره که نسبت به پوستی که غير مذکی است ميته هست، شايد نظر ائمه(ع) اين باشه که خود ميته که حيوان باشه اين به طور کلی ساقطه، شارع ثمن ميته را سحت قرار بده، که ميآيد انشاء الله روايتش را میخوانيم، آن ساقطه، راجع به پوست هم چون آن دباغی به روايات اهل بيت ثابت نشده آن هم حکم حکم ميته را داره، سحت، حرام است سحت است و لکن ما اگر ياد مبارکتان باشه در بحث نمیدانم نسبت به بول حتی خون و اينها يک نکتهای را عرض کرديم و آن نکته اين بوده که آيا اگر اينها به صورت فراوری بشه به حيثی که ديگه بهش خون گفته نشه فرض کنيم خونه گرفتند داخل غذای مرغها میريزن، جوجهها مرغها به عنوان به اصطلاح مکمل غذايي ديگه اصلاً خون بهش صدق نمیشه بر اثر فراوری ديگه آن موضوع نيست، يا مثلاً فرض کنيم بول را میگيرن با يک
55: 6
اضافه میکنن، يک مقدار بعضی موادش را کم میکنن، بعضی موادش را اضافه میکنن، فرض کنيم
7
اضافه میکنن، يک داروی در مياد برای امراض جلدی، امراض پوستی، گفتيم بعيد نيست اين مواردی که فراوری میشه به حيثی که ديگه آن عنصر اوليه نيست، بعيد نيست که اين موارد از اين اطلاقات ادله خارج بشه، حالا آيا درباره ميته هم میشه همين حرف را زد اين تمام بحث من اينه، يعنی میشه گفت مثلاً يک وقتی اينجا سؤال میکنه از تقلي السيف فی الصلاة که شمشير را به گردنش آويزان میکنه، اين غلاف شمشير که از ميته هست خوب ظرافت نکته را دقت بکنيد، اين غلاف شمشير وقتی که انسان غلاف شمشير می گيره از پوست ميته، در حقيقت اين غلاف ديگه پوست ميته بهش گفته نمیشه جلد بهش گفته نمیشه اين فراوری شده بازرسی، درست شده به شکل غلاف در آمده، مخصوصاً اگر روش نقشی و نگاری و تکه آهن و نمیدانم مرصع و چيزای ديگه، اما آن آقای که قاسم صيقل دقت بکنيد، قاسم صيقل: انی اعمل اغماد السيوف من جلود حمر الميتة، اين چه کار میکنه، اين خود پوست را میگيره خوب دقت بکنيد، بعد خودش روش فراوری میکنه، اين در حقيقت آن فراوری شده نمیخره بفروشه، اين خود پوست را میگيره، مثل اين کفاشیها است، قطعههای بزرگ پوست را میگيرن، بعد میگيره اينه فرض کنيم تکه تکه میکنم، و ازش غلاف در مياره، رو غلاف هم يک چيزای میگذاره، میشه غلاف شمشير، چون بلی چون در اينجا داره حالا که من ديدم پدر تان اين طور نوشت من هم اين کار را کردم، حضرت جواد هم فرمودن: کل اعمال البرّ بالصبر يرحمک الله فان کان ما تعمل وحشياً ذکياً فلابأس، يعنی اگر اين پوستی را اگر مذکی است لابأس، اگر مذکی نيست فيه اشکال، میشه از اين روايت يک تفصيلی فهميد، خوب دقت کنيد، خلاصه تفصيل اگر جلد ميته را فراوری شده بگيريم فرض کنيد الآن کمربند، مياد تو بازار، کفشهای چرمی که از خارج ميارن، فرض کنيم اينها ميته هستند، لکن الآن ديگه فراوری شده الآن به صورت کفش در آمده، ديگه به صورت آن پوست که ما نمیگيريم،
س: استحاله که هست در اينجا، شکلش عوض شده
ج: الآن توضيحاتش را عرض میکنم، استحاله نشده تغيير حجم و کيفيت ظاهری هم نيست، ببينيد يک دفعه مثلاً فرض کنيم يک تکه پوست گنده بوده ورداشتيم اين را تکه تکه کرديم به قطعات ده سانتی ده سانتی در آورديم، اين هم نيست روش کار شده که قابل استعمال شده خوب دقت بکنيد، يک دفعه همان پوسته، تکه تکه میکنه، فرض کنيم يک پوستی بوده گنده بوده يا گاو يا گوسفند يا هرچه بوده ميته بوده، يک قطعه بوده، ما ورداشتيم اين را بيست قطعهاش کرديم، هر قطعهای مثلاً مثل يک نوار بيست سانتی، اين هم فرق نمیکنه، همانه، هيچ فرق نمیکنه، يک دفعه نه غير از اين که قطعهاش میکنيم، پردازش میکنيم به حساب يک روش چيزی میزنيم، ديگه قابل استفاده میشه، من در اول بحث مکاسب عرض کردم اصطلاحاً، صنعت يا تکنولوژی تصرف انسان در مواد خام، در ماده خام که قابل انتفاع باشه يعنی مادهای خام تبديل به کالا بشه اين اسمش صنعته، ببينيد ما دو چيز داريم يک دفعه پوست را تکه تکه میکنيم، اين که کاری نشد، فرض کنيم يک گوسفند ميته هست، اين گوسفنده ميته را میگيريم دستش را و پاش را کمرش را جدا میکنيم، خب اين که کاری نشد، اين ديگه جدا کردنه، اين فراوری نيست، اين صنعت نيست، آنی که صنعته، فرض کنيم پوست را بگيريم بعد از دباغی کردن، تکه تکه کردن قسمتهای زيادش را زدن، بهش موادی اضافه کردن، موادی که ديگه بو نکنه، يک بعد پردازش دادن، يک قسمت را رنگ کردن، واکس زدن به شکلی که اصلاً ديگه آدم وقت انسان نگاه میکنه، خيال نمیکنه اين همان پوستی که روی مثلاً الاغ بوده يا گاو بوده يا گوسفند بوده، اين الآن کفشی که شما میکنيد اين کفش با پوستين از زمين تا آسمان فرق میکنه، با پوست حيوان، پس مراد از فراوری اين معناست، خوب دقت بکنيد، مراد از فراوری تکه پاره کردنش نيست، آن تغيير نمیده، مراد از فراوری اين است که مادهای خامی که قابل مصرف نبوده کالا نبوده تبديل به کالا بشه همان صنعت، يک کار صنعتی روش شده.
س: گندم و اينها نجس باشه و مثلاً آرد بشه و نجس بشه و خمير بشه، بازهم نجسه، چطور شما؟
ج: البته مشهور همينه، شاذی هم قائل اند که پاک میشه، آنجا هم همين نکته را داره، آنهای که میگن اگر بشه میگن چون گندم با آرد يکيه، فقط آرد پخش شده اجزاء از همديگه، توی گندم جمع شده آرد با خمير يکيه هيچ فرق نمیکنه، آن آب اضافه شده اين نشده، غير از مسأله چوب و خاکستره، غير از مسأله سگی است که تبديل به، چون شيئيت شئی به صورتشه نه به مادهاش، اصلاً صورتش که عوض بشه شيئيتش هم عوض میشه، عنوانش عوض میشه اين بحث نيست نه، الآن ما بحث مان اين نيست، بحث مان در فراوری اين است که يک جنسی که يک ماده خام است و يک خصائص خاصی خودش داره، بر اثر فراوری تبديل به يک چيزی میشه که قابل مصرفه، شما يک پوستی گوسفندی را بگيريد حتی اگر پشماش را هم بچينيد تکهاش بکنيد فرض کنيم مثلاً تکه پنج سانتی از او به عنوان کمربند استفاده نمیکنيم، يک فراوری مخصوص میشه مواد مخصوص توش زده میشه رنگ زده میشه سراخ میشه نمیدانم کار معينی میشه اسمش میشه کمربند، و الا اين پوستی هم که الآن روی کفش هست، همانه، چه فرق میکنه، اين فراوری، آيا میشه ما از اين دوتا روايت اين فتوا را در بياريم خوب دقت بکنيد، که پوست ميته، چون آن روايت داره که رخّص فيه، و آن تقليد السيف هم فی الصلاة بود، بگيم پوستی، جلد پوست ميته اگر فراوری شد آن حالت ميته نجاستش همه اش به حال خودش میمانه فرق نمیکنه، فقط فرقش مانعيت صلاتش به حال خودش، فقط فرقش انتفاع و عدم انتفاعه، اگر فراوری شد به حيثی که در نظر عرف نمیگن اين همان پوستی است که پشت گوسفند بوده، الآن شکل کفش پيدا کرده، طبعآً اين جور فراوری مخصوصاً در زمان سابق نسبت به خود ميته کمتر انجام میشد، اين فراوری رو پوست انجام میشد، ممکنه در زمان ما فرض کنيم الآن در کشورهای خارج هست ديگه، فرض کنيد از حيواناتی که کشتار هست، اين را ميارن توی کارخانه مثلاً با يک ترتيب خاصی حتی استخوانش را هم نقل میکنن به يک مواد معينی، بلانسبت غذاها مثل اين پودر لباس شويي غذاهای معينی درست میکنن برای سگهاف سگهای که دارن، میريزن يک کمی توش آب میريزن، میگذارن جلو سگ، حالا اگر اين بر اثر فراوری اين طور شد خوب دقت بکنيد خود ميته بر اثر فراوری ديگه شک ميته نداشت، تبديل شد به يک ظرفی که توش مواد غذائی هست حالا برای سگ باشه، برای فرض کنيم مرغ باشه، به عنوان مکمل غذائی و غيره مهم نيست حالا برای چه حيوانی باشه آن وقت اين طور میگيم، آن روايت قاسم صيقل چون ظاهر روايت قاسم صيقل حضرت میفرمايد: فان کان ماتعمل وحشياً، سؤال از خود عمله، يعنی خود پوست ميته را گرفتن، من حالا نمیخواهم فتواش را بگيم، میخواهم ابتداءً ذهنتان را آمده بکنم، شما پوست را میگيری روش فراوری میکني، تبديل به غلاف میکنيد، آن پوست که میگيری جايز نيست آن خريد و فروش درست نيست، چون ميته است، اما شما خود غلاف را میخريد، آن خريد و فروش اشکال نداره.
س: مثلاً آقا
8: 15
حضرات اولاً اجازه نمیدن مثلاً استفاده کردن، از کلاً مثلاً نجاسات را اما نتيجه اش را اجازه داده باشه
ج: نه آن چون عنوان عوض میشه،
س: شما میفرمايد در فرض کنيم در تمام نجاسات آن استفادههای اوليه اشکال داشته
20: 15
اما نتيجهای که بعد از فراوری اجازه دادن اشکال نداشته باشه،
ج: اولاً اين ممکنه به خاطر احترام عمل باشه چون عمل شده، ثانياً نحوه انتفاع نحوه انتفاعی نيست که متوقف بر طهارت و نجاست باشه، میخواهم به کمرم ببندم، روی لباسم، میبندم، تر هم نمیکنم
س: شما استفاده پاک
39: 15
نمیکنيد،
ج: نه بحث اينه که پاک نمیکنه ديگه، آنجا در همان روايت داره فرخّص فيه و قال ان لم تمسه فهو افضل، نمیخواهيم مانعيت را بردايم، فقط يک چيز را میخواهيم برداريم، انتفاع و عدم انتفاع، خوب دقت کردين نکته را، نمیخواهيم نجاست را بردايم، نجس نجسه، شما کفشتان بود، پوستی روش کفش تان پوست ميته بود، تر شد پاتان هم نجس میشه خوب ظرافت نکته را دقت کرديد، بگيم از مجموعهای روايات اين طور میشه حالا يکش هم احتمال داره اصالت عمل مسلم، چون يک اصلی است که هر عمل مسلمان احترام داره، اين که الآن فراوری شده چون روش عمل انجام گرفته، با اين هيئت هم منعی که نداره پس اگر شما پوست ميته را همين که تخته تخته خريديد که کفش درست بکنيد، نمیشه چون آن پوست ميته است و نمیشه، داخل ملک هم نمیشه، اصلاً ثمن الميتة سحت، معناش اينه که الغاء ماليته، خوب دقت بکنيد، الآن نمیخواهم من تو ذيل روايت ديدم که در نتيجه نهايي شايد به درد کار ما بخوره، الآن نمیخواهم نتيجه گيری بکنم، اما اگر همان کفش را به شما دادن، ولو میدانيد ميته هم هست اين اشکال نداره چون اين فراوری شده ديگه الآن پوست بهش گفته نمیشه که، اينجا هم شما نمی خواهيد نجاست را بردارين، که مسأله استحالهای که ايشان میگه، نمیخواهيد مانعيت نماز را بردارين در حقيقت شما میخواهين انتفاع را بردارين، يعنی
س: حليت خريد و فروش میشه ديگه،
ج: وقتی انتفاع آمده حليت خريد و فروش میشه، پس اگر بنا بشه، خوب عنايت فرمودين نکته را، پس اگر بنا بشه حالا من فقط ابداع احتمال، حالا چون آن روات ظاهرش متعارضه ديگه خب، در آن روايت میگه کيموخت را در نماز نپوش، در آن روايت میگه رخص فيه، در اين روايت میگه جلود حمور الوحشی ان کان وحشياً ذکياً فلابأس پس اين جور نتيجهگيری بکنيم، خريد و فروش خود پوست ميته ولو دباغی شده باشه درست نيست، خريد و فروش فراوردههای پوست ميته اشکال نداره با مراعات نجاست و طهارت و مانعيت نماز، دقت کردين پس اگر بنا بشه انسان مراعات طهارت و نجاست و مانعيت نماز، چرا چون اينها انتفاعاتی هستند که مبتنی بر طهارت و نجاست نيستند، اينی که الآن البته اين مطلب را آقايون ما از فقهای معاصر حتی مثل آقاي خويي او هم نوشتن انتفاع به ميته در
10: 18
که متوقف بر نجاست باشه اشکال نداره، آن جوری نگين، نه به آن اطلاق بگيم نه بگيم مطلقاً اشکال داره بياييم اين جور تقسيم، آن وقت اينجا غير از مسأله استحالهای که ايشان، معذرت میخواهم اين هم تمامش بکنم، غير از مسأله استحالهای که ايشان اشکال فرمودن آن روايتی رسول الله که معروف هم هست و لعن الله اليهود حرمت عليهم شحوم الميتة فجملوها، خب شايد بگين اين همان تفکری يهوديه ديگه، چون خدا گفت اين شحوم بر شما، اين دنبهها بر شما حرامه، اينا گفتن خب پس اين رفتن آبش کردن، روغنش را، همين فرآوردهای که به اصطلاح ما گفتيم، و ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، خب اين آيا هست، انصافش ممکن است بين آب کردن دنبه، مثل آب کردن دنبه از قبيل آرد کردن گندمه، فرآوری بهش گفته نشده يک تغيير اسم بيشتر نيست، اين مثل خامه، خامه خب اجزائی است در شير موجوده، اگر شيری شما داشتين نجس، خامهاش را گرفت با دستگاه خامه گيری خامهاش که پاک نمیشه، اين خامه همان اجزاء دهنيه است به قول، اجزائی روغنی است که در شير موجود بوده، در نظر عرف چيزی ديگری نيست، بگيم اگر گندم نجس بود شما آردش هم کردين در نظر عرف همان گندمه فرقی نمیکنه، آرد را شما خمير کرديد در نظر عرف همان آرده، فقط رطوبت نداشت حالا رطوبت داره، شما خمير نجس را به تنور زدين نان شد نان همان خميره هيچ فرق نمیکنه، فقط خميری است که خشک شده آن خميری تره، فرقی با همديگه نداره، پس ما الآن بحث را روی اين بگذاريم که دنبه را آب کردن غير از فرآوریه، که ما الآن میگيم، فرآوری يک کاری صنعتی است، يعني يک شئ که قابل استفاده نبوده ماده خام بوده تبديلش بکني به يک ماده قابل استفاده که اصطلاحاً کالا بهش میگن، فرآوری مثل فرض کنيم مثلاً به اين که شما فرض کنيد از يک معدن آهن سنگ آهن در بيارين يک دفعه شما میزنيد اين سنگ را پودر میکنيد، اين فرآوری نيست، ولو دستگاه میخواهد پودر بکنه، اما يک دفعه از همان سنگ آهن فرض کنيم تيرچه، به اصطلاح چيه، به اصطلاح ميلگرد در مياريد اين ميلگرد فرآوریه، اين آهنی که شما مثل ميلگرد از تو آهن در مياريد فرآوری حساب میشه اما آن را زدين کوبيدين نرمش کردين، با يک دستگاه زدين آن سنگ آهن، اين را بهش نمیگن، فرآوری، دقت میکنيد، آن زوب کردن دنبه مثل همين له کردن سنگه، پس بنابراين تارتاً شما مياين دنبه را آبش میکنيد، اين همانی است که پيغمبر فرمود نمیشه، يک دفعه نه اصلاً دنبه را بهش يک مواد شيميايي اضافه میکنيد، مواد فلان و اين دنبه بعد از اين مواد شيميايي به درد فرض کنيم مثلاً من باب مثال عرض میکنم، به درد روغن جلای مثلاً روشکش ماشين میخوره مثلاً اين ديگه اصلاً در نظر عرف هم روغن بهش گفته، اين قدر بهش موادی، مادهای اصلش همانه، واکس کفش درست کرديم باش، مادهای اصلش همانه، اما دقت کردين بر اثر تبديل صنعتی و اضافه مواد و اسيدها و نمیدانم چيزهای مختلف اين يک شکل ديگری و انتفاع ديگری انتفاع دنبه هم نيست، دقت میفرماين، میشه چنين تفصيلی را قائل شد مثل فرض کنيم کُد را مثلاً فرض کنيم آنجای که نجسه، آن عذرهای که نجسه، اگر فرض کنيم اين را برداشتن، يا بول را، يک دفعه بول را میگيرن فرض کنيم مثلاً يخ میگذاره تو يخچال يخ میزنه، خب اين هيچ فرقی نکرده اين درست کار میخواهد، اما يک دفعه را میگذارن تو آزمايشگاه، موادش را در نظر میگيره، اسيدها، نمیدانم مواد عفونیاش کذا، يک عده از موادش را کم میکنه يک عده مواد ديگه بهش اضافه میکنه، رنگ بهش اضافه میکنه، چيزی ديگه هم بهش اضافه میکنه، يک چيزی که مثلاً ضد مرضه، فلان اصلاً ماده اصلی همانه، اما اين قدر توش به اصطلاح اضافه شده، صورت الآن در نظر عرف يک داروی پوستی حساب میشه خوب دقت بکنيد، برای امراض جلدی اين را به کار میبرن، ما آنجا عرض کرديم، بعيد ادله تحريم، ادله عدم به اصطلاح حرمت بيع بول، بعيده آنجا را شامل بشه، آيا میشه اين مطلب را هم از همين راه در آورد، خوب دقت بکنيد، به امام میگه من پوست حيوان را میگريم امام میگه نمیشه، میگه شمشير را میگيرم، فرخص فيه، غلاف میگيرم، پوست را میخری که تبديل به غلاف بشه، امام میفرمايد نمیشه، اما اگر خود غلاف را خريد اين چه جوری تفسيرش بکنيم،
س: استاد همان فرآوری يک انتفاع نيست
ج: اين فرآوری انتفاع نيست، اين آماده میکنه، برای اين، اين صنعته به اصطلاح، اين آمادهاش میکنه برای انتفاع، حالا اين مطلب را من عرض کردم چون کسی نگفته از آقايان اين آقايان مبناشان بر اينه، که اگر از ميته يک انتفاع عقلائی بشه خريد و فروشش جايزه روايات منصرفه، انشاء الله عرض میکنيم، اين تفصيلی که ما عرض کرديم اين طور نيست، اگر گفتين روايات ميته گفت ثمن الميته سحت، مادام ميته است ولو منافع داره باز هم سحت، و اين همان فتوای قدماست فتوای قدما ظاهراً اين طوره بيشتر، که اصلاً سحت است و ملکيتش الغائه، الآن میگنه نه اگر شما يک انتفاع عقلائی براش تصور کرديد، اولاً اصالت البرائه ثابت میکنه که انتفاع جايزه، انتفاع که جايز شد خريد و فروشش هم جايز میشه، طبق اين تفصيلی ما برای اين که يک انسجامی بين روايات پيدا بشه، معلوم شد که نه، خود جلد ميته مادام جلده خريد و فروشش درست نيست، اما اگه عوض شد ديگه عرف مثلاً فرض کنيم، به صورت کفش در آمد، به صورت کمربند در آمد، به صورت فرض کنيم مثلاً زين اسب در آمد، به صورت فرض کنيم غلاف شمشير در آمد، الآن دهها وسيله تو ماشين و غير ماشين از وسائل چرمی درست میکنن،
10: 24
جلد ميته براش، هست جلد ميته هست، اما ديگه صدق جلد برش نمیکنه، يعنی نمیگن اين همان پوستی است که از حيوان جدا کردن، و انتفاعات هم مفروض اين است که مبتنی بر طهارت نيست، خوب دقت بکنيد، انتفاعاتی که مبتنی بر طهارت نيست، با حفظ نجاست و با حفظ قول به مانعيت، فقط چيزی که هست يک آيا انتفاع جايزه يا نه، دو خريد و فروش جايزه يا نه، اين بحثی راجع به مدلول اين روايات حسين ابن سعيد عن سماعه، که توضيحش داده شد.
يک بحثی چون من ديروز اشاره کردم راجع به اين نسخهای شيخ که از کتاب حسين ابن سعيد داشت، يک مقداری شايد مثلاً احتياج به بعضی توضيح داره، البته اين بحث يک مقداری سنگينه، آقايان ديگه هم من نديدم کسی داشته باشه بحثهای تقريباً سنگين اين قسمتهاست، اصل اين بحثها گفته نشده چه قسمتهای سنگين، عرض کنم، که آيا اين مشکلی که ديروز پيش آمد که کتاب حسين ابن سعيد که در اختيار شيخ قدس الله نفسه بوده فرض کنيم فی الصلاة را انداخته چه کارش بکنيم، خب اين حکمش هم فرق میکنه ديگه، و همان کتاب حسين ابن سعيدی که در اختيار سعد ابن عبدالله بوده فی الصلاة را داشته در نسخهای صدوق هم فی الصلاة، ديروز راهی را که ما رفتيم برای اين بود که تشخيص بديم، ترجيح بديم صحت يک نسخه را که اين خودش يک بحثی است انشاء الله تو جای ديگه من بهتر توضيح میدم اصلاً ما چطور تشخيص بديم متن روايت توش الصلاة داره يا نداره، بحث است خب، چون ما الآن از آن نسخه دوريم، حتی اگر ما بگرديم توی يک کتابخانهای کتاب حسين ابن سعيد را پيدا بکنيم، خب آن هم تازه يک نسخه میشه اول کلام، آن حل مشکل نمیکنه، آن میشه يک نسخه، فوقش میشه کانما رفتيم زمان شيخ طوسی هزار سال قبل اين کتاب را مرحوم شيخ طوسی داشته توی نسخه ايشان التقليد السيف بوده، مرحوم سعد ابن عبدالله داشته تقليد السيف فی الصلاة بوده، اين را غير از اين راهی که ديروز رفتيم، اصلاً اين را ما چه کار بکنيم؟
عرض کنم حضورتان که اين چندتا نکته را من در اينجا بگم، چون جای گفته نشده و خيلی هم ظريفه، و دلم میخواهد خوب دقت بشه و اگر ابهامی هست بفرماييد چون مطالبی که بر میگرده به بزرگان مذهب مثل مرحوم شيخ که واقعاً شيخ الطائفه است، من خودم نشنيدم، اما از يکی دو نفر شنيدم از مرحوم استاد آقا خويي میفرمود اگر ما مذهب شيعه را بگيم مذهب شيخ طوسی بعيد نيست از بس که شيخ در کل مذهب آثار داره، راست هم هست واقعش همين طوره، رجال داره ايشان، فهرست داره فرض کنيم فقه مقارن يا مقارِن، عربها مقارِن میگن، اما صحيحش مقارَنه، يا ما می گيم تطبيقی، فقط تطبيقی داره فقه تفريحی داره، مبسوط، فقه به اصطلاح مأثور داره، تفسير داره کلام داره يعنی يک کتاب خانه است شيخ انصافاً بايد اعتراف کرد و عرض کردم کراراً و مراراً الآن اين لحظهای که من در خدمتتان هستم تا اين لحظه از سالی که شيخ به بغداد آمده که هزار و بيست سال قبل شيخ به بغداد وارد شده سال 408 شيخ قدس الله نفسه وارد بغداد شده، هزار و بيست سال، الآن هزار و چهار صد و بيست وهشته، هزار و بيست سال قبل، انصافاً کاری که شيخ در اين مدت هزار و در اين مدتی چهل و يک ساله تقريباً ايشان 408 وارد بغداد میشن، و 449 در اثر حمله سلاجيقه، به بغداد و هجوم به مناطق شيعه نشين، همين کارهای که الآن زمان میکنن، شيخ مجبور به هجرت شد به نجف، و بعد با انتقال شيخ از بغداد ديگه تا اين لحظهای که من خدمت تان هستم هيچ وقت بغداد يک مکتب علمی شيعی نبوده تا الی يومنا هذا مگر اين که انشاء الله بعد از اين درست بشه، به هر حال اين چهل و يک سال بلا اشکال شيخ توانسته آثار فراوانی در ميدانهای مختلف علمی نه در يک جهت، و همين لحظهای که من الآن تا اين لحظهای که من، اگر بخواهيم کل آن چيزی که تقريباً قبول شده بين شيعه، حالا با نفی و انکارش و اينها، اثبات وانکارش اجمالاً آنچه که بين شيعه قابل قبوله و الآن به عنوان بحثهای تعارفی ما مطرحه، چه در مجال رجال چه در مجال تفسير، چه در مجال فهرست، چه در مجال فقه، چه در مجال اصول، انصافاً بايد بگيم، هنوز چيزی در حدود هفتاد تا، شصت، مثلاً هفتاد تا، هفتاد تا هفتاد و پنج در صد افکار ما همانی است که شيخ گفته، البته اينها بايد پالايش بشه تنقيح بشه، انتقاد بشه بررسی بشه من قبول دارم و کمتر شده، در طی هزار و بيست سال من کم ديدم کسی که ريشههای تفکر شيخ را بررسی بکنه، فرض کنيم شيخ از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده به همين اکتفاء کرده مثلاً السند صحيح، تمام شد، رفت پیکارش، شيخ هم نقل کرده تقليد السيف حالا اين تقليد السيف فی الصلاة يا نه، فرض کنيم فلان مطلبه در رجال گفته فلان ضعيفه يا هست يا نيست، يا اصحاب فلان، به همين اکتفاء کردن قال شيخ واقفي، تمام شد و رفت پی کارش نيامدن خود تفکرات شيخ را نقل بکنن، وطبعاً اگر نقل بشه طبعاً فقه هم بشری است از افراد ديگه خللهای پيدا خواهد شد لکن اين کاری الآن هم سنگينيه، و هم بايد با ظرافت ودقت و بالاخره بايد گفت که خيلی کار سختي است و به اين آسانی نمیشه اين کار را انجام داد، به هر حال اين کار کار خوبيه اجمالاً يعنی به عبارت ديگر، اينی که مرحوم ورام ابن ابی فراس، و مرحوم سيد ابن طاووس، نقل میکردن از قول ورام که دويست سال بعد از شيخ ما مجتهد نداشتيم فقيه نداشتيم همه مقلد شيخ بوديم، عرض کردم به يک معنای تقليد به يک معنای تقليد، يعنی چه به اين معنا، يعنی اين که اين روايت در کتاب حسين ابن سعيد هست و سندش معتبره ولو من تقليد شيخ نمیکنم، مثلاً آقای خويي اين روايت را معتبر میدانن، سندش را هم معتبر و صحيح هم میدانن، لکن به اين معنا الی يومنا هذا مقلد شيخ اند، نه دويست سال اين اشتباهه، خيال نکنيد دويست سال مقلد شيخ بودند، تا همين لحظه که من در خدمت تان هستم، مقلد شيخ اند، به چه معنا؟ به معنای اين که نيامدن ببينن اين کتاب حسين ابن سعيد نسخه درست بوده، نبوده، اصلاً اين متن بوده اين اسم تو سند بوده نبوده، اين را نيامدن بررسی ريشهای بکنن، به اين معنا خب مقلدن هنوز هم مقلدن اين اختصاص به دويست سال نداره، با گذشت هزار سال هنوز مقلد شيخ اند، که اين را چون بحث مهمی است ودلم میخواهد يک مقداری کار بشه، البته خب بحث سنگينيه، به اين آسانی نه، ببينيد اين مطلب چه طور شده حالا شيخ از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده و آن طور داره، عرض کنم خدمت تان چندتا مطلب اگر واضح بشه انشاء الله اميدوارم تا يک حدی بتونه کمک کنه:
مطلب اول مرحوم حسين ابن سعيد که عرض کردم کتابهای مهمی داشته کتاب ثلاثين ايشان از معيارهای حوزه ما بوده کتب ايشان حوزههای حديثی و فقهی ما بوده اين کتابها هم فوق العاده مشهور، خود حسين ابن سعيد هم فوق العاده جليل القدر بزرگوار اين درش بحثی نيست، لکن مشکلی که هست معلوم میشه تدريجاً همين کتابها علارغم اشتهارها اختلاف نسخه پيدا میکنن، اين حجر اساس اينه، اين کتابها علارغم اشتهارها اختلاف نسخه پيدا میکنن در طی گذشت زمان، اين مطلب را يک مطلب چون وقت کمه.
دو قدمای اصحاب ما چون مبناشان مخصوصاً بغدادیها غالباً بر عدم حجيت بوده، حتی قمیها که حجيت داشتن عرضه بر مشايخ میکردن مخصوصاً مشايخ بزرگ بيشتر جنبههای بحث ايشان در روايت و در حديث شناسی به تعبير بنده بحثهای فهرستی بوده، يعنی فرض کنيم کتاب حسين ابن سعيد را مقايسه میکردن نسخه آقا نسخه فلان، مثل همين کاری که من میکردم نسخه سعد ابن عبدالله نسخهای مثلاً خود شيخ، نسخهای صدوق اين مقايسه میکردن و بعد از مقايسه و شواهد و قرائن مثلاً میگفتن اين نسخه سقط داره يا اين نسخه زيادی داره، روشن شد در مقابل اين مکتب که اسمش را گذاشتيم فهرستی يا اصطلاحاً اهل سنت مثلاً عدهای شان قائل هستند به عدم حجيت خبر تعبداً، يک مکتبی ديگری است در تفکرات اصولی و آن مکتب حجيت خبر تعبداً، چون حجيت خبر تعبداً يعنی چه، يعنی اين آقا ثقه است از آن ثقه از آن ثقه نقل کرده، خب ما حجيت تعبد، يعنی شارع ما را متعبد کرده حالا يا شارع مستقيم ما را متعبد کرده مثل آن اهل سنتی که قائل بودن: ان جائکم فاسق بنبأ معناش همينه، آيه نبأ اگر فاسق گفت توقف بکن، معناش مفهومش اگر عادل گفت قبول بکن، حالا من وثوق پيدا میشه میخواهد بشه نشه، به قول خدا رحمت مرحوم استاد را میفرمايد بجنوردی قدس الله نفسه، نقل میکرد از قول مرحوم آقاضياء قدس الله نفسه، میگفت وقتی میخواست يک چيزی باشه نباشه، میگفت مثلاً مرگی بيايد، مثلاً وثوق مرگی بيايد به تعبير ايشان، حالا میخواهد وثوق پيدا بشه میخواهد وثوق پيدا نشه، به تعبير آقاضياء وثوق مرگی بياد، حالا اصلاً وثوق نبود، ما به دنبال وثوق که نيستيم که، ما تعبد داريم شارع به ما گفته عادل اگر چيزی گفت قبول بکن، خب اينجا هم حسين ابن سعيد عادله، ابن ابی عمير هم عادله، سماعة ابن حالا مخصوصاً ما که سماعه را چيز میدانيم، اين حديث توش به اصطلاح به اصطلاح اين حديث توش عثمان ابن عيسی است اشکال اسم مان، سماعه را ما ثقه میدانيم يعنی امام میدانيم واقفی نمیدانيم، عادل حالا يا عادل فرض کنيم در اين خبر عادل نيستن، چون مذهب شان منحرفه اما خب ثقه است، درست شد ما تعبد داريم خب يک روايت داره تقليد السيف فی الصلاة خب دوتا میشه، کسانی که سفت دنبال مبنای حجيت خبر ثقه میرن لازمه کلامشان همينه، خب دوتا خبر داريم يکی تقليد السيفه، يکی تقليد السيف فی الصلاة، چرا چون اين هم سندش معتبره، اين هم سندش معتبره، شيخ در حقيقت خوب دقت بکنيد شيخ از مزايای شيخ با اين که در بغداده حجيت خبر را قبول میکنه البته توی تهذيب و استبصار گاهی هم قبول نمیکنه، اين مبانی شيخ در تهذيب و استبصار يک نواخت نيست، لکن معظم کار شيخ اينه، خوب دوتا تفکر روشن شد، يک تفکر مياد مقايسه میکنه، مقارنه میکنه، میگه آقا اينجا کلمه فی الصلاة حذف شده تو آن نسخهای ديگه نيست، يک تفکر میگه ما کار به نسخه نداريم به تعبير آن مرحوم نسخه نگيری، الآن اين سند معتبره توش آمده تقليد السيف و فيه الکيموخت، پس میشه انتفاع به کيموخت به جلد ميته میشه کرد، پس ببينيد چه شد تا اينجا، يک مسألهای اختلاف نسخهای اين کتاب که اين خيلی مهمه، دو مبنای اصولی بر حجيت خبر تعبداً درست شد، سه مطلب خيلی مهمی در اينجا که به اصطلاح محل به اصطلاح نکته و عنايته، آن اينه که ما بياييم هر مصدری را همانجوری که هست نقل بکنيم، حالا اين دوتا را اول چون وقت هم تمام شده، و يک کلمه اش را به اصطلاح بگم بعد قيدش را بعد عرض میکنم:
اما مطلب اول مرحوم شيخ قدس الله نفسه در مشيخه و حتی در کتاب فهرست خودش راجع به اختلاف نسخ کتاب ايشان صحبت نکرده، اصولاً من عرض کردم در کتاب شناسی نجاشی در اين جهت موفقتره نجاشی در موارد زياد داره له کتاب يختلف باختلاف روات، شيخ اين را نداره، نسخه شناسی نداره شيخ اين يک مشکل ما، اين کتاب بالذات مشکل داره بهترين دليل ما بر اين مطلب حالا غير از اين بالوجدان پيدا میکنيم، روايت حسين ابن سعيد در دو مصدر با اختلاف بالوجدان پيدا میکنيم، غير از اختلاف وجدانی بهترين نکتهاش عبارت نجاشيه، مرحوم نجاشی در ترجمهای، به نظرم نجاشی ترجمه حسن ابن سعيد داره حسين ابن سعيد نداره، بعد میگه اخو حسين ابن سعيد، چون اين دوتا با همديگه دوتا برادر حسن و حسين اين کتابها را نوشتن، اگر فراموش نکرده باشم، مرحوم اشتهاری اين، بعد ايشان میگه و قد کتب اليّ ابن نوح، ابن نوح واقعاً حديث شناسی بزرگيه استاد مرحوم نجاشی شيخ از ابن نوح استفاده نکرده، دقت میکنيد چطور اختلاف استاد اثر میکنه نجاشی رحمه الله از ابن نوح زياد استفاه کرده به خلاف شيخ اين بخش را هم خود ايشان به نحو کتابت اجازه کتابتی از بصره به بغداد برای مرحوم نجاشی فرستاده عبارت نجاشی را ما در يکی از بحثها خوانديم اگر بخواهم بخونيم و شرحش را بديم، شايد يک جلسه درس بايد شرحش را بديم، لکن من يک نکتهای عرض میکنم انشاء الله آقايون مراجعه کنن، مرحوم ابن نوح میگه کتاب حسين ابن سعيد پنج نسخه داره، خوب دقت بکنيد، بعد اصح النسخ را میگه و اضعف نسخ را هم نام میبره بقيه بحث را فردا انشاء الله، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.