ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384 (61)

دروس خارج فقه سال 85-1384 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1384-61

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بعد از تعرض به قسم از ابوال وارد بحث مرحوم شيخ رضوان الله تعالی عليه که در کليه ابوال يعنی ابوال نجسه به اصطلاح، عرض کرديم برای اين که اين مسأله روشن بشه بحث ابوال و آثاری که درش هست، خب آثار فراوانی هست، و احکام فراوانی به لحاظ طهارت، نجاست، مانعيت صلات، کيفيت غسل، تعدد غسل و الی آخره بحث­های فراوانی درباره بول مطرحه که انشاء الله يواش يواش، حالا فعلاً قسمت اساسی ما معامله­ی بولی است، برای روشن اين بحث به نظر ما و بحثی که رواياتی که ما داريم و فتاوای اصحاب برای زمينه­های بحث رجوع به خود آن زمينه کلی بحث بول در فقه اسلامی به طور کلی خيلی مؤثر واقع می­شه يعنی مسأله­ای اين که علمای اهل سنت رواياتی که دارند فتاوای که دارند و مخصوصاً آن روايات و فتاوای که مربوط به بخش ما می­شه که الآن البته خريد و فروشه، ليکن خب مسأله طهارت و نجاست و حليت شرب و عدم حليت شرب هم اين­ها مقدمه­ای اين بحث واقع می­شن، نه اين که مقدمه­ای به اين عنوان که تأثير کلی دارند، بی تأثير نيستند، يعنی اگر می­خواهی اثبات طهارت بشه با اثبات مسأله جواز شرب بشه خب اين مناسب با خريد و فروشه، جواز خريد و فروشه.

علی ای حال برای توضيح مطلب از کتاب محلای ابن حزم به حسب اين چاپی که من دارم جلد اول صفحه 168 مسأله­ای 137 در کتاب طهارت ايشان متعرض اقسام  بول شدند کتاب ابن حزم کتاب بسيار مفيديه ايشان معاصر مرحوم شيخ طوسی هستند و البته ايشان در اندلس بوده که در آن زمان در اندلس خلفای اموی بودند بعد از بين رفتن بنی اميه، يعنی کشته شدن مروان ابن محمد آخرين شخصی که از بنی اميه و مروانی­ها بود، بعد منتقل شد به اصطلاح خودشان حکومت و سلطنت بنی اميه به اندلس يک چهار، پنج قرنی هم اين­ها در اندلس مشغول سلطنت بودند، و بعد کلاً ديگه اندلس خارج شد از دست مسلمان­ها همين طور که الآن هم هست اسپانيا در اختيار مسيحی­­ها قرار گرفتند تا يک چند قرنی توسط مسلمان­های به اصطلاح با خلافت اموی اداره می­شد و خود ابن حزم اضافه بر اين که نسبتاً بايد در عداد سنی­های متعصب ضد شيعه حسابش کرد چون اين­ها غير از حالا تعصباتی که به خاطر آن تفکرات خودشان بر عليه شيعه داشتند و به اضافه­ی بر تعصباتی که از ناحيه خلفايي، خلفاء که نه، حاکمانی که داشتند، که اموی بودند اضافه بر او چون اينها که در اندلس بودند مجاور  بودند در آن زمان با بلاد مصر يعنی نزديک بودند با بلاد مصر و اين قسمت­های مصر در اختيار فاطمی­­ها بود، اين­­ها را به اصطلاح شش امامی ما می­گيم يا پنج امامی و اين­ها را هم شيعه حساب می­کردند فاطمی­ها اسماعيلی­ها را اين­ها شيعه حساب می­کردند البته چطور در زمان ما مثلاً در کشورهايي می­گن شيعه کافر، اينها هم به اصطلاح در آن زمان رسم بود که از شش امامی­ها از شيعيان شش امامی و اسماعيلی به عنوان ملاحده، ملحد، زنادقه، باطنيه، اين طوری با اين اسامی، غرضم چند عامل وجود داشت در اين که اين ابن حزم نسبت به شيعه نظرش خوب نباشه، بعد از همه­اش مهمتر از نظر نسب خودش از بنی اميه است يعنی نسباً از بنی اميه است خود ابن حزم غرض عوامل متعددی داره که ايشان خوشبين به شيعه نباشن، و شيعه هم پيش ايشان اعم از مثل همان شيعه­­های نزديکش که شش امامی اسماعيلی بودند يا ماها که مثلاً اماميه هستيم، اثنی عشری هستيم، علی ای کيف ماکان البته ابن حزم از نظر فقهی تابع مکتب ظاهری­هاست در اهل سنت، داود ابن علی اصفهانی ابوسليمان، مکنی به ابوسليمان به تعبير ايشان و قال ابوسليمان مرادش ابوسليمان همان امام مذهبشه، ايشان در اوائل قرن چهارم ظهور و بروز پيدا کرد و مذهبی در مقابل مذاهب اربعه آورد، مذهبش تقريباً مستقله و حدود کارش شبيه اخباری­های ماست، ظاهری­های اهل سنت شبيه اخباریهای ما هستند شديداً تمسک به ظواهر الفاظ می­کنن يعنی و لذا در خيلی از جهاتی مخصوصاً خود ابن حزم که انصافاً هم خيلی هم کتاب نوشته، خيلی هم پر کاره، مؤلف پرکاريست، خودش حديث شناس هم هست، جزو ائمه نقد رجال و حديث و معرفة الحديثه، مبانی خاص خودش را داره، مبانی خاصی عده­ای را از ثقات را تضعيف کرده، عده­ای از ضعفاء را توثيق کرده، در آراء فقهی شاذی داره برای همين جهت، و يکی از کارهای خود ابن حزم زبان تندی داره خيلی تنده اين ضرب المثلی شده در کتب تراجم، که زبان ابن حزم از شمشير حجاج تيزتره، و خيلی تند يعنی آن مقداری که در اين کتاب به ابوحنيفه و شافعی و مالک و اين­ها حمله می­کنه، ماها عادتاً ما شيعه­ها به اين تندی حمله نمی­کنيم، حمله ايشان به فقهای اهل سنت تندتر از حمله ما، فقهاء خيلی تند به ابوحنيفه، معروف ايشان به تندی که داره در بحث علمی، خب البته به اين معنی که مثلاً می­گه اين­ها لغوه باطله، اصلاً از قرآن نيست، سنت نيست من در آورديه، حالا بعضی عبارتش را می­خوانيم روی همرفته مرد ملای است کتابش يک نواخت نيست، بعضی از مسائل را فوق العاده خوب وارد شده خيلی قشنگ وارد شده، انصافاً استيعاب اقوال را روايات را بعضی از مسائل را نه، شل رفته، خيلی قوی وارد نشده، اما در بعضی از  مسائل خيلی واقعاً آدم در حد اعجاب واقع می­شه حالا نمی­دانم مصادرش آنجا زياد بوده، خلقش خوب بوده غرض اين کتاب محلا که الآن ما نگاه می­کنيم يک نواخت نيست، بعضی از مسائلش خيلی قابل استفاده است فوق العاده قابل استفاده است، استيعاب کرده روايات را استيعاب کرده، اقوال را استيعاب کرده، احتجاجات­شان را تا حدی زيادی نوشته، روی همرفته، روی همرفته من حيث المجموع بسيار بسيار کتاب مفيديه، ابن حزم در موارد مختلف داره يک کتاب در اصول داره الاحکام فی الاصول، آن هم کتاب خوبيه چاپ شده چهار جلده، يک کتاب در ملل و نحل داره الفِصل فی الملل و النحل، همچو چيزی، الفصل ايشان، فِصل جمع فصيله يعنی گروه گروه، الفصل ايشان کتاب بسيار بسيار مفيديه بسيار کتاب خوبيه در باره ملل و نحلل نوشته، مردی ملای است انصافاً حقاً يقال مرد ملای است و در قسمت­های زيادی صاحب نظره، و آراء شاذ هم داره، منی را مثلاً پاک می­دانه، استمناء را جايز می­دانه ديگه حالا من نمی­خواهم همه آراء ناقص العقلش را بگم، غرض هرچه که روايتی صحيح نيست يا مناقشات خودشه کرد زود بر می­گرده به اصالة الاباحه خيلی رجوعش به اصالة الاباحه خوبه، از توافقاتی که با ما داره و در بين اهل سنت کم داريم اجماع را حجت نمی­دانه بعنوانه مگر اجماع صحابه به عنوان حکايت از سنت رسول الله و الا بنفسه اجماع را حجت نمی­دانه ايشان، از کارهای ديگری ايشان که با ما موافقه و در ميان اهل سنت کم داريم، قياس را هم حجت نمی­دانه ايشان نه قياس را حجت می­دانه و نه اجماع و خيلی هم شديد، عليه قياس خيلی شديده، در معرفت احکام به کتاب و سنت فقط، سنت هم پيش ايشان چون حديث شناس و نقاده، گاهی اوقات در يک مسأله­ای که بيست­تا روايته همه را منقاشه سندی می­کنه، اين اينجاش خرابه، آن آنجا آخرش چيزی نمی­مانه همه را درست می­کنه، اين بدی­ها را داره ابن حزم اين نقصان­ها را داره چون خب به طريق اهل بيت هم که وارد نيست آن وقت لذا اين علمای اهل سنت که قياس و اجماع، چون قياس و اجماع هم يک پرت و پلاست، ديگه انصافاً حرف پرت و پلايي است در فقه، آن را هم که قبول نکنه، می­مانه به کتاب، کتاب هم خيلی از آياتش صراحت نداره، و لذا بيش از انداه ايشان مثلاً و ما جعلنا الکافرين کالمؤمنين مثلاً به اين آيه تمسک می­کنه که مثلاً مؤمن ديه داره کافر اصلاً ديه نداره، خب اين ربطی نداره، ربطی به مفاد ديه نداره اصلاً آيه غرض توسلات و تمسکات او  به آيات بيش از مقدار مدلول آياته، به روايات هم تا حدی همين طور، چون دليل او خواهی و نخواهی کم می­شه اجماع را قبول نداره، قياس را قبول نداره، خيلی حرفای که آن­ها گفتند، و تابع همان لفظ صريحه، نمی­دانم درباره غيبت درباره شرب خمره، که اگر کسی شراب خورد چهل روز نمازش قبول نمی­شه، لم تقبل صلاته اربعين يوم، می­گه اگر کسی شراب خورد چهل روز نماز را بايد قضاء بکنه اين لم تقبل را به معنای فساد گرفته، يعنی نمازش باطله دو مرتبه بايد همه را اعاده بکنه، غرضم به هر حال يک فقيه ظاهری شديدی يعنی انصافاً خيلی هم با امام مذهبش ابوسليمان دائماً موافقت نداره اين هم روشن باشه، ولو ايشان ظاهريه، مثل ابوسليمان داود ابن علی اصفهانی، که امام ظاهری­هاست به اصطلاح خيلی هم تو همين مسأله هم با او موافقت نمی­کنه، داره با امامش هم مخالفت داره، اين طور نيست، طبعاً به امامش بد و بی راه نمی­گه، اما به ابوحنيفه و اين­ها خيلی بد و بی­راه می­گه اين يک اجمالی از کتاب محلا و انصافاً در فقه اهل سنت بسيار کتاب نافعيه انصافاً خيلی نافعه هم به لحاظ مبادی حديث شناسش خوبه، رجالش خوبه، يعنی امامه در اين شأن، نه اين که خوبه، در کتب اهل سنت هم حتی اگر رأی شاذی داره مياره، و قال ابن حزم مثلاً فلان ليس بصحيح، در اين حده يعنی آرائش جزء آراء رجالی­ها ذکر می­شه، و انصافاً هم ملاست حقاً انسان بايد اعتراف بکنه، يک مجتهدی که بخواهد فرض کنيم به اصول يک مذهبی مقيد نباشه فقط کتاب را ببينه و دلالت کتاب و سنت، مثلاً از عجايب کار اينه که اين فقيه ظاهری با اين که تمسکات به ظاهر کتاب فاعلموا انما غنمتم را مطلق فايده گرفته خب اين خيلی عجيبه، آن اجواء که اهل سنت دارند اين مثل اين شخص مطلق بگيره خيلی عجيبه، ايشان چون در گنج هم قائل به خمسه که خب خيلی­ها هستند بعد ايشان میگه که از غير حالا فی الرکاز الخمس، خود آيه فاعلموا انما غنمتم هم دلالت می­کنه، چون بالاخره گنج هم که آدم به دست مياره يک نوع فائده است يک نوع غنيمته، خب اين بايد فاعلموا انما غنمتم را اعم از غنائم دارالحب بگيره و مثل اين شخص خيلی عجيبه، کسی که اين قدر ظاهريه است در آنجا موافق شيعه شده غنمتم را مثل شيعه نقل کرده علی ای کيف ماکان حالا من يک مقداری مختصر عرض کردم اگر جای ديگه هم باز خواستيم صحبتی بکنيم، می­خواهم اين مسأله خوب ريشه­های اهل سنتش روشن بشه لذا من در اين مسأله سعی می­کنم تقريباً معظمش را بخوانم، حالا همه­اش را نه، اما معظم، ايشان گفتند و البول کله من کل حيوان انسان او غير انسان، مما يؤکل لحمه او لايؤکل لحمه نحو ما ذکرنا کذلک او من طائر يؤکل او لايؤکل فکل ذلک حرام اکله و شربه الا للضرورة التداوی او اکراه او جوع او عطش فقط و فرض اجتنابه فی الطهارة و الصلاة الا مالايمکن التحفظ منه الا بحرج او معفو عنه، کالزنيم الذباب زنيم اين ظاهراً لغت اندلسی بوده زنيم به اصطلاح آن فضله­ای مگس را می­گن، چون در لغت عرب بر اثر توسعی که داره مثلاً فضله­ی مثلاً آدم را يک چيز می­گن، فضله فرض کن گرگ را يک چيز می­گن، شير را يک چيز می­گن مثلاً فرض کنيم الاغ را يک چيز می­گن، هرکدام را يک اسم می­گذارند زنيم را برای ذباب و نجل البراغث نجل در لغت عرب برای بشر هم می­گن استنجا ديگه استنجا از نجمه، نجم هم به همه است، و قال ابوحنيفه اما البول فکله نجس، حالا اين برای آشنا شدن با اجواء فکری خيلی خوبه سواء کان ما يؤکل ام لا؟ الی آخره بعد گفته الا ان بعضه اغلظ نجاسة من بعض، يک غلاظت نجاست و سخت بودنش هم، فبول کل مايؤکل لحمه، مثلاً بول مالايؤکل لحمه لاينجس الثوب، نجس هست اما تنجيس نمی­کنه، آن وقت اين معناش چيه؟ اين معناش اينه که اگر در لباس بود خودش را لباس پاک بکنه، نه اين که لباس بايد پاک بشه، بحثی بود که گفتيم اغسل البول غير اغسل ثوبه، اين می­خواهد بگه لاينجس الثوب معناش اينه، اين ننوشته شرح بنده است و لاتعاد منه الصلاة مانعيت صلات هم نداره پس بول مايؤکل لحمه نجس هست، اما نجاست به معنای منجسيت نيست به معنای تنجسه، يعنی خودش را آدم از لباس، فرض کن چطور در آن داره که منی را حک بکنه با دستش، مثلاً پارچه فکت بکنه به اصطلاح در روايت يعنی فشار بده با دست، سر انگشت، تا منی از او بريزه اگر خشک شده باشه، اين هم در حقيقت می­خواهد همين را بگه، لاينجس الثوب و لاتعاد الصلاة منه، الا ان يکون کثيراً فاحشاً مثلاً بول گوسفند خيلی زياد باشه فينجس حينئذ اين وقت منجسه، و تعاد منه الصلاة و لم يعهد ابوحنيفه فی المشهور عنه فی الکثير، حالا اين کثير يا فاحش چقدر حداً شاگرد ايشان ابويوسف و حده ابويوسف بان يکون شبراً فی شبر، يک وجب در يک وجب، اين کثيره اگر کمتر از اين باشه منجس نيست، يک وجب در يک وجب باشه منجس، خب طبعاً می­دانيد که ديگه مقدماتش را هم گفتم ديگه برايتان روشن شد مثل ابن حزم شديداً فتاواها حمله می­کنه، می­گه اين چه فتوای است، اين احکام همه احکام الهی هستند تعبدی اند، توقيفی اند، تا روايت نديده تو از کجا می­گه؟ يک وجب در يک وجب يعنی چه؟ شما از کجا اين يک وجب در يک وجب، و حده ابويوسف بان يکون شبراً فی شبر، قال فلو بالت شاة فی بئر فقد تنجست و تنزح کلها قالوا و اما بول الانسان و مالايؤکل لحمه فلاتعاد من الصلاة و لاينجس الثوب الا ان يکون اکثر من قدر درهم بغل، همان درهمی را که داريم در باب خون اين­­ها در باب مطلق نجاسات دارند، حالا انشاء الله اگر يک وقتی چون بحث صلاته و الا توضيحاتش را می­دادم چون اين­ها نکته­ای، اين­ها يک نکته­ای خاصی داره اين نيست که ابن حزم بهشان حمله کرده، فان کان کذلک نجست الثوب و اعيدت من الصلاة ابداً و ان کان قدر درهم البغل فاقل لم ينجس الثوب و لم تعاد من الصلاة و کل ما ذکرنا قبل و بعد فالعمد عندهم و النسيان سواء فی کل ذلک اين العمد و النسيان سواء يعنی از احکام وضعيه است در احکام وضعيه عمد و سهو دخيل نيست حالا ايشان تعبير به اين کرده فالعمد و النسيان فی کل ذلک سواء به اين معنی بعد وارد بحث روث شده که به اصطلاح پشکل بشه بلی ديگه آن  را ما وارد نمی­شيم که چون در مانحن نيست، اين تا يک پنج شش سطر من حذف کردم انشاء الله تو بحث پشکل و روث که مياد و قال ظفر بول کل مايؤکل لحمه طاهر کثر ام قلّ اين شبيه فتوای اصحاب ماست، ظفر هم از بزرگان احنافه، و اما بول مالايؤکل لحمه و نجبه، نجب به اصطلاح آن غايط را می­گن و نجب مايؤکل لحمه فکل ذلک نجس، اين در نجب مايؤکل لحمه با ما مخالفه، بعد نقل کرده و قال مالک بول مالايؤکل لحمه و نجب نجس، اين هم مثل فتوای ماست، من عرض کردم خدمت فتوای ابوحنيفه بيشتر چهره کلی فقه کوفه است فقه سنی کوفه، و فتاوای مالک فقه مدينه است در اصطلاح خود اهل سنت يک اصطلاحی دارند فقه شام فتاوای اوزاعيه، نمی­دانم فقه مصر فتاوای ليث، يک اصطلاحی دارند که فتاوای شهرها، فقه مکه فتاوای ابن جريجه، بول مالايؤکل لحمه، آن وقت لذا در روايات ما، اين نکته خيلی قابل توجهه، خوب دقت بکنيد، ائمه ما يک مشکلی داشتند خودشان در مدينه بودند که با فقه مالک و آن جو عام مالک نزديک می­شد از طرف ديگه شيعه در کوفه بودند، اين گاهی در اين مطلب خوب دقت بکنيد که حل اين گاهی تناقضاتی تعارضاتی که پيش ما پيدا می­شه يک مقدار ريشه­اش اينجاست توضيحش جای ديگه، و قال مالک بول مالايؤکل لحمه و نجب نجس و بول مايؤکل لحمه و نجبه طاهران، اين هم مثل، اين مثل ماست ظفر دقيقاً مثل ما نيست، اين يعنی به عبارت ديگر همان فتوی شايع در مدينه در خود اهل سنت يک اصطلاح ديگه هم غير از اين دارند، اين اصطلاحات فقه مدينه را فقه مأثور می­دانن، چون می­گن پيغمبر آنجا بودند، صحابه آنجا بودند تابعين آنجا بودند، طبيعت اين فقه فقه نبويه، اين طوری اصطلاح می­کنن فقه کوفه را که ابوحنيفه فقه رأی و قياس می­دانن، وقتی می­گن مدرسة الرأی مرادشان کوفه است، مدرسة الاثر يعنی مکتبی که دنبال روايته مرادشان مدينه است، اين­ها معتقدند که اجواء مدينه اجواء روايته، سنن پيغمبر با مدينه می­سازه و بول مالايؤکل لحمه و نجبه نجس، و بول مايؤکل لحمه و نجبه طاهر، اين فتوايي اين همان روايات ماست، الا ان يشرب ماءً نجساً فبوله حينئذ نجس، اين هم همان علمای ماست به خاطر آن جلاله، اين اسمش جلاله است اينجا ننوشته فقط نوشته يشرب و کذلک ما يأکل الدجاج فی النجاسات فخرئها نجس، البته اين که آيا جلل و جلاله خاص به شتره يا تعميم داره برای هر حيوانی بحثش در اطعمه و اشربه، و قابل داود مرادش از داود همان امام مذهب خودش داود ابن علی اصفهانی ابوسليمان، بول کل حيوان و نجبه اکل لحمه او لم يؤکل فهو طاهر، حاشا بول الانسان و نجبه، فقط بول انسان و غايط انسان فقط فهما نجسان، وقتی داود يک مطلب را بگه، می­خواهد چه بگه؟ و حال آن که در روايت نيامده خلاصه­اش، چون در روايات نيامده حکم می­کنيم به اصالة الطهاره، بنابراين که اصالة الطهارة در شبهات حکميه هم جاری بشه خاص به شبهات موضوعيه نباشه، يک بحثی هست که آيا اصالة الطهاره فقط در شبهات موضوعيه است يعنی ما نمی­گيم اين کتاب پاکه يا نجسه؟ اصالة الطهارة يا در شبهات حکميه هم جاری می­شه مثلاً اصلاً بول مثلاً من باب مثال گرگ پاکه يا نه؟ نمی­دانيم اصالة الطهاره جاری می­شه تمسک ايشان به اصالة الطهاره ولو در شبهات حکميه، و قال الشافعی مثل قولنا الذی صدرنا به، يعنی او همه را حرام و نجس می­دانه شافعی هم، قال علی اين قال علی يعنی رسم بود در سابق که ماها زمان ما اين طور می­گيم مثلاً نگارنده گويد برای اين که مطلب را، علی خود صاحب کتابه، خود ابن حزم اسمش علی است ديگه علی ابن احمد، خيلی وقت­ها می­گه قال ابومحمد قال علی يعنی خودمن چون می­گن يک آقای خيال کرده قال علی يعنی روايت از اميرالمؤمنينه مثلاً، حرف خنده­داره در آنجا عبارتش، علی ای کيف ماکان قال علی همان ابن حزم، اما قول ابی حنيفه ففی غاية التخليط و التناقض و الفساد اين تفصيلاتی که ايشان لا تعلق له بسنة لا صحيحة و لا سقيمة و لا بقرآن و لا بقياس و لا بدليل اجماع و لا بقول صاحب، و لا برأی سديد و ما نعلم احداً من امروز عمداً می­خوانم چون در اين کتاب از اين کارها زياد می­کنه، اين يکش نيست، فکر نمی­کنم يکجا اين کتاب پر است از اين مطالب که وقتی می­خواهد به ابوحنيفه، ماها حتی در کتاب­های تندی ما هم اين حرفا را نمی­زنيم اما اين براي ايشان متعارفه سه چهار سطر همين طور و ما نعلم احداً قسم النجاسات قبل ابی حنيفه هذا التقسيم بل نقطع علی انه لم يقول بهذا الترتيب فيها احد قبله، فوجب اطراحه اطراح باب افتعال فوجب اطراح هذا القول بيقين اين قطعاً قول فاسده اين يکی توش بحث نداره، اين قول اول، بعد ديگه که و اما قول اصحابنا خب معلومه مرادش داوده چون

4: 22

داود نقل کرد که بول هر حيوانه، فانهم قالوا الاشياء علی الطهارة حتی يأتي نص بتحريم شئ او تنجسيه از نظر فنی خوب دقت بفرماييد اين معناش تمسک به اصالة الطهارة در شبهات حکميه است، ما سابقاً هم عرض کرديم يک چيزی داريم به نام اصالة الطهاره در شبهات حکميه که هر چيزی که الآن حکم شرعش را هم نمی­دانيم بنابر طهارتش بگذاريم، ما درباره اصالة الطهاره يک وقت ديگه هم توضيح دادم وقت مساعد نيست يک کل ماء طاهر داريم که آن مخصوص مائه، بد هم نيست اجمالاً يک کارش می­شه کرد يک چيزی ديگه داريم کل شئ نظيف، کل شئ طاهر ما نداريم اين تو زبان­ها خيلی معروفه، ما چيزی به نام کل شئ طاهر نداريم و آن هم از روايات عمار ساباطی است همين اخير هم اسمش را زياد برديم منحصراً کل شئ نظيف در روايت عمار ساباطی غير از عمار ساباطی هم نقل نکرده، کل شئ نظيف الا ان تعلم قذر فاذا علمت انه قذر فقد قذر نص روايت اينه، قالوا الاشياء علی الطهاره حتی يأتي نص بتحريم شئ او تنجيسه، خب آن بحث در پيش ما هست که کل شئ خوب دقت بکنيد آيا مراد به شبهات حکميه را می­گيره يا مخصوص شبهات موضوعيه است، اما اين­ها ديگه دليل خاصی ندارند، قالوا و لا نص و لا اجماع فی تنجيس بول شئ من الحيوان و نجبه حاشا بول الانسان حاشا از حروف جره ديگه اسمش ذکر شده در آن باب علا و کذا، حاشا بول الانسان و نجبه به جر بخوانيد، فوجب ان لايقال بتنجيس شئ من ذلک، و ذکروا ما روينا عرض کرديم اين سه جور قرائت شد رَوَينا، رُوينا، رُوّينا به تشديد باب تفعيل، و صحيحش هم همينه، و ذکروا ما روينا اين روينا يعنی جعلنا راوين له، اجازوا لنا روايته باب تفعيل نه اين که فقط، رَوينا اگر بخوانيم مثل حکينا می­شه شنيديد مثلاً اما روّينا يعنی اجازه روايت به ما داده شده، آنی که ما مجاز به روايتشيم، اين طور معنی می­شه صحيحش اينه و ذکروا ما روّينا من طريق انس ان قوماً من اُکل و ارينه اين را من عرض کردم اين روايتش در کتب اصحاب ما در وسائل چاپ مرحوم آقای ربانی جلد هجدهم آمده، يعنی در باب طهارت و نجاست اشاره بهش شده اما روايتش در آنجا روايتش پيش ما ضعيف السنده يک روايت هم  بيشتر نيست و در آنجا قوماً من جهينه است به نظرم يک چيز ديگه است غرض اکل و ارينه نيست، من بی ضبه، ببخشيد در آنجا بنی ضبه داره، عرض کردم آن روايت مصدر ديگه ما نداريم در کتب اصحاب الا همان يکی که سندش هم ضعيفه، اما اين روايت در کتب اهل سنت جزو مشاهير روايات شانه، در بخاری آمده بخاری کراراً آورده، چون بخاری يک حديث را به مناسبت­های مختلف مياره، کراراً اين حديث، ديگه از بخاری بگيرين به ما بعد و در مصادر آنها اکل و ارينه آمده و به نظر من همان هم درسته اين تو روايات ما تسامحه، قدموا علی رسول الله و تکلموا بالاسلام فقالوا يا رسول الله انا کنا اهل ضرع يعنی پستان، با ضاد و راء و عين، پستان را می­گن و کنايه است از به اصطلاح شتر که داره يا گوسفند احتمالاً شتر باشه و لم نکن اهل ريث، ريث در لغت عرب معاصر روستا، ده، ما اهل زندگی ده نبودم يعنی شتر چران بوديم تو بيابان توی هوای گرم اين ور برو آن ور برو اهل يکجا نبوديم که يکجا زندگی کنيم و خانه و اتاق و اين جور اهل اين جور زندگی نبوديم، و استوخموا المدينه، اين استوخموا از باب استفعال وخيم، همين وخيم که ما می­گيم حالش وخيمه، و استوبئوا هم داره وباء اين وباء گاهی يک مرض معينی است گاهی مطلق مرض، يعنی هوای مدينه با ما نساخته ما مريض شديم فامر لهم رسول الله چون اين نکات لغوی هم داره عرض می­کنم بزود، زود مجموعه­ای دارند

32: 26

مجموعه­ای از حيوان را می­گن زود و راء، با يک شتر چران، البته شتر می­گه، و امرهم ان يخرجوا از مدينه در بيايند اطراف مدينه، من سابقاً عرض کردم اطراف مدينه جای بود به نام نقيع اشتباه با بقيع نشه، بقيع تو مدينه بود، نقيع حدود بيست ميل با مدينه فاصله داشت، اينجا حالت نقیع در لغت ما الآن عرب­ها، که عرب­ها مستنقعات می­گن، ما به اصطلاح بهش

س: باتلاق،

ج: بلی باتلاق مانندی، نيزار جای که آب جمع می­شه، جای که آب نيست، مرداب صحيحش مردابه، نقيع  را ما الآن مرداب می­گيم بقيع برآمدگی، مثل گنبدی، چون اين بقيع نسبت به، الآنش هم بقيع آقايونی که مشرف شدند ديدند نسبت به خود خاک مدينه يعنی نسبت به قبر پيغمبر بالاتره، بقيع يعنی بالاتر، نقيع يعنی پايين­تر بر اثر اين که پايين­تر بوده آب­ها آنجا جمع می­شده که ما الآن می­گيم مرداب اين را پيغمبر به اصطلاح قرق کرده بود که برای اسب­های نيروهای جنگنده و مبارز آنجا باشن که مسلمان­ها ديگه حق نداشتند از آن نيزار استفاده بکنن، اين را در بحث حمی ما به يک مناسبتی شرح داديم غرض ان يخرجوا فيها فيشرب من البانها و ابوالها اين حديث را هم من سابقاً خواندم حالا متنش را خواندم که فوائد متنی هم داره و ذکر الحديث و به حديث تمسک داود، روّيناه ايضا من طريق انس ان رسول الله(ص) کان يصلی فی المدينه حيث ادرکته الصلاة و فی مرابذ الغنم، خواستند تمسک بکنن که مرابذ غنم هم پاکه هم مانع نماز نيست و به حديث رويناه من طريق ابن مسعود کان رسول الله(ص) اين حديث مال مکه است قبل از هجرته، اشتباه نشه آن دوتا مال بعد از هجرته، کان رسول الله يصلی عند البيت و ملأ من قريش جلوس، ملأ گروه، احتمالاً يک اصطلاح قرآنی هم باشه نه هر گروه گروه سوق مجموعه کودتاگر به اصطلاح امروزی­ها و ملأ چون در قرآن ملأ به معنای خوب به کار نبرده نشده حالا ديگه شرح قرآنی داره که جاش اينجا نيست، جلوس و قد نهروا جزوراً جزور شتر، لهم فقال بعضهم ايکم يأخذ هذا الفرث، فرث اختلاف داره فرث اصطلاحاً همان پشکلشه، ليکن گفته شده داخل روده هم گفته می­شه به روده­ها شکمبه به قول ماها، مجموعه­ای روده و

س: بين فرث

ج: ها! بين فرث و روث، ثم يمهدوه حتی يضع وجه ساجداً فيضعه علی ظهره قال عبدالله فانبعث اشقاها، چون بين قريش بحث بود، آنی که از همه شقی تر بود به اصطلاح، انبعث راه افتاد، او برای اين کار راه افتاد، فاخذ الفرث البته اينجا اسم نبرده مرادش، عوبة ابن ابی معيطه، پدر وليد ابن عقبه، اين وليد همانی است که آيه مبارکه ان جائکم فاسق بنبأ در شأنش نازل شد که وليد به نص آيه فاسقه، اين همانی است که در زمان عثمان والی کوفه شد، چهار رکعت نماز صبح خوانده بود شراب خورده بود گيج شده بود، بهش گفتند آقا زياد خواندی حالم خوبه بيشتر هم می­خواهين می­خوانم برايتان، پدر همان، اين بعث اشقی وليد پدر همين وليد ابن عقبه فانبعث اشقاها فاخذ الفرث همان شکمبه، روده يا کثافت­ها حالا هرچه که بود فامهله فلما خر ساجداً وضعه علی ظهره، فاخبرت فاطمة بنت رسول الله به حضرت زهراء خبر دادند، البته اين روشن نيست اين خبر، اهل سنت چون مصر اند حضرت زهراء پنج سال قبل از مبعث تولدشانه، اين را هم جزو شواهد اينه که مثلاً دختری بوده که می­تونسته اين کارها را انجام بده ماها معتقديم که پنج سال بعد از مبعث بين ما و اهل سنت در عمر حضرت زهراء ده سال فاصله است، فاخبرت فاطمة بنت رسول الله و هی جارية، فجائت تسعی فاخذته من ظهره از پشت حضرت آن آلودگی­ها را برداشت، فلما الی آخره و بحديث رويناه عن، اين نشان می­ده که نماز را باطل نمی­کنه اين استدلال روشن شد، يعنی کثافتها و شکمبه داخل شکم حيوان، يا حالا روثش بوده پشکلش بوده پشت رسول الله قرار دادند نماز باطل نشده، و من طريق ابن عمر کنت ابيت فی المسجد فی عهد رسول الله، من جوانی با اين که مثلی که خانه، عجيبه بچه عمر هم بوده، خانه پدرش نبوده، می­گه در مسجد شب­ها می­خوابيدم، و کنت شاباً عزباً يا عزِباً شاب بودم و کانت الکلاب اجلکم الله تبول و تقبل و تدبر فی المسجد، چيز خيلی عجيبيه حالا خدا رحم کرده ابن حزم می­گه اين حديث جعليه و الا انصافاً يک حديث بسيار عجيب و غريبيه که سگها تو مسجد می­آمدند و رفت و آمد و بول هم می­کردند،

41: 31

فلم يکونوا يرشون شئ من ذلک روشن شد، می­خواهم جو را معلوم بشه برايتان کار را تا کجا رساندند که سگها تو مسجد پيغمبر بول هم می­کردند هيچ کارش هم نمی­کردند يک آبی هم روش نمی­ريختند که حالا پاک بشه پس معلوم می­شه بول مطلقاً پاکه ولو از سگ، و ذکروا فی ذلک عن الصحابه رضی الله عنا من بعدهم ما روّينا من طريق شعبه، شعبه از بزرگان اهل سنته، به سفيان کلاهما عن الاعمج سليمان ابن مهران از ائمه شأن است عند اهل سنت، عن مالک ابن حارث مسلمی عن ابيه قال صلی بنا ابوموسی اشعری که معروفه ديگه قصه حکمين، علی مکان فيه سرقين، سرقين همان معرب کلمه سرگين فارسيه، سرگين که ما می­گيم، هذا لفظ سفيان و قال شعبه روث الدواب اين دقتی است که عده­ای از علمای اهل سنت انصافاً خوب دقت می­کنن متن حديث را به نسختينش به روايتينش می­گن، و روّيناه من طريق غيرهما و الصحراء امامک يعنی محذوری هم نبود، ايشان می­تونست يک جای پاک بخوانه، مع ذلک روی روث، و قال هاهنا، هنا و هناک سواء يعنی همه جا پاکه و عن انس لابأس ببول کل ذات کرش، کرش يعنی همين که چيز می­کنه به اصطلاح چه میگن؟ نشخوار می­کنه کرش آن قسمتی از، غير معده حيوان که اول غذا توش می­ره بر می­گردانهبرای نشخوار و عن ابراهيم نخعی که از بزرگان تابعينه، قال قال منصور ابن کتاب هم داره، منصور مسيب، نه منصور کسی ديگه است، سئلته عن السرگين يصيب خوف الانسان خوب شبيه جوراب چرمی بوده، موزه خوف را ما به فارسی موزه می­گيم در حال سفر می­پوشيدند او نعله او قدمه قال لابأس، و عن ابراهيم باز ابراهيم نخعی از بزرگان کوفه است، انه رأی رجلاً تنحی عن بغل يبول، بغل استر، قاطر، قاطری که بول می­کرد شخصی خودش را فاصله می­گرفت، قال له ابراهيم ما عليک لو اصابک مهم نيست به تو هم برسه نجس نمی­شه و قد صحّ عنه با اين که اين صحّ عنه اين زياد به کار، يعنی از ابراهيم نقل شده و سند صحيحه، مراد صح عنه به سند صحيح از او نقل شده، کان لايجيز اکل البغل قاطر پيش ما جزو حلال گوشته، اما ابراهيم نخعی قائل بوده که حرام گوشته، و عن الحسن البصری که از تابعين معروفه، لابأس بابوال الغنم و عن محمد ابن علی ابن الحسين حضرت باقر(ع) پريروزه هم نقل کرديم يک روايت ديگه از حضرت باقر، و نافع مولی ابن عمر، نافع خودش از به اصطلاح عبد عبدالله ابن عمر بود و از فقهاء و محدثين مشهور اهل سنته، خيلی فوق العاده است پيش اهل سنت حتی بعضياشان تا کار را به اينجا رسانيدند که اصح اسانيد همينه، مالک پدر، به اصطلاح امام فقه مالکيه، در کتاب موطأ گاهی نقل می­کنه، زياد داره، نه اين که گاهی، مالک عن نافع عن عبدالله ابن عمر عن رسول الله عده­ای از هل سنت گفتند اصح الاسانيد همينه اين قدر شأن اين غلام را بالا بردند، فيمن اصاب عمامته بول بعير قالا جميعاً لايغسله، البته اين چون اهل سنت خيلی وارد نيستند به کلمات اهل بيت، احتمال داره عمامه به خاطر اين که مايرفع عنه بالصلاة باشه، اين احتمال چون پيش آن­ها نبوده ظرافت کار ملتفت نشده و عن عبدالله ابن مغفل، انه کان يصلی و علی رجليه اثر السرقين و عن عبيد ابن عمر قال ان لی عُني، عنی يعنی بزغاله، بلی به اصطلاح بچه، بچه­ای به اصطلاح عناء ان لی عُنی، قد تعبر فی مسجدی، در آنجا که من نماز می­خوانم پشکل هم می­کنه، يک بچه بزغاله­ای داشت می­گه آنجا که من نماز می­خوانم پشکل هم می­کنه مع ذلک من نماز می­خوانم، قال ابومحمد حالا اين روايت، دقت من، غرضم از خواندن، می­خواهم اين راه را بعدها ببينيد برای اين که آشنا بشين با اجواء محيط، ايشان هم از رسول الله احاديث نقل نکرده هم از صحابه نقل کرده هم از تابعين افراد بعدی، قال ابومحمد حالا ابومحمد خود همين ابن حزمه، اما الآثار التی ذکرنا فکلها صحيح الا انها لا حجة لهم فی شئ منها، آن وقت شروع می­کنه مناقشه علمی کردن، يک کم بحث طولانی شد اما انصافاً خوبه، اجازه بدين ما اين بحث را فردا انشاء الله دنبال بکنيم کيفيت استظهار اهل سنت هم روشن بشه تا برسيم به روايات خودمان و بعدش هم فتاوای اصحاب و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال