مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۵۶)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۰)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1402/12/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/11/23
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه-17 – 10 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مسوغات کذب : توریه و اکراه
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1395/11/4 مکاسب محرمه
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 94-1393 » دوشنبه – 7 - 7 – 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ ادله برائت و احتیاط ـ مجموعه احتمالات در باره اصل برائت
- اصول 98-1397 » اصول چهارشنبه 1397/8/23
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین واللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین اللهم وفقنا وجمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بعد از بیان مقدمات عرض کردیم مرحوم شیخ ابتداءً وارد تقسیم مکاسب شدند و این بحث را گذاشتیم بعد. اول مکاسب محرمه که وارد می شویم یک بحث را شیخ بعد از آن آوردند که روایات عامه باشد فعلاً ما آن بحث را مقدم می کنیم شیخ رضوان الله علیه در قبل از ورود در مکاسب روایاتی را به عنوان روایات عامه ذکر کردند که در بیشتر از ابواب تأثیر دارد اختصاص به بابی دون بابی ندارد و این روایات اگر تمام بشود به عنوان یک قاعده کلی که رجوع به آن بشود عند الشک یعنی هر جا که ما شک کردیم به قواعد عامه رجوع کنیم و مطلعید اساساً بنای علما اینطوری است که اگر در موردی نص خاصی نباشد یا به اصول عامه مراجعه می کنند که اصطلاحا اصولی لفظی به آن می گویند اگر عمومی باشد اطلاقی باشد مرجع اولاً همان اصول لفظی است عموم و اطلاق اگر اصول لفظی نبود آن وقت رجوع به اصول عملیه می کنند بنای علما فعلا بر این طور است در اصول عملیه هم علما یک ترتیب بندی گذاشتند آنهایی که حالت احرازی دارند مثل استصحاب مقدم است و آنهایی که حالت احرازی ندارند اگر در مکلف به باشد مقدم است اگر درتکلیف باشد آخر الامر است یعنی ترتیب اصول این طوری است وقتی می خواهیم مراجعه کنیم پس در کیفیت اجتهاد فرض کنید من باب مثال آیا بیع کود حیوانی می شود فروخت یا نه؟ در درجه اول نصوص خاصه است آیا در این مورد ما روایتی ادلۀ خاصی داریم یا نه؟ اگر ادلۀ خاصه نبود نصوص عامه یعنی اطلاقات عمومات یک قاعده کلی داشته باشیم که جائز است یا نه اگرآن هم نبود بر می گردیم به اصول در اصول اگر این مطلب حالت سابقه داشت استصحاب استصحاب مقدم است اگر استصحاب جاری نشد چون حالت سابقه ندارد مثل همین کود حیوانی که حالت سابقه ندارد آن وقت نوبتش می رسد به اصول درجه دو اصول غیر تنزیلی در اصول تنزیلی اگر شک در سقوط تکلیف باشد یعنی شک در مکلف به باشد احتیاط یا تخییر از نظر قاعده اگر ما تخییر را به عنوان اصل عملی قبول کنیم چون محل کلام است عده ای تأخیر را به عنوان اصل عملی قبول نکرده اند لابدیت عقلیه گرفته اند ما به عنوان اصل عملی قبول کردیم ان شاء لله خواهد آمد تخییر و اشتغال از نظر اصول در یک رتبه هستند و هر دو هم شک در سقوطند و هر دو هم شک در مکلف به اند اگریکی از این دو اصل که شک در مکلف به و در سقوط است جاری شد فبها اگر جاری نشد آخر الامر به اصالة البرائة منتهی می شود آن آخر امر به اصالة البرائة منتهی می شود این ترتیبی است که الآن مخصوصاً در حوزه های علمیۀ ما بعد از شیخ انصاری متعارف شده البته این معنایش این نیست که قبلاً هم بوده نه قبلا نبوده جور دیگر بوده این که الان علمای ما به اصطلاح بنایشان است این طوری است اول حجت ذاتی به قول خودشان که علم باشد اگر حجت ذاتی نبود می ماند حجت اعتباری در حجت اعتباری دلیل خاص، نبود اطلاقات یا عمومات اصول لفظیه. نبود اصول عملیه. در اصول عملیه اول اصول تنزیلی مثل استصحاب. نبود اصول غیر تنزیلی اگر شک مکلف به بود آنها مقدم هستند اگر نبود آن وقت شک در تکلیف می شود و اصالة البرائة این یک اجمال کیفیت استدلال و اجتهاد و استنباط را خدمتتان عرض کردم که در مسائل همیشه بدانید کجای کار هستید. آیا اینجا علمی است؟ اینجا یقینی است؟ اینجا قطع هست؟ اینجا ظن هست؟ ظن معتبر هست؟ غیر معتبر هست؟ الی آخر مرحوم شیخ قدس الله نفسه قبل از بحث در حقیقت این مرحله را متصدی می شود مرحله نصوص عامه ادله عامه مخصوصاً اگر این روایت درست باشد که «إنّ الله إذا حرّم شیئاً حرّم ثمنه» این قاعدۀ عامه است خیلی هم به درد می خورد پس هر چیزی که حرام است اخذ پول در مقابل آن حرام است خب این در باب معاملات خیلی جاها به درد می خورد به عنوان یک قاعدۀ عامه به عنوان یک اصل لفظی به أصالة الإطلاق به اطلاق این تمسک می کنید هر جا که مشکوک بود حکم به بطلان معامله می کنیم دقت فرمودید؟ و لذا مرحوم شیخ عده ای از روایات را به این مناسبت در اینجا آورده اند ما هم وفاقا للشیخ همانطور روایاتی را که ایشان در این جا آورده اند در این جا ذکر می کنیم فقط بعد از این بحث یک استدارک مایی هم می گوییم چیزهایی که ممکن است به آنها تمسک شود وشیخ رحمه الله ذکر نفرموده اولین مطلبی را که ایشان ذکر کرده اند به عنوان یک قاعدۀ عامه حدیث تحف العقول است حدیثی است بسیار مفصل در تحف العقول که شیخ هم همۀ حدیث را نقل نکرده من سابقاً هم کراراً عرض کردم مرحوم شیخ حالا روی چه جهتی کتابخانه بسیار کوچکی داشتند خیلی از کتب اساسی در اختیار ایشان نبوده و لذا ایشان بیشتر علی النقل است علی الحکایه است مثلاً همین کتاب تحف العقول در اختیار ایشان نبوده ایشان از کتاب حدائق و وسائل نقل کرده اند از این دو کتاب از ظاهر ذیل عبارت ایشان از این دو کتاب نقل کرده اند علی أی کیفما کان در تحف العقول حدیثی است بسیار مفصل که دربارۀ تقسیم انواع درآمدهاست معایش العباد به تعبیر روایت که اصولاً منابع مالی انسان را در زندگی که از چه راههایی انسان کسب ثروت می کند در این روایت ذکر شده این روایت از امتیازات مهمش این است که اصلاً مصبش همین است یعنی این روایت اساساً روی این جهت آمده انواع منابع مالی زندگی این نکته اش است حالا من چرا این را عرض می کنم؟ ما روایات مفصل داریم اختصاص به این روایت ندارد فرض کنید عهدنامه حضرت امیر به مالک اشتر بسیار مفصل است چند صفحه امیرالمومینین (ع) به مالک اشتر نوشته اند امور حکومت داری و ادارۀ سیاسی جامعه خب در ادارۀ امور اجتماعی قطعا بیع و شرا هم محلی دارد خب جای شک نیست این. خرید و فروش و معاملات هم محلی دارد اما حضرت در آن نامه بحث معاملات را مفصل ننوشتند بیش تر به زاویۀ سیاسی به آن نگاه کردند و اجتماعی نه به زاویۀ شخصی مثلاً گفتند مواظب باش معاملات درست باشد مواظب باش مثلا ترازوها میزان ها منضبط باشد معاملات به منهج صحیح انجام شود دقت بفرمایید اما مثلاً راه درآمد چیست؟ حضرت ننوشتند در همان عهد نامۀ مالک اشتر حضرت یک اشارۀ کوتاه و گذرایی راجع به مسائل معاملات دارند اگر عهد نامه را ملاحظه بفرمایید لکن از زاویۀ دید سیاسی و اجتماعی نگاه کردند اما این روایت از خصائصش این است که اصلاً مصبش معامله است برای این جهت وضع شده این روایت امام درست چهار منشأ از مناشئ درآمد را ذکر می کنند و هر کدام ضوابطش را بیان کردند و بسیار روایت مفصلی است ذیلی هم دارد انصافاً اگر ثابت شود و حجیتش تمام شود یکی از بهترین حدیثهاست در ما نحن فیه حقاً یقال نمی شود انکارش کرد البته راجع به حدیث تحف العقول مخصوصاً بعد از مرحوم شیخ البته اصل بحث از زمان صاحب وسائل است حدیث را آورده و بعد از صاحب وسائل مثل صاحب حدائق و صاحب جواهر هم ذکر کرده اند فقهای ما از قرن دهم یازدهم روی حدیث تحف العقول صحبت زیاد کردند کم صحبت نکردند انصافاً لکن خب انصاف قضیه مجموع صحبتهایی که بعد از شیخ انصاری شده بیش تر از آنهایی است که قبل از شیخ انصاری شده انصافاً بیش تر است یعنی فرض کنید حدائق آن قدر بحث نکرده که بعدها آسید کاظم یزدی در حاشیه عروه اش بحث کرده یا مرحوم استاد در کتب خودشان علی ای حال بعد از شیخ که مثلا 140 و 150 سال اسمش را بگذاریم انصافاً علمایی که آمدند راجع به این حدیث صحبت زیاد کردند بررسیهایی شده و بطبیعة الحال دو دسته شدند طبیعی است دیگر هر حدیثی همیشه همین طور بوده اختصاص به این ندارد یک دسته سعی کردند که حدیث را اثبات کنند شواهد وثوق حدیث را بیاورند یک عده هم سعی کردند بگویند: نه حدیث قابل اعتماد نیست به قول بعضی ها به درد تأیید می خورد اما به درد اعتماد و استدلال و حجیت نمی خورد دیگر چون کتابها زیاد است آقایان می توانند مراجعه بفرمایند بنا نداریم بگوییم: قال فلان قال فلان حالا با مراجعه معلوم می شود اگر اسم قائل را نبرم اما مطلب آقایانی که سعی کردند حدیث را قبول کنند اولاً از خود مؤلف شروع کردند که خود حسن بن علی بن شعبۀ حرانی یا حلبی چون اختلاف است البته این که اسم ایشان همین مقدار است حسن بن علی بن شعبه یا حسن بن علی بن حسین بن شعبه در عده ای از کتب حسین هم در آن اضافه شده این آقا جزء علمای بزرگ است به تعبیر بعضیها متکلمٌ جلیلٌ فقیهٌ نبیلٌ الی آخره عبارات مدح ایشان زیاد است این مطلب را از این جا شروع کرده اند خب مرد بزرگوار مرد فقیه جلیل القدر عظیم الشأن خب ایشان یکفي خودش به عنوان روایت نقل کرده یک مقداری قلم فرسایی شده من نمی خواهم بگویم دیگر خودتان مراجعه بفرمایید روی شخصیت خود ابن شعبه یا ابن شعبۀ حرانی اختصارا به او گفته می شود راه دوم اضافه بر این خود کتاب این کتاب کتاب تحف العقول کتابی است مشهور از کتب مشهورۀ اصحاب است و از همان اوائل انتشار کتاب متصف شد به عنوان مشهور مثلا خود صاحب وسائل که اخباری مسلک است (رض) در أمل الآمل أمل الآمل از کتابهای مرحوم شیخ حر چاپ شده دو جلد است یک جلدش ئر شرح علمای جبل عامل لبنان است به اصطلاح جلد دومش مطلق علماست به نام تذکرة المتبحرین هم از آن نام برده می شود ایشان در آنجا اسم ایشان را برده می گوید: له تحف العقول کثیر الفوائد مشهورٌ هم کتاب مفیدی است و هم کتابی است مشهور بنده عرض کردم خدمتتان که عنایت بفرمایید مرحوم صاحب وسائل قدس الله نفسه در آن بحث جنجال برانگیز بین تمام علمای اسلام که علی اساس حجیت کدام قسم خبر واحد حجت است خب بحث معروفی است سنی شیعی زیدی الی آخره بحث حجیت خبر از بحثهای مهم اصول است بلکه رکن اصول است بحث حجیت خبر مبانی هم مختلف است درباره خبر حجت صاحب وسائل عرض کردیم ایشان مبنایشان این است که هر خبری که در یکی از کتب مشهوره باشد حجت است نظر ایشان است نظر اصولی ایشان در حجت خبر این است خبری که در یکی از کتب مشهوره باشد آن خبر حجت است این مبنا را ایشان صراحتاً در این چاپ مرحوم ربانی جلد 18 و در چاپهای دیگر فکر می کنم جلد 27 یا 26 است در کتاب القضاء اول ابواب کتاب القضاء ابواب صفات القاضی در آن جا باب نهم بابی قرار داده در حجیت خبر روایات حجیت خبر را هم آنجا آورده ایشان عنوان بابش همین است خلاصۀ عنوان بابش همین است دلیلش هم یک روایتی است که در باب آورده حالا من نمی خواهم وارد شرحش شوم ان شاء الله بعد عرض می کنم مبنای خود صاحب وسائل این است که هر کتابی مشهور بود این حجیت دارد این کبری کبری را عرض کردم ایشان در وسائل فرموده بحث دیگر هم صغری و آن این که کتابهایی که من به آنها اعتماد کردم کتب مشهوره هستند فرض کنید در مورد تحف العقول در همین کتا تذکرة المتبحرین اما به طور کلی هم ایشان در آخر وسائل که در چاپ مرحوم آقای ربانی جلد 20 اواخر 19 و 20 می شود در چاپ آل البیت هم جلد 30 می شود چیزی به نام خاتمه دارد در آن خاتمه 12 فائده دارد در فائده چهارم اسامی مصادر کتاب را نوشته در فائده بعدی دلیل بر حجیت آنها را نوشته که اینها کتب مشهوری هستند و ... و طرقش را هم به آنها در همان فایده یا فایده بعدی متعرض شده پس مرحوم صاحب وسائل روی این مبنا که این کتاب کتابی است مشهور و احادیث کتب مشهور هم قابل اعتماد است که این هم صغراست وطبعاً هر کسی از آقایان فقها و اصولی ما این مبنا را قبول کردند نتیجه شان هم با صاحب وسائل یکی می شود پس از این راه اثبات می شود حجیت این حدیث در تحف العقول با این صغری و کبری که خدمتتان عرض کردم کیفیت استدلال این راه دوم برای کسانی که به این روایت صحبت کردند. راه سوم این است که ما بر فرض هم ضعف این را قبول کنیم منجبر به عمل اصحاب است اصحاب ما به این روایت عمل کرده اند این هم راه سوم این راه را فرض کنید مرحوم آقای یزدی و دیگران عدۀ زیادی از این راه وارد شده اند و مراد این آقایان از انجبار خب دیده اند در جواهر هست در مکاسب شیخ هست حدائق هست وسائل شیخ هست خب اصحاب آورده اند و به آن عمل کرده اند پس این انجبار پیدا می کند و طبعاً همان مبنای معروف که حدیث ضعیف با عمل مشهور انجبار پیدا می کند ضعفش برطرف می شود حالا البته این که چه جوری این مبنا را ما توضیح بدهیم چه نکته ای برای انجبار هست کلماتی که برای آقایانی که قائل به این مسلکند مضطرب است یکنواخت نیست مختلف است نه مضطرب مختلف است توضیحش و خصوصیاتش جای خودش بالاخره در همین بحثهای مکاسب هم ما یک روزی باید این بحث را بررسی کنیم راه چهارم نکته چهارم برای قبولش این که این خبر خیلی جامع است و خوب و مفید هم است بعبارة اُخری عقلاً ما نیاز به چنین خبری داشتیم که اهل بیت (س) اقسام معاملات ما را بیان کنند واقعش چنین نیازی بود و ما غیر از این خبر خبری هم نداریم منحصر در همین خبر است که با این طول و تفصیل متعرض به انواع معاملات در زندگی انسان خب خوب است دیگر یعنی یک نکته عقلی مطابق شده با یک نقطه نقلی که یک خبری است بسیار خوب و لذا این جور اخبار آثار صحتش هم همین است که این هم نکته چهارمی البته در نکته دوم که گفتیم کتاب مشهور است یک نکته هم اضافه کنیم مرحوم یکی از علمای بحرین به نام شیخ حسین بحرانی قدس الله نفسه که در قرن دهم بوده زمان صفویه بوده کتابی در اخلاق دارد ایشان نام این کتاب تحف العقول را برده و بعد گفته: وهو کتاب کذا و بعد این طور عبارت دارد: لم یسمح الدهر بمثله کتابی است که در روزگار مثل او نیست کتاب تحف العقول که یادم رفت آن جا استدراک کنید این عمده چهار وجهی است که میشود تصور کرد برای حجیت این روایت واما کسانی که قبول نکرده اند مثل مرحوم استاد علی ما في مصباح الفقاهة مسئله وجاهت و و بزرگواری و جلالت شأن صاحب تحف العقول را قبول کرده اند گفته اند: بله اما خب جلالت مؤلف یک کتاب به معنای صحت روایتش نیست ما جلالت کلینی را قبول داریم بلا اشکال اما همه احادیث کافی را که قبول نمی کنیم جلالت شیخ طوسی بلا اشکال اما همه احادیث تهذیب را که قبول نمی کنیم پس جلالت ایشان بلا اشکال اما ملازمه داشته باشد نه مضافا به اینکه غیر از جلالت ما همیشه عرض کرده ایم آن روش و منهج در آوردن روایت خیلی مهم است یا به قول امروزیها آن متدی که دارد روش خود مؤلف خیلی تأثیر می کند علمای ما این را خوب دقت کنید وهکذا علمای اهل سنت در آوردن روایت اصولاً دو روش دارند اینها خلط نشود با هم یکی این که هر چه شنیدند نقل کنند در هر موضوعی که هست این ملازمه با وثاقت آن روایت نیست قبول آن روایت هم نیست شنیده اند نقل می کنند دوم مسئله ای است که اضافه بر شنیدن اختیار می کنند که این حدیث خوب است حجت می دانند و اعتماد بر آن می کنند این جا هم نقل می کنند اما اضافه بر نقل اعتماد هم دارند لذا آن جاهایی که به منزله اعتماد باشد می شود تا یک حدی قبول کرد اما آن جاهای که مجرد نقل باشد ارزش ندارد ببینید شما مرحوم صدوق که از بزرگان اصحاب ماست کتاب امالی دارد خصال دارد علل الشرایع دارد اما در این کتابها حدیث صحیح و ضعیف را همین طور آورده. چرا؟ چون این کتابها در اصطلاح آن زمان تصنیف بوده تصنیف یعنی چه؟ یعنی کتابی را بنویسند و بر اساس موضوع بندی مشخص روایات بیاورند با دسته بندی مشخص روایات بیاورند مثلاً کتاب را نوشته بر این اساس که هر روایتی که در آن لفظ واحد بود اثنین ثلاث اربع خمس در آن هست بیاورد هر روایاتی که در آن لفظ خمس هست میآورد حالا ضعیف یا قوی مهم نیست عمده این است که لفظ خمس باشد این را می گفتند مصنف یعنی موضوع بندی شده ما می گوییم موضوعی مثلاً در علل الشرائع هر حدیثی که در آن لأنّ دارد چون علت دارد می آورد حالا حدیث صحیح یا ضعیف مراد در این کتاب هر حدیثی که مشتمل بر علت است این را ذکر می کند لذا این جور کتابها هیچ وقت کاشف یعنی آوردن صدوق این روایات را کاشف از این نیست که آن روایات مورد توجه ایشان است این را اصطلاحا می گویند مصنف اما فقیه این طور نیست من لا یحضره الفقیه را شیخ صدوق بر این اساس آورده که به آن فتوا می دهد حجت بینه و بین الله می داند لذا مرحوم صدوق در برخی از کتابهای دیگرش بعضی از روایات فتوایی را آورده اما در فقیه نقل نکرده همین مسئلۀ معروف که انسان نمی تواند دو تا زن سیده بگیرد علویه بگیرد این از منفردات شیخ صدوق است کسی نقل نکرده غیر از شیخ صدوق نه در کتاب کلینی هست نه در کتب شیخ طوسی هست این را فقط شیخ صدوق نقل کرده اما در علل الشرایع در کتاب علل الشرایع این حدیث را آورده در فقیه نیاورده لذا این معنایش این است که خودش هم گیر دارد اگر فتوا می خواست به آن بدهد در فقیه هم ذکر می کرد لذا به مجرد اینکه صدوق که شیخ الطائفه است در حدیث و شیخ المحدثین است و رئیس المحدثین است اما این دو تا عمل است یک عمل ایراد الروایة یک عمل اعتماد علی الروایة این دو تا در قدمای اصحاب کاملاً حساب شده بوده اینطور نبوده که همین طور پشت سر هم و به اصطلاح امروز ما فله ای روایات نقل کنند یک جا روششان این بوده که دقت کنند آن را که حجت است نقل کنند یک جا نه برنامه شان به حجیت نبوده به مجرد نقل بوده و عرض کردیم مرحوم شیخ صدوق در اول فقیه فرموده: وجمیع ما فیه اُفتي به و حجة بیني وبین الله ولم یکن قصدي في هذا الکتاب قصد المصنّفین في إیراد جمیع ما رووه یا رُوّوه فکر کنم رُوّوه بهتر باشد قصد من این نبوده که تصنیف کنم هر چه هست بیاورم مصنف یعنی این. ولم یکن قصدي في هذا الکتاب قصد المصنّفین في إیراد جمیع ما رووه فقط بیاورم بل أذکر فیه ما هو حجة بینی وبین الله لذا آنچه که در کتاب صدوق (ره) در فقیه آمده با خصال با علل الشرائع با کتب دیگر صدوق کاملاً متفاوت است و لذا مرحوم شیخ مفید در خیلی از جاها در همین «تصحیح الاعتقاد» ش ملاحظه بفرمایید می گوید: وإنما أورد شیخنا أبو جعفر هذه الروایة إیرادا یا مرحوم ابن ادریس در سرایر می گوید: إنما أورد شیخنا أبو جعفر هذه الروایة إیرادا لا اعتقاداً ما بالفعل هم می بینیم احادیثی را شیخ در تهذیب آورده اما در نهایه به آنها فتوا نداده و در مرحله فتوا نیامده علی ای کیفما کان این یک مسئله ایست بر فرض قبول کنیم که مرحوم تحف العقول این روایت را آورده و مرد بزرگوار لکن احراز نکردیم که این کتاب مقام حجیت باشد شاید ایشان این کتاب را آورده بر فرض ظاهر کتاب الآن تصنیف است چون شروع کرده ابتدا از امیرالمومنین از امام حسن امام حسین حضرت سجاد حضرت صادق حضرت باقر همین جور به ترتیب ائمه رفته تا آخر آخر باب هم دو تا عبارت یکی از حضرت موسی آورده یکی از حضرت عیسی از انبیاء سابقین خاتمه کتاب هم یک وصیتنامه ای است از مفضل بن عمر که از بزرگان خط غلو است به عنوان وصیة مفضل إلی جماعة الشیعة همیشه عرض کرده ام مثل بیانیه های درون گروهی است که الآن احزاب دارند شبیه آن است این پیام مفضل بن عمر این آخر کتاب تحف العقول است و با این پیام کتاب ختم می شود با وصیت مفضل کتاب تحف العقول تمام می شود خب این احتمالاً تصنیف بوده معلوم نیست که این کتاب حالا حجیت داشته باشد مرد حالا بسیار بزرگوار جلیل القدر عظیم الشأن لکن شاید هدفش این بوده تصنیف باشد به عدد ائمه از امام باقر صادق موسی بن جعفر همین طور یکی یکی رفته جلو نمی توانیم استفاده کنیم این هم نمی شود از جلالت شأن ابن شعبه نمی توانیم استفاده کنیم اعتماد ایشان را بر این روایت.
س: روایات ائمه خیلی زیاد بوده چرا فقط این ها را انتخاب کرده؟ مقدمه کتاب آمده که روایاتی که به آنها اعتماد کردم برای این که دیدم شما ... سند نیاوردم ...
ج: بله سند نیاورده معلوم نیست فتوا همان فتوا باشد حسن انتخاب را قبول داریم این مطلب درست است اما اعتماد نه افتاء نه. چرا یک مقدمه ای دارد دو سه صفحه ای دارد. این هم راجع به نکتۀ اول اما راجع به نکته دوم که کتاب مشهور است این را آقایان قبول کرده اند که کتاب مشهور است ولکن شهرت کتاب مساوق با حجیت نیست این کسانی که شهرت کتاب را مساوق با حجیت می دانند بله. فرض کنید مثل خود مرحوم آقای خوئی می گوید: کتاب کافی مشهور است دیگر از کتاب کافی که ما مشهورتر نداریم اما خیلی از روایتهای کافی را ما قبول نداریم شهرت کتاب مساوق با حجیت کتاب نیست بله کتاب کتاب مشهور ولکن غیر آن است. اما بخش سوم که این حدیث به اصطلاح منجبر به عمل اصحاب است مثل آقای خوئی اشکال فرموده اند که اولا ما کبری را قبول نداریم که حدیث ضعیف منجبر باشد ثانیاً صغری را هم قبول نداریم به خاطر این که معلوم نیست اصحاب ما نقل کرده باشند فرض کنید شیخ طوسی نقل نکرده کلینی نقل نکرده به سند ضعیف هم نقل نکرده علامه هم نقل نکرده پس این شهرت این که می فرمایید این شهرت دارد نه شهرت حدیث هم روشن نیست نه صغری روشن است نه کبری چهارم این که شواهد صدق در روایت زیاد است همان تعبیر مرحوم شیخ حسین ... (ره) ایشان می فرماید: چه شواهد صدقی در این روایت هست؟ مخصوصا این روایت این قسمتش آن قدر ضمیر دارد آن قدر معقد است بعضی عبارتهایش اصلا آدم سر در نمی آورد این چه شواهد صدقی است؟ یک حدیثی است که الآن در ذهنم است که سندش صحیح است أعربوا أحادیثنا فإنّّا قوم فصحاء امام می گوید ما فصیحیم این به فصاحت اهل بیت نمی خورد این قدر در آن تشویش و تقطیع و ... علی ای حال این خلاصه آرایی است که دو طرف راجع به این مسئله بیان کرده اند راجع به کتاب تحف العقول و این روایت بالخصوص سلبا و ایجابا. عرض کنم خدمتتان ما باید اولاً این مسائل را یکی یکی بررسی کنیم ببینیم به همین حدهایی است که اینها فرموده اند؟ شخصی به نام ابن شعبه حالا یا اسمش حسن بن علی بن حسین بن شعبه است حسین دارد یا ندارد ما اصولاً چنین اسمی را در بزرگان اصحاب ما در کتابی مثل نجاشی یا فرض کنید شیخ طوسی البته نکته ای یادم رفت مرحوم شیخ حسین بحرانی که اسم ایشان را آورده گفته ایشان در مشایخ مفید است شیخ مفید از ایشان نقل کرده اسم این را هم برده ما چنین شخصی را به این اسم حسن بن علی بن شعبه حرانی یا حلبی حالا هر چه می خواهد باشد به این اسم در میان میراثهای قدیم خودمان نداریم یعنی در کتاب رجال شیخ نیست در کتاب فهرست شیخ نیست فهرست نجاشی نیست در اینها اصلا نیست در روایات هم نداریم حالا فرض کنید امالی شیخ مفید از این آقا نقل کرده باشد نداریم شیخ طوسی از این آقا نقل کرده باشد, نجاشی, به واسطه, مستقیم چون درست طبقه اش را نمی دانیم ما هیچ چیز راجع به این آقا در مصادر قدیم نداریم نه در کتب روایی داریم که مثلا بین مشایخ مفید است و نه در کتب رجالی داریم نه در فهارس داریم بعد از مرحوم شیخ هم خب می دانید معالم العلماء مال ابن شهر آشوب (ره) متصدی تآلیفی است که بعد از شیخ نوشته شده یا از قلم شیخ افتاده است در معالم العلماءهم اسم این آقا را نداریم نه اسم این آقا را داریم نه اسم کتابش را داریم فرض کنید فهرست منتجب الدین فرض کنید آن آقا اشتباه نوشته که از مشایخ شیخ مفید است فرض کنید ایشان از شاگردان شیخ طوسی است در فهرست منتجب الدین هم نداریم در کتب علامه هم نداریم در خلاصۀ علامه هم که در رجال است نداریم ما اصولاً در میراثهای اصحاب ما این آقا ادعا شده که در حدود سالهای 320 بوده تا390 - 80 کتابهایی که در بعد از این فتره نوشته شده در هیچ کتابی نه اسم ایشان نه اسم کتاب ایشان برده نشده بلا استثنا نه علامه نه محقق نه دیگران کلاً اسمی از ایشان نیست یعنی ما فرض کنیم ایشان در قرن چهارم بوده تا زمان کتاب اخلاق شیخ حسین بحرانی اسمی نه از ایشان داریم نه از کتاب ایشان هیچ نداریم کلا نداریم.
س: اسم کتاب شیخ حسین بحرانی چیست؟
ج: چاپ شده تازگی سابقا چاپ نشده بود الطریق الی الله ایشان اوائل صفویه است این کتاب در قرن دهم در زمان صفویه اسمش برده شده کتاب تحف العقول و مؤلفش هر دو با هم هم مؤلِّف هم مؤلَّف ایشان نسبت داده این کلمات مال ایشان است: ایشان استاد مفید است ایشان در قرن چهارم بوده کتابی است که لم یسمح الدهر بمثله اصلا روزگار مثل این کتاب ندیده این از عباراتی است که هم ایشان مؤسس اند هم مفید این معنا هستند قبل از ایشان هم از کسی نشنیده ایم اولین کسی که این افاضات را فرموده همین ایشان است طبعا زمان صفویه که این معارف اهل بیت و خیلی از کتاب های حدیثی اهل بیت پخش شد فقه الرضا مال همین زمان است ما قبل از صفویه فقه الرضا نداشتیم عوالی اللآلی مال همین زمان است الی آخر نمی خواهم وارد بحث صفویه و تاریخش شوم بعد از این بلااشکال کتاب مشهور است تا اینجا را قبول داریم پس اگر ما فرض کنیم کتاب در قرن چهارم نوشته شده و مؤلف در قرن چهارم بوده تا شش قرن از ایشان خبری نیست نه از خود ایشان نه از کتاب ایشان نیست در میان میراثهای اصحاب شش قرن خبری از ایشان نیست بله در قرن دهم کتاب مشهور می شود و این به لحاظ کتاب و بعد به لحاظ خود مؤلف هم به حسب گذشت زمان مرتب عبارات زیاد می شود متکلمٌ فقیهٌ جلیل من دیگر نمی خواهم بگویم کی چی گفت کی چی گفت خودتان دیگر مراجعه بفرمایید هر چی از قرن دهم به این طرف آمده سطوری که در مدح ایشان نوشته شده طبیعاً بیشتر شده مخصوصا بعضی ها هم که بعد آمده اند از آن یکی و این یکی هم نقل کرده اند شرح حال بیش تری برای ایشان لکن به استثنای آن کلام شیخ حسین (ره) که ایشان را از مشایخ مفید گرفته می گوید شیخ مفید از ایشان نقل کرده دیگر چیز درستی ما اضافات نداریم مگر اوصاف فقیهٌ جلیلٌ متکلمٌ الی آخر چیز دیگری راجع به ایشان از لحاظ فنی نداریم اینها زیاد می شود بین اصحاب و واقعا همان طور که مرحوم شیخ حر فرموده والحق معه کتاب مشهور می شود لکن از قرن دهم شهرت کتاب بلکه شهرت مؤلف همه از قرن دهم است دقت فرمودید؟
س: قبل از قرن دهم در هیچ تذکره ای از این کتاب اسم برده نشده؟
ج: ابدا اولین بارش را عرض کردیم البته این مطلب بعد دیگر جا می افتد چون وقتی شش نفر گفتند بعد دیگر آن یکی هم باورش می شود همه باورشان شد که ایشان از مشایخ مفید است و مصدرش هم فقط کلام این شیخ بزرگوار بحرینی است مرد بزرگواری است کتابش هم انصافا کتاب شیرینی است رحمة الله علیه تا مرحوم شیخ نوری شیخ نوری با این مبنای وسیعی که در روایات و مصادر و ... دارد خب ایشان خیلی چیزها را درست کرد ایشان تقریبا می شود گفت اولین کسی است که آمده یک مقدار توقف کرده. غیر از تحف العقول کتاب دیگری است به نام تمحیص تمحیص یعنی ابتلا دربارۀ این است که مؤمن مبتلاست خدا او را تمحیص می کند آزمایش می کند کتابچه ای است گمانم فرض کنید 100 تا 200 حدیث داشته باشد در قم هم چند سالی است که چاپ کرده اند این التمحیص را هم به ایشان نسبت داده اند مرحوم شیخ حر در وسائل خوب دقت فرمایید از تحف العقول نقل می کند از تمحیص نقل نمی کند چرا؟ چون تحف العقول مشهور بوده آن مشهور نبوده روی مبنای خود ایشان مرحوم حاجی نوری در مستدرک استدراک کرده یک عده مصادری که شیخ حر نقل نکرده ایشان توثیق کرده گفته باید از اینها هم نقل بکنیم و ما مفصلاً در محل خودش عرض کردیم مستدرک وسائل از نظر فنی مستدرک نیست یعنی به عبارت اخری اصطلاح مستدرک را در جایی به کار می برند که از کسی که صاحب یک منهج و روش معینی است در یک مسئله ای از او چیزی فوت شده بر آن ما اضافه کنیم مثلا مستدرک حاکم نیشابوری او مدعی است این احادیث روی مبنای بخاری یا مسلم یا هر دو صحیح است بخاری که صحیح باشد مسلم هم صحیح است روی مبنای شیخین یا خصوص مسلم صحیح است و از دست اینها افتاده این را می گویند مستدرک مرحوم صاحب وسائل این احادیثی را که شیخ نوری در مستدرک برداشته آورده قبول نداشته نه این که از قلم صاحب وسائل افتاده چون دیدم یکی از آقایان حالا فرض کنید بزرگان در رتبۀ مراجع یا غیر مراجع نوشته مثلا صاحب وسائل گفته من همۀ احادیث را آورده ام اما خب مستدرک هم سه جلد بزرگ نوشته پس خیلی احادیث از ایشان فوت شده نه این این طور نیست این اشتباه این آقاست دقت بفرمایید البته در مستدرک داریم احادیثی که ایشان از تهذیب آورده از قلم شیخ حر افتاده مستدرک است؛ یعنی هر حدیثی که از آن مصادر صاحب وسائل افتاده مستدرک است اما این بقیه مصادر را صاحب وسائل قبول ندارد اشتباه نشود فرض کنیم در مستدرک از دعائم نقل می کند خب صاحب وسائل قبول ندارد فرض کنید از فقه الرضا نقل می کند صاحب وسائل قبول ندارد این مصادری را که حاجی نوری قدس الله نفسه در مستدرک آورده و احادیث از اینها نقل کرده اینها را صاحب وسائل قبول نداشته نه اینکه فات منه اشتباه نشود ملاحظه بفرمایید در اوائل خاتمه که چاپ شده جلد سی ام چاپ آل البیت مرحوم صاحب وسائل بعد از اینکه نقل می کند از چه مصادری بعد می گوید: کتابهایی هستند که اینها مشهور نیستند ثابت نیستند مؤلفشان هم ثابت نیست من از اینها نقل نکردم اینجا یک حاشیه ای دارد این حاشیه در آن چاپی که مربوط به آقای ربانی است نیامده در چاپ آل البیت آمده آقایان اگر می خواهند ملاحظه بفرمایند در جلد سی چاپ آل البیت ملاحظه بفرمایند12 کتاب را اسم می برد خود صاحب وسائل در حاشیۀ خودش یکی مثلا طب الرضاست یکی فقه الرضاست 12 تا کتاب را اسم می برد که من روی اینها اعتماد نکردم وغیر ذلک بقیه اش را هم احاله می دهد صاحب وسائل قدس الله نفسه اعتقاد نداشته بله مرحوم حاجی نوری در خاتمه ابتداءً اثبات کرده اینها معتبرند خب معتبرند پیش شما دیگر. مستدرک که به این نمی گویند علی ای حال اگر مستدرک به معنای فنی باشد چیزی شاید در حدود مثلاً 90 % کتاب ساقط می شود مستدرک شاید چیزی در حدود 10% اش باشد یعنی در کتبی که مصدر صاحب وسائل بوده و ایشان نیاورده این اسمش مستدرک است بقیه دیگر مستدرک نیست حالا کیفما کان یک از مصادر غیر قابل اعتماد صاحب وسائل همین کتاب التمحیص است این توضیح را عرض کردم مرحوم حاجی نوری یک شرحی داده که این کتاب تمحیص حجت است بعد گفته این کتاب مال صاحب تحف العقول ابن شعبه است در آن جا ایشان اولین کسی است که إنی إلی الآن لم أتحقّق طبقة صاحب تحف العقول ایشان خیلی مستتبع است واقعا حقاً یقال ما بعد از حاجی نوری قدس الله سره الشریف تا این لحظه ای که من در خدمتتان هستم تتبع ایشان را نداریم نتایج ایشان را ما قبول نداریم خیلی از نتایج ایشان را در رجال حدیث ما قبول نداریم اما انصافاً مرد متتبعی است فوق العاده است حالا یک قصه ای هم بگویم چون این چاپ نشده در ذهن من است مرحوم استادمان آقای بجنوردی حدثنی از آقای حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان یک حدیث مشافهی است مرحوم آقای بجنوردی نقل می کردند از مرحوم حاج شیخ عباس قمی که می فرمودند یک روزی من در یک حمامی که آن حمام در اول سوق الحویش بود در حمام بودم با حاجی نوری قدس الله سره حاجی نوری به من گفت که در کتب اهل سنت 500 کتاب به جلال سیوطی نسبت داده اند راست هم هست همین طور است بیش از500 کتاب است مجموعه کتبی که به جلال الدین سیوطی نسبت داده شده بیش از این است بعد حاجی می فرماید آن زحمتی که من در مستدرک کشیدم بیش از زحمت ایشان در آن 500 کتاب است راست هم می گوید حالا سندش به استثنای بنده محل کلام باشیم بقیه مثلا بزرگان اصحاب اند غرض این را من از مرحوم آقای بجنوردی از مرحوم آشیخ عباس از خود مرحوم صاحب مستدرک شنیدم آن زحمتی که من در کتاب مستدرک کشیدم از آن زحماتی که ایشان در کل آن 500 کتاب کشیده بیش تر است و ما هم که الآن مطالعه می کنیم می بینیم انصافا حق با ایشان است حقا یقال حق با ایشان است و من اضافه کنم در این مباحث نه در نتایجش در خود کارش ما بعد از حاجی نوری تا این لحظه ای که من در خدمتتان هستم هنوز سراغ ندارم در شیعه کسی مثل ایشان مستتبع آمده باشد رضوان الله تعالی علیه و قدس الله نفسه ایشان با این تتبعش گیر کرده چون خب آن حرف آشیخ حسین را دیده هیچ شاهد خارجی هم پیدا نکرده إنی إلی الآن لم أتحقّق طبقة صاحب تحف العقول عبارت ایشان در مستدرک چون آن آقا نوشته استاد مفید است دیگر طبقه اش مشخص می شود ایشان پیدا نکرده گیر کرده همان که من دارم عرض می کنم ایشان هم گیر کرده با این که ایشان خیلی مبنای واسعی دارند حوضی دارند که همۀ مجاهیل و غیر مجاهیل را در آن می کنند و پاک می کنند و در می آورند اما مع ذلک در این جا ایشان گیر کرده با تمام آن سعۀ مشربی که ایشان دارند و حق هم با ایشان است انصافا حق با ایشان است ایشان اولین کسی است که در حقیقت باید گفت در مقابل این جنبه شهرتی که از زمان مرحوم شیخ حسین بحرانی پیدا شد ایشان در حقیقت اول ایستاد البته چون اخباری مسلک است قبول کرده به شهرت اعتماد کرده اما گیر کرده عرض کردم در خاتمه مستدرک در شرح کتاب تمحیص چون تحف العقول را ایشان شرح نداده چون تحف العقول مورد اعتماد وسائل بوده ایشان کتبی را شرح داده اند که صاحب وسائل بر آنها اعتماد نکرده اند تحف العقول را صاحب وسائل اعتماد کرده از صاحب تحف العقول هم بیش از این دو کتاب نقل نشده یکی تحف العقول که وسائل هم به آن اعتماد کرده مشهور است یکی هم التمحیص دیگر کتاب دیگری از ایشان نقل نشده البته آن تمحیص هم به کس دیگر نسبت داده شده به صاحب تحف العقول هم نسبت داده شده.
وصلی اله علی محمد وآل محمد.