مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 1401-1402 » فقه چهار شنبه 1401/7/13
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1399/10/7
- اصول 95-1394 » اصول دوشنبه 1394/6/16، دوران امر بین تعیین و تخییر/ نکات مقدماتی + تکمیل بحث قسم سوم از اقل و اکثر
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- اصول 1402-1403 » اصول فقه سه شنبه 1402/11/3
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج چهارشنبه 1399/6/19
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1384-61
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بعد از تعرض به قسم از ابوال وارد بحث مرحوم شيخ رضوان الله تعالی عليه که در کليه ابوال يعنی ابوال نجسه به اصطلاح، عرض کرديم برای اين که اين مسأله روشن بشه بحث ابوال و آثاری که درش هست، خب آثار فراوانی هست، و احکام فراوانی به لحاظ طهارت، نجاست، مانعيت صلات، کيفيت غسل، تعدد غسل و الی آخره بحثهای فراوانی درباره بول مطرحه که انشاء الله يواش يواش، حالا فعلاً قسمت اساسی ما معاملهی بولی است، برای روشن اين بحث به نظر ما و بحثی که رواياتی که ما داريم و فتاوای اصحاب برای زمينههای بحث رجوع به خود آن زمينه کلی بحث بول در فقه اسلامی به طور کلی خيلی مؤثر واقع میشه يعنی مسألهای اين که علمای اهل سنت رواياتی که دارند فتاوای که دارند و مخصوصاً آن روايات و فتاوای که مربوط به بخش ما میشه که الآن البته خريد و فروشه، ليکن خب مسأله طهارت و نجاست و حليت شرب و عدم حليت شرب هم اينها مقدمهای اين بحث واقع میشن، نه اين که مقدمهای به اين عنوان که تأثير کلی دارند، بی تأثير نيستند، يعنی اگر میخواهی اثبات طهارت بشه با اثبات مسأله جواز شرب بشه خب اين مناسب با خريد و فروشه، جواز خريد و فروشه.
علی ای حال برای توضيح مطلب از کتاب محلای ابن حزم به حسب اين چاپی که من دارم جلد اول صفحه 168 مسألهای 137 در کتاب طهارت ايشان متعرض اقسام بول شدند کتاب ابن حزم کتاب بسيار مفيديه ايشان معاصر مرحوم شيخ طوسی هستند و البته ايشان در اندلس بوده که در آن زمان در اندلس خلفای اموی بودند بعد از بين رفتن بنی اميه، يعنی کشته شدن مروان ابن محمد آخرين شخصی که از بنی اميه و مروانیها بود، بعد منتقل شد به اصطلاح خودشان حکومت و سلطنت بنی اميه به اندلس يک چهار، پنج قرنی هم اينها در اندلس مشغول سلطنت بودند، و بعد کلاً ديگه اندلس خارج شد از دست مسلمانها همين طور که الآن هم هست اسپانيا در اختيار مسيحیها قرار گرفتند تا يک چند قرنی توسط مسلمانهای به اصطلاح با خلافت اموی اداره میشد و خود ابن حزم اضافه بر اين که نسبتاً بايد در عداد سنیهای متعصب ضد شيعه حسابش کرد چون اينها غير از حالا تعصباتی که به خاطر آن تفکرات خودشان بر عليه شيعه داشتند و به اضافهی بر تعصباتی که از ناحيه خلفايي، خلفاء که نه، حاکمانی که داشتند، که اموی بودند اضافه بر او چون اينها که در اندلس بودند مجاور بودند در آن زمان با بلاد مصر يعنی نزديک بودند با بلاد مصر و اين قسمتهای مصر در اختيار فاطمیها بود، اينها را به اصطلاح شش امامی ما میگيم يا پنج امامی و اينها را هم شيعه حساب میکردند فاطمیها اسماعيلیها را اينها شيعه حساب میکردند البته چطور در زمان ما مثلاً در کشورهايي میگن شيعه کافر، اينها هم به اصطلاح در آن زمان رسم بود که از شش امامیها از شيعيان شش امامی و اسماعيلی به عنوان ملاحده، ملحد، زنادقه، باطنيه، اين طوری با اين اسامی، غرضم چند عامل وجود داشت در اين که اين ابن حزم نسبت به شيعه نظرش خوب نباشه، بعد از همهاش مهمتر از نظر نسب خودش از بنی اميه است يعنی نسباً از بنی اميه است خود ابن حزم غرض عوامل متعددی داره که ايشان خوشبين به شيعه نباشن، و شيعه هم پيش ايشان اعم از مثل همان شيعههای نزديکش که شش امامی اسماعيلی بودند يا ماها که مثلاً اماميه هستيم، اثنی عشری هستيم، علی ای کيف ماکان البته ابن حزم از نظر فقهی تابع مکتب ظاهریهاست در اهل سنت، داود ابن علی اصفهانی ابوسليمان، مکنی به ابوسليمان به تعبير ايشان و قال ابوسليمان مرادش ابوسليمان همان امام مذهبشه، ايشان در اوائل قرن چهارم ظهور و بروز پيدا کرد و مذهبی در مقابل مذاهب اربعه آورد، مذهبش تقريباً مستقله و حدود کارش شبيه اخباریهای ماست، ظاهریهای اهل سنت شبيه اخباریهای ما هستند شديداً تمسک به ظواهر الفاظ میکنن يعنی و لذا در خيلی از جهاتی مخصوصاً خود ابن حزم که انصافاً هم خيلی هم کتاب نوشته، خيلی هم پر کاره، مؤلف پرکاريست، خودش حديث شناس هم هست، جزو ائمه نقد رجال و حديث و معرفة الحديثه، مبانی خاص خودش را داره، مبانی خاصی عدهای را از ثقات را تضعيف کرده، عدهای از ضعفاء را توثيق کرده، در آراء فقهی شاذی داره برای همين جهت، و يکی از کارهای خود ابن حزم زبان تندی داره خيلی تنده اين ضرب المثلی شده در کتب تراجم، که زبان ابن حزم از شمشير حجاج تيزتره، و خيلی تند يعنی آن مقداری که در اين کتاب به ابوحنيفه و شافعی و مالک و اينها حمله میکنه، ماها عادتاً ما شيعهها به اين تندی حمله نمیکنيم، حمله ايشان به فقهای اهل سنت تندتر از حمله ما، فقهاء خيلی تند به ابوحنيفه، معروف ايشان به تندی که داره در بحث علمی، خب البته به اين معنی که مثلاً میگه اينها لغوه باطله، اصلاً از قرآن نيست، سنت نيست من در آورديه، حالا بعضی عبارتش را میخوانيم روی همرفته مرد ملای است کتابش يک نواخت نيست، بعضی از مسائل را فوق العاده خوب وارد شده خيلی قشنگ وارد شده، انصافاً استيعاب اقوال را روايات را بعضی از مسائل را نه، شل رفته، خيلی قوی وارد نشده، اما در بعضی از مسائل خيلی واقعاً آدم در حد اعجاب واقع میشه حالا نمیدانم مصادرش آنجا زياد بوده، خلقش خوب بوده غرض اين کتاب محلا که الآن ما نگاه میکنيم يک نواخت نيست، بعضی از مسائلش خيلی قابل استفاده است فوق العاده قابل استفاده است، استيعاب کرده روايات را استيعاب کرده، اقوال را استيعاب کرده، احتجاجاتشان را تا حدی زيادی نوشته، روی همرفته، روی همرفته من حيث المجموع بسيار بسيار کتاب مفيديه، ابن حزم در موارد مختلف داره يک کتاب در اصول داره الاحکام فی الاصول، آن هم کتاب خوبيه چاپ شده چهار جلده، يک کتاب در ملل و نحل داره الفِصل فی الملل و النحل، همچو چيزی، الفصل ايشان، فِصل جمع فصيله يعنی گروه گروه، الفصل ايشان کتاب بسيار بسيار مفيديه بسيار کتاب خوبيه در باره ملل و نحلل نوشته، مردی ملای است انصافاً حقاً يقال مرد ملای است و در قسمتهای زيادی صاحب نظره، و آراء شاذ هم داره، منی را مثلاً پاک میدانه، استمناء را جايز میدانه ديگه حالا من نمیخواهم همه آراء ناقص العقلش را بگم، غرض هرچه که روايتی صحيح نيست يا مناقشات خودشه کرد زود بر میگرده به اصالة الاباحه خيلی رجوعش به اصالة الاباحه خوبه، از توافقاتی که با ما داره و در بين اهل سنت کم داريم اجماع را حجت نمیدانه بعنوانه مگر اجماع صحابه به عنوان حکايت از سنت رسول الله و الا بنفسه اجماع را حجت نمیدانه ايشان، از کارهای ديگری ايشان که با ما موافقه و در ميان اهل سنت کم داريم، قياس را هم حجت نمیدانه ايشان نه قياس را حجت میدانه و نه اجماع و خيلی هم شديد، عليه قياس خيلی شديده، در معرفت احکام به کتاب و سنت فقط، سنت هم پيش ايشان چون حديث شناس و نقاده، گاهی اوقات در يک مسألهای که بيستتا روايته همه را منقاشه سندی میکنه، اين اينجاش خرابه، آن آنجا آخرش چيزی نمیمانه همه را درست میکنه، اين بدیها را داره ابن حزم اين نقصانها را داره چون خب به طريق اهل بيت هم که وارد نيست آن وقت لذا اين علمای اهل سنت که قياس و اجماع، چون قياس و اجماع هم يک پرت و پلاست، ديگه انصافاً حرف پرت و پلايي است در فقه، آن را هم که قبول نکنه، میمانه به کتاب، کتاب هم خيلی از آياتش صراحت نداره، و لذا بيش از انداه ايشان مثلاً و ما جعلنا الکافرين کالمؤمنين مثلاً به اين آيه تمسک میکنه که مثلاً مؤمن ديه داره کافر اصلاً ديه نداره، خب اين ربطی نداره، ربطی به مفاد ديه نداره اصلاً آيه غرض توسلات و تمسکات او به آيات بيش از مقدار مدلول آياته، به روايات هم تا حدی همين طور، چون دليل او خواهی و نخواهی کم میشه اجماع را قبول نداره، قياس را قبول نداره، خيلی حرفای که آنها گفتند، و تابع همان لفظ صريحه، نمیدانم درباره غيبت درباره شرب خمره، که اگر کسی شراب خورد چهل روز نمازش قبول نمیشه، لم تقبل صلاته اربعين يوم، میگه اگر کسی شراب خورد چهل روز نماز را بايد قضاء بکنه اين لم تقبل را به معنای فساد گرفته، يعنی نمازش باطله دو مرتبه بايد همه را اعاده بکنه، غرضم به هر حال يک فقيه ظاهری شديدی يعنی انصافاً خيلی هم با امام مذهبش ابوسليمان دائماً موافقت نداره اين هم روشن باشه، ولو ايشان ظاهريه، مثل ابوسليمان داود ابن علی اصفهانی، که امام ظاهریهاست به اصطلاح خيلی هم تو همين مسأله هم با او موافقت نمیکنه، داره با امامش هم مخالفت داره، اين طور نيست، طبعاً به امامش بد و بی راه نمیگه، اما به ابوحنيفه و اينها خيلی بد و بیراه میگه اين يک اجمالی از کتاب محلا و انصافاً در فقه اهل سنت بسيار کتاب نافعيه انصافاً خيلی نافعه هم به لحاظ مبادی حديث شناسش خوبه، رجالش خوبه، يعنی امامه در اين شأن، نه اين که خوبه، در کتب اهل سنت هم حتی اگر رأی شاذی داره مياره، و قال ابن حزم مثلاً فلان ليس بصحيح، در اين حده يعنی آرائش جزء آراء رجالیها ذکر میشه، و انصافاً هم ملاست حقاً انسان بايد اعتراف بکنه، يک مجتهدی که بخواهد فرض کنيم به اصول يک مذهبی مقيد نباشه فقط کتاب را ببينه و دلالت کتاب و سنت، مثلاً از عجايب کار اينه که اين فقيه ظاهری با اين که تمسکات به ظاهر کتاب فاعلموا انما غنمتم را مطلق فايده گرفته خب اين خيلی عجيبه، آن اجواء که اهل سنت دارند اين مثل اين شخص مطلق بگيره خيلی عجيبه، ايشان چون در گنج هم قائل به خمسه که خب خيلیها هستند بعد ايشان میگه که از غير حالا فی الرکاز الخمس، خود آيه فاعلموا انما غنمتم هم دلالت میکنه، چون بالاخره گنج هم که آدم به دست مياره يک نوع فائده است يک نوع غنيمته، خب اين بايد فاعلموا انما غنمتم را اعم از غنائم دارالحب بگيره و مثل اين شخص خيلی عجيبه، کسی که اين قدر ظاهريه است در آنجا موافق شيعه شده غنمتم را مثل شيعه نقل کرده علی ای کيف ماکان حالا من يک مقداری مختصر عرض کردم اگر جای ديگه هم باز خواستيم صحبتی بکنيم، میخواهم اين مسأله خوب ريشههای اهل سنتش روشن بشه لذا من در اين مسأله سعی میکنم تقريباً معظمش را بخوانم، حالا همهاش را نه، اما معظم، ايشان گفتند و البول کله من کل حيوان انسان او غير انسان، مما يؤکل لحمه او لايؤکل لحمه نحو ما ذکرنا کذلک او من طائر يؤکل او لايؤکل فکل ذلک حرام اکله و شربه الا للضرورة التداوی او اکراه او جوع او عطش فقط و فرض اجتنابه فی الطهارة و الصلاة الا مالايمکن التحفظ منه الا بحرج او معفو عنه، کالزنيم الذباب زنيم اين ظاهراً لغت اندلسی بوده زنيم به اصطلاح آن فضلهای مگس را میگن، چون در لغت عرب بر اثر توسعی که داره مثلاً فضلهی مثلاً آدم را يک چيز میگن، فضله فرض کن گرگ را يک چيز میگن، شير را يک چيز میگن مثلاً فرض کنيم الاغ را يک چيز میگن، هرکدام را يک اسم میگذارند زنيم را برای ذباب و نجل البراغث نجل در لغت عرب برای بشر هم میگن استنجا ديگه استنجا از نجمه، نجم هم به همه است، و قال ابوحنيفه اما البول فکله نجس، حالا اين برای آشنا شدن با اجواء فکری خيلی خوبه سواء کان ما يؤکل ام لا؟ الی آخره بعد گفته الا ان بعضه اغلظ نجاسة من بعض، يک غلاظت نجاست و سخت بودنش هم، فبول کل مايؤکل لحمه، مثلاً بول مالايؤکل لحمه لاينجس الثوب، نجس هست اما تنجيس نمیکنه، آن وقت اين معناش چيه؟ اين معناش اينه که اگر در لباس بود خودش را لباس پاک بکنه، نه اين که لباس بايد پاک بشه، بحثی بود که گفتيم اغسل البول غير اغسل ثوبه، اين میخواهد بگه لاينجس الثوب معناش اينه، اين ننوشته شرح بنده است و لاتعاد منه الصلاة مانعيت صلات هم نداره پس بول مايؤکل لحمه نجس هست، اما نجاست به معنای منجسيت نيست به معنای تنجسه، يعنی خودش را آدم از لباس، فرض کن چطور در آن داره که منی را حک بکنه با دستش، مثلاً پارچه فکت بکنه به اصطلاح در روايت يعنی فشار بده با دست، سر انگشت، تا منی از او بريزه اگر خشک شده باشه، اين هم در حقيقت میخواهد همين را بگه، لاينجس الثوب و لاتعاد الصلاة منه، الا ان يکون کثيراً فاحشاً مثلاً بول گوسفند خيلی زياد باشه فينجس حينئذ اين وقت منجسه، و تعاد منه الصلاة و لم يعهد ابوحنيفه فی المشهور عنه فی الکثير، حالا اين کثير يا فاحش چقدر حداً شاگرد ايشان ابويوسف و حده ابويوسف بان يکون شبراً فی شبر، يک وجب در يک وجب، اين کثيره اگر کمتر از اين باشه منجس نيست، يک وجب در يک وجب باشه منجس، خب طبعاً میدانيد که ديگه مقدماتش را هم گفتم ديگه برايتان روشن شد مثل ابن حزم شديداً فتاواها حمله میکنه، میگه اين چه فتوای است، اين احکام همه احکام الهی هستند تعبدی اند، توقيفی اند، تا روايت نديده تو از کجا میگه؟ يک وجب در يک وجب يعنی چه؟ شما از کجا اين يک وجب در يک وجب، و حده ابويوسف بان يکون شبراً فی شبر، قال فلو بالت شاة فی بئر فقد تنجست و تنزح کلها قالوا و اما بول الانسان و مالايؤکل لحمه فلاتعاد من الصلاة و لاينجس الثوب الا ان يکون اکثر من قدر درهم بغل، همان درهمی را که داريم در باب خون اينها در باب مطلق نجاسات دارند، حالا انشاء الله اگر يک وقتی چون بحث صلاته و الا توضيحاتش را میدادم چون اينها نکتهای، اينها يک نکتهای خاصی داره اين نيست که ابن حزم بهشان حمله کرده، فان کان کذلک نجست الثوب و اعيدت من الصلاة ابداً و ان کان قدر درهم البغل فاقل لم ينجس الثوب و لم تعاد من الصلاة و کل ما ذکرنا قبل و بعد فالعمد عندهم و النسيان سواء فی کل ذلک اين العمد و النسيان سواء يعنی از احکام وضعيه است در احکام وضعيه عمد و سهو دخيل نيست حالا ايشان تعبير به اين کرده فالعمد و النسيان فی کل ذلک سواء به اين معنی بعد وارد بحث روث شده که به اصطلاح پشکل بشه بلی ديگه آن را ما وارد نمیشيم که چون در مانحن نيست، اين تا يک پنج شش سطر من حذف کردم انشاء الله تو بحث پشکل و روث که مياد و قال ظفر بول کل مايؤکل لحمه طاهر کثر ام قلّ اين شبيه فتوای اصحاب ماست، ظفر هم از بزرگان احنافه، و اما بول مالايؤکل لحمه و نجبه، نجب به اصطلاح آن غايط را میگن و نجب مايؤکل لحمه فکل ذلک نجس، اين در نجب مايؤکل لحمه با ما مخالفه، بعد نقل کرده و قال مالک بول مالايؤکل لحمه و نجب نجس، اين هم مثل فتوای ماست، من عرض کردم خدمت فتوای ابوحنيفه بيشتر چهره کلی فقه کوفه است فقه سنی کوفه، و فتاوای مالک فقه مدينه است در اصطلاح خود اهل سنت يک اصطلاحی دارند فقه شام فتاوای اوزاعيه، نمیدانم فقه مصر فتاوای ليث، يک اصطلاحی دارند که فتاوای شهرها، فقه مکه فتاوای ابن جريجه، بول مالايؤکل لحمه، آن وقت لذا در روايات ما، اين نکته خيلی قابل توجهه، خوب دقت بکنيد، ائمه ما يک مشکلی داشتند خودشان در مدينه بودند که با فقه مالک و آن جو عام مالک نزديک میشد از طرف ديگه شيعه در کوفه بودند، اين گاهی در اين مطلب خوب دقت بکنيد که حل اين گاهی تناقضاتی تعارضاتی که پيش ما پيدا میشه يک مقدار ريشهاش اينجاست توضيحش جای ديگه، و قال مالک بول مالايؤکل لحمه و نجب نجس و بول مايؤکل لحمه و نجبه طاهران، اين هم مثل، اين مثل ماست ظفر دقيقاً مثل ما نيست، اين يعنی به عبارت ديگر همان فتوی شايع در مدينه در خود اهل سنت يک اصطلاح ديگه هم غير از اين دارند، اين اصطلاحات فقه مدينه را فقه مأثور میدانن، چون میگن پيغمبر آنجا بودند، صحابه آنجا بودند تابعين آنجا بودند، طبيعت اين فقه فقه نبويه، اين طوری اصطلاح میکنن فقه کوفه را که ابوحنيفه فقه رأی و قياس میدانن، وقتی میگن مدرسة الرأی مرادشان کوفه است، مدرسة الاثر يعنی مکتبی که دنبال روايته مرادشان مدينه است، اينها معتقدند که اجواء مدينه اجواء روايته، سنن پيغمبر با مدينه میسازه و بول مالايؤکل لحمه و نجبه نجس، و بول مايؤکل لحمه و نجبه طاهر، اين فتوايي اين همان روايات ماست، الا ان يشرب ماءً نجساً فبوله حينئذ نجس، اين هم همان علمای ماست به خاطر آن جلاله، اين اسمش جلاله است اينجا ننوشته فقط نوشته يشرب و کذلک ما يأکل الدجاج فی النجاسات فخرئها نجس، البته اين که آيا جلل و جلاله خاص به شتره يا تعميم داره برای هر حيوانی بحثش در اطعمه و اشربه، و قابل داود مرادش از داود همان امام مذهب خودش داود ابن علی اصفهانی ابوسليمان، بول کل حيوان و نجبه اکل لحمه او لم يؤکل فهو طاهر، حاشا بول الانسان و نجبه، فقط بول انسان و غايط انسان فقط فهما نجسان، وقتی داود يک مطلب را بگه، میخواهد چه بگه؟ و حال آن که در روايت نيامده خلاصهاش، چون در روايات نيامده حکم میکنيم به اصالة الطهاره، بنابراين که اصالة الطهارة در شبهات حکميه هم جاری بشه خاص به شبهات موضوعيه نباشه، يک بحثی هست که آيا اصالة الطهاره فقط در شبهات موضوعيه است يعنی ما نمیگيم اين کتاب پاکه يا نجسه؟ اصالة الطهارة يا در شبهات حکميه هم جاری میشه مثلاً اصلاً بول مثلاً من باب مثال گرگ پاکه يا نه؟ نمیدانيم اصالة الطهاره جاری میشه تمسک ايشان به اصالة الطهاره ولو در شبهات حکميه، و قال الشافعی مثل قولنا الذی صدرنا به، يعنی او همه را حرام و نجس میدانه شافعی هم، قال علی اين قال علی يعنی رسم بود در سابق که ماها زمان ما اين طور میگيم مثلاً نگارنده گويد برای اين که مطلب را، علی خود صاحب کتابه، خود ابن حزم اسمش علی است ديگه علی ابن احمد، خيلی وقتها میگه قال ابومحمد قال علی يعنی خودمن چون میگن يک آقای خيال کرده قال علی يعنی روايت از اميرالمؤمنينه مثلاً، حرف خندهداره در آنجا عبارتش، علی ای کيف ماکان قال علی همان ابن حزم، اما قول ابی حنيفه ففی غاية التخليط و التناقض و الفساد اين تفصيلاتی که ايشان لا تعلق له بسنة لا صحيحة و لا سقيمة و لا بقرآن و لا بقياس و لا بدليل اجماع و لا بقول صاحب، و لا برأی سديد و ما نعلم احداً من امروز عمداً میخوانم چون در اين کتاب از اين کارها زياد میکنه، اين يکش نيست، فکر نمیکنم يکجا اين کتاب پر است از اين مطالب که وقتی میخواهد به ابوحنيفه، ماها حتی در کتابهای تندی ما هم اين حرفا را نمیزنيم اما اين براي ايشان متعارفه سه چهار سطر همين طور و ما نعلم احداً قسم النجاسات قبل ابی حنيفه هذا التقسيم بل نقطع علی انه لم يقول بهذا الترتيب فيها احد قبله، فوجب اطراحه اطراح باب افتعال فوجب اطراح هذا القول بيقين اين قطعاً قول فاسده اين يکی توش بحث نداره، اين قول اول، بعد ديگه که و اما قول اصحابنا خب معلومه مرادش داوده چون
4: 22
داود نقل کرد که بول هر حيوانه، فانهم قالوا الاشياء علی الطهارة حتی يأتي نص بتحريم شئ او تنجسيه از نظر فنی خوب دقت بفرماييد اين معناش تمسک به اصالة الطهارة در شبهات حکميه است، ما سابقاً هم عرض کرديم يک چيزی داريم به نام اصالة الطهاره در شبهات حکميه که هر چيزی که الآن حکم شرعش را هم نمیدانيم بنابر طهارتش بگذاريم، ما درباره اصالة الطهاره يک وقت ديگه هم توضيح دادم وقت مساعد نيست يک کل ماء طاهر داريم که آن مخصوص مائه، بد هم نيست اجمالاً يک کارش میشه کرد يک چيزی ديگه داريم کل شئ نظيف، کل شئ طاهر ما نداريم اين تو زبانها خيلی معروفه، ما چيزی به نام کل شئ طاهر نداريم و آن هم از روايات عمار ساباطی است همين اخير هم اسمش را زياد برديم منحصراً کل شئ نظيف در روايت عمار ساباطی غير از عمار ساباطی هم نقل نکرده، کل شئ نظيف الا ان تعلم قذر فاذا علمت انه قذر فقد قذر نص روايت اينه، قالوا الاشياء علی الطهاره حتی يأتي نص بتحريم شئ او تنجيسه، خب آن بحث در پيش ما هست که کل شئ خوب دقت بکنيد آيا مراد به شبهات حکميه را میگيره يا مخصوص شبهات موضوعيه است، اما اينها ديگه دليل خاصی ندارند، قالوا و لا نص و لا اجماع فی تنجيس بول شئ من الحيوان و نجبه حاشا بول الانسان حاشا از حروف جره ديگه اسمش ذکر شده در آن باب علا و کذا، حاشا بول الانسان و نجبه به جر بخوانيد، فوجب ان لايقال بتنجيس شئ من ذلک، و ذکروا ما روينا عرض کرديم اين سه جور قرائت شد رَوَينا، رُوينا، رُوّينا به تشديد باب تفعيل، و صحيحش هم همينه، و ذکروا ما روينا اين روينا يعنی جعلنا راوين له، اجازوا لنا روايته باب تفعيل نه اين که فقط، رَوينا اگر بخوانيم مثل حکينا میشه شنيديد مثلاً اما روّينا يعنی اجازه روايت به ما داده شده، آنی که ما مجاز به روايتشيم، اين طور معنی میشه صحيحش اينه و ذکروا ما روّينا من طريق انس ان قوماً من اُکل و ارينه اين را من عرض کردم اين روايتش در کتب اصحاب ما در وسائل چاپ مرحوم آقای ربانی جلد هجدهم آمده، يعنی در باب طهارت و نجاست اشاره بهش شده اما روايتش در آنجا روايتش پيش ما ضعيف السنده يک روايت هم بيشتر نيست و در آنجا قوماً من جهينه است به نظرم يک چيز ديگه است غرض اکل و ارينه نيست، من بی ضبه، ببخشيد در آنجا بنی ضبه داره، عرض کردم آن روايت مصدر ديگه ما نداريم در کتب اصحاب الا همان يکی که سندش هم ضعيفه، اما اين روايت در کتب اهل سنت جزو مشاهير روايات شانه، در بخاری آمده بخاری کراراً آورده، چون بخاری يک حديث را به مناسبتهای مختلف مياره، کراراً اين حديث، ديگه از بخاری بگيرين به ما بعد و در مصادر آنها اکل و ارينه آمده و به نظر من همان هم درسته اين تو روايات ما تسامحه، قدموا علی رسول الله و تکلموا بالاسلام فقالوا يا رسول الله انا کنا اهل ضرع يعنی پستان، با ضاد و راء و عين، پستان را میگن و کنايه است از به اصطلاح شتر که داره يا گوسفند احتمالاً شتر باشه و لم نکن اهل ريث، ريث در لغت عرب معاصر روستا، ده، ما اهل زندگی ده نبودم يعنی شتر چران بوديم تو بيابان توی هوای گرم اين ور برو آن ور برو اهل يکجا نبوديم که يکجا زندگی کنيم و خانه و اتاق و اين جور اهل اين جور زندگی نبوديم، و استوخموا المدينه، اين استوخموا از باب استفعال وخيم، همين وخيم که ما میگيم حالش وخيمه، و استوبئوا هم داره وباء اين وباء گاهی يک مرض معينی است گاهی مطلق مرض، يعنی هوای مدينه با ما نساخته ما مريض شديم فامر لهم رسول الله چون اين نکات لغوی هم داره عرض میکنم بزود، زود مجموعهای دارند
32: 26
مجموعهای از حيوان را میگن زود و راء، با يک شتر چران، البته شتر میگه، و امرهم ان يخرجوا از مدينه در بيايند اطراف مدينه، من سابقاً عرض کردم اطراف مدينه جای بود به نام نقيع اشتباه با بقيع نشه، بقيع تو مدينه بود، نقيع حدود بيست ميل با مدينه فاصله داشت، اينجا حالت نقیع در لغت ما الآن عربها، که عربها مستنقعات میگن، ما به اصطلاح بهش
س: باتلاق،
ج: بلی باتلاق مانندی، نيزار جای که آب جمع میشه، جای که آب نيست، مرداب صحيحش مردابه، نقيع را ما الآن مرداب میگيم بقيع برآمدگی، مثل گنبدی، چون اين بقيع نسبت به، الآنش هم بقيع آقايونی که مشرف شدند ديدند نسبت به خود خاک مدينه يعنی نسبت به قبر پيغمبر بالاتره، بقيع يعنی بالاتر، نقيع يعنی پايينتر بر اثر اين که پايينتر بوده آبها آنجا جمع میشده که ما الآن میگيم مرداب اين را پيغمبر به اصطلاح قرق کرده بود که برای اسبهای نيروهای جنگنده و مبارز آنجا باشن که مسلمانها ديگه حق نداشتند از آن نيزار استفاده بکنن، اين را در بحث حمی ما به يک مناسبتی شرح داديم غرض ان يخرجوا فيها فيشرب من البانها و ابوالها اين حديث را هم من سابقاً خواندم حالا متنش را خواندم که فوائد متنی هم داره و ذکر الحديث و به حديث تمسک داود، روّيناه ايضا من طريق انس ان رسول الله(ص) کان يصلی فی المدينه حيث ادرکته الصلاة و فی مرابذ الغنم، خواستند تمسک بکنن که مرابذ غنم هم پاکه هم مانع نماز نيست و به حديث رويناه من طريق ابن مسعود کان رسول الله(ص) اين حديث مال مکه است قبل از هجرته، اشتباه نشه آن دوتا مال بعد از هجرته، کان رسول الله يصلی عند البيت و ملأ من قريش جلوس، ملأ گروه، احتمالاً يک اصطلاح قرآنی هم باشه نه هر گروه گروه سوق مجموعه کودتاگر به اصطلاح امروزیها و ملأ چون در قرآن ملأ به معنای خوب به کار نبرده نشده حالا ديگه شرح قرآنی داره که جاش اينجا نيست، جلوس و قد نهروا جزوراً جزور شتر، لهم فقال بعضهم ايکم يأخذ هذا الفرث، فرث اختلاف داره فرث اصطلاحاً همان پشکلشه، ليکن گفته شده داخل روده هم گفته میشه به رودهها شکمبه به قول ماها، مجموعهای روده و
س: بين فرث
ج: ها! بين فرث و روث، ثم يمهدوه حتی يضع وجه ساجداً فيضعه علی ظهره قال عبدالله فانبعث اشقاها، چون بين قريش بحث بود، آنی که از همه شقی تر بود به اصطلاح، انبعث راه افتاد، او برای اين کار راه افتاد، فاخذ الفرث البته اينجا اسم نبرده مرادش، عوبة ابن ابی معيطه، پدر وليد ابن عقبه، اين وليد همانی است که آيه مبارکه ان جائکم فاسق بنبأ در شأنش نازل شد که وليد به نص آيه فاسقه، اين همانی است که در زمان عثمان والی کوفه شد، چهار رکعت نماز صبح خوانده بود شراب خورده بود گيج شده بود، بهش گفتند آقا زياد خواندی حالم خوبه بيشتر هم میخواهين میخوانم برايتان، پدر همان، اين بعث اشقی وليد پدر همين وليد ابن عقبه فانبعث اشقاها فاخذ الفرث همان شکمبه، روده يا کثافتها حالا هرچه که بود فامهله فلما خر ساجداً وضعه علی ظهره، فاخبرت فاطمة بنت رسول الله به حضرت زهراء خبر دادند، البته اين روشن نيست اين خبر، اهل سنت چون مصر اند حضرت زهراء پنج سال قبل از مبعث تولدشانه، اين را هم جزو شواهد اينه که مثلاً دختری بوده که میتونسته اين کارها را انجام بده ماها معتقديم که پنج سال بعد از مبعث بين ما و اهل سنت در عمر حضرت زهراء ده سال فاصله است، فاخبرت فاطمة بنت رسول الله و هی جارية، فجائت تسعی فاخذته من ظهره از پشت حضرت آن آلودگیها را برداشت، فلما الی آخره و بحديث رويناه عن، اين نشان میده که نماز را باطل نمیکنه اين استدلال روشن شد، يعنی کثافتها و شکمبه داخل شکم حيوان، يا حالا روثش بوده پشکلش بوده پشت رسول الله قرار دادند نماز باطل نشده، و من طريق ابن عمر کنت ابيت فی المسجد فی عهد رسول الله، من جوانی با اين که مثلی که خانه، عجيبه بچه عمر هم بوده، خانه پدرش نبوده، میگه در مسجد شبها میخوابيدم، و کنت شاباً عزباً يا عزِباً شاب بودم و کانت الکلاب اجلکم الله تبول و تقبل و تدبر فی المسجد، چيز خيلی عجيبيه حالا خدا رحم کرده ابن حزم میگه اين حديث جعليه و الا انصافاً يک حديث بسيار عجيب و غريبيه که سگها تو مسجد میآمدند و رفت و آمد و بول هم میکردند،
41: 31
فلم يکونوا يرشون شئ من ذلک روشن شد، میخواهم جو را معلوم بشه برايتان کار را تا کجا رساندند که سگها تو مسجد پيغمبر بول هم میکردند هيچ کارش هم نمیکردند يک آبی هم روش نمیريختند که حالا پاک بشه پس معلوم میشه بول مطلقاً پاکه ولو از سگ، و ذکروا فی ذلک عن الصحابه رضی الله عنا من بعدهم ما روّينا من طريق شعبه، شعبه از بزرگان اهل سنته، به سفيان کلاهما عن الاعمج سليمان ابن مهران از ائمه شأن است عند اهل سنت، عن مالک ابن حارث مسلمی عن ابيه قال صلی بنا ابوموسی اشعری که معروفه ديگه قصه حکمين، علی مکان فيه سرقين، سرقين همان معرب کلمه سرگين فارسيه، سرگين که ما میگيم، هذا لفظ سفيان و قال شعبه روث الدواب اين دقتی است که عدهای از علمای اهل سنت انصافاً خوب دقت میکنن متن حديث را به نسختينش به روايتينش میگن، و روّيناه من طريق غيرهما و الصحراء امامک يعنی محذوری هم نبود، ايشان میتونست يک جای پاک بخوانه، مع ذلک روی روث، و قال هاهنا، هنا و هناک سواء يعنی همه جا پاکه و عن انس لابأس ببول کل ذات کرش، کرش يعنی همين که چيز میکنه به اصطلاح چه میگن؟ نشخوار میکنه کرش آن قسمتی از، غير معده حيوان که اول غذا توش میره بر میگردانهبرای نشخوار و عن ابراهيم نخعی که از بزرگان تابعينه، قال قال منصور ابن کتاب هم داره، منصور مسيب، نه منصور کسی ديگه است، سئلته عن السرگين يصيب خوف الانسان خوب شبيه جوراب چرمی بوده، موزه خوف را ما به فارسی موزه میگيم در حال سفر میپوشيدند او نعله او قدمه قال لابأس، و عن ابراهيم باز ابراهيم نخعی از بزرگان کوفه است، انه رأی رجلاً تنحی عن بغل يبول، بغل استر، قاطر، قاطری که بول میکرد شخصی خودش را فاصله میگرفت، قال له ابراهيم ما عليک لو اصابک مهم نيست به تو هم برسه نجس نمیشه و قد صحّ عنه با اين که اين صحّ عنه اين زياد به کار، يعنی از ابراهيم نقل شده و سند صحيحه، مراد صح عنه به سند صحيح از او نقل شده، کان لايجيز اکل البغل قاطر پيش ما جزو حلال گوشته، اما ابراهيم نخعی قائل بوده که حرام گوشته، و عن الحسن البصری که از تابعين معروفه، لابأس بابوال الغنم و عن محمد ابن علی ابن الحسين حضرت باقر(ع) پريروزه هم نقل کرديم يک روايت ديگه از حضرت باقر، و نافع مولی ابن عمر، نافع خودش از به اصطلاح عبد عبدالله ابن عمر بود و از فقهاء و محدثين مشهور اهل سنته، خيلی فوق العاده است پيش اهل سنت حتی بعضياشان تا کار را به اينجا رسانيدند که اصح اسانيد همينه، مالک پدر، به اصطلاح امام فقه مالکيه، در کتاب موطأ گاهی نقل میکنه، زياد داره، نه اين که گاهی، مالک عن نافع عن عبدالله ابن عمر عن رسول الله عدهای از هل سنت گفتند اصح الاسانيد همينه اين قدر شأن اين غلام را بالا بردند، فيمن اصاب عمامته بول بعير قالا جميعاً لايغسله، البته اين چون اهل سنت خيلی وارد نيستند به کلمات اهل بيت، احتمال داره عمامه به خاطر اين که مايرفع عنه بالصلاة باشه، اين احتمال چون پيش آنها نبوده ظرافت کار ملتفت نشده و عن عبدالله ابن مغفل، انه کان يصلی و علی رجليه اثر السرقين و عن عبيد ابن عمر قال ان لی عُني، عنی يعنی بزغاله، بلی به اصطلاح بچه، بچهای به اصطلاح عناء ان لی عُنی، قد تعبر فی مسجدی، در آنجا که من نماز میخوانم پشکل هم میکنه، يک بچه بزغالهای داشت میگه آنجا که من نماز میخوانم پشکل هم میکنه مع ذلک من نماز میخوانم، قال ابومحمد حالا اين روايت، دقت من، غرضم از خواندن، میخواهم اين راه را بعدها ببينيد برای اين که آشنا بشين با اجواء محيط، ايشان هم از رسول الله احاديث نقل نکرده هم از صحابه نقل کرده هم از تابعين افراد بعدی، قال ابومحمد حالا ابومحمد خود همين ابن حزمه، اما الآثار التی ذکرنا فکلها صحيح الا انها لا حجة لهم فی شئ منها، آن وقت شروع میکنه مناقشه علمی کردن، يک کم بحث طولانی شد اما انصافاً خوبه، اجازه بدين ما اين بحث را فردا انشاء الله دنبال بکنيم کيفيت استظهار اهل سنت هم روشن بشه تا برسيم به روايات خودمان و بعدش هم فتاوای اصحاب و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.