ارسال سوال سریع
بروزرسانی: ۱۴۰۲/۱۲/۱۴ زندگینامه کتب مقالات تصاویر سخنرانی دروس پرسش‌ها اخبار ارتباط با ما
دسته‌بندی مقالات جدیدترین مقالات مقالات تصادفی مقالات پربازدید

تاریخ فقه شیعه

1.  اصولاً تاریخ فقه شیعه این طور است که در دورانی که نصوص و روایات بود به نصوص برمی‌گشتند و کم‌کم در فقه شیعه انتقال به فقه پیدا شد. احتمالاً از قرن 3 به بعد (سال‌های 230) دوران انتقال از نصوص به فتاوا بود که روایات را تغییر دهند و متون فقهی بنویسند. این رویّه تا یکی دو قرن ادامه پیدا کرد و «فقه الرضا» و «مقنع» و «هدایه» و «رسالۀ شرائع» علیّ بن بابویه (پدر مرحوم صدوق) از کتب خوب این دوران‌اند. به‌تدریج کتبی مثل «نهایه» و «مقنعه» و «کافی» ابوالصلاح نوشته شد که قدری سروسامان فقهی به کتب دادند و پس و پیش کردن در عبارات را داشتند. «مبسوط» شیخ سبک کار را عوض کرد؛ یعنی روی فقه تفریعی اهل سنت رفت و سبک را از آنها گرفت و بر اساس فقه شیعه تالیف کرد. بعدها تقریباً شکل نهایی و مرتب‌تر این کار در قرن 7 در «شرایع» و کتب علّامه صورت گرفت که نوعی جمع بین فتاوایی بود که از نصوص گرفته شده بود و برخی فروعی که شیخ در «مبسوط» آورده بود. به این ترتیب کتاب‌های فقهی شکلی منسجم و مرتب پیدا کردند و تجمیعی شد بین فقه روایی و ماثور و فقه تفریعی ما.
حتی اهل سنت هم تا جایی که من می‌دانم تقسیم فقه به عبادات و عقود و ایقاعات و احکام (مشتمل بر ارث و غصب و دیات و قصاص و...) را که در «شرایع» هست ندارند. کتبی که بعد از صاحب «شرایع» آمدند تقریباً همین شکل را دارند و بر خلاف «نهایه» کتاب «شرائع» محور بحث و تحشیه قرار گرفت. 
2.  عظمت شیخ مفید و شیخ طوسی جوری بود که در مواردی که در روایات واضح نبود و مخصوصاً در مواردی که روایت نداشت فتاوای شیخ تاثیرگذار بود. علما در این وسط مقلد شیخ بودند و طبعاً نوعی ارتکاز فقهی در 200 سال بعد از شیخ در شیعه پدید آمد که در کتب علّامه به شکل «اجماع» ظاهر شد. بعد از علّامه عده‌ای شروع به مناقشه در این دعاوی اجماع کردند. یا اگر روایت صحیح تلقی شده بود شروع کردند به بررسی این‌که آیا صحیح است یا نه؟ و یا این‌که این روایت در کجا آمده؟ «جامع المقاصد» مرحوم کرکی و بعد شهید ثانی در این جهت خیلی مؤثرند و از همه قوی‌تر در این زمینه محقق اردبیلی است که غربال‌گری شدیدی را در فقه شیعه شروع کرد، ولی متاسفانه روش ایشان خیلی پیگیری نشد. بعد از ایشان اخباری‌ها بودند و اصولیین بعد از اخباری‌ها انصافاً خیلی زحمت کشیدند تا هم آثارشان تحقیقی باشد و هم این‌که اشکالات اخباری‌ها بر ایشان وارد نباشد و تقریبا می‌توان گفت: «جواهر» رشدیافتۀ این مرحله است.
3.  تلقی اصحاب هم مختلف است. اگر سید مرتضی تعبیر به اجماع و یا تلقی به قبول می‌کند این به نظر ما در زمان بین «فقه الرضا» تا ایشان پیدا شده و اگر علّامه می‌گوید «اجماع»، از زمان شیخ تا ایشان پیدا شده. ما به‌جای بررسی حجیت اجماع دنبال این رفتیم که ببینیم مدعی اجماع کیست. با معلوم شدن ریشۀ اجماعات علامه معلوم می‌شود که آیا اجماعات ایشان حجت است یا نه. تاثیر این‌کار در نحوۀ ورود و خروج در بحث است.
4.  نحوۀ بحث فقهی مرحوم آقای خویی این طور است که گویا مستقیماً حدیث را از امام (ع) شنیده‌اند و زیاد به آراء دیگران کار ندارند، اما مرحوم آقای بروجردی تعبیر «اصول متلقّاة» را آوردند؛ یعنی متون فقهی‌ای که مستقیماً از روایات گرفته شده. لکن ما اینها را محدَّد کردیم و نکات فنی‌اش را گفتیم. (حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی ، خارج فقه ۱۳۹۷/۱۰/۸)
#فقه
#تاریخ_فقه
#تاریخ_فقه_شیعه
#اجماع
#اصول_متلقاه
#سید_مرتضی
#علامه_حلی
#اجماع_در_کلمات_سید_مرتضی_و_علامه

ارسال سوال