ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384 (52)

دروس خارج فقه سال 85-1384 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1384-52

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به اينجا رسيديم که خريد و فروش بول شتر به تعبير شيخ آيا جايزه يا نه؟ طبعاً بول شتر همچنانکه معلومه دو فرد داره يک فرد نجس داره و حرام که بول ابل جلاله باشه و بول غير جلاله که نجس نيست به لحاظ آثار طبی و آثاری که برش مترتب می­شه بر هردو مترتب می­شه جنبه­ای دارويي برای هردو هست فرق نمی­کنه، ليکن حالا فعلاً بحث راجع به حالا فرض کنيم قسم طاهرش حالا آن قسم نجسش باشه جای خودش، عرض کرديم که از مجموعه روايات و شواهد تاريخی اين کاملاً ديگه واضح و روشن و مبرهنه که متعارف در عرب خصوصاً عرب بدوی و بالخصوص که آن­ها مبتلا به يک ناراحتي­های گوارشی به خاطر آن غذاهای که می­خوردند يا ناراحتیهای به اصطلاح تنفسی به خاطر هوا و بول شتر يک نوع حالت ضد سم داره يعنی يک نوع حالت پادزهری داره و استفاده می­کردند از بول شتر برای هردو بيشتر برای مسائل معده ناراحتی­های معده چه حالا به صورت قبض می­بوده يا به صورت مثلاً اسهال بوده اجلکم الله، اين بول استعمال می­شده اين مقدارش عرض کرديم روشن و واضحه اين را نمی­شه انکار کرد و استعمال او هم زياد بوده يعنی انصافاً يک امر متعارفی بوده به خلاف فرض کنيم بول گاو يا بول گوسفند که هردو پاک بودند، البته در نجاست آن­ها بحث هست که حالا بعد عرض می­کنم، اما مشهور بين فقهاء ما بالاجماع او را پاک می­دانن، غير از مسأله پاک بودن، تداوی به بول گوسفند يا بول گاو هم مألوف و متعارف نبوده، اصولاً عرض کرديم عرب بدوی گاو نمی­داشته نگهداری نمی­کرده گاو را به اصطلاح مظهر شهر نيشنی می­دانستند اگر اين حالات را می­خواهيد ملاحظه بفرماييد اين کتاب المفصل فی تاريخ العرب قبل الاسلام می­شه مراجعه کرد خيلی از اين مطالب در آنجا می­شه پيدا کرد ريشه­يابی کرد، گوسفند داشتند عرب بدوی اما بيشترين مالی را که عرب بدوی داشت همان شتر بود و با آن اين ور و آن ور می­رفت حتی معيار ماليت هم بود که توضيحش را دادم، و رواياتی را که خوانديم ک تداوی به او بوده و اين قطعی است نمی­شه شبهه­ای کرد بحث را در اينجا رسانديم که آيا غير از تداوی هم جواز شرب مطلقاً می­تونيم اثبات بکنيم يا نه؟ گفتيم انصافاً بعيد بشه چنين مطلبی را هم اثبات کرد، هم به قاعده حل می­شه اثبات کرد چون حليتش مشکوکه از قاعده حل يعنی حليت واقعی، و هم می­شه اين را به به اصطلاح به بعضی از رواياتی که درباره تداوی به حرام آمده تمسک کرد چون عده­ای از  روايات داريم که تداوی به حرام نشه و از آن طرف هم داريم که به بول ابل قطعاً جايزه بلکه اصلاً داره امام توصيف می­کرده که اين برای معده شما خيلی مفيده، جنبه­های جنبه­ی غذايي نداره بول شتر اما جنبه­ی دارويي برای برای قطعاً برای معده داره و  بگيم از کثرت انتفاع و متعارف بودن اين مرض و متعارف بودن به کار بردنش نه بگيم فقط اين که حرام نيست در حد بوده که اثبات جواز شرب اختياراً بتونيم بکنيم يعنی چيزی شبيه گل گاو زبان که در حال عادی هم می­تونيم او را بخوريم چون عرض کرديم ادويه به طور کلی دو جور می­شن يک جور ادويه­ای هستند که در حال عادی مضر اند برای بدن، بدن را به يک جهت از جهات خب آن­ها حرامه به جهت اضرار و اما يک قسم ديگه هستند که در حال عادی لا اقل مضر نيستند، جنبه­ای دارويي هم داره اما در حال عادی مضر نيست مل گل گاو زبان خب اين در حال عادی هم می­شه خورد حرمت شرب نداره مگر باز يک عنوان ديگری برايش جاری بشه، و با در نظر گرفتن اين روايت، اگر بخواهيم آن روايت را بخوانيم طول می­کشه انشاء الله تو بحث­های آينده می­خوانيم آن روايت را عده­ای از روايات داريم که تداوی با خمر و نبيذ و اين­ها جايز نيست، اما البته يک معارض ظاهری هم داره که بالاخره بايد يک توجيهی بشه آنجا در محل خودش هست، پس از مجموعه­ای اين روايات، مجموعه­ای تداوی می­شه در آورد که جواز شرب بول ابل تقريباً امر واضحيه، و عرض کردم به استثنای اهل سنت که در اصل نجاست و طهارتش بحث دارند، فقهای ما چون در طهارتش مسلم هست پيش­شان معروف بين فقهای ما هم جواز شربه، بلکه مرحوم سيدمرتضی در کتاب انتصار ادعای اجماع کرده در اين مسأله، اين مسأله­ای که در باب نجاسات آمده و انصافاً حرف بدی نيست بلی بعدها علامه رحمه الله در کتاب تذکره است نهايه در نهايه، نهاية الاحکام، ايشان شبهه کرده در جوازش و دليل را حرمت، يعنی به اصطلاح قول به حرمت اختيار کرده، برای حرمت شرب بول ابل در حال اختيار می­شه تمسک کرد به عناوينی عنوان اولی که قطعاً نداره، يعنی عنوان خود بول ابل بنفسه حرام نيست، مثل خمر اين مسلمه و عنوان ثانويه، عنوان ثانويه هم مثل اضراره که در اينجا صدق نمی­کنه و ليکن گفته شده به عنوان خبائث حرامه، و بعيد هم نيست که مثلاً ملتزم بشن عده­ای از آقايون که خبائث حرامه آن وقت اين چون جزو خبائثه اين حرمته راجع به اين مطلب بايد بحث در جهاتی بشه و چون بحث لطيفيه بد نيست يک مقداری اينجا توضيحی عرض بکنيم انشاء الله در خلال بحث­های آينده ديگه مطلب واضحه، يکی از مطالبی را که بين مسلمان­ها از صدر دوم، يعنی از قرن دوم هجری معروف شد در باب حرمت در باب مأکولات و مطعومات و مشروبات بحث حرمت خبائثه، و نکته اساسش هم همين آيه مبارکه يحرم عليهم الخثائث، اين آيه مبارکه در سوره اعرافه، در آيه 157 سوره اعرافه، و در کتب فقهی متعارف کتب فقهی حالا سنی شيعی جديد، قديم در بحث اطعمه و اشربه در بحث مطاعم و مشارب اين آيه ذکر شده، غير از جهات تفسيری در آن بحث هم اين آيه ذکر شده البته سابقاً هم عرض کردم اشتباهاً در عده­ای از کتب حتی کتب متأخر ما مثل مستند مرحوم نراقی مستند الشيعه در بحث­های اطعمه، ايشان آن را به عنوان حرم عليکم الخبائث آورده ما در قرآن آيه­ای به عنوان حرم عليکم الخبائث نداريم چنين چيزی در قرآن نيست آيه مبارکه يحرم عليهم الخبائثه، نه حرم عليکم الخبائث خب اين غلط مشهوری بوده يک مدتی در الفاظ، در دهان فقهاء السنه فقهاء حرم عليکم الخبائث، مثلی اين که در بعضی از کتب مرحوم نائينی احل لکم ما فی الارض جميعاً يا احل لکم مافی الارض جميعاً چنين آيه­ای هم ما نداريم احل لکم ما فی الارض، يا تو لسان­ها ما جعل عليکم فی الدين من حرج، چنين آيه­ای هم نداريم ما جعل عليکم فی الدين من حرج، يا در کفايه داره فان لم تجدوا ماءً فتيمموا صعيداً طيباً چنين آيه­ای هم نداره، فان لم تجدوا نداريم، فلم تجدوا ماءً علی ای حال اين يک تساهلاتی عده­ای در آياتی که چاپ هم شده و اين­ها اساس نداره دقت بايد بشه آيه مبارکه يحرم عليهم الخبائث، از همان قرن دوم عده­ای از فقهای حتی معروف به اطلاق آيه­ای البته می­دانيد اهل سنت هم اين طور نيست که هر چه از ابوحنيفه نقل کرده باشن يکی باشه مثل رواياتی ما می­مانه تا يک حدی يک کسی از ابوحنيفه نقل کرده که مثلاً به اين آيه عمل کرد، يک کسی نقل کرده عمل نکرده، از مالک نقل شده که  عمل نکرده گفته اين آيه ناظر است به اعمال زشت به کارهای زشت ناظر نيست به مقام اطعمه و اشربه، يعنی مراد خبيث در طعم نيست، مثلاً بوش بده طعمش بده تنده يعنی مثلاً آدم بدش مياد، مثلاً فرض کنيد سوسک مثلاً بخوره بدش مياد اين آيه ناظر به اين­ها نيست و لذا می­شه خورد، علی ما نقله فقيه معروف مالکی قرطیبی در تفسيرش در ذيل آيه در سوره اعراف آيه 157 و همانجا هم نقل کرده از شافعی که نه، من سابقاً ديدم امروز در اين کتاب که نديدم اما سابقاً ديدم ابوحنيفه هم همانجا ازش نقل شده که خبائث حرامه، و مراد از خبائث چيزهای است که انسان­ آن­ها را خوشش نمياد، تستقذره النفس، آدم ازش مثل سوسک و مورچه و اين جور چيزها اين­ها خوردنش حرامه، به اين آيه مبارکه، در کتب اهل سنت عرض کردم من سابقاً خدمت تان در فقه اهل سنت که از اوائل قرن دوم اواخر قرن اوله، يک چون ادله خيلی وافی نبود يعنی رواياتی زياد نداشتند آيات مبارکه هم خيلی صراحت در خيلی از يا نداشتن فروع را يا صراحت نداشت، اهل سنت تدريجاً در مقام فقاهت سعی کردند در درجه اول به قرآن مراجعه بکنن و بر اثر اين که دليلی از سنت چون درست تبيين نشده بود و نداشتند کمتر و کمتر روايت داشتند بيشترين تمسک را به آيات بکنن، و اينی که در روايات ما نهی شده از تمسک به ظاهر آيات که مثلاً اخباری­ها خواستند اثبات بکنن آن در حقيقت همين نکته است نه آن نکته­ای است که اخباری­ها گفتند من سابقاً ظاهراً تو همين مقدمات بحث هم توضيح دادم مثلاً فرض کنيد درباره وضوء می­شه دست راست را قبل از صورت شست يا نه؟ خب آيه­ای قرآن داره فاغسلوا وجوهکم و ايديکم اصلاً راست و چپ هم توش نداره چه برسه حالا که دست راست قبل از دست مثلاً صورت شسته بشه، دست چپ قبل از صورت خب آيه به حسب ظاهر نداره که دست اول باشه فاغسلوا اين­ها آمدند فقهاء هم يک حث لغوی مطرح کردنند که آيا واو دلالت بر ترتيب می­کنه يا نمی­کنه؟ و چون بنای مشهور لغويين بر اين شد که و حق هم همينه که واو مطلق عطفه دلالت بر ترتيب نمی­کنه آمدند گفتند پس آيه اطلاق داره، يعنی می­شه انسان اول دست راست را بشوره بعد صورت را بشوره يا به عکس اول دست چپ را بشوره بعد صورته بشوره و دست چون فاغسلوا وجوهم و ايديکم الی المرافق ترتيب تو قرآن ذکر نشده پس اطلاق اهل بيت(ع) حرف شان اين بود که اين آيه اطلاق نه، اصلاً در مقام بيان نيست، اين همان قاعده­ای اصولی که ما داريم شرط اول اطلاق تمسک به اطلاق در مقام بيان بودنه، اينجا اصلاً در مقام اين خصوصيت نيست، اين در مقام بيان اصل تشريع غسل وجه و يدين و مسح رأس و رجلينه، ناظری به اينه کما اين که نقل شده از ابن عباس الوضوء غسلتان و مسحتان اين در اين مقامه اما اطلاق داشته باشه نه به هر حال اين نکته در ذهن تان باشه که در فقه اهل سنت، از آيات مبارکه بيش از آن چيزی که خودش ظهور داره استفاده می­کنه اين به طور کلی بيش از آن مقدار، مثلاً فرض کنيم مثلاً أ فنجعل المشرکين کالمؤمنين، خب اين خطاب خداست ما نمی­تنيم مثلاً کافر را در رتبه مؤمن قرار بديم به همين آيه ابن حزم تمسک کرده می­گه خب مؤمن ديه داره کافر ديه نداره، اگر ديه برای کافر قرار داديم، مثل کافر می­شيم، کافر هم مثل مسلمه، خب صحبت اينه که آيه اصلآً نه قبلش نه بعدش هيچ شم الفقاهه­ای هم راجع به ديه نداره اصلاً بحث  ديه مطرح نيست ببينيد شما در فقه که آمدند يا مثلاً و ماکان ربک بظلام، و ماکان ربک بظلام مثلاً تمسک شده که بايدس مثلاً من باب ديه زن و مرد يکی باشه، اگر يکی نباشه ظلم الهی می­شه و ربک بظلام اين آيه اصلاً در مقام تشريع نيست اين نکته­ای تشريعی توش نداره نه نظر به ديه داره نه نظر به اعمال داره و الا خوب و ماکان، و ما ربّک بايد تمام خصوصياتی که در نماز مرد هست در نماز زن هم باشه، تمام خصوصيات در حج مرد است در، و ما ربک، اصلاً ناظر به مقام تشريع نيست اين سنخ استدلال يکی از مشکلاتی بوده که ائمه(ع) هميشه با آن رو به رو بودند هدف اهل بيت اين بود که اين راهی را که اهل سنت در اين باب واسعی را که به عنوان تمسک به کتاب باز کرده اين درست نيست، متأسفانه اخباری­های ما اين را تفسير کردند به اين که ظواهر کتاب حجت نيست ما در آنجا عرض کرديم اگر آقايون اخباری­ها آن لفظ را بر می­داشتند به جاش اين را می­گفتند که بنده الآن عرض می­کنم ظواهر کتاب مواد قانونی نيستند، يعنی چه؟ يعنی فاغسلوا وجوهم و ايديکم ظاهرش اطلاقه اين اطلاق لغويه، آنی که بهش تمسک می­کنيم ما در فقه اطلاق قانونيه، اشتباه نشه اطلاق قانونی غير از اطلاق لغویه، اطلاق لغوی همين که لفظ بگيم مثلاً اکرم رجلاً اما اطلاق قانونی بايد در مقام بيان باشه چه باشه چه باشه، تا بگيم مرادش طبيعت رجله، اکرم العلماء مرادش طبيعت علماست، اطلاق قانونی را عمومی قانونی را ما اين جور تفسير کرديم لفظی است قاعده­ای است عامه اطلاق قانونی، قاعده­ای است که عام که گفته شده برای رفع شک خوب دقت بکنيد ناظر به موارد شکه، اما اگر ناظر به موارد شک نباشه اصلاً اطلاق نمی­شه لفظی داره اما قانونی نداره ما به او ماده­ای قانونی نمی­گيم مثلاً اکرم العلماء اين در وقتی عموم قانونی است که نظرش به اين باشه که موارد شکه برداره و لذا اين بحث­های که شما سابقاً هم من اين را عرض کردم شما بدر بحث­های عام و خاص در بحث مطلق و مقيد توی کتب اصول می­خوانيد در حقيقت آن نکته­ای فنی­اش که شايد تا حالا دقت نکردين مسأله مسأله مسأله آن نکته فنی آن مسائل اينه کدام شک را با عموم بر می­داريم هر شکی با عموم برداشته نمی­شه لذا مثلاً می­گن شبهات مصداقيه با عموم برداشته نمی­شه اگر گفت اکرم العلماء شک داريم اين آقا عالمه يا نه؟ اين را با عموم نمی­تونيم بر داريم با عموم نمی­تونيم شبهات مصداقيه را حل بکنيم شکی که در مصداق حل بکنيم يعنی يک شکوک معينی را ما می­تونيم با عموم برداريم، مثلاً فرض کنيد اکرم العلماء زيد مسلم عالمه فاسق هم هست بلی اين شک را می­تونيم برداريم اگر ثابت بشه که اين عموم داره يعنی عموم قانونی داره اگر عموم قانونی داشت بلی صحيحه می­تونيم شک را با او برداريم و شک هم خصوصيات داره مثلاً شک نبايد در تحقق موضوع باشه شک در تحقق موضوع را يعنی در خود عنوان موضوع آن را نمی­تونيم ما با عموم برداريم، همان مثال معروف گفت اللهم اللعن بني امية قاطبة  خب يکی از اين بنیه اميه قطعاً بنی اميه کسيه نسبه ديگه، يکش هم عمر ابن عبدالعزير درست شد، از آن ور هم به حکم عقل انسان مؤمن لعن نمی­شه اين به حکم عقله ديگه پس اگر کسی نسباً از بني اميه باشه اما متدين باشه شيعه باشه آدم خوبی باشه، حالا درباره ابوالفرج اصفهانی در ميزان الاعتدال آن ذهبی نوشته که الاموي الشيعی، الشامی الاموی، و هذا غريب که هم شامی باشه هم اموی باشه و شيعه هم باشه اين خيلی عجيبه، از بنی اميه و شيعه، البته شيعه آن طرف هم شيعه زيديه نه شيعی مصطلح ما، حالا به هر حال حالا اگر کسی از بنی اميه نسباً به بنی اميه می­رسه اما بسيار انسان متدين خب قطعاً لعن شامل او که که نمی­شه خب قطعی است ديگه به اصطلاح آقايون مخصص عقلی است اين تخصيص تخصيص عقلی است که لعن شامل مؤمن نمی­شه، خيلی خوب حالا ما در ايمان عمر ابن عبدالعزير شک داريم آدم خوبيه يا نه؟ بگيم نه آقا اين آقا که لعن شاملش می­شه چون خروجش که مشکوکه به عنوان مخصص ايمانش مشکوکه، پس مشمول اللهم اللعن بنی امية قاطبة می­شه، چون جزو اين مشمول شد پس مؤمن نيست چون مؤمن لعن نمی­شه خوب دقت بکنيد اين کار عموميه با اللهم اللعن بنی امية قاطبة اثبات نمی­کنيم عمر ابن عبدالعزير مؤمن نيست، می­تونيم اثبات بکنيم لعن شاملش می­شه اما نمی­تونيم اثبات کنيم مؤمن نيست ببينيد يک شک بايد دارای خصوصيت، هر شکی را ما با عام بر نمی­داريم بحثی که تا حالا در آن فرض کن کفايه و غير کفايه مباحث عام را خوانديم به اين ديد نگاه بکنيم هدف اصوليين بيان اولاً الفاظی است که صلاحيت اين که قاعده عامه باشه داره يا مطلق داره؟ ثانياً غير از او چه الفاظی به درد عموم می­خوره دو چه شکی را ما با عموم بر می­داريم اين اساس کاره، دقت می­فرماييد اگر آقايان اخباری­ها می­گفتند اوفوا بالعقود مثلاً من باب مثال يا مثلاً فاغسلوا وجوهکم و ايديکم اين اطلاق قانونی نيست خب تأمل اطلاق قانونی، يعنی اگر شک را با او بخواهيم برداريم نمی­تونيم برداريم چون ناظر به مقام شک نيست ما اگر شک کرديم دست را بر وجه مقدم بکنيم يا نه؟ اين شک را با فاغسلوا وجوهکم نمی­تونيم برداريم چون ناظر به اين مقام نيست، پس اگر مراد او اخباری­ها از عدم حجيت ظواهر اين تعبير بنده باشه که ظواهر کتاب مواد قانونی نيستند، متن قانون نيستند قانون هم مراد آنچه که وضع شده برای رفع شک حرفی بدی نبود حرف خوبيه انصافاً، حرف خوبيه

س:

29: 18

ج: نه اين که ظاهر حجت نيست، ظاهر حجته، حرف خوبيه و اشکالات آقايون هم بر ايشان وارد نيست، مرحوم،

س:

35: 18

ج: مرحوم تمسک نمی­شه کرد به عنوان

س: همان نتيجه آن اخباری

ج: درسته حق هم با همانه ديگه نتيجه، البته ما فقط اشکال ما به اخباری­ها بعضی از نصوصش نه قابل تمسکه اشکال ما صغروی است، حق با اين­هاست و حرف درستيه، اين اشکال مرحوم نائينی و مرحوم آقای استاد ما آقای خويي و ديگران، چرا شما به المؤمنين عند شروطهم تمسک می­کنی اما اوفوا بالعقود تمسک نمی­کنی آن هم جمعه، آن جمعه چه فرق می­کنه.

جوابش اينه که آن جمع درسته هردو از نظر لغوی يکی اند اوفوا بالعقود با المؤمنين عند شروطهم به لحاظ لغت يکی اند اما يکی در قرآن آمده و ادعا اينه که قرآن که متن، ماده­ای قانونی نيست قرآن از قبيل قانون اساسيه، الآن هم در دنيا به قانون اساسی تمسک نمی­کنن، اصلاً قانون اساسی وضع نشده برای رفع شک، چارچوب­های کلی را می­گه آن قانون خاص قانون مدنی قانون خاص، آن وضع شده برای رفع شک اهل بيت هدف شان اين بود که آنچه که در قرآن آمده، اصلاً قرآن به منزله قانون اساسی است فقط فرقش با اين قانون اساسی که ما داريم، خب حتماً مطلعين اصولاً کشورهای که قانون اساسی درست کردند در حدود دويست ده و پانزده ساله تاريخشه، بعد از انقلاب کبير فرانسه، معروف فرانسه در سال هزار و هشتصد و هفتاد و هشته، نمی­دانم هفتاد و نهه، نود و هشتاده همين حدودا و پيروز شدند، بنا گذاشتند برای اين که شاه محدود بشه قانون اساسی بگذارند هيچ کشوری در دنيا قانون نداشت در آن وقت، اولين کشوری که رسماً قانون گذاشت و مخصوصاً چون به قول خودشان اصحاب دائرة المعارف اين روشن فکر­های به اصطلاح به قول امروزیها سکولار بودند و معتقدند بودند که دين يعنی مسيحيت، يعنی تورات و انجيل اين­ها برای اداره جامعه نيست، تحليل اين مطالب را می­تونيد تو کتاب روح القوانين مانتسيو بخانيد حرف مانتسيو در روح القوانين که اين چيزهای که در تورات و انجيل آمده اين­ها به درد اداره جامعه نمی­خوره بندهای اخلاقی خوبيه، به درد جامعه نمی­خوره، برای اداره جامعه به اين فکر افتادند که بخش اداره جامعه را از دين و کليسا و مايقتضيه الدين جدا بکنن، لذا چيزی به اسم قانون اساسی درست کردند، بعد هم به عنوان خاص مدنی، دادگاه، خانواده الی آخره، ديگه نمی­خواهم وارد بحثش بشم و بعد تطوراتی که در اين قانون اساسی آمد که حال جاش اينجا نيست انشاء الله يک وقت ديگه متعرض می­شيم و اين به عنوان قانون اساسی، تدريجاً از فرانسه به کشورهای ديگه هم يواش يواش سرايت کرد که خب حالا جای بحثش نيست و کشورهای اخيراً هستند شما می­دانين الآن در جهان اسلام و غير جهان اسلام کشورهای هستند که قانون اساسی هم ندارند مثل فرض کنيم حجاز مثلاً و کشورهای هم هستند تازگی مثل عراق، فرض کنيد افغانستان تا حالا نداشتند، تازگی جعل کردند غرضم اين که اين نسخه قانون اساسی به آن زمان­ها بر اساس آن زير بناها خب اين­ها تفکر ديگش اين بود که نه در اين اصل آن­ها اشتباه کردند اصل فکر قانون اساسی مال قرآنه، فقط قرآن با قانون اساسی آقايون اين است که قرآن در همه جهات قانونه، يعنی در تاريخ هم داره در اخلاق هم داره اين­ها فقط ماده قانونی است، در نظام خانواده داره در قرآن احکام کلی طلاق، نکاح و عبادات همه به طور کلی آمده، هدف اهل بيت بوده که قرآن روح کلی قوانين اسلامی است قرآن برای تمسک و رفع شک نيامده، مگر در همان حدود کلی مثلاً در قرآن حدود کلی رباء حرامه حالا فرض کنيم يک مورد رباء محل شک بشه اين را با آن کلی قرآن نمی­شه حل کرد ولذا اگر ما متن قرآن را به منزله­ای قانون اساسی قرار بديم و سنت را به منزله شارح قرار بديم جواب مرحوم نائينی هم داده می­شه، اوفوا بالعقود قابل تمسک نيست مگر در همان حدی که خودش دلالت داره که عقد مطلقاً،

س: ما ملاحظه سنت را می­کنيم بعد تمسک به

ج: اشکال نداره قطعاً که اشکال نداره،

س: در واقع ما از سنت برگشتيم به قرآن

ج: خب ببينيد اگر بخواهيم،

س:

29: 22

کشيديم تمسک به سنت

ج: نه ببينيد اساساً ما بايد اين دائره را حفظ بکنيم اين دائره بايد حفظ بشه آنی که در قرآن تکميل و تبيينش با سنته،

س: شرائطش را از او می­گيريم

ج: بلی

س: وقتی نداشت تمسک به اطلاق می­کنيم

ج: معلوم نيست، بازهم آن­ها مشکله در همه جا مشکله،

س: اهل بيست هم تمسک می­کردند به قرآن

ج: اهل بيت تمسک شان به اطلاق يا احتجاجی است يا احتمالاً همان حدود ظاهر قرآنه،

س: ما جعل الله عليکم من حرج،

ج: خب اين يک روايت ضعيفه هم هست و غيراز اين هم نداريم هيچ جای ديگه در روايات نداريم ما هم اين روايت حرج را قبول نکرديم علی ای کيف ماکان انشاء الله تعالی توضيحات اين مطالب يواش يواش کيف ماکان بحث سر کلمه يحرم عليهم الخبائث يواش يواش به اينجا کشيده شد آيا اين آيه مبارکه اطلاق يا عموم داره که مرحوم فرض کنيد علامه طباطبايي در ميزان فرمودند که اين شريعت اسلام تنها شريعتی است در روی کره زمين که به نحو کلی خبائث را حرام کرده يک شريعتی بيايد هرچه، يک قاعده عامه عرض کرديم اين بحث از قرن دوم مطرح شد، هميشه آن قاعده­ای را که من گفتم فراموش نکنيد بحث­های استظهاری در اسلام از قرن دومه، بحث­های مصدريابی که چه مصدر هست چه نيست چه مصدر تشريعه يا نه؟ از قرن اوله، اين خلاصه بحث هميشه در ذهن تان باشه، آيا قياس رجوع بکنيم اين را در زمان عمر راه افتاد اين از قرن اوله، و لذا هم عرض کرديم در اين بحث­ای خيلی به نتيجه­ای  واضح رسيدن مشکله چرا؟ چون عده­ای از صحابه قياس کردند عده­­ای از مسلمين هم به اسم اهل سنت يا غير شان می­گن چون صحابه اين کار را کردند آن­ها ديگه پيش شان مهم نيست که اين صحابه يا علی ابن ابی طالبه يا عمر ابن خطابه، بلکه عده­ای مشهور شان که عمر را هم ترجيح می­دن می­گن خيلی خوب فرض کن علی ابن ابی طالب قياس نمی­کرد اما عمر می­کرد اين­ها هردو صحابه اند ارتباط با مرکز وحی داشتند، با رسول الله داشتند هردو حجت اند، دقت می­فرمايين حجت اگر به معنای مصادر تشريع باشه، هرچه دنبال اين بر، مثلاً اجماع حجيت اجماع، اجماع يعنی چه؟ يعنی اگر حکمی را ما نداشتيم همين که بزرگان امت جمع شدند گفتند می­شه حکم الهی اجماع پيش اهل سنت اينه، جزء مصادر تشريعه، فرض کنيد الآن علمای اسلام شرقاً و غرباً جمع بشن بگن به خاطر مشکلاتی که در مسأله­ای قربانی در ايام حج هست، اصلاً قربانی نباشه، می­گن اين می­شه حکم الله اصلاً اين حکم را عوض، اجماع را مخصص کتاب می­دانن، مخصص سنت می­دانن، اصلاً حکم کتاب را بر می­داره البته اين دومی­هاش فرق توش بحث هست، در مواردی که حکمی نيست قطعاً اجماع را حجت می­دانن، يعنی مصدر میدانن هر بحثی که شما ديدين رفت رو مصادر تشريع برگردين به صحابه، هر بحثی که رفت رو استظهار مال قرن دومه، قرن فقهاء از اول قرن قرن فقهاء اين بحث استظهاره، يحرم عليهم الخبائث عموم داره يا نداره؟ اين مال فقهاست، طبيعت جهان اسلام و معارف اسلامی را می­خواهم خدمت تان عرض بکنم اين بحث مطرح شد، عده­ای از فقهاء متعرض، قائل شدند که خبائث مطلقاً حرامه با اين معنی که خبائث يا خبائث افعال مثل رباء مثل زناء، يا خبائث اشيائه که شئ خودش خبيثه، مثل فرض کنيم شراب، مثل خنزير، و يا خبائث عرفی است طبع، مثل چيزهای که انسان بدش مياد مثل خود بول، شايد شماها سه چهار روز ما بحث می­کنيم ناراحت می­شيد که چرا بحث تو بول طول کشيد؟ اين قدر وقتی چيز خبيثه حتی بحث علمی­اش هم خبيث می­شه حالت خوف پيدا می­کنه، پس خبائث ممکنه که به افعال بخوره ممکنه به اعيان خارجيه بخوره و ممکنه به اوصاف شئ بخوره يا ممکن است حتی يک نان در يک حالتی بيايد که انسان خوشش نيايد، يا برنيج به يک حالتی در بياد يا گوشت به يک حالتی در بياد که انسان بدش بيايد ولو حلال باشه يعنی ولو فی نفسه مثلاً گوشته، حالت خبث درش پيدا، به اصطلاح فارسی پليدی، خب اين بحث آمد از همان صدر اول آمد، عده­ای گفتند خبائث اطلاق داره اين خبائث اطلاق داره تمام موارد را می­گيره چه عمل خبيث باشه مثل زناء و لواط نستجر بالله چه خود شئ خبيث باشه از نظر شرعی مثل رجس من عمل الشيطان مثل خمر و ميسر و اين­ها و چه خبيث عرفی باشه عرض کردم مرحوم علامه رحمت الله عليه من خودم نديدم نقل کرده بعضيا، ايشان فرموده يکی از مزايای شريعت مقدسه است که هرچيزی که طبع انسان او را خوشش نمياد آن حرام بشه ايشان در ميزان غالباً متعرض فتاوای فقهی نمی­شن بحثهای فقهی نمی­شن رحمت الله عليه حالا اين قسمتش را هم فعلاً مسکوت بگذاريم، علی ای کيف ماکان آيا اين مطلب درسته يا نه؟ خب اين چنين بحثی طبيعتاً يک مقدماتی می­خواهد يکی از مقدماتش شواهد خود قرآنه، در قرآن خبيث و خبيثات و خبيثون به کار برده شده اما جمع خبائث که جمع خبيثه است، جمع مکسر به اصطلاح خبيثه است اين در قرآن دو بار مطرح شده، يکی در قصه اصحاب لوط است، القرية التی کانت تعمل الخبائث، يکی هم اينجا ديگه در قرآن ما نداريم، لفظ خبيث و خبث و به اصطلاح خبَث و نمی­دانيم خبيثون و خبيثات اين­­ها داريم اما خبائث را که صفت است قاعدتاً می­دانيد در لغت عربی اين­ها صفته برای مقدر، يعنی شئ مثلاً به اصطلاح عمل خبيث، کار خبيث اعيان خبيثه صفت يک محذوفی است که آن مؤنثه، اگر عمل باشه می­گن عمل خبيث، خبيث منه تنفقون، آن يعنی يک مال خبيث، صفت برای يک ماله، اما وقتی می­گه خبيثه که جمعش خبائثه، می­خوره به يک چيزی که حالت مؤنثی داره مثل اعيان خبيثه، افعال خبيثه، وقتی می­گن خبائث مرحوم استاد آقای خويي حالا ما از قرن دوم شروع کنيم حالا فرقی نمی­کنه چون اين اشکالات هميشه بوده، مرحوم آقای خويي به قرينه آن آيه اين آيه را هم زدند به اعمال خبيثه، چون در قرآن دو مورد ما بيشتر خبائث نداريم، يکش در عمل لوطه که قطعاً در آنجا مراد مستقذرات نيست يعنی چيزهای که انسان بدش مياد، القرية التی کانت تعمل الخبائث مراد در آنجا عمل زشتی است که اين­ها انجام می­­دادند ما سبقکم احد من العالمين، در قرآن از عجايبش اينه که قبل از شما اين کار را نکرده لذا يکی از، گاهی خيلی­ها اشکال می­کنن سؤال می­کنن که در شواهد تاريخی اين عمل انحراف جنسی در مردها قبل از لوطه، خيلی قديمه حالا يک شرحی داره که نمی­خواهم وارد بشم، و چطور در قرآن اين ظاهراً نکته قرآن در امته، يعنی در جامعه راه بيفته يک جامعه بشه هم جنس باز و انحراف، نه فردی آنی که در تاريخ هست بيشتر جنبه­های فرديه، آنی که در قوم لوط بود، جنبه­ای اجتماعی، است يعنی جامعه مبتلی به اين مرض شده به اين درد شده، علی ای کيف ماکان ما سبقکم بها احد من العالمين هم به همين معنی که يک جامعه کاملاً انحراف جنسی پيدا بکنه، و الا معروف است که در کتب مربوطه که اين انحراف جنسی در انسان بسيار قديمه بسيار سابقه قديم داره، بسيار جزو شايد اقدم انحرافات جنسی است که در انسان پيدا شده، حالا شرحش جای خودش، علی ای کيف ماکان اين را قرآن ازش تعبير می­کنه به خبائث، حالا در اينجا هم شايد نظر آيه مبارکه به همينه مراد اعمال خبيثه باشه چون  به هر حال اين آيه مبارکه در سوره اعراف اوصاف کلی رسول الله است، النی الامی الذی يجدونه مکتوباً عندهم فی التورات و الانجيل يحل لهم الطبيات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت عليهم، اين داره توصيف دور نمايي کلی اسلام را نسبت به يهود، به يهود و مسيحيت يعنی به عبارت ديگر قرآن می­خواهد بگه که در خود تورات فعلی در تورات اوصاف اسلام اين طور بوده در تورات و انجيل يعنی بعد از اين شريعتی خواهد آمد که چهارچوب­های اين شريعت اين است حلال کردن طيبات چون عده­ای از طيبات را يهود مشل شحوم بر خودشان حرام کرده بودند، خداوند متعال بعد از اين اين طيبات را حلال خواهد کرد اين نبی مکر خبائث را حرام خواهد کرد پس اين طيبات و خبائث هردو مرادشان اعماله، اعمال صحيح را مثل نماز و روزه و امانت داری و ايثار  مثلاً شهادت الی آخره اطن­ها را خداوند حلال خواهد کرد اينها را به اصطلاح در اختيار مردم قرار می­ده در اين شريعت مقدسه، و اعمال خبيثه را بر می­داره اين يک تصور، يک تصور هم که از قديم بود که نه اين آيه صحيح اعمال را می­گيره اشياء را هم می­گيره چه خصوصيتی داره، يعنی هم شامل اعمال، و عنوان خبيثه هم کل ما تستقذره النفوس باشه، انسان از هرچه بدش آمد اين در مصاديق خبائث می­شه، آن­ها هم به خاطر اين آيه حرام می­شه خب بلا اشکال هم بول از چيزهای است که تستقذره النفوس و اصلاً حرام می­شه اين هم رأی دوم که در اين مسأله بود.

اما مناقشات ديگری که شده حالا يک مناقشه­ای که حضرت استاد يک مناقشه ديگه اين آيه اصلاً در مقام اهماله، يعنی در مقام اصل تشريع اطلاق نداره، اصلاً آيه در مقام اطلاق نيست، در مقام بيان اصل تشريعه، که در اين شريعت مقدسه، خبائث منهیه راسته عده­ای از خبائث معين رباء، زنا، اعمال خبيثه، افعال خبيثه، اشياء خبيثه مثل خوک و خنزير و اينها، اينها هم جزو محرمات اند، اما اطلاق نداره که هرجا خبيثی بود بايد انجام داده بشه اين مطلب را بايد يک مقدار توضيح داد به اين مقدار کافی نيست،

س:

28: 32

ج: يک چند لحظه اين آيه مبارکه جزو آيات مکيه است البته خود ما يک مقدار شبهه داريم در، ليکن در کتب تفسيری چه شيعه چه سينی اين آيه را سوره را کل سوره اعراف را جزو سور مکيه نوشتن، اين آيه را هم بعضيا يک آيه بعضيا تا هشت آيه از اين آيه استثناء کردند اين آيه جزو استثناء نيست، آنی که برای ما تعجب آوره در مکه يهود اصلاً سابقه نداره، يهود گاهی می­آمدند بزرگان يهود ليکن يک رابطه اجتماعی يا سياسی يا اقتصادی با بزرگان قريش گاهی داشتند و لذا اين رابطه در جنگ خندق تجلی پيدا کرد يهود مدينه با مشرکين مدينه همدست شدند که، قضيه خندق ديگه که به اصطلاح احزاب بهش می­گن، احزاب مرادا از احزاب، گروه­های که در اين جنگ شرکت کردند يکی يهود مدينه بود که بنا بود دور خودش را انجام بده و مشرکين مکه و بعد هم عده­ای از کفاری که عشايری بودند که مابين مکه و مدينه بودند يا خارج مدينه بودند آن­ها را هم ابوسفيان با خودش جمع کرد، لذا شدند قضيه احزاب، يکی از جنگ­های بسيار مهم صدر اسلامه اين قضيه احزاب به لحاظ اين نيروی شديدی که مشرکين و کفار عليه رسول الله جمع آوری کرده بودند علی ای کيف ماکان در مکه يهودی ما يادمان نمياد در يهود نصاری عددی قليلی بودند يکش هم ورقة ابن نوفل دايي خديجه ايشان هم مسيحيه، بودند عده­ای مسيحی اما يهودی در مکه به ذهن نمياد در مدينه هم باز مسيحی خيلی نادری اگر مسيحی شدند و الا مدينه مابين مشرکين و مابين يهود دو طائفه بيشتر نبود مشرکين و يهود اين آيه مبارکه يک مقدار راجع به قضايايي يهود و انجيله، انجيل و توراته غالباً قضايايي تورات بايد در مدينه باشد غالباً به هر حال فعلاً  در کتب تاريخ نوشته اين آيه مکيه است اين برای ما هنوز هم يک کمی ابهام داره مگر بگيم در مکه هم اين مطلب را عده­ای از مردم از تورات و انجيل خبر داشتند و الا عادتاً مثلاً مثل ورقه ابن نوفل که از انجيل خبر داشت، اين آيه مبارکه،

س:

45: 34

ج: مدينه است ديگه

س: سوره احزاب مدينه

ج: معلوم نيست نه ايشان مدينه است قطعاً مدينه است عرض کنم حضورتان که حالا با قطع نظر اين آيه در مکه است طبق گفته مفسرين حالا اگر اين را قبول بکنيم سياق آيات می­گن کل سوره در مکه است آيات مکی طبيعتاً در مقام تشريع نبوده خوب دقت بکنيد، اصولاً در مکه چون مسلمان­ها در حال اختفاء بودند اصلاً جامعه اسلامی عنوان نداشت در مکه خوب دقت بکنيد و لذا در بعضی از عبارات است درست هم هست، هر آيه­ای که در اولس يا ايها الذين آمنون است مال مدينه است اصلاً در مکه نمی­شد يا ايها الذين آمنوا تشکل اسلامی وجود نداشت، اولين باری که خطاب يا ايها الذين آمنوا آمد جای بود که جامعه اسلامی حکومت اسلامی تشکل داشت، آن در مدينه بود دقت می­فرماييد لذا خود نماز جمعه را هم اولين پيغمبر در سفرشان مدينه خواندند تو مکه نمی­خواندند و لذا از اوائل هم نماز جمعه مظهر حکومت شد نماز حکومت شد خوب دقت بکنيد غير از نماز جماعت، نماز جمعه را پيغمبر وقتی که به مدينه تشرف آوردند هنوز به مدينه نرسيدند در مسجد قباء اولين جمعه را پيغمبر در آنجا خواندند يعنی ديگه جامعه اسلامی به عنوان يک جامعه اسلامی مد نظره، فرد فرد نبود تک تک نبود می­دانيد شما مثلاً آيه نماز با اين که نمازهای پنج گانه است اقم الصلاة خطاب فرده، اي پيغمبر اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق الليل و قطعاً در اينجا مراد جامعه اسلامی است يعنی چون هنوز جامعه اسلامی شکل خودش را در مکه نداشت اگر خطابی هم می­آمد توسط رسول الله بود خطاب به رسول الله بود که مراد امت بود، امت به نظر ثانويه و به قول مرحوم کفايه آلی يا اندکاکی ملاحظه می­شد، استقلالش به رسول الله بود ليکن اندکاکش خطاب به امت بود و حقيقت امت، پس بنابراين اصولاً اين خودش يک شاهد ارتکازی می­شه يک قرينه سياقی می­شه اصولاً مکه جای تشريع نبوده طبيعتاً،

س:

50: 36

ج: بلی قوانين اساس اشکال نداره، خوب دقت کنيد اينجا اينجا فرض شماست، در آيات مکی، در آيات مکه هم که انسان تأمل می­کنه بيشترين بحث­ها رو عقايد رو اصطلاح امروزه ايدئولوژيه رو بحث­های عقيدتی و ساختار عقيدتی اسلامه، و اگر هم مطالبی به عنوان قانون مياد يک قانون اجمالی است ببينيد شما اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق الليل از ظهر تا نيمه شب با سنت پيغمبر چهارتا نماز شد و الا ظاهرش اينه که همه­اش وقته ديگه از ظهر تا نيمه شب يعنی اين قدر اين اجمال داره که حتی وقت نماز که الآن ما می­گيم اگر در وقت نخواند نمازش باطله آن هم تو اين آيه نيامده، چقدر مجمله کلام، چقدر بايد کلام مجمل باشه، که چهارتا نماز را با همديگه با يک تعبير آورده مخصوصاً اهل سنت که قائل اند اصلاً نماز عصر را در وقت ظهر نمی­شه خواند، ظهر در وقت عصر نمی­شه الا قضاءً خب اين معناش اين است که در مکه مکرمه اجمال کاملاً فشرده احکام بيان شده، و تبيينش با سنت رسول الله است،

س: خب تشريع که بوده،

ج: ها! اصل تشريع، در اينجا اين آيه مبارکه اولاً اين آيه از آيات مکيه است آيات مکيه اصولاً ناظر به تشريع و اطلاق در مقام بيان نداره که بگيم هر خبيثه­ای حرامه اين يک، دو اين آيه اضافه بر اين که اصلاً در مکه نازل شده و جنبه­ای متن قانونی نداره، ماده­ قانونی نداره، اصولاً جنبه­ای توصيفی داره، و ناظر به کلامی است که در حالا بعضيا می­گن در تورات فعلی نيست، در تورات قبلی بوده، بعضيا می­گن در کتاب­های ديگری يهود بود در کلمات خود علمای يهود حالا بحث ديگری است که اين آيه، اين مضمون در کجای توراته اين اصلاً مقام تشريع نيست، النبی الامی الذين يجدونه مکتوباً عندهم فی التورات و الانجيل اين يک نوع توصيف رسول الله است، آن هم در تورات انجيل، اين معنی نداره در مقام بيان باشه، در مقام جعل باشه اصلاً جعلی توش نيست، تشريعی توش نيست، اگر در مقام تشريع نباشه جای تمسک به اطلاق نيست، اصلاً تشريعی نيست می­گه خداوند می­فرمايد که ما به يهود و نصاری، به حضرت موسی و عيسی گفتيم که بشارت بديد بعد از ما پيغمبری خواهد آمد يک قصه­ای مفصلی داره که خداوند به موسی گفت اين طور، آن طور، آخرش هم گفت خدايا اجازه بده من هم جزو امت رسول الله باشم محمد باشم(ص) حضرت فرمودند نه ايشان بعد از تو خواهد آمد، تو جزو امت آن نيست آخرش اينه آخر اين روايت مفصل خب اين معلوم می­شه يک صحبتی بوده که خداوند متعال با موسی و حضرت عيسی سلام الله عليهما داشته، واجبه اوصاف رسول الله، اين اصلاً لسان لسان تشريع نيست، حتی اگر مراد از خبائث چه اشياء باشه چه افعال باشه اصلاً مقام تحريم در اينجا مقام جعل نيست، اينجا يک حرم عليکم الخبائثه، يحل لهم الطيبات، يحرم عليهم الخبائث اين چه ربطی به مقام جعل داره اين نوع توصيف رسول الله است، انشاء اين مطلب را يک توضيح بيشتری فردا عرض می­کنم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة‌ الدائمة علی اعدائهم اجمعین اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین.

بحث راجع به به اینجا رسیدیم که خرید و فروش بول شتر به تعبیر شیخ آیا جایز است یا نه طبعا بول شتر هم چون که معلوم دو فرد دارد یک فرد نجس دارد و حرام که بول ابل جلاله باشد و بول غیر جلاله که نجس نیست به لحاظ آثار طبی و آثاری که درش مترتب می‌شود در هر دو مترتب می‌شود جنبه ی دارویی برای هر دو هم هست فرق نمی‌کند لکن حالا فعلا حالا فرض کنیم قسم طاهرش را آن قسم نجسش باشد عرض کردیم که از مجموعه ی روایات و شواهد تاریخی این کاملا دیگه واضح و روشن و مبرهن است که متعارف است در عرب خصوصا عرب بدوی و در خصوص که آنها مبتلا به یک ناراحتی‌های گوارشی به خاطر آن غذاهایی که می‌خوردند یا ناراحتی‌های به اصطلاح تنفسی به خاطر هوا و بول شتر یک نوع حالت ضد سم دارد یعنی یک نوع حالت پادزهری دارد و استفاده می‌کردند از بول شتر برای مسائل معده ناراحتی‌های معده که حالا به صورت قبض می‌بوده یا به صورت مثلا اسهال بوده اجلکم الله این بول استعمال می‌شده این مقدارش را عرض کردیم روشن و واضح این را نمی‌شود انکار کرد و استعمال او هم زیاد بوده یعنی انصافا این یک امر متعارفی بوده به خلاف فرض کنید بول گاو یا بول گوسفند که هر دو پاک بودند البته در نجاست آنها بحث هست که حالا بعد عرض می‌کنم اما مشهور بین فقهای ما بالاجماع آن را پاک می‌دانند غیر از مسئله ی پاک بودن تداوی به بول گوسفند یا بول گاو هم مالوف و متعارف نبوده اصولا عرض کردیم عرب بدوی گاو نمی‌داشته نگهداری نمی‌کرده گاو را به اصطلاح مظهر شهر نشینی می‌دانستند اگر این حالات را می‌خواهید ملاحظه کنید به این کتاب المفصل فی تاریخ العرب  قبل الاسلام می‌شود مراجعه کرد خیلی از این مطالب در آنجا می‌شود پیدا کرد ریشه یابی کرد گوسفند داشتند عرب بدوی اما بیشترین مالی را که عرب بدوی داشت همان شتر بود حالا با آن اینطرف و آنطرف می‌رفت حتی معیار مالیت هم بود که توضیحش را دادم و روایاتی را خواندیم که تداوی به او بوده و این قطعی است نمی‌ توان  در آن شبهه‌ای کرد بحث را به اینجا رساندیم که آیا غیر از تداوی هم جواز شرب مطلقا می‌توانیم اثبات بکنیم یا نه گفتیم انصافا بعید نیست بشود چنین مطلبی را هم اثبات کرد هم به قاعده ی حل می‌شود اثبات کرد چون حلیتش مشکوک است از قاعده ی حل یعنی حلیت واقعی و هم می‌شود این را به به اصطلاح به بعضی از روایاتی که درباره تداوی به حرام آمده تسمک کرد چون عده‌ای از روایات داریم که تداوی به حرام نشود و از آن طرف هم داریم که تداوی به بول ابل قطعا جایز است بلکه اصلا دارد امام توصیف می‌کرده که این برای معده ی شما خیلی مفید است جنبه‌های ، جنبه ی غذایی ندارد بول شتر اما جنبه ی دارویی قطعا برای معده دارد و بگویم از کثرت انتفاع و متعارف بودن این مرض و متعارف بودن به کار بردنش نه بگوییم این که فقط حرام نیست در حدی بوده که اثبات جواز شرب اختیاراً بتوانیم بکنیم یعنی چیزی شبیه گل گاوزبان که در حالت عادی هم بتوانیم آن را هم بخوریم چون عرض کردیم ادویه به طور کلی دو جور می‌شوند یک جور ادویه هستند که در حال عادی مضر هستند برای بدن، بدن را به یک جهتی از جهات خب آنها حرام است به جهت اضرار و اما یک قسم دیگر هستند که در حال عادی لا اقل مضر نیستند اما جنبه ی دارویی هم دارند اما در حال عادی مضر نیستند مثل گل گاوزبان خب این را در حال عادی هم می‌شود خورد حرمت شرب نداره مگر باز یک عنوان دیگری برایش جاری بشود و با در نظر گرفتن این روایت اگر بخواهیم آن روایت را بخوانیم طول می‌کشد ان شاء الله در بحث‌های آینده می‌خوانیم آن روایت را عده‌ای از روایات دایم که تداوی با خمر و نببیذ و اینها جایز نیست البته یک معارض ظاهری هم دارد که بالاخره باید یک توجیهی بشود آنجا در محل خودش هست پس از مجموعه ی این روایات مجموعه ی تداوی می‌شود در آورد که جواز شرب بول ابل تقریبا امر واضحی هست و عرض کردم به استثنای اهل سنت که در اصل نجاست و طهارتش بحث دارند فقهای ما چون در طهارتش مسلم هست پیششون معروف بین فقهای ما هم جواز شرب است بلکه مرحوم سید مرتضی در کتاب انتصار ادعای اجماع کرده در این مسئله این مسئله‌ای که در باب نجاسات و انصافا حرف بدی نیست بله بعدها علامه (ره) در کتاب تذکره هست نهایه؟ نهایه هست نهایة الاحکام ایشان شبهه کرده در جوازش و دلیل را حرمت یعنی قول به حرمت اختیار کرده برای حرمت شرب بول ابل در حال اختیار می‌شود تمسک کرد به عناوین عنوان اولی که قطعا ندارد یعنی عنوان خود بول ابل بنفسه حرام نیست مثل خمر این مسلم است و عنوان ثانوی عنوان ثانوی هم مثل اضرار است که در اینجا صدق نمی‌کند ولکن گفته شده به عنوان خبائث حرام است و بعید هم نیست که مثلا متلزم بشوند عده‌ای از آقایان که خبائث حرام است آن وقت این چون جزء خبائث است این حرمت..  راجع به این مطلب باید بحث در جهاتی بشود چون بحث لطیفی هست بد نیست یک مقداری اینجا توضیح عرض بکنیم انشاء الله در خلال بحث‌های آینده دیگه مطلب واضح است یکی از مطالبی را که بین مسلمان از صدر دوم یعنی از سال از قرن دوم هجری معروف شد در باب حرمت در باب ماکولات و مطعومات و مشروبات بحث حرمت خبائث است و نکته ی اساسیش هم همین آیه ی مبارکه ی یحرم علیهم الخبائث این آیه مبارکه در سوره ی اعراف است در آیه ی 157 سوره ی اعراف و در کتب فقهی متعارف کتب فقهی حالا سنی شیعی جدید قدیم در بحث اطعمه و اشربه در بحث مطاعم و مشارب این آیه ذکر شده و از جهات تفسیری در آن بحث هم این آیه ذکر شد البته سابقا هم عرض کردم اشتباهاً در عده‌ای از کتب حتی کتب متاخر ما مثل مستند مرحوم نراقی مستند الشیعه در بحث اطعمه ایشان آن را به عنوان حرم علیکم الخبائث آورده ما در قرآن آیه‌ای به عنوان حرم علیکم الخبائث نداریم چنین چیزی در قرآن نیست آیه مبارکه ی یحرم علیهم الخبائث نه حرم علیکم الخبائث خب این غلط مشهوری بوده یک مدتی در الفاظ در دهان فقها  السنه فقها حرمت علیکم الخبائث مثل اینکه در بعضی از کتب مرحوم نائینی احل لکم ما فی الارض جمیعاً، اَحَلَ لکم یا اُحِلَ لکم ما فی الارض جمیعا چنین آیه‌ای را هم ما نداریم اُحِلَ لکم ما فی الارض یا در لسان‌های ما جعل لکم   فی الدین من حرج چنین آیه‌ای هم نداریم ما جعل علیکم فی الدین من حرج یا در کفایه دارد فان لم تجدو ماءًا فتیمموا صعیدا طیباً چنین آیه‌ای هم نداریم فان لم تجدوا نداریم ، فَلم تجدو علی‌ای حال یک تساهلاتی عده‌ای در آیات که چاپ هم شده که اینها اساس ندارد دقت باید بشود آیه ی مبارکه ی یحرم علیهم الخبائث از همان قرن دوم عده‌ای فقها یا حتی همان معروف به اطلاق آیه البته می‌دانید اهل سنت هم اینطور نیست که هر چه از ابو حنیفه نقل کرده باشند یکی باشد مثل روایت ؟؟؟(8:22) یک کسی از ابوحنیفه نقل کرده که مثلا به این آیه عمل کرده یکیش نقل کرده که عمل نکرده از مالک نقل شده که عمل نکرده گفته این آیه ناظر است به اعمال زشت و کارهای زشت ناظر نیست به مقام اطعمه و اشربه یعنی مراد خبیث در طعم نیست مثلا بوش بد است طعمش بد است تند است یعنی مثلا آدم بدش می‌آید یعنی مثلا فرض کنید سوسک مثلا بخوره بدش میاد این آیه ناظر به اینها نیست و لذا می‌شود اینها را خورد علی ما نقلهُ فقیه معروف مالکی قرطبی در تفسیرش در سوره ی اعراف آیه ی 150 و همان جا هم نقل کرده از شافعی که نه من سابقا دیدم امروز در این کتاب که ندیده‌ام سابقا دیده‌ام ابو حنیفه هم همینطور ازش نقل شده که خبائث حرام است و مراد از خبائث چیزهایی است که انسان آنها را خوشش نمی‌آید تستقدرهُ النفس آدم ازش بدش می‌آید مثل سوسک و مورچه و اینطور چیزها اینها خوردنش حرام است به این آیه ی مبارک در کتب اهل سنت عرض کردم من سابقا خدمتتان در فقه اهل سنت که از اوایل قرن دوم اواخر قرن اول است چون ادله خیلی وافی نبود یعنی روایات زیادی ازش نبود آیات مبارکه هم خیلی صراحت در خیلی از یا نداشت فروع رو یا صراحت نداشت اهل سنت تدریجا در مقام فقهات سعی کردند در درجه ی اول به قرآن مراجعه بکنند و بر اثر اینکه دلیلی از سنت چون درست تدوین نشده بود و نداشتند کمتر و کمتر روایت داشتند بیشترین تمسک را به آیات بکنند و این است که در روایات ما نهی شده از تمسک به ظواهر آیات که مثلا اخباری‌ها خواستند اثبات بکنند آن در حقیقت همین نکته هست نه آن نکته‌ای که اخباری‌ها گفته‌اند من سابقا ظاهرا در همین مقدمات بحث هم توضیح دادم مثلا فرض کنید درباره ی وضو می‌شود دست راست را قبل از صورت شست یا نه؟ آیه ی قرآن دارد فرض کنید وجوهکم و ایدیکم راست و چپ هم درش ندارد چه برسد که حالا دست راست قبل از دست قبل از صورت بشود دست چپ قبل از صورت خب آیه به حسب ظاهر ندارد که دست اول باشد فاغسلوا است خب این آمدند فقها هم یک بحث لغوی مطرح کردند که آیا واو دلالت بر ترتیب می‌کند یا نمی‌کند و چون بنای مشهور لغوی بر این شد که و حق هم همین است که واو مطلق عطف است دلالت بر ترتیب نمی‌کند آمدند گفتند پس آیه  اطلاق دارد یعنی می‌شود انسان اول دست راست را بشوید بعد صورت را بشوید یا به عکس دست چپ را بشوید بعد صورت را بشوید چون فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق ترتیب در قرآن ذکر نشده پس اطلاق، اهل بیت (ع) حرفشان این بود که این آیه اطلاق ندارد چون در مقام بیان نیست این همان قاعده ی اصولی که ما داریم شرط اول اطلاق تمسک به اطلاق در مقام بیان بودن است اینجا اصلا در مقام بیان این خصوصیت نیست این در مقام بیان اصل تشریع است غَسل وجه و یدین و مسح رأس و رجلین است ناظر به این است کما اینکه نقل شده از عبدالله بن عباس الوضوء غسلتان و مسحتان این در این مقام است اما اطلاق داشته باشد نه ، به هر حال این نکته در ذهن مبارکتان باشد که در فقه اهل سنت متاسفانه از آیات مبارکه بیش از آن چیزی که خودش ظهور دارد استفاده می‌کنند این به طور کلی بیش از آن مقدار مثلا فرض کنید مثلا

أَ فَنَجْعَلُ‏ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمين‏

افنجعل الذین این خطاب خدا هست ما نمی‌توانیم مثلا کافر را در رتبه ی مومن قرار بدهیم به همین ایه ابن حزم تمسک کرده می‌گوید خب مومن دیه دارد کافر دیه ندارد اگر دیه برای کافر قرار می‌دادیم مثل مجرم میشه  برای کافران مثل مسلمین خب صحبت این است که این آیه اصلا هیچ نه قبلش نه بعدش هیچ شم الفقاهه‌ای هم راجع به دیه ندارد اصلا بحث دیه مطرح نیست ببینید شما در فقه که آمده‌اند یا مثلا و ما کان ربک و ما کان ربک بظلامٍ و ما کان ربک بظلام مثلا تمسک شده که باید مثلا من باب مثال دیه ی زن و مرد یکی باشد اگر یکی نباشد ظلم الهی می‌شود و ما ربک بظلامٍ این اصلا در مقام تشریع نیست هیچ نکته ی تشریعی درش ندارد نه نظر به دیه دارد نه نظر به اعمال دارد والا خب و ما کان ربک باید تمام آن خصوصیاتی که در نماز مرد هست در نماز زن هم باشد تمام خصوصیاتی که در حج مرد هست در حج زن هم خب و ما ربک اصلا ناظر به مقام تشریع نیست این سنخ استدلال یکی از مشکلاتی بوده که اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه با او روبرو بودند هدف اهل بیت این بود که این راهی را که اهل سنت در این باب واسعی را که به عنوان تمسک به کتاب باز کرده‌اند این درست نیست متاسفانه اخباری‌های ما این را تفسیر کرده‌اند به این که ظواهر کتاب حجت نیست ما در آنجا عرض کردیم اگر آقایان اخباری‌ها آن لفظ را برمی داشتند به جایش این را می‌گفتند که بنده الان عرض می‌کنم ظواهر کتاب مواد قانونی نیستند یعنی چه یعنی فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم ظاهرش اطلاق است این اطلاق لغوی است آنی که بهش تمسک می‌کنیم ما در فقه اطلاق قانونی است اشتباه نشود اطلاق قانونی غیر از اطلاق لغوی است اطلاق لغوی همین که لفظ بگیریم مثلا اکرم رجلاً اما اطلاق قانونی باید در مقام بیان باشد چه باشد چه باشد تا بگوییم مرادش طبیعت رجل است اکرم العلماء مرادش طبیعت علماء هست اطلاق قانونی امور قانونی را ما اینطور تفسیر کرده ایم لفظی است قاعده‌ای است عامه اطلاق قانونی قاعده‌ای است عام که وضع گفته شده برای رفع شک خوب دقت کنید ناظر به موارد شک است اما اگر ناظر به موارد شک نباشد اصلا اطلاق ندارد لفظی دارد اما قانونی ندارد ما به او ماده ی قانونی نمی‌گوییم مثلا اکرم العلماء این در وقتی عموم قانونی است که نظرش به این باشد که موارد شک را بردارد و لذا این بحث‌هایی که شما سابقا هم من این را عرض کردم شما در بحث‌های عام و خاص در بحث مطلق و مقیّد می‌خوانید در حقیقت آن نکته ی فنیش که شاید تا حالا دقت نکرده‌اید مسئلة مسئله آن نکته ی فنی آن مسائل این است کدام شک را ما با عموم بر می‌داریم هر شکی با عموم برداشته نمی‌شود لذا مثلا می‌گویند مثلا شبهات مصداقیه با عموم برداشته نمی‌شود اگر گفت اکرم العلما شک داریم که این آقا عالم است یا نه دیگه با عموم نمی‌توانیم برداریم با عموم نمی‌توانیم شبهات مصداقیه را حل کنیم شکی که در مصداق است حل بکنیم یعنی یک شکوک معینی را ما می‌توانیم با عموم برداریم مثلا فرض کنید گفت اکرم العلماء زید مسلم عالم هست فاسق هم هست بله این شک را می‌شود برداشت اگر ثابت بشود که این عموم دارد یعنی عموم قانونی دارد اگر عموم قانونی داشت بله صحیح است می‌توانیم شک را با او برداریم و شک هم خصوصیات دارد مثلا شک نباید در تحقق موضوع باشد شک در تحقق موضوع را در خود عنوان موضوع آن را نمی‌توانیم ما با عموم برداریم آن مثال معروف اللهم اللعن بنی امیة قاطبة خب یکی از این بنی امیه هم قطعا بنی امیه یک نسب است دیگه یکیش هم عمر بن عبدالعزیز است درست شد از آن طرف هم به حکم عقل انسان مومن لعن نمی‌شود این به حکم عقل است دیگه پس اگر کسی نسبا از بنی امیه باشد و مزین باشد شیعه باشد و آدم خوبی باشد و درباره ی ابو الفرج اصفهانی در میزان الاعتدال اون ذهبی  نوشته که الاموی الشیعی الشامی الاموی الشیعی و هذا غریب که هم شامی باشد هم اموی باشد و شیعی هم باشد این خیلی عجیب است از بنی امیه و شیعه آن تقریبا یک شیعه ی زیدی است نه شیعه ی مصطلح ما حالا به هر حال حالا اگر کسی از بنی امیه نسباً به بنی امیه می‌رسد اما بسیار آدم متدینی هست قطعا لعن شامل او که نمی‌شود خب قطعی است دیگه به اصطلاح‌های مخصص عقلی است این تخصیص تخصیص عقلی است که لعن شامل انسان مومن نمی‌شود خیلی خب حالا ما در ایمان عمر بن عبدالعزیز شک داریم آدم خوبی است یا نه بگوییم نه آقا این آقا که لعن شاملش می‌شود چون خروجش که مشکوک است به عنوان مخصص ایمانش مشکوک است پس مشمول اللهم اللعن بنی امیة قاطبة می‌شود چون جزء این مشمول شد پس مومن نیست چون مومن لعن نمی‌شود خوب دقت بکنید این کار عموم نیست با اللهم اللعن بنی امیة قاطبة اثبات نمی‌کنیم عمر بن عبدالعزیز مومن نیست می‌توانیم اثبات بکنیم لعن شاملش می‌شود اما نمی‌توانیم اثبات بکنیم مومن نیست یک شک باید برای خصوصیت هرشکی را ما با عام بر نمی‌داریم بحث که تا حالا در کفایه و غیر کفایه مباحث عام را خوانده ایم به این دید نگاه بکنیم هدف اصولیون بیان اولا الفاظی است که صلاحیت اینکه قاعده ی عامه باشد دارد یا مطلق دارد ثانیاً غیر از او چه الفاظی به درد او می‌خورد دو چه شکی را ما با عموم بر می‌داریم این اساس کار است دقت می‌فرماید اگر آقایان اخباری‌ها می‌گفتند اوفوا بالعقود مثلا من باب مثلا یا مثلا فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم این اطلاق قانونی نیست خوب دقت کنید اطلاق قانونی اگر شک را با او بخواهیم برداریم نمی‌توانیم برداریم چون ناظر به مقام شک نیست ما اگر شک کردیم دست راست را بر وجه مقدم بکنیم یا نه این شک را با فاغسلوا وجوهکم نمی‌توانیم برداریم چون ناظر به این مقام نیست پس اگر مراد او اخباری‌ها از عدم حجیت ظواهر این تعبیر بنده باشد که ظواهر کتاب مواد قانونی نیستند متن قانون نیستند قانون هم مراد آنچه که وضع شده برای رفع شک حرف بدی نبود حرف خوبی هست انصافا حرف خوبی است نه اینکه ظاهر حجت نیست حرف خوبیه و اشکالات آقایان هم بر ایشان وارد نیست مرحوم تمسک نمی‌شود [نتیجه و اخباری؟؟؟(18:47)] درست است حق هم با همان است دیگه البته ما فقط اشکالمان با اخباری‌ها بعضی از نصوصش نه قابل تمسک است اشکال ما صغروی است حق با اینها هست حرف درست است این اشکال مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای استاد ما و آقای خویی و دیگران چرا شما به المومنون عند شروطهم تمسک می‌کنی اما اوفوا بالعقود تمسک نمی‌کنی آن هم جمع است نمی‌دانم چه فرقی می‌کند جوابش این است که آن جمع درست است هر دو از نظر لغوی یکی هستند اوفوا بالعقود با المومنون عند شروطهم به لحاظ لغت یکی هستند اما یکی در قرآن آمده و ادعا این است که قرآن متن قانونی نیست قرآن از قبیل قانون اساسی است الان هم در دنیا به قانون اساسی تمسک نمی‌کنند اصلا قانون اساسی وضع نشده برای رفع شک چهارچوب‌های کلی را می‌گوید آن قانون خاص قانون مدنی قانون خاص ماده ی قانونی آن وضع شده برای رفع شک اهل بیت هدفشان این بود که آنچه که در قرآن آمده اصلا قرآن به منزله ی قانون اساسی است فقط فرقش با این قانون اساسی که ما داریم خب حتما مطلع هستید اصولا کشورها که قانون اساسی درست کرده‌اند حدود دویست و ده پانزده سال است تاریخش بعد از انقلاب کبیر فرانسه معروف فرانسه که در سال 1878 نمی‌دانم 79 هست نود و هشتاد هست همین حدودها و پیروز شدند بنا گذاشتند برای اینکه شاه محدود بشود قانون اساسی بگذارند هیچ کشوری در دنیا قانون نداشت در آن زمان اولین کشوری که رسما قانون گذاشت و مخصوصا چون به قول خودشان اصحاب دائرة المعارف این روشن فکرهای اصطلاح به قول امروزی‌ها سکولار بودند و معتقد بودند که دین یعنی مسیحیت یعنی تورات و انجیل اینها برای اداره ی جامعه نیست تحلیل این مطالب  رو می تونید در کتاب روح القوانین مونتسکو بخوانیدحرفمان چیست در روح القوانین که این چیزهایی که در تورات و انجیل آمده اینها به درد اداره ی جامعه نمی‌خورد پندهای اخلاقی خوبی است به درد جامعه نمی‌خورد برای اداره ی جامعه به این فکر افتادند که بخش اداره ی جامعه را از دین و کلیسا و ما یکتسب ؟؟ فی الدین جدا بکنند لذا چیزی به اسم قانون اساسی درست کردند بعد هم به عنوان قانون خاص مدنی دادگاه خانواده و الی آخر دیگه نمی‌خواهم وارد بحثش بشوم و بعد تصوراتی که در این قانون اساسی آمد که حالا جاش اینجا نیست ان شاء الله یک وقت دیگر متعرض می‌شویم و این به عنوان قانون اساسی تدریجا از فرانسه به کشورهای دیگه یواش یواش سرایت کرد که خب دیگه حالا جای بحثش نیست و کشورهای هم اخیرا هستند شما می‌بینید در جهان اسلام و غیر از جهان اسلام کشورهایی هستند که قانون اساسی هم ندارند مثل فرض کنید حجاز مثلا و کشورهای هستند که به تازگی مثل عراق فرض کنید افغانستان تا حالا نداشتند تازگی جعل کرده‌اند غرضم این است که این نسخه ی قانون اساسی اصلش به اساس آن زیر بناها خب اینها تفکر دیگه ایشان این بود که در این اصل آنها اشتباه کرده‌اند اصل فکر قانون اساسی مال قرآن است فقط فرق قرآن با قانون اساسی  ( خارجی )؟؟ در این است که قرآن در همه ی جهات قانون است یعنی در تاریخ هم دارد در اخلاق هم دارد اینها فقط ماده ی قانونی است در نظام خانواده دارد در قرآن احکام کلی طلاق نکاح و عبادات همه به طور کلی آمده هدف اهل بیت این بوده که قرآن روح کلی قوانین اسلامی است قرآن برای تمسک و رفع شک نیامده مگر در همان حدود کلی مثلا در قرآن حدود کلی ربا حرام است حالا فرض کنید یک مورد ربا محل شک بشود این را با آن کلی قرآن نمی‌شود حل کرد و لذا اگر ما متون متن قرآن را به منزله ی قانون اساسی قرار بدهیم و سنت را به منزله ی شارح قرار بدهیم جواب مرحوم نائینی هم داده می‌شود اوفوا بالعقود قابل تمسک نیست مگر در همان حدی که خودش دلالت دارد که عقد مطلقا اما [ما ملاحظه ی سنت را می‌کنیم بعد تمسک به ؟؟] اشکال ندارد [در واقع ما از سنت برگشتیم به قرآن] خب اگر بخواهیم [؟؟؟(22:35)] نه ببینید اساسا ما باید این دائره را حفظ بکنیم این دائره باید حفظ بشود آنی که در قرآن است تکمیل و تبینش با سنت است [شرائطش را از آن می‌گیرد دیگه] بله [وقتی ؟؟؟ تمسک به اسلام بکند] معلوم نیست باز هم آنها مشکل است در همهجا  مشکل است [به اهل بیت هم تمسک می‌کردند و ؟؟] اهل بیت هم تمسکشان به اطلاق یا احتجاجی است یا احتمال همان حدود ظاهر قرآن است [ ما جعل الله لکم ] خب این یک روایت ضعیفه هم هست و غیر از این هم نداریم هیچ جای دیگه در روایت نداریم ما هم این روایت حرج را قبول نکرده ایم علی ای کیف ما کان ان شاء الله تعالی توضیحات این مطالب یواش یواش کیف ما کان بحث سر کلمه ی یحرم علیهم الخبائث یواش یواش به اینجا کشیده شد آیا این آیه ی مبارکه اطلاق یا عموم دارد که مرحوم فرض کنید علامه طباطبائی هم در میزان فرموده‌اند که این شریعت اسلام تنها شریعتی است که در روی کره ی زمین که به نحو کلی خبائث را حرام کرده کل شرائع دیگه هر چه یک قاعده ی عام است عرض کردیم این بحث از قرن دوم مطرح شد همیشه آن قاعده‌ای را که من می‌گفتم فراموش نکنید بحث‌های استظهاری در اسلام از قرن دوم است بحث‌های مصدر یابی که چی مصدر هست چی نیست چی مصدر تشریع است یا نه از قرن اول است این خلاصه ی بحث همیشه در ذهنتان باشد آیا قیاس رجوع بکنیم یا نه این را در زمان عمر راه افتاد این از قرن اول و لذا هم عرض کردیم در این بحث‌ها خیلی به نتیجه ی واضح رسیدن مشکل است چرا؟ چون عده‌ای از صحابه قیاس کرده‌اند عده‌ای از مسلمین هم به اسم اهل سنت یا غیرشان می‌گویند چون صحابه این کار را کرده‌اند آنها دیگه پیششان مهم نیست که این صحابه یا علی بن ابیطالب یا عمر بن خطاب است بلکه عده ی مشهورشان که عمر را ترجیح می دهند می‌گویند خیلی خب فرض کنید علی بن ابی طالب قیاس نمی‌کرد اما عمر می‌کرد اینها هر دو صحابه هستند ارتباط با مرکز وحی داشته‌اند با رسول الله داشته‌اند هر دو حجت هستند دقت می‌فرماید حجت اگر به معنای مصادر تشریع باشد هر چه دنبال این ؟؟ مثلا اجماع حجیت اجماع، اجماع یعنی چه یعنی اگر حکمی را ما نداشتیم همین که بزرگان امت جمع شدند گفتند می‌شود حکم الهی اجماع پیش اهل سنت این است جزء مصادر تشریع فرض کنید الان علمای اسلام شرقا و غربا جمع بشوند بگویند به خاطر مشکلاتی که در مسئله ی قربانی در ایام حج هست اصلا قربانی نباشد می‌گویند این می‌شود حکم الله اصلا این حکم را عوض می‌کنند اجماع را مخصص کتاب می‌دانند مخصص سنت می‌دانند مثلا حکم کتاب را بر می‌دارد البته این دومیش فرق درش بحث هست در مواردی که حکم نیست قطعا اجماع را حجة می‌دانند یعنی مصدر می‌دانند هر بحثی را که شما دیدید رفت روی مصادر تشریع برگردید به صحابه هر بحثی که رفت روی استظهار مال قرن دوم است قرن فقها از اول قرن دوم قرن فقها این بحث استزحار است یحرم علیهم الخبائث عموم دارد یا ندارد این مال فقها هست طبیعت جهان اسلام و معارف اسلامی را می‌خواهم خدمتتان عرض بکنم این بحث مطرح شد عده‌ای از فقها متعرض قائل شدند که خبائث مطلقا حرام است با این معنا که خبائث یا خبائث افعال است مثل ربا مثل زنا یا خبائث اشیاء است که شیئ خودش خبیث است مثل فرض کنید شراب مثل خنزیر و یا خبائث عرفی است مثل چیزهایی که انسان بدش می‌آید مثل خود بول سه چهار روز ما بحث می‌کردیم شما ناراحت می‌شدید که چرا بحثمان در بول طول کشید اینقدر وقتی چیزی خبیث است حتی بحث علمیش هم خبیث می‌شود حالت خبث پیدا می‌کند پس خبائث ممکن است که به افعال بخورد ممکن به اعیان خارجیه بخورد و ممکن است به اوصاف شی بخورد یا ممکن است حتی یک نان در یک حالتی بیاد که انسان خوشش نیاید یا برنج به یک حالتی در بیاید یا گوشت به یک حالتی در بیاید که انسان بدش بیاید ولو حلال باشد یعنی ولو فی نفسه مثلا گوشت است حالت خبث برش پیدا بشود به اصطلاح فارسی پلیدی خب این بحث آمد از همان صدر اول آمد عده‌ای گفتند خبائث اطلاق دارد این خبائث اطلاق دارد چه عمل خبیث باشد مثل زنا و لواط نستجیر بالله چه خود شیئ خبیث باشد از نظر شرعی مثل رجس من عمل شیطان مثل خمر و میسر و اینها و چه خبیث عرفی باشد عرض کردم مرحوم علامه (ره) من خودم ندیده‌ام نقل کرده‌اند برای من ایشان فرموده‌اند اصلا یکی از مزایای شریعت مقدسه هست که هر چیزی را که طبع انسانی ازش خوشش نمی‌آید آن حرام بشود ایشان در میزان غالبا متعرض فتاوای فقهی نمی‌شوند بحث‌های فقهی نمی‌شوند (رحمة الله علیه) حالا این قسمتش هم فعلا ؟؟؟(27:20) علی ای کیف ما کان آیا این مطلب درست است یا نه خب این چنین بحثی طبیعتاً یک مقدماتی می‌خواهد یکی از مقدماتش شواهد خود قرآن است در قرآن خبیث و خبیثات و خبیثون به کار برده شده اما جمع خبائث که جمع خبیثه هست جمع مکسر به اصطلاح خبیثه هست این در قرآن دو بار استعمال شده است یکی در قصه ی اصحاب لوط است الْقَرْيَةِ الَّتي‏ كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِث‏

 یکی هم اینجا دیگه قرآن ما نداریم خبیث و خَبث به اصطلاح خَبَث و نمیدونم ‌خبیثون و خبیثات و اینها داریم اما خبائث را که صفت است قاعدتا می‌دانید در لغت عربی اینها صفت است برای مقدم یعنی شیئ مثلا به اصطلاح عمل خبیث کار خبیث اعیان خبیثه صفت یک محذوفی است که آن مونث است اگر عمل باشد می‌گویند عمل خبیث خبیث منه تنفقون آن یعنی یک مال خبیث صفت بر یک مال است اما وقتی می‌گوید خبیثه که جمع خبائث است می‌خورد دیگه چیزی که حالت مونثی دارد مثل اعیان خبیثه افعال خبیثه وقتی می‌گویند خبائث مرحوم استاد آقای خویی حالا ما قرار از قرن دوم شروع کنیم حالا اشکالات همیشه بوده مرحوم آقای خویی به قرینه ی آن آیه این آیه را هم زده‌اند به اعمال خبیثه چون در قرآن دو مورد ما بیشتر خبائث نداریم یکی در عمل لوط است که قطعا در آنجا مراد مستقذارت نیست یعنی چیزهایی که انسان بدش می‌آید الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِث‏ عمل زشتی است که اینها انجام می‌دادند ما سَبَقَكُمْ بِها )مِنْ (أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِين‏ در قرآن از عجایبش این است که کسی قبل از شما این کار را نکرده این هم خیلی‌ها اشکال می‌کنند سوال می‌کنند که در شواهد قطعی تاریخی این عمل انحراف جنسی در مردها قبل از لوط است خیلی قدیم حالا یک شرح تاریخی دارد که نمی‌خواهم وارد بشوم و چطور در قرآن این ظاهرا نکته ی قرآن در امت راه بیفته یک جامعه بشود هم جنس باز و انحراف نه فردی آنی که در تاریخ هست بیشتر جنبه‌های فردی هست آنی که در قوم لوط بود جنبه اجتماعی است یعنی جامعه مبتلا به این مرض شده به این درد شده علی ای کیف ما کان ما سَبَقَكُمْ بِها  (مِنْ )أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِين‏ در همین معنا که یک جامعه کاملا نحراف جنسی پیدا بکند که انگار معروف است در کتب معروفه که این انحراف جنسی در انسان بسیار قدیم است بسیار سال‌های قدیم دارد بسیار جزء شاید اقدم   انحرفات جنسی است که در انسان پیدا شده است حالا شرحش جای خودش علی ای کیف ما کان این را قرآن ازش ترجمه کرده به خبائث حالا در اینجا هم شاید نظر آیه ی مبارکه به همین است مراد اعمال خبیثه باشد چون به هر حال این آیه ی مبارکه در سوره ی اعراف اوصاف کلی رسول الله است النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ این دارد توصیف دور نمای کلی اسلام را نسبت به یهود و مسیحیت یعنی به عبارت دیگر قرآن می‌خواهد بگوید که در خود تورات فعلی در تورات اوصاف اسلام اینطور بوده در تورات و انجیل یعنی بعد از این شریعتی خواهد آمد که چهارچوب‌های این شریعت این است حلال کردن طیبات چون عده ای از طیبات را یهود مثل شحوم بر خودشان حرام کرده بودند خداوند متعال بعد از این، این طیبات را حلال خواهد کرد این نبی مکرم خبائث را حرام خواهد کرد پس این طیبات و خبائث هر دو مرادشان اعمال است اعمال صحیح را مثل نماز و روزه و امانت داری و ایثار و شهادت و الی آخره اینها را خداوند حلال خواهد کرد اینها را به اصطلاح در اختیار مردم قرار می‌دهد در این شریعت مقدسه و اعمال خبیثه را بر می‌دارد این یک تصور یک تصور هم که از قدیم بود که نه این آیه صحیحه اعمال را می‌گیرد اشیاء را هم می‌گیرد چه خصوصیت دارد یعنی هم شامل اعمال و عنوان خبثیه هم کل ما تستقذره النفوس باشد انسان از هر چه بدش آمد این در مصادیق خبائث می‌شود آن‌ها هم به خاطر این آیه حرام بشود خب بلا اشکال هم بول از چیزهای است که تستقذره النفوس و مثلا حرام می‌شود این هم رأی دوم که در این مسئله گفته شد اما مناقشات دیگری که شده یک مناقشه ی حضرت استاد یک مناقشه دیگه که این آیه در مقام اهمال است یعنی در مقام اصل تشریع اطلاق ندارد اصلا آیه در مقام اطلاق نیست در مقام بیان اصل تشریع است که در این شریعت مقدسه خبائث (راسته )عده‌ای از خبائث هم معینه مثل ربا زنا اعمال خبیثه افعال خبیثه اشیاء خبیثه مثل خوک و خنزیر و اینها، اینها هم جزء محرمات هستند اما اطلاق ندارد که هر جا خبیثی بود باید انجام داده بشود این مطلب را باید یک مقدار توضیح داد به این مقدار کافی نیست این آیه ی مبارکه( حالا یکم چند لحظه ) جزء آیات مکیه هست البته خود ما یک کمی شبهه داریم در آن لکن درکتب تفسیر چه شیعه چه سنی این آیه را سوره را کل سوره اعراف را جزء سور مکیه نوشته‌اند این آیه را هم بعضی‌ها یک آیه بعضی‌ها هم تا هشت آیه از آیه استثنا کرده‌اند این آیه جزء استثنا نیست آنی که برای ما تعجب آور است در مکه یهود اصلا سابقه ندارد یهود گاهی می‌آمدند مکه بزرگان یهود لکن یک رابطه ی اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی با بزرگان قریش گاهی داشتند و لذا این رابطه در جنگ خندق تجلی پیدا کرد یهود مدینه با مشرکین مکه هم دست شدند که غزوه ی خندق دیگه که به اصطلاح احزاب بهش می‌گویند احزاب مراد از احزاب گروه‌های ی که در این جنگ شرکت کردند یک یهود مدینه بود که بنا بود دور خودش را انجام بدهد و مشرکین مکه و بعد هم عده‌ای از کفاری که عشائری بودند که ما بین مکه و مدینه بودند یا خارج مدینه بودند آنها را هم ابو سفیان با خودش جمع کرد لذا بهش می‌گویند غزوه ی احزاب یکی از جنگ‌های بسیار مهم صدر اسلام است این غزوه ی احزاب به لحاظ نیروی شدیدی که مشرکین و کفار علیه رسول الله جمع آوری کرده بودند علی ای کیف ما کان در مکه یهودی ما یادمان نمی‌آید در یهود نصارا عدد قلیلی بودند یکیش هم ورقة بن نوفل عموی، دائی خدیجه ایشان هم مسیحی هست بودند عده‌ای مسیحی اما یهودی در مکه به ذهن نمی‌آید در مدینه هم باز مسیحی خیلی نادری اگر مسیحی شدند والا مدینه ما بین مشرکین بود و ما بین یهود دو طائفه بیشتر نبود مشرکین و یهود این آیه ی مبارکه یک مقدار راجع به قضایای یهود و انجیل است انجیل و تورات است غالبا قضایای تورات باید در مدینه باشد غالبا به هر حال فعلا در کتب تاریخ نوشته این آیه مکیه هست این برای ما هنوز هم یک کمی ابهام دارد مگر بگوییم در مکه هم این مطلب را عده‌ای از مردم از تورات و انجیل خبر داشته‌اند والا عادتا مثلا مثل ورقة بن نوفل که از انجیل خبر داشت این آیه مبارکه [؟؟؟(34:50)] مدینه هست دیگه ؟؟؟ معلوم نیست نه ایشان مدینه هست قطعا مدینه هست عرض کنم حضورتان که حالا با قطع نظر این آیه در مکه هست طبق گفته ی مفسرین حالا اگر قبول بکنیم سیاق آیات می‌گویند کل سوره در مکه هست آیات مکی طبیعتا در مقام تشریع نبوده خوب دقت بکنید اصولا در مکه چون مسلمان‌ها در حال اختفا بودند اصلا جامعه ی اسلامی عنوان نداشت در مکه خوب دقت بکنید و لذا در بعضی از عبارت هست درست هم هست هر آیه‌ای که در اولش یا ایها الذین آمنوا است مال مدینه هست اصلا در مکه نمی‌شد یا ایها الذین آمنوا تشکل اسلامی وجود نداشت اولین جایی که خطاب یا ایها الذین آمنوا آمد جایی بود که یک جامعه ی اسلامی یک حکومت اسلامی تشکّل داشت آن هم در مدینه بود دقت می‌فرمایید لذا خود نماز جمعه را هم اولین بار پیغمر در سفرشان به مدینه خواندند در مکه نمی‌خواندند و لذا از اوائل هم نماز جمعه مظهر حکومت شد نماز حکومت شد خوب دقت بکنید غیر از نماز جماعت نماز جمعه را پیغمبر وقتی که به مدینه تشریف آوردند هنوز به مدینه نرسیده بودند در مسجد قبا اولین  جمعه را پیغمبر در آنجا خواندند در مسجد قبا یعنی دیگه جامعه ی اسلامی به عنوان یک جامعه ی اسلامی فرد فرد نبود تک تک نبود ببینید شما مثلا آیه ی نماز با اینکه نمازهای پنجگانه هست اقم الصلاة خطاب فرد است‌ای پیغمبر أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ و قطعا در اینجا مراد جامعه ی اسلامی است یعنی چون هنوز جامعه ی اسلامی شکل خودش را در مکه نداشت اگر خطابی هم می‌آمد توسط رسول الله بود خطاب به رسول الله بود که مراد امت بود امت به نظر ثانوی و به قول مرحوم کفایه آلی یا اندکاکی ملاحظه می‌شد استقلالیش به رسول الله بود لکن اندکاکیش خطاب به امت بود به حقیقت امت پس بنابراین اصولا این خودش یک شاهد ارتکازی می‌شود یک قرینه ی سیاقی می‌شود اصولا مکه جای تشریع نبوده طبیعتا [؟؟؟(36:55)] بله بله قوانین اساس اشکال ندارد خوب دقت بکنید اینجا فرقش هست در آیات مکی در آیات مکی هم که انسان تأمل می‌کند بیشترین بحث‌ها رو اوائل روی ایدئولوژی است روی بحث‌های عقیدتی و ساختار عقیدتی اسلام است و اگر هم مطالبی به عنوان قانون می‌آید یک قانون اجمالی است ببینید شما أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ از ظهر تا نیمه شب با سنت پیغمبر چهارتا نماز شد ظاهرش این است که همش وقته دیگه از ظهر تا نیمه شب یعنی اینقدر این اجمال دارد که حتی وقت نماز که الان ما می‌گوییم اگر در وقت نخواند نمازش باطل است آن هم تو این آیه نیامده چقدر مجمل است کلام چقدر باید کلام مجمل باشد که چهارتا نماز را با هم دیگربا یک تعبیر آورده مخصوصا اهل سنت که قائل هستند اصلا نماز عصر را در وقت ظهر نمی‌شود خواند ظهر را در وقت عصر نمی‌شود خواند الا قضاءً آنها خب این معناش این نیست که در مکة مکرمه اجمال کاملا فشرده احکام بیان شده و تبیینش با سنت رسول الله [تشریع شده ؟] هان اصل تشریع در اینجا این آیه ی مبارکه اولا این آیه از آیات مکیه هست آیات مکیه اصولا ناظر به تشریع و اطلاق در مقام بیان ندارد که بگویم هر خبثه‌ای حرامه  این یک دو این آِیه اضافه بر اینکه اصلا در مکه نازل شده و جنبه ی متن قانونی ندارد ماده ی قانونی ندارد اصولا جنبه ی توصیفی دارد و ناظر به کلامی است که در حالا بعضی‌ها می‌گویند در تورات فعلی نیست در تورات قبلی بوده بعضی‌ها می‌گویند در کتاب‌های دیگریهود بوده در کلمات خود علمای یهود و آن بحث دیگری است که این آیه این مضمون در کجای تورات است این اصلا مقام تشریع نیست النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ این یک نوع توصیف رسول الله است آن هم در تورات و انجیل این معنا ندارد در مقام بیان باشد در مقام جعل باشد اصلا جعلی درش نیست تشریعی درش نیست اگر در مقام تشریع نباشد جای تمسک به اطلاق نیست اصلا تشریعی نیست می‌گوید خداوند میفرماید که ما به یهود و نصارا به حضرت موسی و عیسی گفتیم که بشارت بدهید بعد از ما پیغمبری خواهد آمد یک قصه ی خیلی مفصلی دارد که خداوند به موسی گفت اینطور آنطور آخرش هم گفت که یا خدایا اجازه بده که من هم جزء امت رسول الله باشم یا محمد باشم (ص) حضرت فرمودند نه ایشان بعد از تو خواهد آمد تو جزء امت او نیستی آخرش این است آخر آن روایت مفصل خب این معلوم می‌شود که یک صحبتی بوده که خداوند متعال با موسی و حضرت عیسی (ع) داشته راجع به اوصاف رسول الله این اصلا لسان، لسان تشریع نیست حتی اگر مراد از خبائث چه اشیاء باشد چه افعال باشد اصلا مقام تحریم در اینجا مقام جعل نیست این غیر از حرم علیهم ( علیکم ) الخبائث است یحل لهم الطیبات یحرم علیهم الخبائث این چه ربطی به مقام جعل دارد این یک نوع توصیف رسول الله است انشاء الله این مطلب را یک توضیح بیشتری فردا عرض می‌کنم. و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

ارسال سوال