ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384 (67)

دروس خارج فقه سال 85-1384 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1384-67

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره عنوان کلی نجاسات بود که آيا خود حکم شارع به نجاست يک شئ با قطع نظر از ادله خاصه اقتضاء می­کنه که بيع او باطل باشه يا نه؟ و به طور کلی بحث حقوقش اينه که اين نجاست، نجس قرار دادن يک شئ در اصطلاح شرعی، البته نجاست خودش يک امر عرفی هست ما مثلاً دست مان کثيفه، پليده و اين را بياد شارع تصرف بکنه مثلاً فرض کنيد يک گوشتی که جيفه است يعنی مردار، مراد در اصطلاح عرفی آن حيوانی است که بو کرده تعفن پيدا کرده کثافت داره آدم وقتی می­بيندش حالش بهم بخوره اين را می­گن مردار اما اگر يک يک حيوانی خيلی تميز، گوسفند سرحال، چاق و چله فرق رو به قبله سر نبريدن که خب اين را هم شارع بهش می­گه مردار، طبيعتاً اين طوره، بحث اينه که وقتی شارع مياد يک تصرف می­کنه بحث پليدی بحث نجاست که يک بحث عرفی است، شارع مياد يک چيزی را نجس قرار می­ده يک چيزی را پليد قرار می­ده اين حد اين جعل چيه تا چه مقداره گفتيم برای اين که بحث تمام بشه، يکی هم عنوان دومی را هم ما اضافه کرديم عنوان حرمت، عنوان حرمت تا چه مقداره، اين دوتا بحثی است که در اينجا بايد بشه،  عرض کرديم در اين بحث ما يک بحث اجمالی داريم که آن چارچوب­های کلی را می­خواهيم در نظر بگيريم يک بحث تفصيلی داريم بلا اشکال در  بخش تفصيلی اين قطعی است که بعضی از مواردی که نجس، يا بعضی از مواردی که حرامه، خريد و فروش را شارع حرام کرده خب اين درش شبهه­ای نيست حالا به لسان­­­های مختلف، يا به لسان فرض کنيم سحت آمده، يا ان الله حرمه حرم ثمنه، آمده لسان­های مختلفی داريم که در آنجا، حرمت يا نجاست يعنی يک شئ حرام يا يک شئ نجس خريد و فروشش و مبادله­اش جايز نيست اين هم محل کلام ما فعلاً نيست چون آن­ها را بايد موردی برخورد بکنيم و مخصوصاً در قسم اولی که ما درباره بول داريم، ما اين تعبير را نداريم در باب بول نداريم که خريد و فروش البته داريم ثمن العذرة سحت، راجع به عذره داريم ليکن اين که عذره شامل بول بشه اين روشن نيست مگر الغاء خصوصيات بشه و الا روايت ثمن العذره سحت داريم که انشاء الله شرحش مفصلاً توی مسأله دوم که مرحوم شيخ متعرض شدند خواهيم گفت.

پس فعلاً بحث اولی که ما مطرح کرديم به طور کلی حرمت يک شئ يا جعل نجاست برای يک شئ آيا از نظر قانونی و حقوقی مساوق است با حرمت، با فساد معامله، با بطلان معامله يا با او مساوق نيست اين سؤال؟ عرض کرديم به اين جهت روی عناوينی را که داريم ما، عناوينی که داريم عناوين حرام داريم، عناوين رجس و نجس و نمی­دانم خبيث و خبائث و رُجز هم در قرآن داريم حالا اين که اين­ها به معنای نجس باشه يا نه؟ اين راجع به روايات هم متعرض شديم آنی که ما الآن در روايات عامه داريم که اين روايت در روايات خاصه هم نيامده رو عنوان حرمت داريم ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، اين به درد می­خوره انصافاً عرض کرديم همين قضيه را جابر ابن عبدالله انصاری نقل کرده که حرم الميته و الدم، و حرم اثمانها، مضمون حديث اينه، اما ابن عباس که بچه­ای بوده در آن وقت اين را نقل کرده با اين اطلاق ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، بلی و اين روايت را الآن قبولش مشکله ليکن داريم به هر حال و در بعضی از روايات که مثلاً ان الله و رسوله حرما الخمر، يعنی آن بحث را هم سابقاً چون مطرح کرديم ديگه اعاده نمی­کنيم که آيا اين ملازمه­ای بين تحريم و حرمت ثمن در فساد معامله در مطلق تحريمه يا تحريمی که از خدا باشه ان الله اذا حرم شيئاً آيا اين مطلق تحريمه يعنی نکته روی تحريمه يا نه؟ نکته روی تحريم الله است، اگر رو تحريم الله باشه پس در تحريم الرسول شامل نمی­شه اين بحث­هاش گذشت ديگه نمی­خواهيم در اينجا تکرار کنيم، با قطع نظر از اين روايات در روايات خاصه هم ما چيزی راجع به اين جهت نداريم الا يک حديث که آن حديث تحف العقول باشه در حديث تحف العقول چون می­خواهيم به اين نکته نگاه بکنيم يک مرتبه ديگه اين حديث را به اين لحاظ نگاه می­کنيم ببينيد که آيا از اين حديث چنين مطلبی در مياد يا نمياد؟ در حديث تحف العقول البته در حديث تحف العقول اضافه در بخش تجارت يعنی خريد و فروش، در بخش صنعت هم اجاره هم که رسيده بازهم آنجا مسأله حرمت را مطرح کرده يعنی بخشی به اصطلاح حرمت را فقط به خريد و فروش نزده بلکه در بخش صنعت هم ايشان آورده، اما در بخش تجارت در بخش تجارت اين طور داره ايشان آنی که به درد ما نحن فيه می­­خوره بلی اولاً گفته که بايد حلال باشه و بعد بلی و اما وجوه الحرام من البيع و الشراء فکل امر يکون فيه الفساد اين معيار را فساد، اين ظاهراً معيار فساد را مبناست، رو همان مبانی معتزله و شيعه که احکام الهی تابع مصالح و مفاسد اند، چون گفته کل امر يکون فيه الفساد مما هو منهی عنه، پس عنوان عنوان نهيه، ما عرض کرديم دوتا عنوان داريم ديگه، يکی حرام يکی نجس، الآن دنبال دوتا عنوان هستيم اين منهی عنه يعنی حرام، بعد ايشان می­گه من جهة اکله، شربه کسبه يا لبسه، نکاحه ملکه، هرچيزی که به اين جهاتی از جهات او حرامه معامله­اش هم فاسده اين يک نکته­ای خيلی لطيفی در اين روايت، بعد او شئ من وجوه النجس، آخرش داره او شئ يکون فيه وجه من وجوه الفساد نظير البيع بالرباء، بيع الميته، دم، لحم الخنزير، لحوم سباع من صنوف سباع الوحش، و الطير، جلود السباع او الخمر او شئ من وجوه النجس اگر اين شئ من وجوه النجس را عطف بر بالا، فکل امر يکون فيه الفساد مماهو المنهی اين يک ضابطه، دو او شئ من وجوه النجس يعنی کل شئ من وجوه النجس، پس از روايت تحف العقول هردو ضابطه در مياد، يکی حرمت مساوق است با بطلان معامله، يکی هم وجوه نجس نگفت من النجس، عرض کرديم ظاهراً مرادش از وجوه النجس همان اعيان نجسه است، يا به اصطلاح ديگر نجاساتی که قابل زوال نيستند عرضی نيستند ذاتی اند، فهذا کله حرام محرم، دقت فرموديد لان ذلک کله منهی عن اکله و شربه، بعد راه­های ديگری هم ايشان آورده، پس بنابراين از اين کتاب از کتاب تحف العقول هردو عنوانی که الآن ما در بحث اجمالی داريم متعرض می­شيم در مياد، خلاصه هرجا نهی از شئ بود يعنی حرام بود اين نهی شامل بطلان معامله هم می­شه يعنی به عبارت ديگه بخواهيم تفسير بکنيم وقتی يک چيزی برش صدق کرد، حرام يعنی محروم بودن انسان از او، و اين محروم بودن می­خوره به استعمال و پوشيدن و مثلاً به کار بردن و خوردن و آشاميدن و باش نماز خواندن، اگر بخواهد باش نماز بخوانه محروم نمی­شه از او، و از آن­ها می­­خوره مسأله خريد و فروش، يعنی اطلاق محروميت اگر در يک چيزی به نحو اطلاق در قرآن آمده، حرم عليکم الميته، خود تحريم مطلق اقتضاء می­کنه بطلان معامله را اين حديث را ولذا من ديگه شايد به قول معروف، به قول تعريف، معروف شايد پنجا بار، صد بار گفتم اين حديث تحف العقول به لحاظ اين نکته­ای فنی بسيار عاليه، که حرمت مطلق، محروميت مطلق انسان از يک چيزی تا حد بيع هم می­رسه تا حد نقل و انتقال آن وقت شبيه اين کلام را ايشان تو اجاره هم آورده که به اصطلاح ما امروز بخش کارگری بهش می­گيم، اجارات، در بخش اجاره هم بلی، در بخش اجاره هم ان يوجر نفسه فيما ينتفع به من وجوه المنافع بايد باشه بلی، فاما ان يواجر نفسه علی حمل مايحرم اکله، خوب دقت بکنيد ان يئاجر، هردوش درسته هم با همزه هم با واو، اينجا هردوش درسته يواجر نفسه يا يئاجر نفسه علی حمل مايحرم اکله او شربه او يئاجر نفسه فی صنعة ذلک الشئ او حفظه، بعد بلی بعد ايشان خوب دقت بکنيد تا مياد بعد اصنام، مزامر و برابيط و خمر و خنازير و ميته و دم او شئ من وجوه الفساد نجس را اسم نمی­بره، سه چهارتا معين، الذی کان محرماً عليه من غير جهة الاجاره فيه، همان نکته­ای که من الآن عرض کردم، نکته اينه که هرچيزی به که نحو اطلاق تحريم بشه اين اطلاقش شامل بطلان اجاره هم خواهد شد اطلاق حرمت کان محرماً و کل امر منهی عنه من جهة من الجهات، بلی دقت فرموديد، تو بخش اجاره هم، البته در بخش اجاره ايشان مياد تو اين، اين را

31: 11

نداره بلی راسته، در بخش اجاره عنوان کلی نجاست را نداره اما عنوان کل فاسد و محرم را داره بعد هم در بخش باز چيز می­شه در  بخش صنعت که به اصطلاح تکنولوژی به اصطلاح امروز باشه بلی، و ان ما حرم الله صناعة التی هی حرام کلها، التی يجئ منها الفساد محضاً بلی، بلی اينجا هم در عنوان چيزی نداره، عنوان نجس را نداره پس آنی که الآن به درد مانحن فيه می­خوره از روايت تحف العقول در عنوان خريد و فروش که تجارت در روايت آمده دوتا عنوان را مؤثر می­دانه، يکی عنوان حرام، يکی عنوان نجس، و ديروز من برای شما عبارت مرحوم شيخ مفيد را از کتاب مقنعه خواندم در کتاب مقنعه دقت فرموديد يک چيزی عجيبی است عبارت مقنعه، انصافاً از عجايب کار، مرحوم صاحب مقنعه مرحوم شيخ مفيد من باز دو مرتبه عبارتش را بخوانيم چون

50: 12

دنبال اين بحث بايد بشيم مرحوم شيخ مفيد اين مطلب را خيلی واضح آورده، ايشان اين طور داره در کتاب مقنعه، و بيع الميته و الدم و لحم الخنزير و ما هل به لغير الله، و کل محرم من الاشياء و نجس من الاعيان، لذا ما اصرار داشتيم بر اين که مرحوم شيخ مفيد و اصولاً مکتب بغداد به روايت تحف العقول نظر دارند حالا خود روايت در اختيارشان بوده نقل به واسطه­ای بوده، ببنيد چقدر ظريف مرحوم شيخ مفيد مطلب را به کار برده کل محرم من الاشياء و نجس من الاعيان حرام و اکل ثمنه حرام، عرض کرديم به لحاظ روايات که اين اصحاب ما مثل مرحوم شيخ مفيد اين­ها مصر بودند که فتاوای شان که هست مستقيماً از نصوص باشه توش اجتهاد نباشه، اگر  بخواهيم برای فتوای مرحوم شيخ مفيد مصدری پيدا بکنيم غير از تحف العقول ديگه نمی­تونيم پيدا بکنيم، چون روايات ما همه موردی اند، ثمن الميته سحت، روايت مورديه، اما آنی که بيايد بگه کل محرم يا بگه کل نجس اين الآن در مصادری که ما داريم منحصره در کتاب تحف العقوله.

و اما در غير تحف العقول، عبارت بلی مرحوم عبارتی که در کتاب فقه الرضا آمده حالا مؤلفش هر کسی باشه، ايشان اين طور داره، و کل امر يکون فيه الفساد مما قد نهی عنه يعنی محرم عنوان محرم من جهة اکله، شربه، لبسه، نکاحه، مما قد نهی عنه، مثل ميته و دم و لحم الخنزير و رباء و جميع الفواحش و لحوم سباع و خمر و ما اشبه ذلک فحرام ضار للجسم و فاسد للنفس، بر فرض بخواهيم از اين عبارت در بياريم از اين عبارت استفاده بکنيم، فقط عنوان حرام در مياد، نجس در نمياد، دقت فرمودين ظرافت کار را از تحف العقول دوتا عنوان در مياد، يکی حرام يکی نجس، اما از عبارت فقه الرضا فقط يکی در مياد و آن حرام، از اين عبارت فقه الرضا غير از حرام ما چيزی نمی­تونيم در بياريم، و لذا احتمالاً چون عبارتش شبيه به کتاب تحف العقول هست، احتمالاً درسته از او گرفته، ليکن نمی­دانيم چرا؟ کل نجس را الغاء کرده، حرام را قبول کرده اما کل نجس را الغاء کرده کل نجس من الاعيان، اين خيال نفرماييد اين­ها کارهای آسانيه مثلاً اين ظرافت­ها و فکرها و تأملاتی بوده که قدماء داشتند، در کتاب فقه الرضا ما احتمال داديم کتاب التکليف ما وقتی کتاب التکليف فقه الرضا را شرح داديم احتمالاً اين کتاب تکليف باشه، و يک نکته­ای را عرض کرديم که کتاب التکليف به خلاف بقيه کتاب­های ابن غضاقر شلمغانی اين کتاب توسط ابن بابويه پدر به قم آورده شده، يعنی مرحوم شيخ طوسی که طريقش را به کتاب تکليف نوشته، توسط به اصطلاح ابن بابويه فقط تکليف را داره بقيه کتب را نداره اين خيلی عجيبه، ما آنجا توضيح داديم، اگر مراجعه بکنن آقايون، کتاب­های شلمغانی بيش از تکليفه، و عجيب اينه با اين که اين کتاب وقتی لعن صاحب کتاب در آمد هنوز ابن بابويه زنده بود بلکه وقتی اعدام شلمغانی که سال سه صد و بيست و دوی هجریه، هنوز ابن بابويه زنده بود، يعنی ديگه در سال سه صد و بيست و دو کاملاً اين شملغانی مطرود و ملعون بود در  بين اصحاب کاملاً و مرحوم صدوق پدر در سه صد و بيست و نه وفاتشه، هفت سال بعد از به اصطلاح کشتن شلمغانی وفات ايشانه باز مع ذلک با اين همه لعن که در روايات و توقيعات آمده باز می­بنيم که مثلاً مرحوم صدوق پدر که نقل کرده، صدوق پسر که قطعاً بعد از اين جريان بوده قطعاً بعد از ملعونيتش بوده، در فهارس ما، آمده که صدوق پسر از پدرش نقل کرده آيا ممکنه اين تأثير داشته اين مطلب در فتوای مثل مقنع، ما عرض کرديم در مثل مقنع کل نجس را نگفته يبطل بيعه، خوب دقت کنيد ظرافت صدوق، آيا احتمال داره صدوق از پدرش متأثره، پدرش از کتاب تکليف شلمغانی متأثره، در کتاب التکليف شلمغانی کل نجس نيامده، خيلی عبارتش به تحف العقول می­خوره خوب دقت بکنيد عبارت خيلی شبيه تحف العقوله، ليکن ظرافتش اينه که در تحف العقول دوتا عنوان هست کل حرام و کل نجس، در کتاب فقه الرضا يک عنوان هست کل حرام، کل نجس رفته از بين، ظرافت را دقت، اما در کتاب مقنعه شيخ مفيد هردو عنوان هست، کل نجس، کل حرام، دقت فرموديد اما در کتاب شيخ صدوق که در قم آمده، قم کليت نداره، ما در کتاب مقنعه شيخ صدوق، عناوين مثلاً ثمن الخمر سحت، ثمن، اينهای که بعنوانه آمده، بعنوان کل نجس نيامده، در صورتی که ما در مکتب بغداد کل نجس را می­بينيم عنوان کل نجس و عنوان کل حرام را می­بينيم خب اين تا اينجا البته الآن عرض کرديم ما می­خواهيم صحبت­های اجمالی بحث را نظر بکنيم و يک نظری هم اگر به فقه اهل سنت چون ممکنه که آن مسأله فقه اهل سنت هم باز در مسأله به اصطلاح رأی قمی­ها بی اثر نبوده رأی بغدادی­ها من الآن از کتاب المجموع، اين المجموع از کتاب­های بسيار بسيار نافع و مفيد اهل سنته، مال نوویه، که از بزرگان شافعی است، متن کتاب مهذبه، آن فلان شيرازی است،

 38: 19

شيرازی است، و شرح کتاب از نوويه، در متن کتاب اين طور داره الاعيان ضربان، در جلد 9 از اين چاپی که پيش من هست المجموع صفحه 212 الاعيان ضربان، ضرب نجس و طاهر، فاما النجس فعلی ضربين، نجس  فی نفسه و نجس بملاقات النجاسة و اما النجس فی نفسه فلايجوز بيعه، دقت فرموديد اين همان کبرای کلی، فاما النجس فی نفسه اين به اصطلاح اين کتاب در قرن چهارمه، اين معاصر تقريباً مرحوم شيخ صدوقه رضوان الله تعالی عليه فکر می­کنم حالا اگر فراموش نکردم نمی­دانم سه صده، چهار صده، ديدم تازگی­ها ديدم چند وقته، فراموش کردم، علی ای حال فلايجوز بيعه، پس در اين کبرای کلی است اين را هم دقت فرموديد، در مثل اين فقيه معروف شافعی می­بره رو همان عنوان نجس، شبيه شيخ مفيد ما، کل نجس لايجوز بيعه، فلايجوز بيعه و ذلک مثل الکلب و الخنزير و الخمر و السرجين و ما اشبه ذلک من النجاسات درست شد و الاصل فيه، خب دليل ما روی جابر رضی الله عنه، جابر ابن عبدالله عن رسول الله ان الله تعالی حرم بيع الخمر و الميته و الخنزير و الاصنام درست شد حالا اين روايت چهارتا عنوانه، خمر و ميته و خنزير و اصنام، اما آقايون اهل سنت تعميم فهميدند،

س:

28: 21

ج: اين يک نکته، که موردی اما

33: 21

اين غرض من عرض کردم فقط بحث بول نيست اين ظرافت­های است که در فقه و در استظهار هست، و کار فقاهت را در اساس اين درست می­کنه نه اين تساهل در، دو در اين روايت حرم بيع الخمر و الميته و الخنزير و الاصنام چون خودشان حرام اند، چون اصنام که نجس نيستند که، آنی که و لذا در آن روايت داره که و روايت داره که بلی اين روايت در صحيح مسلم و بخاری است اين طوری، سمع رسول الله، اصل روايت جابر اينه، سمع رسول الله يقول عام الفتح و هو بمکه، آنی که اول خواندم متن کتاب بود در شرح مفصلش آمده،  عرض کردم در روايت  عبدالله ابن عباس هم داره که در حجر بود توی خود کعبه بود در عام فتح، يعنی سال دهم، ان الله و رسوله حرما بيع الخمر و الميته و الخنزير و الاصنام فقيل يا رسول الله أ رأيت شحوم الميتة فانها يتلی بها السفن و يدهن بها الجلود و يستصبح بها الناس، روغن چراغ استفاده می­کنن يا برای کشتی، تلی يعنی ماليدن، برای اين که کشتی سوراخه، درز کشتی را باش بگيرند، يا پوست حيوان را برای اين که وقتی می­خواهن پوست را به اصطلاح دباغی بکنن با آن، قال لا هو حرام، ثم قال قال رسول الله عند ذلک، قاتل الله اليهود ان الله، ما حرم شحمومهما جملوه ثم باعوه فاکلوا الميته، در روايت داره که فاکلوا اثمانها اينجا الآن ميته داره دقت فرموديد يا نه؟ يعنی به عبارت ديگر پيغمبر اول فرمود ان الله و رسوله حرما، بيع الميته بعد از او قصه­ای يهود را نقل فرمود ان الله لما حرم شحومهما يعنی در باب يهود شحوم مطلقاً حرام شده بود اطلاق تحريم معناش اين است که بيعش هم فاسده، البته مشکل در اين روايت اينه، که پيغمبر اکرم مستقيم اين مطلب را نفرموده يعنی اين مطلب لازمشه، يعنی خداوند بر يهود گفت که به اصطلاح چيز دنبه­ای حيوان حرامه، شحوم ميته، شحوم را بر اين­­ها حرام، اين­ها آمدند به اصطلاح ما کلاه شرعی درست کردند شحوم را آب کردند روغنش کردند جملوه يعنی آبش کردند، گفتند حالا روغن می­فروشيم، حالا که دنبه نيست که خدا دنبه را بر ما حرام کرده اين که دنبه نيست روغنه، پيغمبر می­فرمايد اگر خداوند يک چيزی را حرام کرد تبديل به هر چيزی بشه، ثمن آن هم حرامه آن ثمنی که بازاء آن گرفته، دقت فرموديد اين مفاد اين روايت، اگر ما باشيم و اين روايت با توجه به صدر و ذيل دوتا نکته تو اين روايت هست يک، چهار تا چيز معين اسم برده اصنام و خمر و ميته، دو به اين تحريم تعلق گرفته شده از تعلق تحريم اثبات بطلان معامله شده، ليکن در فتوای فقهی شان چه آمد کل نجس لايجوز بيعه، مکتب قم ما با اين دوتا کار مخالف بود خوب دقت بفرماييد، اين دو کار اين را يک نوع قياس می­دانستند در قم، اولاً عنوان تحريم آمده ما چرا به نجس بزنيم، آنی که در روايت آمده عنوان تحريم ان الله حرم شحومهما آن وقت در عبارت دقت فرموديد نکته فنی انشاء الله روشن شد برای شما آن وقت ببينيد يا مثلاً روايت ابومسعود انصاری ان رسول الله نهی عن ثمن الکلب و مهر البغی، بغی زن­های تردامن به اصطلاح و حلوان الکاهن، خب اين سه مورده ما هم داريم، عرض کرديم ما مواردی داريم ما هم سه مورد داريم که نهی عن ثمن، نهی عن ثمن باطل، حرام معامله باطله، اين درسته، دقت فرموديد حالا برگرديم به عنوان عبارت کتاب مهذب، بعد ايشان اين طور می­کنه، بلی حديث ابومسعود بدری و ابوهريره فنهی عن ثمن الکلب بعد خود ابواسحاق شيرازی صاحب مهذب، اين طور فنص علی الکلب و الخنزير و الخمر و الميته، و قسنا عليها سائر الاعيان النجسه، اخذ به قياس کرديم تصريح می­کنه، ببينيد دقت کنيد دوتا نکته را چطور در عبارت اين يک فقيه ما می­تونيم به اين عبارت يک اين که اين­ها معين اند چهارتا مورد را پيغمبر ذکر کردند بعد هم در آن چهار مخصوصاً آن اولی که ان الله و رسوله حرما بيع الخمر در آنجا داره، و مخصوصاً در آن متن روايت ابن عباس ديگه خيلی واضح­تر ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه، پس بطلان معامله مستند است به تعلق تحريم، الآن بحثی که ما داريم بطلان معامله مستنداً الی جعل النجاسه، اين بحث روشن شد يا نه؟ سر کار قمی­ها هم روشن شد مرحوم صدوق چون اين علمای ما بر اثر ارتباطات علمی کاملاً بر کارهای اهل سنت و استدلالها اشراف داشتند، يعنی مرحوم شيخ صدوق می­دانست اگر بگه کل نجس لايجوز بيعه مثلی که اين آقا گفت اين نتيجه­اش قياسه، چرا؟ چون آن عناوينی که آمده دوتا، سه­تا چهارتاست، نجاسات هفت­تاست مجموع هفت­تا را نمی­گيره، عنايت فرموديد، و يکی از اختلافات اساسی مدرسه قم، مکتب قم، مکتب بغداد هم همين جاست شما ببينيد مرحوم صدوق، موردی نام می­بره همان­های که در روايت آمده مرحوم شيخ مفيد اطلاق به کار می­بره هم عنوان کل محرم به کار می بره هم عنوان کل نجس، لايجوز بيعه بحال، البته چون بحث عبارات را بعد هم می­خواهيم بخوانيم الآن مراد ما از عبارات فقط برداشته، من احتمال می­دم البته عرض می­کنم چون ديگه ما که نه شاگرد مرحوم صدوق بوديم نه اين که اين مطالب را بزرگان ديگه شرح دادند، احتمال می­دم که مرحوم شيخ صدوق رضوان الله تعالی عليه که قائل به آن اطلاق نشد اين تصور برش بود که اطلاق يعنی قياس، اين عبارت­های اهل سنت در مقابل شان بود که نص رسول الله بر کلب و خنزير و قسنا باقی را، خب آن­ها که قائل به قياس نبودند، شيخ که قائل به قياس نبود، و لذا بسيار مستبعد هم می­دانيم که مرحوم شيخ مفيد هم اين کار را کرده باشه يعنی کار اهل سنت البته اين کار که بگيم کل محرم و بگيم کل نجس اين در حوزه سنی­ بغداد شايع بوده اين مشکل نبوده خوب دقت بکنيد، جايي که شيخ مفيد رحمه الله در آنجا به دنيا آمده و زندگی، در فضای فرهنگی بغداد اين کاملاً متعارف بوده ليکن مع ذلک کله شأن علمای ما اين نبوده که با اين فضای فکری که مثلاً در  بغداد حاکم بوده متأثير بشن انشاء الله عنايت شد و ما بسيار احتمال قوی می­ديم که ريشه­های روايت تحف العقول يا خود همان روايت يا قريب به آن روايت در اختيار علمای بغداد بوده، شأن آن­ها را بسيار اجل از اين می­دانيم که مثلاً اين به اصطلاح امروزی­ها يک نوع فکر التقاطی در اختيار شان بوده، از مطلبی را که علمای اهل سنت تصريح کردند قياسه، تصريح کردند ديگه، الآن برايتان عبارتش را خوانديم، تصريح کردند که اين مطلب قياسه، از اين مطلب بخواهن اينها مثلاً همان استفاده فقهی را بکنن، اين تا اينجا جوی کلی مطلب، و به نظر ما جو کلی بغداد که کل نجس، و بعدها هم دعوای اجماع پيش اصحاب ما الی ماشاء الله، جواهر و ديگران مواردی زيادی ادعای اجماع شده در مسأله و اين که مرحوم آقای خويي قدس الله و عده­ای گفتند اين اجماعات مستند به مثلاً فرض کنيد روايت انما الخمر و الميسر رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه چون مثلاً علامه رحمه الله به اين آيه تمسک کرده، می­گيم انشاء الله موردی که عرض می­کنيم مرحوم علامه تمسک کرده به بطلان بيع کل نجس به اين آيه، خب اين اشکالش اينه که خمر و ميسر و انصاب و ازلامه اين ربطی به کل نجاسات نداره، اين که ربطی به کل نجاسات نداره نمی­تونيم اثبات بکنيم کل نجاست اين باز بر می­گرده  به يک نحو قياس، من فکر نمی­کنم با اين تحليلی که ما داديم با اين دقتی که در متون شد به ذهن من اين طور مياد که اصل روايت تحف العقول در اختيار علمای بغداد بوده و اعتماد آن­ها بر اين بوده البته در کتاب بعدی ما مثل فقه الرضا که احتمالاً تکليف شلمغانی باشه مقداری از روايت تحف العقول نقل شده و آن مقدار حرام نه نجس، اين مقدار ازش نقل شده و اين کتاب­ها بعدها در قم رفته اما در قم هم نه عنوان حرام مطلق آمده مثل اين کتاب عنوان نجس هم نيامده در علمای قم ما عنوان عناوين معينه­ای که در روايت ذکر شده، اطلاق نجس نيامده، اين اجمال قضيه انشاء الله تعالی.

بحث دوم اين که آيا

س: اصطلاح نجس زمان امام صادق که

31: 31

ج: الآن همين بحث را می­خواهم بحث دوم اين که آيا اصلاً خودش از نظر حقوقی حرمت می­کشه تا آنجا بعيد نيست انصافاً چون عرض کرديم اين روايات ان الله اذا حرم شيئا حرم ثمنه هم مؤيدشه، بعيد نيست که حرمت مطلق يک شئ به اين معنی که شارع بگه اين شئ شما ازش ممنوعين خوب دقت بکنيد، همين مطلبی که در کتاب تحف العقول آمده، حالا کار نداريم به تحف العقول اين مطلب که خود محرم معناش اين است که خريد و فروشش هم باطله، اصلاً حرمت، حرم عليکم الميته که در قرآن که داريم حرم عليکم الميته، خود حرم عليکم الميته يعنی شما بايد از ميته محروم باشيد محروميت از ميته اين است که مثلاً انسان او را استعمال نکنه در نماز، مانعيت نماز در مياد، قاطعيت نماز از توش در مياد اصلاً بعيد نيست اين ممنوعيت احکام وضعی ديگر ازش در مياد مثل عدم ماليت اصلاً شارع الغاء ماليت کرده، و مؤيدش اينه که در خصوص بعضی از اين موارد مثل ميته روايت داره که ثمن الميته سحت الغاء ماليت کرده بگيم اين اختصاص نداره هرجا تحريم به نحو اطلاق به يک عينی تعلق گرفت هم الغاء ماليت توش در مياد هم بطلان معامله توش در مياد بلکه از آن عبارت فقه الرضا بطلان صناعت هم توش در مياد، بطلان اجاره هم توش در مياد، عبارت تحف العقول معذرت می­خواهم، نه اجاره­اش می­شه داد نه می­شه خريد و فروشش کرد تمام اين عناوين را بتونيم از حرام، اين انصافاً بعيد نيست، همان روايت ان الله اذا حرم شيئاً بنحو اطلاق بعيد نيست اين مطلبه.

اما نجاست، نجاست چون يک امر عرفی است به معنای پليدی جعل نجاست از طرف شارع اين ديگه توش بعيده در بياد اگر شارع گفت يک چيزی نجسه، اين می­خوره با ارتکازات عرفی ارتکازات عرفی ما اينه که يک چيز نجس را ما ازش اجتناب می­کنيم مثلاً لباسمان کثيفه، پليده آلودگی داره نمی­پوشيم به کار نمی­بريم اين عرفی هست يک غذا يک برنجی آلوده باشه کثيف باشه نمی­خوريم اين هست انصافش هست ديگه، اگر شارع گفت مثلاً مردار مردار عرض کردم حقيقتاً آن حيوانی است که بو گند پيدا کرده جيفه ديگه جيفه، اين مرداره ميته اساس جيفه آنه، خب اين را ما نمی­خوريم اجتناب ازش می­کنيم دور می­ريزيم اين متعارفه ديگه بو داره، اصلاً در يک فضای باز الآن در بعض جاها مردارها اصلاً بايد برين توی مثل چاه مانندی، نفت بريزن بسوزانن، آتش اين کارهای که متعارفه، اين متعارفی در زندگی ماست اگر شارع گفت حيوانی هم که رو به قبله ذبح نشده اين هم مرداره اين هم ميته است مراد همينه ديگه قاعدتاً همينه، يعنی به عبارت ديگر ما می­تونيم ازش عدم انتفاع را در بياريم انتفاع مناسب خودش، مثلاً پوست ميته را مثلاً پوست دباغی شده­اش بپوشيد نه نمی­پوشيم وقتی شارع می­گه اين جيفه است اين مرداره، استعمال نمی­کنيم شارع می­گه اين غذا نجسه کثيفه پليده استعمال نمی­کنيم بلکه بعيد نيست در ارتکاز عرفی ما عرف عام چون شواهد قطعی در زندگی بشر نشان می­ده که بشر از هزاران سال قبلی که هنوز آثار از قبرها و غير قبرها، آثار و نقش­های در غارها بشر کشيده، بشر از وقتی که شناخته شده همراه با دين و مناسک دينی بوده، در قبرهاشان همين طور در غارها من نمی­خواهيم وارد اين بشم، و به قول معروف در فلسفه ارسطو گفته انسان حيوان ناطق اين­­ها می­گن انسان حيوان متدينه، فرق انسان با بقيه حيوانات اينه، آن فصل حقيقی انسان دين داريه، نه ناطق بودن حالا چه مراد قوه مفکره باشه چه نطق ظاهری باشه به خاطر  مجوف بودن داخل زبان چون آخر اين کام انسان مجوفه، توليد صدا می­کنه، در مثل اسب و الاغ و اين جور چيزها کام شان، يعنی زبان شان به سقف می­چسبه لذا  صوت صحبت نمی­کنن، طوطی هم مثل بشره تجويف داره داخل کام، يک نوع جوفی داره لذا صحبت می­تونه، حالا به هر حال چه مراد ارسطو اين معنای علمی باشه، طبيعی باشه که انسان قدرت نطق داره به خلاف مثل اسب و گاو و گوسفند و اين­ها يا مراد ارسطو از اين کلمه ناطق به معنای فوه مفکره باشه قوه به اصطلاح ادراک کليات باشه، ليکن اين­ها می­گن نه بگيم انسان حيوان ديندار هيچ حيوانی نيست که اين

35: 35

و واقعش هم همين طور قديم­ترين آثاری که در انسان هست همراه، آن وقت بگيم پس دين امر طبيعی است در انسان و چون دين يعنی خضوع انسان برای يک نيروی اعلا، نيروی پاک نيروی مقدس، بعيد ارتکاز عرفی اين بوده که انسان اشياء آلوده را در دين به کار نمی­برده حالا می­خواهد معبد باشه، می­خواهد فرض کن آتشکده باشه، اين ارتکاز  بشری هم بوده، پس ما اگر شارع گفت اين نجسه يعنی در نماز هم به کار نبريد اين را هم می­تونيم بفهميم، جعل، می­خواهيم حدود جعل نجاست را ببينيد اگر گفت يک چيزی پليده، شارع گفت يک چيزی پليده چه مقدار حکم می­تونيم از اين کلمه در بياريم با قطع نظر از ادله خاصه، انصافاً حرمت استعمال به کار بردنش منفعت از او پيدا کردن اين را می­فهميم بعيد نيست در تقوس دينيه به قول عرب­ها در مراسم دينی، در مظاهر دينی يا به تعبير قرآن شعائر الله در شعائر دينی آنچه که به عنوان شعائر و مناسک، نسوک مظاهر دينی، مراسم دينی بعيد نيست که بشر هم هميشه اين خصلت را داشته که شئ ناپاک را به کار نبره چرا؟ چون دين را هميشه مظهر ارتباط و عبادت را مظهر ارتباط با يک مظهر عالی پاک مقدس منزه به کار می­برده حالا هر بشری که بوده، البته الآن خب می­دانيد در آمريکای مرکزی آمريکای جنوبی که اصلاً تا پانصد سال قبل خود آمريکا هم خبری از آن­ها نبود در خيلی از به اصطلاح آثاری که الآن پيدا می­کنن آثار دين در ميان آن­ها هم هست، يعنی اين يک خصلت فطری انسان شده که در مقابل يک نيروی اعلاء که اين نيروی اعلاء هم پاک منزه مقدس مثل لايمسه الا المطهرون يک نيروی مطهری است اگر می­خواهد با او ارتباط روحی پيدا بکنه آن هم بايد پاک باشه، آن هم بايد پاکی داشته باشه اگر شارع گفت اين نجسه يعنی باز در نماز شرعی نمی­شه آن را به کار برد، در حج و آنی که مظهر دينی داره، آنی که جنبه­های دينی داره، در جنبه­های دينی چه اعتکاف در مساجد باشه، چه حج باشه چه روزه باشه چه نماز باشه ذهن عمومی بشر اين است که اين­ها چون ارتباط با يک مبدأ اعلای منزه مقدس هست اين بايد پاک باشه، پاکی از پاکی مانعيت و قاطعيت را هم در بياريم از نجاست اما اين که خريد و فروش نمی­شه کرد ديگه اين­ها را نمی­شه در آورد، لذا اين که  بگيم کل محرم لايجوز بيعه، شايد بتوانيم به لحاظ حقوقی اثباتش بکنيم، اما بگيم کل نجس شرعی لايجوز بيعه اين بايد تعبد باشه فرقش اينه، ما باشيم و جعل نجاست به مجرد جعل نجاست يا رجس که در حديث نبوی داره در بول انسان رجس در بول فقط آن داريم، تعبير به بول رجس بوده و اخبثان در بول و غائط انسان اگر گفت رجس گفت خبيث اين خبيث بيش از اين مقدار ازش در نمياريم بلی اگر گفت يحرم الحبائث از کلمه تحريم بيع را هم در مياريم اما از اطلاق خبيث که بول تو خبيثه اين مقدار، بول شما رجسه از اين مقدار بيش از حرمت استعمال و پليدی بودن و ازاله کردن و حتی ازاله کردن در مياريم چون نجسه انسان ازاله­اش می­کنه، بلی در ازاله کردن انصافاً ممکن است حرف اهل سنت را قبول بکنيم که ازاله عين کافيه، يا ممکن است مبنای اهل شيعه که بايد آب ريخته بشه با ازاله عين کافی نيست، چون آن­ بحث­های است که در کتاب طهارت الآن اينجا نمی­خواهد متعرض، اين را در بياريم، مانعيت صلات را هم در مياريم، قاطعيت را هم اين­ها را هم در مياريم، با عبادات هم جمع نمی­شه در مياريم با ارتکازات، هر کدام يک قرينه­ای داره اما اين که معامله­اش کل نجس يحرم بيعه، يبطل بيعه، بيعه باطل لايجوز بيعه اين را نمی­شه در بياريم ما باشيم با دليل اجمالی از عنوان نجس نمی­تونيم در بياريم، پس حالا که فقهای ما قدس الله اسرارهم فرمودند لايجوز بيع النجس مطلقاً اين بايد تعبد بشه، راهی را که علمای اهل سنت رفتند که ان الله حرم بيع آن راه را هم قبول نداريم پس کلام مهذب ابواسحاق شيرازی کل نجس العين لايجوز بيعه را با اين دليلش نمی­تونيم قبول بکنيم، چون آن دليل توش تحريم داره ثانياً تو آن دليل آمده مسأله چهارتای معين، يا دوتا يا سه­تا ما نمی­تونيم اثبات بکنيم مراد مطلق نجسه، فکل نجس لايجوز بيعه، از حرمت اطلاق می­تونيم اثبات بکنيم بطلان بيع اما از نجاست به طور مطلق نمی­تونيم اثبات بکنيم بطلان بيع را و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين فردا انشاء الله دانه دانه ادله را متعرض می­شيم اين اجمال بود، فردا تفصيل.


 

ارسال سوال