ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385 (68)

دروس خارج فقه سال 86-1385 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1385-68

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره اساساً خريد و فروش ميته بود، لکن به مناسبتی ديگه حالا روايات متعدد ميته را به لحاظ­های مختلف متعرض شديم فعلاً بيشترين بحث را درباره جلد ميته، عرض کرديم اهل سنت هم تو مسأله ميته آن حساسيت شان بيشتر روی مسأله جلده آن هم به خاطر اين­که روايت داره روايت همان شات مذبوحه به اصطلاح، يا مطروحه شايد مطروحه، مذبوحه نبوده، درباره خود ميته تقريباً بحثی ندارن حضرات اهل سنت که هم نجس است و بيعش هم جايز نيست و اين­ها درباره پوست، در خصوص پوست جلد ميته چرا بحث زياد دارن و اقوال فراوانی هم دارن، خوانديم اقوالش شان را حدود هفت تا قول را، در کتاب مجموع به  اصطلاح نووی نقل کرده و انصافاً هم خيلی معرکة الآرائه، مسأله پيش آن­ها.

و اما در روايات ما، در روايات ما يک روايت را سابقاً خوانديم که آن هم آن روايته اول خوانديم چون آن هم معرکة الآراء است بين فقهای ما و آن روايت ابوالقاسم صيقل بود، البته روايت صيقل يکی قاسم صيقله، يکی ابوالقاسم صيقله، روايت ابوالقاسم صيقل ازش استفاده می­شد که اشکال نداره بخاطر اين­که فرمود به اين که بلی، مثلاً برای آن جهت گفت که حضرت فرمود اشکال نداره آنجا يعنی: اجعل ثوباً للصلاة، لکن در روايت قاسم صيقل نه، اين روايت قاسم صيقل را در باب 49 از ابواب نجاسات بود که ما از جای ديگه­ای خوانديم، که بعد داره که می­گه من غلاف شمشير را از پوست، پوست­های الاغ ميته، شايد الاغ ميته مرادش همان گوره خر بوده، که درست شکار نمی­کردن، بعد می­گه نوشتم به حضرت رضا حضرت فرمود: اتخذ ثوباً للصلاة، فقط مانعيت نماز را حضرت متعرض شدن، فکتبت الی ابی جعفر ثانی(ع)، انی کتبت الی ابيک(ع) بکذا و کذا، فصعب عليه ذلک، فصرت اعملها من جلود الحمور الوحشية الذکية، اين گوره خری که تذکيه شده، اين تذکيه ظاهراً همان صيده، فکتب(ع) کل اعمال بر بالصبر يرحمک الله، فان کان ما تعمل وحشياً ذکياً فلابأس از اين روايت معلوم می­شه که بايد همان شمشير، همان غلاف را هم از ذکی باشه، در قبال اين روايتی بود که ديروز هم متعرضش شديم روايت حسين ابن سعيد، اينه

33: 3

روايت سماعه، سماعة ابن مهران که تقليد السيف يا تقليد السيف فی الصلاة بود و فيه الکيموخت، کلام گذشت، و يک روايت ديگه هم باز همين سماعه بود سماعة ابن مهربان درباره کيموخت حضرت فرمود لابأس، رخص فيه، رخص تعبير رخّص فقال ان لم تمسه فهو افضل، حالا ما از اين جا می­خواهيم يواش يواش وارد يک بحثی بشيم ببينيم يک بحثی به اصطلاح الآن در دلالت روايت بعد هم برگرديم باز به لحاظ يک نکات سندی و مصدر عرض بکنيم که انشاء الله شايد باذن الله تعالی مفيد باشه.

آيا می­شه گفت، اين دوتا روايت را حالا چه جوری مثلاً بفهميم، آن جا از آن ور خب بالاخره اين معلوم می­شه می­خواسته غلاف شمشير درست کنه کارش صيقل بوده غلاف شمشير درست می­کرده، برای غلاف شمشير هم از پوست­های ميته­ای حيوان، الاغ، الاغ ميته مي­آورده، امام می­فرمايد نه، اتخذ ثوباً للصلاة، بعد هم فرزند حضرت می­گه فرمودن للجواد که ان کان ماتعمل وحشياً ذکياً فلابأس يعنی اگر ذکی نباشه تذکيه نشده باشه فيه البأس، و سابقاً هم عرض کردم که کلمه لابأس به حساب مفهومش اين است که ممنوعه، لابأس خودش يعنی جايزه، فيه البأس يعنی ممنوعه، اين بحث دارن آقايون، بعضی از آقايون، آيا بأس به معنای کراهته يا نه شامل حرمت می­شه، بعيد نيست ظاهراً همان حرمت مراد باشه، اصولاً بأس در آيات کتابی به معنای عذابه: أ يأتيهم بأسنا و هم نائمون، بأس در قرآن به معنای عذابه، وقتی لابأس شد نفی عذاب شد، نفی عذاب کنايه است از نفی احکام جزائی، وقتی حکم جزائی نبود خب ترخيص است ديگه، اما در مقابلش اگر گفت حکم جزائی هست، عذاب هست معنایش اينه که حرامه، از نفی و اثبات بأس می­شه حرمت و جواز را استفاده کرد، خب اين راجع به اين قسمت.

حالا چه کار بکنيم، جمعی آن در آنجا معلوم می­شه که حضرت اجازه نمی­ده، من الآن به عنوان ابداع احتمال عرض می­کنم، بعد انشاء الله تو بحث فقهش را مشروح­تر عرض می­کنم، احتمال داره که نسبت به پوستی که غير مذکی است ميته هست، شايد نظر ائمه(ع) اين باشه که خود ميته که حيوان باشه اين به طور کلی ساقطه، شارع ثمن ميته را سحت قرار بده، که مي­آيد انشاء الله روايتش را می­خوانيم، آن ساقطه، راجع به پوست هم چون آن دباغی به روايات اهل بيت ثابت نشده آن هم حکم حکم ميته را داره، سحت، حرام است سحت است و لکن ما اگر ياد مبارکتان باشه در بحث نمی­دانم نسبت به بول حتی خون و اين­ها يک نکته­ای را عرض کرديم و آن نکته­ اين بوده که آيا اگر اين­ها به صورت فراوری بشه به حيثی که ديگه بهش خون گفته نشه فرض کنيم خونه گرفتند داخل غذای مرغ­ها می­ريزن، جوجه­ها مرغ­ها به عنوان به اصطلاح مکمل غذايي ديگه اصلاً خون بهش صدق نمی­شه بر اثر فراوری ديگه آن موضوع نيست، يا مثلاً فرض کنيم بول را می­گيرن با يک

55: 6

اضافه می­کنن، يک مقدار بعضی موادش را کم می­کنن، بعضی موادش را اضافه می­کنن، فرض کنيم

7

اضافه می­کنن، يک داروی در مياد برای امراض جلدی، امراض پوستی، گفتيم بعيد نيست اين مواردی که فراوری می­شه به حيثی که ديگه آن عنصر اوليه نيست، بعيد نيست که اين موارد از اين اطلاقات ادله خارج بشه، حالا آيا درباره ميته هم می­شه همين حرف را زد اين تمام بحث من اينه، يعنی می­شه گفت مثلاً يک وقتی اينجا سؤال می­کنه از تقلي السيف فی الصلاة که شمشير را به گردنش آويزان می­کنه، اين غلاف شمشير که از ميته هست خوب ظرافت نکته را دقت بکنيد، اين غلاف شمشير وقتی که انسان غلاف شمشير می گيره از پوست ميته، در حقيقت اين غلاف ديگه پوست ميته بهش گفته نمی­شه جلد بهش گفته نمی­شه اين فراوری شده بازرسی، درست شده به شکل غلاف در آمده، مخصوصاً اگر روش نقشی و نگاری و تکه آهن و نمی­دانم مرصع و چيزای ديگه، اما آن آقای که قاسم صيقل دقت بکنيد، قاسم صيقل: انی اعمل اغماد السيوف من جلود حمر الميتة، اين چه کار می­کنه، اين خود پوست را می­گيره خوب دقت بکنيد، بعد خودش روش  فراوری می­کنه، اين در حقيقت آن فراوری شده نمی­خره بفروشه، اين خود پوست را می­گيره، مثل اين کفاشی­ها است، قطعه­های بزرگ پوست را می­گيرن، بعد می­گيره اينه فرض کنيم تکه تکه می­کنم، و ازش غلاف در مياره، رو غلاف هم يک چيزای می­گذاره، می­شه غلاف شمشير، چون بلی چون در اينجا داره حالا که من ديدم پدر تان اين طور نوشت من هم اين کار را کردم، حضرت جواد هم فرمودن: کل اعمال البرّ بالصبر يرحمک الله فان کان ما تعمل وحشياً ذکياً فلابأس، يعنی اگر اين پوستی را اگر مذکی است لابأس، اگر مذکی نيست فيه اشکال، می­شه از اين روايت يک تفصيلی فهميد، خوب دقت کنيد، خلاصه تفصيل اگر جلد ميته را فراوری شده بگيريم فرض کنيد الآن کمربند، مياد تو بازار، کفش­های چرمی که از خارج ميارن، فرض کنيم اين­ها ميته هستند، لکن الآن ديگه فراوری شده الآن به صورت کفش در آمده، ديگه به صورت آن پوست که ما نمی­گيريم،

س: استحاله که هست در اينجا، شکلش عوض شده

ج: الآن توضيحاتش را عرض می­کنم، استحاله نشده تغيير حجم و کيفيت ظاهری هم نيست، ببينيد يک دفعه مثلاً فرض کنيم يک تکه پوست گنده بوده ورداشتيم اين را تکه تکه کرديم به قطعات ده سانتی ده سانتی در آورديم، اين هم نيست روش کار شده که قابل استعمال شده خوب دقت بکنيد، يک دفعه همان پوسته، تکه تکه می­کنه، فرض کنيم يک پوستی بوده گنده بوده يا گاو يا گوسفند يا هرچه بوده ميته بوده، يک قطعه بوده، ما ورداشتيم اين را بيست قطعه­اش کرديم، هر قطعه­ای مثلاً مثل يک نوار بيست سانتی، اين هم فرق نمیکنه، همانه، هيچ فرق نمی­کنه، يک دفعه نه غير از اين که قطعه­اش می­کنيم، پردازش می­کنيم به حساب يک روش چيزی می­زنيم، ديگه قابل استفاده می­شه، من در اول بحث مکاسب عرض کردم اصطلاحاً، صنعت يا تکنولوژی تصرف انسان در مواد خام، در ماده خام که قابل انتفاع باشه يعنی ماده­ای خام تبديل به کالا بشه اين اسمش صنعته، ببينيد ما دو چيز داريم يک دفعه پوست را تکه تکه می­کنيم، اين که کاری نشد، فرض کنيم يک گوسفند ميته هست، اين گوسفنده ميته را می­گيريم دستش را و پاش را کمرش را جدا می­کنيم، خب اين که کاری نشد، اين ديگه جدا کردنه، اين فراوری نيست، اين صنعت نيست، آنی که صنعته، فرض کنيم پوست را بگيريم بعد از دباغی کردن، تکه تکه کردن قسمت­های زيادش را زدن، بهش موادی اضافه کردن، موادی که ديگه بو نکنه، يک بعد پردازش دادن، يک قسمت را رنگ کردن، واکس زدن به شکلی که اصلاً ديگه آدم وقت انسان نگاه می­کنه، خيال نمی­کنه اين همان پوستی که روی مثلاً الاغ بوده يا گاو بوده يا  گوسفند بوده، اين الآن کفشی که شما می­کنيد اين کفش با پوستين از زمين تا آسمان فرق می­کنه، با پوست حيوان، پس مراد از فراوری اين معناست، خوب دقت بکنيد، مراد از فراوری تکه پاره کردنش نيست، آن تغيير نمی­ده، مراد از فراوری اين است  که ماده­ای خامی که قابل مصرف نبوده کالا نبوده تبديل به کالا بشه همان صنعت، يک کار صنعتی روش شده.

س: گندم و اينها نجس باشه و مثلاً آرد بشه و نجس بشه و خمير بشه، بازهم نجسه، چطور شما؟

ج: البته مشهور همينه، شاذی هم قائل اند که پاک می­شه، آنجا هم همين نکته را داره، آن­های که می­گن اگر بشه می­گن چون گندم با آرد يکيه، فقط آرد پخش شده اجزاء از همديگه، توی گندم جمع شده آرد با خمير يکيه هيچ فرق نمی­کنه، آن آب اضافه شده اين نشده، غير از مسأله چوب و خاکستره، غير از مسأله سگی است که تبديل به، چون شيئيت شئی به صورتشه نه به ماده­اش، اصلاً صورتش که عوض بشه شيئيتش هم عوض می­شه، عنوانش عوض می­شه اين بحث نيست نه، الآن ما بحث مان اين نيست، بحث مان در فراوری اين است که يک جنسی که يک ماده خام است و يک خصائص خاصی خودش داره، بر اثر فراوری تبديل به يک چيزی می­شه که قابل مصرفه، شما يک پوستی گوسفندی را بگيريد حتی اگر پشماش را هم بچينيد تکه­اش بکنيد فرض کنيم مثلاً تکه پنج سانتی از او به عنوان کمربند استفاده نمی­کنيم، يک فراوری مخصوص می­شه مواد مخصوص توش زده می­شه رنگ زده می­شه سراخ می­شه نمی­دانم کار معينی می­شه اسمش می­شه کمربند، و الا اين پوستی هم که الآن روی کفش هست، همانه، چه فرق می­کنه، اين فراوری، آيا می­شه ما از اين دوتا روايت اين فتوا را در بياريم خوب دقت بکنيد، که پوست ميته، چون آن روايت داره که رخّص فيه، و آن تقليد السيف هم فی الصلاة بود، بگيم پوستی، جلد پوست ميته اگر فراوری شد آن حالت ميته نجاستش همه اش به حال خودش می­مانه فرق نمی­کنه، فقط فرقش مانعيت صلاتش به حال خودش، فقط فرقش انتفاع و عدم انتفاعه، اگر فراوری شد به حيثی که در نظر عرف نمی­گن اين همان پوستی است که پشت گوسفند بوده، الآن شکل کفش پيدا کرده، طبعآً اين جور فراوری مخصوصاً در زمان سابق نسبت به خود ميته کمتر انجام می­شد، اين فراوری رو پوست انجام می­شد، ممکنه در زمان ما فرض کنيم الآن در کشورهای خارج هست ديگه، فرض کنيد از حيواناتی که کشتار هست، اين را ميارن توی کارخانه مثلاً با يک ترتيب خاصی حتی استخوانش را هم نقل می­کنن به يک مواد معينی، بلانسبت غذاها مثل اين پودر لباس شويي غذاهای معينی درست می­کنن برای سگ­هاف سگ­های که دارن، می­ريزن يک کمی توش آب می­ريزن، می­گذارن جلو سگ، حالا اگر اين بر اثر فراوری اين طور شد خوب دقت بکنيد خود ميته بر اثر فراوری ديگه شک ميته نداشت، تبديل شد به يک ظرفی که توش مواد غذائی هست حالا برای سگ باشه، برای فرض کنيم مرغ باشه، به عنوان مکمل غذائی و غيره مهم نيست حالا برای چه حيوانی باشه آن وقت اين طور می­گيم، آن روايت قاسم صيقل چون ظاهر روايت قاسم صيقل حضرت می­فرمايد: فان کان ماتعمل وحشياً، سؤال از خود عمله، يعنی خود پوست ميته را گرفتن، من حالا نمی­خواهم فتواش را بگيم، می­خواهم ابتداءً ذهنتان را آمده بکنم، شما پوست را می­گيری روش فراوری می­کني، تبديل به غلاف می­کنيد، آن پوست که می­گيری جايز نيست آن خريد و فروش درست نيست، چون ميته است، اما شما خود غلاف را می­خريد، آن خريد و فروش اشکال نداره.

س: مثلاً آقا

8: 15

حضرات اولاً اجازه نمی­دن مثلاً استفاده کردن، از کلاً مثلاً نجاسات را اما نتيجه اش را اجازه داده باشه

ج: نه آن چون عنوان عوض می­شه،

س: شما می­فرمايد در فرض کنيم در تمام نجاسات آن استفاده­های اوليه اشکال داشته

20: 15

اما نتيجه­ای که بعد از فراوری اجازه دادن اشکال نداشته باشه،

ج: اولاً اين ممکنه به خاطر احترام عمل باشه چون عمل شده، ثانياً نحوه انتفاع نحوه انتفاعی نيست که متوقف بر طهارت و نجاست باشه، می­خواهم به کمرم ببندم، روی لباسم، می­بندم، تر هم نمی­کنم

س: شما استفاده پاک

39: 15

نمی­کنيد،

ج: نه بحث اينه که پاک نمی­کنه ديگه، آنجا در همان روايت داره فرخّص فيه و قال ان لم تمسه فهو افضل، نمی­خواهيم مانعيت را بردايم، فقط يک چيز را می­خواهيم برداريم، انتفاع و عدم انتفاع، خوب دقت کردين نکته را، نمی­خواهيم نجاست را بردايم، نجس نجسه، شما کفش­تان بود، پوستی روش کفش تان پوست ميته بود، تر شد پاتان هم نجس می­شه خوب ظرافت نکته را دقت کرديد، بگيم از مجموعه­ای روايات اين طور می­شه حالا يکش هم احتمال داره اصالت عمل مسلم، چون يک اصلی است که هر عمل مسلمان احترام داره، اين که الآن فراوری شده چون روش عمل انجام گرفته، با اين هيئت هم منعی که نداره پس اگر شما پوست ميته را همين که تخته تخته خريديد که کفش درست بکنيد، نمی­شه چون آن پوست ميته است و نمی­شه، داخل ملک هم نمی­شه، اصلاً ثمن الميتة سحت، معناش اينه که الغاء ماليته، خوب دقت بکنيد، الآن نمی­خواهم من تو ذيل روايت ديدم که در نتيجه نهايي شايد به درد کار ما بخوره، الآن نمی­خواهم نتيجه گيری بکنم، اما اگر همان کفش را به شما دادن، ولو می­دانيد ميته هم هست اين اشکال نداره چون اين فراوری شده ديگه الآن پوست بهش گفته نمی­شه که، اينجا هم شما نمی خواهيد نجاست را بردارين، که مسأله استحاله­ای که ايشان می­گه، نمی­خواهيد مانعيت نماز را  بردارين در حقيقت شما می­خواهين انتفاع را بردارين، يعنی

س: حليت خريد و فروش میشه ديگه،

ج: وقتی انتفاع آمده حليت خريد و فروش می­شه، پس اگر بنا بشه، خوب عنايت فرمودين نکته را، پس اگر بنا بشه حالا من فقط ابداع احتمال، حالا چون آن روات ظاهرش متعارضه ديگه خب، در آن روايت می­گه کيموخت را در نماز نپوش، در آن روايت می­گه رخص  فيه، در اين روايت می­گه جلود حمور الوحشی ان کان وحشياً ذکياً فلابأس پس اين جور نتيجه­گيری بکنيم، خريد و فروش خود پوست ميته ولو دباغی شده باشه درست نيست، خريد و فروش فراورده­های پوست ميته اشکال نداره با مراعات نجاست و طهارت و مانعيت نماز، دقت کردين پس اگر بنا بشه انسان مراعات طهارت و نجاست و مانعيت نماز، چرا چون اينها انتفاعاتی هستند که مبتنی بر طهارت و نجاست نيستند، اينی که الآن البته اين مطلب را آقايون ما از فقهای معاصر حتی مثل آقاي خويي او هم نوشتن انتفاع به ميته در

10: 18

 که متوقف بر نجاست باشه اشکال نداره، آن جوری نگين، نه به آن اطلاق بگيم نه بگيم مطلقاً اشکال داره بياييم اين جور تقسيم، آن وقت اينجا غير از مسأله استحاله­ای که ايشان، معذرت می­خواهم اين هم تمامش بکنم، غير از مسأله استحاله­ای که ايشان اشکال فرمودن آن روايتی رسول الله که معروف هم هست و لعن الله اليهود حرمت عليهم شحوم الميتة فجملوها، خب شايد بگين اين همان تفکری يهوديه ديگه، چون خدا گفت اين شحوم بر شما، اين دنبه­ها بر شما حرامه، اينا گفتن خب پس اين رفتن آبش کردن، روغنش را، همين فرآورده­ای که به اصطلاح ما گفتيم، و ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، خب اين آيا هست، انصافش ممکن است بين آب کردن دنبه، مثل آب کردن دنبه از قبيل آرد کردن گندمه، فرآوری بهش گفته نشده يک تغيير اسم بيشتر نيست، اين مثل خامه، خامه خب اجزائی است در شير موجوده، اگر شيری شما داشتين نجس، خامه­اش را گرفت با دستگاه خامه گيری خامه­اش که پاک نمی­شه، اين خامه همان اجزاء دهنيه است به قول، اجزائی روغنی است که در شير موجود بوده، در نظر عرف چيزی ديگری نيست، بگيم اگر گندم نجس بود شما آردش هم کردين در نظر عرف همان گندمه فرقی نمی­کنه، آرد را شما خمير کرديد در نظر عرف همان آرده، فقط رطوبت نداشت حالا رطوبت داره، شما خمير نجس را به تنور زدين نان شد نان همان خميره هيچ فرق نمی­کنه، فقط خميری است که خشک شده آن خميری تره، فرقی با همديگه نداره، پس ما الآن بحث را روی اين بگذاريم که دنبه را آب کردن غير از فرآوریه، که ما الآن می­گيم، فرآوری يک کاری صنعتی است، يعني يک شئ که قابل استفاده نبوده ماده خام بوده تبديلش بکني به يک ماده قابل استفاده که اصطلاحاً کالا بهش می­گن، فرآوری مثل فرض کنيم مثلاً به اين که شما فرض کنيد از يک معدن آهن سنگ آهن در بيارين يک دفعه شما می­زنيد اين سنگ را پودر می­کنيد، اين فرآوری نيست، ولو دستگاه می­خواهد پودر بکنه، اما يک دفعه از همان سنگ آهن فرض کنيم تيرچه، به اصطلاح چيه، به اصطلاح ميلگرد در مياريد اين ميلگرد فرآوریه، اين آهنی که شما مثل ميلگرد از تو آهن در مياريد فرآوری حساب می­شه اما آن را زدين کوبيدين نرمش کردين، با يک دستگاه زدين آن سنگ آهن، اين را بهش نمی­گن، فرآوری، دقت می­کنيد، آن زوب کردن دنبه مثل همين له کردن سنگه، پس بنابراين تارتاً شما مياين دنبه را آبش می­کنيد، اين همانی است که پيغمبر فرمود نمی­شه، يک دفعه نه اصلاً دنبه را بهش يک مواد شيميايي اضافه می­کنيد، مواد فلان و اين دنبه بعد از اين مواد شيميايي به درد فرض کنيم مثلاً من باب مثال عرض می­کنم، به درد روغن جلای مثلاً روشکش ماشين می­خوره مثلاً اين ديگه اصلاً در نظر عرف هم روغن بهش گفته، اين قدر بهش موادی، ماده­ای اصلش همانه، واکس کفش درست کرديم باش، ماده­ای اصلش همانه، اما دقت کردين بر اثر تبديل صنعتی و اضافه مواد و اسيدها و نمی­دانم چيزهای مختلف اين يک شکل ديگری و انتفاع ديگری انتفاع دنبه هم نيست، دقت می­فرماين، می­شه چنين تفصيلی را قائل شد مثل فرض کنيم کُد را مثلاً فرض کنيم آنجای که نجسه، آن عذره­ای که نجسه، اگر فرض کنيم اين را برداشتن، يا بول را، يک دفعه بول را می­گيرن فرض کنيم مثلاً يخ می­گذاره تو يخچال يخ می­زنه، خب اين هيچ فرقی نکرده اين درست کار می­خواهد، اما يک دفعه را می­گذارن تو آزمايشگاه، موادش را در نظر می­گيره، اسيدها، نمی­دانم مواد عفونی­اش کذا، يک عده از موادش را کم می­کنه يک عده مواد ديگه بهش اضافه می­کنه، رنگ بهش اضافه می­کنه، چيزی ديگه هم بهش اضافه می­کنه، يک چيزی که مثلاً ضد مرضه، فلان اصلاً ماده اصلی همانه، اما اين قدر توش به اصطلاح اضافه شده، صورت الآن در نظر عرف يک داروی پوستی حساب می­شه خوب دقت بکنيد، برای امراض جلدی اين را به کار می­برن، ما آنجا عرض کرديم، بعيد ادله تحريم، ادله عدم به اصطلاح حرمت بيع بول، بعيده آنجا را شامل بشه، آيا می­شه اين مطلب را هم از همين راه در آورد، خوب دقت بکنيد، به امام می­گه من پوست حيوان را می­گريم امام می­گه نمی­شه، می­گه شمشير را می­گيرم، فرخص فيه، غلاف می­گيرم، پوست را می­خری که تبديل به غلاف بشه، امام می­فرمايد نمی­شه، اما اگر خود غلاف را خريد اين چه جوری تفسيرش بکنيم،

س: استاد همان فرآوری يک انتفاع نيست

ج: اين فرآوری انتفاع نيست، اين آماده می­کنه، برای اين، اين صنعته به اصطلاح، اين آماده­اش می­کنه برای انتفاع، حالا اين مطلب را من عرض کردم چون کسی نگفته از آقايان اين آقايان مبناشان بر اينه، که اگر از ميته يک انتفاع عقلائی بشه خريد و فروشش جايزه روايات منصرفه، انشاء الله عرض می­کنيم، اين تفصيلی که ما عرض کرديم اين طور نيست، اگر گفتين روايات ميته گفت ثمن الميته سحت، مادام ميته است ولو منافع داره باز هم سحت، و اين همان فتوای قدماست فتوای قدما ظاهراً اين طوره بيشتر، که اصلاً سحت است و ملکيتش الغائه، الآن می­گنه نه اگر شما يک انتفاع عقلائی براش تصور کرديد، اولاً اصالت البرائه ثابت می­کنه که انتفاع جايزه، انتفاع که جايز شد خريد و فروشش هم جايز می­شه، طبق اين تفصيلی ما برای اين که يک انسجامی بين روايات پيدا بشه، معلوم شد که نه، خود جلد ميته مادام جلده خريد و فروشش درست نيست، اما اگه عوض شد ديگه عرف مثلاً فرض کنيم، به صورت کفش در آمد، به صورت کمربند در آمد، به صورت فرض کنيم مثلاً زين اسب در آمد، به صورت فرض کنيم غلاف شمشير در آمد، الآن ده­ها وسيله تو ماشين و غير ماشين از وسائل چرمی درست می­کنن،

10: 24

جلد ميته براش، هست جلد ميته هست، اما ديگه صدق جلد برش نمی­کنه، يعنی نمی­گن اين همان پوستی است که از حيوان جدا کردن، و انتفاعات هم مفروض اين است که مبتنی بر طهارت نيست، خوب دقت بکنيد، انتفاعاتی که مبتنی بر طهارت نيست، با حفظ نجاست و با حفظ قول به مانعيت، فقط چيزی که هست يک آيا انتفاع جايزه يا نه، دو خريد و فروش جايزه يا نه، اين بحثی راجع به مدلول اين روايات حسين ابن سعيد عن سماعه، که توضيحش داده شد.

يک بحثی چون من ديروز اشاره کردم راجع به اين نسخه­ای شيخ که از کتاب حسين ابن سعيد داشت، يک مقداری شايد مثلاً احتياج به بعضی توضيح داره، البته اين بحث يک مقداری سنگينه، آقايان ديگه هم من نديدم کسی داشته باشه بحث­های تقريباً سنگين اين قسمت­هاست، اصل اين بحث­ها گفته نشده چه قسمت­های سنگين، عرض کنم، که آيا اين مشکلی که ديروز پيش آمد که کتاب حسين ابن سعيد که در اختيار شيخ قدس الله نفسه بوده فرض کنيم فی الصلاة را انداخته چه کارش بکنيم، خب اين حکمش هم فرق می­کنه ديگه، و همان کتاب حسين ابن سعيدی که در اختيار سعد ابن عبدالله بوده فی الصلاة را داشته در نسخه­ای صدوق هم فی الصلاة، ديروز راهی را که ما رفتيم برای اين بود که تشخيص بديم، ترجيح بديم صحت يک نسخه را که اين خودش يک بحثی است انشاء الله تو جای ديگه من بهتر توضيح می­دم اصلاً ما چطور تشخيص بديم متن روايت توش الصلاة داره يا نداره، بحث است خب، چون ما الآن از آن نسخه دوريم، حتی اگر ما بگرديم توی يک کتابخانه­ای کتاب حسين ابن سعيد را پيدا بکنيم، خب آن هم تازه يک نسخه می­شه اول کلام، آن حل مشکل نمی­کنه، آن می­شه يک نسخه، فوقش می­شه کانما رفتيم زمان شيخ طوسی هزار سال قبل اين کتاب را مرحوم شيخ طوسی داشته توی نسخه ايشان التقليد السيف بوده، مرحوم سعد ابن عبدالله داشته تقليد السيف فی الصلاة بوده، اين را غير از اين راهی که ديروز رفتيم، اصلاً اين را ما چه کار بکنيم؟

عرض کنم حضورتان که اين چندتا نکته را من در اينجا بگم، چون جای گفته نشده و خيلی هم ظريفه، و دلم می­خواهد خوب دقت بشه و اگر ابهامی هست بفرماييد چون مطالبی که بر می­گرده به بزرگان مذهب مثل مرحوم شيخ که واقعاً شيخ الطائفه است، من خودم نشنيدم، اما از يکی دو نفر شنيدم از مرحوم استاد آقا خويي می­فرمود اگر ما مذهب شيعه را بگيم مذهب شيخ طوسی بعيد نيست از بس که شيخ در کل مذهب آثار داره، راست هم هست واقعش همين طوره، رجال داره ايشان، فهرست داره فرض کنيم فقه مقارن يا مقارِن، عرب­ها مقارِن می­گن، اما صحيحش مقارَنه، يا ما می گيم تطبيقی، فقط تطبيقی داره فقه تفريحی داره، مبسوط، فقه به اصطلاح مأثور داره، تفسير داره کلام داره يعنی يک کتاب خانه است شيخ انصافاً بايد اعتراف کرد و عرض کردم کراراً و مراراً الآن اين لحظه­ای که من در خدمت­تان هستم تا اين لحظه از سالی که شيخ به بغداد آمده که هزار و بيست سال قبل شيخ به بغداد وارد شده سال 408 شيخ قدس الله نفسه وارد بغداد شده، هزار و بيست سال، الآن هزار و چهار صد و بيست وهشته، هزار و بيست سال قبل، انصافاً کاری که شيخ در اين مدت هزار و در اين مدتی چهل و يک ساله تقريباً ايشان 408 وارد بغداد می­شن، و 449 در اثر حمله سلاجيقه، به بغداد و هجوم به مناطق شيعه نشين، همين کارهای که الآن زمان می­کنن، شيخ مجبور به هجرت شد به نجف، و بعد با انتقال شيخ از بغداد ديگه تا اين لحظه­ای که من خدمت تان هستم هيچ وقت بغداد يک مکتب علمی شيعی نبوده تا الی يومنا هذا مگر اين که انشاء الله بعد از اين درست بشه، به هر حال اين چهل و يک سال بلا اشکال شيخ توانسته آثار فراوانی در ميدان­های مختلف علمی نه در يک جهت، و همين لحظه­ای که من الآن تا اين لحظه­ای که من، اگر بخواهيم کل آن چيزی که تقريباً قبول شده بين شيعه، حالا با نفی و انکارش و اينها، اثبات وانکارش اجمالاً آنچه که بين شيعه قابل قبوله و الآن به عنوان بحث­های تعارفی ما مطرحه، چه در مجال رجال چه در مجال تفسير، چه در مجال فهرست، چه در مجال فقه، چه در مجال اصول، انصافاً بايد بگيم، هنوز چيزی در حدود هفتاد تا، شصت، مثلاً هفتاد تا، هفتاد تا هفتاد و پنج در صد افکار ما همانی است که شيخ گفته، البته اين­ها بايد پالايش بشه تنقيح بشه، انتقاد بشه بررسی بشه من قبول دارم و کمتر شده، در طی هزار و  بيست سال من کم ديدم کسی که ريشه­های تفکر شيخ را بررسی بکنه، فرض کنيم شيخ از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده به همين اکتفاء کرده مثلاً السند صحيح، تمام شد، رفت پی­کارش، شيخ هم نقل کرده تقليد السيف حالا اين تقليد السيف فی الصلاة يا نه، فرض کنيم فلان مطلبه در رجال گفته فلان ضعيفه يا هست يا نيست، يا اصحاب فلان، به همين اکتفاء کردن قال شيخ واقفي، تمام شد و رفت پی کارش نيامدن خود تفکرات شيخ را نقل بکنن، وطبعاً اگر نقل بشه طبعاً فقه هم بشری است از افراد ديگه خلل­های پيدا خواهد شد لکن اين کاری الآن هم سنگينيه، و هم بايد با ظرافت ودقت و بالاخره بايد گفت که خيلی کار سختي است و به اين آسانی نمی­شه اين کار را انجام داد، به هر حال اين کار کار خوبيه اجمالاً يعنی به عبارت ديگر، اينی که مرحوم ورام ابن ابی فراس، و مرحوم سيد ابن طاووس، نقل می­کردن از قول ورام که دويست سال بعد از شيخ ما مجتهد نداشتيم فقيه نداشتيم همه مقلد شيخ بوديم، عرض کردم به يک معنای تقليد به يک معنای تقليد، يعنی چه به اين معنا، يعنی اين که اين روايت در کتاب حسين ابن سعيد هست و سندش معتبره ولو من تقليد شيخ نمی­کنم، مثلاً آقای خويي اين روايت را معتبر می­دانن، سندش را هم معتبر و صحيح هم می­دانن، لکن به اين معنا الی يومنا هذا مقلد شيخ اند، نه دويست سال اين اشتباهه، خيال نکنيد دويست سال مقلد شيخ بودند، تا همين لحظه که من در خدمت تان هستم، مقلد شيخ اند، به چه معنا؟ به معنای اين که نيامدن ببينن اين کتاب حسين ابن سعيد نسخه درست بوده، نبوده، اصلاً اين متن بوده اين اسم تو سند بوده نبوده، اين را نيامدن بررسی ريشه­ای بکنن، به اين معنا خب مقلدن هنوز هم مقلدن اين اختصاص به دويست سال نداره، با گذشت هزار سال هنوز مقلد شيخ اند، که اين را چون بحث مهمی است ودلم می­خواهد يک مقداری کار بشه، البته خب بحث سنگينيه، به اين آسانی نه، ببينيد اين مطلب چه طور شده حالا شيخ از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده و آن طور داره، عرض کنم خدمت تان چندتا مطلب اگر واضح بشه انشاء الله اميدوارم تا يک حدی بتونه کمک کنه:

مطلب اول مرحوم حسين ابن سعيد که عرض کردم کتاب­های مهمی داشته کتاب ثلاثين ايشان از معيارهای حوزه ما بوده کتب ايشان حوزه­های حديثی و فقهی ما بوده اين کتاب­ها هم فوق العاده مشهور، خود حسين ابن سعيد هم فوق العاده جليل القدر بزرگوار اين درش بحثی نيست، لکن مشکلی که هست معلوم می­شه تدريجاً همين کتاب­ها علارغم اشتهارها اختلاف نسخه پيدا می­کنن، اين حجر اساس اينه، اين کتاب­ها علارغم اشتهارها اختلاف نسخه پيدا می­کنن در طی گذشت زمان، اين مطلب را يک مطلب چون وقت کمه.

دو قدمای اصحاب ما چون مبناشان مخصوصاً بغدادی­ها غالباً بر عدم حجيت بوده، حتی قمی­ها که حجيت داشتن عرضه بر مشايخ می­کردن مخصوصاً مشايخ بزرگ بيشتر جنبه­های بحث ايشان در روايت و در حديث شناسی به تعبير بنده بحث­های فهرستی بوده، يعنی فرض کنيم کتاب حسين ابن سعيد را مقايسه می­کردن نسخه آقا نسخه فلان، مثل همين کاری که من می­کردم نسخه سعد ابن عبدالله نسخه­ای مثلاً خود شيخ، نسخه­ای صدوق اين مقايسه می­کردن و بعد از مقايسه و شواهد و قرائن مثلاً می­گفتن اين نسخه سقط داره يا اين نسخه زيادی داره، روشن شد در مقابل اين مکتب که اسمش را گذاشتيم فهرستی يا اصطلاحاً اهل سنت مثلاً عده­ای شان قائل هستند به عدم حجيت خبر تعبداً، يک مکتبی ديگری است در تفکرات اصولی و آن مکتب حجيت خبر تعبداً، چون حجيت خبر تعبداً يعنی چه، يعنی اين آقا ثقه است از آن ثقه از آن ثقه نقل کرده، خب ما حجيت تعبد، يعنی شارع ما را متعبد کرده حالا يا شارع مستقيم ما را متعبد کرده مثل آن اهل سنتی که قائل بودن: ان جائکم فاسق بنبأ معناش همينه، آيه نبأ اگر فاسق گفت توقف بکن، معناش مفهومش اگر عادل گفت قبول بکن، حالا من وثوق پيدا می­شه می­خواهد بشه نشه، به قول خدا رحمت مرحوم استاد را می­فرمايد بجنوردی قدس الله نفسه، نقل می­کرد از قول مرحوم آقاضياء قدس الله نفسه، می­گفت وقتی می­خواست يک چيزی باشه نباشه، می­گفت مثلاً مرگی بيايد، مثلاً وثوق مرگی بيايد به تعبير ايشان، حالا می­خواهد وثوق پيدا بشه می­خواهد وثوق پيدا نشه، به تعبير آقاضياء وثوق مرگی بياد، حالا اصلاً وثوق نبود، ما به دنبال وثوق که نيستيم که، ما تعبد داريم شارع به ما گفته عادل اگر چيزی گفت قبول بکن، خب اينجا هم حسين ابن سعيد عادله، ابن ابی عمير هم عادله، سماعة ابن حالا مخصوصاً ما که سماعه را چيز می­دانيم، اين حديث توش به اصطلاح به اصطلاح اين حديث توش عثمان ابن عيسی است اشکال اسم مان، سماعه را ما ثقه می­دانيم يعنی امام می­دانيم واقفی نمی­دانيم، عادل حالا يا عادل فرض کنيم در اين خبر عادل نيستن، چون  مذهب شان منحرفه اما خب ثقه است، درست شد ما تعبد داريم خب يک روايت داره تقليد السيف فی الصلاة خب دوتا می­شه، کسانی که سفت دنبال مبنای حجيت خبر ثقه می­رن لازمه کلامشان همينه، خب دوتا خبر داريم يکی تقليد السيفه، يکی تقليد السيف فی الصلاة، چرا چون اين هم سندش معتبره، اين هم سندش معتبره، شيخ در حقيقت خوب دقت بکنيد شيخ از مزايای شيخ با اين که در بغداده حجيت خبر را قبول می­کنه البته توی تهذيب و استبصار گاهی هم قبول نمی­کنه، اين مبانی شيخ در تهذيب و استبصار يک نواخت نيست، لکن معظم کار شيخ اينه، خوب دوتا تفکر روشن شد، يک تفکر مياد مقايسه می­کنه، مقارنه می­کنه، می­گه آقا اينجا کلمه فی الصلاة حذف شده تو آن نسخه­ای ديگه نيست، يک تفکر می­گه ما کار به نسخه نداريم به تعبير آن مرحوم نسخه­ نگيری، الآن اين سند معتبره توش آمده تقليد السيف و فيه الکيموخت، پس می­شه انتفاع به کيموخت به جلد ميته می­شه کرد، پس ببينيد چه شد تا اينجا، يک مسأله­ای اختلاف نسخه­ای اين کتاب که اين خيلی مهمه، دو مبنای اصولی بر حجيت خبر تعبداً درست شد، سه مطلب خيلی مهمی در اينجا که به اصطلاح محل به اصطلاح نکته و عنايته، آن اينه که ما بياييم هر مصدری را همانجوری که هست نقل بکنيم، حالا اين دوتا را اول چون وقت هم تمام شده، و يک کلمه اش را به اصطلاح بگم بعد قيدش را بعد عرض می­کنم:

اما مطلب اول مرحوم شيخ قدس الله نفسه در مشيخه و حتی در کتاب فهرست خودش راجع به اختلاف نسخ کتاب ايشان صحبت نکرده، اصولاً من عرض کردم در کتاب شناسی نجاشی در اين جهت موفق­تره نجاشی در موارد زياد داره له کتاب يختلف باختلاف روات، شيخ اين را نداره، نسخه شناسی نداره شيخ اين يک مشکل ما، اين کتاب بالذات مشکل داره بهترين دليل ما بر اين مطلب حالا غير از اين بالوجدان پيدا می­کنيم، روايت حسين ابن سعيد در دو مصدر با اختلاف بالوجدان پيدا می­کنيم، غير از اختلاف وجدانی بهترين نکته­اش عبارت نجاشيه، مرحوم نجاشی در ترجمه­ای، به نظرم نجاشی ترجمه حسن ابن سعيد داره حسين ابن سعيد نداره، بعد می­گه اخو حسين ابن سعيد، چون اين دوتا با همديگه دوتا برادر حسن و حسين  اين کتاب­ها را نوشتن، اگر فراموش نکرده باشم، مرحوم اشتهاری اين، بعد ايشان می­گه و قد کتب اليّ ابن نوح، ابن نوح واقعاً حديث شناسی بزرگيه استاد مرحوم نجاشی شيخ از ابن نوح استفاده نکرده، دقت می­کنيد چطور اختلاف استاد اثر می­کنه نجاشی رحمه الله از ابن نوح زياد استفاه کرده به خلاف شيخ اين بخش را هم خود ايشان به نحو کتابت اجازه کتابتی از بصره به بغداد برای مرحوم نجاشی فرستاده عبارت نجاشی را ما در يکی از بحث­ها خوانديم اگر بخواهم بخونيم و شرحش را بديم، شايد يک جلسه درس بايد شرحش را بديم، لکن من يک نکته­ای عرض می­کنم انشاء الله آقايون مراجعه کنن، مرحوم ابن نوح  می­گه کتاب حسين ابن سعيد پنج نسخه داره، خوب دقت بکنيد، بعد اصح النسخ را می­گه و اضعف نسخ را هم نام می­بره بقيه بحث را فردا انشاء الله، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال